فراز و فرود محمد ولی خان اسدی در تولیت آستان قدس رضوی
روز 4 آذر 1314 محمدولیخان اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی مسبب قیام مردم در مسجد گوهرشاد مشهد تشخیص داده شد و توسط ماموران رضاخان دستگیر و روانه زندان شد.
محمدولی خان اسدی، معروف به مصباح دیوان و مصباحالسلطنه، فرزند علیاکبر، در 1257ش، در بیرجند به دنیا آمد. بخشی از تحصیلات خود را در مدرسة معصومیة زادگاهش گذراند. مدتی از شاگردان محمدباقر مجتهد بود. در 1323ق که مظفرالدین شاه، امیراسماعیل خان شوکتالملک (حاکم قاینات و بیرجند)، را به تهران احضار کرد، او به سبب بیماری، برادرش محمدابراهیم خان را به تهران فرستاد و محمدولی نیز در این سفر از ملازمان او بود. در پایان همان سال، امیراسماعیل خان درگذشت و محمدابراهیم از طرف شاه لقب شوکتالملک گرفت و به حکومت بیرجند و قاینات منصوب شد. محمدولی نیز به عنوان پیشکار و مستوفی ولایت قاینات با وی همراه گردید. در 1300ش، محمدتقی خان پسیان، فرمانده ژاندارمری خراسان، به مخالفت با دولت قوامالسلطنه پرداخت و امیر شوکتالملک علم از طرف دولت مرکزی مأموریت یافت که پسیان را به تسلیم وادارد. علم، محمدولی خان را به نمایندگی خود به مشهد فرستاد تا زمینة ملاقات او را با پسیان فراهم کند، اما چون پسیان در مشهد حضور نداشت، این مأموریت به نتیجه نرسید. محمدولی در دورههای چهارم و پنجم و ششم، با حمایت شوکتالملک، از سیستان و زابل به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد. در دورة پنجم مجلس شورای ملی به صف جمهوریخواهان پیوست. وی از جمله کسانی بود که در جلسة 9 آبان 1304 به تغییر سلطنت قاجار رأی مثبت داد. او در مجلس مؤسسانی که به منظور ایجاد تغییراتی در قانون اساسی تشکیل شد، عضویت داشت و در آن جلسه نیز به تغییر مواد 36، 37، 38 و 40 متمم قانون اساسی، برای جا به جایی سلطنت رأی داد.
در دورة ششم مجلس، خود را به اندازهای به شاه نزدیک کرد که در 4 اسفند 1304، از طرف او به نیابت تولیت آستان قدس رضوی منصوب شد و در 8 فروردین 1305 وارد مشهد گردید. وی در اولین سال اقامتش در مشهد، زمینه سفر رضاشاه را به این شهر فراهم ساخت. در این سفر، رضاشاه دستور داد هیئتی مرکب از تیمورتاش، وزیر دربار، بهرامی، رئیسدفتر مخصوص، میرزا مرتضی قلی خان، نایبالتولیه قبلی و محمدولی اسدی تشکیل شود تا اصلاحاتی در زمینه ادارة آستان قدس صورت گیرد. او از فروردین 1305 تا 4 آذر 1314، نیابت تولیت را برعهده داشت و در این مدت، چند طرح عمرانی را به اجرا رساند، از جمله احداث بیمارستانی به نام رضاشاه در 1313ش و احداث چندین باب مدرسه وی نظامنامة جدیدی نیز برای ادارة حرم ترتیب داد. او در دوران تصدی نیابت تولیت به شهرت رسید و کوشید اعتماد رضاشاه را جلب کند و در صدد بود که استاندار خراسان نیز بشود. معمولاً، در برخی مواقع که استاندار به سفر میرفت یا انتخاب استاندار جدید طول میکشید، اسدی مسئولیت استانداری را برعهده میگرفت؛ به همین سبب برخی از واعظان در مراسم سوگواری، پس از دعا در حق شاه، وی را نیز دعا میکردند و او را ذوالریاستین میخواندند. این موارد، حسادت عدهای را برمیانگیخت و اغلب کسانی که استاندار مشهد میشدند، با اسدی اختلاف پیدا میکردند و از همین رو، او مخالفان زیادی در سمتهای مختلف داشت که برای برکنار شدنش منتظر فرصت بودند. شوشتری مخالفان دیگری نیز برای او برشمرده است: حقوق بگیران پیشین که اسدی دست آنها را کوتاه کرده بود، دهداران آستان قدس که درآمد آنها کاهش یافته بود و مالکان متنفذ که اسدی از اقتدار آنها کاسته بود.
در 1313ش، که کنگرة هزارة فردوسی در مشهد برگزار شد، رضاشاه و خانوادهاش که به مشهد رفته بودند، در منزل اسدی اقامت کردند. ظاهراً قرار بود یکی از دختران شاه به ازدواج یکی از فرزندان اسدی درآید که چنین نشد و دختر محمدعلی فروغی به ازدواج علیاکبر اسدی درآمد.
پس از پایان کنگرة فردوسی، فتحالله پاکروان به عنوان استاندار خراسان معرفی شد و از همان ابتدا اختلافات او با اسدی آغاز گردید. به عقیدة اسماعیل رایین، شاه برای کاستن قدرت اسدی به دنبال فرصت بود و به همین منظور پاکروان را استاندار خراسان کرد.
در آغاز تابستان 1314ش، به دستور رضاشاه تلاشهایی برای تغییر کلاه و لباس آغاز شد و زمزمههایی نیز برای کشف حجاب برخاست. اجرای این دستور در قم و مشهد، نسبت به شهرهای دیگر، با دشواریهای فراوانی همراه بود. در مشهد تعدادی از روحانیون در مجالس خود زبان به اعتراض گشودند. حاج آقا حسین قمی، از مراجع آن زمان که در مشهد سکونت داشت، تصمیم گرفت برای منصرف کردن شاه از این تصمیم، به تهران عزیمت کند، اما در شهر ری تحتنظر قرار گرفت و هرگز اجازة ملاقات نیافت. زمانی که خبر این ماجرا به مشهد رسید، گروهی از مردم با هدایت شیخ محمدتقی بهلول (واعظ و خطیب) در مسجد گوهرشاد متحصن شدند. آنها خواستار آزادی حاج آقا حسین قمی و ممانعت از اجرای طرح تغییر لباس در مشهد بودند. بهلول پیش از این، به سبب خطابههای ضد رضاشاه، تحت تعقیب بود و وقتی در صحن حرم، مأموران او را شناسایی کردند، خود را به میان مردم انداخت و بر ضد اقوام شاه سخن گفت. تحصن مردم با سخنرانیهای متعدد بهلول و تعداد دیگری از روحانیون معترض ادامه یافت.
تداوم این موضوع باعث شد تا در 19 تیر 1314، با دستور صریح نیروهای نظامی برای متفرق کردن مردم به مسجد گوهرشاد هجوم بردند، ولی پس از درگیری مختصری نظامیها بدون توفیق از اطراف مسجد کنار رفتند، اما دامنة این حرکت باعث شد تا شاه شخصاً دستور صریح ختم ماجرا را صادر کند. اسدی چون میدانست شاه در مقابل این اقدام کوتاه نخواهد آمد به سرعت تعدادی از روحانیون طراز اول را که در بین متحصنان بودند به دفتر خود فراخواند و تا پایان درگیری در آنجا نگاه داشت.
در سحرگاه 24 تیر هجوم همهجانبة نیروهای نظامی به طرف مسجد آغاز شد و تا صبح ادامه یافت و تحصن با کشته و زخمی شدن تعدادی از حاضران پایان گرفت. بهلول نیز توانست به طرف افغانستان فرار کند. برخی گفتهاند که اسدی توانست بهلول را به افغانستان فراری دهد، اما بهلول این موضوع را «کذب محض» دانسته است.
موقعیت پیش آمده فرصت مناسبی در اختیار مخالفان اسدی قرار داد تا بتوانند برای کنار زدن او اقدام کنند. فتحالله پاکروان با ارسال گزارشهایی به تهران مبنی بر مخالفت اسدی با تغییر کلاه، ذهن شاه را نسبت به اسدی مشوش ساخت. شاه به منظور یافتن عاملان اصلی ماجرای گوهرشاد، محمدرفیع نوایی را به عنوان رئیس شهربانی به مشهد اعزام نمود و او نیز اسدی را عامل اصلی تحریک مردم در ماجرای گوهرشاد معرفی کرد. در گزارشهای مشترک پاکروان و نوایی، اسدی متهم شد که تعدادی از اهالی روستاهای اطراف مشهد را تحریک کرده که با چوپ و چماق به یاری تحصنکنندگان بشتابند و این اقدام او منجر به کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از نظامیان گردید. علاوه بر این، او متهم گردید که هنگام درگیری، بهلول را به طرف افغانستان فراری داده است.
از پایان ماجرای گوهرشاد تا 4 آذر 1314، اسدی همچنان در سمت خود باقی بود و در طول این مدت پروندهاش سنگینتر میشد تا سرانجام در همین روز مأموران شهربانی او را بازداشت کردند. وی مدت کوتاهی در مشهد زندانی بود تا اینکه در 28 آذر 1314 دادگاهی نظامی در دیوان حرب لشکر شرق، به ریاست عباس البرز، تشکیل شد. دادستان، عبدالرضا خلعتبری، که بعدها به سرتیپ قریب شهرت یافت، با استناد به مطالب پرونده، اسدی را متهم به خیانت به میهن و اغوا و تحریک اجامر نمود و برای او تقاضای اعدام کرد. در پروندة اسدی، در مورد خیانت به میهن قید شده بود که سلمان اسدی، بزرگترین فرزند اسدی، با تیمورتاش به اروپا رفته و پس از عزل تیمورتاش با او ملاقات کرده است، که این مسئله مورد تعرض محمدحسین آیرم رئیس شهربانی قرار گرفت. سرانجام دادگاه به استناد محتویات پرونده، اسدی را مجرم شناخت و برای او حکم اعدام صادر کرد و در ساعت هفت صبح 29 آذر حکم به اجرا درآمد و اسدی تیرباران شد. پس از اعدام، خانواده اسدی نیز از تبعات آن مصون نبودند. سلمان اسدی که مدیر بانک فلاحت بود، به همراه برادرش علیاکبر اسدی که نمایندگی مجلس را برعهده داشت از کار برکنار و روانه زندان شدند. علیاکبر، داماد نخستوزیر وقت (محمدعلی فروغی) بود و چون فروغی نیز پس از ماجرای گوهرشاد کنار گذاشته شد، سبب برکناری او را پادرمیانیاش برای ازادی اسدی میدانند. اما فرزند فروغی مدعی است که پدرش هیچگونه وساطتی برای آزادی اسدی انجام نداده و عامل اصلی عزل او همان ارتباط سببی بوده است. پس از شهریور 1320 و خروج رضاشاه از ایران، فرزندان اسدی با جمعآوری اسناد و مدارک، علیه عاملین اعدام اسدی شکایت کردند که حاصلش بازداشت و محکومیت محمدرفیع نوایی در سال 1324ش، بود. علاوه بر این، آنان جنازة پدرشان را به صحن حرم منتقل کردند و در همان جا به خاک سپردند.
برگرفته از منابع موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
نظرات