شورش ظفار


شورش ظفار

«ظفار» نام جنوبی‌ترین ایالت سلطان نشین عمان است. این ایالت که مرز مشترک عمان با یمن را تشکیل می‌دهد، دارای یک نوار ساحلی باریک به طول 1370 کیلومتر و به عرض 10 الی 16 کیلومتر است. ظفار از شمال به عربستان، از جنوب به اقیانوس هند، از غرب به یمن و از شرق به صحرای «جده‌الحراسیس» عمان محدود می‌شود. این صحرای پهناور، ظفار را از لحاظ جغرافیائی از دیگر نقاط کشور جدا می‌سازد. «صلاله» - مرکز ظفار - شهری است بندری که از دو منطقه خشک کوهستانی در شمال، و جنگلی و ساحلی در جنوب تشکیل گردیده است.

گرچه اکثر جمعیت 200 هزار نفری ظفار اهل تسنن هستند ولی مردم این منطقه از نظر گویش، نژاد، فرهنگ و لهجه با سایر جمعیت ایالات عمان تفاوت دارند و دوری آنان از سایر ایالت‌ها بواسطه صحرا و کویری که میان آنها با دیگر استانهای عمان فاصله ایجاد کرده، از اختلاط آنان با دیگر مردم این کشور حتی‌المقدور جلوگیری کرده است.

این جدائی در کنار عقب‌ماندگی اقتصادی ایالت ظفار سبب شده بود که در این استان بیش از سایر قسمتهای عمان روحیه استقلال‌‌خواهی شکل گیرد.ظفار به دلایل مذکور تا 1879 میلادی کاملاً مستقل از دولت مرکزی عمان و به وسیله رهبران قبائل اداره می‌شد. در سالهای پس از جنگ دوم جهانی عواملی مانند فقر و کشف نفت، جوانان ظفار را در جستجوی کار راهی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس کرد. قدرت جسمی جوانان ظفاری که نتیجه زندگی کوهستانی آنان است سبب توفیق آنان در به دست آوردن کار در کشورهای عرب منطقه گردید. به طوری که زمانی بیش از یک چهارم پرسنل پلیس در کویت و قطر را افراد ظفاری تشکیل می‌دادند.

کارگران ظفاری در خلیج فارس به تدریج با جنبش‌های سیاسی و ناسیونالیستی عرب آشنا شدند و این آشنائی سبب ایجاد پیوند و رابطه میان آنان گردید. در 1341 گروهی از اهالی ظفار و جمعی از تبعید شدگان سازمانهای سیاسی عرب به منظور تشکیل یک جبهه آزادیبخش عربی به هم پیوستند. این تشکل به طور پنهانی توسعه یافت و رفته رفته سازمان‌های بیشتری را در خود گرد آورد تا اینکه در 11 خرداد 1344 با نام «جنبش آزادی‌بخش ظفار» موجودیت خود را اعلام کرد و اولین کنگره خود را در ناحیه‌ای در بلندیهای ظفار برگزار کرد و کادر رهبری و ساختار سیاسی و نظامی خود را تعیین نمود.

این کنگره شدیداً تحت تأثیر اندیشه‌های ناسیونالیستی رهبران قبیله‌های منطقه‌ بود و هدف اولیه خود را رهائی ظفار از حاکمیت دولت مسقط و استقلال این ایالت قرار داده بود. یک هفته پس از این کنگره و در صبح روز 19 خرداد 1344 که «روز انقلاب» لقب گرفته بود، این جنبش رسماً آغاز انقلاب مسلحانه در عمان را اعلام کرد. چریک‌های ظفار با وجود مشکلات فراوان نظامی و قومیتی توانستند در مدت نسبتاً کوتاهی بخش‌هائی از ایالت ظفار را از کنترل حکومت مرکزی عمان آزاد سازند. استقلال جمهوری دمکراتیک یمن در 1347 نیز عامل دیگری بود که باعث تقویت آنان گردید.

 در آن زمان سلطان سعید بن تیمور که شدیداً تحت سلطه مستقیم نظامیان انگلیسی و مستشاران سیاسی آن کشور حکومت می‌کرد، زمام امور عمان را در دست داشت و در تمام ارکان کشور سیاستمدار و چهره‌‌های انگلیسی را به کار گمان بود. به همین دلیل نهضت آزادیبخش ظفار از ابتدای شکل‌گیری ماهیتی ضد انگلیسی داشت و سازمان‌های شرکت کننده در این جنبش علیرغم همه تفاوت‌هائی که در نوع نگرش سیاسی خود به جبهه آزادیبخش ظفار داشتند در موضع‌گیری علیه بریتانیا جبهه‌ای یکسان و هم پیمان داشتند.

 با این همه مجاورت ظفار با یمن جنوبی سابق ـ جمهوری دمکراتیک یمن ـ باعث شد که رفته رفته، کمونیست‌های یمن به داخل جنبش ظفار نفوذ کنند و به مرور زمان، رهبری آن را به دست گیرند. یمنی‌ها در مراحل بعد به تدریج رهبران ملی‌گرای جنبش را به حاشیه رانده و سپس نام جنبش آزادیبخش ظفار را طی کنگره‌ای که در شهریور 1347 در شهر یمنی «حمرین» تشکیل دادند به «سازمان آزادیبخش عمان و خلیج عربی» تغییر دادند. سازمانی که به شدت تحت تأثیر تفکر جناح چپ حاکم بر جامعه عرب از جمله ناصریستها و سایر دولتهای کمونیستی منطقه قرار گرفت.

این حمایتها جنبش ظفار را از هویت اولیه‌اش که تشکلی برای آزادسازی ایالت ظفار بود دور ساخت و بهانه‌ای برای توجیه سرکوب آن شد. جنبش ظفار از 1347 تا 1351 به پیروزیهای مهمی نائل گشت و توانست قلمرو خود را تا نزدیکی مناطق نفت‌خیز عمان گسترش دهد و به پشتوانه مهمی برای سایر جنبش‌های مذهبی و قومی موجود در کشورهای عرب حوزه خلیج‌فارس تبدیل شود. سلطان قابوس که پس از برکناری پدرش سلطان سعید بن تیمور زمام امور عمان را بدست گرفته بود و خود را در خطر سقوط می‌دید به توصیه و هماهنگی انگلیسی‌ها و آمریکائی‌ها دست به دامان محمدرضا پهلوی شد.

در آن زمان انگلیسی‌ها در حال خروج از خلیج‌فارس بودند و آمریکائیها نیز سرخورده از جنگ ویتنام با طرح «دکترین نیکسون» ترجیح داده بودند که مشکلات کانونهای بحرانی جهان را به دست رژیمهای منطقه حل و فصل کنند و از دخالت مستقیم حتی‌المقدور بپرهیزند. از این رو وقتی دولت عمان در 25 تیر 1351 با اعزام نماینده خود به تهران رسماً از شاه ایران خواست تا حکومت مسقط را در سرکوب شورش ظفار یاری رساند، لندن و واشنگتن از شاه و همچنین از ملک‌حسین پادشاه اردن خواستند تا به یاری حکومت قابوس بشتابند.

 بدین ترتیب مداخله نظامی ایران در بحران ظفار زاییده یک تبانی سیاسی و استراتژیک میان آمریکا و انگلستان و در راستای استراتژی منطقه‌ای آنان بود و توافقی نبود که تنها به اراده تهران و مسقط محدود شود. دکترین نیکسون موجب شده بود آمریکا در ازای کاستن از حجم دخالتهای مستقیم خود در کانون‌های بحرانی جهان، دولتهائی را در این مناطق به عنوان ژاندارم تعیین کرده و با سرازیر ساختن انبوه جنگ‌افزارهای نظامی به این کشورها، آن‌ها را به حافظ منافع منطقه‌ای خود تبدیل سازد.

 بدین‌ترتیب شاه در نیمه اول دهه پنجاه ش. به سرعت به ژاندارم نظامی آمریکا در منطقه تبدیل شد و افزایش بهای جهانی نفت در سایه بحران خاورمیانه نیز وی را در این سوداگری یاری بخشید. در چنین شرائطی درخواست سلطان قابوس حاکم عمان از شاه برای سرکوب شورش ظفار به سرعت مورد پذیرش شاه قرار گرفت. به ویژه آنکه کودتای سلطان قابوس در 1349 مورد حمایت شاه نیز قرار داشت. دولت ایران در پی این کودتا روابط سیاسی میان دو کشور را که از دوره مظفرالدین شاه قاجار همواره رو به تقلیل بود، با اعزام سفیر به مسقط احیا کرد و سلطان قابوس نیز در جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی ایران شرکت کرد.

 نخستین یگانهای نظامی ایران در 29 آذر 1351 از طریق دریا و هوا رهسپار عمان شدند و در دو سوی یکی از جاده‌های مهم منتهی به «صلاله» - مرکز ایالت ظفار - مستقر شدند. این عملیات در پایان یک سلسله مانورهای نظامی 12 روزه که توسط پیمان نظامی «سنتو» و با شرکت نیروهائی از انگلستان، آمریکا، ایران و ترکیه در آبهای خلیج‌فارس صورت گرفت، انجام شد. این مداخله نظامی بازتاب چندانی در جهان عرب نداشت. زیرا به استثنای سرهنگ قذافی در لیبی که نارضایتی خود را از این عملیات اعلام کرد سایر دولتهای خاورمیانه یا سکوت کردند و یا ابراز رضایت نمودند. حتی دولت اردن 21 فروند هواپیمای جنگنده به ظفار فرستاد تا تحت فرماندهی ایران در عملیات شرکت کند.

ارتش ایران با مساعدت اطلاعاتی ژنرالهای انگلیسی که هنوز در عمان باقی مانده بودند، در ماههای بعد تمامی شهرهای اطراف صلاله و جاده‌های منتهی به این شهر را تصرف کرد، راههای اصلی و مهم بین یمن و عمان را که مسیر اصلی ارسال اسلحه از سوی حکومت کمونیستی عدن برای چریکهای ظفار بود، مسدود کرد، در ارتفاعات استراتژیک مشرف به شهرهای اصلی ظفار و مناطق مهم مرزی آن با یمن، استحکامات نظامی ایجاد ‌کرد و تا آذر 1354 تمامی ایالت آشوب‌زده ظفار و از جمله شهر صلاله را به تصرف خود در آورده و آن را به ارتش عمان واگذار کرد.

این عملیات 4 ساله به دلیل آنکه در منطقه‌ای مملو از غار، پرتگاه و دره صورت گرفت با تلفات سنگینی برای دوطرف همراه بود اما دولت ایران هرگز میزان تلفات خود را اعلام نکرد. تنها در روز 30 دی 1354 بود که شاه در پاسخ به سؤال یک خبرنگار به 50 کشته از نظامیان ایران در ظفار اعتراف کرد. در 22 آذر 1354 سلطان قابوس پادشاه عمان طی مصاحبه‌ای رسماً پایان جنگ ظفار را اعلام کرد. پس از این تاریخ نیروهای ایران در تمام طول مرزهای عمان و یمن مستقر شدند و به اصرار مقامات عمان در منطقه باقی ماندند.

شاه نیز چندین بار تاکید کرد «نیروهای ایران به دعوت دولت‌ عمان به آن منطقه رفته‌اند و هر لحظه پادشاه آن کشور تقاضای خروج کند، از آن منطقه خارج خواهند شد.» بخشی از این نیروها در بهمن 1355 پس از بازگشت کامل آرامش به منطقه، به ایران بازگشتند و بقیه تا پیروزی انقلاب اسلامی در آنجا ماندند. شاه در آذر 1356 برای انجام یک سفر چهار روزه به عمان رفت و در روز 26 آذر از مناطق مختلف ظفار و نظامیان ایرانی مستقر در آن نواحی بازدید کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی در 1357، به دستور مهندس بازرگان - نخست‌وزیر دولت موقت - باقی مانده نیروهای ایران در ظفار به کشور بازگشتند.

منابع:

1 ـ فصلنامه تاریخ روابط خارجی، نشریه مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، شماره‌های5 و 6.

2ـ کتاب سبز وزارت امور خارجه، عمان، 1374.

3ـ سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز. ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج اول.