ماجرای عکسی که شریف امامی قصد داشت مانع انتشار آن شود


ماجرای عکسی که شریف امامی قصد داشت مانع انتشار آن شود

در ششم آذر ماه 1357 دو ماه بعد از برکناری شریف امامی از سمت نخست وزیری سه ماهه اش، نامه‌ای از سوی یک ایرانی که ظاهرا کارگزار فرهنگی ایران در آلمان بوده؛بـا نـام مستعار «آنتونیو». خطاب به جعفر شریف امامی نوشته شده است .

آنگونه که از محتوای نامه آقای آنتونیو ایرانی می توان فهمید او از طرف مسئولین فرهنگی ایران در آلمان،مقالاتی را به‌ برخی‌ روزنامه‌نگاران آلمانی سفارش می داده که در حمایت از مسئولین ایرانی منتشرکنند و یا با پرداخت رشوه به روزنامه نگاران و مسئولین نشریات مشهور آلمای تلاش می کرده مانع از انتشار مطالب افشاگرانه در باره فساد مسئولین دولتی و افراد دست اندرکار حکومت پهلوی شود. محتوای نامه آقای آنتونیونی که متاسفانه نام اصلی او مشخص نیست از دو جنبه اهمیت دارد:

1-ماجرای یک عکس

در بخشی از این نامه به ماجرای عکس شریف امامی اشاره می شود که در دوران جوانی « بصورت ناخوش‌آیندی زیر پرچم نازیسم با ژست سلام مرسوم آن دوره و با بازوبند مخصوص‌ حزب‌ یادشده که به بازوی یکایک‌ جوانان‌ مـورد بـحث‌ اسـت‌ به‌ یادگار،عکسی گرفته‌اند » گویا نویسنده نامه از تهران دستور گرفته بود، این عکس را از بین ببرد و مانع انتشار آن در هفته نامه  اشپیگل در زمان نخست وزیری شریف امامی بشود. اما با برکناری شریف امامی که دوران نخست وزیری اش تنها سه ماه طول کشید ، آنتونیونی مانده است هزینه رشوه وعده داده شده برای پرداخت به همکاران آلمانی خود را چگونه پرداخت کند!  تا آبروی حرفه ای خود را نزد همکاران آلمانی اش از دست ندهد. ظاهرا آنگونه که در نامه آمده است بعد از برکناری شریف امامی ، از تهران دستور جدید به او رسیده که لازم نیست موضوع نابود کردن عکس مورد اشاره را دنبال کند!

در این نامه نویسنده مشخص نمی کند قرار بوده در ازای پرداخت چه مبلغی اصل عکس مورد اشاره را بدست آورده و آن را از بین ببرد . اما ظاهرا این عکس به دوران تحصیلات متوسطه شریف امامی در آلمان بازمی گردد او در سالهای 1307 تا 1312  وارد مدرسه آلمانی در تهران  شد و دوره متوسطه را در قسمت فنی تمام کرد و از طرف وزارت راه به همراه 30 نفر جهت تحصیل در رشته راه آهن به آلمان اعزام گردید. پس از پایان تحصیلات در آلمان مجددا از طرف راه آهن به سوئد اعزام شد و در نهایت در سال 1318 همکاری خود را با آلمانی ها دردوران تصدی اش در راه آهن ایران ادامه می دهد. شاید به همین دلیل در شهریور 1320 توسط نیروهای متفقین به اتهام همکاری با آلمان ها  دستگیر می شود  اما پس از آزادی او به سمت انگلیسی ها و همکاری با لژ فراماسونری تمایل پیدا می کند. و در همین مسیر مدارج مختلف حکومتی را در دوره محمدرضا شاه پشت سرگذاشت. بنابراین اتهام همسویی با نازیستهای آلمانی می تواند در آن دوره تاریخی صحت داشته باشد اما اینکه پس از برکناری او از سمت نخست وزیری چرا ازهاری و دولتش مایل نبودند چنین سابقه ای از شریف امامی حذف شود خود یکی دیگر از پرسش هایی است که در این نامه به آن اشاره نمی شود. شریف امامی که پانزده سال ریاست مجلس سنا را در حکومت استبدادی شاه برعهده داشت ودو بار هم از سوی شاه به عنوان نخست وزیر به ملت ایران تحمیل گردید که اولی در سال 1339 بیش از 9 ماه بیشتر طول نکشید ودومی هم کمتر از سه ماه بعد در اثر فشار تظاهرات مردم انقلابی برکنار گردید.

2- فساد اخلاقی هویدا

نکته مهم دیگری که در این نامه ذکر شده است به افشاء فساداخلاقی هویدا در نشریات آلمانی اشاره دارد وجالب آنکه نویسنده نامه نه تنها تمایلی به ممانعت از انتشار این گزارش ها ندارد بلکه بخاطر مسائل شخصی و ظلمی که مدعی است هویدا در حق  دوستش روا داشته از انتشار آن استقبال می کند! و این موضوع را هم به شریف امامی به صراحت بیان می کند . این در زمانی است که هویدا از وزارت دربار هم کنار گذاشته شده و برای فریب مردم ، هویدا به دستور شاه در بازداشت خانگی قرار می گیرد.

گرچه آنتونیونی در این نامه  به صراحت نمی گوید نشریات آلمانی چه مطالبی را در مورد هویدا افشاء کردند اما علاوه بر مطالب کلی اشاره او به اتهام های مطرح شده علیه ادوارد هیث نخست وزیر سابق انگلیس بخوبی نشان می دهد که اتهام ها علیه هویدا نیز مشابه آقای هیث بوده است. البته بعدها  درسال 2005 ماجرای سوء استفاده های ادوارد هیث از کودکان و ارتباط غیر اخلاقی با مردان دیگر ، به اثبات رسید.

متن کامل سند به شرح ذیل است

جناب آقای جعفر شریف امامی

ضمن عرض صـمیمانه‌ترین‌ درود مـمکن،همراه با تقدیم شایسته‌ترین احترامات،بدوا امیدوار است به جهت ضیق وقت و جنبهء فوری یادداشت حاضر،پوزش این بنده را از لحاظ نحوه نوشتن و طرز ارسـال ایـن عریضه که‌ قطعا‌ در شأن آنـ‌جناب نـیست،بپذیرند.به هرحال غرض از مزاحمت در وهله اول آرزوی سلامتی سرکار و پیشرفت و موفقیتتان در حسن انجام مأموریت‌های خطیری است که خدمت‌گزاری به شاهناشه که وظیفه‌ یکایک‌ ماست در سـرلوحه آن قـرار دارد و در مرحله دوم از آنجا که سـالهای مـتمادی است در اقصا نقاط دنیا مشغول خدمتگزاری می‌باشم،حامل پیامی هستم که بیش از پیش‌ منعکس‌کننده‌ صداقتم در نحوه انجام وظایف محوله خواهد بود.از آنجا که وظیفه این بنده ارتباط غیر مستقیم بـا ژورنـالیستهای مطبوعات مهم خارجی است و آگاهی از مندرجات رپرتاژهای تهیه و تأییدشده‌ای‌ است‌ که‌ آماده چاپ می‌باشد،نتیجتا مقارن‌ با‌ چاپ‌ شماره 38 مجله«در اشپیگل»مورخ 78.9.18 مطلع شدم که قریبا رپرتاژ نسبتا کوتاه دیـگری کـه حاکی از تـقریبا بیوگرافی‌ سیاسی‌ آن‌ جنبا است زیر چاپ خواهد رفت،لیکن با‌ استعفای‌ غیر منتظره شما خوشبختانه ایـن مطلب به تعویق افتاد.معهذا سردبیر صفحات مربوط به مطالب سـیاسی خـارجی مـجله یادشده‌ اخیرا‌ دستور‌ تهیه رپرتاژ مذکور را به صورت کلی‌تری همراه با بیوگرافی‌ سه الی چهار نفر دیگر از مـسئولین ‌ ‌مـملکتی از بهمن‌ماه سال 41 تا به حال داده-که خوشبختانه‌ جناب‌ هویدا‌ نیز از[آن‌]جمله‌اند-البته تـاریخ دقـیق نـشر آن دقیقا مشخص نیست لیکن‌ تیمی‌ که شامل سه مرد و یک خانم روزنامه‌نویس می‌باشند، شدیدا بـا ارتباطی که با تهران دارند مشغول‌ جمع‌آوری‌ اطلاعات‌ لازم هستند.البته لازم به توضیح اسـت که در خصوص رپرتاژ اول‌ عـلت‌ تـعویق‌ تنها واگذاری نخست‌وزیری به جناب ازهاری نبود،بلکه اطلاع به موقع من از جریان‌ همان‌ طوری‌ که فوقا اشاره گردید و گزارش سریع و فوری به مرکز مربوط و کسب دستور لازم در‌ خصوص‌ دریافت مدرک مـربوط به رپرتاژ به هرصورت ممکن که به طور مشروح به‌ عرض‌ خواهم‌ رساند،متفقا موجب گردید که رپرتاژ مذکور قریب دو شماره به تأخیر افتد که‌ در‌ این میان نیز با واگذاری نـخست‌وزیری نـشر مطلب مورد بحث منتفی شد.اکنون‌ با‌ آشنایی‌ مختصری که به خصوصیات اخلاقی سرکار دارم و با توجه به اینکه در موقعیت بسیار بسیار‌ حساسی‌ نیز به توصیه یکی از دوستان مرحوم،از حمایت و مـحبت آنـ‌جناب برخوردار‌ گشته‌ام‌

و شاید‌ مجددا نیز چاکر مشمول لطف و عنایت شما واقع شود و با در نظر گرفتن اینکه موضوع‌ کاملا‌ جنبه‌ خصوصی و محرمانه دارد با امید اینکه مطالب معروضه را کاملا محرمانه تـلقی‌ خـواهند‌ فرمود،مبادرت به شرح قضایا می‌نماید.

غرض از ذکر تمامی مطالبی که شرح آن رفت عکسی‌ است‌ که از طریق تهران در اختیار تیم ژورنالیست یادشده است و نمایشگر عده‌ای‌ جوان‌ ایرانی است کـه در زمـان اقـتدار فاشیسم‌ به‌ قصد‌ تحصیل در آلمـان تـشریف داشـتند که در‌ وضع‌ ناخوش‌آیندی زیر پرچم نازیسم با ژست سلام مرسوم آن دوره و با بازوبند مخصوص‌ حزب‌ یادشده که به بازوی یکایک‌ جوانان‌ مـورد بـحث‌ اسـت‌ به‌ یادگار،عکسی گرفته‌اند که سرکار نیز‌ جـوانی‌ سـی ساله به نظر می‌رسید همراه سایرین به خوبی مشخص هستید و عکس‌ مذکور‌ نیز قرار بود همراه مطلبی مختصر‌ کـه رونـوشتی از آنـ‌ را‌ نیز در اختیار دارم و با‌ تیتر‌«فاشیست قدیمی رئیس حکومت به اصـطلاح دمکراسی فعلی» منتشر شود که بحمد اللّه‌ به‌ خیر گذشت؛لیکن هدف از‌ عرض‌ تمامی‌ مطالب،ذکر این‌ واقـعیت‌ اسـت کـه در وهله‌ اول‌ در پاسخ گزارش ارسالی همان‌طور که فوقا اشاره شد،دستوری حـاکی از دریـافت و یا‌ معدوم‌[کردن‌]عکس‌ مذکور به هرترتیب ممکن به حقیر‌ ابلاغ‌ شد و نتیجتا‌ خانمی‌ که‌ با همسر و هـمکارانش مـسئول‌ تـهیه گزارش مذکور بود و از دوستان بسیار نزدیک من است و در موارد دیگری نیز مـورد‌ بـهره‌برداری‌ قـرار گرفته طبق روش همیشگی قول‌ هرگونه‌ کمک‌ و مساعدت‌ مالی‌ دادم که عکس‌ مورد‌ بحث را به هـرترتیب کـه مـمکن باشد از بین برده و یا نزد خود به هرصورتی که‌ صلاح‌ می‌داند‌ نگهداری نماید.تـا ایـنجا هیچ مسئله‌ای پیش‌ نیامد‌ و به‌ سبب‌ گم‌ گشتن‌ عکس و کلیشه مربوط نیز نـشر گـزارش مـورد بحث که از هرلحاظ تکمیل و آماده چاپ بود شماره به شماره به تعویق افتاد کـه در ایـن میان نیز با‌ واگذاری نخست‌وزیری به جناب ازهاری نشر رپرتاژ مورد بحث بـه صـورت فـوق الذکر به کلی منتفی شد،لیکن با تصمیم مجدد سردبیر یاد شده قرار بر ایـن گـشت که رپرتاژ‌ به‌ صورت دیگری که در بالا ذکر آن رفت تهیه و منتشر گـردد.در ایـن مـیان مسئله‌ای که تا حدودی برای این بنده قابل درک نیست،دستور دیگری است که به‌ فـاصله‌ یـک هـفته از واگذاری نخست‌وزیری حضرتعالی دریافت داشته‌ام و حاکی از عدم دخالت در امر مذکور می‌باشد!!بـه هـرحال با در نظر گرفتن موقعیت‌ فعلی‌ حقیر و با توجه به اینکه‌ دوستان‌ من عکس مذکور و کلیشه مـربوط را بـا انجام قراری که متعهد شده‌ام در اختیار خواهند [گرفت‌]

و قریبا نیز ناگزیرند رپرتـاژ جـدید را چنانچه مورد‌ بی‌مهری‌ از جناب ما نیز‌ قـرار‌ گـیرند هـر چه کوبنده‌تر و زننده‌تر از معمول تهیه و تحویل خـواهند داد و از طـرفی قدرت مالی این بنده نیز از عهده تعهد مذکور خارج است و از همه بهتر مـسئله پرسـتیژ خود‌ من‌ هم با تـوجه بـه اینکه هـمیشه گـفته‌ام بـا عمل برابر بوده مطرح است و ظـرف مـدت سه سالی که مأمور این ناحیه شده‌ام، روزنامه‌هایی نظیرẓB.2Ẓبرلین سایتونگ وẓder.BildẒکـه‌ هـمیشه‌ از بدگویی‌ دریغ نداشته‌اند، ظرف دو سال اخـیر و حتی در موقعیت پنج مـاهه گـذشته کوچکترین مطلبی که دال بر‌ بـدگویی بـاشد منتشر ننموده‌اند و با توجه به سوابق امر که همیشه‌ در‌ این‌گونه‌ موارد بلافاصله بـعد از انـجام کار مورد نظر سریعا نـسبت بـه انـجام تعهد اقدام مـی‌نمود و تـنها در ‌‌این‌ مورد بخصوص و بـرای اولیـن بار با چنین وضعی مواجه شده‌ایم.در نتیجه به‌ هرصورت‌ که‌ ممکن بود از دوستانم بـا بـحث و مکافات بسیار قول دو هفته فرصت گـرفته‌ام کـه حتما‌ تـکلیف کـار را روشـن خواهم کرد. اکنون بـا در نظر گرفتن اینکه از‌ طریق آنان با ژورنالیستهای‌ مهم‌ دیگری که مطالب بسیار حساس مجلاتی نـظیر ẓsternẒ و «فـرانکفورتر الگمانیه»را تهیه می‌کنند،آشنا شده و بـارها نـیز از وجـود آنـان البـته در مواقع و موارد جـزئی بـهره‌برداری نموده‌ام.چنانچه به تعهد‌ عمل نکنم بلافاصله «بلوکه»خواهم شد و بدیهی است زحمات سه ساله و مـخارج هـنگفتی کـه تا به حال متحمل شده‌ایم همه از بـین خـواهد رفـت و بـه عـنوان مـثال ذکر این مورد ضروری‌ است‌ که چنانچه در زمینه انجام تعهد مورد بحث اقدام سریع و به موقع صورت می‌گرفت به طور قطع و یقین مطلب ẓder schah ist am EndeẒکه مجله اشترن طـی شماره 46‌ مورخ‌ 78.11.9 نسبت به انتشار آن مبادرت نمود،می‌توانست به مراتب ملایمتر باشد نه تا این حد کوبنده و زننده.به هرتقدیر با توجه به اینکه تمامی مطالب فوق الذکر‌ را‌ بارها و بـه طـور دقیق و مفصل به مرکز مربوط گزارش داده‌ام،معهذا علت وصول دستور عدم دخالت برایم مفهوم نیست!!و از نظر من دستور واصله صرفا نمایشگر این واقعیت است‌ که‌ علی‌ الاصول تـمایل بـه چاپ این‌ رپرتاژ‌ دارند‌!!حالا بچه علت؟برای من هم هضم این موضوع تا حدودی ثقیل است!!!!و بدیهی است با توجه به احتیاج مبرمی کـه بـه حمایت‌ مطبوعات‌ داریم‌ چنانچه بـنای سـاخته شده فعلی را از ریشه‌ برکنیم‌، طبیعی است محتاج به زحمتی به مراتب زیادتر و مخارجی بسیار بیشتر هستیم و تازه من بعد نیز در قبال درخواستهایمان‌ و حتی‌ گـفتارمان‌ هـمیشه با حالتی ناشی از عـدم اطـمینان و تردید مواجه خواهند‌ بود.

البته همان طوری که اشاره رفت چون رپرتاژ فعلی شامل چند نفر است در خصوص سایر آقایان‌ خصوصا‌ جناب‌ هویدا بنده نیز بی‌میل نیستم که مطالب مـربوط بـه ایشان با‌ توجه‌ به شواهدی که مورد گفت‌وگو قرار گرفته‌اند و مدارک فراوانی که در دست دارند هرچه کوبنده‌تر و زننده‌تر‌ منتشر‌ شود‌ زیرا مدارک موجود دارای نکات واقعا زننده‌ای است که از ذکر آنـ‌ شـرم‌ دارم‌.عـلی الخصوص که ایشان حتی به هنگام زمامداری و در مواقعی که طبق دعوت رسمی‌ میهمان‌ ممالکی‌ نظیر انگلستان و فـرانسه و غیره...بوده‌اند تمامی اوقات خارج از برنامه رسمی را با وضعی‌ بسیار‌ زنـنده و اشـخاصی نـاخوش‌آیند در کلوپ‌های خصوصی آن‌چنانی لندن و پاریس گذرانده که در وهله‌ اول‌ برای‌ خود من هم واقعا غیر قابل درک و باور بـود.‌ ‌البـته این مورد فقط قسمت‌ کوچکی‌ از مطالب مربوط به ایشان است که از نظر یـک اروپایـی نـیز چندان‌ جالب‌ توجه‌ نیست و نهایت اینکه با ذکر چند اصطلاح روانشناسی و مزخرفاتی نظیر آن موضوع را حـمل بر‌ بیمار‌ بودن طرف می‌نمایند و بس کما اینکه جناب«ادوارد هیث»صدراعظم پیشین انـگلستان‌ نیز‌ با‌ جناب هـویدای خـودمان همدرد بود و از این نظر هیچ موردی که موجب درگیری وی در‌ امور‌ مملکتی‌ باشد پیش نیامد؛لیکن در خصوص جناب هویدا موضوع به کلی فرق‌ می‌کند‌.چون در مملکتی اسلامی با ملتی فناتیک نظیر مـردم خودمان چنانچه موضوع منعکس شود،عکس العمل‌ را‌ خود سرکار به مراتب بهتر از بنده که سالهاست از وطن دورم‌ حدث‌ [حدس‌]خواهند زد. البته علت تمایل حقیر به‌ انتشار‌ رپرتاژ‌ مربوط به جناب هویدا صـرف‌نظر از مـوارد‌ شخصی‌ که موجب آسیب‌هایی غیر قابل جبران گشته صرفا به سبب مرگ غیر منتظره‌ یکی‌ از دوستان بسیار بسیار عزیزم‌ مرحوم‌ دکتر علیقلی‌ لقمان‌ ادهم‌ است که ظرف یک سال قـبل‌ از‌ مـرگش طی سه ملاقاتی که در نیویورک و پاریس داشتیم همیشه گله از‌ کارشکنی‌ها‌ و جنگ اعصاب غیر قابل تصور و تحملی‌ بود که جناب هویدا‌ بدون‌ دلیل و بی‌مورد از خود بروز‌ می‌دادند‌ و ادامه همین بـازی بـچه‌گانه‌[بچگانه‌]و احمقانه موجب گشت آن‌چنان به دوست نازنینم روحا فشار‌ وارد‌ سازد که شخصی شریف و صدیق‌ و پاک‌ و لایق‌ نظیر دکتر علیقلی‌ لقمان‌ ادهم را از دست‌ بدهیم‌.البته موضوع بسیار مفصل است؛

لیـکن از آنـجا کـه ارتباطی با بحث ما نـدارد‌ و عـلی‌ الاصـول ذکر تمامی موارد نیز از‌ حوصله‌ این یادداشت‌ خارج‌ است‌ صرفا در قبال علت‌ تمایل حقیر به چاپ رپرتاژ مربوط به جناب هـویدا بـه ذکـر مثالی مبادرت نمودم.به‌ هرتقدیر‌ با توجه بـه ایـنکه این بنده‌ از‌ جزء‌ جزء‌ رپرتاژ‌ مذکور مطلعم و هدفم‌ نیز‌ صرفا عدم اشتراک شما در این رپرتاژ می‌باشد و بدیهی است چـنانچه عـکس مـورد بحث را دریافت‌ کنم‌ به‌ طور قطع و یقین از چارچوب یا گـردونه‌ این‌ رپرتاژ‌ خارج‌ خواهند‌ شد‌.با هزار مشقت و زحمت تا«18-18» دسامبر فرصت گرفته‌ام،چنانچه موضوع از نظر آن‌جناب نـیز قـابل اهـمیت نیستت و اهمیتی به چاپ رپرتاژ مربوط نمی‌دهند،لطفا به‌ هرصورت کـه صـلاح می‌دانند روز 14 دسامبر که این بنده برای مأموریتی مجددا به برلین مراجعت خواهم کرد ساعت 4 بعدازظهر بـه وقـت مـحلی برلین و تقریبا 8 شب به وقت تهران با‌ تلفن‌«8818566-8818566»تماس حاصل فرمایند کـه مـوجب نـهایت تشکر خواهد شد.ضمنا با تمنای مجدد از اینکه موضوع را کاملا محرمانه تلقی فرمایند ذکـر ایـن مـطلب نیز ضروری است‌ که‌ چون با نام مستعار«آنتونیو»مشغول به خدمت‌گزاری هستم و از طـرفی بـا آشنایی مختصری که سالها پیش با این حقیر دارند،با کمال‌ تأسف‌ در مـوقعیت فـعلی از مـعرفی‌ خود‌ معذورم لیکن چنانچه مایل باشند بعد از ژانویه که برای مدت دو هفته عازم تـهران هـستم حتما حضورا شرفیاب خواهم شد.با پوزش مجدد‌ از‌ نحوه نوشتن نامه حاضر‌ و جنبهء‌ فـوری و کـمبود وقـت که امکان پاکنویس میسر نیست.

دوستدار شما آنتونیو Antonio


موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی