مروری اجمالی بر پرونده آیت الله دستغیب
شهیدان را مقامی والاست ولی در میان آنان کسانی هستند که خود راهگشای زندگی بسیاری از شهدای دیگرند. در مقاله پیش رو زاویههایی از زندگی آیت الله شهید دستغیب، گشوده گشته است.
ولادت
در عاشورای 1292 ش به دنیا آمد؛ او را سید عبدالحسین نامیدند.[1]
تحصیل
خاندان سید عبدالحسین از سادات حسنی و حسینیاند.[2] نسل این سلسله نورانی به امام زین العابدین (ع) متصل میشود.[3] تا یازده سالگی، درسهای ابتدایی حوزه علمیه را نزد پدر خواند. پس از فوت پدر تحصیلات مقدماتی و سطح را در حوزه شیراز به پایان رساند. سال 1314ش برای ادامه تحصیل به نجف اشرف عزیمت نمود و با تلاش پیگیر به مقام اجتهاد نایل آمد. آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی، آقا سید باقر اصطهباناتی، محمد کاظم شیرازی از معماران علمی او در حوزه نجف بودند.[4]
تزکیه
دو آیه ذیل:
«قد افلح من تزکی»[5]
«مسلماً آن کس رستگار شد که تزکیه نمود»
«هلک من لیس له حکیم یرشده»[6]
«هلاک شد هر کس که حکیمی ندارد تا او را راهنمایی کند»
آرام و قرار از وی ربوده بود.
عاقبت به محضر استاد اخلاق حوزه، آیت الله قاضی تبریزی راه یافت و در مکتب عرفانی او رشد کرد؛ پس از او به محضر آیت الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی رفت و مدتها تحت نظر وی راههای ظریف معرفت را طی کرد.[7] آیت الله شیخ محمد کاظم شیرازی هنگام اعطای درجه اجتهاد به شهید دستغیب، مینویسد: او از هر اخلاق ناشایستی پاک و به هر اخلاق شایستهای آراسته است.[8]
کرامات
برای آیت الله دستغیب کرامات متعددی نقل شده است:
الف) نماینده مهدی (عج)
سیدی در حالی که دو بچهاش را به همراه داشت از روستاهای بوشهر به شیراز آمده، در حوزه علمیه شیراز از یکی از طلاب سراغ منزل آقای دستغیب را میگرفت. لباسهایش روستایی بود و گیوههای ملکی به پا داشت. به او گفته شد با آقای دستغیب چکار دارید؟
- عرضی داشتم.
چون اصرار کردند، در حالی که نگاهش به یکی از بچههائی که دارای صورتی زرد و جسمی نحیف بود، داشت، پاسخ داد: بچهام مریض شده بود. او را به بوشهر بردم جوابش کردند و گفتند: باید زود او را به شیراز برسانی. من که پولی نداشتم تا خرج سفر و دوا و درمان کنم، سرگردان و درمانده شدم. در آن حال به حضرت مهدی (عج) متوسل شدم. ناگهان دریافتم که حضرت مهدی مرا پذیرفته و به من گفتند: ناراحت نباش! به شیراز برو آنجا نماینده ما آقای دستغیب کمک میکند و کارت را اصلاح می نماید.
آن سید را به خانه آقای دستغیب بردند و چون آنجا رسیدند به محض ورود آن پیرمرد، آیة الله دستغیب با او احوالپرسی گرمی کرد و بدون آنکه حرفی زده شود یا خودش سؤال بکند، گفت: بچهات را همراه آوردهای؟ حالش خوب است؟ غصه نخور، خودم تمام خرجش را به عهده میگیرم.
ب) نامه بی نام و نشان
یکی از طلاب حوزه علمیه شیراز میگوید:
در حوزه شیراز درس میخواندم و اندیشه ازدواج در سر داشتم اما از نظر اقتصادی دچار مشکل بودم و آیة الله دستغیب نیز مرا، خوب نمیشناخت تا از ایشان استمداد کنم. با خود اندیشیدم که نامهای بینام و نشان خدمت آقا نوشته، درد دل خود را با ایشان در میان بگذارم. این کار را کردم ولی دلهرهای داشتم. چند روز بعد آقا به مدرسه آمدند و از طلاب احوالپرسی و دلجویی کردند. هنگام رفتن رو به من کرد و گفت:
آقای... حاجتت برآورده است. بعداً به منزل ما بیایید. دهانم از تعجب باز ماند. اگر چه در دل غرق سرور شده بودم، ولی نمیدانستم که او چطور فهمیده است نامه را من نوشتم در صورتی که هیچ کس جز من از این ماجرا خبری نداشت؟! بعداً به منزل آقا رفتم، مقداری پول مرحمت کردند. با آن پول ازدواج کردم و دیدم مقدار پولی که آقا دادهاند، درست به اندازه مخارج ازدواج من بوده است. نه کمتر و نه زیادتر![9]
بازگشت به شیراز
سال 1321 ش به وطن بازگشت.[10] پس از ورود با کمک مردم به تعمیر مسجد جامع شیراز که هزار سال از زمان بنای آن میگذشت، پرداخت و علاوه بر فقه و اصول به برگزاری جلسات تفسیر قرآن اقدام نمود.[11] شهید دستغیب بسیار ساده زیست و مردمی بود. اخلاق خوب و دانش او هر روز بر مشتاقانش میافزود و این موجب نگرانی نیروهای امنیتی محمد رضاپهلوی گردید. پرونده او از سال 1328 در ساواک گشوده شد.[12]:
«... نامبرده روی مسجد جامع که خراب بوده، شخصاً مانند یک عمله شروع به کار کرده... و چون جنبه دیانت و زهد مشار الیه موجب گرایش مردم به او گردیده و از آنان تقاضای کمک مادی برای تعمیر مسجد نموده است. این خواسته با حسن استقبال مردم مواجه و به مرور میلیونها ریال خرج آبادانی مسجد گردید.»[13]
همچنین آیت الله دستغیب با کمک مردم، مجتمعهای مسکونی، مساجد و مدارس متعددی بنا کرد.[14]
مبارزه
با ورود به شیراز، از مرگ عفت و غیرت، بیحجابی، شرب خمر، و... که حکومت پهلوی در حال رواج آن بود، انتقاد میکرد. اوج مبارزات ایشان با تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بود؛ لایحهای که در آن، اسلام و سوگند به قرآن از شرایط انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان حذف شد،[15] آیت الله دستغیب و جامعه روحانیت شیراز نیز چون سایر شهرستانها به صف معترضان پیوستند.[16] شهید دستغیب سخنرانی نمود:
«...ای مسلمانان اگر با هم متحد نشوید، ذلت و بدبختی در انتظار شماست. علمای دین را یاری کنید و پشت سر آنها باشید دین دارد از بین میرود قرآن دارد نابود میشود...»[17]
امام خمینی (ره)
نکته بسیار ظریف زندگی آیت الله دستغیب پیروی از رهبری است. ایشان امام خمینی را به حقیقت نایب امام زمان میدانست و مبارزات خود را دقیقاً با او هماهنگ مینمود. نه پیش میرفت و نه پس میماند.
آیت الله دستغیب چنین میگفت:
آقای خمینی مراحل عرفانیاش را تمام کرده و فعلاً از طرف حضرت احدیت و حضرت ولی عصر مامور است به اصلاح جامعه...[18] هر کس بگوید من امام زمان را قبول دارم، ولی امام امت را قبول ندارد، دروغ میگوید.[19] او عارفانه میگفت «من اطاع الخمینی فقد اطاع الله».[20]
دفاع مقدس
سرانجام پس از رنجهای فراوان، انقلاب به بار نشست. دو سال پس از آن ایران مورد تهاجم قرار گرفت. با شروع جنگ، شهید دستغیب، مردم شیراز را برای دفاع از کشور بسیج کرد. او در آخرین خطبه زندگیش گفت: این جبهههای نبرد نمونه جنگهای صدر اسلام است. لشکرش اسلام و دشمنش یزید است. این جنگ وسیلهای است که انسانیت هر کس آشکار شود.
در یکی از روزها که چند تن از رزمندگان به دیدن او آمده بودند، بعد از خداحافظی، شهید دستغیب به یار دیرینهاش میگوید: حاج احمد آقا این بسیجیها از اهل بدر برترند. ما سالهاست داریم خون دل میخوریم برای رسیدن به لقای الله، اما این جوانها به یک قدم، در اثر همت والا و از خود گذشتگی که دارند، میروند و میرسند.[21]
تالیفات
از شهید دستغیب 56 اثر باقی مانده است:
استعاذه، معاد، گناهان کبیره، قلب سلیم و...[22]
شهادت
20 آذر 1360 آیت الله دستغیب در راه نماز جمعه با انفجار شدید منافقین خود و 12 نفر از همراهانشان سوختند، قطعه قطعه شدند و مشتری جان پاکشان خداوند منان گشت.[23] او در قسمتی از وصیت نامهاش چنین میگوید:
...همیشه خدا را در نظر داشته باشید، سعی کنید واجبی از شما فوت نشود و مرتکب حرامی نشوید. دنیا را محل عبور و آخرت را محل قرار بدانید...[24]
پیام امام خمینی ره به مناسبت شهادت آیت الله دستغیب
...آمریکائیان یک شخصیت ارزشمند که مربی بزرگ... و عالمی عامل معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی بود... به شهادت رساندند...[25]
خوشا آنان که به حقیقت راه یافتند و بذر آدمیت را در عالم پاشیدند و با عزت رفتند.
________________________________________
[1] . جمعی از نویسندگان، گلشن ابرار، قم، معروف، ج 2، ص 875.
[2] . حسینی فسایی، حاج میرزا حسن؛ فارسنامه ناصری، موسسه انتشارات امیرکبیر، 1376، ج 2، ص 914.
[3] . نور محمدی، محمد جواد؛ شهید دستغیب لاله محراب، شرکت چاپ و نشر بین الملل وابسته به انتشارات امیرکبیر، 1383، ص 22.
[4] . جمعی از نویسندگان، گلشن ابرار، ص 875، پیشین.
[5] . الاعلی: 14.
[6] . حدیث از امام سجاد (ع)؛ زوارهای، علی ابن الحسین؛ کشف الغمه، ج 2، ص 113، اسلامیه، 1382.
[7] . جمعی از نویسندگان، ج 2، ص 876، پیشین.
[8] . مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب دهم، نفس مطمئنه، ص 8، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1378.
[9] . جمعی از نویسندگان، ج 2، ص 879، پیشین.
[10] . همان، ص 879.
[11] . شریف رازی، محمد؛ گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 444.
[12] . مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص 1، پیشین.
[13] . نور آبادی، علی؛ شاهد عتیق، ص 22، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383.
[14] . جمعی از نویسندگان، پیشین، ص 882.
[15] . مدنی، سید جلال الدین ؛ تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، ص 375، انتشارات اسلامی، 1361.
[16] . همان، ص 377.
[17] . دستغیب، سید علی اصغر؛ خاطرات سید علی اصغر دسغیب، ص 4، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378.
[18] . نور آبادی؛ پیشین، ص 96.
[19] . ؛ یادنامه شهید راه نماز آیت الله دستغیب، حزب جمهوری اسلامی، 1361.
[20] . مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات؛ پیشین، ص 16.
[21] . نورآبادی؛ پیشین، صص 108، 114.
[22] . نورمحمدی؛ پیشین، ص 157.
[23] . نورآبادی؛ پیشین، ص 117، 124.
[24] زن روز، ش 895، ص 10.
[25] . امام خمینی؛ صحیفه نور، ج 5، ص 252.
نظرات