19
آبان
1402
یادداشتهای منتشرنشده دکتر سیدحسین فاطمی (بخش دوم)
8557 بازدید
دو تاکتیک روشن ولی مـتضاد از نـاحیه اقلیت و اکـثریت در مورد لایحه به کار برده شد.اقلیت چون میدانست سهچهار جلسه بیشتر مجلس نمیتواند داشته باشد و چـراغ عمرش بر لب بام است،به این فکر افتاد که به هـرترتیبی مـیسر اسـت،وقتگذرانی کند و نگذارد کار مهمی از پیش برود.اکثریت اولا با تصویب یک فوریت لایحه(زیرا فوریت دوم را که سـاعد پیـشنهاد کرده بود پس گرفت)مراحل آمدورفت مکرر لایحه را به کمیسیون تسریع کرد.به عـلاوه رئیـس مـجلس هم که مدتی بود سخت با دربار و ارتش پیوند پیدا کرده بود و اشارات سیاست خـارجی را نیز به آسانی اطاعت میکرد لایحه را علی الاصول باید در دو کمیسیون خارجه و بودجه نـیز مورد شور قرار مـیگرفت،بـه آن دو کمیسیون اصلا ارجاع نکرد و اکتفا کرد که به کمیسیون قوانین دارایی فقط بفرستد و زودتر تکلیف را روشن نماید.به علاوه چون در همان کمیسیون نیز به مانعی برخورد و آن مخالفت صریح و شـدید امیر تیمور کلالی مخبر کمیسیون مزبور بود و به مناسبت تعطیلات،چاپخانه مجلس هم کار نمیکرد و گزارش کمیسیون را با حذف اظهار عقیده مخبر کمیسیون در چاپخانه خارج از مجلس به طبع رسانید تا از ایـن راه وقـتی تلف نشده باشد.با هرکیفیتی بود گزارش به مجلس برگشت و تا اینجا نقشه اکثریت که عبارت از اغتنام فرصت و سرعت در کار بود پیشرفت کرد؛اما همینکه موضوع،مطرح مذاکره قرار گـرفت، اولیـن حمله از مخبر کمیسیون قوانین دارایی آغاز شد که مدعی بود امضای او را جعل کردهاند. صفآرایی دو طرف برای نامنویسی مخالف و موافق نیز با دقت شروع شده بود و اقلیت برای اینکه نـوبتش را از دسـتش بگیرند،تمام شب را در مجلس گذرانید تا نوبت او محفوظ نماند و چون همه نمیتوانستند در ردیف مخالف نامنویسی کنند-زیرا نوبت به آنها نمیرسید-ستون موافق را نیز به نام(موافق مشروط)کـه از آن تـاریخ در مـجلس معمول گردید،گرفتند و بدین تـرتیب اطـمینان خـاطر داشتند که رقبای ایشان نوبت صحبت را در دست نخواهند داشت.
ناطق اول لایحه«حسین مکی»بود که آن دوره از«اراک»انتخاب شده بود و چنانکه در [ناخوانا]مربوط بـه لایـحه الحـاقی خواهد آمد،تا نیمه کابینه دکتر مصدق نـیز از طـرفداران جدی حکومت او و از مبارزین«قیام نفت»محسوب میشد.حسین مکی از صبح شنبه اول مرداد تا آخر هفته که به ششم مـرداد خـتم مـیشد تنها ناطق مجلس بود و یک کتاب،راجع به تاریخچه نـفت در دنیا،قرارداد دارسی،امضای قرارداد 1933 و قرارداد الحاقی پشت تریبون ایراد کرد. یک عده جوان مؤمن و باپرنسیب و صمیمی«حـزب ایـران»کـه درسخوانده و مطلع و مدارک و دلایل و متن صحبتها را تهیه مینمودند در خارج،مواد اولیـه بـه مکی میدادند و او نیز نقش یک مدافع صمیمی و باوفای ملت را بازی کرد.
دو مطلب را باید به جریان ایـن جـنگ افـزود.یکی اینکه اکثریت بعد از پی بردن به نقشه اقلیت میخواست مانع از طول مـذاکرات بـشود.اقـلیت نیز به عنوان اینکه در ماده«89»آییننامه داخلی مجلس برای مقاولهنامهها و عهدنامهها و امتیازنامهها محدودیت مـدت را قـائل نـشده، هردفعه که میخواستند رأی به محدود بودن نطق اولین ناطق مخالف بگیرند،این پیراهن عـثمان را سـر چوب میکرد و نمیگذاشت کار به مرحله رأی برسد.بهخصوص که پس از دوسه جلسه بیطرفها مـتوجه اهـمیت مـوضوع شده و کمتر حدنصاب برای راءی در اختیار رئیس بود و دو مرتبه هم که قضیه را به هیئترئیسه و قـضاوت آنـها واگذار کردند نتیجهای از مذاکرات هیئت رئیسه گرفته نشد.رویهمرفته یک نوع تردید و تـشنج مـجلس را فـراگرفته بود و در بعضی از وکلا نیز وجدان نیمخفتهشان بیدار شده بود و شاید در میان یکدیگر نیز زمزمه مـیکردند کـه این چه کاری است ما بکنیم؟برای یک عمر بدنامی خودمان و اعقابمان باقی بـگذاریم.فـشار اکـثریت روزبهروز کمتر میشد ولی در مقابل به جراءت و جسارت اقلیت افزوده میشد.چند خبط و خطای سیاسی هـم در ایـن گـیرودار از ساعد و وزیر مالیهاش سر زد که بهانه به دست اقلیت برای حمله جـدید سـپرد و دوسه مورد انصافا مخالفین مچ دولت را گرفته و سخت پیچانیدند.کسی هم از وکلا جراءت نداشت بخیزد و جدی از لایـحه دفـاع کند.ساعد و گلشائیان هم اینکاره نبودند و حرفهایشان غالبا با سردی و گاهی بـا هـیاهو خاتمه میگرفت. مخبر کمیسیون نیز چنانکه دیـدیم از دقـیقه اول خـیلی واضح و پوستکنده اظهار مخالفت کرد. پس این قـرارداد الحـاقی که مثل رستم به میدان آمد حالا چون لاشهای بیجان و متعفن از هرکس لگـدی مـیخورد و رفتهرفته بیطرفهای مجلس نیز بـه صـدا آمدند و بـه حـمایت اقـلیت برخاستند که نطق ناطق را در مورد مـقاولهنامه و عـهدنامه و امتیازنامه نمیشود محدود کرد و این لایحه اگر مقاولهنامه نیست پس چیست؟در برابر این حـملات،هـژیر وزیر دربار و رزمآرا رئیس ستاد دو عـنصر نامرئی هستند که هـرچه روز اقـلیت در جلسه علنی ضربت میزند آنـها بـا تماسهایی که در خارج با وکلا میگیرند،مجلس را به گذرانیدن لایحه تشویق میکنند ولی دیـگر فـایده ندارد.این آمپولها شاید اگـر چـند روز بـیشتر زده میشد و از روی نقشه و مـتد مـنظم عمل کرده بودند بـه نـتیجه میرسید اما ابهت و عظمت مقام کمپانی در نظر مصادر امور ایران آنقدر بود که احـتیاج بـه این اقدامات نمیدیدند و حدس مقاومت جـدی آن هـم مقاومتی کـه اقـدامات چـندین ماهه و شاید چند سـاله کارگردانان سیاسی داخلی و خارجی را خنثی نماید،هرگز نمیزدند.کار به تدریج از تالار جلسه علنی مـجلس بـه خیابانها رسید و با وجود حکومتنظامی شـدید کـه بـیرحمانه بـا مـخالفین قرارداد عمل مـیکرد و تـازه حبسهای سنگین برای دستگیرشدگان پانزدهم بهمن معین کرده بود،تظاهراتی به نفع اقلیت و بر ضد قـرارداد در مـعابر عـمومی صورت گرفت و یک شب در خیابان اسلامبول جـوانان جـمع شـدند و سـخنرانی کـردند و دولتـ امضا کننده قرارداد الحاقی را به باد دشنم گرفتند.
هفته اول مرداد هنوز به نیمه نرسیده بود که هرمرد وارد در سیاست میتوانست حدس بزند که سرانجام این نبرد،موفقیت و پیـروزی نصیب کی خواهد بود.«گاف»بزرگی را هم که گلشائیان کرد،سبب شد عدهای از زعمای ملی از خارج به اقلیت کمک برسانند زیرا او ضمن یکی از نطقهایش اسامی چند نفر را ذکر کرد کـه از ایـنها هم برای مشاوره دولت دعوت کرده است و چون همه آن عده،اظهارات وزیر دارایی را تکذیب کردند در جلسه بعد تلویحا به بعضی از آنها بهتندی حمله برد و همین کار سبب شد«دکتر مـصدق»و«سـید محمد صادق طباطبائی» و بعضی دیگر نامههایی به وسیله وکلای اقلیت به مجلس فرستاده و تصویب قرارداد الحاقی را خیانت مسلم به کشور شمردند.بازی دیـگر مـخالفین:
لایحه که خیلی خوب از عـهده انـجامش برآمدند این بود که دولت را که میخواست بحث را کوتاه کند و کم حرف بزند و کمتر بشنود به میدان آوردند و به جواب سؤالهای مختلف او را وارد بازی کردند و حـرفهای مـتفرقه به قدری از او کشیدند کـه مـسائل تازهای برای بحث پیدا شد. خلاصه اینکه تمام یک هفتهای را که دولت و کمپانی گمان میبردند برای تصویب لایحه کفایت میکند،به صحبت یک ناطق مخالف و وزیر دارایی صرف کردند و کابینه نـه تـنها از این اقدام خود طرفی نبست بلکه ضعیفتر از سابق و زبونتر از همیشه دست خالی از مجلس بیرون آمد و اکثریت ناتوان که فقط شبها پشت تلفن سفارت و هژیر و رزمآرا عرض وجود میکرد، در برابر تـردید و دودلی بـیطرفها و حملات اقـلیت،کاری از پیش نبرد و قدم اول را ملت فائق آمد و این موفقیت اساس موفقیتهای مهمتر و تاریخی آینده او شد.این پیـروزی خیلی قیمت داشت زیرا پرده وهم و تصوری که لااقل صد سـال سـیاست انـگلیس جلو دیدگان ایرانی از درس خوانده و بیسواد،شهر و دهاتی،کوچک و بزرگ،عالی و دانی کشیده بود و سلطه خود را غـیر قـابل اضمحلال نشان میداد دریده شد و مردم فهمیدند اگر مقاومت کنند،پایداری و ثبات از خـود نـشان دهـند،تردید و ضعف را که سرچشمه بدبختیها و خفتهای یک قرن و نیم گذشته است کنار بگذارند موفق مـیشوند که بر مشکلات غلبه کنند و نیروی اهریمن اجنبی را در هم بشکنند.
مجلس پانزدهم بـعد از گذرانیدن بحران شدید«قـرارداد الحـاقی»و دفن موقتی آن،روز ششم مرداد به آخر رسید و تمام قدرت انگلیس و هواخواهانش متوجه تشکیل و تنظیم مجلس آینده شد.
من که از مدتی پیش در صدد انتشار روزنامه یومیهای بودم،دو روز بعد از تعطیل مجلس یعنی روز هـشتم مرداد اولین شماره«باختر امروز»را با سرمقالهای تحت عنوان«یا مرگ یا آزادی» منتشر ساختم.چنانکه اشاره کردم«باختر»یومیه که امتیازش با«دکتر سیفپور»برادرم بود بلافاصله بعد از شهریور از اصفهان بـه تـهران منتقل شد و از کابینه اول«سهیلی»که جای دولت «فروغی»را گرفت مرتبا یومیه انتشار پیدا کرد و تا اواسط حکومت«صدر»،که من برای شرکت در اولین«کنفرانس بین المللی کار»بعد از جنگ کـه در پاریـس تشکیل میشد رهسپار اروپا شدم و توقف من در اروپا تا مهر 1327 طول کشید و در آنجا به تکمیل تحصیلات خود پرداختم.
بعد از آنکه به ایران آمدم قصد داشتم بلافاصله خدمات مطبوعاتی را از سر بگیرم ولی تـهیه مـقدمات امر مصادف با حوادث«پانزدهم بهمن»و لایحه تحدید مطبوعات و خفقان عمومی و حبس و زجر ملیون گردید و مدتی اجرای برنامهء مرا بهتأخیر انداخت و اغراق نیست اگر بگویم اتفاقا در همان شماره اول مـقالهای زیـر عـنوان«من شاهد مرگ و احتضار مـجلس پانـزدهم بـودم» داشت که«سردار فاخر»رئیس مجلس پانزدهم به نام اینکه در آن مقاله به قوه مقننه توهین شده ست،طبق قانون کـذایی«تـحدید مـطبوعات»که سروکار روزنامهنویسان را به محکمه جنحه انداخته بـود،درخـواست توقیف«باختر امروز»را کرد و مدتی گرفتار قاضی شیرهای آن دادگاه بودیم و بالاخره روزنامه را به عنوان دیگر ناچار شدیم نشر بـدهیم.عـطش مـفرط جامعه به یک روزنامهای که حقایق را بیپروا بگوید و استقبال کـمنظیری که از«باخترامروز»به عمل میآمد، به مقاومت و پایداری ما در برابر مشکلات و کارشکنیها میافزود و در مدت کوتاه،روزنامهء نوظهور کـه عـصرها تـوزیع میشد جای خود را باز کرد و هرروز بر تعداد تیراژش افزوده مـیشد و گـاهی اتفاق میافتاد که روزنامه بهواسطهء نداشتن وسیله کافی نمیتوانست بهموقع به دست خوانندگان برسد.از این جـهت سـاعتها جـوانان و مردم شیفته آزادی در خیابانها قدم میزدند تا یک شماره«باختر امروز»را بـتوانند خـریداری نـمایند.
از تجربه تلخ گذشته که از روزنامهنویسی در ایران داشتم از اولین شماره دو هدف اساسی یکی مالی و یـکی سـیاسی بـرای«روزنامه»در نظر گرفتم و سعی کردم این دو منظور به هرقیمت شده تاءمین گردد.نظر اول مـن ایـن بود که صرفا این روزنامه خرجودخلش را خودش باید فراهم کند و از هرکمک خارج بـینیاز بـاشد.اکـثر روزنامههایی که در ایران به وجود آمده چون به این اصل توجه نکردهاند اگر هـم صـاحبان آن جراید مردمان بیطمع و خیرخواهی بودهاند،بعد از مدتی که مبلغی مقروض یا سرمایه خـویش را در آن راه دادهـاند نـاچار به تعطیل مؤسسه شده و از مدتی که مبلغی مقروض یا سرمایه خویش را در آن راه دادهاند ناچار به تـعطیل مـؤسسه شده و از میدان مبارزه برکنار شدهاند،یا ناگزیر تسلیم قدرت و پول گردیده از ذکر حـقایق و خـدمت بـه مملکت و بیان خواستههای مردم محروم ماندهاند.بعضی هم که از روز اول دکان را برای لفت و لیس و مداحی یـا فـحاشی بـه منظور اخاذی گشوده و معاش خود را از این طریق درآوردهاند.پس از گذشتن چهار مـاه و نـیم و خرج مبلغی که از برادر بزرگم کمک گرفته بودم به این هدف نخستین یعنی موازنه بودجه«بـاختر امـروز»که تشکیلات کوچک با اعضای معدود ولی فداکار و صمیمی داشت موفق آمدم.در ضـمن سـیاست روز و آینده آن را نیز توانستم مشخص و معین کنم.یـک روزنـامه«انـتقادی»ملی و مخالف با دستگاه دزدپرور و فاسد و خراب حـکومتی کـه فقط به زور سرنیزه و شلاق به مملکت فرمانروایی نیمبند داشت.پر واضح است در این جـهاد مـقدس من تنها نبودم همه عـناصر دلسـوخته و پاک و مـیهنپرست کـه از خـلال سرمقالهها و دیگر مقالات«باختر امروز»مـیدیدند جـمعی خود را برای نجات کشور به آبوآتش انداختهاند،به تمام معنی ما را تـقویت مـادی و معنوی میکردند.
یک روز پیش از ظهر کـه در دفتر خود مشغول کـار بـودم سه نفر به ملاقاتم آمـدند.بـا یکی از آنها قبل از رفتن به اروپا و بعد از گذشتن آشنا بودم و سابقا هم با روزنـامه«بـاختر»آمدورفت داشت. دومی را دوسه مـرتبه بـیشتر نـدیده بودم ولی چون هـمیشه در صـف اقلیت کار میکرد،از دور بـهتر او را مـیشناختم.نفر سوم را اصلا تا آنوقت رؤیت نکرده بودم.اینها به ترتیب عبارت بودند از «حـسین مـکی»،«ابو الحسن حائریزاده»،«دکتر مظفر بـقائی کـرمانی».نفر آخـری تـا چـند ماه قبل از پایان دوره مـجلس در صف اکثریت بود ولی ناگهان بعد از فروردین 1328 بر ضد رزمآرا داخل مبارزه شد و به مناسبت اسـتیضاح پرسـروصدایی که از دولت ساعد کرد و در آن استیضاح بهشدت رئیـس سـتاد وقـت را کـه یـک نظامی انتریگان،بـندوبستچی و مـوقعیتطلبی بود کوبید و از آن به بعد در افکار عمومی«دکتر بقائی»جا باز کرد و در تهران هواخواهانی برای خود تـهیه دیـد.
پسـ از تعارفات معمولی از میان آن سه نفر ابتدا«مـکی»صـحبت کـرد و گـفت بـه طـوری که میدانید ما اقلیت دوره پانزدهم مجلس را تشکیل میدادیم و پس از پایان دوره هم بیکار ننشستهایم و از مبارزات رشیدانه روزنامه«باختر امروز»بسیار لذت میبریم و امروز آمدهایم که (به تصویر صفحه مـراجعه شود) به شما پیشنهاد همکاری کنیم.دو نفر دیگر نیز مطالبی قریب به همین مضمون گفتند.جواب من به آنها این بود که همکاری ما احتیاج به عهد و پیمان ندارد.اگـر ایـن راهی را که«باختر امروز» میرود میپسندید حتم بدانید تا آخر مبارزه همقدم خواهیم بود.آنها رفتند و وعده ملاقات بعدی هم گذاشته شد.بعد از اینکه من از اروپا برگشتم ضمن کسانی کـه بـه ملاقات من آمده بود[ند]،یکی هم«دکتر مصدق»بود.من که عادتا خیلی به دیدوبازدیدها مقید نیستم،بعد از اینکه به بازدید بعضی رفـتم بـازدید«دکتر مصدق»را برای وقت و فـرصت طـولانیتری گذاشتم.دکتر مصدق را من قبل از سفر فرانسه هم خوب میشناختم و غالبا«باختر»نیز هواخواه سیاست او در مجلس چهاردهم بود.مگر گویا در یک مورد و آن در قضیه«ابـستروکسیون»کـابینه«صدر الاشراف»بود کـه مـصدق لیدری یک دسته چهل نفری را داشت و در روزهایی که آذربایجان در پیچوخم غوغای«حزب دموکرات پیشهوری»بود.این جماعت نمیگذاشتند که دولت معرفی و مشغول به کار بشود.
خلاصه یکی از روزها به منزل آقـای«دکـتر مصدق»که آنوقت این خانه شماره 109 که کودتاچیان در روز 28 مرداد غارت کردند و آتش زدند،نبود خانهای بود در یکی از کوچههای فرعی کاخ که حالا نمیدانم اجاره است یا به فروش رسیده اسـت.دکـتر مصدق مـثل همیشه با ادب و مهربانی که ازخصایص جبلّی اوست مرا پذیرفت و بعد از رسوم قریب یک ساعت و نیم من دربـاره تجدید فعالیت سیاسی با او گفتگو کردم و چون تازه از فرنگ آمده بـودم و هـوای اروپا هـنوز در دماغم بود به ایشان اصرار داشتم که حزبی تشکیل بدهند.مذاکرات آن روز ما خیلی مفصل و طولانی شد و بـالاخره نـتیجهای از آن گفتگوها حاصل نگردید و تجدید صحبت،به وقت دیگر موکول گردید.البته این جـلسه پیـش از پانـزدهم بهمن و مؤسسان و لایحه الحاقی بود. بعد از ختم دوره مجلس دیگر تمام حواس هژیر که وزیـر دربار بود و میخواست کار قرارداد را در مجلس شانزدهم جور کند و چون آدم زرنگ و پشتهماندازی بـود تمام قدرت دولت را در دربار مـتمرکز سـاخته بود به طوری که آن اوقات شهرت داشت که مدتها ساعد و دکتر اقبال وزیر کشور او و حتی رزمآرا تنها قدرت نظامی آن زمان را در اتاق انتظار خود معطل میکند و بدیهی است هرکس که توقع وکـالت داشت بناچار باید او را میدید و اول از همه او را متقاعد میکرد.
ساعد هم که خدای ناکرده اسم نخستوزیر را داشت و علی الاصول باید در جریان انتخابات باشد و هرنامزد وکالت با رئیس دولت اگر بندوبست نکند،لااقل باید رضـایت او را جـلب نماید.رزمآرا نقشه دیگری خارج از این دو نفر داشت.او انتخابات مؤسسان را با یک تلگراف رمز در ولایات و حتی تهران انجام داد و بنابراین متوقع بود که این دفعه نیز پهلوان میدان تنها او باشد و دیـگران از نـظریات و تجربهاش استفاده کنند؛اما«هژیر»آنقدرها میدان به او نمیداد و این رقابت البته در روزهای اول نامرئی و بعد که موضوع انتخابات وارد مرحله عمل گردید، شدیدتر و علنیتر شد.لایحه اصلاح قانون انتخابات چـنانکه در جـریان آخر دوره پانزدهم اشاره شد،قربانی لایحه الحاقی گردید و دولت که به این بهانه فرمان شروع انتخابات را به تاءخیر انداخته بود دیگر حربهای برای تاءخیر نداشت مخصوصا که انگلیسها هـم مـنتظر تـکلیف «لایحه الحاقی»بودند.همینقدر کـه لیـست انـتخابات ولایات با نظر«صاحبنظران»تهیه و آماده شد از اوایل مهر دستور شروع،به انجمنهای نظارت شهرستانها رفت.رقابتهای پنهانی صاحبان قدرت و مـخصوصا«هـژیر و رزمـآرا»بهتدریج روشنتر میشد و از پرده اختفا و زمزمه و حدس و قیاس بـیرون مـیآمد.مخصوصا که بازیگر بزرگترین این صحنهها یعنی شاهدخت اشرف، خواهر دوقلوی شاه،صددرصد طرفدار سیاست«هژیر»بود و هم اوسـت کـه«هـژیر»را کاندیدای نخستوزیری کرد و بالاخره موفق شد او را به زمامداری برساند.
شـاهدخت اشرف نفوذ فوق العادهای در دربار و دولت داشت و کمتر کابینهای میتوانست بدون موافقت و حمایت او بر سر کار باقی بماند.از ایـن جـهت طـرفداری او از«هژیر»کفه ترازوی«وزیر دربار یک چشم»را خیلی سنگینتر میکرد.از روز اول مـعلوم بـود که یک نفر از افراد«اقلیت»دوره سابق و یکی از کسانی را که داعیه آزادیخواهی دارند،نخواهد گذاشت در ولایـات،نـامزد انـتخابات بشوند و اگر هم چنین گستاخی به خرج دادند موفقیت آنها غیر مـمکن خـواهد بـود.به سرعت در همه شهرستانها وکلایی که در«لیست»تهران نامشان ثبت شده بود از صندوقها سـر بـیرون مـیآوردند.اولین وکیلی که انتخاب شد از حوزه«نائین»بود که یکی از طرفداران«شاهدخت اشرف»انـتخاب شـد.نائین،خانه پدری من است و برادر بزرگم علاقه و خانه و زندگیاش در آنجاست و از دوره سیزدهم کاندید[ای]آنجا بـود.یـکمرتبه«سـهیلی»در دوره چهاردهم از برادرم خواست که دیگری را از آنجا وکیل کند.همین معامله را قوام السلطنه نیز در دوره پانـزدهم بـا او نمود.انتخابات«نائین»با مقاومت جدی مردم آنجا روبرو شد ولی ژاندارمها مـقاومت را در هـم شـکستند اما شکستخوردگان اسناد رسوایی انتخابات را به تهران رسانیدند و ما در«باختر امروز»حمله به وضع انـتخابات ولایـات را سنگینتر کردیم.فریاد اعتراض مردم نقاط دیگر نیز بلند شد و مصاحبه وزیـر کـشور و قـسمی که درباره صحت انتخابات «به ناموس مادرش»خورد نتوانست حقیقت را از نظر عامه مستور نگهدارد.هـمه دنـبال راهـ چارهای میگشتند که بر این فساد و خرابی غلبه پیدا کنند.یکبار دیـگر نـگاهها به طرف«دکتر مصدق»معطوف گردید ولی«دکتر مصدق»که در انتخابات دوره پانزدهم بر ضد صندوق سازان دولت وقـت،بـه مبارزه برخاسته بود و با جمعی از آزادیخواهان به دربار،برای تحصن رفت و نـتیجه نـگرفت این دفعه هم چندان با تقاضای کـسانی کـه مـیگفتند لیدری جبهه مخالف را به عهده بگیرد روی خـوش نـشان نمیداد.بعد از مذاکرات و مباحثات زیاد قرار شد که چند نفر نامهای در این خـصوص بـه او بنویسیم تا تصمیم خود را بـعد بـه ما اعـلام نـماید.هـفت نفر مدیر روزنامه،کاغذی به او نـوشتیم و درخـواست کردیم که فکری برای جلوگیری از فساد انتخابات بیندیشد و بعد از چند جلسه مـذاکره کـه راههای مختلف مورد بحث قرار گـرفت او تصمیم گرفت که یـکبار دیـگر برای تحصن به دربار بـرویم و از ایـن جهت از مردم دعوت کرد که صبح یکی از روزهای اواخر مهر،جلو کاخ اخـتصاصی بـرای تظلم حضور پیدا کنند.ایـن تـصمیم از نـظر تاریخ نهضت مـلی ایـران فوق العاده ارزش دارد و موقعی کـه از اصـل موضوع در متن کتاب سخن به میان خواهد آمد،اهمیت قضیه کاملا روشن خواهد شـد.
تـصمیم تحصن دوم«دکتر مصدق»رعب و وحـشتی را-کـه بعد از کـودتای پانـزدهم بـهمن در همه مملکت سایه انـداخته بود جز زور و شلاق و قدرت پلیس و اراده فردی هیچچیز دیگری حکومت نمیکرد-در هم شکست و آنچه دولت وسیله در اخـتیار بـه کار برد که نگذارد یکبار دیـگر جـنبش عـمومی صـورت گـیرد ولی مقاومت دکتر مـصدق و تـشنگی بیانتهای مردم به داشتن یک مجلس آزاد و مخصوصا اینکه سرنوشت لایحه الحاقی در گرو این انتخابات بود، کـار خـود را کـرد و مردم به دعوت مصدق جواب مثبت دادنـد.
عـلیرغم اعـلامیههای دولت و شـهربانی در سـاعتی کـه دکتر مصدق معین کرده بود چند هزار نفر از جوانان روشنفکر،بازرگانان و اصناف آزادیخواهان از خانه دکتر مصدق تا مقابل سردر سنگی-محل دربار-را اشغال کرده بودند و مخصوصا دانـشگاهیان،بیش از دستجات دیگر ابراز فعالیت میکردند.هژیر و نظامیها سخت به وحشت افتادند و دستور داده شد تمام چهارراههایی را که به خیابان کاخ منتهی میشود،سربازان ببندند و مردم را با قنداق تفنگ رد کنند.بـا ایـن وصف جمعیت از صبح زود آمده بود و این دستور چندان تاءثیری در جریان کار نداشت.مقارن ساعت 9 دکتر مصدق و عدهای از همفکرانش پیاده به طرف میعادگاه رفتند. ابتدا دکتر مصدق همه را دعوت بـه سـکوت و آرامش کرد و درخواست نمود کسی شعار ندهد. [ناخوانا]دربار افسر رئیس گارد جلو آمد و با احترام به دکتر مصدق گفت چه فرمایشی دارید؟ البته سـرباز کـافی نیز محوطه جلو دربار را حـفاظت مـیکردند.مصدق جواب داد عریضهای مردم برای شاه دارند و نامه را که شرح فساد انتخابات و فشار و مداخلات ماءمورین به تفصیل توضیح داده شده بود به افسر مزبور داد،چـند دقـیقه بعد هژیر آمد و بـعد از صـحبتهایی که میان او و دکتر مصدق در حضور مردم ردوبدل شد رفت و برگشت و گفت اعلیحضرت میفرمایند به مطالب مردم رسیدگی خواهد شد و چون به تعداد این جماعت جا برای تحصن نیست،اولا شکایات رسـیدگی مـیشودو تحصن احتیاج ندارد با این وصف اگر لازم میدانند،نمایندگانی از میان خود انتخاب کنند که به دربار بیایند پس از مختصر مشورتی در حدود بیست نفر انتخاب شدند و به دربار رفتند.چون جریان تـفصیلی مـوضوع قابل اهـمیت است،در اینجا به طور اختصار برگزار میشود.خلاصه سه روز دکتر مصدق و رفقای او در دربار ماندند و رادیو لندن و مـطبوعات دولتی در این مدت سخت به متحصنین حمله میبردند.چون نتیجهای از تـحصن عـاید نـشد،روز چهارم یک ساعت و نیم بعد از ظهر دربار را ترک گفتند و از آنجا یکسر به خانه مصدق رفتیم.صحبتهای زیـاد در آن جـلسه شد که در نتیجه فردای آن روز همان هیئت،نقشه تشکیل «جبهه ملی»را که اسمش را مـن پیـشنهاد کـردم،ریختند و اعلامیهای نیز در این مورد صادر گردید.روز اول آبان خبر تشکیل«جبهه ملی»در جراید انتشار پیـدا کرد و«باختر امروز»سرمقاله اساسی خود را به تشریح هدف و مرام این جبهه اخـتصاص داد.از همینجا نحوه کار و طـرز مـبارزه صورت جدیتر،به خود گرفت و جنگ در مرحله اساسی آغاز گردید و چون یکی از شکایات ما مربوط به چگونگی تشکیل انجمن انتخابات تهران بود،مراقبت و بیداری مردم را در انتخابات تهران جلب نمودیم.جلسات جـبهه ادامه داشت.انتخابات ولایات با همان وضع سابق برگزار میگردید.پس از تحصن نخستین عمل مثبت«جبهه ملی»تشکیل یک میتینگ بزرگ در میدان بهارستان بود که از آنجا دکتر مصدق مستقیما با مردم حـرف زد.نـظم و هوشیاری اهالی پایتخت و جمعیت بیشماری که در این اجتماع ملی شرکت نشانه بارز هشیاری مردم تهران بود و[ناخوانا]میکرد که تا چه حد عامه ملت به انتخابات دوره شانزدهم علاقمند است. «جبهه مـلی»نـظارتش را بر انتخابات وسعت میداد و جوانان پرشور را تحت نظم و قاعده درآورد و تبلیغات انتخاباتی خود را بر روش محکم و متینی شروع کرد.
انجمنها شروع به کار کردند.روز اخذ آرا رسید.خواندن رأیها شروع شد و عـلیرغم تـقلباتی که در تهران و حومه کردند،اکثریت با کاندیداهای جبهه ملی بود.این پیروزی همانقدر که برای ملیون آثار فتح و ظفر را نمایان میکرد،جبهه مخالف را هراسناک ساخت.او را به تدبیر دیگری وادار نـمود و آن عـوض کـردن صندوقها بود.به بهانه روضـهخونی،شـبستان مـسجد سپهسالار را که محل قرائت آرا بود تخلیه کردند و صندوقها را به[ناخوانا]انتقال دادند و در همانشب اول،کار صندوقها را ساختند و از فردا اسامی عجیب و غریب خوانده شد.«جـبهه مـلی»نـظارت را رها کرد.یکی دو نفر از اعضای انجمن استعفا دادنـد.نـاگهان روضهخوانی ثمر وحشتزایی برای«فریبدهندگان ملت»داشت و در همان شبستان تاریخی گلولهای از «حسین امامی»بر قلب هژیر خورد و فردا دربـیمارستان درگـذشت.حـکومتنظامی بلافاصله برقرار،رفقای جبهه ملی ما اکثر دستگیر و دکتر مـصدق به احمدآباد تبعید گردید ولی این ضربت کافی بود که انجمن رأی به بطلان انتخابات بدهد.مقدمات سفر شـاه بـه آمـریکا فراهم شده بود و نمیتوانست دعوت رسمی را به تأخیر بیندازد ولی چون از«رزمـآرا»نـگرانی داشت یکی از رقبای او را که«سرلشکر زاهدی»باشد به ریاست شهربانی گماشت و رهسپار نیویورک شد.در غیبت شـاه کـار مـهمی صورت نگرفت فقط ما موفق شدیم رفقائی را که در زندان بودند با اسـتفاده از رقـابت شـدید رزمآرا و«زاهدی»آزاد کنیم؛ولی دکتر مصدق گفت تا موقعی که شاه از آمریکا برنگردد از احـمدآباد بـه شـهر نخواهد آمد.دوسه مرتبه«جبهه ملی»در احمدآباد تشکیل گردید و درباره انتخابات بعدی مذاکراتی شـد.شـاه از آمریکا برگشت و انتخابات دوم تهران با تشکیل انجمن نظارت جدید شروع و این دفعه مـا بـر مـراقبت خود افزودیم.رأیها کنترل میشد و در چند حوزه فرعی هم اعضای«جبهه ملی»عضویت داشـتند.داسـتان صندوق لواسان پیش آمد زیرا چند هزار رأی تقلبی در آن صندوقها ریخته شده بود.پس از مـبارزات فـراوان بـه باطل کردن یکی از صندوقهای لواسان توفیق پیدا کردیم و هشت نفر از دوازده نفر وکلای تهران را«جـبهه مـلی» برد که یکی از آنها«آیة اله کاشانی»بود که هنوز بعد از واقعه پانـزدهم بـهمن در تـبعید بسر میبرد. مجلس را بدون حضور وکیلی تهران باز کردند و هیئترئیسه آن را هم انتخاب نمودند.وکلای جـبهه مـلی تـا اعتبار گرفتند،بعد از افتتاح مجلس پس از تعطیلات فروردین توانستند در جلسات علنی شرکت کـنند.کـابینه ساعد که در سنا که مقارن افتتاح مجلس باز شده بود، نتوانست طرفداران زیاد داشته باشد،در خـود مـجلس هم زمزمه عدم رضایت آغاز گردید.من برای گذرانیدن ایام تعطیل عـید بـه اهواز رفته بودم که رادیو خبر داد«مـنصور المـلک»از طـرف شاه مأمور تشکیل کابینه شده است.بـلافاصله بـه تهران برگشتیم،منصور با دکتر مصدق تماس گرفت و وعده داد که در سه مورد:قـانون حـکومتنظامی،قانون مطبوعات و موضوع«نفت»نـظر جـبهه ملی را رعـایت نـماید.لوایـح اصلاحی قانون مطبوعات و حکومتنظامی را هم بـه بـه مجلس داد اما برای نفت معطل ماند که چه کند و چون مدتی بـه تـمجمج و مسامحه برگزار میکرد از طرف«جبه مـلی»مورد حمله قرار گـرفت کـه تکلیف را صریحا روشن نماید.مـاءموری هـم محرمانه به لندن فرستاد ولی گویا چیز مهمی دستگیرش نشد.از طرف دیگر رقـیب خـطرناک دولتها یعنی رزمآرا در خارج مـشغول تـحریک و فـعالیت بود و مثل ایـنکه انـگلیسها هم از او توقع داشتند کـه جـدیتر،از لایحه الحاقی دفاع کند.بعضی دسایس رزمآرا علنی میشد جماعتی بیدار که به تـهران رو آورده بـودند به سفارت روس پناهنده شدند.
نـظامیها در چـند نقطه و از جـمله در جـلو دانـشگاه چند بمب منفجر سـاختند روزنامههای ما نیز به شدت رزمآرا علنی و روشن میکوبید و«باختر امروز»او را به لقب«ژنرال بـولانژه»مـلقب کرده بود.از وقتی که منصور رویـ کـار آمـد،مـا فـعالیت میکردیم که«آیـة اله کـاشانی»را به طرز آبرومندانهای به تهران برگردانیم.
خود من بیش از سایرین در این قسمت با«منصور»در تماس بـودم.تـلگرافهایی بـین تهران و بیروت از طرف«منصور»و«کاشانی»مبادله شـد و بـالاخره قـرار شـد«آیـة اللّه»هـرچه زودتر مراجعت نماید.در این ضمن واقعه دیگری روی داد که جبهه ملی ناچار شد به منصور اتمام حجت کند.به رقابت رزمآرا و زاهدی اشارهای شد و بدون زاهدی در راءس شهربانی تـا حدی معارض موقعیت رزمآرا بود ولی رزمآرا توانست شاه را راضی به تغییر زاهدی کند و او را به عنوان«سناتور انتصابی»روانه مجلس سنا کردند.«جبهه ملی»که معنی این موضوع را خوب درک مـیکرد بـه منصور الملک اطلاع داد که اگر این کار عملی شود،در مجلس در صف مخالف او قرار گرفت.اما زاهدی به زودی میدان را خالی گذاشت و به رامسر رفت و دیگری را به ریاست شهربانی گذاشته و چـند روز بـعد قتل«احمد دهقان»که وکیل مجلس و مدیر مجله تهران مصور و از رفقای خیلی نزدیک رزمآرا بود به وضع اسرارآمیزی صورت گرفت.
وضع رزمآرا در مـجلس و سـنا خوب بود،غیر از رفقای مـا کـسی با او مخالف نبود در خارج هم تجهیزات کرده بود.چند روزنامه با او قرارومدار داشتند.بعضی آخوندها و از جمله«فلسفی واعظ»در زدوبند او وارد بود.چاقوکش و عربدهجو هم بـه قـدر کافی فراهم کرده بـود.مـنصور تحت استیضاح بود،مذاکره شده بود که دو مجلس به او رأی بدهند.در این اوقات ورود «کاشانی»با تجلیل و احترام فوق العاده صورت گرفت.دکتر مصدق و تمام اعضای«جبهه ملی»و جمعیت کثیری بـه اسـتقبال او رفتند و ما خصوصا این مانور را برای نشان دادن قوت ملّیون در مقابل رزمآرا ماهرانه به مرحله اجرا درآوردیم.
مذاکرات زیر پرده برای آوردن دیکتاتور نظامی جریان داشت تا بالاخره اعلیحضرت برای چند روز، عازم«کـلاردشت»شـدند. رفتن«کـلاردشت»شاه«جبهه ملی»را ظنین کرد.شاه برگشت و روزی که فردای آن روز باید منصور برای جواب استیضاح حاضر شود،سـاعت ده و نیم صبح به من خبر رسید که دولت استعفا داد.رفقا هیچکدام از ایـن مـوضوع خـبردار نبودند.پس از اطلاع «جبهه ملی»را تشکیل دادیم.باید متذکر شوم که وقتی موضوع نفت را در مجلس،دولت منصور مـطرح کـرد از طرف وکلای اکثریت پیشنهادی شد که یک کمیسیون هجده نفری به اسم «کـمیسیون نـفت»بـرای رسیدگی به قرارداد الحاقی و تشخیص اینکه این مقاولهنامه حقوق ایران را استیفا میکند یا خیر از خـود مجلس انتخاب شوند.
کمیسیون مزبور از سیزده نفر از وکلای اکثریت و پنج نفر«اقلیت»انـتخاب شدند و ساعت نه صـبح دوشـنبهای که رزمآرا نخستوزیر شد،یعنی یکی دو ساعت قبل از استعفای منصور این کمیسیون برای انتخاب هیئترئیسه خود تشکیل جلسه داد و پس از مشاوره و مذاکره دکتر مصدق را به ریاست کمیسیون و«مکی»را به سمت مخبر برگزید.ایـن پیروزی مهم تقریبا نقشه روی کار آوردن رزمآرا را عقیم ساخت.یعنی اگر اعضای کمیسیون-دسته اکثریت-از یک چنین مطلبی خبر داشتند،مسلما به هیچکدام از آن دو نفر-ریاست دکتر مصدق و مخبری حسین مکی-رأی نمیدادند.رزمـآرا فـرمان نخستوزیری را از شاه گرفت.یک ساعت بعد دولت خود را که شب قبل با آنها جلسه داشت و«منصور»و نظمیهاش اصلا اطلاع نداشتند به دربار برای معرفی برد و عصر جلسه مصاحبه مطبوعاتی تـشکیل داد و ایـن سرعت عمل،او را به کابینه «برقآسا»مشهور ساخت.
در روز معرفی به مجلس با حملات شدید اقلیت مواجه گردید ولی اکثریت مقاومت کرد و تظاهرات مردم را هم با قدرت سرنیزه خوابانیدند.از نظر سیاست خـارجی نـیز رزمآرا هم آمریکاییها و انگلیسیها را با خود داشت و هم روسها را!جنگ ما شدیدتر شد و روزنامههای جبهه ملی وظیفه سنگینتری داشتند زیرا وکلای ما مصون از توقیف بودند ولی من در انتخابات دوره شـانزدهم بـیش از نـه هزار رأی نیاوردم.بنابراین«باختر امـروز»کـه بـهشدت رزمآرا را میکوبید و آن دوره از درخشانترین فصول روزنامه من است،هرلحظه در بیم تعطیل و خود من نیز در تیررس تعقیب بودم.
شبی که موضوع مبارزه بـا رزمـآرا در«جـبهه»مطرح شد من به رفقا گفتم که چـون شـما انتخابات هیئترئیسه کمیسیون را بردهاید،موفق هستید و ریش را فعلا در گرو دارید.در روزهای اول اصلا رزمآرا خود را به نفت آشنا نمیکرد ولی کـمیسیون هـرروز پرونـدهها[را] مطالعه مینمود تا کار به استیضاح کشید و پروندهها به مـجلس فرستاده شد.قریب سی جلسه وقت کمیسیون به مباحثات مختلف صرف شد.در استیضاح اولی که رفقای«جبهه ملی»در مـجلس از رزمـآرا کـردند نظرشان این بود که نقشهء مثبت خود را هم بگویند.شبی کـه فـردا استیضاح طرح میشد،در منزل نریمان،وکیل جبهه ملی همه اعضای فراکسیون«وطن» (وکلای جبهه ملی فـراکسیون خـود را بـه اسم وطن مینامیدند)به اضافه«آیة اللّه کاشانی»که به مجلس نمیرفت و مـن خـارج از وکـلا اجتماع کرده بودیم.صحبت از طرح مثبت به میان آمد. هرکس نظری ابراز کرد،مـن گـفتم اگـر شما بگوئید صدی 99 منافع به ایران برسد و یک درصد به انگلیسها،موافقین کمپانی بـرای ایـنکه شما را هو کنند و افکار را از شما برگردانند خواهند گفت اینها را انگلیسها برای تأمین هـمین یـک درصـد به مجلس فرستادهاند.گفتند پس چه باید کرد،گفتم به نظر من چاره جز«مـلی»کـردن نفت نیست و برای بعضی که مطلب را درست از نظر تئوری اقتصادی درک نکرده بودند،تـوضیحاتی دادمـ.در آن جـلسه تصمیم اتخاذ نشد ولی در جلسه دیگری همین فرمولی را که بعدها به صورت قانون درآمد من انـشا کـردم و تاکنون هم در هیچجا نخواستم این مطلب را عنوان کرده باشم فقط یک مـرتبه یـکی از وکـلا«حائریزاده»در پشت تریبون به اختصار به تاریخچه ملی شدن نفت اشاره کرد و جریان را گفت.
بـه هـرحال چـندین ماه کار کمسیون طول کشید.مذاکرات مجلس و اقلیت و فعالیت خارج و میتینگها و مـقالات جـرائد و اقدامات دیگر مردم را کاملا به اهمیت کار نفت واقف ساخت و پس از اینکه قضیه«ملی شدن نـفت»در جـبهه ملی مورد تأیید و موافقت عموم قرار گرفت به عنوان طرح مثبت بـه کـمیسیون نفت از طرف وکلای اقلیت عضو کمیسیون ارائه شـد.در ابـتدای امـر به شوخی،بعد با جنجال و سپس بـا سـفسطه این پیشنهاد روبرو گردید.جنگ ما با شدت بیشتری ادامه پیدا میکرد و رزمـآرا رفـتهرفته حس کرد که وضعیت او در افـکار،خـوب نیست. اول«بـاختر امـروز»و بـعد خود مرا توقیف کرد،روزنامه دیـگر جـبهه را هم که«شاهد»و تحت نظر «دکتر بقائی»نشر میشد و خوب مبارزه مـیکرد،دسـتور توقیف کرد.روزنامه دیگر جبهه را چـاپخانه شاهد مقاومت کرد و چـون نـمیگذاشتند روزنامهفروشها آن روزنامه را بفروشند وکلای جـبهه مـلی به فروش آن پرداختند.توقیف«باختر امروز»و من در دو جلسه من و سنا مورد انتقاد شـدید واقـع شد.در مسجد شاه هم رفـقا مـیتینگی درسـت کردند و یکی از نـاطقین نـطق خود را با این شـعر شـروع کرده بود:
«سگ کیست روباه نازورمند/ که شیر ژیان را رساند گزند
علت توقیف روزنـامه و مـن بر اثر انتشار مقالهای بود کـه نـوشته بودم.اگـر انـگلیسها در قـضیه تخلیه کانال مصر حـاضر شدهاند با مصریها به نرمی و مدارا وارد مذاکره شوند.این است که دو گلولهای که به مـغز احـمد ماهر پاشا و...پاشا دو نخستوزیر مصر خـورد بـه آنـها نـشان داد کـه ملت مصر زنـده اسـت و زیر بار تحمیل نمیرود.به یکی از وکلا که به او توصیه کرده بود مرا آزاد کند،گفته بـود: ایـن شـخص به مردم یاد میدهد که مرا بـکشند.
مـمکن نـیست او را آزاد کـنم و یـا اسـتعفا میدهم یا او را در توقیف نگه خواهم داشت. «دیکتاتورچه»مرحوم نه استعفا داد و نه توانست بیش از 48 ساعت مرا در توقیف نگهدارد.
مبارزات مردم با حکومت رزمآرا به مرحله حادی رسیده بـود.با اینکه سیاستهای خارجی را با خود همدست کرده بود.با اینکه دستجات تندرو تودهای بر خلاف سیر افکار با«ملی شدن صنعت نفت»به عناوین گوناگون از قبیل«الغای امتیاز دارسـی»یـا«مصادره اموال شرکت نفت» و غیره اخلال و کارشکنی در اجرای فکری ملت آن را پذیرفته بود،مینمودند مع الوصف طرح «ملی کردن نفت»به سرعت در مرکز و ولایات مقبولیت عامه یافت.در میتینگها،در مقالات و در نـطقهای دو مـجلس روزبهروز رسوخ بیشتری مییافت و بدیهی است فشار و دستهبندی دولت نیز شدیدتر میشد.چند تن از روحانیون نیز از قم و تهران و گیلان و خراسان این طرح را تأیید کـردند.مـذاکرات کمیسیون نفت در مرحله حساسی قـرار داشـت.هنوز اکثریت اعضای کمیسیون طرفدار این فکر نشده بود ولی فاتحه لایحه الحاقی هم خوانده شد و نقشه دیگری نیز در جلو نداشتند؛اما شب و روز انگلیسها عـواملشان کـار میکردند،وعده میدادند،تـهدید مـینمودند.مراجع مؤثر را زیر منگنه گذاشته بودند،روزنامه راه انداخته بودند،افکار را مسموم میکردند و مثل ریگ فحش نثار زعمای«جبهه ملی»میشد.در برابر این تحریکات افکار عمومی به قدری حرارت به خـرج مـیداد که هرچیز را در جلو خود چون سیل از میان برمیداشت.بالاخره کمیسیون تصمیم گرفت که برای مطالعه در موضوع پیشنهاد«جبهه ملی» به تشکیل یک کمیسیون فرعی اقدام کند.کمیسیون فرعی مرکب از پنـج نـفر:دو نفر از«جـبهه ملی و سه نفر از اکثریت تشکیل شد و کافی بود یک نفر از اکثریت با نظر رفقای ما همفکری کـند و نظر کمیسیون فرعی موافق با«ملی شدن نفت»اعلام گردد.اتـفاقا یـکی از آن سـه نفری که انتخاب شده بود،از کسانی بود که طرح ملی شدن را قبلا امضا کرده بود،چون مـیدانستند کـه عمل کردن روی دو نفر از اعضای«جبهه ملی»که در کمیسیون پنج نفری هستند به نـتیجه نـخواهد رسـید آن سه نفر دیگر را سخت تحت کنترل گذاشتند.شبی که قرار بود،فردا گزارش کـمیسیون فرعی به کمیسیون نفت داده شود همه مراجع قدرت در تلاش و تکاپو بودند که جـلو خطر را بگیرند.چند روزنـامه نـیز با بیداری مراقب جریان بوده اخبار محرمانهای را که به دست میآوردند و یکی از افراد اکثریت در اختیار من میگذاشت نشر میدادند.روز شانزدهم اسفند دکتر مصدق رئیس کمیسیون به مجلس رفت تا کمیسیون نـفت را تشکیل داده گزارش هیئت پنج نفری را دریافت دارد.من طبق عادت معمول آن روز هنوز در رختخواب یادداشت اساسی«باختر امروز»را مینوشتم.شاید چیزی از ساعت ده گذشته بود که یک تلفن ناشناس گفت از بازار حرف میزنم.الآنـ در خـتم مسجد شاه که برای«آیة اللّه فیض»منعقد کرده بودند وقتی رزمآرا برای شرکت در مجلس ختم به طرف مسجد روانه شد،هدف گلوله قرار گرفت و به بیمارستان انتقالش دادند.کسی کـه ایـن صحبت را کرد بلافاصله گوشی را گذاشت.چند دقیقه بعد آقای مدیر ستاره به من تلفن کرد و همین مطلب را عنوان کرد.در صدد تحقیق برآمدیم.قضیه درست بود و این واقعه سهچهار روز بـعد از اظـهارات رزمآرا در جلسه خصوصی مجلس که گفته بود: «ایرانی نمیتواند نفت را اداره کند و قدرت ساختن«لولهنگ»را هم ندارد اتفاق افتاد.»گویا روز قتل رزمآرا چهارشنبه بود و بعد شهرت داشت که او برای روز پنـجشنبه نـقشهای کـشیده بود که شاه را به ورامـین بـرای تـقسیم املاک بکشاند و در همانجا کار او را بسازد و با انجام یک کودتا حساب مخالفین را تصفیه کند.خبر ترور«رزمآرا»را در کمیسیون نفت«کشاورز صدر»وکـیل لرسـتان بـه گوش دکتر مصدق گفته بود.او[ناخوانا]که جلسه را اداره مـیکرد و وکـلای دیگر هم که عضو کمیسیون بودند از مطلب خبردار شده بودند و حالت رعب و وحشت به آنان دست داده بود،اظـهار داشـت:«مـطلب مهمی نیست،کار خود را ادامه بدهیم.»
دکتر مصدق اصرار داشـت که همان روز کمیسیون تکلیف پیشنهاد جبهه ملی را روشن کند ولی بالاخره موکول به جلسه بعد شد و در جلسه روز هفدهم اسـفند بـا قـبول پیشنهاد«اصل ملی شدن صنعت نفت»طی گزارشی درخواست دو ماه تـمدید در اطـراف اجرای اصل مزبور از مجلس نمود و در جلسهء 24 اسفند به تصویب رسید.قتل«رزمآرا»در افکار تند و حادّ تـسکین بـه وجـود آورد و میتینگ بزرگ و باشکوهی دوسه روز بعد از این حادثه از طرف جبهه ملی در میدان بـهارستان تـشکیل و نـاطقین میتینگ،ضمن ابراز مسرت از موفقیت در امر«ملی شدن صنعت نفت»،مردم را به رعایت نـظم و آرامـش دعـوت نمودند.بعد از«رزمآرا»حکومت علا روی کار آمد و از نظر احترام به افکار عمومی ناگزیر بـا دکـتر مصدق و رفقای او تماس گرفت. برای اینکه عکس العملی در مورد قتل«نخستوزیر سابق»نـشان دهـد،حـکومتنظامی را اعلام و در نظر داشت دست به شدت عمل بزند.مجلسین به مناسبت ایام نوروز تـعطیل مـیشد.فقط مجلس سنا برای تصویب لایحهای که درباره ملی شدن نفت از مجلس شـورای مـلی گـذشته بود تا روز 29 اسفند دایر ماند و آن مادهواحده را نیز مورد تاءیید قرار داد.من که در جریانات مبارزات کـابینه رزمـآرا خیلی خسته شده بودم برای استفاده از تعطیلات عید به طرف مازندران حـرکت کـردم و شـب در«ساری»از رادیو اعلام حکومتنظامی را شنیدم و عنوان مطلب البته قتل«رزمآرا»نبود.
حادثه دیگری نیز در دانـشگاه اتـفاق افـتاد و آن هدف قرار گرفتن«دکتر زنگنه»وزیر فرهنگ کابینه گذشته بود که بـه وسـیله یکی از دانشجویان بنام«نصرت اللّه قمی»صورت گرفت،در شهر نیز شهرت داشت که عده دیگری نـیز«تـرور»شده و میشوند.ضمنا تحریکات انگلیسها در مناطق نفتخیز شدت یافت و در روزهای اول سال اعـتصاب دامـنهداری را باعث شدند و دنباله آن وقایعی نیز اتفاق افـتاد کـه چـند نفر مقتول و مجروح گردیدند.ایام تعطیلات عـید سـپری شد و مجلس نیز میرفت کار خود را از سر گیرد ولی برنامه دولت هنوز در مجلس بـود.سـه نفر از طرف«جبهه ملی»نـخواهد تـوانست در مجلس و خـارج بـا او مـوافقت نماید. مذاکرات ما با نخستوزیر طـولانی شـد و بالاخره قول داد موضوع را جدا مطالعه کرده و نتیجه را خبر بدهد.جلسات دیگری نـیز بـعدها با حضور بعضی از رؤسای دوایر انـتظامی او تشکیل و چون از پافشاری و اصـرار مـا خبر داشت طی اعلامیهای پیـش از تـشکیل مجدد مجلس روز هفدهم فروردین 1330 الغای حکومتنظامی تهران را به استحضار عامه رسانید.کابینه عـلا اصـولا خیلی در مجلس طرفدار نداشت ولیـ مـخالفین سـرسخت کابینهها که«جـبهه مـلی»بود با اینکه در داخـل«جـبهه»اتفاق نظر برای موافقت با دولت نبود اکثریت وکلا و اعضای«جبهه ملی»معتقد به تـأیید حـکومت جدید بودند.علاء نتوانست کابینهاش را بـیش از چـهل و چند روز نـگهدارد و چـون قـانون نه مادهای«طرز اجـرای ملی شدن نفت»از کمیسیون گذشت و برای تصویب به مجلس فرستاده شد و ناگهان دولت و مقامات دیگر در بـرابر عـمل انجام شده قرار گرفتند.«شپرد»سـفیر انـگلیس کـه مـستحضر شـده بود،روز پنجشنبه پنـجم اردیـبهشت آخر شب نه ماده مزبور به اتفاق آرا از مجلس گذشته است،همان روز جمعه جلسه مصاحبه مطبوعاتی تـشکیل داد و بـه تـصمیم کمیسیون اعتراض(به تصویر صفحه مراجعه شـود) کـرد و در پایـان مـصاحبه از«نـتایج وخـیم» اقدام عجولانه مجلس که باب مذاکرات را مسدود خواهد نمود،سخن گفت.من عصر جمعه را منزل آقای«معدل»مهمان بودم.سرلشکر زاهدی هم که وزیر کشور کابینه عـلا بود به آنجا دعوت داشت.از موقع شام گذشت زاهدی نیامد چند مرتبه تلفن به منزل او شد.گفتند:هنوز برنگشته است.بالاخره نزدیک یک ساعت ده آمد و اظهار داشت تا آن مـوقع در جـلسه دولت بوده و چون آخرین جلسه بوده و برای استعفا آماده میشدهاند طول کشیده است.جریانی را که او به طور اختصار گفت من بلافاصله به دکتر مصدق تلفن کردم.او اصلا از جریان خبر نـداشت و گـفت بعد از ظهر دیروز(یعنی عصر پنجشنبه)آقای علا پیش من بود و از این مقوله چیزی اظهار نکرد.از استعفای ناگهانی علا و مصاحبه عجولانه سفیر انـگلیس مـعلوم بود حوادثی در شرف تکوین اسـت.شـنبه پیش از ظهر جلسه خصوصی مجلس را برای«تمایل»خبر کردند و بعد از مذاکرات لازم پیشنهاد شد که«دکتر مصدق»زمامداری را بپذیرد،شاید پیشنهادکنندگان میدانستند که او این پیـشنهاد را قـبول نخواهد کرد ولی لیدر اقـلیت کـه روز پنجشنبه در مجلس «اعلام خطر»کرده بود و میدانست حوادثی روی خواهد داد فورا پذیرفت که وکلا در جلسه حاضر شده،با راءی مخفی ابراز تمایل نمایند.در همین حین«سید ضیاء الدین»که قرار بوده اسـت بـعد از«علا»روی کار بیاید،در دربار منتظر دریافت فرمان نخستوزیری بود که رئیس مجلس خبر تمایل وکلا را به نخستوزیری دکتر مصدق برای شاه برد.این خبر برای همه حالت صاعقه را داشت.دسـتیاران سـفارت به تـکاپو افتادند؛مخصوصا جماعتی در مجلس«سنا»به وحشت افتادند و چند مقالات هم با شاه کردند اما کار از کـار گذشته بود.دکتر مصدق شرط قبول ریاست دولت را به گذشتن قـانون نـه مـادهای از دو مجلس موکول ساخت و تا زمانی که قانون نگذاشت آمادگی برای کار را اعلام نکرد.اولین پیام خود را شـب نـهم اردیبهشت از رادیو خطاب به ملت فرستاد و مبارزه نفت وارد در مرحله جدیتر شد.جراید و مـحافل انـگلیسی شـروع به حملات شدید کردند و تحریکات آنها در داخله ایران بالا گرفت.کابینه مصدق تشکیل و شروع بـه کار کرد.یک هفته بعد مرا به عنوان معاون سیاسی و پارلمانی نخستوزیر بـه شاه و مجلس معرفی نـمود.فـقط دو روز یا سه روز دکتر مصدق به کاخ ابیض آمد و یکیدو جلسه دولت بیشتر در نخستوزیری،تشکیل نشد و چون در یکی از ملاقاتهای اولیه که با شاه به عمل آورد، اعلیحضرت به او گفته بود شنیدهام«فدائیان اسـلام»توطئه قتل شما را دارند و اطلاعات دیگری نیز در همین زمینه به او رسیده بود و از نظر پارهای ملاحظات سیاسی دیگر مصلحت چنین دید که در مجلس بماند و به عنوان اینکه از طرف اجانب جان او در خطر اسـت مـدتی در عمارت بهارستان ماند.
کارگردانان دو مجلس از این نظر به دکتر مصدق تمکین کردند که سیچهل روز دولت او را در مشکلات گوناگون گرفتار سازند و بعد دولت مورد نظر خود را مصدر کار کنند اما با تمام حـیله و تـوطئه و وسیلهای که به کار بردند به انجام این منظور در دوره شانزدهم موفق نشدند.در حین دسایس،یادداشتها و مذاکرات سیاسی نیز قطع نمیشد و مخصوصا آمریکا که تا حین گذشتن«قانون ملی شـدن نـفت»تقریبا نقش بیطرفی را بازی میکرد و بعد از قتل«رزمآرا»شاید در فکر تهیه نقشه تازه بود به تدریج از نو در صحنه جنجال نفت ظاهر گردید.«موریسن»وزیر امور خارجه انگلیس پیامی بـه وسـیله سـفیر ایران در لندن به دکتر مـصدق فـرستاد و اظـهار علاقه به رفع سوءتفاهمات نمود.در نیمه اردیبهشت نخستوزیر جوابی به آن پیام فرستاد و صریحا متذکر گردید که روش آینده ما با شرکت«سـابق»(بـرای اولیـن مرتبه در یادداشت رسمی کلمه «سابق»را دکتر مصدق بـه کـار برد)طبق قوانین ملی شدن و زیر نظر هیئت مختلط منتخب [ناخوانا]مجلس شورا و سنا انجام خواهد گردید.فردای این جـواب از طـرف«شـرکت»نامهای به دکتر مصدق فرستاده شد و درخواست تعیین«داور»طبق مـواد 26 و 27 قرارداد 1933 نمود.
آمریکا که این وضع را از دور میدید خود را به جریان نزدیکتر نمود و ناگهان در 28 اردیبهشت بیانیه بالنسبه مفصلی بـه نـام«بـیانیه دولت آمریکا راجع به نفت ایران»صادر و ضمن حملات دوپهلو از«نقض قـرارداد»سـخن به میان آورد و مقارن همین تاریخ تذکاریهای نیز از طرف سفارت انگلیس به دولت داده شد و طی هشت ماده نـظریات بـریتانیا را در مـورد اختلافات ابراز نموده و ضمن دعوت به مذاکره آخر تذکاریه را مجددا به تـذکر«عـواقب بـسیار وخیم» کشانیده است.جواب دعوت«کمپانی سابق»را به موضوع حکمیت وزیر دارایی فرستاد و مـتذکر شـد کـه با استفاده از حق حاکمیت،قوانین مربوط به ملی شدن صنایع نفت از مجلسین گذشته اسـت و دولت نـیز ضمن«تذکاریهای»از لحن«بیانیه دولت آمریکا»گله کرد و متذکر گردید که دولت و ملت ایران انـتظار داشـتند کـه دولت آمریکا از حق و آزادی حمایت کند نه اینکه منافع یک شرکت غاصب را زیر پروبال قـدرت خـود حفظ نماید به علاوه در سوم خرداد 1330 دکتر مصدق بعد از اینکه خبرنگاران خارجی را بـه جـنوب شـهر فرستاد که وضع انسانهای قرن بیستم و وسائل و زندگانی«ما قبل تاریخ»آنان را بازدید نماید،در تـالار جـلسه خصوصی مجلس یک کنفرانس مطبوعاتی تشکیل داد که قریب صد نفر خبرنگار کـه اغـلب آنـها از اروپا و آمریکا بر اثر غوغای نفت به تهران آمده بودند در آن جلسه شرکت داشتند.ضمن اظهارات خـود،رئیـس دولت،وضـع فلاکت عمومی را تشریح و مداخلات شرکت انگلیس را در امور داخلی ایران متذکر،و سهم مـهمی را کـه سازمان مزبور در ایجاد فقر و بدبختی و مشکلات اقتصادی و سیاسی ایران داشته است به تفصیل بیان نمود کـه آن اظـهارات به طور خلاصه در مطبوعات خارج و عینا در جراید و رادیوی ایران نشر پیدا کـرد.نـکتهای که اینجا باید متذکر شد این اسـت کـه ضـعف تشکیلات وزارت خارجهء ما مثل همهء وزارتخانههای دیـگر طـوری بود که هرگز صدای ایران را نتوانست بگوش دنیا برساند و تبلیغات خارجی ایران مـعادل«صـفر»بود و اگر خبر و مقالهای هـم احـیانا به حـمایت ایـران در یـک روزنامه خارجی انتشار پیدا میکرد،نـتیجه اقـدامات و تبلیغات داخلی بود.البته واضح است که حریف ما قدرت تبلیغاتی عـجیب داشـت.رادیوی لندن با سرویسهای مختلفی کـه در سیچهل زبان و روی امواج مـختلف اخـبار را پخش میکند، مطبوعات قوی و مـؤثر حـزب محافظهکار و بورس لندن و از همه مهمتر منافعی که کارتلهای نفت در خط اسارت ملت ایـران داشـتند،وسیله مؤثری بود که مـطبوعات مـهم دنـیا را بر ضد اقـدامات مـا برانگیزانند و حقایق را به افـکار عـامه نگویند بلکه برعکس اقدامات صلحطلبانه و آزادیخواهانه ملت ما را جلوهگر سازند.به هرحال جنگی را مـلت مـا شروع کرد و تا آستانه موفقیت و پیـروزی بـرد که هـرگز ابـزار و ادوات دفـاع و حمله دو طرف قابل مـقایسه نیست.بدتر از هرچیز اینکه ما گرفتار ستون پنجم صد و پنجاه ساله انگلیس و کارشکنیها و تحریکات مـدام و پیـاپی او بودیم.بههرصورت جریان مبادله«یادداشت»و«نـامه»و«تـذکاریه»و«اعـتراض»دو طـرف روزبـهروز شدیدتر میگردید تـا ایـنکه در ششم خرداد از دیوان دادگستری بین المللی لاهه تلگرافی به وزارت خارجه رسید که«شرکت سابق»علیه ایـران عـرضحال دادهـ و ضمنا درخواست صدور«قرار موقت»را نموده اسـت و طـی تـلگراف وعـده شـده بـود که متن شکایت را ارسال دارند.
البته در جریان مذاکرات و مبادله نامهها دولت نیز برای اجرای قانون پس از اینکه مطمئن گردید که«شرکت سابق نفت»حاضر به همکاری در این قسمت نـیست اقدام نمود و ماءمور مخصوص به خوزستان فرستاد که با نظارت نمایندگان کمیسیون مختلط که از سنا و مجلس ترکیب شده بودند،عملیات«خلع ید»و استقرار مالکیت دولت را به مرحله عمل درآورند.
این از دشـوارترین مـراحل مبارزه نفت بود زیرا پنجاه سال قدرت،نیم قرن نفوذ با در دست داشتن تمام وسائل مادی و توطئه و تحریک لااقل مخاطرات و مشکلات زیاد برای دولت فراهم میکرد.سه هزار و کسری انـگلیسی و قـریب دو هزار هندی و انگلیسی کارکنان غیر ایرانی شرکت را تشکیل میداد و حتما اگر هوشیاری و مراقبت کارگران و کارمندان ایرانی نبود و کمپانی میتوانست،وقایعی نظیر اعتصاب فـروردین 1330 ایـجاد کند از هرگونه خونریزی امتناع نـداشت.بـه موازات اجرای ماده دوم قانون طرز اجرای ملی شدن صنعت نفت چون در ماده هفتم تکلیف تفریغ حسب و غرامت تعیینشده بود مذاکراتی را با اولیای شـرکت ایـجاب مینمود مخصوصا اینکه پس از مـبادله یـادداشتها دولت انگلیس به نمایندگی از طرف شرکت تمایل به انجام این مذاکرات را ابراز داشته بود و توصیههای آمریکا نیز دولت را بیشتر در حل موضوع از راه مذاکره تشویق میکرد زیرا حقیقتا دکتر مصدق نمیخواست لجاجت کند و مـیل وافـر داشت از طریق دوستانه این قضیهء حیاتی به نفع مملکت تمام شود تا از عواید بزرگترین منبع درآمد کشور بتواند چارهای برای خرابیها و فقر و فلاکت مردم بیندیشد.بالاخره در هشتم خرداد 1330 دعوت رسـمی کـرد که نـمایندگان شرکت را برای مذاکره معرفی نمایند ولی در همان دعوتنامه قید شد که مذاکرات در حدود اجرای قانون دهم اردیبهشت خـواهد بود تا عمل خلع ید با سوءتفاهماتی روبرو نگردد.هیئت مـزبور بـه ریـاست«جکسن»یکی از مدیران کمپانی و عضویت چهار نفر دیگر از لندن به تهران آمد.از طرف دولت ایران نیز به ریـاست وزیـر دارایی، هیئتی انتخاب و ماءمور مذاکره شدند و پس از چند جلسه گفتگو در اواخر خرداد پیشنهادهای خـود را بـه نـمایندگان ایرانی دادند که پس از مطالعه معلوم شد روح قرارداد 1933 را در زیر عبارات و الفاط تازهای گنجانیده و ابدا به احـساسات ملی ایرانیان و قانون ملی شدن صنعت نفت توجه نکردهاند و چون شنیده بودند کـه وضع مالی دولت خـوب نـیست وعده کرده بودند که به مجرد قبول این پیشنهادات سی میلیون لیره در اختیار ایران بگذارند.رد پیشنهادهای مزبور سبب شد که دکتر مصدق متوجه گردد غرض اصلی از مذاکرات،«دفع الوقت»است و مـثل اینکه سیاست کهنهکار،در انتظار فرصت مناسب نشسته و در کمین است که اوضاع گذشته را به هر صورت شده است برگرداند از این جهت روز 29 خرداد صریحا دستور اجرای تام و تمام قانون را به نمایندگان خود در آبـادان و بـه مأمور فوق العادهای که به خوزستان فرستاده بود صادر نمود. عکس العمل انگلیسها این بود که قوه زور متشبث شوند.عدهای چترباز در«قبرس»متمرکز کردند.ارتشی را که در عراق داشتند در مرزهای ایـران مـستقر نمودند و به اقرار«موریسن»وزیر خارجه انگلیس چند«رزمناو»انگلیسی نیز در مقابل آبهای ایران پهلو گرفتند.در آن روزهای گرمای تابستان که این اخبار به دولت میرسید،مرتبا جلسات دولت در منزل نخستوزیر تـشکیل بـود و یادم هست وقتی که خبر تلفن و تلگراف آبادان را دایر به ورود رزمناو«سوریشس» به حوالی ایران من به اطلاعات دکتر مصدق رسانیدم قاهقاه خندید و گفت اینها بازی برای مرعوب کـردن اسـت اگـر راست میگفتند و میتوانستند و موقعیت دنـیا اجـازه مـیداد همانطوری که در سوم شهریور بیخبر آمدند حالا هم میآمدند و اینقدر در بوق و کرنا چترباز و سرباز و رزمناو را به رخ ما نمیکشیدند.اینکه در بالا اشـاره کـردم کـه نخستوزیر صمیمانه میخواست قضیه را حل کند و یک مـشکل بـین المللی ایجاد نشود دلیلش این است که در ابتدای کار به شرکت اطلاع داد که نفتکشهای او مانند سابق بیایند و نفت بـبرند،فـقط رسـیدی بدهند که نفت محموله خود را از شرکت ملی نفت ایران دریـافت کرده و بعد حساب آن را واریز نمایند.[ناخوانا]از عموم کارشناسان که در خدمت شرکت بودند دعوت کرد که با همان حـقوق و مـزایایی کـه داشتهاند به موجب قرارداد استخدامی انفرادی به خدمت شرکت ملی نـفت درآیـند و به خدمات خود مانند گذشته ادامه دهند ولی«شرکت»هیچکدام از این دو پیشنهاد را نپذیرفت دولت ناچار شد دستور دهـد در آبـادان و بـندر معشور به کشتیهای کمپانی،نفت ندهند و به خدمت کارشناسان نیز خاتمه دهـد.در هـمین جـریانات شرکت موفق گردید از دیوان دادگستری«لاهه»قرار«تاءمینیه موقت»بگیرد یعنی اوضاع در حال قـبل از خـلع یـد باقی بماند.با اینکه دولت ایران صلاحیت دیوان را در رسیدگی به این کار مورد انکار قـرارداد و در فـاصله کوتاه جواب عرضحال را تهیه دید و پس از یک جلسه بیست و چند ساعتی هیئت دولت را جواب را بـه سـه نـفر مأمور مخصوص فرستاد و یک طیاره دوموتوره ایرانی به مناسبت نبودن وسیله دیگر آن نمایندگان را بـه لاه بـرد کمپانی،کار را به نفع خود تقریبا خاتمه داده بود و«قرار»را به دست آورد و یک حـربه تـبلیغاتی مـؤثر برای جلوگیری از فروش نفت ایران فراهم ساخت و از همه مضحکتر این بود که آقای «ترومن»رئیـسجمهوری آمـریکا نیز ضمن پیامی درخواست کرده بود که دکتر مصدق این«قرار» را بـهموقع اجـرا بـگذارد ولی دولت اصلا اعتنایی به این اشتباهکاری نکرد و دیوان مزبور را صالح برای صدور یکچنین قراری ندانست.وقـتی انـگلیس دیـد که از این بازی هم نتیجه نگرفت مجددا قیافه آمریکا ظاهر گردید و در تـیرماه/1330 مـستر ترومن به وسیله سفیر آمریکا و ضمن پیامی به دکتر مصدق اطلاع داد که برای پیدا کردن راهـحلی در نـظر دارد آقای«اورل هریمن» مشاور مخصوص خود را بعدها رئیس اعتبارات اقتصادی و نظامی آمریکا در اروپا شـد بـه تهران اعزام دارد.نخستوزیر در جواب گفت در صورتی کـه طـبق قـوانین موجود،ایشان بتوانند موضوع را دوستانه تمام کـنند،دولت مـقدمشان را گرامی خواهد شمرد.آقای هریمن در 23 تیر به تهران وارد شد و چون مهمان دولت بود در کـاخ صـاحبقرانیه منزل گرفت و آقای بوشهری وزیـر راه مـهماندار او شد و بـعد از یـک هـفته مذاکره به این نتیجه رسیدیم کـه اگـر دولت انگلیس ملی شدن نفت را قبلا تصدیق و تأیید نماید،میتواند نمایندگان جدیدی بـرای مـذاکره دولت انگلیس به تهران بفرستد که بـه نمایندگی از طرف شرکت بـا دولت وارد صـحبت شوند،چون اشکالاتی در مذاکرات هـریمن بـا انگلیسیها پیش آمده بود شبی که ما در کاخ صاحبقرانیه مهمان بودیم و این مـهمانی را بـه افتخار«هریمن»دولت داده بود موقع خـداحافظی فـرستاده رئیـسجمهور آمریکا به مـن گـفت که من امشب بـه لنـدن میروم و سه روز دیگر برمیگردم.هریمن به لندن رفت و در جلسات کابینه انگلیس هم شرکت کـرد و پیـش از آنکه جواب قطعی ایران به پیـشنهادات او بـرسد به تـهران حـرکت کـرد و در اینجا با تماسهایی کـه گرفت تصمیم مشترک هیئت دولت و هیئت مختلط را در مورد مذاکرات تشریح«اصل ملی شدن»که در جـلسه 31 تـیر در چهار ماده اتخاذ شده بود بـه انـگلسیها قـبولانید و حـق ایـن است که بـگوییم در ایـن راه زحمت صمیمانه کشید جواب موافق انگلیسها که رسید،دنبال آن میسیونی به ریاست«استوکس»مهرداد سـلطنتی بـه ایـران آمدند و در کاخ وزارت امور خارجه در شمیران به آنـها جـای دادهـ شـد.نـظر مـن این است که «استوکس»در روزهای اول برای حل قضیه کوشش زیاد به کار میبرد اما ملاقاتهایی که بعضی از عناصر ایرانی ستون پنجم کمپانی با او کردند امیدواریهایی که هـمین اشخاص برای لندن ایجاد نمودند سبب ناکامی میسیون مزبور گردید.پیشنهاد هشتمادهای«استوکس»را که اول اصرار داشت محرمانه بماند و بعد رادیو لندن گفت دولت ایران درخواست کرده است محرمانه بماند مـن در دسـترس خبرنگاران گذاشتم.مهرداد سلطنتی بعد از ظهر آن روز به من و مهندس حسیبی و حسین مکی در مصاحبهاش حمله برد که چرا ما نمیگذاریم مطابق دلخواه آنان این مطلب خاتمه پیدا کند.
ولی«استوکس»چـند مـاه بعد که من در بیمارستان هامبورگ بستری بودم و شاید مقارن حوادث سیام تیر 1331 در مقالهای که به روزنامه«تایمز»لندن فرستاد صریحا اعتراف کرد کـه ایـران حاضر به حل موضوع نـفت بـود و حسن نیت داشت اما کابینه لندن نگذاشت میسیون او توفیق پیدا کند.بعد از این شکست میسیون«استوکس»در 31 مرداد تهران را ترک گفت و فردای آن روز نیز هریمن پسـ از یـک اقامت چهلروزه از تهران رفـت و تـنها نتیجهای که از این آمد و رفتها حاصل شد این بود که بار دیگر انگلیسها قانون ملی شدن نفت را پذیرفتند ولی چیزی از دولت ایران عایدشان نشد.در آن اوقات انتخابات انگلیس نزدیک بود و کابینه کـارگری مـسلم بود که نمیتواند تصمیم خشونتآمیزی به ضرر ایران بگیرد.در یکی از شبها که جلسه دولت در منزل نخستوزیر پایان یافت من و دکتر مصدق تنها ماندیم و مذاکره میکردیم که چه باید کرد؟ دکتر مـصدق گـفت پنجاه سـال انگلیسها از گرفتاری ما سوء استفاده کردند حالا هم ما باید یک بار از گرفتاری داخلی آنها به نـفع کشور حسن استفاده نماییم این بود که راهی برای اخراج کـارشناسان بـه نـظر من رسید.گفتم جواز اقامت آنها را لغو میکنیم که در ظرف یک هفته از ایران بروند این پیشنهاد را نـخستوزیر پسـندید و در جلسه دولت مطرح کرد و مورد قبول قرار گرفت و هیئت مختلط نیز این نظر را تـأیید کـرد فـقط در آن جلسه دکتر متیندفتری از امضای صورت مجلس خودداری نمود.دستور دولت به مأمورین ایرانی ابلاغ و بـه کارشناسان نیز از طرف شهربانی محل اطلاع داده شد.هنوز کارشناسان انگلیسی و مستخدمین هندی و پاکـستانی از اقدام ایران به شـورای امـنیت شکایت برده است.انتشار خبر شکایت انگلیس به شورای امنیت طرفداران او را در داخل ایران مشعوف ساخت و یک اقلیتی که در مجلس شانزدهم به مبارزه با دولت تشکیل شده بود و از منابع مختلف نیرو میگرفت بـه گمان اینکه دکتر مصدق شکست خواهد خورد سخت به تکاپو افتادند و به فعالیت خویش در خارج و داخل پارلمان افزودند.بعد از اینکه من به سمت معاونت پارلمانی و سیاسی نخستوزیر انتخاب شدم فکر کـردم کـه ترتیبی اتخاذ شود تا مردم هرروز در جریان کار دولت باشند.به همین سبب یک جلسه مصاحبه مطبوعاتی روزانه در کاخ ابیض تشکیل میشد و هرروز یک ساعت بعد از ظهر مخبرین داخلی و خارجی در تـالار بـزرگ عمارت نخستوزیری گرد میآمدند تا از نظر کابینه در وقایع جاری مطلع شوند.من هم به نام«سخنگوی دولت»به سؤالات هریک جواب میگفتم و شاید این عمل تنها وسیلهای بود که حـکومت را بـا افکار عمومی کشور و خارج مرتبط میساخت.در یکی از این جلسات بود که یک مخبر آمریکایی پرسید چه کسی برای جوابگویی به شکایت انگلستان به شورای انیت خواهد رفت.من بـدون مـشورت قـبلی با نخستوزیر اظهار داشتم کـه شـخص دکـتر مصدق ریاست هیئت ایرانی را به عهده خواهد گرفت بعد که مطلب را با رئیس الوزرا در میان گذاشتم گفت با این گرفتاریها و مخالفتها و کـسالت مـزاج مـن چگونه خواهم توانست این سفر دور و دراز را طی کنم.گـفتم حـرفی است زده شده و باید موجبات کار را فراهم کرد.فرصت کافی کافی نبود فقط به نماینده ایران در سازمان ملل دکتر اردلان تـلگراف کـردیم کـه ضمن جواب مختصری که در جلسه اول دایر به عدم صلاحیت شـورا خواهد داد اظهار نماید که چون شخص نخستوزیر برای دفاع از حقوق ایران عازم نیویورک است چند روز مهلت قائل شـوند کـه دکـتر مصدق بتواند به شورا برسد.خبر عزیمت خود نخستوزیر به آمـریکا بـرای انگلیسها غیر منتظره بود زیرا خیال میکردند مثل گذشته خواهند توانست ایران[را]در پیچوخم سازمانهای بین المـللی بـه آسـانی محکوم نمایند.
منبع: فـصلنامه مطالعات تاریخی؛ شماره 1؛ زمستان 1382؛ صفحه 58
نظرات