زیر سایه انگلیس؛ تاثیر جنگ جهانی اول بر ایران مدرن
نقش اروپاییان در شکلگیری کشورهای عربی خاورمیانه داستان شناختهشدهتری است. دسیسهٔ انگلیسیها و فرانسویها بذر ناامنی و ناپایداری را در میان کشورهای عربی و همچنین میان اعراب و اسرائیل کاشت.
بریتانیاییها اعراب تحت سلطهٔ امپراتوری عثمانی را بر ضد رهبران ترک که متحد آلمان و اتریش محسوب میشدند، شوراندند و به آنها قول دادند تا استقلالشان به عنوان یک کشور متحد حفظ شود. همزمان و به صورت مخفیانه، بریتانیاییها این سرزمینها را میان خود و متحدانشان تقسیم کردند (توافقنامهٔ سایکس - پیکو) و سرزمین فلسطین را به صهیونیستهای اروپایی واگذار کردند. با پایان جنگ، بریتانیا و فرانسه کنترل خود را بر سرزمینهای عربی امپراتوری عثمانی گسترش دادند. دیپلماتهای فرانسوی و بریتانیایی مرزهای کشورهای عراق، اردن، لبنان و سوریه را مشخص کردند. برای هر کدام، مؤسسات نیمه دولتی تشکیل شد تا این کشورها پس از استقلال نیز کماکان تحت سلطهٔ استعمارگران سابق باقی بمانند.
اما به نقش جنگ جهانی اول در تعیین مسیر تاریخی ایران کمتر پرداخته شده است. از آنجایی که نیروهای عثمانی و روسیه در خاک ایران به نبرد پرداختند، این جنگ صدمات زیادی به کشور وارد کرد. در حدود یک چهارم جمعیت در بخشهای شمال غربی کشور به علت قحطی ناشی از جنگ تلف شدند. در سالهای پس از جنگ نیز مداخلات انگلیس روند تاریخ ایران را تغییر داد.
یکصد سال پیش از آغاز جنگ، ایران بازیچهٔ دست امپراتوریهای بریتانیا و روسیه بود. با آغاز قرن بیستم، در ایران حکومت مرکزی وجود نداشت و فعالیتهای اقتصادی کشور در دستان بریتانیا و روسیه بود. در سال ۱۹۰۷، دو امپراتوری به صورت محرمانه ایران را میان خود تقسیم کردند.
اولین نکته کشف نفت در ایران بود. در سال ۱۹۰۱ حق امتیاز انحصاری نفت به ویلیام ناکس دارسی اعطا شد. در سال ۱۹۰۸ در جنوب غربی کشور نیز نفت کشف شد. در سال ۱۹۱۲، سوخت ناوگان دریایی بریتانیا از ذغال سنگ به نفت تغییر یافت و در سال ۱۹۱۴ دولت بریتانیا بیشترین سهام کمپانی را خریداری کرد. سوخت نیروی دریایی بریتانیا توسط ایران تامین میشد و دولت بریتانیا قصد داشت تا همین رویه را حفظ کند.
نکتهٔ دوم: به قدرت رسیدن بلشویکها در سال ۱۹۱۷ در روسیه بود. دولت انقلابی تمایلی به معادلات قدرت در کشورهای اروپایی نداشت. ایدئولوژی ضد سرمایهداری و پروپاگاندای دولت به وضوح این را نشان میداد و افشای قرارداد محرمانه سایکس - پیکو این موضوع را آشکارتر کرد. علاوه بر اینها، دولت شوروی به سرعت تمامی معاهدات و قطعنامههای رژیم تزاری با ایران را ابطال و ارتش روسیه را از ایران خارج کرد. با این وجود، بریتانیا نگران تصرف ایران توسط شوروی بود. اما خروج نیروهای اتحاد شوروی از ایران، بریتانیا را تبدیل به تنها قدرت خارجی در ایران کرد که میتوانست خواستههایش را بر حکومت ناتوان این کشور تحمیل کند.
نکتهٔ سوم: خروج نیروهای روس امید به تشکیل یک حکومت دموکراتیک و مستقل را نزد ناسیونالیستهای آزادیخواه از نو زنده کرد. چنین تغییراتی دسترسی بریتانیا به نفت ایران را مستلزم مداخله در سیاستهای داخلی این کشور میکرد و ایران دیگر به عنوان یک کشور طرفدار بریتانیا در هرگونه ائتلاف ضد کمونیستی به حساب نمیآمد. در سطح منطقه نیز دموکراسی و استقلال ایران میتوانست الگویی باشد برای کشورهای عربی همسایه، کشورهایی که توسط فرانسه و بریتانیا با در نظر گرفتن منافع طولانی مدتشان ایجاد شده بودند.
پس از جنگ، بریتانیا به سرعت دست به کار شد تا روابط ایران را تحت کنترل خود درآورد. در سال ۱۹۱۹ معاهدهای با دولت ایران امضا شد. بریتانیا ناظران و مدیرانی را برای ساختار بوروکراسی راهی ایران کرد. بریگاد قزاق ایران که در اواخر قرن ۱۹ توسط روسها تشکیل شده و در ۱۹۱۷ رها شده بود، آن زمان توسط بریتانیا تجهیز شده و رهبری آن را افسران بریتانیایی به عهده گرفتند. ایران این هزینهها را با وام انگلیس پرداخت میکرد. مردم هوشیارانه متوجه شدند که این معاهده ایران را تحتالحمایهٔ بریتانیا میکند و در نتیجه مخالفت گستردهای بر ضد این معاهده شکل گرفت.
بریتانیا در مواجه با این مخالفت سنگین از خیر معاهده گذشت و راه مداخلهٔ غیرمستقیم را برگزید. در مارس ۱۹۲۱ رضاخان میرپنج، افسر بریگاد قزاق، کنترل تهران را در دست گرفت. در عرض سه سال رضاخان، وزیر جنگ و سپس نخستوزیر شد و در نهایت مجلس را مجبور کرد تا او را به عنوان مؤسس سلسلهٔ پهلوی به رسمیت بشمارد. رضاخان در سال ۱۹۲۵ با عنوان رضاشاه تاجگذاری کرد.
رضاشاه در طول ۱۶ سال، سیاستهایی مشابه آنچه که توسط فرانسه و بریتانیا در دیگر کشورهای تحت کنترلشان در خاورمیانه اجرا میشد را در پیش گرفت، سیاستی که در آن مدرنیزاسیون ظاهری اجرا شده ولی آزادیهای سیاسی و حقوق قومیتها سرکوب میشد.
بوروکراسی، سیستم قضایی، نیروهای نظامی و آموزش مدرن شد. صنایع شکل گرفتند و ارتباطات پیشرفت کرد. همزمان قدرت متمرکز شده و نارضایتیهای قومی و مردمی سرکوب شدند، احزاب سیاسی ممنوع و آزادی مطبوعات فرو نشانده شدند و مجلس نیز تبدیل به مهر تاییدی شد بر فرمایشات دربار. صنعت نفت یعنی مهمترین منبع درآمد دولت همچنان در دستان انگلیسیها باقی ماند. عکس رضاشاه بر جلد مجلهٔ تایم در سال ۱۹۳۸ و پوشش خبری مثبت از نحوهٔ حکمرانیاش، میزان رضایت غرب را از رضاشاه نشان میداد.
در پایان دههٔ ۱۹۳۰ دولت ایران نیز همچون کشورهای عربی نوپا از حمایت مردمی برخوردار نبود و دولت دستنشاندهٔ اجنبی به شمار میرفت. در نتیجه رژیم که بر نیروهای امنیتی و مهمترین منبع درآمدش یعنی نفت متکی بود همچنان در دست قدرت خارجی باقی ماند.
به این ترتیب مشابه آنچه که در عراق در سال ۱۹۴۱ اتفاق افتاد، هنگامی که دولت از اجرای فرمان امپراتوری سر باز زد، دور جدیدی از اشغال و تصرف در کشور آغاز شد. در سال ۱۹۴۱ رضاشاه بیطرفی ایران را اعلام کرد و درخواست بریتانیا برای اخراج پرسنل آلمانی اقتصاد ایران را نادیده گرفت. او همچنین با احیای مجدد نیروهای شوروی در خاک ایران مخالفت کرد.
در پاسخ، بریتانیا و روسیه ایران را اشغال کردند، شاه از سلطنت ساقط شده و همراه خانوادهاش راهی تبعید شد.
* فرهاد ملکافضلی اندیشمند علوم سیاسی و استاد دانشگاه اورگان است.
نظرات