«خورشید» زندگی آیتالله اژهای را روشن کرد/ مردی که امام زمان (عج) از او راضی بود
کتاب «خورشید»، زندگی آیتالله میرزا علیمحمد اژهای از علمای به نام اصفهان و پدر شهید علیاکبر اژهای (از شهدای انفجار دفتر حرب جمهوری اسلامی) را روایت میکند. نویسندگان این کتاب با استفاده از خاطرات شفاهی مربوط به زندگی این عالم از تولد تا مرگ، داستانکهایی را تولید کردهاند که خوشخوان و ساده است. دویست خاطره در این کتاب در کنار هم آمده است.
علیرضا صلواتی و مهری فروغی نویسندگان این کتاب 336 صفحهای هستند که با افراد بسیاری در سرما و گرما گفتوگو کردهاند تا محصول آن گفتوگوها «خورشید» شود.
*اینجا سرزمین عزیزی است
«رسم داشت تمام شبهای جمعه برای شبزندهداری برود تخت فولاد. هوا سرد بود و خشک. سوز سرما مغز استخوان را میگزید. میرزا محمد حسین (پدر آیتالله میرزا علیمحمد اژهای) رفت. آقای علی قدوسی هم آذوقهای برداشت و چای و آب. رفت دنبال محمد حسین. هر چه گشت پیدایش نکرد. نه توی تکیه خوانساری بود و نه تکیه بیدآبادی. صدای زوزه گرگها و شغالها توی بیابان میپیچید. علی نگران بود و توی سرمای شب به دنبال محمدحسین میگشت. ضدایی ضعیف شنید. هوا تاریک بود. اما صدا توی هوای صاف و سرد زمستان به گوش میرسید. به سمت صدا رفت. در آن سیاهی شب دید میرزا محمدحسین نزدیک قبر آخوند کاشی سر به سجده گذاشته و گریه میکند. نیم ساعت میگذرد و میرزا همچنان در حال گریه بوده است. علی قدوسی تعریف میکرده آرام به سمت میرزا رفتم. دست بر شانهاش گذاشتم و از نگرانیام گفتم. گفت اینجا سرزمین عزیزی است. دست زد بر مکانی که در آن بود. گفت: امشب واقعه عجیبی در عالم مکاشفه دیدم. مشغول گفتن ذکر بودم. دیدم آسمان شکاف برداشت و حضرت محمد (ص) از آسمان به زمین هبوط کرد. مرحوم ملکالتجار و آخوند کاشی هم همراه رسولالله بودند. دیدم هر سه مشغول کاشتن گلهای لاله در این سرزمین هستند. 50 سال بعد از این مکاشفه بود که جنگ ایران و عراق شروع شد و گلستان شهدا شکل گرفت.»
*منبریِ 9 ساله
علیمحمد که منبر رفتن را از 9 سالگی شروع کرده بود به مکتبخانه آقای میرهندی میرفت. حدود یازده سالگی تمام آنچه که در مکتب خانه قدیم مثل نصاب الصبیان خوانده بود را از حفظ بود. در 12 سالگی مغنی، سیوطی و اشعار الفیه _ هزار بیت شعر عربی _ را از بر داشت. گاهی اشعار را از آخر به اول میخواند. میگویند کسی که این هزار بیت را بفهمد مجتهد ادبیات عرب است و دیگر چیزی نیست که او نداند.
*اولین ملاقات
«اولین ملاقاتش با امام زمان (عج) در ورودی مسجد جامع کنار مقبره علامه مجلسی بود. از امام پرسیده بود، آیا از من راضی هستید؟ امام در جوابش گفته بود، بله.»
*گفتند یاابالفضل
«دیگر چیزی نمیخوردند. زهره(دختر ایشان) فکر کرد آقاجون سرما خورده است. استامینوفن داد. با دست پس زدند. آب پرتقال گرفت، با اصرار خوردند. غذا آورد، نخوردند. پرسید: آقاجون چیزی شده؟! گفت: هیچ چیزی نمیخواهم. تلفن دکتر را گرفت، دکتر گفت: باید منتقل شوند بیمارستان. نفسهای آقاجون تند شده بود. سرش را بلند کرد. نگاهش را برگرداند طرف زهره. گفت: یاابالفضل و چشمهایش را برای همیشه بست.»
آیتالله علیمحمد اژهای مقدمات و سطوح علم را درمحضر آیات عظام سیدمرتضی موحدابطحی، میرزامحمدعلی معلم حبیبآبادی، میرزامحمد طبیبزاده، سیدصدرالدین کوهپایی، شیخ محمود مفید و مجدالعلما نجفی آموخت و در جوانی از حضرات آیات عظام سیدمحمد کوهکمرهای و سیدابوالحسن اصفهانی اجازه اجتهاد گرفت. وی عالم فرهیختهای بود که سالهای متمادی در مسجد امام علی(ع) اصفهان به اقامه نماز جماعت و بیان احکام شرعی پرداخت، که در دی ماه 1389 در سن نود سالگی دارفانی را وداع گفته است.
کتاب «خورشید» که حاوی خاطرات بسیاری در ارتباط با آیتالله اژهای به همراه تصاویر و دستنوشتههای این عالم ربانی است به تازگی در 1000 نسخه و با قیمت 8000 تومان از سوی نشر آرما منتشر شده و علاقمندان به تهیه این کتاب می توانند به با شمارههای 2351709-0311 و 09133200945 تماس برقرار کرده و اطلاعات خرید کتاب را کسب نمایند.
فارس
نظرات