حسین علاء
948 بازدید
میرزا حسین خان،ملقب به معین الوزاره و مشهور به حسین علاء،از جمله رجال تاریخ سیاسی معاصر است که فعالیتهایش از دوران سلطنت احمدشاه قاجار آغاز و تا اواسط حکومت محمد رضا پهلوی ادامه یافت.وی در طول عمر هشتاد و چند سالهاش،هفت بار به وزارت(فوائد عامه،امور خارجه،دربار)رسید؛یک بار وکیل مجلس شورای ملی شد و در اواخر عمرش،به عنوان سناتور انتصابی در مجلس سنا،حضور یافت؛همچنین به عنوان وزیرمختار ایران به کشورهای امریکا،انگلستان و فرانسه رفت.یک بار نیز سفیرکبیر سفارت ایران در واشنگتن(امریکا)شد؛دو بار در دو برهه حساس سیاسی کشور سمت نخستوزیری را به عهده گرفت:نخست در سال 1329 ش،که بسیاری از تحلیلگران، از دولت او به«کابینه محلل»یاد کردهاند؛و بار دوم در 1334 ش،پس از برکناری سپهبد فضل اللّه زاهدی،عامل ظاهری کودتای 28 مرداد 1332،که اینبار تا آستانه قتل به دست فداییان اسلام،پیش رفت.
از منظری دیگر،آنچه در محافل سیاسی-اجتماعی بر اهمیت نام حسین علاء میافزاید فعالیت چشمگیر او در مجامع فراماسونری است.فعالیت او در این مجامع تا بدان پایه بود که به عنوان استاد ما دام العمر،«لاینز»جدیدی را در ایران پایهگذاری کرد و با پیشگامی در تأسیس لژ ماسونی وابسته به اتحادیه لژهای آلمان،پای فراماسونرهای آلمانی را به ایران گشود.از سوی دیگر در دوره دوم نخست وزیریاش(1334-1336 ش)فعالیت شبکه فراماسونری و نفوذ و دخالت ماسونها در عرصههای مختلف،بویژه سیاست و اقتصاد، چنان گسترش یافت که برای دومین بار در طول تاریخ پارلمان ایران،اعتراض برخی از نمایندگان مجلس شورای ملی را برانگیخت و آنان را به سخنرانی علیه فراماسونری در صحن علنی مجلس کشاند.ازاینرو لازم است در مبحثی مستقل و مستند به فعالیت و تلاش ماسونی علاء پرداخته،نقش و تأثیر وی را در راهاندازی و پایهگذاری محافل فراماسونی در ایران آشکار سازیم.
فعالیت ماسونی علاء،از دو جهت قابل بررسی و پژوهش است:نخست آنکه او در مقام یک ماسون،در برچیده شدن لژهای فراماسونی«همایون»نقش مؤثری بر عهده داشته است.دوم اینکه پس از انحلال لژ مزبور،وی لژ«مهر»را در تهران پیریزی کرد که این لژ به عنوان نخستین لژ فراماسونی وابسته به«اتحادیه لژهای آلمان»،فعال بود.
از آنجا که شرح و بسط مباحثی همچون فراماسونری،خود نیازمند شناخت ماسونهاست و بدون آگاهی از زندگی سیاسی آنان،بحث درباره آن مجامع ناممکن،با لااقل بیفایده خواهد بود،ابتدا بر اساس منابع موجود،به زندگی حسین علاء میپردازیم،سپس با استفاده از نوشتهها و اسناد در دسترس،فعالیتهای ماسونی او را پی میگیریم.
از تولد تا تحصیل
از تاریخ و محل تولد حسین علاء آگاهی درست و دقیقی در دست نداریم.برخی او را متولد «سال 1300 ق،یعنی حدود 23 سال قبل از انقلاب مشروطه،در تفلیس»دانستهاند؛یعنی زمانی که پدرش،محمد علی خان علاءالسلطنه،1کنسول ایران در تفلیس بوده است.2عدهای هم نوشتهاند که او در سرطان/تیر 1260 به دنیا آمده است.3از سوی دیگر،نویسندگان کتاب رجال وزارت خارجه،تولد وی را شب عاشورای سال 1301 در تهران ذکر کردهاند4که به عبارتی با 20 آبان 1262 برابر است.در برخی از منابع نیز،خلاصه زندگینامه او به شرح زیر آمده است:
«[نام:]حسین،[شهرت:]علاء،[نام پدر:]علاء السلطنه،[نام مادر:]مرحومه حاجیه الملوک،[تاریخ تولد:]1303 هجری قمری،75 سال،[محل تولد:]تهران».5ولی با توجه به نوشته برخی از منابع،از جمله سلسله مقالاتی در مجلسه آینده،با عنوان «سیاستمداران ایران در اسناد محرمانه بریتانیا»که یکی از آن مقالات،به زندگی حسین علاء اختصاص دارد،6و یا جزوهای به نام فهرست اسامی نمایندگان 24 دوره مجلس شورای ملی7که هرکدام از آنها بر اساس اسناد و مدارک موجود در بایگانی سازمانهای دولتی و رسمی تدوین یافته است،تولد وی در 1264 ش/1303 ق در تهران،به نظر درستتر میرسد.
محمد علی معین الوزاره،پدر علاء،در 1307 ق،در سمت کنسول ایران در تفلیس، لقب علاء السلطنه گرفت.چندی بعد،به جای میرزا ملکم خان ناظم الدوله،به وزیرمختاری ایران در لندن منصوب گردید.او حسین خان را هم با خود به انگلستان برد و مقدمات تحصیل او را در مدرسه«وست مینیستر»فراهم کرد.حسین خان در این مدرسه تحصیلات خود را آغاز کرد و دوره ابتدایی و متوسطه را در لندن گذراند.به نوشته ابو الفضل قاسمی،رفتار خشن علاء در دوران تحصیل در مدرسه وست مینیستر موجب شد تا او را یک ضد انگلیسی متعصب بشناسند.8
ورود به وزارت امور خارجه
حسین خان در هفده سالگی به استخدام وزارت امور خارجه ایران درآمد و با سمت آتاشه (وابسته)سفارت ایران در لندن،مشغول به کار شد.پس از مدتی نایب سوم،و بعد نایب دوم آن سفارت گردید.او در کنار کار سفارت،به تحصیلات خود ادامه داد و از دانشکده حقوق لندن درجه لیسانس گرفت.
در 1324 ق،پس از آنکه نهضت مشروطه ایران به بار نشست،میرزا نصر اللّه خان مشیر الدوله،نخستین رئیس الوزرای مشروطه،محمد علی خان علاء السلطنه را از وزیرمختاری ایران در لندن به تهران فراخواند و وزارت امور خارجه را به او واگذار کرد.علاءالسلطنه نیز فرزند بزرگش،مهدی خان معین الوزاره را،که بعدها لقب مشیر الملکی گرفت،به جای خود در لندن گمارد.چندی بعد،دیگر فرزندش،حسین خان را هم به تهران آورد و برخی از امور مربوط به وزارت تحت ریاست خود را در عهده تصدی او نهاد.
در 1330 ق،لقب معین الوزارة که پیشتر،از آن مهدی خان بود به حسین خان رسید و او ملقب به«حسین خان معین الوزاره»شد.همچنین از جانب پدر،به ریاست کابینه وزارت امور خارجه منصوب گردید.در همین سمت از سوی دولت ایران مأموریت یافت که به موجب پذیرش التیماتوم دولت روس،حکم عزل مورگان شوستر امریکایی را از سمت مستشار مالی ایران،به وی ابلاغ کند.9از دیگر مأموریتهای او در این دوران،مسافرت به لندن است که به همراه هیئتی،در مراسم تاجگذاری ادوارد پنجم پادشاه انگلستان شرکت جست.10
آشنایی با سید حسن تقیزاده
محمد علی خان علاء السلطنه،که پسوند پرنس را هم به اسم خود افزوده بود،در 1331 ق، نخستین کابینهاش را تشکیل داد.همو ترتیبی داد که مراسم تاجگذاری احمد شاه قاجار برگزار شده،احمد شاه رسما زمام امور سلطنت را در دست بگیرد.چیزی نگذشت که جنگ جهانی اول (اوت 1914/رمضان 1332)آغاز شد و با گذشت چند ماه،دولتهای متخاصم اعلامیه بیطرفی دولت ایران را زیر پا نهادند و قسمتهایی از سرزمین ایران را به صحنه جنگ مبدل ساختند.این امر علاوه بر ایجاد رعب و ناامنی در میان مردم،بر اختلافات سیاسی بین دولتمردان دامن زد.به طوری که بسیاری از آنان،تظاهر به طرفداری از دول متحد(آلمان، اتریش و عثمانی)و برخی نیز،از دولتهای متفق(انگلستان،روس و فرانسه)جانبداری میکردند.در این میان نوشتهاند که حسین خان معین الوزاره،که ریاست کابینه وزارت امور خارجه را بر عهده داشت،نقش حساسی در مذاکرات سیاسی بین نمایندگان ایران و خارجی ایفا میکرد و بعضی اوقات با توجه به محبوبیت آلمان در جامعه روشنفکری آن روز ایران،به طرفداری از آلمان تظاهر میکرد.11
چنین گمانی که علاء از طرفداران آلمانها بوده،زمانی قوت مییابد که بر زندگی سیاسی و ارتباطات او دقت بیشتری شود و سابقه دوستی و همنشینی وی را با افراد متعدد،مرور کنیم.به عبارتی دیگر،وقتی صفحات زندگی او را ورق میزنیم به نام اشخاصی برمیخوریم که از یک سو،با او همنشین بوده،در سفر و حضر روابط دوستانه نزدیکی با هم داشتهاند.از سوی دیگر، خود آنان در زمان جنگ جهانی اول،از طرفداران دو آتشه آلمانیها به شمار رفته،ذکر نامشان فعالیت و طرفداری به سود آلمان را در آن زمان،در اذهان تداعی مینمود.
نمونه بارز اینگونه همنشینان و دوستان علاء،سید حسن تقیزاده است که چند ماه پس از آغاز جنگ جهانی اول،به برلن رفت و با گردهمآوری چند تن از دوستان و همفکران خود و دعوت از ایرانیانی که به دلایلی مختلف،وطن خود را ترک گفته بودند،کمیتهای به نام«کمیته ملیون ایرانی»را در برلن تشکیل دادند.آنان نمایندگانی را به کشورهای مسلمان از جمله ایران و عراق اعزام میکردند تا با مذاکره و گفتگو با اسیران جنگی،بر ضد دول متفق و به سود آلنانیها تبلیغ کنند.افزون بر این،مجله کاوه را در دو دوره متمایز منتشر ساختند ه در دوره نخست،بنابر اقتضای زمان،تبلیغ به سود آلمان را در رأس امور خود قرار داده بودند،که در دوره دوم،با پایان یافتن جنگ و بینیازی به تبلیغات گذشته،به مسائل ادبی و اجتماعی پرداختند.نکته مهم آنکه در رأس این کمیته،تقیزاده قرار داشت و فعالیت دیگر اعضای گروه و نمایندگان اعزامی را رهبری مینمود و همو بود که رهبری«فرقه دمکرات ایران»را در تهران بر عهده داشت و به اتهام دست داشتن در قتل سید عبد اللّه بهبهانی،ایران را ترک کرده بود.12او ابتدا به امریکا و سپس به آلمان رفت و در برلن به فعالیت سیاسی پرداخت.چنین فردی از دوستان نزدیک علاء و در سازمانها و ادارههای متعدد همکار او بود13که باید گفت هردو متأثر از هم بودند و این همسویی در مواقع متعدد،مونجب بروز شخصیت و منش واحدی از سوی آنان میشد؛آن دو هنگام مطرح شدن«ماده واحده تغییر سلطنت قاجاریه»در جلسه 9 آبان 1304 مجلس شورای ملی،که از نقشههای رضا خان سردار سپه برای در دست گرفتن حکومت بود،در کنار هم بودند و با آن به مخالفت برخاستند.البته در این مخالفت،سه تن دیگر از نمایندگان مجلس نیز همرأی و همراه آنان بودند،که نمیتوان انگیزهها و دلایل مخالفت هخه آنان را همسان و همطراز دانست.سه نفر مزبور سید حسن مدرس،محمد مصدق و یحیی دولتآبادی بودند که از میان آنان،مدرس و مصدق،انگیزهها و استدلالهای متفاوتی داشتند، با این حال هخه آنان،به رغم اختلافات فکری،به اقتضای زمان،در یک صف قرار گرفتند و در برهه کوتاهی،سیاست متحدی را در مجلس برگزیدند.
تقیزاده در خاطرات خود،که بعدها با عنوان زندگی طوفانی به چاپ رسید،ضمن شرح ماجرای رأیگیری در مجلس،برای ماده واحده تغییر سلطنت قاجاریه از تعهد علاء،و همفکری و دوستی او سخن گفته،نوشته است:
«در این بین تیمورتاش،که به سردار سپه چسبیده بود،با ذکاء الملک فروغی آمدند توی حیاط. میخواستندبا ما صحبت کنند،که[با ماده واحده]مخالفتی نکنیم.جرئت نکردند با من صحبت کنند.علاء را خواهش کردند،رفت به حیاط.در آنجا فروغی و تیمورتاش اصرار میکردند که شما[علاء]علم مخالفت بلند نکنید.علاء گفت دوستانم هرطریقهای بروند من هم همانطور خواهم کرد.آنها خیال میکردند علاء را که شخص محجوبی است اگر خواهش بکنند،قبول خواهد کرد،ولی قبول نکرد و آمد دوباره بالا.»14
در این ماجرا،نکته حائز اهمیت،تصمیم واحدی است که تقیزاده و علاء،پس از پایان
جلسه اتخاذ کردند.از میان پنج نماینده مخالف،که پس از تصویب ماده واحده تغییر سلطنت، بر شرکت یا عدم شرکت در جلسات مجلس تردید داشتند،فقط علاء و تقیزاده،تصمیم گرفتند که سمت نمایندگیشان را در مجلس حفظ کرده،با حضور در جلسات آن،وظیفه نمایندگی را به پایان رسانند.نمایندگان دیگر هم،که پیشتر رغبتی از خود برای شرکت در جلسات مجلس نشان نمیدادند،از آن دو،پیروی نموده،پذیرفتند که در مجلس حضور یابند.15
از یادداشتهای تقیزاده،که در جاهای بسیار،نام علاء را در کنار نام خود ذکر نموده،چنین برمیآید که او و علاء در دوران نمایندگی مجلس شورای ملی،روابط دوستانه و بسیار صمیمی داشته،در بیشترین تصمیمگیریها،از اتحاد نظر و اتفاق رأی برخوردار بودهاند.به طوری که پیش از تصمیمگیری درباره موضوعاتی،با هم مشورت میکردند و در انجام دادن کارها،نظر یکدیگر را جویا میشدند.16افزون بر این،آن دو در تأسیس لژ فراماسونری«مهر»،که نخستین لژ وابسته به گراندلژهای آلمان بود،دست داشتند و هردو استاد اعظم«گراند لژ مستقل(ملی) ایران»بودهاند.17ازاینرو میتوان گفت که یکی از نقاط مشترک و دلایل همرأیی آن دو، همین تلاشها و اقداماتی است که در مجامع ماسونی انجام دادهاند.به عبارتی حضور آنها در محافل فراماسونی که بیشتر با هم و در کنار هم بودند،رشتههای فکری-سیاسی آن دو را محکم و نزدیک به هم نشان میدهد.
تقیزاده،حسین علاء را«آدم رشید و دانا»معرفی کرده و تلاشهای او را برای تخلیه ایران از نیروهای روسی در 1325 ش،با سمت نماینده دولت ایران در سازمان بین المللی،ستوده است.18از نامههایی که آنان به یکدیگر نوشتهاند،چند نامه در خاطرات تقیزاده و مجله آینده، به کوشش ایرج افشار چاپ شده است،که بیشتر در فاصله سالهای 1322 تا 1326 ش نگاشته شدهاند.در این زمان،علاء وزیر دربار و بعد سفیرکبیر ایران در واشنگتن(امریکا)و تقیزاده هم وزیرمختار و بعد سفیرکبیر ایران در لندن(انگلیس)بودند.و البته موضوعات نامهها،همه سیاسی است.19
وزارت فوائد عامه(فلاحت و تجارت)
حسین خان از زمانی که وارد وزارت امور خارجه شد،با استفاده از سابقه خدمات پدر،و استعدادی که از خود در انجام امور محوله نشان میداد،جایگاه مناسبی یافت و بزودی مراحل ترقی را در آن وزارتخانه طی کرد.به نوشته عبد اللّه مستوفی در تاریخ قاجار،«فارغ التحصیلان مدرسه علوم سیاسی،نقطه اتکاری دیگری در وزارتخانه[امور خارجه]داشتند و آن معین الوزاره،رئیس کابینه وزیر بود که الحق جوانها را زیر پر خود گرفته،و خود علاء السلطنه، وزیر امور خارجه،هم به واسطه آقای علاء[معین الوزاره]نسبت به آنها از حمیّت دریغ نمیکرد.»20احمد متین دفتری هم او را در این سمت معاون اداری وزیر امور خارجه دانسته است که کلیه امور اداری،تحت نظارت وی انجام میگرفت.21با وجود این گفتهها،برخی از حسین علاء به عنوان«نرون وزارت امور خارجه»یاد کردهاند که در ایام عهدهداری ریاست کابینه وزارت امور خارجه،جمعی از شاگردان مدرسه علوم سیاسی را دور سر خود گرد آورده با تشکیل حزب و دسته«وزارت را تیول ابدی خود قرار داده بود.»22
معین الوزاره نزدیک به دو سال ریاست کابینه وزارت امور خارجه را در عهده داشت تا اینکه در 1296 ش میرزا حسن خان مستوفی الممالک او را به عنوان وزیر فوائد عامه تعیین و به مجلس شورای ملی معرفی کرد.او نخستین بار در این وزارتخانه،تشکیلات جدیدی را به وجود آورد؛در آغاز،نام وزارتخانه را به«وزارت فلاحت و تجارت»تغیر داد و برای هرکدام از ادارههای کل فوائد عامه و محاسبات مسئولان مستقلی را معین نمود.وی در کابینههای بعدی (مستوفی الممالک و صمصام السلطنه بختیاری)،همچنان وزیر فلاحت و تجارت بود.اما با پایان یافتن عمر کابینه صمصام السلطنه،در اسد/مرداد 1297،میرزا حسن خان وثوق الدوله مأمور تشکیل کابینه جدید شد و به جای معین الوزاره،میرزا حسین خان دبیر الملک را به وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب کرد.
وثوق الدوله،که پیش از این یک بار نیز کابینه تشکیل داده بود،در کار وزارت و دولت تجربه لازم را داشت،دو نفر از همفکران خود،به نامهای نصرت الدوله فیروز میرزا و اکبر میرزا صارم الدوله را مأمور مذاکره با نمایندگان انگلیسی درباره قراردادی در زمینه نظامی و مالی و تنظیم مفاد قرارداد کرد.افزون بر این در برخی از موضوعات قرارداد با سید ضیاء الدین طباطبایی به شور نشست و درباره آن به رایزنی میپرداخت.پس از چند هفته،مفاد قرارداد در دو زمینه نظامی و مالی تنظیم و پس از انجام مراحل نهایی،آماده امضا گردید.وثوق الدوله برای اینکه بتواند امضای قرارداد را با نماینده دولت انگلستان،سرپرسی کاکس،با موفقیت به پایان برساند،دست به اقداماتی زد؛عدهای از مخالفانش را با پول خرید؛عدهای را هم که در اعتراضات خود مصمم بودند و به آزادی ملت و وطن میاندیشیدند،دستگیر و روانه زندان کرد،یا با تبعیدشان به شهرهای دیگر،از تهران،مرکز ثقل تصمیمگیریها،دور داشت.اما در این میان،چند تن از اعضای وزارت امور خارجه را،که روحیّات آنان را میشناخت،به مأموریت خارج از ایران فرستاد تا در ظاهر برای انجام کاری به اروپا بروند و در باطن،او بتواند در نتیجه دور ساختن آنان،امضا و انعقاد قرارداد را به راحتی و بدون مشکلی به انجام برساند. از جمله این افراد که مأمور به اروپا شدند،نام علیقلی خان مشاور الممالک انصاری،محمد علی خان ذکاء الملک فروغی و حسین خان معین الوزاره درخور ذکر است.
آنان به ریاست علیقلی خان هیئتی را تشکیل داده،در آذر 1297 برای شرکت در کنفرانس صلح ورسای،راهی پاریس(فرانسه)شدند.لیکن تلاش این هیئت برای تعیین میزان خسارت وارد آمده بر ایران از جنگ جهانی اول،به جای نرسید و با علنی شدن امضای قرارداد 1919 میان ایران و انگلیس،کشورهای امریکا و فرانسه،به نمایندگان دولت ایران اجازه حضور مجدد در جلسات کنفرانس را ندادند و به تعبیر نویسنده کتاب آرزو،هیئت ایرانی«تا پشت در اطاق کنفرانس بیشتر موفق نشدند خود را برسانند.»23آنان بدون اینکه به توفیقی دست یابند،به ایران بازگشتند.
دوران وزارت مختاری در امریکا
حسین خان که در این سالها به«علایی»هم شهرتداشت،مدتی از مشاغل مهم دور ماند. در اردیبهشت 1302،به وزیرمختاری ایران در واشنگتن منصوب و عازم امریکا شد.او در طول دوران مأموریت خود در آن کشور تلاش زیادی کرد تا پای امریکاییها را بیش از پیش به ایران باز کند.همچنین کوشید که قراردادی را با کمپانی«استاندارد اویل»امریکا امضا کند تا استخراج نفت شمال ایران،به موجب آن،در اختیار شرکت مزبور قرار گیرد.در مذاکرات انجام شده درباره قرارداد،علاء،مأمور امین احمد قوام السلطنه،رئیس الوزراء،به شمار میرفت و مورگان که پیشتر علاء را میشناخت،بر مفاد قرارداد نظارت و دخالت مستقیم داشت.24بر اساس این قرارداد،کمپانی استاندارد اویل در مقابل استخراج نفت منطقه شمال ایران تعهد میکرد که موجباتی را فراهم آورد تا وامی ده میلیون دلاری به دولت ایران پرداخت شود.با وجود همه گفتگوهای انجام شده،قرارداد مزبور سر نگرفت و علاء موفقیت چندانی نیافت. ولی او توانست گروهی از مستشاران مالی امریکا را به سرپرستی آرتور میلسپو،25به استخدام دولت ایران درآورد26و با این کار مناسبات و روابط امریکاییها را در ایران توسعه بخشد.
نمایندگی مجلس پنجم و تأسیس سلسله پهلوی
علاء در بهمن 1302 از وزیرمختاری ایران در امریکا برکنار شد و به عنوان نماینده تهران به پنجمین دوره مجلس شورای ملی راه یافت.از آنجا که مجلس پنجم یکی از ادوار بسیار مهم قانونگذاری در ایران به شمار آمده و در وقایع حساس سیاسی کشور تأثیر بسیاری گذارده است، پرداختن به رفتارها و جهتگیریهای نمایندگان حاضردر آن نیز،اهمیت ویژه و درخور توجهی دارد.در مباحث تاریخ معاصره،این دوره با یک سلسله حوادثی همزمان است که انقراض سلسله قاجاریه و تأسیس سلطنت پهلوی از اهم موضوعات آن به شمار میرود.
رضا خان سردار سپه،چندی پس از تصدی پست ریاست الوزرایی،به پیشنهاد حاجی میرزا یحیی دولتآبادی،مجلس مشاوره خصوصی تشکیل داد و در امور کشور با آنان به مشورت نشست.در این مجلس،که مستوفی الممالک،مشیر الدوله،مصدق السلطنه، تقیزاده،علاء،دولتآبادی،سلیمان میرزا و یک نفر دیگر عضویت داشتند،هرنچند روز یک بار در خانه یکی از اعضا،و بعدها در خانه رئیس الوزراء،تشکیل جلسه میدادند؛هرچند همه آنان را نمیتوان همسو و همرأی دانست و باید برای هرکدام از آنان،مبحث جداگانهای را برپا کرد.بیشتر آنان از اینکه رضا خان در کارهای مملکت با ایشان مشورت میکند ابراز خوشحالی و اطمینان خاطر مینمودند.اما کمکم رضا خان خواستههای خود را در جمع مطرح و با طرح این مسئله،که دیگر نمیتواند با وجود احمد شاه اقدامی در جهت اصلاح کشور انجام دهد،راه را برای ربودن تختوتاج سلطنت از دست قاجاریان هموار میکرد.سید حسن تقیزاده در این باره مینویسد:
«لب آنچه سردار سپه در آن جلسات عنوان میکرد این بود که میگفت من زحمت زیادی کشیده و قشونی ایجاد و منظم کردهام و تا مقام من در این کار،یعنی ریاست قوای نظامی محکم و ثابت و تزلزلناپذیر نباشد هرروز ممکن است این بساط را بر هم بزنند و چون اصولا حکم با پادشاه مملکت است لذا میتواند هروقت که دلش خواست به موجب یک حکمی مرا معزول کند و ترتیب دیگری پیش بیاورد.اینطور نشان میداد که اگر از این حیث خیالش کاملا راحت باشد قصد دیگری ندارد و به مقام خود قانع است.لذا مذاکرات زیادی شد راجع به پیدا کردن راه قانونی برای ثبات مقام او نسبت به قوای نظامی.»27
به دنبال آن در 26 بهمن 1303 قانونی در مجلس شورای ملی تصویب شد که فرماندهی کل قوای نظامی را از احمد شاه سلب و به رضا خان سردار سپه،رئیس الوزراء واگذار کرد.طراح اصلی این مصوبه کسی نبود جز رضا خان که با وجود احمد شاه،راه رسیدن به قدرت را بسته میدید،و چارهای میجست تا تمامی ابزار تسلط و قدرت را در دست بگیرد.ازاینرو از روزی که وارد کابینه دولت شد و پس از چند دوره عهدهداری وزارت جنگ،به ریاست الوزرایی رسید و همواره فکر برکناری احمد شاه را در سر میپروراند و جز این اندیشهای در سر نداشت. سرانجام به موجب مصوبه دیگر مجلس،او راه رسیدن به این آرزو را هموار کرد،و با پیشگامیها و تلاشهای بسیاری از هواداران خود همچون علی اکبر داور و عبد الحسین تیمورتاش،زمینه را برای طرح ماده واحدهای مبنی بر تغییر سلطنت قاجاریه آماده،و بسیاری از مخالفان اندیشهاش را از صحنه سیاست دور ساخت.
چند ماهی از تصویب ماده واحده پیشین نگذشته بود که رضا خان ماده دیگری را به مجلس پیشنهاد کرد که با تصویب آن،سلطنت قاجاریان منقرض و حکومت تا تأیید مجلس دیگری به نام «مجلس مؤسسان»در اختیار رئیس الوزراء قرار گرفت.این ماده واحده در واقع مکمل ماده پیشین بود و کار سلسله قاجار را یکسره میکرد.
این ماده واحده در جلسه 9 آبان 1304 مجلس شورای ملی طرح شد که مورد اعتراض برخی از نمایندگان قرار گرفت.عدهای هم،که پیشتر،از نقشه رضا خان آگاه بودند،در جلسه آن روز حاضر نشده،به گونه دیگری با آن مخالفت نمودند.
جلسه به ریاست سید محمد تدین،نایبرئیس مجلس و از طرفداران رضا خان و لوایح پیشنهادی او شروع شد.پس از چند دقیقهای تدین دستور جلسه را با عنوان«ماده واحدته تغییر سلطنت قاجاریه»قرائت کرد:
«مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت ایران،انقراض سلسله قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص رضا خان پهلوی واگذار مینماید.تعیین حکومت قطعی موکول به نظر مجلس مؤسسان است که برای تغییر مواد 36 و 37 و 38 و 40 متمم قانون اساسی تشکیل میشود.»28
حسین علاء،سید حسن مدرس،سید حسن تقیزاده،محمد مصدق و یحیی دولتآبادی پنج نماینده مخالف و علی اکبر داور،آقا سید یعقوب انوار و عبد اللّه یاسائی از جمله نمایندگان موافقی بودند که هرکدام در صحن علنی مجلس به ایراد نطق پرداختند.مخالفان در سخنان خود موضوع استعفای رئیس مجلس،مستوفی الممالک،را پیش کشیده،با استناد به اصل قانون اساسی،طرح هرماده و رأیگیری درباره آن را پیش از تعیین رئیس مجلس،امری غیر قانونی دانستند و چون بر مقصود رضا خان از طرح و پیشنهاد چنین مادهای آگاه بودند،به مخالفت با آن پرداختند.29
علاء سومین نماینده مخالفی بود که بعد از تقیزاده،در نطق کوتاهی با تغییر سلطنت قاجار مخالفت نموده،گفت:
«من شهوت کلام ندارم و مختصرا عرض کنم.ما هیچ اختیاری نداریم که وارد مذاکره و طرح این مسئله بشویم.من هنوز ورود در این طرح را خلاف قانون میدانم و هم این پیشنهاد را مخالف مصالح مملکتی میشمارم.زیرا بابی مفتوح خواهد شد که برای مملکت مضّر خواهد بود»
تدین بیش از این اجازه سخنرانی به او نداد و با تشخیص خود،صحبتهای او را با صورت جلسه مجلس بیارتباط قلمداد کرد.بعد از علاء،سید حسن مدرس،دیگر نماینده مخالف بود که علاه بر لیدری فراکسیون اقلیت مجلس،از شخصیت محترم و پرنفوذی برخودار بود.او پس از ایراد نطق و مخالفت با ماده واحده تغییر سلطنت،جلسه مجلس را ترک کرد و هنگام خروج از صحن،گفت:«صد هزار رأی هم بدهید خلاف قانون است.»30
از سوی دیگر فشارهای حاکم بر فضای مجلس،که رئیس الوزراء بر شدت آن میافزود و به چیزی جز تاجوتخت راضی نمیشد،اقدام مخالفان را بیتأثیر گرداند و به رغم غیر قانونی بودن،اکثر نمایندگان به ماده واحده تغییر سلطنت رأی موافق دادند و با تصویب نهایی آن در مجلس مؤسسان،که در آذر همان سال،عملی شد،رضا خان سردار سپه(پهلوی)تاجوتخت سلطنت را از دست شاهان قاجاری ربود.
از طرح و تصویب دو ماده واحده یاد شده،و حوادثی که در پیرامون آن رخ داد،چنین بر میآید که رضا خان با اعمال فشارهای پنهانی،در پی تسلط بر کشور بود و اندیشه سلطنت در سر داشت؛او برای نیل به این مقصود چاره را در این دید که مراحل قانونی را گاه با ارعاب و خشونت و گاه با دادن وعدههای پشت پرده،طی کند.شخصیت زورمدار،سابقه خدمت در فزاق و دوران وزارت جنگ و ریاست الوزرایی رضا خان،هخه بر روحیه دیکتاتوری و حاکمیت پسندی او دلالت دارد.افزون بر این اوضاع جهانی و حمایت کشور استعمارگر انگلیس،که به ویژگیهای شخصی رضا خان پی برده بود و به قدرت رسیدن او در جهت منافع خود میدید، سلسله قاجاریان را در سراشیبی قرار داد و موجب گردید رضا خان پلههای رسیدن به تخت سلطنت را سریعتر بپیماید.
مطلبی که در این میان،از یک سو مهم و قابل تأمل و تعمق،و از سوی دیگر مبهم و غامض به نظر میرسد،این استکه حسین علاء به رغم مخالفتش با تغییر سلطنت قاجاره،که بیتردید نقشه رضا خان برای دستیابی به حکومت بود،در اردیبهشت 1306-یعنی حدود چند ماه بعد از به حکومت رسیدن رضا خان-دعوت به کار شد و به عنوان وزیر فوائد عامه و تجارت در کابینه دولت حضور یافت.بیشک رضا خان که دیگر شاه خوانده میشد،از انتصاب او بر این سمت آگاهی داشت و مستوفی،پیش از معرفی وزرای خود،نظر او را درباره انتصاب علاء،بر وزارت فوائد و تجارت،جویا شده بود.حال سؤال اینجاست که رضا شاه با استناد به کدام دلیل و منطقی،از عضویت علاء در هیئت دولت جلوگیری نکرد و او را برای تصاحب سمت وزارت و حضور در هیئت دولت،آزاد گذاشت؟آنچه بر این ابهام میافزاید ادامه حیات سیاسی حین علاء در دوران سلطنت پهلوی است که تا اواخر عمر،به عنوان یکی از رجال صاحب نام،همواره در صحنه باقی ماند؛گاه در پستهای مهمی چون نخستوزیری،و گاه به عنوان نزدیکترین مقام مسئول(وزیر)در دربار پهلوی.با کاوش بیشتر،شاید بتوان عللی را برای پاسخ به این ابهام یافت و برشمرد:
الف)مخالفت حسین علاء با ماده واحده تغییر سلطنت قاجاریه،بیشتر از آن روی بوده است که وی آن را با قانون اساسی کشور مغایر شمرده،اقدام مجلس را در تصویب آن،امری غیر قانونی و خلاف میدانست.به عبارتی چنین میتوان استنباط کرد که او با شخص رضا خان و سیاستهای او مخالفتی نداشته،بلکه تلاش مینمود به عنوان نماینده مجلس شورای ملی،از قانونشکنی و بدعتگذاری در کار مجلس و دولت جلوگیری کند.هرچند در این صف،به غیر از او نمایندگانی چون مدرس،مصدق،تقیزاده و دولتآبادی هم حضور داشتند که بحث درباره هرکدام از آنان،و اهدافی که در مخالفت با ماده واحده پیشنهادی رضا خان در سر داشتند،دفتری جداگانه میطلبد،و نمیتوان مرام و چرایی نمخالفت همه آنان را بر آمدن رضا خان،یکجا و در یک مبحث بررسی کرد.چرا که هرکدام از مخالفان مزبور،از شخصیت متفاوتی برخوردارند و منش جداگانه،و گاه مخالفت با دیگری دارند.در بیان نمونهای از تفاوتها،گفتهای از زبان تقیزاده را نقل میکنیم که در پاسخ به سئوالی درباره سرانجام زندگانی همفکران خود در جلسه 9 آبان 1304 مجلس بیان کرده است:
«هیچکدام از ما مدرس نبودیم و نمیشدیم.غیر از او بقیه ما صلاح دیدیم همراه سیل آمده حرکت کنیم و با جریان آن خویش را به ساحل برسانیم.ولی مدرس به خاطر رشادت و تهوری که داشت خلاف جریان به حرکت درآمد و دست از مخالفت برنداشت.ما این خودگذشتگی و شجاعت را نداشتیم که تا مرز شهادت پیش رویم،ولی او داشت.»31
اعتراض و جبههگیری نمایندگانی همانند علاء در برابر ماده واحده تغییر سلطنت،نه از روی مخالفت با شخصیت و روحیه قدرتطلبی سردار سپه،بلکه بیشتر برای جلوگیری از نقض قانون اساسی بود که رأی به تغییر سلطنت را بدعتی تاریخی برمیشمردند.دقت در چند جمله که علاء در مخالفت با ماده واحده،در صحن علنی مجلس به زبان آورده،خود گواه دیگری بر این ادعاست که تلاش او در این جهت بوده،و میخواست،در دوران نمایندگی،رأیی مغایر با قوانین نداده،در بدعتگذاری دستی نداشته باشد.این گفته زمانی درستتر مینماید که پس از تصویب قانون تغییر سلطنت قاجاریه،علاء به همراه تقیزاده،به دیدن رضا پهلوی رفته، ضمن گفتگو،اهداف خود را از مخالفت با ماده واحده مزبور،که به تصریح تقیزاده،همان
جلوگیری از اخلال در قانون اساسی بود تشریح کنند.32
ب)در دوره سلطنت رضا شاه پهلوی،حوادث متناقضی به وقوع پیوست که شخص شاه در حدوث آنها،نقش اساسی داشت و خواستههای او عامل اصلی اینگونه از حوادث بوده است. مرگ افرادی چون علی اکبر داور،عبد الحسین تیمورتاش و نصرت الدوله فیروز میرزا،نمونه بارزی از حواثد متناقض در دوره حکومت رضا شاه است که در جهت مخالف آن،باید به خدمات افرادی چون علاء و تقیزاده اشاره کرد.داور،تیمورتاش و نصرت الدوله هرکدام برای به قدرت رسیدن رضا خان،تلاشها و جانفشانیهای بسیاری از خود نشان دادند و بر همه پیشگام بودهاند.شخصی چون علی اکبر داور در جلسه 9 آبان 1304 به منظور تصویب ماده واحده تغییر سلطنت که مقدمهای برای به سلطنت رسیدن رضا خان به شمار میرفت،به ایراد نطق برخاست و در طرفداری از او سنگ تمام گذاشت.اما پس از آنکه چند سال از حکومت رضا شاه سپری شد،در برابر سختگیریهای حکومت وی،تاب تحمل نیاورد و چون دریافت که سرنوشت کسانی مانند تیمورتاش در انتظار اوست،به اجبار دست به خودکشی زد.
علت آن را در دوره سلطنت رضا شاه پهلوی برخی از مخالفانش به اوج رسیدند و برخی از هوادارانش به خاک ذلت نشستند،باید در شخصیت رضا خان جستجو کرد و خواستهها و روحیات او را دانست و شناخت.رضا خان مردی سلطهجو بود،که پس از محکم کردن پایههای حکومت،دیکتتاتوری را بیش از هرصفت دیگری میپسندید و آن را بر خود برازنده میدید.او در این دوره،تحمل قدرت گرفتن هیچ گروه و فردی را برنمیتافت.اگر گروهی یا شخصی در کشور،اندک قدرتی مییافت و سلطنت و حکومت او را تهدید میکرد،به دسایس مختلف،خموجبات شکست یا نابودی آنان را فراهم میآورد.در مقابل،افرادی که خطر چندانی برای حکومتش نداشتند و میتوانست با دادن مقام و سمتی آنان را به خدمت بگیرد،به سمت خود جلب و جذب میکرد و مقدمات پیشرفت آنان،تا آنجا که تولید خطر نکنند،در اختیارشان مینهاد.شاید حسین علاء نیز از جمله این افراد بود ه به رغم مخالفتهایش با رضا خان در دوران نمایندگیاش در مجلس،طولی نکشید که به جمع اعضای کابینه دولت راه یافت و وزیر شد.
ج)در مباحث سیاسی تاریخ معاصر،بویژه هنگام پرداختن به موضوعات مربوط به دو دوره پهلوی(اولی از 1304 تا 1320 ش،و دومی از 1320 تا 1357 ش)باید به این نکته خوب توجه کرد که هرکدام از دورههای حکومت پهلوی،در قالبهای جداگانه مورد بحث و مداقه قرار گرفته،نباید مباحث مربوط به آن دو،درهم خلط شده،استنباطها و استنتاجهای واحدی ارائه داد.
به روشنی پیداست که سلطنت محمد رضا پهلوی،به رغم آنکه در ادامه سلطنت پدرش، رضا شاه،و به عبارتی در تحکیم و تقویت مبانی حکومتی او بود،اما در برخورد با حوادث و جریانات و نحوه مملکتداری و حکومتگری با سلف خود تفاوتهایی داشت؛گاهی در جهت خلاف حکومت سابق و برنامههای آن حرکت میکرد.به طوری که در دوره سلطنت رضا شاه،بویژه بعد از 1310 ش،فعالیت حزبی،به حداقل رسید و با گذشت اندکزمانی، اندک فعالیت حزبی هم که انجام میگرفت،تعطیل و در تمام محافل و احزاب سیاسی تخته شد.اما در دوره دوم حکومت پهلوی،تحزّب و دستهگرایی همچون اوایل دوران مشروطیت -البته با تفوتهایی-رواج یافت.به گونهای که در برخی موارد،شاه،خود افرادی را برای تأسیس حزب و دسته تشویق مینمود.نمونه دیگری بر این نوع از اختلافات موجود در میان دو دوره حکومت پهلوی،فعالیت لژهای فراماسونری است که در دوره حکومت رضا شاه به حداقل،اما در دوره محمد رضا شاه،به اوج خود رسید.البته ناگفته پیداست که هردو رویه، هدف معین و واحدی را دنبال میکرد.اولی با روش انقباض و بسته نگه داشتن اوضاع سیاسی-اجتماع کشور،که فعالیت هرحزب و جمعیتی را برای بقای خود مضر میدانست؛ و دومی هم با اجرای به ظاهر سیاست باز سعی داشت دستهها و محافل مختلف را زیر سلطه بگیرد.
بنابر آنچه ذکر شد میتوان گفت که اختلاف در به خدمتگرفتن افرادی نظیر حسین علاء، که در آغاز،با روی کار آمدن پهلویها مخالفت میکرد،لیکن در دوره دوم حکومت آنان،به پستهای مهمی چون نخستوزیری و وزارت دربار رسید،به سیاست و رویهای بازمیگردد که دو حکومت پهلوی نسبت به چنین اشخاصی در پیش گرفته بودند.
وزیرمختاری ایران در فرانسه
علاء در سالهای نخست سلطنت رضا پهلوی،حدود دو ماه وزارت فوائد و تجارت را بر عهده داشت.در 1307 ش از مقام خود برکنار و وزیرمختار ایران در پاریس(فرانسه)شد.او در این سمت توانست گواهینامههای فرهنگی ایران را که تا آن زمان در کشور فرانسه به رسمیت شناخته نمیشد،ارتقا بخشد و با انجام مذاکراتی موجب گردید دولت فرانسه تمام گواهینامههای ایرانی را به رسمیت بپذیرد.بنابر همین خدمات و با حفظ سمت،سرپرستی دانشجویان ایرانی در پاریس نیز به او محول گردید.33
وی تا 1311 ش در فرانسه ماند.سپس به ایران بازگشت و در دی همان سال به همراه هیئتی به ژنو رفت تا در مذاکرات مربوط به اختلاف میان دو کشور ایران و انگلیس بر سر لغو«قرارداد دارسی»در جامعه بین الملل شرکت کند.اقامت هیئت ایرانی در ژنو،که به تمدید قرارداد دارسی انجامید،حدود یک ماه طول کشید.علاء پس از مراجعت به تهران،به ریاست هیئت مدیره بانک ملی ایران منصوب شد.
وزیرمختاری ایران در انگلستان
ریاست علاء بر هیئتمدیره بانک ملی ایران در شهریور 1313 به پایان رسید و به جای سید حسن تقیزاده،وزیرمختار ایران در لندن شد.او سه سال در این سمت ماند.سپس به ایران آمد.ابتدا رئیس هیئت ناظر بر شرکتها،و بعد در اردیبهشت 1316 رئیس اداره کل محاسبات گردید.اما بیش از پنج ماه در این سمت نبود که در 8 مهر،محمود جم(مدیر الملک)او را با سمت وزارت تجارت وارد کابینه خود کرد.هرچند طولی نکشید که علاء در فروردین 1317، از سمت خود استعفا کرد و مدتی بدون شغل ماند.
در شهریور 1320،که متفقین با اشغال ایران،باعث برکناری رضا شاه شدند،پسرش، محمد رضا به تخت سلطنت نشست.او در مهرماه همان سال حسین علاء را به ریاست بانک ملی ایران برگزید.همچنین علاء به همراه علیرضا قراگوزلو به عنوان عضو دانشمند،کارمند رسمی«شورای عالی فرهنگ»شدند.
سفارت کبرای ایران در امریکا
در دیماه سال بعد،که محمد علی فروغی(ذکاء الملک)وزیر دربار محمد رضا پهلوی درگدشت،علاء جای او را گرفت و وزیر دربار شد.وزارت او در دربار حدود سه سال طول کشید و در 1324 ش،سفیرکبیر ایران در واشنگتن شد.او تلاش زیادی کرد تا در دوران سفارت،حمایت دولت امریکا را در برابر اتحاد جماهیر شوروی،که در شمال ایران قدرت و نفوذی یافته بود،جلب کند.از جمله در جریان اعتراض دولت ایران نسبت به دخالتهای شوروی در آذربایجان،در واشنگتن به ترومن مراجعه کرد و با نوشتن نامهای خواستار کمک دولت امریکا شد.34
هنوز چند ماهی از انتصاب او به سفارت ایران در واشنگتن نگذشته بود،که سید جعفر پیشهوری(جوادزاده)در آذربایجان(تبریز)اعلام خودمختاری کرد و دولت محلی تشکیل داد. ابراهیم حکیمی،نخستوزیر،کوشید بحران پیشآمده را مرتفع سازد،اما توفیقی نیافت و در آخرین روزهای دی 1324 از سمت نخستوزیری استعفا کرد.پس از او احمد قوام (قوام السلطنه)به نخستوزیری منصوب شد.نخستین دغدغه دولت او پایان دادن به کار پیشهوری و دولت خودمختار او در آذربایجان بود.آنچه بر دشواری کار میافزود و اقدامات دولت مرکزی ایران را در حل بحران آذربایجان بیاثر میگذارد،پشتیبانی دولت شوروی از پیشهوری و دخالت نیروهای نظامی شوروی در ایران،از جمله آذربایجان بود،از جمله اینکه نیروهای شوروی وارد خاک ایران شده بودند و حتی با نیروهای نظامی دولت ایران،که برای سرکوب نیروهای خودمختار آذربایجان به تبریز اعزام میشدند،به مقابله پرداخته و در حوالی میانه،آنان را متوقف ساخته بودند.بنابراین قوام در نخستین اقدام با سران شوروی به مذاکره نشست و از آنان خواست نظامیان خود را از ایران خارج کنند.اما چون به نتیجهای دست نیافت، حسین علاء را به عنوان نماینده دولت ایران،مأمور طرح شکایت دولت متبوع خود علیه دولت شوروی در شورای امنیت کرد.علاء در روزهای آغازین سال 1325 ش،در جلسه شورای امنیت حاضر شد و یادداشت اعتراضآمیزی را علیه شورویها قرائت کرد.در دومین جلسه رسیدگی به شکایت ایران،که در 25 مارس 1946/5 فروردین 1325 تشکیل یافت،آندره و ویچ گرومیکو،نماینده شوروی در شورای امنیت،به امضای موافقتنامهای بین دولتهای ایران و شوروی اشاره نمود که مطابق آن نیروهای شوروی،ظرف پنج تا شش هفته،خاک ایران را تخلیه خواهند کرد.با وجود این،علاء از امضای چنین موافقتنامهای اظهار بیاطلاعی کرد و به پیشنهاد نماینده امریکا رسیدگی به شکایت ایران،به تعویق افتاد.سرانجام قوام با سادچیکف،35به مذاکره نشست و موافقتنامهای را در 4 آوریل 1946/15 فروردین 1325 درباره مسئله نفت و آذربایجان امضا کردند.با امضای این موافقتنامه،نیروهای سی هزار نفری شوروی نیز شروع به تخلیه خاک ایران کردند و به تدریج از نقاط شمالی کشور بیرون رفتند.ازاینرو قوام از علاء خواست که شکایت ایران را از شورای امنیت پس بگیرد.اما علاء از اجرای دستور نخستوزیر،خودداری کرد و استرداد شکایت را موکول به تخلیه کامل نیروهای روسی از ایران دانست.وی در جلسه 6 مه 1946/16 اردیبهشت 1325 شورای امنیت اظهار داشت«که قطعا نمیتواند اعلام نماید که خاک ایران به کلی از نیروهای خارجی تخلیه شده است.»36
البته نمایندگان دولتهای امریکا و انگلیس نیز با خارج شدن شکایت ایران از دستور کار شورای امنیت مخالفت میکردند و در تصمیمگیری علاء و بیتوجهی او به دستور قوام،مؤثر بودند.هرچند عدهای هم معتقدند که قوام شخصا با پس گرفتن شکایت ایران علیه شوروی مخالف بود و در خفا به علاء سفارش میکرد که پیغامهای او را نادیده بگیرد و موضوع شکایت را در شورای امنیت پیگیری کند.37
به هرحال در جلسه 21 مه شورای امنیت،علاء نامه احمد قوام به تریگوهلی،38دبیرکل سازمان ملل متحد را نادرست خوانده بود.قوام در نامه روز قبل خود،خبر از تخلیه کامل خاک
ایران از سوی قوای شوروی را به اطلاع رسانده بود.علاء در آن جلسه تأکید کرده بود که هنوز ارتش تحت امر پیشهوری که زیر نظر شورویها در آذربایجان شکل گرفته بود،از ورود قوای دولت ایران به آن استان جلوگیری میکند.به دنبال سخنان وی،نماینده امریکا نیز تقاضا کرد که شکایت ایران همچنان در دستور کار شورای امنیت باقی بماند.در همان جلسه رأیگیری شد و تقاضای دولت امریکا هم با اکثریت آرا به تصویب رسید.قوام نیز علاء را که به دستور او عمل نکرده بود،از نمایندگی دولت ایران در شورای امنیت برکنار ساخت.39
کابینه محلل
در 5 اسفند 1328 محمد ساعد مراغهای برخی از وزرای کابینهاش را تغییر داد و حسین علاء را به جای علی اکبر سیاسی به وزارت امور خارجه گمارد.علاء این سمت را در کابینه رجبعلی منصور نیز حفظ کرد.«در کابینه منصور،حسین علاء وزیر امور خارجه بود و از امریکا به ایران آمد.در بدو ورود خود خاطر دارم از بیترتیبی کارها و اینکه در اصلاحات مملکتی پیشرفتهایی حاصل نشده است،در هیئت دولت تذکراتی دادند و نخستوزیر بعد از اینکه تمام مذاکرات و ایرادهای علاء را گوش کرد جوابهایی داد و علاء بدون اینکه مطلب را دنبال کند موانعی را که نخستوزیر برای ایشان بیان کرده تصدیق کرد و سکوت نمود و کارهای جاری مطرح گردید.»40
کابینه منصور بیش از پنج ماه دوام نیاورد و بعد از او حاج علی رزمآرا،در تیر 1329 نخستوزیر شد.اما طولی نکشید که در 16 اسفند 1329 رزمآرا در مسجد شاه تهران توسط خلیل طهماسبی،از اعضای جمعیت فداییان اسلام،کشته شد و محمد رضا شاه به دنبال فردی برآمد که به تعبیر سید حسن مدرس،«شمشیر مرصعی باشد تا در مراسم تشریفاتی به کمر بسته شود.»هیکل،نویسنده کتاب ایران روایتی که ناگفته ماند،معتقد است که شاه به رغم بیاعتمادی که نسبت به بسیاری از«نسل قدیمی سیاستمداران»داشت،نسبت به حسین علاء «احساس طرفداری»مینمود.به نوشته او«علاء مردی از اصل و نسبت پائین بود که بیشتر ضعف دیپلمات را داشت تا سیاستمدار.»41شاید بر اساس همین ویژگی،شاه او را در چنان برههای،برای سمت نخستوزیری در نظر گرفت و ریاست کابینه دولت را،که به«کابینه محلل»معروف شد،بر عهده او نهاد.
محمد رضا پهلوی در کتاب مأموریت برای وطنم،برای انتصاب علاء به سمت نخستوزیری دلایلی را برشمرده است.به نظر او علاء از جمله«سیاستمداران مورد احترام و دارای سابقه طولانی»و«طرفدار راهحل مسالمتآمیز»بود،که با انتصاب او بر این سمت میتوانست«در عین ملی شدن صنعت نفت»پروژه«استخراج و بهرهبرداری»منابع نفتی را با کمک متخصصان خارجی عملی سازد.42
علاء در ابتدا چندان به پذیرش نخستوزیری تمایل نشان نمیداد و به منظور مجاب ساختن طرفدارانش،عدم توانایی در برابر قانون ملی شدن صنعت نفت را پیش میکشید.با وجود این و بر خلاف معمول،محمد رضا پهلوی،بیآنکه رأی تمایل مجلسین را جویا شود،او را مأمور تشکیل کابینه کرد.علاء در آخرین روزهای سال 1329 ش نخستین کابینهاش را تشکیل داد و در فروردین سال بعد،با اکثریت آرا از مجلس شورای ملی رأی اعتماد گرفت.
همزمان با تشکیل دولت جدید،ناآرامیها در تهران و شهرهای اطراف آن شدت گرفت که در پی آن علاء در تهران حکومتنظامی برقرار و عبد الحسین حجازی،معاون ستاد ارتش را به فرمانداری نظامی منصوب کرد.از سوی دیگر کارگران شرکت نفت در خوزستان،که پس از ملی شدن صنعت نفت،حقوق و مزایایشان از سوی شرکت نفت ایران و انگلیس قطع شده بود، دست به اعتصاب زدند و نسبت به عملکرد دولت علاء معترض شدند.در آبادان میان کارگران اعتصابی و نیروهای نظامی درگیری پیش آمد و عدهای از انگلیسیها و دانشجویان و کارگران کشته و یا زخمی شدند.به دنبال آن دولت در خوزستان هم حکومتنظامی برقرار کرد و یک هیئت نظامی را،که به چند گردان سرباز و مهمات مجهز بود رهسپار آن استان ساخت.طولی نکشید که اوضاع اصفهان هم آشفته شد.علاء که درا ین ناآرامیها دستوپا میزد،دست به ترمیم کابینه زد و از مجلس شورای ملی،بار دیگر رأی اعتماد گرفت.به غرم این در اوایل اردیبهشت 1330 از سمت خود کنار رفت و دکتر محمد مصدق به جای او نخستوزیر شد.
نکته مهم در اینجا فعالیت چشمگیر و گسترده محافل فراماسونری در این برهه از زندگانی علاء است.در این دوران شاهد فعالیت ماسون شناخته شده بین المللی به نام خلیل جواهری در تهران هستیم که از طرف لژ«ایدهآل جهانی قاهره»عالیترین درجه فراماسونری را به حسین علاء اعطا کرد.علاء نیز در پاسخ به این اقدام،در نامهای در اواخر مرداد 1330(حدود چهار ماه بعد از استعفا از سمت نخستوزیری)نوشت:«...ضمن سپاس از قصد التفاتآمیز شما خاطرنشان میسازم که این افتخار بزرگی را که نصیب من میسازید قبول میکنم و همکاری برادرانه خود را اعلام میدارم...».43از سوی دیگر عوامل ماسونی چنان در سازمانها و ادارههای دولتی و غیر دولتی ریشه دوانده بودند و دخالت مستقیم و غیر مستقیم داشتند که رضا افشار ارومیهای، نماینده اقلیت در مجلس شورای ملی،در صحن علنی به سخنرانی پرداخت.مجله خوشه در 29 بهمن 1330 در اینباره نوشت:
«یک بار دیگر در تاریخ قرن اخیر ایران به فراماسونری حمله شده است اما نه از طرف مقام رسمی هیئت حاکمن،و آن هم آقای رضا افشار بود که در حکومت آقای علاء،مجلس در اقلیت بود و شرحی از طرز اعمال نفوذ فراماسونری در کارهای اقتصادی کشور بیان کرد که آن هم در روزنامههای کثیر الانتشار درج نشد و فقط در صورت مذاکرات مجلس است.»44
افزون بر ناتوانی علاء در حل بحران ملی شدن صنعت نفت به عنوان علت اصلی برکناری او از نخستوزیری،منابع علل دیگری را هم برشمردهاند:بسیاری بر این اعتقادند که شاه در نتیجه فشار انگلیسیها،چاره کار را در برکناری حسین علاء دید و او را مجبور به استعفا کرد.45 ایوانف،نویسنده روسی،نیز با طرح مسئله اختلاف موجود میان دولت علاء و کمیسیون نفت مجلس شورای ملی،که ریاست آن را مصدق بود،ضمن اشاره به«گسترش بیسابقه جنبش ضد امپریالیستی»در ایران،نوشته است:«در اواخر ماه آوریل 1951 دولت حسین علاء مجبور به استعفا شد.»46در تأیید چنین گفتهای،برخی از منابع نیز که از زبان علاء نقل شده،به عدم همکاری مصدق با دولت او اشاره کرده،اختلافات میان دولت وکمیسیون نفت را دلیل کنارهگیری علاء از سمت خود دانسته است.با وجود این دکتر محمد مصدق در خاطرات و تألمات خود،با تأیید فشار انگلیسیها بر استعفای علاء،نارضایی شاه را از علل برکناری او برشمرده است و بدون آنکه از خود،به عنوان جانشین علاء،نام ببرد از زبان عدهای از نمایندگان مجلس به سید ضیاء الدین طباطبایی اشاره میکند که به ملاقات شاه رفته است تا«رأی تمایل شاه»را برای جانشینی علاء به دست آورد.47
البته در این میان نباید از پیامدهای ترور رزمآرا و تأثیر آن در سقوط کابینه علاء چشم پوشید. چرا که عملکرد دولت علاء،در همان آغاز کار،بسیاری را در اصول دمکراتیک پایبند مینمود و به اصطلانح خود را دمکرات معرفی میکرد.
به رغم دلایل پیشگفته،گروهی از منابع به سفر جورج مک گی،48معاون وزارت امور خارجه امریکا،به ایران اشاره کردهاند که در روزهای پایانی تعطیلات نوروزی سال 1330 ش به تهران آمد و پس از انجام دیدارهایی،شاه را بر این راهحل راضی کرد«که برای تاراندن انگلیسیها از صحنه،هیچ دولت،حتی نظامی،مناسبتر از دولت جبهه ملی نیست»بنابراین با دولت انگلستان هم مذاکراتی شد و با طرح پیشنهادهایی در زمینه نفت،مصدق نخستوزیری را مشروط به تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت پذیرفت.49
وزارت دربار(بار دوم)
علاء حدود دو روز بعد از استعفا از نخستوزیری،برای دومین بار به وزارت دربار منصوب گردید.او حدود دو سال در این سمت ماند.در اردیبهشت 1333 از وزارت دربار استعفا کرد و ابو القاسم امینی،کفالت آن وزارت را به عهده گرفت.
از جمله عللی که برای برکناری علاءاز وزارت دربار شمردهاند میتوان به تلاش او در آخرین روزهای تیر 1331 اشاره کرد که مصدق از نخستوزیری استعفا کرده بود و او میکوشید بر خلاف خواسته مردم،احمد قوام نخستوزیر تازه منصوب شده در سمت خود باقی بماند؛ در روز 25 تیز 1331،که مصدق بر سر وزارت جنگ از سمت نخستوزیری استعفا کرد،شاه با استفاده از موقعیت پیشآمده،بدون آنکه نظر نمایندگان مجلس را جویا شود،شتابزده،احمد قوام را به نخستوزیری منصوب کرد.در این زمان،احزاب و گروههای طرفدار مصدق،با همراهی مردم به تظاهرات و تجمعات خیابانی پرداختند و نسبت به نخستوزیر برگزیده شاه اعتراض کردند.در بیشتر تجمعات،مردم علیه دربار پهلوی و نخستوزیری قوام شعار میدادند و از مصدق و دولت او طرفداری مینمودند.علاء در این روزها،به عنوان وزیر دربار، دو بار با آیت اللّه سید ابو القاسم کاشانی دیدار و گفتگو کرد:بار نخست در 26 تیر و بار دوم در بعد از ظهر 28 تیز 1331 که در هردو دیدار از وی خواست علیه احمد قوام اقدامی نکند و مردم برانگیخته تهران را به سکوت فراخواند.اما آیت اللّه کاشانی در پاسخ به خواسته او در نامه تندی متذکر شد:
«29 تیرماه جناب آقای علاء دام ظله عرض میشود دیروز بعد از رفتن شما ارسنجانی از جانب قوام السلطنه[قوام]آمد و گفت به شرط سقوط قوام انتخاب شش وزیرش را در اختیار من میگذارد.همانطور که حضوری عرض کردم به عرض اعلیحضرت برسانید اگر در بازگشت دولت مصدق تا مرداد اقدام نفرمایید دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد.در انتظار اقدامات مجدانه شما.و السلام سید ابو القاسم کاشانی».50
سرانجاخم شاه عقب نشست و با امضای فرمان عزل احمد قوام،مصدق،بار دیگر کابینه خود را تشکیل داد.
افزون بر دلایل ذکر شده،در برخی از منابع آمده است که حسین علاء در اوایل سال 1332 در مصاحبهای مطبوعاتی،درباره اتهاماتی که دکتر مصدق به دربار پهلوی نسبت داده بود، سخن گفته،مطالبی را بیان کرده است.در نتیجه مصدق نیز از این اقدام او سخت برآشفت و «پیشنهاد کرد که از وزارت دربار کنارهگیری کند.»این گروه از منابع معتقدند که مصدق در نظر داشت بر ارتباطات و ملاقاتهای شاه با اشخاص دیگر نظارت داشته،بدون اطلاع و اجازه او کسی با شاه دیدار نکند.چنین گفتهای متضمن این نکته است که مصدق،دربار را مرکز توطئه و واسطه ارتباطات مشکوک جاسوسانی میدانست که از طریف ایجاد رابطه با عوامل خارجی، علیه دولت او فعالیت میکردند و آگاهیها و اطلاعات لازم را در اختیار مخالفان قرار میدادند. ازاینرو مصدق اعتقاد داشت تا زمانی که به ملاقاتهای غیر قانونی و پنهانی شاه ودربار با وابستگان خارجی پایان ندهد،نه دولت او،و نه هیچ دولت دیگری،قادر به اداره امور کشور و استیفای حقوق مردم نخواهد بود.از میان بیاعتمادیهایی که مصدق نسبت به روابط مشکوک علاء و شاه با خارجیها،داشته میتوان به مذاکراتی اشاره نمود که در اواسط تیر 1331 لوی هندرسن،51سفیر امریکا در ایران،با علاء انجام داد و درباره آینده نخستوزیری در ایران گفتگو کرده بودند.موضوع مذاکره آن دو،در دیدار هندرسن با شاه که یک روز بعد،در 15 تیر، انجام گرفت ادامه یافت.در این دیدار،سپهبد مرتضی یزدانپناه،سناتور علی دشتی و حسین علاء هم حضور داشتند که هندرسن در گزارش خود از آنان به عنوان«سه مشاور»مورد اعتماد شاه یاد کرده است.این جلسه با تأکید بر اینکه«ادامه زمامداری مصدق به زیان کشور است» پایان یافت.52
وجود روابط مشکوک علاء و دربار با خارجیان،در خاطرات احمد آرامش نیز تصریح و علت اصلی برکناری او از وزارت دربار،واسطه بودن او میان شاه و انگلیسیها بیان شده است. آرامش در اینباره مینویسد:
«[...]مصدق پس از چند روز به همه دسایس پی میبرد و چون مطمئن میشود که علاء واسطه پیغامرسانی بین شاه و انگلیسیها بوده است جدا از شاه عزل علاء را تقاضا میکند.شاه از ترس میپذیرد و حتی از مصدق میخواهد که خود او وزیر درباری نامزد نماید.دکتر مصدق آقای ابو القاسم امینی،برادر کوچک دکتر علی امینی را که مورد اعتمادش بوده به شاه معرفی مینماید،و شاه فورا او را به سمت کفالت وزارت دربار معرفی کرده و علاء را هم با دلجویی فراوان مرخص نموده به منزل میفرستد.با عزل علاء رابطه شاه و انگلیسیها موقتا قطع میشود، چندی باز به همین منوال سپری میگردد...»53
البته متهم بودن علاء در ماجرای 9 اسفند 1330(ماجرای حمله به مصدق)را نیز جزو علل برکناری او از وزارت دربار برشمردهاند،که به آن دلیل،مصدق علاء را از کار برکنار ساخت و شاه نیز با انتصاب کفالت ابو القاسم امینی،موافقت نمود.54شایان ذکر است که ابو القاسم امینی هم با دکتر مصدق نسبت داشت و هم با شاهپور(غلامرضا)پهلوی باجناق بود و به طریقی از وابستگان دربار شمرده میشد.
وزارت دربار(بار سوم)
چندی از استعفای علاء از سمت نخستوزیری نگذشته بود که دولتهای امریکا و انگلیس طرح عملیات آجاکس را در ایران به مرحله اجرا گذاردند و در روزهای 25 و 28 مرداد 1332 دو کودتا علیه دولت محمد مصدق به اجرا درآوردند.اولی خیلی زود شکست خورد و بسیاری از عاملان کودتا بازداشت شدند.اما در 28 مرداد،که بسیاری از مردم از صحنههای طرفداری از مصدق رانده شده بودند،کودتا به نتیجه رسید و زاهدی،که فقط عامل ظاهری کودتا بود،به جای مصدق،زمام امور را در دست گرفت.چند ماه بعد،از حسین علاء دعوت شد تا بار دیگر وزارت دربار را در اختیار گیرد.اما با برکناری زاهدی از سمت نخستوزیری در فروردین 1334،شاه دوباره روی به علاء نمود و او را مأمور کرد تا دومین کابینه خود را تشکیل دهد.
نخستوزیری علاء و الحاق ایران به پیمان سنتو55
علاء در 19 فروردین 1334 هیئت وزرا را برای معرفی به مجلس شورای ملی برد.او در نخستین اقدام،هشت نفر از شخصیتهای صاحبنام،همچون منوچهر اقبال را به عنوان مشاور نخستوزیر برگزید که به اعتقاد برخی از تحلیلگران او در این انتخاب دو هدف را پی میگرفت:«یکی آنکه با شور و مشورت این آقایان که در کار مملکت آگاهاند تصمیمات خود را میگیرد»،و دوم اینکه«در بین همین مشاورین رقبای نخستوزیری وجود دارد.چون با رئیس دولت درا ین مشورتها سهیم باشند ناچارند که فعالیتهای خود را مشترکا به نفع نخستوزیر فعلی [حسین علاء]انجام دهند.»56
حسین علاء در دوره دوم صدارتش،به عنوان نخستین نخستوزیر ایران،برای شرکت در مذاکرات پیمان سنتو،عازم بغداد شد.
عراق و ترکیه نخستین کشورهایی بودند که در فوریه 1955/اسفند 1333 این پیمان را در بغداد امضا کردند.سپس در آوریل و سپتامبر همان سال انگلستان و پاکستان هم به آن پیمان پیوستند.چندی بعد شایع شد که دولت ایران هم به این پیمان خواهد پیوست.اولین بار مدیرکل امور خاورمیانه در وزارت امور خارجه انگلیس به این نکته اشاره کرد.اما عبد اللّه انتظام،وزیر امور خارجه کابینه علاء،گفته او را تکذیب کرد.با وجود این محمد علی چودری(بنگالی)، نخستوزیر پاکستان،هم اعلام کرد که بزودی ایران وارد پیمان بغداد خواهد شد.اینبار علاء قدم پیش نهاد و با تکذیب خبر مزبور گفت که«ایران به پیمان بغداد نخواهد پیوست»ولی پس از مسافرت جلال بایار،رئیسجمهور وقت ترکیه در شهریور 1334 به ایران،دولت یکباره اعلام کرد که ایران در 3 نوامبر 1955/12 آبان 1334 رسما به پیمان بغداد ملحق شده است.
آنچه در این اعلام خبرها و تکذیبها شایان توجه است اینکه بسیاری از رجال ایرانی،حتی علاء و سهیلی،سفیر ایران در لندن،انتظام وزیر امور خارجه و سپهبد هدایت،وزیر جنگ، همه با الحاق ایران به این پیمان به بهانه تحریک شورویها مخالف بودند و آنچه بیشتر نمایان است،فشار امریکا و انگلیس به محمد رضا پهلوی است که سرانجام باعث شد دولت ایران هم به عضویت آن درآید.57جالبتر اینکه دولت امریکا به رغم تلاشهای دیگر کشورهای عضو،به پیمان بغداد نپیوست و تنها نمایندگانش را به عنوان ناظر در شورای وزیران پیمان بغداد،که تقریبا هرشش ماه یک با تشکیل میشد،اعزام میکرد.انگلیسیها به بهانه مبارزه با گسترش و نفوذ کمونیزم در خاورمیانه که از فعالیتها و تبلیغات گسترده حزب توده در ایران استنباط مینمودند،به پیشنهاد امریکائیها این پیمان را به کشورهای خاورمیانه تحمیل کردند.مقرّ پیمان سنتو شهر بغداد پایتخت عراق تعیین و به«پیمان بغداد»مشهور شد.58آنها در ظاهر برای دفاع از کشورهای خاورمیانه در مقابل تجاوز و گستش کمونیزم و جلوگیری از نفوذ اتحاد جماهیر شوروی،ولی در حقیقت به منظور در اختیار گرفتن منابع اقتصادی کشورهای خاورمیانه، چنین پیمانی را به مهمترین کشورهای منطقه،تحمیل کردند.ازاینرو تمام مذاکرات و تصمیمات پیمان را تحت نظارت خود درآوردند.
این پیمان در ابتدا جنبه نظامی داشت و از آن به عنوان کمربند شمالی دفاع از خاورمیانه در برابر شوروی یاد میشد،اما پس از مدت کوتاهی اهداف اقتصادی و مالی آن،بویژه درباره ایران،نمایان و برنامهای توسط کمیسیون اقتصادی،به ریاست ابو الحسن ابتهاج،آغاز گردید، به موجب این برنامه«کلیه عواید دولت ایران از نفت جنوب به وسیله معاملاتی که با انگلستان صورت میگیرد مجددا به خزانه دولت انگلیس بازمیگردد.»59
احمد آرامش در توصیف پیمان سنتو مینویسد:
«[سنتو]جز بردگی اقتصادی و سیاسی و انقیاد ما،جزو ممالک گروه استرلینگ ثمری ندارد. قراردادی که به ظاهر برای جلوگیری از تجاوز و نفوذ کمونیزم،ولی در باطن به این منظور تحمیل شده تا انگلیسیها بتوانند از یک طرف عواید نفت ما را به یغما ببرند و به بهانه لزوم یکنواخت کردن وسایل حملونقل و تجهیزات کشورهای عضو پیمان بغداد،مصنوعات کشور خود را به قیمتهای گران به دولت ایران بفروشد.علاوه بر دستور شاه با وقوف و بصیرت کافی به امضای این پیمان استقلالشکتن تن درداد و نفرین و لعنت ابدی نسلهای آینده کشو را متوجه دستگاه مزدور استعمارگران ساخت.»60
محمد علی چودری(بنگالی)،نخستوزیر وقت پاکستان،که برای شرکت در کنفرانس پیمان سنتو به بغداد رفته بود،به صراحت اهداف انگلیسیها را از این پیمان بیان میکند.وی در تیر 1334،در گفتگو با خبرنگاران میگوید:
«پیمان بغداد اصولا برای استفاده از ثروتهای طبیعی ممالک عضو انعقاد یافته است اما بهرهای که ما و سایر کشورهای عضو از شرکت در این پیمان میبریم چیست؟تأثیر عضویت ما عبارت از آن است که خونی که از شریانهای ملت ایران مکیده میشود در کام دولت انگلیس،به عنوان طعمه لذیذ و حیاتبخشی فرومیرود و منابع گرانبهای طبیعی ایران و سایر کشورهای عضو در اختیار انگلیسیها قرار میگیرد.اما انگلیسیها در مقابل صاحب چه ثروتی هستند که به ازای این سود عظیم به ملل خاورمیانه ارزانی دارند.آنها با تحمیل پیمان بغداد دستوپای ملل رنجیده خاورمیانه را در غلوزنجیر نهادهاند و بار آنها بر دوش ملت ما،همچون پارهسنگی است که بر دستبند قپانی یک محکوم بیگناه علاوه کرده باشند.»61
آرامش در تبیین اجمالی منافع هرکدام از کشورهای عضو سازمان پیمان مرکزی(سنتو)و نیز سهم ایران از عضویت در آن میگوید:
«اگر دولتهای پاکستان و ترکیه به تلقین و دستور انگلیسیها و امریکاییها اساس پیمان بغداد را گذاردند،لااقل هریک انگیزهای داشتند که تا حدی با منافع ملت کشور جدایی نداشت. پاکستان با افغانستان بر سر پشتونستان اختلاف دارد و در مسئله کشمیر به پشتیبانی انگلستان نیازمند است.از این گذشته دولت پاکستان عضو مجمع کشورهای مشترک المنافع بریتانیا میباشد و نمیتواند به نظرهای دولت انگلیس علاقهمندی نشان ندهد.دولت ترکیه نیز بدین شرط به پیمان بغداد پیوست که انگلیسیها در موضوع قبرس بدون جلب نظر و حصول موافقت آن دولت اقدامی ننماید.وانگهی ترکها پس از جنگ بین المللی دوم کمکهای مالی و نظامی فراوان از متفقین و مخصوصا از امریکاییها دریافت کردهاند و ماهیت این کمکها ایجاب میکند که در پیمانهای نظامی ضد شوروی عضویت یابند.دولت عراق نیز در این میانه منافعی به چنگ میآورد؛بدینمعنی که انگلیسیها با جلب نظر نوری سعید به حسین علاء نخستوزیر دست نشانده ایران دستور دادند قانونی از مجلسین[ملی و سنا]ایران بگذارند دایر بر اینکه زائرین ایرانی بتوانند بدون گذرنامه به عتبات واقع در خاک عراق مسافرت کنند و فقط با گرفتن ورقه مخصوصی از شهربانی ایران حق ورود به خاک عراق را داشته باشند.بدیهی است تسهیل مسافرت زائران ایرانی به عراق،در دورانی که حکومت علاء با محافل مذهبی مبارزه میکند، روی دلبستگی نسبت به شعائر مذهبی صورت نگرفته است،بلکه بر اثر افزایش تعداد مسافرین ایرانی میزان عواید عراقیها شاید به چند برابر وضع سابق ترقی کرده است.چنانکه مشاهده میشود نوری سعید پاشا با وجود متابعتی که از سیاست انگلستان میکند در قبال الحاق عراق به پاکت بغداد غنیمتی از کشور بلا صاحب ایران که به دست آورد و اضافه بر آن یک دستگاه رآکتور اتمی از انگلیسیها برای ملت عراق گرفت و در بغداد مورد استفاده قرار داد.
با این ترتیب معلوم میشود که هریک از دول مذکور برای الحاق به اتحادیه بغداد به نحوی از امپریالیزم انگلیس حق و امتیازی دریافت کردهاند،ولی ما در این میانه چه چیز به دست آوردهایم؟ متأسفانه پاسخ نه تنها منفی است،بلکه ما نسبت به وضع پیشین قدمهایی نیز به قهقرا برداشتهایم.»
البته در ادامه نوشته احمد آرامش به اهداف و انگیزههایی که دولتهای انگلیس و امریکا،از پیوستن ایران به پیمان سنتو داشتند اشاره شده آمده است که الحاق ایران به پیمان بغداد،«برای تقویت جناح شرقی ترکیه»میتوانست مورد استفاده قرار گیرد تا در صورت وقوع جنگ،به قشون ترک امکان دهد«به عنوان نیروی متحد وارد خاک ایران»شده،آذربایجان و کردستان را اشغال کند.«همچنین ورود ایران در جرگه دول متحد فوق الاشعار،به دول غرب کمک میکند تا وسایل دفاع از منابع نفتخیز خاورمیانه را فراهم سازند.»62
از جمله شواهدی که اهداف نهایی دولتهای انگلیس و امریکا را از الحاق ایران به این پیمان نمایان میسازد،گفتگوی حسین علاء با خبرنگار روزنامه اطلاعات است که پس از پایان دومین اجلاس پیمان در سال 1335 در تهران،انجام شد:
«-جناب آقای علاء از این اجلاس از نظر نظامی چه عاید ما شد؟
-در این جلسات موفقیت بسیار بزرگی نصیب ما شد.
-چطور جناب آقای علاء؟
-در این جلسات صحبت از دفاع ایران بود در مقابل شوروی؛در صورتی که مورد تجاوز قرار گیریم و اینکه این همپیمانان ما چطور میخواهند به ما کمک کنند.بعضی از این همپیمانان عزیز که من نمیخواهم نام ببرم،میگفتند«خط دفاعی ایران باید سلسله جبال زاگرس باشد»یعنی اینکه شوروی بیاید ایران را بگیرد و ویران کند.وقتی به سلسله جبال زاگرس رسید آن وقت ما از ایران دفاع خواهیم کرد.ولی بعضی دیگر و ایران،اصرار و پافشاری شدید داشتند که خط دفاعی ایران باید سلسله جبال البرز باشد و بالاخره کار به رأی مخفی کشیده و نتیجه 3 بر 2 به نفع ایران رأی دادند و دو نفر همپیمانان عزیز رأی مخالف دادند.»63
اما پیش از آنکه علاء عازم بغداد شود حادثهای در مسجد شاه،برای او اتفاق افتاد که از یک سو شخصیت علاء و حضور او در کنفرانس پیمان سنتو را مهم جلوه داد و از سوی دیگر بهانهای به دست محمد رضا پهلوی افتاد تا به عمر جمعیتی که چندین سال علیه سلطنت او فعالیت کرده، پایان دهد.
فداییان اسلام و ترور علاء
«جمعیت فداییان اسلام»در اسفند 1324،پس از کشتن احمد کسروی،اعلام موجودیت کرد و رسما فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد.سید مجتبی میرلوحی،مشهور به نواب صفوی، رهبری این جمعیت را به عهده داشت و از همکاران نامی او عبد الحسین واحدی،خلیل طهماسبی،حسین امامی و مظفر علی ذو القدر بودند.فدایان اسلام از زمان شکلگیری (1324 ش)تا دوران دوم نخستوزیری حسین علاء(1334 ش)علاء بر کسروی،چند قتل دیگر هم در کارنامه خود داشت.عبد الحسین هژیر(آبان 1328)و حاج علی رزمآرا(اسفند 1329)سوءقصد نافرجام به جان حسین فاطمی،معاون وقت مصدق در 25 بهمن 1330 نیز از دیگر اقدامات این جمعیت بود.
در سال 1333 ش محمد رضا شاه به فکر افتاد که نواب را به سمت خود جلب کند.بنابراین پیشنهادهایی را توسط امامجمعه با او در میان گذاشت که با عدم اقبال نواب روبهرو شد.64از اینرو دنبال بهانهای افتاد که با دستاویز قرار دادن آن،اعدام اعضا و انحلال فداییان اسلام را مشروعیت بخشد.این بهانه در اواخر آبان 1334 با حمله یکی از اعضای فداییان به نخستوزیر وقت،حسین علاء،به دست شاه و حکومت پهلوی افتاد.
فداییان اسلام پیش از این در سال 1330 ش،هنگامی که خبر نخستوزیری علاء(بار نخست)اعلام شد،با صدور اعلامیه به او هشدار داده،از پذیرش سمت خطیری همچون نخستوزیری،وی را برحذر داشتند.نواب در این اعلامیه،که در روزنامههای کیهان،نبرد ملت و اصناف منتشر شد،خطاب به حسین علاء یادآور شده بود که«زمامداری ملت مسلمان ایران از آن تو و امثال تو نیست.فورا برکناری خود را اعلام کن.»65در آن سال،عمر دولت علاء خیلی زود به سرآمد و نواب نیز دیگر در صدد اقدامی برنیامد و احتمالا از تصمیم اعدام او صرفنظر کرد.اما اینبار،که علاء با رغبت سمت نخستوزیری را پذیرفته،بر خلاف اعلام قبلی(مهر 1334)،برای امضای پیمان بغداد(سنتو)آماده سفر به عراق شده بود،اقدام به تهیه نقشه قتل او کرد.
در اواسط آبان 1334،مظفر علی ذو القدر،طبق نقشه قبلی،چندین بار به اطراف منزل حسین علاء رفت تا هنگام خروج وی از منزل اقدام به کشتن او کند.اما موقعیت مناسب پیش نیامد و نقشه او عملی نشد.حتی صبح روز پنجشنبه 25 آبان 1334 ذو القدر به منزل آیت اللّه سید ابو القاسم کاشانی رفت تا هنگامی که علاءبرای اظهار تسلیت به مناسبت درگذشت سید مصطفی کاشانی،به خانه آیت اللّه میرود،او را به قتل برساند.ولی علاء به خانه آیت اللّه کاشانی نرفت و باز اقدامات فداییان اسلام بیاثر ماند.تا اینکه نواب باخبر شد علاء عصر همان روز(25 آبان 1334)در مجلس ختم سید مصطفی کاشانی که در مسجد شاه برگزار خواهد شد،حاضر میشود.بنابراین بیدرنگ،جلسهای را با حضور طهماسبی،واحدی،ذو القدر، سید محمد واحدی و محمد مهدی عبد خدایی تشکیل داد و به تشریح چگونگی اجرای نقشه و وظایف اعضا پرداخت.جلسه پس از صرف ناهار به پایان رسید و مظفر علی ذو القدر که از قبل داوطلب بود،توسط دوتن دیگر از حاضران جلسه،به طرف مسجد شاه،بدرقه شدند.
علاء که صبح همان روز به حضور محمد رضا پهلوی رفته بود و اسامی اعضای هیئت همراه خود را برای شرکت در کنفرانس پیمان بغداد،اعلام کرده بود.حدود ساعت 4 بعد از ظهر، وارد صحن مجلس شد.هنوز چند قدمی به طرف شبستان برنداشته بود که ذو القدر او را هدف گلوله قرار داد.اما گلوله اول او به خطا رفت و گلوله دوم نیز در اسلحه گیر کرد.ذو القدر چون اوضاع را چنین دید به سمت علاء حمله برد و با اسلحه بر سر او کوبید تا شاید موفق به انجام کار شود.اما نیروهای انتظامی و نظامی،که از حمله به علاء آگاه شده بودند،او را دستگیر کردند و به ضرب و شتم او پرداختند.
علاء به سرعت در مسجد تحت مداوا قرار گرفت و از آنجا به بیمارستان وزارت راه منتقل شد.چون ضربه ذو القدر بر سر علاء چندان عمیق نبود،مداوای او تنها با سه بخیه پایان یافت و همان روز از بیمارستان مرخص شد.او فردای همان روز(شنبه 26 آبان 1334)با سر باندپیچی شده،به اهواز رفت تا از آنجا عازم بغداد،محل امضای پیمان سنتو،شود.ذو القدر نیز پس از بازجویی بدنی ابتدا به کلانتری 8 و سپس به شهربانی تهران انتقال یافت.
به دنبال این حادثه،سید عبد الحسین واحدی و اسد اللّه خطیبی هم که به اهواز رفته بودند تا در صورت شکست نقشه ترور در تهران،به بغداد رفته،علاء را در آنجا به قتل برسانند،دستگیر و به تهران منتقل شدند.از سوی دیگر دولت اقدام به شناسایی مخفیگاههای رهبران و اعضای جمعیت فداییان اسلام کرد و با اعزام گروههای دو یا سه نفره در محلههای دولاب و مسگرآباد تهران و روی و قم،به جستجوی خانههایی پرداخت که از سالها قبل،محل رفتوآمد افراد جمعیت بود.سرانجام در بعد از ظهر اول آذر 1334 نواب صفوی،حمید ذو القدر و سید محمد واحدی دستگیر و بازداشت شدند.طولی نکشید که بیشتر اعضای جمعیت فداییان اسلام دستگیر شدند و مورد بازجویی قرار گرفتند.عدهای در بازجوییها اعلام کردند که مدتها پیش از عضویت در آن جمعیت استعفا کردهاند؛عدهای هم پس از محاکمه فرمایشی به اعدام و یا چند سال زندان محکوم شدند.
در اینجا آنچه مهم و درخور تأمل و تعمق است،انگیزه یا اهدافی است که فداییان اسلام از اعدام حسین علاء در نظر داشتند.ذو القدر،در جلسات بازجویی درباره علت ترور علاء بیان کرده که چون نخستوزیر بر تعالیم و دستورات قرآن کریم اعتقاد ندارد و بر خلاف آن عمل کرده،موجب فراوانی فحشا در سراسر کشور شده،تصمیم به قتل او گرفتم.همچنین اظهار داشت که علاء به جای اینکه برای جلوگیری از مفاسد ارهای بیندیشد،به دنبال امضای پیمان بغداد است و این کار او ایران را به جنگ روس فرستاده،باعث کشته شدن جوانان کشور خواهد شد.
افزون بر این اظهارات،ذو القدر زیر پالتو،کفنی پوشیده بود که بر روی آن،با مرکب قرمز نوشته شده بنود:«پیمان نظامی،قرارداد نفت و هرپیمان خارجی بیاد ملغی شود»؛«قل هو اللّه احد»،«احکام اسلام باید اجرا شود»،«قطع ایادی اجانب و دشمنان اسلام و ایران،انگلیس، امریکا و روس»،«برقرار باد حکومت قرآن»،«واژگئون باد حکومت کفر و معصیت»،«الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه»،«و لا تحسین الذین قتلوا فی سبیل اللّه امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»66
عبارات نوشته شده بر روی کفن ذو القدر،تا حدودی بیانکننده انگیزه فداییان اسلام-گذشته از انگیزه فردی-از ترور علاست.چرا که ذو القدر به عنوان عضو جمعیت،که از نزدیک با اندیشهها و آرای نواب صفوی آشنایی داشته و از انگیزه و اهداف جمعیت فداییان اسلام نیز ملهم بواده است در این صورت اگر تحریر عبارات فوق را یک اقدام فردی و بدون اطلاع جمعی هم بنگاریم،میتوان گفت که انگیزههای فردی او از آموزهها و اهداف جمعیت الهام پذیرفته،در همنوایی با آن،شکل گرفته است.
وزارت دربار(نوبت چهارم)
حسین علاء در 14 فروردین 1336 از سمت نخستوزیری کناره گرفت و پس از مدتی بار دیگر به وزارت دربار منصوب شد که پیشتر سه بار ریاست بر آن را تجربه کرده و بیش از هر سمتی با خلقوخوی او میساخت.او تا آبان 1342،به مدت شش سال وزیر دربار بود.در طول این مدت چندی شایع شد که دوباره سفارت ایران در لندن را برای او در نظر گرفتهاند،اما او تظاهر به«ضعف مزاج»کرد و با بهانه قرار دادن گرفتاریهای داخلی در زندگی،از قبول سفارت عذر خواست.67
ساواک در گزارشی که در اواسط سال 1338 ش تهیه کرد،به اقداماتی اشاره میکند که گروهی مرکب از اسد اللّه علم،علی امینی،حسین علاء و جهانشاه صالح علیه دولت اقبال انجام میدادند،در بخشی از این گزارش آمده است:
«فعالیت آقایان علاء،علم،امینی و جهانشاه صالح علیه دولت،که مدتی متوقف و جلسات آنها نیز تقریبا به حال تعطیل درآمده بود،مجددا شروع و آقایان نامبرده در پس پرده،و به طور خیلی محرمانه فعالیتهایی را علیه کابینه شروع و ملاقاتهایی بین آقایان صورت میگیرد...»68
همچنین مقاله تندی در روزنامه آتش با عنوان«برای ملت ما علاء برابر با بلا است»چاپ شد که با مخاطب قرار دادن دولت وقت،سخت از عملکرد دولت علاء و اقدامات او انتقاد میکرد. نسخهای از این مقاله که توسط مأمور ساواک تهیه و در پرونده علاء بایگانی شده است،نشان میدهد سازمان اطلاعاتی کشور افراد مختلف را زیر نظر داشته،با جمعآوری مطال بو نکات متعدد درباره هرفرد،بویژه رجال سیاسی،فعالیت آنها را کنترل میکرد.سید مهدی میراشرفی نویسنده مقاله روزنامه آتش،در بخشی از نوشتههایش،علی امینی،نخستوزیر وقت،را مخاطب خود قرار داده،مینویسد:
«...من امروز بار دیگر سخنم با آقای علی امینی،نخستوزیر،و تنی چند تن از اعضای کابینه ایشان است که داعیه اصلاحطلبی و آزادیخواهی و مبارزه با سوءاستفادهچیان و متنفذین و گردن کلفتهای بنام دارند...هرچه تاریخ زندگی آقای حسین علاء وزیر دربار شاهنشاهی ایران را ورق بزنیم به نشانههایی از مقام و اعمالنفوذ بیشتر برخورد میکنیم.به متصدیان امر دستور بدهید پرونده شرکت معاملات خارجی را نگاه بکنند...پس از پرونده انتخابات دوره نوزدهم و شرکت معاملات خارجی اشارهای نیز به پرونده کلان شرکت ثابت پاسال،به دوست دوجان در یک قالب آقای علاء و حبیب اللّه خان ثابت بکنیم...زمینخوار کبیر چه کسی بهجز آقای حسین علاء میتواند باشد.زمینهای دشت گرگان،زمینهای کنار راهآهن اهواز،زمینهای ساختمان تلویزیون و دهها نمونه دیگر...»69
درباره سوء استفادههای مالی و اعمال نفوذی که علاء در برخی از دستگاهها و شرکتهای دولتی و غیر دولتی داشته،در میان اسناد ساواک،به چند سند برمیخوریم که متناسب با مقاله روزنامه آتش،به یکی از آنها،اشاره میشود:
«موضوع:اخذ عوارض مشروبات غیر الکلی شماره:1976/316
محل:شهرداری تاریخ حادثه:-
عطف به شماره:-تاریخ وصول خبر:7/5/40
منبع خبر:مأمور ویژه تاریخ گزارش:8/5/40
تقویم:ب-2
روز گذشته[امیر منصور]شریفی،مدیرکل مالی شهرداری به سید جعفر بهبهانی میگفت دو روز قبل پس از مطالعه زیاد پیشآگهی 50 میلیون تومان عوارض وصول نشده شهرداری از کارخانجات سازنده نوشابههای غیر الکلی را صادر کرده و آقای[نور الدین الموتی]وزیر دادگستری و شهاب فردوس نیز او را تشویق کردهاند.ولی آقای علاء بر اثر پافشاری حبیب اللّه ثابت[پاسال]از این اقدام شدیدا عصبانی شده و قصد دارد موجبات برکناری وی را فراهم کند. شریفی از سید جعفر بهبهانی سئوال میکرد چون آقای علاء با دکتر نصر دوست صمیمی هستند لذا قادر است او را از کار برکنار کند و در این مورد اظهار نگرانی مینمود.ولی سید جعفر بهبهانی شریفی را تشویق به ادامه کار و اخذ عوارض معوقه میکرد و به او گفته است با تمام قوا از او پشتیبانی خواهد نمود.»70
همچنین در گزارش دیگری از مأموران ساواک آمده است که«در اواخر 1342 ش،علاء به طرق مختلف از تعیب»یکی از پروندههای مهم سوء استفاده درباره شرکت بیمه،جلوگیری میکند.71
علاء در 12 آبان 1342 از وزارت دربار برکنار شد و جای خود را به حسین قدس نخعی داد. در اینباره علل متعددی را برشمردهاند:از جمله یک روز پس از برکناری علاء از وزارت دربار،مأمور ویژه ساواک خلاصهای از علل مورد بحث در محافل سیاسی را جمعآوری و به شرح زیر گزارش کرده است:
«در محافل وابسته به دربار شاهنشاهی در مورد علت برکناری آقای علاء وزیر سابق دربار شاهنشاهی و انتظام،مدیرعامل شرکت ملی نفت،مطالبی به شرح زیر مورد گفتگو قرار گرفته است:
1)در روز واقعه 15 خرداد 1342 آقای علاء جلسهای مرکب از آقایان انتظام،مهندس شریف امامی،وارسته،سردار فاخر حکمت،سرلشکر دکتر ایزدپناه و چند تن دیگر ترتیب داده و اظهار نموده برای جلوگیری از این جریان و آرامش در کشور من امروز میخواستم مذاکره کنم و راهحلی فکر نمایم.مهندس شریف امامی اظهار میدارد که تشکیل جلسه با نظر و کسب اجازه اعلیحضرت همایون شاهنشاه بوده است یا اینکه خود جنابعالی رأسا پیشقدم این کار شدهاید. آقای علاء اظهار میدارد خیر،چون فکر میکنم که این جریان بستگی به سرنوشت کشور و همگی ما دارد ما آن را تشکیل دادیم و بعد از مشاوره نظرات را به اطلاع اعلیحضرت خواهم رسانید.آقای شریف امامی و یکی دو نفر دیگر اظهار میدارند بهتر است که تشکیل جلسه قبلا به عرض برسد تا اگر اجازه فرمودند در این باب صحبت شود.آقای انتظام اظهار داشته صرفنظر از آنچه که مربوط به اعلیحضرت است جریاناتی است که مربوط به خود ماست و آینده کشور و فکر میکنم مانعی ندارد ما خودمان در آن مود بحث کنیم تا بعدا در مورد مطالب مربوط به سلطنت با اعلیحضرت مذاکره گردد.به هرصورت جلسه آن روز تعطیل میشود و مهندس شریف امامی جریان امر را در همان روز یا روز بعد به عرض اعلیحضرت میرساند که شد[ید]ا موجبات ناراحتی شاهنشاه فراهم میشود.
2)در کلیه جریانات اخیر و اجرای مواد ششگانه و انتخابات و تحولات که صورت میگرفته است تماسهای مدام بین دکتر امینی،علاء،انتظام و نفیسی از نظر وابستگی و دوستی برقرار بوده است و اکنون نیز این تماسها و ملاقاتها مرتبا صورت میگیرد.
3)عدم رضایت عمومی و اعمال نظرهای خصوصی که در مسائل از طرف علاء میشده است و یک قسمت از نارضایتی شاهنشاه را تشکیل میداده است.
4)یکی از پروندههای مهم که سوء استفاده هنگفت در آن شده است موضوع شرکت بیمه است که بالغ بر 70 میلیون تومان است و گزارش آن از طرف علی اصغر کاظمی و فاضلی بازرسهای کل کشور تدوین و مبنای آن روی گزارشهای علی سجادیان و هادیان،بازرسیهای قانونی است. فعلا پرونده نزد فاضلی است و آقای علاء به طرق مختلف از تعقیب این پرونده جلوگیری مینموده است.»72
علاء بعد از برکناری از وزارت دربار به کار مهمی گمارده نشد.از دیگر مشاغل او،میتوان به ریاست او بر«هیئتامنای دانشگاه پهلوی(شیراز»)و عضویت در«انجمن آثار ملی ایران» اشاره کرد که خود از مؤسسان آن بود.اما از مهمترین فعالیتهای او،ریاست بر«جمعیت برادری جهانی»در ایران،تأسیس«لژ مهر»،به عنوان اولین لژ وابسته به اتحادیه لژهای فرماسونری آلمان و تأسیس«لاینز»در ایران است که در این بخش،بر اساس منابع و اسناد منتشر شده و قابل دسترس،ذیل عنوان«علاء و فراماسونری»به شرح آنها میپردازیم:
علاء و فراماسونری
از تاریخ دقیق و یا چگونگی عضویت حسین علاء در نخستین محفل فراماسونری اطلاعی در دست نیست.در برخی از پژوهشهای اخیر،نام وی جزو اعضای«لژ بیداری ایران»ذکر شده است.73این لژ که در فاصله سالهای 1906/1325 تا 1914 م/1334 ق در تهران فعال بوده،نخستین لژ فراماسونری است که در ایران تأسیس یافته و از لژ شرق اعظم(گراند اوریان) فرانسه پیروی میکرد.هرچند اسنادی که از لژ بیداری ایران باقی مانده،عضویت او را در آن لژ تأیید نمیکند و نام علاء در فهرست اسامی اعضای لژ که در کتابی به نام تاریخ آغازین فراماسونری در ایران،مطابق با بایگانی آن لژ تنظیم یافته،دیده نمیشود.74
البته دختر ابو القاسم خان ناصر الملک قراگوزلو،نایب السلطنه احمد شاه قاجار،همسر علاء بود و چون ابو القاسم خان خود از اعضای مشهور لژ بیداری ایران بوده،میتوان چنین گفت که علا نیز با لژ مزبور ارتباط نزدیکی داشته و گاهی در جلسات آن هم حاضر میشده است.پذیرش چنین گفتهای،تا حدی عضویت علاء را در لژ بیداری ایران تأیید میکند و حکایت بر این دارد که وی بعد از مشروطیت دوم،یعنی بین سالهای 1327 تا 1334 ق با لژبیداری ایران آشنایی یافت و به جرگه فراماسونرها پیوست.اگرچه در این گرایش،ابو القاسم خان ناصر الملک، پدرزن او،نقش مؤثری داشته است.در اینباره منابع ساواک اذعان میدارد که علاء از ریشههای اساسی فراماسونری در ایران بوده است:
«گفته میشود[که علاء]از ریشههای اساسی فراماسونری در ایران است.البته رئیس این دسته در ایران مرحوم ناصر الملک بود که پس از اوکلید به زن علاء[دختر ناصر الملک]داده شد و او امروز کلیددار فراماسونری در ایران است وعلاء جزء هیئترئیسه و نوکر زن خود میباشد و اصولا فراماسونها با شاه خوب نیستند و به طوری که شهرت دارد جنبه جاسوسی دارد.»75
اسماعیل رائین در کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران،ضمن معرفی اجمالی حسین علاء به عنوان نخستین استاد اعظم«گراندلژ مستقل ایران»نوشته است که علاء در«امریکا به سازمانهای فراماسونری پیوست.»76وی زمان دقیقی را برای نوشتهاش بیان نکرده اما با توجنه به مشاغل و فعالیتهای علاء،میتوان گفت که حسین علاء در سالهای 1303 و یا 1304 ش، که وزیرمختار ایران در امریکا بود،به عضویت یکی از لژهای فراماسونی درآمده است.
افزون بر این،برخی به سالهای اشاره کردهاند که علاء ریاست کابینه وزارت امور خارجه را -در دورانی که پدرش وزیر امور خارجه بود-بر عهده داشت.این دسته ارتباط او با افرادی همچون حسن وثوق الدوله،عضو لژ بیداری ایران را به عنوان فعالیتهای ماسونی او قلمداد کردهاند.همچنین ماسون بودن پدرش،علاء السلطنه،را مطرح و طوری بیان کردهاند،که در زمان ریاست الوزرایی علاء السلطنه و همزمان با خارج شدن او از صحنه سیاست،علاء نیز فراماسون بوده و در یکی از مجامع فراماسونری عضویت داشته است.77
بنابر آنچه گفته شد،فعالیت ماسونی حسین علاء در دو برهه قابل پژوهش و بررسی است، اولی در دوران نخست زندگیاش،که از سالهای ورود او به وزارت امور خارجه،یعنی حدود 1280 ش آغاز میگردد و تا اوایل سلطنت محمد رضا پهلوی ادامه مییابد.از فعالیتهای ماسونی او در این دوران،آگاهیهای محدودی در دست است که با توجه به آنها او در پیوستن بعضی افراد به مجامع فراماسونری،نقش داشته،در چند جلسه تنصیب ماسونها حاضر بوده است.از جمله این افراد میتوان شاهرخ فیروز را نام برد که پدرش،نصرت الدوله فیروز میرزا، در حضور علاء،پاکتی را که حاوی ناهمای درباره ماسون بودن فرزندش بوده به شاهرخ داده است.
78
علاوه بر این در این سالها نخستین جلسه رسمی«لژ روشنایی»با حضور علاء تشکیل شد79 که این امر بیانکننده اهمیت و جایگاه او در محافل ماسونی است.
حسین علاء در دوره دوم زندگی سیاسی خود،که از اواخر دهه 1320 ش شروع شد و تا پایان وزارتش در دربار پهلوی به سال 1342 ش ادامه یافت،نه تنها در مجامع فراماسونری عضو بوده و فعالیت رسمی داشته است،بلکه در تأسیس دیگر لژهای ماسونی در ایران نیز نقش اساسی و مؤثری ایفا کرده به عنوان استاد ما دام العمر در محافل مزبور حضور مییافت.
پایان جنگ جهانی دوم و آغاز دوره جدید فراماسونری
پس از پایان جنگ دوم جهانی،که با شکست آلمان نازی و پیروزی دول متفق همراه بود،بار دیگر گراندلژهای اروپایی فعالیت خود را از سر گرفتند و به احیای اسناد و مدارک خود پرداختند که در زمان جنگ برای ترس از نابودی توسط مأموران جنگی هیتلر،مخفی نگه داشتن بودند.کشورهای انگلیس و فرانسه بیش از پیش شبکه فراماسونری را در جهان پس از جنگ گسترش دادند و با دعوت از فراماسونهای قدیمی،اقدام به تأسیس و راهاندازی لژها و عضوگیری افراد جدید کردند؛در برخی از کشورها نیز،لژهای وابسته جدیدی را پیریزی نمودند.کشور انگلیس،که یکی از فاتحان جنگ بود ابتدا لژی را در کشور شکست خورده آلمان تأسیس کرد و پس از آن،در اواخر 1947 م با تشکیل چند لژ ماسونی تحت نظارت گراندلژهای انگلیس(انگلند،اسکاتلند،ایرلند)،«سازمان فراماسونی انگلیس در آلمان»را ایجاد کرد.سال بعد،سازمان که در اداره مرکزی قوای اشغالگر انگلیس در شهر بداوین هانس80آلمان قرار داشت،با کمک فرماندهان نظامی انگلیس،با توسعه فراماسونری،توسط رؤسای فراماسونری خود،به آلمانیها و انگلیسیهای مقیم آلمان توصیه کردند که با کمک سایر برادران فراماسون در کشورهای مجاور،تشکیلات ماسونی را تشکیل دهند.
چندی بعد یکی از ماسونهای معروف آلمان به نام ج.و.ن.گروز،پیش از مسافرت به انگلستان،با اتحادیه لژهای بزرگ انگلستان دیدار و اعلام کرد که برای تشکیل لژهای تابع انگلستان در آلمان اقدام خواهد کرد.اتحادیه لژهای انگلستان نیز به منظور جلوگیری از چنین اقدامی تأکید کرد که لژهای فراماسونری آلمانی از طرف گراندلژ انگلستان به رسمیت شناخته نخواهد شد.با وجود این طولی نکشید که فعالیت فراماسونری در آلمان شروع و نخستین لژ، که زبان آن انگلیسی بود در شهر دوسلدرف آلمان تأسیس شد.لاولر،استاد اعظم،که تبعه انگلستان بود بر این لژ ریاست میکرد.او با تقدیمنامهای که به اتحادیه لژهای انگلستان فرستاد، لژرا برای همیشه تحت فرمان و اطاعت و در اختیار لژهای انگلیسی قرار داد.
پس از تأسیس لژ مزبور،پنج محفل دیگر در شهرهای مختلف آلمان به وجود آمد.چیزی که اعضای لژهای آلمانی را میرنجانید و مونجب میشد دشمنی و نفرت و کینهتوزی در ملت و مردم ژرمن و انگلوساکسون زنده کند و مبارزه مخفی بین دستههای مختلف فراماسونری را در آلمان شدت بخشد،تابعیت لژهای آلمانی به اتحادیه لژهای انگلیسی بود،که سرانجام اتحادیه لژهای انگلستان با تأسیس«گراندلژ آلمان»موافقت کرد و در سپتامبر 1958 اتحادیه لژهای آلمانی تأسیس شد.
نخستین لژ وابسته به اتحادیه لژهای آلمان در ایران
اتحادیه لژهای آلمان با برقراری تماس و ایجاد اتحاد و همبستگی با دیگر گراندلژهای جهانی شروع به تأسیس لژهای وابسته در دیگر کشورها کرد.از جمله کشورهایی که زمینه برای تأسیس لژ فراماسونری وابسته به اتحادیه لژهای آلمان در آن فراهم گردید،کشور ایران بود،که نخستین بار با پیشگامی تقی اسکندانی عملی شد.81
تقی اسکندانی تحصیلات خود را در آلمان تکمیل کرده،در همانجا هم به عضویت لژ فراماسونری درآمده بود.او پس از بازگشت به ایران در«لژ همایون»که با اجازه استاد اعظم قاهره(مصر)تأسیس یافته بود،عضو شد.لیکن پس از چند ماهی،به عللی،از جمله اجبار در پرداخت اعانه به صندوق لژ،تصمیم به کنارهگیری از آن گرفت.مهمترین عاملی که موجب نگردید اسکندانی از ادامه فعالیت(عضویت)در لژ همایون خودداری کند ارتباط آن لژ با اینتلیجنس سرویس انگلستان بود.82بنابراین اسکندانی از لژ همایون جدا شد و به تأسیس لژی که به اتحادیه فراماسونری آلمان وابسته بود روی آورد.
چندی بعد،به دلیل اختلافهای پیشآمده میان لژهای انگلوساکسون(انگلیسی)و گرانداوریان از یک سو،و اقدامات و مخالفتهای سپهبد حاج علی کیا از سوی دیگر،لژ همایون منحل و خبر انحلال آن در سال 1336 ش،پس از حدود پنج سال فعالیت مستمر،اعلام شد. به نوشته رائین،حسین علاء در برچیده شدن لژ همایون نقش مؤثر و درجه اول را داشته است.
تأسیس لاینز در ایران
در روزهای آغازین سال 1336 ش،شفیق منصور،نماینده سیار لاینز بین المللی که اهلیت لبنانی داشت،به ایران آمد و در دومین روز اقامتش در تهران با اللّه پاشا خان صالح،استاد دانشگاه و مترجم و مشاور سفارت امریکا در ایران،دیدار کرد.او با ارائهنامه یکی از دوستان مورد اعتماد صالح از وی تقاضا کرد که مدیریت و مسئولیت تشکیل جلسه لاینز را در ایران به عهده بگیرد،اما صالح در طول مذاکرات با او،از شنیدن عنوان«فراماسون»به وحشت افتاد و تقاضای شفیق را نپذیرفت.با وجود این در برابر اصرار او،که میخواست یک نفر«مطلع و متنفذ»را برای تأسیس لاینز در ایران معرفی کند،حسین علاء را به وی معرفی کرد.شفیق منصور نیز به ملاقات علاء رفت.83
چنین معرفی از سوی صالح حائز این نکته است که ماسون بودن علاء و ارتباط او با محافل فراماسونری،بر افراد بسیاری آشکار بود و افراد متعددی از شهرت ماسونی وی آگاهی داشتهاند.علاء در این زمان وزارت دربار را بر عهده داشت و با محافل فراماسونری،اعضا و فعالیتهای آن هم آشنا بود.ازاینرو اتمال قریب به یقین وجود دارد که فهرست اسامی سی نفری از ساکنان تهران را،که شفیق منصور در 15 فروردین 1336،برای بنای اولیه باشگاه لاینز در ایران،از آنان دعوت به عمل آورد،حسین علاء تهیه و در اختیار منصور قرار داده بود. اسامی سی نفری که برای تأسیس لاینز در تهران دعوت شدند عبارتاند از:بوذری،اسماعیل اردلان،هرمز آرش،کاظم اشرفی،منصور امامی،صادق آهی،منصور پورسینا،علی تاج بخش،حسن تراب،میشل جمال،احمد حریری،ادموند حکیم،حبیب اللّه دیهیم،معز الدین ذو الفقاری،عزیز رفیعی،اسماعیل شریفی،محمود شکوه،طاهباز،حسین علاء،علی نقی فسا،حسن فصیحی،محمد کاظمی،وانگ گرنی،ارباب گیو،عبد الحسین مثقالی،ویلهلم مقدم،حسن مهدوی،تقی یزدی و مهدی یزدی.
باشگاه لاینز بین المللی در تقسیمات خود،کشور ایران را منطقه 354 نامید و تا سال 1341 ش 57 باشگاه را در پنجاه شهر با 1753 عضو مرد دایر کرد.84از جمله،باشگاه لاینز شیراز که با مسافرت حسین علاء به آن شهر تأسیس یافته بود،عدهای را به عضویت پذیرفت.
رائین،سال تأسیس لاینز شیراز را 1340 ش میداند که با توجه به اسناد متشر شده به نظر میرسد،این لاینز در سالهای 1338 و 1339 ش بنا نهاده شده است.این اسناد،که گزارشهای ساواک شیراز خطاب به ساواک تهران است،در جلد دوم کتاب اسناد فراماسونری در ایران به چاپ رسیده و ضمن اشاره به اختلافات موجود میان استادان دانشگاه شیراز،نقش مؤثر حسین علاء در تأسیس باشگاه لاینز در شیراز را مورد توجه قرار داده است.گزارش نخست در اول آبان 1338 و گزارش دوم در 22 خرداد 1339 وصولشده که متن کامل آن به شرح زیر است.85
سند شماره[4/417059]
-محرمانه-
سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک)
گیرنده:
تاریخ:22/3/39
موصوع:تشکیلات فراماسیون
اطلاعیه واصله از سازمان اطلاعات و امنیت شیراز حاکی است که اخیرا به علت اختلافات بین رئیس دانشگاه شیراز و عدهای از استادان،موضوع تشکیلات فراماسیونی در شیراز فاش شده و گفته میشود که آقای دکتر[ذبیح اله]قربان رئیس دانشگاه به دستور آقای علاء این تشکیلات را در شیراز تأسیس و حتی گفته است که اعلیحضرت همایونی هم وابسته به این تشکیلات میباشند و شایع است که در مسافرت اخیر دکتر قربانی به فرانسه یکی از شخصیتهای بزرگ فراماسیونی در فرودگاه از مشار الیه استقبال نموده است.جلسات این جمعیت در منزل سرکیس ماتریوس ارمنی بعضا تشکیل و برای اینکه افراد یکدیگر را نشناسند از ماسک مخصوصی استفاده مینمایند و آقای دکتر تمدن فرزانه استاد دانشگاه در این تشکیلات لژ بالاتری داشته و دکتر قربان زیردست وی میباشد.
ضمنا دکتر حقیقی برای شرکت و نامنویسی در تشکیلات فراماسیونی با آقای دکتر قربان مذاکره نموده و دکتر قربان سه سئوال از نامبرده به شرح زیر نموده است.
ی1-اگر انقلابی در حال حاضر علیه رژیم فعلی در ایران بشود آیا شما شرکت میکنید یا خیر؟
2-آیا در مجمع و مجلسی که شرکت مینمایید مصلحت شخصی را بر مصالح آن مجمع ترجیح میدهید؟
3-موضوع سوم مطلب جالبی بوده که رابط به علت عدم حضور ذهن فراموش نموده است و به قرار اطلاع آقایان دکتر قربان و دکتر تمدن فرزانه در تاریخ 20/2/39 برای شرکت در انتخابات کمیته که در هتل سمیرامیس تشکیل جلسه داده به تهران عزیمت نمودهاند.
علی هذا مراتب استحضارا به عرض رسید صدور هرگونه دستور موکول به نظر عالی است.
[هامش(1):]محترما به عرض میرساند.24/3/39.
[هامش(2):]شما باید کلیه لژهایی که در ایران هست بشناسید و به تدریج پرونده تشکیل نمایید.
[هامش(3):]به نظر آقای ضرابی برسانید سپس بایگانی شود 25/4/39.
-محرمانه- اسامی اعضای لاینز شیراز در سال 1338 عبارت بودند از:تمدن فرزانه،ذبیح اله قربان، عزیز اله قوامی،لطفعلی صورتگیر،حبیب اله خمسی،علیمحمد دهقان،سرکیس ماتریوس ارمنی و فرهمندفر.86
بعدها در مرداد 1343،که به مناسبت مرگ حسین علاء مجلس یادبودی برگزار شد،دکتر معارفی،دبیر لاینز ایران در آن سال،درباره نقش علاء در پایهگذاری لاینز در ایران،سخنرانی و علاء را«عضو مؤسس اولین باشگاه و پایهگذار لاینز در ایران»معرفی کرد.وی در بخشی از سخنان خود گفت:
«بنا به پیشنهاد و استدعای شیرمرد علاء بود که اعلیحضرت همایون شاهنشاه ریاست عالیه لاینز ایران را قبول فرمودند.با جدیت و[علاقهمندی]شادروان حسین علاء بود که در ظرف چند سال از یک باشگاه 112 باشگاه دیگر به وجود آمد.بدوا منطقه موقت،سپس 354 و از دو سال پیش مناطق سهگانه تشکیل و ایران با 113 باشگاه لاینز مقام هفدهم را در بین 125 کشور به دست آورد.در نتیجه جدیت حسین علاء بود که دارای شیرنامه به زبان فارسی شد و هم در نتیجه پافشاری آن شادوران بود که زبان فارسی دهمین زبان رسمی لاینز بین المللی گردید.شادروان شیرمرد علاء در ایجاد آموزشگاه نابینایان رضا پهلوی و ساختمان آموزشگاه نابینایان فرح پهلوی و مؤسسات بزرگ و کوچک دیگری که به وسیله باشگاههای لاینز ایران احداث و یا تأسیس شدهاند،سهم بسزایی دارد.شیرمرد ارجمند حسین علاء دو سال ریاست باشگاه لاینز تهران،دو سال ریاست منطقه 354 و دو سال ریاست شورای عالی مناطق را عهدهدار بود...»87
جمعیت برادری جهانی88
حدود یک سال پس از تأسیس نخستین باشگاه لاینز در ایران،دکتر کلینچی،89از سرشناسترین رهبران ماسونی و گراند ماستر فراماسونرهای امریکا،به همراه پروفسور کامپتیون90متخصص اتمی امریکا،به ایران آمد و مرکز«سازمان برادری جهانی»در خاورمیانه و خاور نزدیک را که مرکز آن تهران بود،راهاندازی کردند.آنان حسین علاء وزیر دربار وقت را که دارای فعالیتهای ماسونی بود،به ریاست«جمعیت برادری جهانی»در ایران منصوب کردند و شجاع الدین شفا و سلیمان شاملو را به ترتیب به سمت دبیرکلی و مدیرعاملی آن برگزیدند.از دیگر اعضای جمعیت برادری جهانی در ایران،که هرکدام ریاست کمیسیونهای مختلف آن را بر عهده داشتند میتوان دکتر فرهاد،فروزانفر،دکتر محمود مهران،جمشید آموزگار و دکتر محمود اعتمادیان را نام برد.
بنابر گفتههای یکی از افراد که از فعالیت جمعیت برادری جهانی آگاهی داشته،رئوس فعالیتهای آن عبارت بودند از:«1-حذف مطالب زننده علیه مذهب اهل تسنن از کتب درسی فارسی 2-تدریس فقه تسنن و ایجاد کرسی مذهب تسنن در دانشگاه معقول و منقول 3-تشکیل جلسات شورای عالی مرکب از رؤسای مذاهب مختلف.»91
اسماعیل رائین پیش از آنکه به عضویت علاء در لژ«مهر»بپردازد،درباره فعالیت او در مجامع ماسونی نوشته است:
«حسین علاء قبل از اینکه در لژ مهر و گراندلژ مستقل ایران به دریافت مقام استاد اعظم نایل شود از لژ ایدهآل جهانی صاحب عالیترین عنوان یعنی مقام فراماسونری ما دام العمر شده بود.»
او در ادامه،ترجمه نامه نحسین علاء را که به زبان فرانسه در 22 اوت 1951/31 مرداد 1330 در پاسخ به استاد اعظم لژ ایدهآل جهانی نوشته شده بود،نقل کرده است:
«تهران 22 اوت 1951
عالیجناب آقای حناابی راشد استاد بزرگ،با عنوان ما دام العمر لژ ایدهآل جهانی قاهره.آقای جواهری،منشی سازمان جهانی ایدهآل در تهران نیات محبتآمیز شما را در مورد اعطای عالیترین درجه ماسونری به اطلاع من رسانید.
ضمن سپاس از قصد التفاتآمیز شما خاطرنشان میسازم که این افتخار بزرگی را که نصیب من میسازید قبول میکنم و همکاری برادرانه خود را اعلام میدارد و متذکر میگردم که انتظار دارم از نقطهنظرهای عاقلانه و برادرانه ماسونری شما استفاده میبرم و سعی میکنم مستقیما وظایف خود را انجام داده و به ایدهآل خود و به صلح،آزادی،برادری و برابر خدمت کنم.استاد بزرگ امیدوارم صمیمانهترین احساسات برادرانه مرا و همچنین احترامات فائقهام را بپذیرید.حسین علاء»92
انحلال لژ همایون و تأسیس لژ مهر
حسین علاء،خود را در انحلال لژ همایون،نسبت به دیگران پیشقدم میدانست و نقش خود را در به تعطیلی کشاندن آن لژ،اساسی و مهم برمیشمرد.او در گفتگویی با رائین میگوید:
«ابتدا تصور میکردم لژ همایون برای پیشرفت مرام و مقصد ماسونیزم به وجود آمده است.به همین جهت همراه محمد خلیل جواهری،استاد اعظم لژ مذکور مراجعهای میکرد بدون مضایقه او را کمک و یاری میکردم.زیرا او را بدون تردید فراماسون وابسته به یکی از لژهای معتبر میشناختم.ولی متأسفانه باید بگویم که او و عده زیادی از یارانش که اکنون در لژهای انگلیسی و فرانسوی فعالیت دارند و حتی مقامات عالیه را عهدهدار شدهاند،راههای غلطی در پیش گرفته بودند،آنان نه تنها در اجرای هدفهای ماسونیزم نمیکوشیدند،بلکه اعمال و افعالی انجام میدادند که حتی تکرار آنها برای من وهنآور است.ارتباطهایی که در این لژ با فراماسونهای خارجی برقرار شده بود،برای من که همیشه به این مملکت عشق میورزم و بارها نشان دادهام که در راه سربلندی واقعی میهنم در صف اول پیکار بودهام ناراحتکننده بود.بعد از آنکه همه موجبات انحلال لژ همایون آماده شد من در از هم پاشیدن سازمان مذکور پیشقدم شدم و خوشبختانه در این کار توفیق حاصل کردم.»93
پس از انحلال لژ همایون،علاء و تقی اسکندانی با کمک چند فراماسونر دیگر لژ جدیدی را به نام«مهر»که زیر نظر سازمان فراماسونری آلمان اداره میشد،پایهگذاری کردند.علاء هم به مقام استاد اعظمی آن لژ انتخاب شد.وی در ادامه گفتگو با رائین در اینباره میگوید:
«با متلاشی شدن لژ مذکور[همایون]و تقدیس و تأسیس لژهای دیگر،مکر از طرف شخصیتهای فراماسونری ایران،به من مراجعه شد که در یکی از سازمانهای آنها شرکت جویم. ولی به عللی که با سلیقه و نظر شخصیام ارتباط دارد حاضر نشدم با آنها همکاری کنم.تا اینکه ازطرف چند نفر از شخصیتهای قابل اعتماد فراماسون پیشنهاد تأسیس لژی که با دو سازمان ماسونیزم انگلیس و فرانسه بستگی نداشته عنوان شد.بعد از اینکه شش نفر از استادان ماسونیزم ایران با هم برای تأسیس لژهای آلمان در ایران توافق کردند،با آنها همعهد شده و فعالیتی را که متأسفانه نمیتوانم جزئیات آن را افشأ کنم و یا نام برادرانم را بگویم آغاز کردیم.»94
البته درباره زمان تأسیس لژ مهر،که پس از آن لژهای دیگر وابسته به سازمان فراماسونری آلمان به نامهای«آفتاب»و«ستاره سحر»نیز تأسیس شد،اختلاف وجود دارد.برخی از منابع نوشتهاند که هرسه لژ در فاصله سالهای 1334 تا 1339 ش تشکیل شدهاند.از طرفی رائین، سال تأسیس لژ مهر را 1338 ش دانسته است که با توجه به تناقضاتی که در برخی از نوشتههای رائین وجود دارد،میتوان گفته گروه نخست را درستتر دانست و سال مورد اشاره رائین را زمانی فرض کرد که گراندلژ متحده(اتحادیه لژهای فراماسونری)آلمان آن را به رسمیت شناخته است.95
به طوری که پیداست،علاء در گفتههای خود از جزییات فعالیت خود و یا درباره هویت شش استاد همعهدش سخنی به میان نیاورده حتی پای متن گفتگوی خود را که رائین از او خواسته بود،امضا نکرده است.96لیکن با انتشار اسنادی،نام شش استاد مورد اشاره معلوم شد.آنان با علاء همعهد شدند و با تأسیس لژ مهر،پای ماسونهای آلمانی را به ایران گشودند.به غیر از علاء نام دیگران عبارتاست از:تقی اسکندانی،سید حسن تقیزاده،مختار الملک صبا،عبد اللّه انتظام،ابو الحسن حکیمی و یک تبعه آلمانی به نام تئودور فوگل.
آنان پیش از آنکه لژ مهر را تأسیس کنند از لژ«آلپینا»در سوئیس خواستند که اجازه دهد لژی را در تهران پیریزی کنند،که تابع قانون اساسی آن لژ باشند.اما لژ سوئیسی موافقت نکرده و آنان صدور چنین اجازهای را از سازمان فراماسونری آلمان خواستند.سازمان مزبور که به عنوان «لژهای متحد آلمان»هم مشهور بود،با تقاضای هفت استاد ایرانی موافقت و منشور تأسیس آن (به تصویر صفحه مراجعه شود)را صادر کردو97در اسناد منتشرشدهء ساواک با اشاره به اسامی مؤسان لژ مهر آمده است که«در سال 1958[1337 ش]هفت نفر از فراماسونهای قدیمی ایران...در تهران کلوپی تشیکل دادند.این کوپ با مکاتبه با لژهای متحده آلمان،موافقت آنها را برای تشکیل شعبه لژ مذکور در ایران جلب کردند و اولین لژ به نام مهر تشکیل شد.98به رغم اینکه زمان تأسیس لژ مهر در این اسناد سال 1337 ش بیان شده،رائین«روز هفدهم بهمن 1338»را زمان تأسیس لژ مهر،به عنوان نخستین لژ وابسته به گراندلژهای آلمان در ایران میداند.با تأسیس این لژ میان فراماسونها مصطلح گردید که«نور از آلمان به ایران آورده شدو»99
بعدها،حدود یک سال پس از انتشار کتاب سه جلدی فراموشخانه و فراماسونری در ایران نوشته اسماعیل رائین(1348 ش)بخش فارسیزبان«رادیو پیک ایران»سلسله گفتگوهایی را با عنوان«جاسوسان و عمال سیاسی آلمان غربی در ایران»پخش و از مطالب نوشته شده در کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران،درباره حسین علاء یاد کرد و پس از نقل جملات پایانی گفتگوی او با رائین،پرسید:«حسین علاء و شخصیتهای قابل اعتمادوی به چه فعالیتهای مشکوکی در شبکه مشغول بودند که او حاضر نیست جزییات آن را افشا کند.اگر بنا به ادعای این آقایان،ماسونها جز نیکوکاری و تهذیب اخلاق مشغلهای نداشتند چرا حسین علاء یکی از استادان اعظم اینچنین اصراری در پنهان کردن اعمال خود و برادرانش دارد.آیا باز هم جای تردیدی باقی میماند که این آقایان عمال سیاسی امپریالیزم در شبکههای سرهمبندی شده به خیانت به مصالح ملی ما مشغول بودهاند.»100
مأموران ساواک در ادامه گزارشی که از برنامه رادیو پیک ایران در 15 دی 1348 تهیه کرده بودند،میافزایند:«نخستین شبکه جاسوسی آلمان غربی در ایران مه101نام داشت و افراد زیر مؤسسین آن بودند:حسین علاء،سید حسن تقیزاده،مختار الملک صبا،عبد اللّه انتظام،تقی اسکندانی،ابو الحسن حکیم[حکیمی]و در رأس این گروه فوگل،جاسوس آلمان غربی قرار داشت و همه این آقایان افراد وابسته به هیئت حاکمه هستند که سالیان دراز،حساسترین پستهای مملکت را در دست داشتند.اندکی پس از تشکیل شبکه مه،گردانندگان اصلی شبکهها در آلمان غربی در مقابل این خدمت به حسین علاء درجه استاد اعظم دادند و پس از تشکیل گراندلژ مستقل ایران،که همه شبکهها را در ایران تحت نظارت داشت،تقی اسکندانی نیز به پاداش خدماتش به سمت دبیر بزرگ گراندلژ تعیین شد.
42 نفر از ایرانیانی که اکثرا مشاغل عالیه در دولت و مؤسسات اقتصادی را داشتهاند عضو لژ مه بوده و هستند.اعضای لژ مه عبارتاند از:حسین آذینفر،دکتر علی ابهری،دکتر علی اصفهانی، نصر اللّه انتظام،دکتر احمد آژی[آژیر]،ابراهیم ادیبی،حمید اصفهانیان،آقا خان بختیار،پرویز بیات،محمد حسن پویانی،دکتر حسین پیرنیا،سید حسن تقیزاده،احمد تهرانیان،سید ابو الحسن جلیلی،علی جهانپور،فتاح حریرفروش،ابو الحسن حکیمی،دکتر خسرو خسروانی،محمد دری،علی اصغر زرینکفش،ادوارد ژوزف،[و...]»102
لژ آفتاب(دومین لژ وابسته به سازمان فراماسونری آلمان)
هنوز بیش از چند ماه از تأسیس لژمهر نگذشته بود که حسین علاء به نام نخستین استاد اعظم این لژ برگزیده شد و«تشریفات انتصاب او»برگزار و به همه آیینها و مقررات لژهای آلمانی در آن عمل شد.در مدت زمان کوتاهی،طبقه روشنفکر ایرانی از تأسیس و فعالیتهای لژ مهر استقبال کرد و طولی نکشید که لژ دیگری به نام«آفتاب»هم تأسیس یافت.در این لژ«ایرانیان آلمانی زبان»و«آلمانیان مقیم ایران»هم عضویت داشته،همانند اعضای لژ مهر،همه،تابع لژهای متحده آلمان بودند.تئودور فوگل،تبعه آلمانی هم به استادی آن برگزیده شد.
لژ ستاره سحر(سومین لژ وابسته به سازمان فراماسونری آلمان)
با تشکیل لژ آفتاب،مخالفتهای لژهای انگلیسی و فرانسوی فعال در ایران،برانگیخته شد و اعلام کردند که فعالیت در لژ مزبور غیر رسمی است.با وجود این،دو لژ مهر و آفتاب به فعالیت خود ادامه دادند.حتی رهبرانشان از طرف اتحادیه لژهای آلمان اجازه یافتند که لژ دیگری را در ایران پی ریزند.بنابراین سومین لژ وابسته به گراندلژ آلمان هم به نام«ستاره سحر»تأسیس شد و ردیف 867 لژهای متحد آلمان را در جهان به خود اختصاص داد.استادی آن هم بر عهده مهندس جعفر شریف امامی واگذار شد.103کسانی که برای شرکت در جلسات آن دعوت شدند عبارتاند از:غلامرضا آرین،علی اشرف احمدی،دکتر علی امیر حکمت،غلامحسین بوربور،دکتر اسکندر تهرانی،نصیر الدین خواجوی،دکتر حسینعلی سلطانزاده پسیان،مهندس جعفر شریف امامی،حسین علاقمند،حسین علاء،حسین قدس نخعی،دکتر محمد حسن گنجی،دکتر غلامرضا مبیّن،ابو الحسن معدّل،مهدی نبوی و دکتر محمد علی هدایتی.104
گراندلژ ایران
تأسیس سه لژ مهر،آفتاب و ستاره سحر،فکر پیریزی گراندلژ اران را در اذهان فراماسونرهای ایران به وجود آورد و اعضای آن سه لژ از سازمان متبوع خود،تقاضای صدور اجازه برای تشکیل گراندلژ ایران کردند.چندی بعد که سازمان فراماسونی آلمان موافقت خود را در اینباره اعلام نمود،نخستین گراندلژ مستقل ایران تشکیل و حسین علاء به عنوان نخستین استاد اعظم آن شناخته شد.
مهمترین شکل متمایزی که میان گراندلژ ایران با دیگر لژهای جهان،همانند انگلیسی، فرانسوی و امریکایی وجود داشت،تغییراتی بود که هیئت رهبری در برگزاری آداب و رسوم و ریتولهای داخلی انجام میدادند.از جمله این تغییرات میتوان به نصب تمثال حضرت علی(ع) و خواندن ابیات مثنوی مولوی اشاره کرد که به نوشته رائین،حسین علاء در ایجاد و مرسوم نمودن تغییرات مزبور مؤثر بوده است.105
آنچه در این میان درخور توجه و تعمق است،مخالفت علنی لژهای انگلیسی با تأسیس گراندلژ مستقل ایران است که به نظر میرسد علت مخالفت آنان،وابستگی لژهای ایران به سازمان فراماسونری آلمان باشد؛چرا که لژهای انگلیسی از همان ابتدا مخالفتشان را با نفوذ و گسترش شبکه فراماسونی آلمان نشان داده همواره با شکلگیری شبکههای مزبور مخالفاند. با وجود،این طولی نکشید که گراندلژ ایران با کسب موافقت لژهای متحدهء آلمان،استقلال یافت و سرانجام در سال 1960 م/1339 ش«گراندلژ مستقل ایران»و سه لژ دیگر مهر،آفتاب و ستاره سحر به طور مستقل به فعالیت خود ادامه دادند.
در استقلال گراندلژ مستقل(ملی)ایران،جعفر شریف امامی نقش رهبری را به عهده داشت و حسین علاء و تقیزاده و انتظام از جمله کسانی بودند که در تأسیس و استقلال آن نقش مؤثری ایفا کردند.106
در 1340 ش لژ ستاره سحر بنا به تقاضای چهل نفر از اعضای آن،از گراندلژ مستقل ایران جدا شد و با گذشت اندکزمانی،سازمان فراماسونری آلمان به حسین علاء اطلاع داد که «ارتباط دو لژ مهر و آفتاب با آن سازمان قطع و فعالیت لژهای نامبرده در سازمان ماسونی جهانی غیر قانونی شناخته میشود.»107
بعدها گراندلژ مستقل ایران به«گراندلژ ملی ایران»تغییر نام داد و تا پایان 7-1346 ش،که لژهای مهر،آفتاب،وفا و صفا از قانون اساسی آن پیروی میکردند،با مجموع 123 عضو ایرانی و خارجی به فعالیت خود ادامه دادند.108
اختلاف پیشآمده میان دو لژ مهر و آفتاب با دو لژ دیگر ستاره سحر و ناهید که موجب جدایی لژهای مهر و آفتاب از اتحادیه کشورهای آلمانی شد،از جمله موضوعاتی است که مورد توجه گزارشگران ساواک قرار گرفت و در گزارشی به آن پرداختند.در این گزارش آمده است:
«پس از اینکه تعداد اعضای این لژها زیاد شد،دو لژ دیگر به نام ستاره سحر و ناهید نیز به آن اضافه شد.کارگردانان اصلی این لژها که به نامهای تقیزاده،انتظام،مختار الملک صبا،مهندس غلامعلی میکده بودند،پس از مشورت با همه اعضا عبد اللّه انتظام را مأمور مذاکره با اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر نمودند.
معظم له نظر انتظام را مبنی بر اتحاد همه لژهای فراماسونری ایران و عدم الحاق آنها با فراماسونهای جهانی و نیز تشکیل گراندلژ ملی ایران مورد تأیید قرار دادند.در نتیجه لژهای وابسته به آلمان موضوع[را]با مرکز خود در میان گذاشتند و آنان نیز با چنین اقدامی موافقت کردند.اما در همین وقت آقایان مهندس جعفر شریف امامی،دکتر امیر حکمت،اشرف احمدی،معدل و عدهای دیگر که تعدادشان 23 نفر میشد با مذاکره با گراندلژ آلمان همچنان وابستگی خویش را با لژهای جهانی ماسونی حفظ کردند و در نتیجه در سالنامههای فراماسونری جهانی نام چهار لژ فوق الذکر[مهر،آفتاب،ستاره سحر،ناهید]را حذف و به جای آن دو لژ ستاره سحر و ناهید نوشته شد.در این احوال کارگردانان دو لژ آفتاب و مهر لژ دیگری به نامهای صفا و وفا تشکیل دادند و سپس گراندلژ ملی ایران را اعلام کردند.اما سازمانهای فراماسونری جهانی در ایران بلافاصله اعلام کردند ارتباط خود را با گراندلژ ملی ایران قطع و آنها را غیر قانونی و بدون اجازه اعلام نمودند[که]از آن تاریخ تاکنون ارتباط بین اعضای لژهای چهارگانه با اعضای لژهای فراماسونری جهانی قطع و حتی ملاقاتهای معمولی نیز انجام نمیدهند...»109
وابستگیهای ماسونی علاء
نکته قابل تأمل که درباره فعالیتهای ماسونی حسین علاء،وابستگی یا گرایش فکری و عملی او به کشورهای خارجی به عنوان مهد لژهای مادر است.به طوری که برخی او را وابسته به سیاستهای امریکا معرفی کرده،برخی دیگر نیز وابستگیها و گرایشهای او را به سیاست انگلیس بیشتر،عمیقتر و درعینحال پنهانیتر دانستهاند.این گروه،او را فردی شناختهاند که در ظاهر از سیاست امریکا در ایران طرفداری میکرد،اما در باطن به انگلیسیها وابستگی داشت و از عوامل انگلیسیان در ایران بوده است.
ساواک در گزارشی مربوط به اوایل سال 1342 ش،از زبان یکی از طرفهای مورد اعتماد سردار فاخر حکمت،مسافرت علاء به استان فارس(شیراز)را یک مأموریت سیاسی و مخفی تلقی کرده است که از سوی انگلیسیها به او داده شده بود.در آن سال،که علاء وزارت دربار را بر عهده داشت،برای شرکت در مراسم سالگرد تأسیس انجمن(باشگاه)لاینز در ایران به شیراز رفت و چند روزی در آنجا ماند.گزارش ساواک حاکی است:110
سند شماره[2/417015]
-محرمانه-
گزارش اطلاعات داخلی
موضوع:فعالیت مخالفین دولت
منبع:مأمور ویژه شماره:862/312
محل:دربار شاهنشاهی تقویم:ب-3 تاریخ:31/2/41
یکی از محارم سردار فاخر حکمت اظهار میداشت مسافرت علاء وزیر دربار شاهنشاهی به فارس و شیراز که ظاهرا تحت عنوان سالگرد(انجمن لاینز)صورت گرفته به منظور انجام یک مأموریت سیاسی و مخفی است.
مشار الیه افزوده مؤسسه لاینز انگلستان که یکی از شعبات لژ بزرگ فراماسونری انگلستان است تحت عنوان انجام کارهای عام المنفعه بزرگترین دستگاه خبری دولت انگلستان را[را؟]در کشورهای دنیا محسوب میشود و آقای علاء وزیر دربار شاهنشاهی که خود از فراماسونرهای معروف و از اعضای لژ بزرگ لندن هستند ریاست جوامع فراماسونری ایران را به عهده دارند و در این مسافرت به فارس به توصیه مقامات انگلیسی دستورات محرمانهای به مأمورین نفوذی انگلستان در فارس که اکثرا بین عشایر دارای نفوذ و رهبری هستند صادر خواهد کرد.زیرا ممکن است روابط شاهنشاه و دولت آقای امینی که به صورت مبارزه سیاسی انگلیس و امریکا در ایران درآمده وضع نامساعدی به خود بگیرد و به این ترتیب عشایر فارس طبق تعلیماتی که آقای علاء به آنها خواهند داد برای دولت مرکزی اشکالات بزرگی فراهم خواهند کرد.گوینده افزوده اکثر رجال فارس و سران عشایر این منطقه غالبا فراماسون و تابع دستورات لژ بزرگ لندن هستند و طبعا تابع نظر و دستورات آای علاء خواهند بود و قرار است آقای علاء مدت شش روز به عنوان بازدید از تختجمشید در آنجا اقامت نموده و جلساتی با حضور دوستان خود تشکیل داده و سپس به کازرون و بوشهر و لارستان عزیمت نموده و به این طریق مقدمات شورش عشایر را علیه دولت فراهم نمایند.
[هامش(1):]از این اطلاعیه قبلا رونوشتهایی به پروندههای مربوطه ضمیمه شده این برگ در پرونده فراماسون بایگانی شود.امضا 16/3/41.
[هامش(2):]سراپا لاطائلات و پرداخته دماغ ایرانی است و حماقت تهیهکننده اطلاعیه را میرساند.9/3
[هامش(3):]محترما به عرض میرساند 31/2/41
[هامش(4):]بخش 332-4/3/41
-محرمانه-
هرچند گزارش فوق الذکر،به نظر یکی از مأموران ساواک«سراپا لاطائلات و پرداخته دماغ ایرانی»است اما در گزارش دیگری،ضمن اشاره به گسترش فعالیت جمعیت فراماسونری در ایران و تعدد جلسات آنها،از حسین علاء به عنوان یکی از«وابستگان سیاست انگلیس در ایران» یاد شده است:
«جسته و گریخته از منابع سیاسی تهران شنیده میشود که پس از قتل کندی،مقامات سفارت انگلیس در تهران به فعالیتهای سیاسی خود افزوده و سعی میکنند وابستگان به سیاست انگلیس در ایران را به رهبری سیاسی مجدد انگلیس در دنیا و بالاخص خاورمیانه امیدوار سازند و حتی شنیده میشود که سردنیس رایت سفیرکبیر انگلیس در تهران شبها غالبا با بعضی از مقامات ایرانی ملاقاتهایی دارد ضمنا در یک ماه گذشته فعالیت جمعیت فراماسونری ایران گسترش یافته و جلسات آنان مرتبا تشکیل میگردد و حسین علاء وزیر سابق دربار شاهنشاهی در فعالیتهای وابستگان سیاست انگلیس در ایران و فعالیت فراماسیونها کاملا وارد و نقش مؤثری را عهدهدار است...»111
با وجود این موضوع طرفداری علاء از امریکاییها مورد توجه بسیاری از معاصران او و برخی از پژوهشگران قرار گرفته است.شاپور رواسانی او را جزو فراماسونهای وابسته به امریکا میداند که در کابینههای دولتهای بعد از کودتای 28 مرداد 1332 نفوذ بیشتری یافتند.112 نویسنده دولتمردان ایران،از علاء به عنوان رئیس جمعیت برادری جهانی یاد کرده و با توجه به اینکه جمعیت مزبور وابسته به امریکاییها بود،او را هم از افراد وابسته به امپریالیستها دانسته است.113ساواک نیز در اینباره در ادامه گزارشی با عنوان«بیوگرافی علاء»آورده است:«مردم او را جاسوس انگلیس میدانند...ولی به نام طرفدار امریکاییها خود را معرفی نموده[است].مردی است بسیار سیاسی و فهمیده و خیلی خود را به نفهمی و کماطلاعی مشهور کرده:برعکس آنچه مشهور است به شاه علاقه ندارد.»114
علاء در دوران انزوا
حسین علاء پس از سالهای 2-1341 ش که فنسالاران(تکنوکراتها)مدافع امیکا به میدان آمده بودند و غرور محمد رضا شاه رو به فزونی نهاده بود و بیش از پیش به حمایت کشورهای استعمارگر خارجی دلگرم شده بود،چندان مورد توجه شاه قرار نگرفت و کمکم به فردی تبدیل شد که اجازه دخالت در هیچ کاری را نمییافت.شاید به عبارت دیگر بتوان گفت که دیگر تاریخ مصرف افرادی نظیر علاء به پایان رسیده بود و افراد دیگری به جای او باید مورد توجه و استفاده قرار میگرفتند.برخی بر این باورند که محمد رضا پهلوی بعد از کودتای 28 مرداد 1332،به قدرت و نفوذ بیشتری دست یافت که در سایه آن به رجال بازمانده از دوره قاجار که نسبت به وی،تجربه و آگاهی بیشتری داشتند،چندان توجه نشان نمیداد.به طوری که به مرور زمان چارههایی را میجست تا آنان را به کنار بزند.حسین علاء را نیز در زمره این افراد باقی مانده از دوره قاجار برشمردهاند که حدود یک دهه پس از کودتای 28 مرداد،مورد بیتوجهی شاه قرار گرفت و بعد از اندکزمانی از صحنه سیاست و شهرت خارج شد.در اینباره گزارشی توسط مأموران ساواک تهیه شده که از یکسو یکی از علل برکناری علاء را از وزارت دربا روشن میسازد و از سوی دیگر چگونگی انزوای او را در اوایل سال 1340 ش بیان میکند:
«دکتر[عبد الحسین]علیآبادی دادستان کل به یکی از دوستان خویش گفته است مرحوم علاء از روزی که سمت وزارت دربار را از دست داد به یک ناراحتی روحی دچار شده بود که همان موجب مرگ او گردید.115
دکتر علیآبادی میگفت بعد از واقعه خردادماه سال گذشته و قتل و کشتاری که در تهران صورت گرفت،عدهای از رجال سیاسی نظیر سروری،مهندس شریف امامی،انتظام در منزل مرحوم حسین علاء جمع شده از سوء سیاست دولت شدیدا انتقاد کردند و شدت عمل دولت را در قتل و کشتار مردم بیگناه تقبیح کرده بودند.این مطلب به اطلاع رئیس دولت وقت میرسد و جریان را به عرض میرسانند.شاهنشاه از اینکه در منزل وزیر دربار چنین انجمنی تشکیل شده و از روش دولت انتقاد کردهاند بسیار ناراحت میشوند و شدیدا مرحوم علاء را سرزنش میفرمایند و با صدور فرمان سناتوری او را از دربار طرد میکنند.این جریان موجب ناراحتی شدید آن مرحوم شده و از اینکه مورد بیمهری شاهنشاه قرار گرفته است بسیار ناراحت بوده و به دوستان خود این ناراحتی را کرارا عنوان نموده و بالاخره در دنبال همین مطلب از بین رفته است.»
بسیاری از نزدیکان و دوستان حسین علاء،در خاطرات و نوشتههای خود،به ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی او پرداختهاند و او را فردی معرفی کردهاند که«مبادیآداب،خوشرو، خوشصحبت،وقتشناس و کتابخوان»بوده،به دو زبان فرانسه و انگلیسی هم تسلط کافی داشته است.116با وجود این کمتر کسی از مذهب و دینداری او سخن گفته است تا حدی که در اینباره سکوت اختیار کردهاند.به غیر از اشاره احمد آرامش در خاطرات سیاسیاش،که از دوران نخستوزیری او،دوره مبارزه با محافل مذهبی یاد کرده،117دو گزارش در میان اسناد ساواک موجود است که اولی به«ازلی»بودن او دلالت دارد118ودومی روشن میکند که: «محافل مذهبی دز[آشیب]با آقای علاء نظر خوبی ندارند و اظهار مینمایند که در هیچ مورد ایشان به محافل مذهبی کمکی نکرده و در کارهای عمومی و خیریه که به ایشان مراجعه شده از کمک و مساعدت دریغ ورزیدهاند.»119
اما با توجه به روابط نزدیک و رفتوآمدهایی که با چند تن از بهاییان نظیر حبیب اللّه ثابت (پاسال)داشته120و در برآمدن آنان نقش ایفا کرده است،میتوان برای او دینی غیر از اسلام متصور شد.
حسین علاء با تنها دختر ابو القاسم خان ناصر الملک قراگزولو ازدواج کرد و صاحب یک دختر به نام ایران،و یک پسر به نام فریدون شد.در ابتدا صحبت از ازدواج ایران علاء با محمد رضا پهلوی به میان آمد که علاء و همسرش در رسیدن به این آرزو،تلاش زیادی از خود نشان دادند.در ادامه اطلاعیه ساواک به شماره 1158/316 که در 18 خرداد 1340 تهیه شده آمده است:«...[فتح اله]فرود میگفت آقای علاء و همسر ایشان طبق نقشهای میخواستند دختر خود را به همسری اعلیحضرت درآورند تا سلطنت را قبضه خود سازند و موقعی که اعلیحضرت همایونی از قبول این پیشنهاد سرزدند کینه شدیدی در باطن نسبت به مقام شامخ سلطنت پیدا کردهاند و هرچه دوران خدمت آقای علاء در دربار شاهنشاهی بیشتر ادامه یابد موقعیت شاهنشاه هم در بین مردم ضعیفتر خواهد شد.»
البته مطلب فوق الذکر را میتوان یکی دیگر از علل برکناری علاء از وزارت دربار برشمرد. به اینگونه که چون علاء نتوانست دخترش را به ازدواج محمد رضا پهلوی درآورد،اقدام به تشکیل جلساتی علیه دولت و حکومت پهلوی کرد(نک:علل برکناری علاء از وزارت دربار در مقاله حاضر)
به هرروی ایران علاء با اسکندر فیروز،فرزند محمد حسین،ازدواج کرد.اسکندر فیروز نیز فراماسون بود121و در دوره دوم نخستوزیری علاء،از همدان به نمایندگی انتخاب و وارد نوزدهمین دوره مجلس شورای ملی شد.چون هیئت حاکمه در انتخابات همدان و راهیابی فیروز به مجلس دخالت و نفوذ آشکار داشت،تعدادی از نمایندگان مجلس،نسبت به عملکرد علاء معترض شده،از او پرسیدند:
«شما که قرار بود خود را از دخالت و اعمالنفوذ در انتخابات برکنار نگهدارید چرا در انتخابات همدان مداخله نمودید و داماد خود را به مردم همدان تحمیل کردید؟آقای نخستوزیر جواب داد:از بس همسرم به من فشار آورد مجبور شدم!!»122
سرانجام حسین علاء،پس از چند سال خانهنشینی در تیر 1343 در تهران درگذشت و در امامزاده عبد اللّه مدفون شد.123پس از مرگش پروفسور آرتور ابهام پوپ124که در ایران به نام «ایرانشناس محترم»شناخته شده،نامهای را به روزنامه نیویورک تایمز نوشت و از حسین علاء به«عنوان یکی از بانیان نوین و مؤسسین»ایران یاد کرده بود.او در نامه خود افزوده بود که «حسین علاء مرد رشید و بلندقامتی نبود و فقط ده سانت و نیم بلندتر از ناپلئون بود.لکن او با اخلاق و صفات پسندیده و نیکو،هرمجلسی را تحت الشعاع قرار میداد و خصوصیات اخلاقی بارز و ارزنده خود را به منصه ظهور میرسانید و شخصیت خود را به همه ثابت میکرد.»125
پانوشتها
(1).محمد علی خان علاء السلطنه:(1254-1336 ق)فرزند میرزا ابراهیم خان مهندس پس از تحصیلات اولیه و فراگیری زبان فرانسه،چندی همراه پدر به بغداد رفت.در 1274 ق با سمت ناظم آجودانباشی به استخدام وزارت امور خارجه درآمد.مدتی هم مأمور کارپردازی در بمبئی شد.در 130 ق نایب کنسول ایران در تفلیس شد.بعد از دو سال لقب معین الوزاره گرفت.در 1307 ق از سوی ناصر الدین شاه ملقب به علاءالسلطنه گردید و وزیرمختار ایران در لندن شد.در 1321 ق مظفر الدین شاه لقب پرنس را به او داد.علاء السلطنه در چند کابینه وزیر امور خارجه بود.در دوران استبداد صغیر خانهنشین شد و پس از فتح تهران،باز به هیئت دولت دعوت و عهدهدار پست وزارت امور خارجه و بعد وزارت معارف شد.
او در 1331 ق خود مأمور تشکیل کابینه دولت گردید.
(2).پسیان،نجفقلی و خسرو معتضد،معماران عصر پهلوی،تهران،نشر ثالث،نشر آتیه،1379 ش،372.
(3).عاقلی،باقر،شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران،ج 2،تهران،نشر گفتار،نشر علم،1380 ش،1016.
(4).ممتحن الدوله،میرزا مهدی خان و میرزا هاشم خان،رجال وزارت خارجه در عصر ناصری و مظفری،به اهتمام ایرج افشار،تهران،اساطیر،1365 ش،160.
(5).بایگانی مؤسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند شماره 2-3-129/ب،به تاریخ 19/8/1337.
(6).قاسمی،ابو الفضل،«سیاستمداران ایران در اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا»،آینده،شماره 8-12(1366 ش)، 8-687.
(7).فهرست اسامی نمایندگان 24 دوره مجلس شورای ملی،نشریه شماره 5 وزارت کشور،109.
(8).قاسمی،همانجا.
(9).اردلان،امان اللّه،خاطرات حاج عز الممالک اردلان،تهران،خورشید،1372 ش،65؛دولتآبادی،سید علی محمد، خاطرات،تهران،ایران و اسلام-فردوس-1362 ش،45.
(10).قاسمی،همانجا.
(11).پسیان و...،همانجا.
(12).پس از کشته شدن میرزا حسن خان امین الملک،عضو اعتدالیون مجلس شورای ملی به دست«مجاهدین حیدرخانی»که از سوی فرقه دمکرات حمایت میشدند،چند تن از علمای نجف،از جمله آیت اللّه محمد کاظم آخوند خراسانی،در جمادی الثانی 1328 حکم به اخراج سید حسن تقیزاده،رئیس فرقه دمکرات و نماینده مجلس،از ایران داد.طولی نکشید که سید عبد اللّه بهبهانی هم در 8 رجب 1328،شبانگاه،توسط همان گروه کشته شد.اصناف و بازار تعطیل شدند و مردم در مدرسه خان مروی تهران علیه عاملان ترور آیت اللّه بهبهانی شعار دادند:«تقیزاده گفت و شقیزاده کشت/کسی را که اسلام را بود پشت».تقیزاده که به نوشته آدمیت در قضیه کشتن سید بهبهانی همراه با حیدر خان عمواوغلی مسئولیت مستقیم داشت یارای ماندهن نتوانست وب ه بهانه مرخصی از مجلس شورای ملی،ایران را ترک کرده به استانبول رفت.او متهم به لامذهبی بود و بسیاری فرقه تحت ریاستش(فرقه دمکرات ایران)را«منشأ فتنه و فساد،و عامل نابسامانی امور دولت»میدانستند.یک سال بعد ادوارد براون نامهای به آیت اللّه خراسانی نوشت تا بلکه تقیزاده را از تبعید و عسرت برهاند.اما آخوند در پاسخ به خواسته او یادآور شد«مداخله در این جزییات را در عهده ندارد.»البته برخی با استناد به این مکاتبات انجام شده،در صحت ارسال تکفیرنامه تقیزاده از جانب آخوند خراسانی تردید برده،آن را شایعهای بیاساس کفائی،عبد الحسین،مرگی در نور(زندگانی آخوند خراسانی)،تهران،کتابفروشی زوار،1359 ش).
(13).تقیزاده،حسن،زندگانی طوفانی،به کوشش ایرج افشار،تهران،علمی،1372 ش،198.
(14).همو،201.
(15).همو،204.
(16).همو،7-276.
(17).رائین،اسماعیل،فراموشخانه و فراماسونری در ایران،ج 3،تهران،امیرکبیر،چ پنجم،1357 ش،528-532.
(18).تقیزاده،7-266.
(19).همو،5-614؛«نامههای سیاسی علاء به تقیزاده»،به کوشش ایرج افشار،آینده،شماره 9-12(آذر-اسفند 1369)، 9-792.
(20).مستوفی،عبد اللّه،تاریخ اجتماعی و اداری ایران در دوره قاجار یا شرح زندگانی من،ج 2،تهران،زوار،1371 ش، 298.
(21).عاقلی،2/1013.
(22).ممتحن الدوله و...،253.
(23).اسکندری،عباس،تاریخ مفصل مشروطیت ایران یا کتاب آرزو،تهران،غزل،1361 ش،141.
(24).بهار(ملک الشعرا)،محمد تقی،تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران،ج 1،تهران،امیرکبیر،1357 ش،195.
(25). Arthur hester Millspough.
(26).بیات،کاوه،«قوام السلطنه و ایالات متحده امریکا»،گنجینه اسناد،شماره 1(1360 ش)،7-26.
(27).تقیزاده،9-198.
(28).امیر طهماسب،عبد الله،تاریخ شاهنشاهی اعلیحضرت رضا شاه پهلوی...،تهران،دانشگاه تهران،1355 ش،225.
(29).درباره علل مخالفت با ماده واحده تغییر سلطنت،مصدق سخنرانی مستدل و پرشوری کرد.وی معتقد بود که تصویب و اجرای ماده واحده مزبور و رضا خان را به پادشاه مشروطه و بیقدرتی مبدل میکند که در این صورت مملکت رهبری سیاستمدار و توانا را از دست خواهد داد.و یا از او مستبدی خواهد ساخت که دستاوردهای انقلاب مشروطه را از بین خواهد برد.ازاینرو او در بخشی از سخنانش گفت«اگر سرم را ببرند و تکهتکهام بکنند و آقا سید یعقوب هزار فحش به من بدهد،زیر بار این حرفها نمیروم».
(30).صورت مذاکرات مجلس(9 آبان 1304)،به نقل از:مروارید،یونس،از مشروطه تا جمهوری...،ج 1،تهران،نشر اوحدی،464.
(31).مدرسی،علی،مدرس،ج 2،تهران،بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران،1366 ش،239.درباره انگیزههای مخالفت نمایندگان مزبور با به قدرت رسیدن رضا خان سردار سپه و اینکه پایان کار آنها به کجا انجامید،بهتر است به نامهای اشاره کنیم که سید حسن تقیزاده،یکی از مخالفان نامبرده شده در 1309 ش خطاب به رضا شاه نوشته و خدمات و مساعدتهای خود را نسبت به حکومت پهلوی یادآور شده است(ر.ک:اسناد فراماسونری در ایران،ج 1،تهران،مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،1380 ش،9-98.
(32).تقیزاده،205.
(33).پسیان و...،372.
(34).استوارت،ریچارد.ا،در آخرین روزهای رضا شاه،ترجمه عبد الرضا(هوشنگ)مهدوی و کاوه بیات،تهران،معین، 1370 ش،5-364.
(35). Ivan Sadtchikov.
(36).مهدوی،عبد الرضا(هوشنگ)،تاریخ روابط خارجی ایران و...،تهران،امیرکبیر،1375 ش،429.
(37).فرمانفرمائیان،منوچهر،از تهران تا کاراکاس،تهران،نشر تاریخ ایران،1373 ش،526؛سنجابی،کریم،امیدها و ناامیدیها،لندن،جبهه ملیون ایران،1368 ش،78.
(38). Tryg Velie.
(39).مهدوی،همان،430.
(40).اردلان،326.
(41).هیکل،محمد حسنین،ایران روایتی که ناگفته ماند،ترجمه حمید احمدی،تهران،الهام،1362 ش،80.
(42).پهلوی،محمد رضا،مأموریت برای وطنم،کتابهای جیبی،1350 ش،149.
(43).رائین،همان،3/20-519.
(44).خوشه(29/11/1330).
(45).گذشته چراغ راه آینده است،گروه جامی،تهران،بینا،بیتا،542.
(46).ایوانف،م.س،تاریخ نویهن ایران،ترجمه هوشنگ تیزابی و حسین قائمپناه،بیجا،بینا،1356 ش،106.
(47).مصدق،محمد،خاطرات و تأملات،تهران،علمی،ج هفتم،1372 ش،177.
(48). George C.Mc Ghee.
(49).بهنود،مسعود،دولتهای ایران از سوم اسفند 1299 تا بهمن 1357،تهران،جاویدان،1374،327.
(50).مکی،حسین،سالهای نهضت ملی،ج 1،تهران،علمی،1370 ش،80-279.
(51). Loy Henderson.
(52).نجاتی،غلامرضا،مصدق سالهای مبارزه و مقاومت،ج 1،تهران،رسا،1377 ش،9-428.
(53).آرامش،احمد،هفت سال در زندان آریامهر،به کوشش اسماعیل رائین،تهران،بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1358 ش، 134.
(54).ذبیح،سپهر،ایران در دوره دکتر مصدق،ترجمه محمد رفیع مهرآبادی،تهران،عطائی،1370 ش،159.
(55).سازمان پیمان مرکزی (Central Treaty Organization) با علامت اختصاری CENTO .
(56).بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند شماره 898،به تاریخ 19/6/1334.
(57).تربتی سنجابی،محمود،قربانیان باور و احزاب سیاسی ایران،تهران،اسیا،1375 ش،135.
(58).یک سال بعد از آنکه عبد الکریم قاسم در عراق کودتا کرد(1958 م)دولت عراق از این پیمان خارج شد.به دنبال آن پیمان بغداد به سازمان پیمان مرکزی یا سنتو تغییر نام داد.این پیمان در واقع حلقهای از زنجیر اتحادیههای نظاخمی غرب از پیمان آتلانتیک تا پیمان آسیای جنوبشرقی(سیتو)و پیمان امنیت اقیانوس آرام(آنزوس)بود.امریکا با وجود اینکه عضویت کامل آن را نپذیرفت تا پیمانهای نظامی دوجانبه با هرسه کشور ایران،ترکیه و پاکستان عملا نقش رهبری و کارگردانی آن را به عهده داشت.سازمان پیمان مرکزی از 1979 م/1358 ش به بعد که جمهوری اسلامی ایران خروج خود را از آن اعلام کرد عملا اعتبارش را از دست داد.
(59).آرامش،احمد،خاطرات سیاسی،به کوشش غلامحسین میرزا صالح،اصفهان،جی نشر.13 ش،192.
(60).همو،74.
(61).همو،4-193.
(62).همو،5-194.
(63).تربتی سنجانبی،6-135.
(64).امامجمعه با پیشکش کردن صد هزار تومان وجه نقد و رسانیدن سلام شاه به نواب،سه پیشنهاد کرد:1-در یکی از کشورهای اسلامی بنا به انتخاب خود نواب سفیر شود.2-محل و منزلی برای نواب آماده شود تا مریدان خود را در آنجا بپذیرد و«ماهی ده هزار تومان هم حق سفره»دریافت کند.3-اگر دو پیشنهاد قبلی را نواب نپذیرفت با همکاری و خرج محمد رضا پهلوی یک حزب بزرگ اسلامی را در ایران به وجود آورد.نواب هرسه پیشنهاد را با عصبانیت و دشنام به امامجمعه و شاه رد کرد و امامجمعه با هراس منزل نواب را ترک گفت(ر.ک:عراقی،مهدی،ناگفتهها،تهران،رسا، 1370 ش،9-128.
(65).عراقی،87.
(66).اطلاعات،شمارههای 8838،8842،8844،8845،8850،8851،8857(آبان 1334)،صفحات متعدد.
(67).بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند شماره 2-3-416 به تاریخ 14/2/1337.
(68).همان،سند شماره 2-3-2313 به تاریخ 4/6/1338.
(69).میراشرفی،سید مهدی،«برای ملت ما علاء برابر با بلاء است»،آتش،شماره 276(27/2/1340).
(70).بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند شماره 1976/316 به تاریخ 7/5/1340.
(71).همان،سند شماره 446/ن/300 به تاریخ 13/8/1342.
(72).همانجا.
(73).اسناد فراماسونری در ایران،1/34/96؛علاه بر ین دکتر مجید بزرگمهری بر اساس اسناد و کتابخانه لژ شرق اعظم (گراند اوریان)فرنسه،حسین علاء را جزو اعضای لژ بیداری ایران برشمرده است.
(74).شاهآبادی،حمید رضا،تاریخ آغازین فراماسونری ایران،ج 1،تهران،حوزه هنری،1378 ش،35-329.
(75).بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند شماره 2-3-129/ب به تاریخ 19/8/1337.
(76).رائین،/3/528
(77).زاوش،ح.م،دولتهای ایران در عصر مشروطیت،ج 1،تهران،اشاره،1370 ش،132 و 248.
(78).اسناد فراماسونری در ایران،2/278.
(79).همان،ج 1،298.
(80). Bad Oyenhausen.
(81).رائین،3/12-506.
(82).همو،3/7-516.
(83).همو،3/7-476.
(84).همو،3/475.
(85).اسناد فراماسونری در ایران،2/7-86.
(86).همان،2/86.
(87).«علاء و لاینیزم»،شیرنامه،شماره 15(شهریور-مهر-آبان 1343)،18.
(88). World Brother's.
(89). D.r Clinchy.
(90). Compton.
(91).رائین،3/4-473.
(92).همو،3/1-529.
(93).همو،3/520.
(94).همو،3/520.
(95).اسناد فراماسونری در ایران،1/3-42.
(96).رائین،همانجا.
(97).همو،3/521.
(98).اسناد فراماسونری در ایران،2/201
(99).رائین،همانجا.
(100).رائین،همانجا.
(101).عنوان«مه»که در گزارش ساواک آمده،عبارت است از همان عنوان«لژ مهر».
(102).بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند شماره 417049/46 ب ه تاریخ 18/1/1348.
(103).رائین،3/3-522.
(104).اسناد فراماسونری در یران،2/216.
(105).رائین،3/523.
(106).اسناد فراماسونری در ایران،1/339.
(107).رائین،3/525.
(108).همانجا.
(109).بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،همانجا.
(110).همان،1/231.
(111).بایگانی موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند شماره 825/ن/300،به تاریخ 4/10/1342.
(112).رواسانی،شاپور،دولت و حکومت در ایران،بیجا،نشر شمع،بیتا،242.
(9113.زاوش،113.
(114).بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند شماره 2-3-129/ب،به تاریخ 19/8/1337.
(115).این گزارش چند روز پس از مرگ علاء،در اواخر تیر 1343،تهیه شده است.
(116).ابتهاج،ابو الحسن،خاطرات،ج 1،به کوشش علیرضا عروضی،تهران،1371 ش،5-64.
(117).آرامش،194.
(118).بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،همانجا.
(119).همان،سند شماره 167/س-ن/ج،بتاریخ 2/5/1338.
(120).ثابت،حبیب اله،خاطرات(به قلم خود ایشان)،2-231 و 273.
(121).میر،حسین،تشکیلات فراماسونری در ایران با اسامی و اسناد منتشر نشده،علمی،1370 ش،326.
(122).«گوشههایی از تاریخ معاصر ایران»،جوانان امروز،شماره 1187(31 اردیبهشت 1369)،43.
(123).نور خراسان،شماره 618(تیر 1343)،1.
(124). Arthur Apham Pope.
جالب است بدانیم که اگرچه پوپ تلاشهای زیادی در زمینه ایرانشناسی انجام داد،اما بر اساس تحقیقاتی که اخیرا صورت گرفته،معلوم شده،که آرتور پوپ از وابستگان سازمان سیا بود و در غارت کردن اشیای عتیقه و آثار باستانی ایران و قاچاق آنها از طریق سفارت امریکا در ایران دست داشته است.
(125).بایگانی موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،سند شماره 1300/326،بتاریخ 29/4/1343.
مجله مطالعات تاریخی » زمستان 1383 - شماره 5
نظرات