اهمیت رمان های انقلاب و جنگ
پیآمدهای ادبی برای حوادث بزرگ اجتماعی امری اجتنابناپذیر است. انقلاب اسلامی ایران هم چنین پیآمدی داشته است. ادبیات، در صورتهای گوناگون و قالبهای متعدد خود از این رویداد بزرگ تاریخی بهره جسته است. نویسندگان و شعرا بعضاً خودآگاه و برخی ناخودآگاه آثار سه دهة اخیر خود را از این مضمون اجتماعی آکنده کردهاند؛ هر یک با نگاه و باورهای خویش. دخالت همین نگاهها و باورها موجب شده است که اینآثار آفریده شده در یک گروه قرار نگیرند. همچنین تبحر و توانمندی آفرینندگان آثار ادبی، ادبیات انقلاب را - جدا از باورها و دیدگاههای جاری در آنها - هر یک را در گروهی که معمولاً به ضعیف و قوی تقسیم میشود جای داده است.
از میان قالبهای ادبی، شعر به عنوان گونهای بومی که ریشهای بلند در تاریخ ادبیات ایران دارد، همزبانی و مهربانی بیشتری نسبت به انقلاب نشان داده است. چرا که جوهر شعر قرنهاست با گِل ادبیات این کشور آمیخته بوده و به دلیل همزیستی تاریخی با فرهنگ، رویکرد هنرمندان به آن بسیار بیشتر از دیگر گونههای ادبی بوده است. اما داستان، به خصوص شکل رمان آن، این چنین نبوده و آن همزبانی و مهربانی را از خود نشان نداده است.
داستان به صورت امروزین آن خاستگاهی غیر بومی دارد. قالبی است وارداتی که ریشههایش در ادب و هنر اروپا دویده و در نیمه دوم قرن سیزدهم هجری به عنوان یک زبان ادبی نو (البته با کارکرد سیاسی و اجتماعی) از مرزهای روسیه، عثمانی و هند وارد کشورمان شد و در واقع عمری 150 ساله در ایران دارد.
رشد و بالندگی نهال داستان در ایران همزمان بود با اعتراضها و مخالفتهای اندیشمندان و ادیبان ایران نسبت به استبداد ناصری و سپس مواجه بود با نهضت مشروطه و بالاخره با تغییر سلسله حکومتگر در ایران و جایگزینی حاکمیت پهلوی به جای قاجار روبهرو شد. بررسی این بستر تاریخی و مهمتر از آن اندیشههایی که در این دوران بر ذهن و ضمیر نویسندگان مستولی بود، اجازه نداد این نهال ریشهای عمیق در خاک ادبیات ایران بدواند و از جوهر بومی آن ارتزاق کند. این جدایی بدان حدّ در تاریخ ادبیات معاصر نمود یافته است که برخی را به این باور رسانده که قالب داستان به دلیل عجین بودن با جوهر اروپاییاش، در پذیرش مضامین شرقی ناتوان است و به طور طبیعی قدرت نمایاندن حوادثی چون انقلاب اسلامی که متکی به اصل توحید و با محتوایی اخلاقی است، ندارد. هر چند این نظریه تا کنون به شکلی علمی تأیید یا ردّ نشده، اما شبههای است جدّی که کسانی چون شهید سید مرتضی آوینی بدان ایمان داشت و صراحتاً «رمان نو» را عاری از این توان ارزیابی میکرد. با این حال تجربه چند سال اخیر در نگارش رمان به ویژه با مضامین جنگ، حکایت از آن دارد که این قالب ادبی، هر چند با ریشهای کوتاه در خاک ادبیات معاصر ایران، توانایی بازنمایی ادبی حوادث بزرگ را دارد.
با وقوع انقلاب اسلامی واکنشهای ادبی (در قالب داستان) عمدتاً از سوی نویسندگانی که پیشینه حرفهایشان به دهههای چهل و پنجاه میرسید، آغاز شد. این نسل متقدم استعداد خویش را در فضایی پرورش داده بود که ادبیات داستانیاش با سه ضلع: باستانگرایی (تمایل افراطی به تاریخ ایران باستان و برخورد مذموم با ورود اسلام به این کشور)، خرافه (مترادف دانستن اصل دین با خرافات و تفکیک نکردن این دو از یکدیگر) و سکس شکل گرفته بود. البته مضامین دیگری نیز در این دو دهه پای خود را به ادبیات داستانی باز کرده بود که عمدتاً از سوی نویسندگان چپگرا صورت میگرفت و ادبیات سیاسی این دوره را از خود متأثر کرده بود؛ یعنی همان ظلمستیزی. اما این مضمون سیاسی نیز بهره فراوانی از دو ضلع آن مثلث ادبی (خرافه و سکس) برد. بدین ترتیب وقتی نسل ادبی پیشین در رویارویی با حادثه بزرگی به نام انقلاب اسلامی از خود واکنش ادبی نشان داد، نتوانست و یا نخواست به دور از فضای پرورش یافته خود به تماشای انقلاب بنشیند. او باید از حادثهای داستان خلق میکرد که یک بار دیگر مزاحم ایران باستان شده بود، ترادفی با سنتها و آداب و رسوم غلط (خرافه) از خود نشان نمیداد، اخلاقگرا بود و ظلمستیزی را با شیوه توحیدی ارائه کرده بود. باور این همه شگفتی و تازگی سخت بود. به همین دلیل است که میگوییم داستان، به خصوص در شکل رمان، همزبانی و مهربانی شعر را نداشته است.
دیگر واکنش ادبی پس از انقلاب اسلامی از سوی نویسندگان نوپا، جوان، کمتجربه، اما با شور انقلابی صورت گرفت. اینان که به مثلث ادبی دهههای پیش بیاعتنا بودند و تنفسهای ادبیشان - هر چند خُرد و اندک - در آن فضا نبود، هم به دلیل گروه سنیای که در آن واقع بودند و هم نداشتن تجربههای سترگ در نگارش داستانهای بلند، به خلق ادبیات کودک و نوجوان پرداختند و با گذشت سالها (با در نظر گرفتن ریزش و تلفات طبیعی در عرصه آزمون و خطا) دستآورد گرانسنگی در طول دو دهه پس از انقلاب از خود به جای گذاشتند. در کنار این تلاش، مدتی است که دوره آزمون و خطا برای نگارش رمان انقلاب از سوی گروه اخیر که اکنون به دوران پختگی خویش رسیده است، آغاز شده، اما متأسفانه به دلیل فاصله زمانی سی و اند ساله (فاصله امروز با سال 1357) توان کسب تجربههای ملموس و گران قیمت رویدادهای آن زمان از بین رفته و یا محدود شده است.
این گروه به دلیل مشاهده مستقیم و درک رو در روی جنگ و نیز رسیدن به مرز پختگی و کسب مهارتهای نگارشی، آزمون بسیار خوبی در ارائه آثار داستانی جنگ داشته است. هم به این دلیل و هم به علت طولانی بودن زمان جنگ (هشت سال) امکان دریافت تجربههای گوناگون برای این نویسندگان فراهم شد. در حالی که این زمان برای انقلاب و التهابها و تلاطمات آن حداکثر یک سال و اندی (19 دی ماه 1356 تا 22 بهمن 1357) آن هم توأم با بی تجربگی یا کم تجربگی این نسل ادیب جوان، بوده است. از این روست که ما در بررسی ادبیات داستانی انقلاب عمدتاً با دو دسته از آثار ادبی روبهرو هستیم: رمانهایی که به جهت ساخت و قالب نگارشی حرفهای هستند اما حکایتگر راستگوی انقلاب نیستند. و رمانهایی که ساختار حرفهای نداشته، اما تلاش فراوانی در راستگویی به خرج دادهاند. (البته این تقسیمبندی مطلق نیست، یعنی ادیبان متقدمی که راستگویی به خرج دادهاند و ادیبان متأخری که حرفهای نوشتهاند در بین اینان وجود دارند.)
خوب است اعتراف کنیم که افق ادبیات داستانی انقلاب، به روشنی ادبیات داستانی جنگ نیست، اما میدانیم که تاریخ همیشه جاهایی برای شگفتی، خالی دارد.
نظرات