احزاب دوره سلطنت محمدرضا پهلوی به روایت اسناد لانه جاسوسی؛
6722 بازدید
رقابت به شرط اشاره خیرخواهانه شاه
بعد از شهریور 1320، احزاب متعددی مجال فعالیت برای مدت زمانی کوتاه را پیدا کردند، ولی بعد از کودتای 28 مرداد 1332، شاه با اتخاذ استراتژی کنترل و نظارت بر مردم و احزاب، از فعالیت احزاب مخالف جلوگیری به عمل آورد و خود عملا مبادرت به ایجاد احزاب دولتی نمود. او در برههای از حکومت خود، تشکیلات دو حزبی را بهوجود آورد و در نهایت با ایجاد حزب واحد رستاخیز به سمت سیستم تکحزبی رفت. بهزعم بسیاری، ایجاد احزاب دولتی و عدم فرصت به احزاب مردمی جهت عرض اندام، یکی از مهمترین شاخصههای حکومت دیکتاتورمآبانه پهلوی دوم بود که باعث نابودی نهادهای مشارکت قانونی شد. با این مقدمه در ادامه به بررسی احزاب پهلوی دوم و کارکرد آنها با استناد به منابع موجود از جمله اسناد لانه جاسوسی پرداخته میشود.
احزاب تا پیش از کودتای 28 مرداد
به رغم اینکه در سالهای قبل از کودتا احزاب دولتی و غیردولتی متعددی چون حزب اراده ملی سیدضیاءالدین طباطبائی، حزب دموکرات احمد قوام، حزب آریا سرلشکر حسن ارفع و حزب سوسیالیسم ملی کارگران (سومکا) داوود منشیزاده برای مدت زمانی کوتاه به فعالیت پرداختند، ولی تاریخچه پیدایش احزاب دولتی بهمثابه وسیله حکومتی کنترل فعالیتهای سیاسی و اجتماعی مردم در عمل به سالهای پس از کودتای 28 مرداد برمیگردد.1 طی این سیاست محمدرضا پهلوی با غیرقانونی اعلام کردن بسیاری از احزاب، تشکیل دو حزب ملیون و حزب مردم را به رهبری منوچهر اقبال و اسدالله علم توصیه نمود. این دو حزب که ظاهرا برای رقابت با یکدیگر تشکیل شده بودند، درواقع امر برای اطاعت از شاه بهوجود آمدند و «به احزاب بله قربان و چشم قربان معروف شده بودند».2
حزب ملیون، حزبی از دربار و نمایندگان
حزب ملیون در سال 1336 تأسیس شد و اعضای آن بیشتر از نمایندگان مجلس و وزرا بود. این حزب بعد از تأسیس، «دکتر اقبال را به دبیرکلی و رئیس کمیته مرکزی حزب برگزید. اعضای کمیته مرکزی عبارت بودند از: دکتر هدایتی، محمد حجازی، حسام دولتآبادی، عماد تربتی، حبیبالله آموزگار، دکتر خانبابا بیانی، دکتر شاهکار، دکتر رضا سرداری، محمود جم، دکتر نصرتالله کاسمی و عبدالرضا انصاری».3 اقبال، متولی حزب اکثریت، در مورد تشکیل حزب گفته بود: «دولت من مایل است افراد در عقیده سیاسی آزادی داشته باشند؛ یعنی هر کس در حدود قانون میتواند هر عقیده سیاسی دارد اظهار کند و باکی از هیچ مرجعی نداشته باشد».4 درواقع ترکیب اعضا این تصور را پیش آورده بود که حزب از نظر سیاسی، به کارکرد اولیه خود یعنی انتقاد از دولت یا حکومت مشغول است، اما تقریبا همه جبهه ملیون و دیگرانی که تصور میرفت در جبهه مخالف شاه قرار دارند، یا در سیستم حکومتی قرار داشتند یا به اعضای محکم دستگاه حکومت تبدیل شدند.5 به عبارتی، از مخالفان شاه و حکومت، در میان اعضا دیده نمیشد.
حزب مردم با رهبری دوست شاه
حزب مردم نیز دومین حزبی بود که بعد از کودتای 28 مرداد به رهبری اسدالله علم در سال 1336 بهوجود آمد. البته علم در جریان اعتراضهای مردمی به انتخابات مجلس بیستم از آن استعفا کرد و یحیی عدل، ریاست حزب، را بر عهده گرفت. مرامنامه این حزب نیز مانند حزب ملیون بود و علم در مورد ایجاد آن گفته بود: «حزب مردم برای تجسم و تقدس یک نیّت پاک و وطنخواهانه و آزادمنشانه شخص اعلیحضرت محمدرضا پهلوی بهوجود آمد و ما میخواستیم با تشکیل این حزب از شاهنشاه دموکراتمنش خود سپاسگزاری کنیم...».6 همانطور که مرامنامه حزب نشان میدهد، حزب مردم نیز ظاهرا با اهداف دموکراتیکطلبانه ایجاد شده بود و حتی نام مردم را با خود به یدک میکشید، اما واقعیت اصلی این بود که «حزب مردم هم توسط رژیم شکل گرفته بود».7
حزب گرچه در مواردی به عنوان نهاد رقیب با برخی از دولتها به مخالفت پرداخت، اراده مستقلی از خود نداشت و مطابق دستورات محمدرضا پهلوی عمل میکرد؛ چنانکه بسیاری از آنها که معتقد به تغییر شرایط زندگی سیاسی بودند، بر ضرورت نیاز حزب به اشاره خیرخواهانه از سوی شاه تأکید داشتند و بر این باور بودند حزب تنها از این طریق تا میتواند به طور مؤثری مسئولیتهای خود را به عنوان حزب مخالف در مجلس انجام دهد.8 به طور کلی حزب مردم در طول فعالیتهای حزبی خود موفق به اقدام سیاسی مؤثری نشد و اوج فعالیت آن در انتخابات مجلس بیستم بود که آن با راهیابی اکثریت نمایندگان از حزب ملیون و اعتراض حزب مردم منحل شد و در نهایت به اعتبار هر دو حزب لطمه زد و همین موضوع زمینهای برای تأسیس حزب ایران نوین شد.
درباره تأسیس حزب رستاخیز توسط محمدرضا پهلوی گفته شده است به احتمال زیاد بیماری مهلکش که ظاهرا خود او در سال 1353 بدان پی برد و دغدغه نظام و سلطنتی که درباره آن نگران بود نیرومندترین انگیزه بود
حزب ایران نوین و نقش آن در تحولات سیاسی
بعد از تقلبات گسترده انتخابات مجلس بیستم، محمدرضا پهلوی تصمیم به ایجاد یک حزب جدید به نام «ایران نوین» گرفت که بدنه اصلی آن کانون مترقی بود و جمشید آموزگار یکی از اعضای اصلی آن محسوب میشد. این گروه درواقع «انجمنی بود از افرادی که اکثرا جوان بوده و تحصیلات آمریکایی و گرایشات میانهروانه، اما انقلابی (یا اصلاحطلب) داشتند».9 هدف اصلی و اولیه این حزب نیز به مثابه دو حزب دیگر، حفظ نظام شاهنشاهی و دستاوردهای آن بود. درواقع خود افراد حاضر در دربار بر این باور بودند که مجلس ایران احتمالا ساختار حزبی به معنای غربی آن را نخواهد پذیرفت. به باور این افراد ایرانیها اصولا مردمانی استبدادطلب بودند که بین دو قطب انقیاد و ددمنشی قرار دارند. آنها وجود ساواک را نیز بر اساس همین دیدگاه توجیه میکردند. انقیاد نیز احتمالا در رقابت برای جلب نظر شاه یا رهبر نمود مییافت که اوج سیاستبازیهای درباری بود؛ به عنوان نمونه حتی در دوره فعالیت ایران نوین نیز تلاش بر این بود که نشان دهند که برای جلب نظر شاه با یکدیگر رقابت میکنند.10 بااینحال تأسیس حزب ایران نوین نیز کمک خاصی به تحقق دموکراسی نکرد و رقابت آن با احزاب دیگر تنها با استفاده از دستگاههای دولتی برای اعمال فشار بر سایر احزاب همچون حزب مردم و پرسنل آن بود11 که آن هم در راستای منافع خود اعضا یا دربار بود. به طور کلی محمدرضا پهلوی تا اوایل دهه 1350 با تثبیت نظام چندحزبی، همواره ستایشگر اقدامات خود در ایجاد این نوع سیستم حزبی بود، اما در اوایل این دهه به یکباره تمام احزاب سیاسی را منحل کرد و حزب واحد رستاخیز را تشکیل داد.
حزب رستاخیز؛ آخرین پرده نمایش تحزب
درباره تأسیس حزب رستاخیز توسط محمدرضا پهلوی گفته شده است به احتمال زیاد «بیماری مهلکش که ظاهرا خود او در سال 1353 بدان پی برد و دغدغه نظام و سلطنتی که درباره آن نگران بود نیرومندترین انگیزه بود».12 برخی نیز معتقد بودند «حزب عمدتا از تمایل شاه به تسلط بیشتر و کم کردن انتقادهای داخلی برخاسته ... بود».13 دبیرکل حزب در ابتدا امیرعباس هویدا بود؛ البته تا پایان حیات سیاسی حزب چندین بار تغییر کرد. علیرغم آنکه همه مردم حق ثبت نام در این حزب را داشتند و البته عضویت همه مردم به نوعی در آن اجباری بود، حزب در عمل «تبدیل به حزب پیرمردهایی بود که اکثرا بازنشسته شده بودند و چیزی نداشتند که بترسند؛ زیرا مردان جوان برای پیوستن به حزب از آینده خود نگران بودند».14 با توجه به اهداف شاه از تأسیس حزب رستاخیز، میتوان گفت این حزب نیز با هدف تمرکز قدرت و برونرفت از بحران ایجاد شد، اما در نهایت با کارکردی مشابه احزاب دیگر، خود عاملی مهم در دامن زدن به بحران گردید؛ به گونهای که «حزب حائز مکانیسمی بود که علاوه بر ایجاد امکان راهیابی در فعالیت سیاسی وسیلهای قانونی نیز برای شناسایی مخالفین نامطلوب گردید. به عبارتی بنای حزب رستاخیز بر این نظریه شاه قرار داشت که معترضان به برنامه او در ایران باید بین زندان، تبعید یا محو شدن یکی را انتخاب کنند».15
سخن نهایی
با توجه به بررسی برخی از مهمترین احزاب دولتی در دوره پهلوی دوم و وضعیت احزاب غیردولتی، میتوان گفت مهمترین اهداف محمدرضا پهلوی از ایجاد احزاب دولتی در سطح داخلی متمرکز کردن قدرت سیاسی و فائق آمدن بر مخالفان بود؛ زیرا یکی از کارکردهای اصلی حزب، شناسایی مخالفان بود. در بعد خارجی نیز مشروعیت بخشیدن به حکومت و دموکراتیک جلوه دادن آن، که به زعم شاه میتوانست گامی در افزایش اعتبار او و حکومتش باشد، مهمترین هدف خارجی او از ایجاد احزاب دولتی محسوب میشد.
پی نوشت ها :
1. علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران: 1320- 1357، تهران، سمت، چ سوم، 1384، صص 269- 270.
2. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، 1392، ص 516.
3. پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ج 2، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، عطائی، بیتا، ص 113.
4. سیدجلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ هفدهم، 1391، ص 587.
5. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسی آمریکا، ج 2، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، ص 602.
6. علیرضا ازغندی، همان، ص 273.
7. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، همان، ج 8، ص 526.
8. همان، ص 527.
9. همان، ج 3، ص 177.
10. همان، ج 9، ص 290.
11. همان، ج 8، ص 529.
12. عبدالحسین آذرنگ، «حزب دولتی و آخرین حزب سیاسی دولت پهلوی»، دانشنامه جهان اسلام، 1393، ج 13.
13. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، همان، ج 1، ص 283.
14. همان، ج 8، ص 528.
15. همان، ج 1، ص 283.
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
نظرات