«ناسیونالیسم ایرانی» و تجزیه آذربایجان
تاریخچه مناسبات دو قدرت توانمند برخاسته از توفان جنگ دوم جهانی ـ ایالات متحده آمریکا و اتحاد شوروی ـ نشان میدهد که امپریالیسم آمریکا در برخی موارد از تاکتیک «کیش دادن» توسعهطلبی کمونیستی به سوی مواضعی حساب شده ابا نداشته است. ارتشبد حسین فردوست معتقد است:
"دلایلی در دست است که نشان میدهد که آمریکا... پس از جنگ ترجیح داد که شوروی به عنوان یک ابرقدرت رقیب حضور بینالمللی داشته باشد و بدینترتیب دنیای پس از جنگ به دو قطب «غرب» به رهبری آمریکا (با مشارکت انگلیس) و «شرق» به رهبری شوروی تبدیل شود. چرا؟ به این دلیل ساده که وجود شوروی به عنوان یک «ابرقدرت کمونیستی» تضمین کننده نفوذ و اقتدار و دست برتر آمریکا در اروپای غربی و سراسر جهان بود... در کنفرانس یالتا استالین در یک جناح بود و چرچیل در جناح مخالف و روزولت فقط نقش میانجی را ایفاء کرد و نه متحد واقعی انگلستان... استالین که در روزهای پایانی جنگ آرزویی بهجز نجات خود از جنگ و حفظ کشور خود نداشت ناگهان در مقابل مرحمتهای روزولت قرار گرفت و بلندپروازیش شروع شد و به غلط روی «رقابت آمریکا و انگلیس» حساب باز کرد...[1] "
بررسی مواضع حزب ایران در سالهای فوق مغازله گرم این جریان را با حزب شورویگرای توده و عملکرد مشترک آنان را علیه «جبهه ارتجاع» ـ یعنی انگلوفیلهای سنتی چون سید ضیاء ـ نشان میدهد. با پایان یافتن جنگ جهانی، درگیریهای شدید حزب اراده ملی و حزب توده در سراسر آغاز شد و حزب ایران در این میانه مواضعی به سود حزب توده اتخاذ نمود. شفق، ارگان حزب ایران،در 13 فروردین 1324 علیه هجوم «هیولای مهیب دیکتاتوری» به «آزادیخواهان» و «وطنپرستان» هشدار داد.[2] آغاز حرکت «خودمختاری» فرقه دمکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشهوری نیز «از طرف اکثریت قابل توجهی از اعضای حزب ایران حسن استقبال شد» و جبهه ـ ارگان حزب ایران ـ در تاریخ 6 شهریور 1325 نوشت: «نهضت آذربایجان اسلحه بزرگ آزادیخواهان ایران است.»[3] در چنین شرایطی احمد قوام (قوامالسلطنه) در بهمن 1324 به قدرت رسید.
زندگینامه سیاسی احمد قوام (قوامالسلطنه) ـ این رجل «استخواندار» و مقتدر عهد پهلوی ـ پیوندهای دیرین او را با محافلی از دستگاه حاکمه آمریکا نشان میدهد. انی پیوندها به دوران سلطنت احمدشاه قاجار بازمیگردد. دعوت آرتور میلسپو و انتصاب وی بهعنوان «رئیس کل مالیه ایران» در تیرماه 1301 و در اوج رقابت شرکت نفت انگلیس با مجتمع نفتی شل و کمپانی آمریکایی استاندار اویل، تنها 50 روز پس از آغاز صدارت قوام و توسط او بود.
"در نوامبر سال 1922 میلیسپو در رأس هیئتی مرکب از 14 کارشناس آمریکایی که اکثر آنها پیش از آن در کشورهای مستعمره و وابسته کار میکردند، وارد تهران شد و بلافاصله به تلاش برخاست تا امتیاز جدیدی در مناطق نفتخیز شمال به کمپانیهای نفتی آمریکایی واگذار کند... امتیاز نفت شمال، همانگونه که پیشبینی میشد به کمپانی آمریکایی سینکلر واگذار شد. میلسپو و دستیارانش همزمان با آن به اقدام پرداختند تا امتیاز ساختمانهای راهآهن و راههای شوسه سراسر کشور را به کمپانی بزرگ اولن آمریکایی واگذار کنند... در طول سالهای 1923 ـ 1925 عدهای از آمریکاییها به مقاماتی چون ریاست اداره درآمدهای داخلی وزارت دارایی، خزانهدار کل این وزارتخانه، سرپرست مالی استانهای مهمی از ایران چون فارس، آذربایجان، کرمان، خوزستان و گیلان منصوب شدند.[4]
در سالهای پس ازجنگ دوم جهانی این حرکت قوام به سود کمپانیهای آمریکایی تکرار شد.
"در این دوران تمام نیروهای دیپلماسی آمریکا و محافل مالی و سازمان «خدمات استراتژیک» آن کشور که سلف سازمان «سیا» بود، در این راه به کار میرفت که قوامالسلطنه ـ سرسپرده خود را ـ به کرسی نخستوزیری ایران بنشانند. در اوت سال 1942 محافل حاکمه آمریکا به مقصد خود رسیدند و قوامالسلطنه نخستوزیران ایران شد. از آن پس درهای کشور برای ورود انواع مستشاران سیاسی و مالی و نظامی آمریکا چهار طاق شد.[5] "
در دولت سال 1321 قوام میسیون میلسپو مجدداً به ایران دعوت شد، کلنل نورمن شوارتسکف آمریکایی (ژنرال بعدی)[6] هدایت ژاندارمری و شریدان آمریکایی برای تجدید سازمان ارتش وارد تهران شد، کلنل تیمرمان آمریکایی مستشار کل شهربانی گردید و هارولد گرشام آمریکایی ریاست اداره کل گمرک کشور را به دست گرفت. و بالاخره، به دعوت قوام بود که ارتش آمریکا به ایران وارد شد و به دو قشون اشغالگر انگلیس و شوروی پیوست و دولت قوام قانون چاپ و نشر 800 میلیون ریال اسکناس برای تأمین نیازهای مالی ارتشهای سهگانه اشغالگر را به تصویب رسانید. در این دولت باقر کاظمی (مهذبالدوله) وزیر کشور، دکتر علیاکبر سیاسی وزیر فرهنگ و دکتر علی امینی معاون سیاسی و پارلمانی نخستوزیر بودند. در همین زمان حسین علاء وزیر دربار شد و ابوالحسن به ریاست بانک ملی رسید.
دولت بعدی قوام (بهمن 1324 ـ آذر 1326) را نیز باید مجری طرحهای امپریالیسم آمریکا در آن مقطع ارزیابی کرد.[7]
در سال 1325، احمد قوام سیاست پیچیدهای را پیش گرفت. او در آغاز رویه دوستانه در قبال شوروی و پایگاه ایرانی آن داشت و با دادن امتیازاتی به فرقه دمکرات آذربایجان و وعدة اعطاء امتیاز نفتشمال به شوروی توانست حسنظن رقیب را به خود جلب کند. اوج این مناسبات حسنه تشکیل کابینه ائتلافی با شرکت سه وزیر تودهای (دکتر فریدون کشاورز، دکتر مرتضی یزدی، ایرج اسکندری) بود. مغازله سیاسانه قوام با شوروی و حزب توده و فرقه دمکرات آذربایجان از سوی دربار پهلوی و نیروهای سنتی انگلیسگرا به عنوان «خیانت» ارزیابی شد و آنان توطئههای جدی را برای سقوط او آغاز کردند. قوام به شدت به مقابله برخاست و به دستور او برجستهترین چهرههای توطئهگر دستگیر و زندانی شدند. از جمله دستگیر شدگان باید به سرلشکر حسن ارفع ـ رهبر جناح انگلوفیل ارتش و رئیس پیشین ستاد ارتش (20 فروردین 1325)، میرزا کریم خان رشتی (عبدالکریم خان اکبر) ـ چهره سرشناس سرویس اطلاعاتی بریتانیا در ایران که اکنون «مشاور مخصوص شاه» محسوب میشد (12 اردیبهشت 1325)، علی دشتی و جمال امامی و سالار سعید سنندجی (30 اردیبهشت 1325). احمدعلی سپهر ـ مورخالدوله (15 تیر 1325)، دکتر هادی طاهری (27 مرداد 1325)، مرتضی قلی و جهانشاه و امیر بهمن ـ سه تن از خوانین بختیاری (15 شهریور 1325)، سرلشکر عبدالحسین حجازی (ارتشبد بعدی) ـ فرمانده لشکر خوزستان و ابوطالب شیروانی ـ مدیر روزنامه میهن (18 شهریور 1325) اشاره کرد.
قوام هم چنین به انتصاب عناصری دست زد که برخی از آنان در دهههای بعد به شهرت رسیدند. در دولت قوام دکتر سیدعلی شایگان، شمسالدین امیرعلایی، اللهیار صالح (دبیرکل حزب ایران)، ابوالحسن صادقی (از بنیانگذاران حزب ایران که اکنون از این حزب گسسته بود) و احمد آرامش حضور داشتند. قوام سرلشکر حاج علی رزمآرا را، که توسط دربار و جناح انگلوفیل ارتش بازنشسته شده بود، به کار دعوت کرد و مدتی بعد، در 11 تیر 1325، او را در رأس ستاد ارتش گمارد. در دوران این دولت بود که شورای عالی اقتصاد با شرکت عناصری چون دکتر علی امینی، عبدالحسین نیکپور، ابوالحسن صادقی، ابوالحسن ابتهاج و احمد آرامش تشکیل شد و امینی دبیرکل آن گردید، و سازمان برنامه به دستور دولت آمریکا، با ریاست عالیه عبدالرضا پهلوی (فارغالتحصیل هاروارد)، سرپرستی امینی و مشارکت برخی از اعضاء حزب ایران آغاز به کار کرد. احمد قوام تشکیلات وسیع حزب دمکرات ایران را به رهبری خود به راه انداخت که در سطوح عالی آن کسانی چون محمود محمود، ابوالحسن حائریزاده، ابوالحسن عمیدی نوری، ابوالحسن صادقی، حسن ارسنجانی، حسین مکی، اسفندیار بزرگمهر، احمد ملکی، جعفر شریف امامی، دکتر محمد شاهکار و احمد آرامش حضور داشتند.
جالب اینجاست که در زمان فعالیت همین دولت، دکتر محمد مصدق به همراه چهرههایی که ارکان توطئه دربار و جناح انگلوفیل دولتمردان ایرانی علیه قوام را تشکیل میدادند به بهانه فقدان آزادی در انتخابات مجلس پانزدهم به تحصن در دربار دست زد (22 دی 1325). در میان شرکت کنندگان در این تحصن نامهای زیر به چشم میخورد: سید حسن امامی (امام جمعه تهران)، آیتالله زاده شیرازی، دکتر احمد متین دفتری، سیدمهدی فرخ (معتصمالسلطنه)، سیدمحمد صادق طباطبایی، عزالملک اردلان، جمال امامی، رضا افشار، سالار سعید سنندجی و عباس خلیلی (مدیر روزنامه اقدام).[8] و جالبتر اینجاست که این حرکت مصدق با مخالفت سیدعلی شایگان مواجه شد. مصطفی الموتی ـ از شهود حادثه ـ مینویسد:
"هنگام ایراد نطق در تأیید متحصنین ناگهان اتومبیل شماره 6 سه رنگ وزارت فرهنگ در آنجاتوقف کرد. دکتر شایگان وزیر فرهنگ وقت که استاد ما بود و مرا هم میشناخت در حالی که عازم خانهاش در خیابان حشمتالدوله کوچه جم بود از اتومبیل پیاده شدو با ناراحتی و عصبانیت فراوان خطاب به ما (شاگردانش) گفت: «شماها اینجا چه میکنید؟ چرا به منفیبافیها توجه دارید، عوامفریبی تا کی باید ادامه داشته باشد؟ جناب اشرف [قوام] از هر جهت موجبات آزادی انتخابات را فراهم ساختهاند. بروید به هرکس که میخواهید رأی بدهید، با این جنجالها نمیتوان جلوی اقدامات مفید جناب اشرف را گرفت، یک پیرمرد خرفت یک دنده و عوامفریب سعی دارد با این کارها جلوی ترقیات کشور را بگیرد.»... و چون روشن شد که دولت قوام گوشش به این قبیل اعتراضات بدهکار نیست بالنتیجه به تحصن پایان داده دیگر در انتخابات شرکت نکردیم.[9] "
تصویر اجمالی که از فضای سیاسی سالهای 1324 ـ 1325 ارائه شد، میتواند مفتاح «راز» ائتلاف حزب ایران «ناسیونالیست» با حزب تودة روسوفیل در این زمان باشد. اعلامیه تشکیل «جبهه مؤتلف احزاب آزادیخواه» در 9 تیرماه 1325 همزمان در روزنامههای جبهه ـ ارگان حزب ایران ـ و رهبر ـ ارگان حزب توده ـ منتشر شد. امضاکنندگان اعلامیه فوق اللهیار صالح و مهندس غلامعلی فریور از حزب ایران، دکتر فریدون کشاورز و ایرج اسکندری و ضیاءالدین الموتی از حزب توده بودند.[10] عبدالصمد کامبخش، از رهبران حزب توده، هدف این اتحاد را «مبارزه مشترک برای شکست کامل عناصر ارتجاعی ـ یعنی دست نشاندگان استعمار [انگلیس]» میخواند و میافزاید: «حکومت قوام این جنبش را به عنوان جنبش دمکراتیک به رسمیت شناخت. علاوه بر آن چهار نفر از جبهه مؤتلف احزاب آزادیخواه را در دولت شرکت داد، ولی این شرکت سه ماه بیشتر طول نکشید.»![11]
ائتلاف با حزب توده ـ احتمالاً به تحریک انگلوفیلها ـ تنشهای جدی در صفوف حزب ایران پدید ساخت و منجر به گسست بخشی از اعضاء آن شد. از چهرههای سرشناسی که از حزب خارج شدند باید به دکتر شمسالدین جزایری. ارسلان خلعتبری، ابوالحسن صادقی، مهندس منصور روحانی، مهندس جعفر شریف امامی، محسن خواجه نوری و دکتر محمدحسین میمندی نژاد اشاره کرد. برخی از آنان ـ چون ابوالحسن صادقی، جعفر شریف امامی و حسین مکی ـ به حزب دمکرات قوام پیوستند و برخی چون جزایری و خلعتبری حزب وحدت ایران را به پا داشتند. پس از این بحران درونی، رهبری حزب ایران ـ که از میان هیئت مؤسس حزب انتخاب شد ـ به شرح زیر بود:
کمیته مرکزی: اللهیار صالح، مهندس احمد زنگنه، مهندس علیقلی بیانی، مهندس جهانگیر حقشناس، مهندس عباس گزیدهپور، مهندس احمد زیرکزاده، دکتر ابراهیم خلیلعالمی، مهندس محسن عطایی.
شورای عالی حزب: دکتر جهانشاه صالح، دکتر کریم سنجابی، مهندس سیفالله معظمی، دکتر محمدعلی غربی، مهندس پایور، مهندس نظامالدین موحد، دکتر ریاحی، محمد مشایخی، ضیاءالدین نهاوندی، مسعود زنگنه، غلامحسین زیرکزاده، دکتر جناب، مهندس ناصر معتمد، دکتر نعمتاللهی، محمد پور سرتیپ، مهندس خطیر، مهندس ابوالقاسم زیرکزاده، هوشنگ هوشیدر، ناصر موسوی.[12]
رسول مهربان مواضع حزب ایران را در قبال توده و غائله آذربایجان چنین شرح میدهد:
"حزب ایران پس از ائتلاف با حزب توده ایران... نسبت به نهضت آذربایجان روش کاملاً دوستانهای در پیش گرفت و نهضت خودمختاری آذربایجان و شخص پیشهوری را مورد حمایت کامل قرار داد.
همان افراد و عناصری که پیشهوری و غلام یحیی را پس از شکست نهضت خودمختاری آذربایجان وطنفروشی، تجزیه طلب، ژنرال پرتقال فروش نامیدند، در جشن و سرورهای حزبی و مجالس شام و ضیافتهای هتل پارک و کلوپهای حزبی با بهترین شعارها و کلمات تحسینآمیز رجال نهضت آذربایجان را ستودند... تا قبل از سرکوب نهضت... حزب ایران با تمام قوا از نهضت خودمختاری آذربایجان به رهبری سیدجعفر پیشهوری حمایت میکرد [و] صفحات روزنامه جبهه ارگان رسمی حزب ایران سرشار و مملو از تجلیل و تمجید پیشهوری و غلام یحیی و دکتر جاوید شبستری شد.[13] "
اللهیار صالح ـ دبیرکل حزب ایران ـ در ضیافت به افتخار ورود هیئت نمایندگی فرقه دمکرات به تهران گفت:
"وقتی رفقای آزادیخواه ما در آذربایجان شروع به نهضت کردند و گفتند قصد ما اصلاح است ما اطمینان داشتیم زیرا این سخن از دهان کسانی مثل آقای جعفر پیشهوری که تمام عمر خود را در راه آزادی صرف کرده است و در تمام عمر یک کلمه مبالغه نگفته، بیرون میآید همینطور رفقای دیگر ایشان...[14] "
و غلامحسین زیرکزاده در گزارش سفر خود به آذربایجان نوشت:
"امروز در رأس نهضت بزرگ آذربایجان شخصیتهایی جلبنظر میکنند که بعضی از آنها تا چند ماه پیش ناشناس و گمنام بودند. غلام یحیی که امروز ژنرال دانشیان نامیده میشود یکی از اینگونه شخصیتهای برجسته است. او میگوید: من یک فدایی ساده هست...[15] "
ائتلاف حزب ایران با حزب توده و حمایت شدید آن از توطئه تجزیه آذربایجان پرده تاریکی در تاریخ «ناسیونالیسم ایرانی» است که تا به امروز یا در جهت مسکوت گذاردن آن، و آنجا که مجبور شدهاند توجه آن، کوشیدهاند. تنها انتشار برخی خاطرات در سالهای اخیر توانسته گوشههایی از اسرار این ماجرا را نشان دهد.
مدتها پیش دکتر شمسالدین امیر علایی به «مصلحت»هایی که در پس این حادثه بود اشاراتی مبهم داشت.[16] در سال 1368 دکتر کریم سنجابی در خاطراتش فاش ساخت که این ائتلاف و این نزدیک به فرقه به دستور پنهان قوامالسلطنه بوده است:
"یک روزی قوامالسلطنه مهندس فریور و مرا احضار کرد و آن زمانی بود که جعفر پیشهوری آمده بود تهران و او را در باغ جوادیه که یک عمارت و پارک خیلی مجلل و مفصل در بیرون شهر تهران است جا داده بودند... قوامالسلطنه به ما گفت، چرا شما با اینها نزدیکی نمیکنید؟ شما با تودهایها و با پیشهوریها گرم بگیرید و آنها را نصیحت کنید[!] در همین زمان بود که ائتلاف بین حزب ایران و حزب توده صورت گرفته بود. این ائتلاف در واقع زمینهآی برای پیشرفت همان نظر یعنی سیاست دولت وقت قوامالسلطنه و برای کاری بود که نتیجه نهاییاش تخلیه قوای روس از ایران باشد.[17] "
زمان این رهنمود (هنگام سفر پیشهوری به تهران) واقعی به نظر نمیرسد زیرا همکاری حزب ایران با حزب توده بسیار پیش از آن آغاز شده بود. ادعای «ناصح» بودن سران حزب ایران نیز کودکانه و غیر واقعی جلوه میکند، زیرا مندرجات نشریات وابسته به این جریان نه «نصیحت رفیقانه» بلکه نوعی بزرگنمایی اغراقآمیز قدرت فرقه و تشجیع آن را نشان میدهد.
اگر به اطلاعاتی که فردوست درباره ملاقاتهای پنهان سنجابی و سران حزب توده (کشاورز، یزدی و احتمالاً اسکندری) با شاه ارائه داده توجه کنیم، اگر گفته سنجابی درباره پیوندهای میان مهندس فریور و شاه در آن سالها را بپذیریم، اگر باور کنیم که لاجرم دیدارهایی میان اللهیار صالح و شاه بوده است، باید بپذیریم که علیرغم کثرت نوشتهها و گفتهها، علیرغم انتشار حجم وسیعی از اسناد دیپلماتیک قدرتهای بزرگ درگیر (که نمیتواند اسناد حوادث پسپرده باشد) هنوز ناگفتههای بسیاری درباره این ماجرا وجود دارد. معهذا یک چیز کاملاً مسجل است: تنها قدرت خارجی که از این حوادث سود برد امپریالیسم آمریکا بود که از آن پس با قدرتی کاملاً بیسابقه در صحنه سیاسی ایران حضور یافت و به عنوان «ناجی آذربایجان» برای همیشه ملیگرایان ایرانی را رهین منت خود نمود.[18]
[1]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، صص 525 ـ 527.
[2]. رسول مهربان، همان مأخذ، ص 25.
[3]. همان مأخذ، صص 28 ـ 29.
[4]. گریگوری بوندارفسکی. تاریخ توسعهطلبی آمریکا در ایران. تهران: انتشارات توده، چاپ اول، 1358، صص 17 ـ 18.
[5]. همان مأخذ، صص 21 ـ 22.
[6]. ژنرال نورمن شوارتسکف فوق پدر ژنرال نورمن شوارتسکف است که در جریان بحران سال 1991 خلیجفارس فرماندهی نیروهای آمریکایی را به عهده داشت.
[7]. عامل اساسی در بغرنجی تحلیل حوادث دوران دولت قوام، تقارن آن با صعود دولت کلمنت اتلی از حزب کارگر در بریتانیاست. در اینجا نیز مجدداً میان سیاست خارجی دولت انگلیس و محافل صهیونیستی و محافظهکار این کشور، که شاهرگ هیئت حاکمه ایران را به دست داشتند، تعارض ایجاد شد و تاریخ ایران پیچیده گردید!
[8]. ظاهراً دکتر مصدق نیز به این همگامی خود با انگلوفیلها توجه داشت. دکتر کریم سنجابی مینویسد: «در این تحصن که قوامالسلطنه نخستوزیر و دکتر شایگان هم وزیر فرهنگ او بود ما همراه دکتر مصدق نبودیم... نکته جالبی اینجا هست که من آن را از خود دکتر مصدق شنیدم که روزی برای ما راجع به همان تحصن اول زمان قوامالسلطنه صحبت میکرد میگفت: آقا ما رفتیم تحصن و عدهای با ما بودند، وقتی ما رفتیم در دربار و متحصن شدیم من نگاهی به اطراف کردم و دیدم غالب اشخاصی که با من آمدهاند عوامل انگلیس هستند. در آنجا من متوجه شدم و به خود گفتم مصدق انگلیسها تو را اینجا فرستادهآند؟» (سنجابی، همان مأخذ، صص 77 ـ 78).
[9]. مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، ج 6، لندن: 1369، صص 11ـ 13.
[10]. باقر عاقلی. روزشمار تاریخ ایران ـ از مشروطه تا انقلاب اسلامی. ج 1. تهران: نشر گفتار، چاپ اول، 1369، ص 279.
[11]. اسناد و دیدگاهها ـ حزب توده ایران از پیدایی تا انقلاب بهمن 1357. تهران: حزب توده، چاپ اول، 1360، ص 293.
[12]. رسول مهربان. همان مأخذ، ج 2، ص 148 (باستان، مشاره 14، 28 اسفند 1325).
[13]. رسول مهربان. همان مأخذ، ج 1، ص 35.
[14]. همان مأخذ، ص 36 (جبهه ـ ارگان حزب ایران، 7 شهریور 1325).
[15]. همان مأخذ (جبهه، 19 شهریور 1325).
[16]. دکتر شمسالدین امیر علایی. خاطرات من در یادداشتهای پراکنده. تهران: دهخدا، چاپ اول، 1363، صص 103 ـ 104.
[17]. سنجابی. همان مأخذ، ص 75.
[18]. سنجابی می؛وید: قوامالسلطنه «در این مورد خدمتی کرد که در تاریخ ایران باید مورد تقدیر قرار بگیرد... استقامت و فشار و کمک آمریکاییها هم در این مورد خیلی مؤثر بود... این فشار و اخطار آمریکا توأم با فعالیت مدیرانه قوامالسلطنه سبب شد که روسها ایران را تخلیه کنند. و این اثر نیک از قوامالسلطنه باقی بماند.» (همان مأخذ، ص 79).
مطالعات سیاسی، کتاب اوّل، پائیز 1370
نظرات