«چرا که نه» یکی از تکیه کلامهای محمدرضا شاه بود!
در میانۀ دیماه ۵۶ پاکتی مهر و موم شده توسط یکی از خبرنگاران به دفتر روزنامه اطلاعات رسید که بعدها کبریتی در انبار باروت انقلاب لقب گرفت. پاکتی حاوی مقالۀ دردسرساز و جنجالی «ایران و استعمار سرخ و سیاه» که در شمارۀ روز ۱۷ دیماه به چاپ رسید و موجی از اعتراضات را در پی آورد که تا یک سال بعد به اشکال گوناگون تداوم یافت و به سقوط رژیم شاه پیوند خورد. در این مقاله توهینآمیز که نظیر آن نه پیش و نه پس از آن دیده نشده است، قیام ۱۵ خرداد حاصل پیوند دو استعمار سرخ یعنی کمونیسم و استعمار سیاه یعنی ارتجاع دانسته شده و رهبران سیاسی - مذهبی و در راس آنها امام خمینی که با انقلاب سفید مخالفت کردند، عامل خارجی معرفی شده بودند. ادعایی موهن که خشم مردم را برانگیخت و به برگزاری تظاهرات در قم و چند شهر دیگر انجامید؛ تظاهراتی خونین که به کشته شدن گروه کثیری از معترضان و سقوط دولت جمشید آموزگار منجر شد.
غائله را نوشتهای به قلم «احمد رشیدی مطلق» پدید آورده بود. این نامی بود که نویسندۀ مقالۀ اطلاعات برای خود برگزید تا ذیل آن هر آنچه خواست علیه رهبران مخالفان حکومت بنویسد. نامی مستعار که همین غیرواقعی بودنش، تا امروز که ۳۶ سال از آن ماجرا میگذرد، بستر خلق روایتهایی گوناگون از هویت اصلی نویسنده شده و گمانهزنیهای فراوانی را موجب شده است.
آخرین روایت از این دست، از آن هوشنگ نهاوندی است. او یکی از رجال برجستۀ دوران پهلوی است که در دولت حسنعلی منصور عهدهدار وزارت آبادانی و مسکن بود و در ماههای پایانی حکومت شاه، پیش از آنکه برای همیشه از کشور خارج شود، مدتی تصدی وزارت علوم کابینۀ شریفامامی را برعهده داشت. نهاوندی که تجربۀ نگارش کتابی با عنوان «محمدرضا پهلوی، آخرین شاهنشاه» را نیز در کارنامه دارد چنانکه رادیو فردا به مناسبت سالروز پیروزی انقلاب از او نقل کرده، گفته امیرعباس هویدا، وزیر وقت دربار ایده نخستین نوشته شدن مقاله را مطرح کرده است.
به گفته نهاوندی، در واکنش به امام در سخنرانیهایی که به شکل نوار کاست به ایران وارد شده بود و حاوی شدیدترین انتقادات از شاه بودند، هویدا به شاه پیشنهاد میکند که پاسخ به آن در یک مقاله داده شود و شاه میگوید: «چرا که نه!» نهاوندی میگوید «چرا که نه» یکی از تکیه کلامهای محمدرضا شاه بوده است.
جز نهاوندی برخی دیگر از سیاستمداران آن دوران مانند اردشیر زاهدی نیز با استناد به نقش مهم هویدا، انگیزه اصلی از تهیه مقاله را رقابت سیاسی او با جمشید آموزگار، نخستوزیر وقت میدانند. آنها میگویند هویدا احتمالا به دنبال این بوده که در آستانۀ تثبیت موقعیت آموزگار به عنوان نخستوزیر و دبیرکل حزب رستاخیز، با بهرهگیری از بحران ناشی از انتشار مقاله، آموزگار را بیکفایت جلوه دهد. احمدعلی مسعود انصاری از نزدیکان دربار نیز در خاطراتش بر میدانداری هویدا و دفتر مطبوعاتیاش در تهیه این مقاله تصریح و تاکید دارد.
بازیگر نقش اول؛ هویدا، همایون یا شخص شاه؟
روایتی که از نقش کلیدی هویدا در غائله دی ۵۶ مطرح شده با آنچه در روایتهای داخل ایران پس از انقلاب غالب است تفاوت فاحشی دارد و آن تاکید بر نقش کلیدی داریوش همایون، وزیر وقت اطلاعات و جهانگردی در این ماجراست. پس از انقلاب یکی از مهمترین مسائلی که بر آن تاکید میشد این بود که داریوش همایون نه تنها دستور چاپ مقاله را داده که احمد رشیدی مطلق خود اوست. هنوز هم مقالات تاریخی بسیاری را میتوان سراغ گرفت که بر این ادعا تصریح و تاکید دارند، اما داریوش همایون هرچند نقش خود در ارسال مقاله به روزنامۀ اطلاعات را تائید کرده اما حتی تا مدتی پیش از مرگ در زمستان ۱۳۸۹ هرگونه دخالت در «نگارش» این مقاله را رد کرده است. او معتقد بود شاه «آمر اصلی» نوشته شدن این مقاله بود که از طریق دستگاه مطبوعاتی هویدا ترتیب نوشته شدنش داده شد.
همایون در مصاحبهای که ذیل سلسله گفتوگوهای دفتر تاریخ شفاهی و تصویری ایران با رجال دوران پهلوی انجام شده بود و مدتی پس از مرگش در مجلۀ «پنجره» به چاپ رسید، گفت: «هویدا گفت مطلبی هست که فرمودهاند هر چه زودتر در یکی از روزنامهها چاپ شود. من آن روز و فردایش در کنگره حزب رستاخیز شرکت داشتم و رئیس کمیسیون اساسنامه بودم. قرار بود اساسنامه را طوری تغییر دهیم و آموزگار بتواند دوباره دبیرکل شود. خیلی گرفتار بودم و داشتم با یکی دو نفر صحبت میکردم که علی غفاری، رئیس دفتر هویدا آمد و یک پاکت سفید رنگ بزرگ را به من داد. همان وقت نگاه نکردم ولی رویش یک برچسب گرد با علامت و آرم شاهنشاهی بود. پاکت را به من داد و گفت: این همان است که آقای وزیر دربار گفتند. من دیدم با حواسپرتی و گرفتاریهای کنگره، این را جا خواهم گذاشت و خیلی بد خواهد شد. نگاهی انداختم و دیدم اتفاقاً علی باستانی خبرنگار اطلاعات که دوست خیلی صمیمی من هم است، آنجا بود. پاکت را به او دادم. برچسب روی پاکت را هم کندم. یعنی پاکت را برداشتم و خود مقاله را دادم به او.»
همایون میگوید متن مقاله را نخوانده بود و بدون اینکه پاکت را باز کند آن را به علی باستانی سپرد تا راهی روزنامه اطلاعات شود. پس از آنکه مقاله به روزنامۀ اطلاعات میرسد، احمد شهیدی سردبیر اطلاعات با او تماس میگیرد تا راهی برای جلوگیری از چاپ مقاله پیدا کند. همایون میگوید: «احمد شهیدی تلفن کرد که این چه کاری است؟ این مقاله حمله به [آیتالله] خمینی خیلی بد است و اینها. گفتم من نمیدانم، نخواندمش. ولی چه کارش کنیم! گفتند چاپ شود. گفت آخر چرا ما؟ گفتم مگر چیست؟ گفت حمله کردهاند و گفتهاند اگر این مقاله را چاپ کنیم، حمله میکنند و دفتر و دستک ما را در قم آتش میزنند. گفتم بالاخره باید کسی این را چاپ کند، حالا دادیمش به شما. شما از همه روزنامهها بیشتر برخوردار شدید. واقعاً هم اطلاعات قوی بود. گفتیم به هر حال باید چاپش کنیم. من که تهیهاش نکردهام. عصبانی و ناراحت شد. ولی واقعاً هیچ کاری نمیشد کرد. باید یک روزنامه چاپ میکرد.»
نراقی و همایون: مقاله با نظر شاه تهیه شد/ زاهدی و نهاوندی: شاه مقاله را ندید
همایون، شاه را آمر اصلی تهیه متن مقاله میداند و میگوید: «[آیتالله] خمینی یک اعلامیه داد و حمله خیلی شدیدی به شاه کرد و شاه هم چنان که گفتم نسبت به انتقادات و حملاتی که به او میشد حساس بود. اگر در آبیجان و مثلاً ساحل عاج هم روزنامهای علیه او چیزی مینوشت باید مثلاً روزنامه آیندگان جوابی به او میداد. جواب را از ساواک یا وزارت اطلاعات تهیه میکردند، میفرستادند و ما چاپ میکردیم. چنین فضایی بود. وقتی این انتقاد مستقیم به او شد، خیلی خشمگین شد. به هویدا و نصیری گفت به این حمله کنید. هویدا یک دفتر مطبوعاتی داشت که از نخستوزیری برده بود به وزارت دربار و فرهاد نیکوخواه هم رئیس آن دفتر مطبوعاتی بود و کارهای مطبوعاتی هویدا را میکرد. به او دستور داد که کسی را پیدا و مقالهای که شاه گفته است را تهیه کنید.»
احسان نراقی هم به نقل از یک مسئول ساواک که در زندان اوین با او همکلام شده بود، روایتی مشابه ارائه میدهد که بر نقش کلیدی شاه در نوشته شدن مقاله تاکید دارد. او میگوید: «[آن مسئول ساواک] گفت پس از اینکه آقای سیدمصطفی خمینی در نجف فوت شد و این جریان وسیلهای شد که در ایران مجامع ترحیم مرتبا تشکیل بشود و خلاصه عدم رضایت سیاسی به این قسم خودش را بیان میکرد که شاه را از این بابت خیلی عصبانی کرده بود. در این بین یاسر عرفات یک تلگراف تسلیتی به [آیتالله] آقای خمینی در نجف مخابره میکند. [آیتالله] آقای خمینی در جواب به یاسر عرفات میگوید که درد و محنت من روزی پایان میگیرد که ملت ایران از شر این آدم جابر مثلا فارغ بشود، راحت بشود... این مسئول ساواک به من میگفت نصیری این متن را برده بود برای شاه، به شاه نشان میدهد و شاه میگوید حالا دیگر باید جنگ را با روحانیون علنی کرد، به خصوص با [آیتالله] آقای خمینی، بروید یک مقاله تهیه بکنید. میروند، دستگاه ساواک مقاله تهیه میکند. مقاله را نصیری برای شاه میبرد، شاه میگوید نه، این را تندترش کنید که بعد هم وقتی که مقاله حاضر میشود میگوید از طریق دربار بگویید که همان دربار هویدا میفرستد برای وزیر اطلاعات که خودش هم گفته. او هم میدهد به روزنامه اطلاعات و اطلاعات هم نمیخواهد چاپ کند و خلاصه چاپ میکنند، و آن جریانی که در قم و رفتند تظاهرات کردند در برابر روزنامه اطلاعات و طلاب و آن درگیری و خونریزی و اینها که بعد هم دیگه همین طور چهلمها ادامه داشت.»
اما آیا به راستی شاه در تمامی مراحل از جریان تهیه این نامه مطلع بود و چنانکه داریوش همایون میگوید متن نهایی آن با نظر شاه نوشته شد؟ اردشیر زاهدی از نزدیکان شاه، سفیر وقت ایران در آمریکا و برادر همسر همایون معتقد است شاه نقشی در تهیۀ این مقاله نداشته است. او چندی پیش گفت: «از قدرت و اسم اعلیحضرت سوءاستفاده شد. شرافتا به شما میگویم...آیا اعلیحضرت از این ماجرا اطلاع داشتند یا نه؟ من میتوانم بگویم که تردید دارم و ۹۵ درصد فکر میکنم که اطلاع نداشتند. اینها خواستند خوشخدمتی بکنند و متاسفانه چاپلوسیها ما را به این روز انداخت که امروز هستیم.»
نهاوندی نیز معتقد است که شاه نسخه نهایی مقاله را نخوانده بود. اما احمد احرار، روزنامهنگار شاغل در اطلاعات که بعدها نیز تحقیقاتی درباره مقاله انجام داد و در نخستین ماههای پس از انقلاب، گزارشهایی را درباره این مقاله منتشر کرد، نظر دیگری دارد. او در پاسخ به این سئوال که آیا محمدرضا شاه این مقاله را پیش از انتشار خوانده بود، میگوید: «یقینا! بله. اصلا این نظر، نظر شخص شاه بود که اوضاع و احوال را طوری میدید که فکر میکرد ضربه کاری بزند به کسی که در مرکز فعالیتهای ضد رژیم قرار گرفته بود یعنی آقای خمینی.»
احمد رشیدی مطلق که بود؟ نیکوخواه، شعبانی یا نفر سوم؟
گذشته از اینکه نوشته شدن مقاله «ایده» چه کسی بوده و «فرمان» نوشته شدنش از سوی کدام مقام دربار صادر شده و در حقیقت نقش اول این ماجرا کیست، نکتۀ دیگر آن است که «مجری» این فرمان یعنی احمد رشیدی مطلق کیست؟
عبدالرضا هوشنگ مهدوی که در آن روزگار آخرین سالهای خدمتش در وزارت امور خارجه را سپری میکرد، فرهاد نیکوخواه را نویسنده آن مقاله موهن میداند. او بعدها در خاطراتش و با اشاره به انتقادات تند و صریح امام خمینی از رژیم پهلوی (به دنبال درگذشت فرزندشان آیتالله سیدمصطفی خمینی) و تبعات آن که باعث خشم توام با نگرانی شخص شاه شده بود، متذکر شد: «شاه... به فرهاد نیکوخواه مشاور مطبوعاتی هویدا که اکنون در دربار انجام وظیفه میکرد، دستور داد مقاله مشهور استعمار سرخ و سیاه را به امضای مستعار بنویسد و در آن به آیتالله خمینی حمله کند. پس از پیروزی انقلاب بسیاری ادعا کردند که این مقاله را داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی نوشته است. در حالی که نگارنده که نظیر این ماجرا را دو ماه پیش به چشم دیده بود، بدون اینکه احساسات موافقی به همایون داشته باشد، یقین داشت همانطور که وی ادعا میکرد پاکت محتوی مقاله را که از وزارت دربار واصل شده بود، دربسته و نخوانده به خبرنگار اطلاعات داده بوده است.»
مجید مهران، دیپلماتی که همزمان با عبدالرضا هوشنگ مهدوی در وزارت امور خارجه خدمت میکرد نیز در خاطرات خود با اشاره به اختلافات هویدا و آموزگار، مینویسد: «شایع بود فرهاد نیکوخواه معاون وزارت دربار تهیهکننده اصلی آن متن بوده...»
از منظر کارگزاران عصر پهلوی، فرهاد نیکوخواه مسئول دفتر مطبوعاتی هویدا مهمترین متهم تهیه متن مقالۀ جنجالی است. فردی که اکنون از سرنوشتش اطلاعی در دست نیست اما همایون که خود به عنوان یکی از نویسندگان احتمالی مقاله مطرح بوده، در واپسین روزهای عمرش از فرد دیگری نام برد که به گفتۀ او متن مقاله به قلم او بوده است؛ روزنامهنگاری کمتر شناخته شده به نام «علی شعبانی».
همایون در گفتوگو با دفتر تاریخ شفاهی و تصویری ایران گفته فرهاد نیکوخواه بود که برای نوشتن مقاله با شعبانی تماس گرفت: «نیکوخواه به یک روزنامهنویس قدیمی تلفن کرد. البته آن روزنامهنویس در آن زمان، کار مرغداری میکرد و رئیس انجمن مرغداران بود: علی شعبانی. چون او درگذشته است، برای اولین بار اسمش را آوردم. نقش فرهاد نیکوخواه همین بود که به آن شخص تلفن کرد؛ چون خود نیکوخواه اصلاً مردی نیست و طبیعتش طوری نیست که وارد این کارها بشود. او اصلاً دوست ندارد چنین اقداماتی بکند. مردی ملایم، مسالمتجو و اهل آشتی دادن است و اصلاً وارد این کارها نمیشود. ولی خب دستور بود و باید دو نفر را پیدا میکرد و او هم پیدا کرد. علی شعبانی یک متن خیلی آبکی نوشت. البته مقالهای که چاپ شد، یک متن بسیار آبکی است ولی گویا متن اول، آبکیتر هم بوده است. مینویسد و میفرستند پیش شاه و شاه عصبانی میشود که این حرفها چیست و تندترش کنید. برمیگردند و متن را به شعبانی میدهند تا کمی تندترش کند. بعد، پیش از اینکه متن را به شاه بدهند، آقای مهدی قاسمی را دعوت میکنند. این را چند سال پیش، آقای مهدی قاسمی در مجله علمی و جامعه واشنگتن نوشته است و من از آنجا نقل میکنم. او میگوید: شب، دیر وقت بود که به دفتر هویدا رفتم. نیکوخواه، شعبانی و هویدا متنی را به من نشان دادند و گفتند که سابقهاش این هست و چطور است؟ من هم نگاه کردم و خوشم نیامد. او اصلاً اهل این صحبتها نبود. اصلاً یک کلمه هم تا آن وقت از این چیزها ننوشته بود و بعد هم ننوشت. گفت برای اینکه رفع تکلیف بکنم نوشتمش. گفتم خیلی خوب است و دادمش به هویدا. هویدا رفت پای تلفن و متن را برای شاه خواند و گفتند خوب است. فردا هویدا به من تلفن کرد؛ فردای آن جلسه که من نمیدانستم.»
فیروز گوران، روزنامهنگار پیشکسوت و عضو تحریریۀ روزنامه آیندگان نیز چند سال قبل با رد روایت غالب مبنی بر اینکه نویسندۀ مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» همایون بوده است، به «تاریخ ایرانی» گفت: «همایون به چنین مقالاتی اعتقاد نداشت. اصلا چنین ادبیاتی نداشت، در هیچ کدام از مقالاتش هتاکی و تهمتی دیده نمیشود.» گوران دربارۀ علی شعبانی میگوید: «من با شعبانی در دورهای که در چاپخانه مهر ایران کار میکردم آشنا شدم. در آن چاپخانه مجله مهر ایران هم منتشر میشد که سردبیرش علی شعبانی بود و من مسئول صفحات نامههای مردم و مسابقه و سرگرمی مجله بودم. شعبانی در مجلهاش از داوود امینی از نظامیان شهربانی مطلب میگرفت، شاید این کار را برای در امان ماندن مجلهاش انجام میداد، ولی معلوم بود که شعبانی وابسته به دستگاه بود. او در مهر ایران ستونی داشت با عنوان "گل بگوییم و گل بشنویم." هر بار به طنز وزیر یا مسئولی را نقد میکرد، این کار هر کس نبود. من معتقدم شعبانی با محافل اطلاعاتی ارتباط داشت و نویسنده مقاله جز او نمیتواند باشد.»
پرویز ثابتی نفر دوم دستگاه امنیتی رژیم پیشین نیز معتقد است که نویسندۀ مقالۀ ۱۷ دی ۵۶، کسی جز علی شعبانی نبوده است. عرفان قانعیفرد نویسندۀ کتاب خاطرات ثابتی با عنوان «در دامگه حادثه» سال گذشته طی گفتوگویی تصریح کرد: «درباره نامه رشیدی مطلق هم، آقای ثابتی مانند آنچه که از زبان خود داریوش همایون شنیدم، معتقدند که علی شعبانی آن نامه را نوشته. البته از آقای احمد سمیعی هم شنیدهام که در وصیتنامه خودش نیز این موضوع را افشا کرده است. شعبانی هم میدانید که از دوستان و مشاوران هویدا بوده و توسط هویدا برخی اطلاعات درباره وی قرار گرفته و بعدها شاه و اطرافیانش در جلسات بعدی، آب و روغن آن نامه را اضافه میکنند.»
علیاصغر امیرانی مدیر مجلۀ «خواندنیها» در توصیف علی شعبانی او را «مردی ساکت و صامت و خونسرد و مرموز» دانسته که «به نظر میآمد که در هر جا به رنگ دلخواه میتوانست درآید». امیرانی این توصیفات را در خلال یادداشتهایش با عنوان «آغاز دوران دوم اشغال خواندنیها» در روزهای ابتدای پیروزی انقلاب نوشته است. او میگوید شعبانی خود را «مأمور تبلیغات سازمان جوانان حزب توده در مازندران و مستقر در شهر شاهی» معرفی کرده است.
با این همه، هوشنگ نهاوندی در گفتوگوی اخیر از پذیرفتن علی شعبانی به عنوان نویسندۀ مقالۀ روزنامه اطلاعات استنکاف کرده و گفته «نویسنده این مقاله هنوز زنده است و افشای نامش در حال حاضر میتواند امنیت او را به خطر بیندازد.» ادعای نهاوندی مبنی بر وجود نفر سومی که هنوز در قید حیات است، بر پروندۀ مبهم ۳۶ ساله پیرامون هویت اصلی احمد رشیدی مطلق برگی دیگر افزوده است.
مقصد مقاله رشیدی مطلق کجاها بود؟
جز هویت ایدهپرداز، سفارشدهنده و نویسنده مقاله، موضوع دیگری که در قضیۀ مقالۀ جنجالی روزنامه اطلاعات مبهم مانده آن است که آیا این مقاله مشخصاً برای روزنامه اطلاعات نوشته شده بود یا نسخههای دیگری هم از آن وجود داشته است؟ آیا در صورتی که احمد شهیدی میتوانست موافقت مقامات را برای عدم چاپ مقاله در روزنامۀ اطلاعات بگیرد، امکان چاپ آن در نشریۀ دیگری وجود داشت؟
امیر طاهری، سردبیر وقت روزنامه کیهان گفته که داریوش همایون نسخهای از این مقاله را برای انتشار در کیهان برای او نیز فرستاده است. به گفته این روزنامهنگار قدیمی او مقاله را غیرقابل انتشار تشخیص میدهد و شخصا با داریوش همایون و جمشید آموزگار – نخستوزیر وقت – تماس میگیرد. به گفته طاهری هر دوی این افراد از چگونگی تهیه مقاله اظهار بیاطلاعی میکنند و سرانجام مساله چاپ مقاله در کیهان منتفی میشود.
موضوعی که اسکندر دلدم روزنامهنگار پیشکسوت نیز به شکلی آن را روایت میکند. به گفتۀ دلدم «داریوش همایون، قائم مقام حزب رستاخیز و همچنین وزیر اطلاعات و در ضمن سخنگوی دولت هم بود. هویدا مقالهای را که در دفتر مطبوعاتی او (به ریاست فرهاد نیکوخواه) تهیه شده بود، در پاکت سربسته (با مهر و نشان وزارت دربار شاهنشاهی) ضمن کنگره حزب رستاخیز که روز ۱۶ دیماه ۱۳۵۶ در سالن ۱۲ هزار نفری مجموعه ورزشی آریامهر (آزادی کنونی) برپا شده بود، به دست داریوش همایون میدهد و میگوید اول در روزنامه اطلاعات بعداً در سایر نشریات چاپ شود. دستور اعلیحضرت همایونی است.» او میگوید: «من حتی شخصاً از داریوش همایون در مورد نویسنده مقاله پرسوجو کردم و همایون هم از نویسنده مقاله اظهار بیاطلاعی کرد و گفت: هویدا در محل کنگره حزب رستاخیز پاکت سربسته را به من داد تا به نمایندگان مطبوعات بدهم. من پاکت مربوط به آیندگان را در جیب خودم گذاشتم و پاکت کیهان را به امیر طاهری و پاکت مربوط به روزنامه اطلاعات را به علی باستانی دادم. هویدا آن روز چند بار به من تاکید کرد که مطلب باید فردا در روزنامه اطلاعات حتماً چاپ شود...» او با بیان اینکه مقالۀ احمد رشیدی مطلق اولین مقاله از سلسله مقالاتی است که قرار بود علیه امام در مطبوعات منتشر شود، میگوید: «در اول قرار نبود که کار فقط با همین یک مطلب «رشیدی مطلق» تمام شود. اما عکسالعمل شدیدی که نشان داده شد، موجب گردید از خیر تهیه و چاپ مطالب بعدی بگذرند!»
داریوش همایون اما در خاطراتش هیچ اشارهای به وجود نسخههای متعدد از مقاله نمیکند. او دربارۀ دلیل مخالفتش با درخواست احمد شهیدی برای عدم چاپ مقاله، میگوید: «واقعاً هیچ کاری نمیشد کرد. باید یک روزنامه چاپ میکرد.» همایون در عین حال در پاسخ به این سؤال که «یعنی شما هم نمیتوانستید کاری [در جهت عدم انتشار مقاله در روزنامه اطلاعات] کنید؟ میگوید: «مگر اینکه بفرستمش برای کیهان یا آیندگان یا دیگری.»
چاپ مقالۀ احمد رشیدی مطلق در روزنامۀ اطلاعات آتشی افروخت که هیچ یک از مقامات وقت و آیندۀ رژیم شاه در خاموش کردنش توفیقی نیافتند. چه عامل اصلی این اقدام را واکنش خشمگین شاه به سخنان رهبر انقلاب بدانیم و چه رقابت سیاسی میان هویدا و آموزگار؛ آتشافروزش هر که باشد، نتیجهای که داشت این بود که در نهایت دامان همه را گرفت و کشتی رجال عصر پهلوی را به گل نشاند.
منابع:
- گفتوگویی با عرفان قانعیفرد؛ نویسندۀ کتاب «در دامگه حادثه»، بامداد خبر، ۸ آبان ۹۱
- احمد رشیدی مطلق کیست؟، مظفر شاهدی، روزنامه ایران، شماره ۵۵۵۷، ۲۳ دی ۹۲
- نویسنده مقاله احمد رشیدی مطلق عضو حزب توده بود، سایت خواندنیها، ۱ بهمن ۸۸
- آخرین روزها، پایان سلطنت و درگذشت شاه، هوشنگ نهاوندی، شرکت کتاب آمریکا
- احسان نراقی، انقلاب اسلامی به روایت اسناد صوتی
- جرقه انقلاب، چگونه انقلاب اسلامی سرعت گرفت، همشهری، ۲۱ بهمن ۸۱
تاریخ ایرانی
نظرات