زندان شاه
خاطره نویسی به موازات گسترش آن در ایران در خارج از کشور هم رواج دارد و البته در آنجا به دلیل مشکلات چاپی بسا این کار قدری با تأخیر و محدودیت انجام می شود.
این خاطرات معمولا از طرف دولتمردان پیش از انقلاب یا عناصر وابسته به گروه های چپ و یا به اصطلاح مجاهد است که پس از انقلاب، به خارج از کشور رفته اند. خاطرات هر کدام از اینها، به نوعی می تواند روشنگر برخی از دیدگاه ها و یا شرح وقایعی باشد که پیش یا پس از انقلاب رخ داده است.
خیلی طبیعی است که ما خاطرات آنان را همانند دیگران، سرشار از حب و بغض نسبت به این و آن و به خصوص نسبت به جمهوری اسلامی بدانیم. این امری است که آنان هیچ گاه پنهان نکرده و نمی کنند.
در زمره این خاطرات، کتاب زندان شاه است که به تازگی منتشر شده و نویسنده آن وریا بامداد معرفی شده است. از متن کتاب چنین به دست می آید (ص ۲۴۲) که نویسنده مجید دارابیگی یک مارکسیست پیش از انقلاب است که به خاطر مشارکت در برخی فعالیت ها و بیشتر بر اثر یک توهم به زندان می افتد. با این حال، مثل بسیاری دیگر، تلاش دارد چنان قهرمانی از خود بسازد که گویی بندهایی که او در آنها بوده، همه به فرمان وی بوده اند و او خط شکن در برابر زندانبان بوده است. وی بعد از انقلاب در تشکیلات «راه کارگر» فعال بوده است (۳۲۲).
یک نکته آشکار در سراسر کتاب به چشم می خورد و آن این که نویسنده هیچ تصوری از مبارزات اسلامی به جز آنچه در ظاهر در طول این مدت کوتاه زندانی خود از مجاهدین و غیر از آنان دیده نداشته است. نه کتاب های اسلامی را می شناخته، نه از سوابق مبارزات اسلامی آگاه بوده و نه با ساده ترین متون موجود در زمینه حکومت اسلامی که به راحتی در دسترس مبارزان بوده و بسیاری از آنان به خاطر تکثیر همانها به زندان افتاده اند، آشنایی داشته است. بنابرین، مبارزه را چنان تصویر می کند که گویی فقط چپ و به اصطلاح مجاهد دنبال می کرده و البته یکی دو تا آخوند مثل شاه آبادی یا انواری و حجتی هم آنجا بوده اند که فقط در وقت تمسخر و مزاح و انداختن در آب ذکری از آنان به میان آمده است. به همین دلیل است که او می گوید که «تا آستانه ی انقلاب بهمن، بحثی از حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی در میان نیست» (ص ۲۵). ادعای شگفت تر این که اکثریت قریب به اتفاق روحانیون هم در دوره پهلوی، وابسته به دربار بوده اند (ص ۲۶). اینها نشانگر ضعف وی در شناخت مواضع روحانیت است که البته در آن بی تقصیر است، به دلیل آن که یک بچه کرمانشاهی که به تهران آمده و هیچ گاه هم در محافل مذهبی نبوده، اساسا به دلیل آن که در جریان سازوکار فعالیت های مذهبی نبوده، نمی توانسته از این امور آگاهی داشته باشد و بهتر بود که در این زمینه منصفانه می نوشت که نمی داند. در این زمینه او به شدت تحت تأثیر دیدگاه های بعد از انقلابی خود است. و البته بیفزاییم در فصل ششم، تیمنا و تبرکا! در میان چهره هایی که می شناخته، یادی و نامی از برخی از مذهبی ها و یا افراد وابسته به حزب ملل کرده که همانها هم مغتنم است!
بنابرین این خاطرات را باید خاطرات یک زندانی بدون تقصیر اما چپ دانست که برای بزرگنمایی مبارزات چپ سنگ تمام گذاشته است. با این حال، نباید غفلت کرد که اثری است بدیع، با نثری قابل قبول و حاوی اطلاعاتی در باره اشخاص و برخی از تشکلها و به خصوص به دلیل آن که سرنوشت بسیاری از این زندانیان را پس از انقلاب هم بیان کرده، اثری است که در شناخت جریان های چپ می تواند به عنوان یک منبع مورد استفاده قرار گیرد. بیش از این، اثری است برای شناخت محیط زندان زمان شاه، آداب و رسوم حاکم بر زندان، یاد از برخی از وقایع جاری زندان و کیفیت بازجویی و بردن به دادگاه ارتش و نحوه بازپرسی و صدور حکم و غیر ذلک.
پیش از شروع کتاب، مقدمه نویسنده قرار دارد که نویسنده با یاد از کمیته مشترک و این که اخیرا به موزه تبدیل شده، در باب ظلمی که در آنجا در حق زندانیان رژیم گذشته شده و فقط نام مذهبی ها آمده، داد سخن داده است. آنان که از موزه دیدار کرده اند، و عکسهای نصب شده در آنجا را مشاهده فرموده اند می دانند که این سخن بی پایه است و مسؤولان موزه تا آنجا که توانسته اند و اسامی افراد را از چپ و مسلمان به دست آورده و تصویری از او داشته اند، در آنجا به دیوارها نصب کرده اند.
کتاب در شش فصل مرتب شده است:
فصل اول: از بازداشت تا ....
فصل دوم: بند موقت
فصل سوم زندان قصر، اندرزگاه ۴
فصل چهارم: زندان فصر، اندرزگاه ۳
فصل پنجم: سرگرمی ها و بحث های زندان
فصل ششم ترکیب زندان و شرح حال افرادی که نویسنده آنان را در زندان و بیرون از آن عمدتا از چپ ها و برخی از مذهبی ها می شناخته یا در باره آنان مطالبی شنیده است.
فصل ششم به دلیل آن که محتوایش شرح حال افراد و معرفی تشکل هاست، سودمندترین فصل این کتاب به شمار می آید.
در لابلای کتاب حقایق فراوانی وجود دارد که تأمل در آنها جالب است. برای مثال، تحکمی که دو جناح چپ و مجاهد در تمام ادوار در تصمیم گیری های شگفت خود در زندان داشته اند، روحیه ضد دمکرات بودن آنان را به تمام معنا نشان می دهد. چیزی که خود نویسنده هم که می کوشد از خودش آدم مهمی بسازد که مستقل عمل می کرده، به شدت از آن می نالد و سبب آن که اصلا او و امثال وی را حتی در انتخابات های ساختگی داخل زندان برای اداره امور زندان به بازی نمی گرفته اند.
داستان مشارکت کمونیستها در مراسم سینه زنی روز عاشورا برای همراهی با برادران مجاهدشان هم از وقایع شیرین و خواندنی است که وی با طعنه های تند خود درباره باورهای مذهبی بیان کرده است (۱۵۲).
داستان نشستن مجاهدین پای درس تفسیر عباس شیبانی (۱۷۳) تقسیم بندی درونی مجاهدین به دو گروه که عده ای بر آنند تا مارکسیسم را با مذهب همآهنگ کنند و عده ای به عکس برآنند که مذهب را با مارکسیسم همآهنگ سازند (۱۸۸) داستان آب کر (۲۰۸) دست ندادن حاجی انواری با دارابیگی به خاطر کمونیست بودن! (۳۱۵) این که باقر عباسی ضمن کمونیست بودن در سازمان مجاهدین فعالیت می کرد (۳۲۰)، ۱۵ خرداد از دید کمونیستها (۳۶۰) و این که شورش کور بود (۳۷۲)، فهرستی از ارمنی های فعال در چریکهای فدایی خلق (۳۹۴ – ۳۹۶) تاریخچه سازمان مجاهدین خلق و معرفی مسعود رجوی و کبیری و عده ای دیگر مثل زرکش و عزت شاهی و گروه احمدرضا کریمی و غیره. در باره عزت شاهی نوشته است که او پس از پیدایش جریان مجاهدین مارکسیست از شمار فالانژهای زندان درآمد و رو در روی همه زندانیان مجاهد و مارکسیست ایستاد (۴۱۶). شرحی از تاریخچه گروه ابوذر (۴۳۹ – ۴۴۲). اطلاعات غلط این کتاب به قدری زیادی است که قابل شمارش نیست. شاید بر سبیل مثال تأسیس حزب ملل در سال ۱۳۴۹ آمده است (۴۱۸) . یا ترور حاج مهدی عراقی در تابستان سال ۱۳۶۰ (۴۷۶) عنوان شده و قس علی هذا که قابل شمارش نیست. از برخی مورد هم پیداست که وی خاطراتی که در این اواخر از شماری از افراد چاپ شده را خوانده و در این کتاب استفاده کرده است، مثلا از بجنوردی را (۴۷۹) یا خاطرات عزت شاهی چاپ مرکز اسناد را (۵۱۰) در این باره برخی ارجاعات آخر کتاب گواه است. به طور کلی باید گفت، برخورد مؤلف با پدیده های مذهبی در هر شکل و غالب همراه با تمسخر و استهزاء و از سر کینه توزی و ناشی از همان کینه های شتری است که خودش در باره برخی از مذهبی ها می گوید (۴۱۶). به خصوص شدت چپ روی گاه سبب شده تا به شخصیت های مقدس مذهبی هم جسارت کند که یک نمونه در باره امام علی (ع) است (۵۰۷) که آن را در تمسخر اشعار موسوی گرمارودی اظهار می کند. نگرش بدبینانه و کینه توزانه وی به خصوص در باره روحانی های زندانی از همه موارد دیگر آشکارتر است (۵۰۸)
اصطلاح فالانژهای زندان در این کتاب (مثلا ص ۴۲۰- ۴۲۱) مربوط به مسلمانانی است که از مجاهدین نبودند یا در زندان از آنها بریدند و در مسیری برخلاف آنان حرکت کرده و بعد از انقلاب هم در کنار انقلاب ماندند و با آنان درگیر شدند.
و شرح حال عده زیادی از اعضای سازمان مجاهدین که در فصل ششم کتاب آمده است، عمدتا مطالب مربوط به آنان تحت الشعاع نگره های مارکسیستی مؤلف و برخی بسیار ناجوانمردانه نوشته شده است. با این حال حاوی اطلاعات مفیدی است و اصولا همین نگاه یعنی تلاش برای لجن مال کردن چهره های مذهبی هم جالب است و از زبان یک کمونیست خواندنی.
در فصل ششم علاوه بر شرح حال جمعی زیاد، از بسیاری از گروه های مبارز از چپ و مسلمان یاد شده که پیش از این اطلاعات اندکی از آنها به صورت منظم در دست بود. البته عناوینی هم جعلی است.
یکی از بهترین بخش های این کتاب، مبحثی است در باره نوع کتابهای مارکسیستی که کمونیستهای جوان آن دوره می خواندند. فقر آنان در این زمینه بسیار آشکار است و نویسنده هم بر آن اعتراف دارد. این بخش، کار جالبی است (۳۶۲ – ۳۶۶).
شاید مهم ترین عیب کتاب نداشتن فهرست اعلام باشد که برای چنین کتابی از نان شب هم واجب تر است.
کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
نظرات