ماهنامه امتداد در گام هشتاد و سوم


1462 بازدید

ماهنامه امتداد در گام هشتاد و سوم

هشتاد و سومین شماره ماهنامه فرهنگ، هنر و ادبیات مقاومت امتداد ویژه تیر و خرداد 1393 به صاحب امتیازی مؤسسه فرهنگی هنری طلایه‌داران نور آفاق به انتشار رسید.

در این شماره از ماهنامه امتداد عناوین را مطالعه می‌کنیم: «اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی»، «خط باید نگه داشته شود»، «لبخند زد و رفت»، «تیک تاک»، «وعده آخر الزمان ظهور»، «دو ساعت محاصره یک عمر مقاومت»، «حجله می‌بندم تمام کوچه‌ها شهر را» «تا آزادی»، «این عکس‌هایی که از خانم‌هایی می‌اندازد را چه می‌کنید!؟»، «عباسی که دستش طلا بود؟»، «راهیان نور خارج از مرزها»، «حکایت دستمال سرخ‌ها» و «فوتبال ان سوی خاکریزها».

در بخشی از این کتاب به معرفی کتاب‌ «خرمشهر در جنگ طولانی»  پرداخته است و در معرفی این کتاب آمده است: کتاب خونین شهر کتابی است هم مستند و دقیق و آن چه را که از واقعیت یافته است جمع آوری کرده است.

این کتاب به موقعیت سیاسی و مذهبی خرمشهر در قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و زمینه اولیه بروز جنگ، آغاز تجاوز و چگونگی هجوم به خرمشهر، دفاع و پایمردی نیروهای انقلابی و دفاع نظامی در برابر دشمن و سقوط و اشغال آن به و سیه نیروهای عراقی پرداخته است.

کتاب‌ «خرمشهر در جنگ طولانی» کامل‌ترین کتابی است که تا کنون درباره خرمشهر به رشته تحریر در آمده و شاهکاری در عرصه تاریخ نگاری مستند و شفاهی جنگ است.

کتاب‌ «خرمشهر در جنگ طولانی» در قطع رقعی و 528 صفحه و با شمارگان 2000 نسخه و با قلم مهدی انصاری، محمد درودیان و هادی نخعی، نگاشته شده است.

در بخش «نارنجک بده اسلحه بگیر!» به زندگی شهید نوجوان بهنام محمدی پرداخته است و آمده است: بهنام محمدی که مردتر از مردمان زمان خود در برابر وحشی‌ترین دشمنان انسانیت ایستاد تا ظلمت برود و نور بیاید.

گاهی اوقات برای شناسایی به دل دشمن می‌زد، اما ابتکار جالبش برای شناسایی خیلی به رزمندگان کمک می‌کرد، خانه‌هایی که سالم‌تر بود به پناهگاهی برای استراحت دشمن تبدیل شده بود. بهنام با خاکی کردن سر و صورت خود، گریه کنان در میان آن‌ها می‌گشت و وانمود می‌کرد بی کس است و از خانواده‌اش جدا افتاده و آواره شده است. حتی گاهی داخل جمع عراقی می‌شد و یواشکی کنسرو و خشاب و اسحله بلند می‌کرد!


غالبا با دست پر پیش بچه‌ها  برمی‌گشت و در تکه کاغذی موقعیت دشمن را در آن ترسیم کرده بود روی می‌کرد، هنگامی که غنیمت را تحویل فرمانده می‌داد، یک نارنجک را ز اجناس کم می‌کرد و در جیبش می‌گذاشت و به این ترتیب به فرمانده و دیگران می‌فهماند هر کاری مزدی دارد که باید پرداخت کنند!

در بخشی از وصیت نامه شهید بهنام محمدی آمده است: من نمی‌دانم چه بگویم؛ من و دوستمانم در خرمشهر می‌جنگیم، به ما خیانت می‌شود. من می‌خواهم وصیت کمک، هر لحظه در انتظار شهادت هستم. پیام من به پدر و مادرها این است که بچه های خود را لوس و ننر بار نیاورید و از بچه‌های خواهم امام را تنها نگذارند و خدا را فراموش نکنند؛ به خدا توکل کنند.
پدر و مادرها! فرزندان خور را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا بار بیاورید.


در بخش «عباسی که دستش طلا بود» می‌خوانیم: برخی کتاب‌ها هست که رهبر انقلاب آن را می‌خوانند و بسیار مورد تحسین قرار می‌دهند و بیش‌تر نمونه‌هایی زیادی از این کتاب‌ها از سوی ایشان تقریر شده است و توجه توده‌های کتاب خوان جامعه را به خود جلب کرده است، کتاب «عباس دست طلا» داستانی در مورد اقتصاد مردمی و مقاومتی است.

رهبر انقلاب در مورد این کتاب فرمودند: کتاب این آقای حاج عباس طلا را که مفصل و با جزئیات خواندم. خیلی خوب بود. انصافا؛ مخصوصا کتاب ایشان هم مطلب آن زیاد بود، هم آثار صفا و صداقت در ان کاملا محسوس بود.

یکی تاز جمله‌های جالب و هنجار شکن و مفرح این کتاب جایی است که مصاحبه کننده از حاج عباس می‌پرسد: آیا در طول حضور جبهه به فکر شهادت بوده است؟ حاج عباس می‌گویید : «آن قدر کار زیاد بود که وقت نداشتم به شهادت فکر کنم. »

در حالی که هر چه از جبهه‌ها شنیده‌ایم آرزوی شهادت بوده است، برخورد بسیار متفاوت و در نوع خود جالب است، این در حالی است که حس مسؤولیت پذیری در این کلام ژرف موج می‌زند و خواننده را به فکر فرو می‌برد.


گفتنی  است هشتاد و و سومین شماره ماهنامه فرهنگ، هنر و ادبیات مقاومت امتداد ویژه تیر و خرداد 1393 در 72 صفحه و با قیمت چهار هزار تومان منتشر شد.


رسا