خروج بنی صدر از شورای ملی مقاومت
روز 4 فروردین 1363 ابوالحسن بنی صدر رسماً از «شورای مقاومت ملی» که توسط سازمان مجاهدین خلق به وجود آمده بود کناره گرفت.
تبدیل شدن شوراى ملى مقاومت به عنوان آلت دست سازمان از یک طرف، رفتار دیکتاتورمآبانه رجوى از طرف دیگر، موجب افزایش اختلافهاى داخلى شورا و در نتیجه کنارهگیرى بعضى گروهها و اعضاى اصلى از قبیل بنىصدر و اطرافیانش، حزب دمکرات کردستان، و دیگر گروهها شد. عمده دلایل این تشتّت و انشعابها، عبارتاند از:
الف) ملاقات رجوى با طارق عزیز و عزیمت سازمان و شورا به داخل خاک عراق؛
ب) مذاکرات حزب دمکرات کردستان با جمهورى اسلامى ایران؛
ج) انقلاب ایدئولوژیک در سازمان (ازدواج مسعود رجوى و مریم ابریشمچى)؛
د) ایجاد دیکتاتورى رسمى و آشکار توسط رجوى در شورا.
موارد، دلایل و مستندات مربوط به اختلافات بهوجود آمده در شوراى ملى مقاومت را ـ به اجمال ـ بررسى مىکنیم.
یکى از مسائل اصلى در اختلافاتى که مابین بنىصدر و رجوى پیش آمد، انتقال پایگاه سازمان و شوراى ملى مقاومت به خاک عراق بود. البته از دیدگاه بنىصدر، بىنتیجه بودن جلب حمایت عراق و بدنامى ناشى از همکارى علنى با رژیم صدام دلایل اصلى این مخالفت بود. همانگونه که بعدها در نامهاش به سازمان چنین تصریح کرد:
«... مسئله همکارى با عراق براى سرنگون کردن رژیم... از این راه رژیم [امام] خمینى سرنگون نمىشود، با کمال تأسف تثبیت مىشود.»
نحوه ملاقات رجوى با طارق عزیز و زمینهسازى انتقال به عراق از مهمترین مواردى بود که باعث بروز اختلاف در شورا گردید، این ملاقات در 19 دى 1361، با اینکه از قبل در شورا هماهنگىهایى روى آن انجام گرفته بود، مخالفتهایى را از طرف بعضى اعضاى شورا از جمله بنىصدر برانگیخت. از موضعگیرىهاى اعضاى شورا در قبال این رویداد برمىآید که رجوى به جز شخص بنىصدر، آنان را از ملاقاتى قریبالوقوع با یکى از مقامات عراقى قبلاً مطلع نساخته بود. مسعود رجوى طى جلسهاى که پس از این ماجرا توسط شورا جهت پاسخگویى برپا مىشود، توجیهاتى عرضه مىکند.
«به ادعاى رجوى یکى از دیپلماتهاى وزارت امور خارجه فرانسه به او تلفن کرده و گفته بود «طارق عزیز براى دیدارى دیپلماتیک با مقامات فرانسوى به فرانسه آمده و علاقمند است با شما ملاقات کند و من به همراه ایشان براى ملاقات شما به اوور خواهم آمد و به این ترتیب ما را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند.»
خانبابا تهرانى اعتقاد دارد که رجوى تلاش کرد تا نشان دهد که شورا براى اولین بار از سوى وزیر خارجه کشورى، بهطور رسمى مورد شناسایى قرار گرفته و این یک گام بزرگ دیپلماتیک به شمار مىآید:
«رجوى توضیح داد، براى رفع نقیصهاى که پیش آمده است، اعضاى شورا مىتوانند تمام گفتگوى میان او و هیئت نمایندگى دولت عراق را که ضبط شده است، گوش کنند. سپس رو به مهدى ابریشمچى کرد و گفت: «نوارها را بیاورید و پخش کنید» متن نوارهایى که ما به آن گوش دادیم چیز عجیب و غریبى نبود. مقدارى همهمه خبرنگاران و سپس سخنرانى کوتاه طارق عزیز را در پست ریاست جمهورى یا نخستوزیرى ایران ملاقات کنم». اعلام این نکته بسیار آگاهانه و دیپلماتیک انجام گرفته بود. آقاى طارق عزیز درست در زمانى که بنىصدر خود را رییسجمهور منتخب مردم دانسته و در اتاق بغلى به عنوان رییسجمهور نشسته بود، این حرف را مىزد. معنى این حرف این بود که رجوى را منهاى بنىصدر هم قبول دارند، و این سنگ بناى یک دیپلماسى جدیدى بود که از این طریق در شورا، توسط دیپلماتهاى بزرگتر از رجوى گذاشته شده و سیم برق اتصال آن را با شورا وصل کردند. به خاطر دارم وقتى این جمله از نوار پخش مىشد، رجوى چندین بار به مهدى ابریشمچى گفت: «این قسمت از نوار روشن نیست. لطفاً دوباره آن را پخش کن» و این قسمت از نوار سه بار تکرار شد. »
با توجه به رواشناسى بنىصدر و کیش شخصیت او و اینکه شورا در ابتدا با محوریت وى و بهرهبردارى از ارتباطات قبلى او با غربىها و عنوان رییس جمهور سابق ایران شکل گرفت و شناخته شد، به نظر مىرسد یکى از علل مخالفت بعدى بنىصدر با ارتباط شخصى و علنى رجوى و عراقىها، بیشتر از این موضوع نیز ناشى مىشد که عملاً این امر به مفهوم کنار زدن بنىصدر و زمینهسازى سلطه مطلق رجوى بر شورا محسوب مىگردید.
مسعود رجوى بعدها در مورد نظر بنىصدر درباره ملاقات با طارق عزیز چنین گفت:
«او [بنىصدر] صد در صد با این دیدار موافق بود. چند روز قبل از ملاقات، از او (بنىصدر) خواستم که اگر چنین دیدارى محقق شود خود او هم شرکت کند ولى او به تأکید گفت که شما بروید از طرف من هم صحبت کنید... دو شب قبل از ملاقات، بنىصدر به من اطلاع داد که از او نیز تقاضاى ملاقات شده اما او باز هم به من احاله داده است... بنىصدر در گفتگوى فیمابین مشخصا به من اظهار کرد که اگر اصل بر مذاکره کردن است، اصرار بیش از حد بر علنى بودن ملاقات و اینکه حتما در محل اقامت ما باشد، چندان ضرورى نیست...»
بنىصدر به رغم موافقت پشت پرده و حمایت تبلیغاتى آشکار از روابط شورا و عراق و طرح صلح مصوب آن، به گونهاى پیچیده با موضعگیرىهاى متناقض و رفتارهاى دوگانه تلاش مىکرد از آسیبهاى تبلیغاتى این موضوع، حتىالامکان خود را برکنار نگاه دارد و امکان مانور و توجیه را براى خویش فراهم سازد.
در همان هنگام و بعد از جدایى از شورا، ابوالحسن بنىصدر در مخالفت با این دیدار و طرح صلح، به ویژه در سال 63 مواردى را در مصاحبهها و روزنامه خود مطرح کرد.
نشریه انقلاب اسلامى چاپ پاریس متعلق به بنىصدر پس از ملاقات رجوى و طارق عزیز، گزارش آن را بدون اظهارنظر خاصى در انتقاد از آن به چاپ رساند ولى در همان شماره براى دور ماندن از ننگ آشکار همکارى با رژیم متجاوز بعث، طى مقالهاى مواضع خود را در مورد متجاوز بودن عراق و تأکید بر ضرورت خاتمه جنگ در آن شرایط نابرابر و صلح با رژیم صدام اعلام کرد که البته همین اعلامنظر و مواضع دوگانه بعدى بنىصدر موجب برانگیختن واکنش سازمان در جلسه خصوصى با وى گردید.
بنىصدر در شرایطى که تلاش مىکرد در این ماجرا نقش خود را نشان دهد و از رجوى عقب نیفتد، در یک ژست تبلیغاتى موافقت خود را با این ملاقات مشروط مىکند به اینکه طارق عزیز به متجاوز بودن عراق در جنگ اعتراف نماید:
«ابوالحسن بنىصدر، رییسجمهور معزول ایران اعلام کرد که وى با دیدار طارق عزیز نایب نخستوزیر عراق و مسعود رجوى رهبر سازمان اپوزیسیون مجاهدین موافقت نمىکند، مگر اینکه عزیز اعتراف کند که عراق تجاوزگر است و در جنگ شکست خواهد خورد. بنىصدر در بیانیه صادره در پاریس توضیح داد که تجاوز عراق به ایران به منظور تجاوز به آزادىها محسوب مىگردد...»
پس از پخش گزارش و تفسیر مواضع بنىصدر در تاریخ 30/11/61 از رادیو بى. بى. سى و واکنش سازمان در این مورد، اطلاعیهاى از طرف بنىصدر در تکذیب خبر بى. بى. سى منتشر شد. در این تکذیبنامه چنین آمده بود:
«بخش فارسى بى بى سى در برنامه پنجشنبه 30 دى ماه [61] تفسیرى درباره آمدن آقاى طارق عزیز به دیدار آقاى مسعود رجوى، منتشر کرده و در آن مطالبى از قول آقاى بنىصدر را عنوان نموده است که نادرست بوده... »
مسعود رجوى ماجراى جلسه با بنىصدر و ارائه تکذیبنامه مزبور را بعدها چنین تشریح نمود:
«آقاى بنىصدر کمى پس از وقوف بر آنچه بى بى سى بر روى دایره ریخته بود با من تماس گرفت و ضمن ابراز تأسف و ناراحتى، از تفتین مربوطه به شدت انتقاد کرد و به من اطمینان داد که همین الآن به آنها (بى بى سى) تلفن خواهد زد و تفرقهاندازى و اکاذیبشان را به باد انتقاد خواهد گرفت. فردا صبح با برادران مجاهد مهدى ابریشمچى و محمدعلى جابرزاده براى یک سره کردن کارمان با بنىصدر و اطرافیانش به سراغ او رفتیم. لدىالورود نوار صحبت تلفنى خود با بى بى سى را برایمان گذاشت. تکذیبیه کتبى را هم که با امضاى دفتر رییسجمهور آماده نموده [بود]... به ما نشان داد... کوتاه آمدیم و نسخهاى از تکذیبیه او را گرفتیم و رفتیم... به توصیه خود بنىصدر یکى از نوارهاى مصاحبهاش با خبرنگاران عرب را... به ما دادند تا ابعاد کدورت ما افزایش پیدا نکند... آقاى بنىصدر... تصریح مىنمود که گرچه نفس ملاقات بلامانع است اما به او مربوط نیست و او تقاضاى ملاقات آقاى طارق عزیز را نپذیرفته و به نظرش «استقلال اولویت اولویتهاست و ماهیت رژیمها مسئلهاى ثانویست. بنىصدر مىافزود که با توجه به موضعش... و با توجه به [سابقه] موضعگیرىهایش در قبال عراق نمىتوانسته است نایب نخستوزیر عراق را بپذیرد.»
از فحواى آنچه که نقل شد برمىآید که سازمان نیز در ابتدا نوعى تقسیم نقش و تفاوت موضعگیرى توسط بنىصدر را پذیرفته بوده و اظهارات کنترل شده وى در «پذیرش مشروط ملاقات» و تظاهر به تأکید بر «استقلال خواهى» را عاملى در کاهش آثار منفى ارتباط با رژیم عراق محسوب مىکرده است؛ زیرا موضعگیرىهاى بنىصدر با عناوین خودخوانده «رییسجمهور منتخب ملت ایران» و یا رییسجمهور شوراى ملى مقاومت صورت مىگرفت و در واقع در نقش مکمل اقدامات و مواضع رجوى و سازمان عمل مىکرد. اعتراض خصوصى سازمان به وى هم غالبا در خصوص بهرهبردارى تبلیغاتى برخى از رسانهها در تضعیف موقعیت شورا و یا زیادهروى در نحوه بیان مواضع دوگانه بوده است. یک دلیل آشکار این امر، تداوم همکارى بنىصدر با شورا و سازمان به مدت بیش از یک سال پس از ملاقات مزبور است. حمایت از طرح صلح شورا در ادامه ارتباط با دولت عراق و در پى ملاقات با طارق عزیز نیز شاهد دیگرى بر همراهى و همکارى بنىصدر با سازمان بود. رجوى، خود در سال 63 با ارائه اسناد و مدارک در این باره چنین گفت:
«... در اواخر سال 61، طرح صلح شورا به اتفاق آرا به تصویب و امضا رسید. صرفنظر از بگو مگوهاى جزئى که در همین رابطه با آقاى بنىصدر پیش آمد، با چند تصحیح جزئى (به پیشنهاد آقاى بنىصدر) آن را امضا و در نشریهاش نیز منتشر نمود. بدین وسیله او بر پاى ملاقات و بیانیه مشترک (که در مقدمه طرح از آن نام برده شده بود) نیز رسما صحه مىگذاشت و سوءتفاهمات فیمابین به خیر و خوشى پایان مىیافت... اول فروردین 1362 دولت عراق که طرح صلح شورا را دریافت کرده بود، رسما به موضعگیرى پرداخت و از طرح صلح شورا به عنوان مبناى قابل قبولى براى آغاز مذاکرات صلح استقبال نمود.»
همچنین نشریه سازمان تصویر دستخط بنىصدر مبنى بر تصویب طرح مزبور در پىنوشت نامه رجوى را بعدها منتشر ساخت. بنابراین در شرایطى که ملاقات رجوى با طارق عزیز با موافقت پنهانى بنىصدر در همان مکانى صورت گرفت که محل اقامت وى نیز بود و گزارش این ملاقات و آثار و ابعاد سیاسى و خبرى آن و طرح صلح مبتنى بر این ملاقات و مصوب خود وى در نشریه انقلاب اسلامى هم به چاپ مىرسید، سایر مواضع و انتقادات ملایم او در آن زمان را مىتوان این گونه نیز تفسیر نمود که بنىصدر با فاصلهگیرى اندک از موضوع، در انتظار نتایج آن بوده است و در صورت موفقیت از ثمرات آن بهرهمند مىگشت ولى با شکست سیاسى و تبلیغاتى این پروژه، به تدریج مدعى مخالفت اساسى و قبلى گردید تا آن که به جدایى وى از شورا در زمستان 62 و بهار 63 انجامید.
پشت صحنه تأکید بعدى بنىصدر بر مسئله عراق و هژمونى سازمان در شورا به عنوان علل اصلى جدایى وى، با واکنشهاى رجوى بیشتر آشکار گردید. به ویژه آن که در 4 فروردین 1363 پس از دو سال و نه ماه پیوند رسمى، ابتدا این جدایى از سوى شوراى ملى مقاومت، رسما اعلام گردید و بنىصدر در این مورد نه تنها پیشدستى نکرد بلکه به نظر مىرسید که در صورت امکانِ تداومِ موضعگیرىهاى چندگانه، کماکان مایل بود که از منافع سیاسى و تبلیغاتى همراهى با شورا بهرهمند شود و همزمان از تبعات منفى مواضع و اقدامات آن خود را دور نگاه دارد. به قول رجوى:
«البته آقاى بنىصدر همچنان که در مندرجات اخیر روزنامهاش نیز آمده است (= 31 شهریور1363) به غایت خواستار آن بود که در عین تعهدناپذیرى خودش و برخوردارى از آزادى کامل... همچنان رییس جمهور همین شوراى ناشورا! و همین مجاهدین کذا و کذا باشد.»
«... مشکل اصلى بنىصدر این نبود که شورا آلت دست مجاهدین است والاّ فعالانه در مباحث آن و در حل مسائل آن شرکت مىکرد و نمىگذاشت آلت دست مجاهدین شود... درد اصلى بنىصدر این بود که مجاهدین آلت دست و نردبان قدرت او نمىشدند. »
بنىصدر هم همانگونه که اشاره شد تأکید داشت:
«آقاى رجوى... هر سه اصل میثاق [ = آزادى و استقلال و عدم هژمونى] را نقض کرد... امروز دیگر هیچ ارزش و حق جهانشمولى نمانده است که زیرپا نگذاشته و نقض نکرده باشد... »
همچنین هم بنىصدر و هم رجوى در دعاوى متقابل، یکدیگر را به دروغگویى متهم ساختند و کوشیدند تا تبیین دقیق و درست ماجرا را براى سایرین دشوار سازند. بنىصدر در نشریه خود رهبرى مجاهدین را «معتاد قدرتپرستى» و «دچار انحطاطى که حد نمىشناسد» و «در دروغپردازى گوى سبقت ربوده» توصیف کرده و شخص رجوى را بسیار گستاخ، دروغگو، زورمدار و داراى اخلاق منحط سیاسى خواند. رجوى نیز بنىصدر را «فاقد شهامت»، «پریشانحال و درمانده»، «داعیهدار کذب و تناقض»، «گوینده اباطیل»، «بسیار بىانصاف و گزافهگو» که «در سپاسمندى از خودش حد و مرز نمىشناسد و در جعل آشکار و در تفسیر کج و معوج از روشنترین و سادهترین قضایا، بسا دستِ باز دارد. فىالواقع پدیده غریبى است که از این جوانب در ردیف نوادر است.» ، «خائن»، «کاسه لیس»، «لاف زن»، «داراى ماهیت لیبرال ـ ارتجاعى» و داراى صفاتى از این دست ، برشمرد. رجوى که از حیث تنوع و تعدد فحاشى، بر بنىصدر برترى محسوسى داشت در مورد رابطه با عراق تأکید کرد:
«... دعاوى بنىصدر درباره مواضع خودش در قبال مسئله عراق و در قبال مذاکرات و پیشنهادات داخلى شورا و آنچه را مدعى است به خود من و به اجلاس شورا در این رابطه گفته، کاملاً ناصادقانه و آکنده از دروغ است. »
خانبابا تهرانى که در آن زمان هنوز عضو شورا بود به دو تن دیگر از اعضا چنین گفت:
«مسئله به این سادگىها نیست و هر دو طرف اصل و حقیقت مطلب را آشکارا به ما نمىگویند.»
از سوى دیگر، مجید شریف که در آن زمان در پاریس به سر مىبرد و از وابستگان سازمان و شورا بود، طى مقالهاى در نشریه سازمان با تمجید و دفاع بسیار از رجوى به تحلیل و ردّ مواضع بنىصدر اقدام نمود و چنین نوشت:
«نیروهاى واپسگرا یا عقبمانده، زمانى که خود را با نیرویى پیشرو روبرو دیدهاند که... جاى را ظاهرا بر آنان تنگ نموده است... پاى مسائلى از قبیل «انحصارطلبى»، «وابستگى به خارج» و... رابه میان کشیدهاند که اتفاقا در مورد خودشان بیشتر صدق مىکرده است... و امروز نیز نوبت مجاهدین است... آقاى بنىصدر نیز... به گونهاى دیگر از «توتالیتاریسم» مجاهدین سخن مىگویند... افراد و نیروهایى که حد و جایگاه خویش را فراموش کنند و خود را در موقعیتى برتر از آنچه هستند تصور نمایند و حقى بیش از آنچه شایستگى دارند طلب کنند، هر مقدار عقب بودن را از آنچه براى خویش آرزو تصور مىکنند به حساب «بداخلاقى»، «انحصارطلبى»، «توتالیتاریسم» و... نیروى پیشتاز مىگذارند... نمونه آقاى بنىصدر باید درس عبرت و هشدارى باشد براى همه ما... »
رجوى هم در این زمینه با اشاره به توهم بنىصدر درباره آنچه که مشروعیت سازمان مىنامید، و در واقع خود آن هم جز توهم چیزى نبود، چنین نوشت:
«... آقاى بنىصدر و اطرافیان (به رغم التزامات و امضاهاى مکرر پیشین در پاى برنامه دولت موقت [شورا] و برخى اسناد دیگر و در پاى التزامنامه اطرافیانش به برنامه دولت موقت به هنگام اعلام پیوستگى به شورا) بر این عقیده بودند که گوئیا مجاهدین مشروعیت خود را از ایشان گرفتهاند. در ثانى، در دنیاى توهم، آقاى بنىصدر و اطرافیان بر آن بودند که گوئیا زمینهها و قواى ذخیره بسیار در داخل کشور دارند و حالا شورا و علىالخصوص مجاهدین مىخواهند نامردى بکنند و زیر چتر سیاسى آقاى بنىصدر، قدرت را براى خودشان قبضه نمایند.»
مهمترین موردى که بنىصدر فرصت یافت تا امکان گریز از ماجرا پیدا کند، موضوع انتقال سازمان و شورا به داخل خاک عراق تحت کنترل رژیم صدام بود. پرویز یعقوبى از اعضاى پیشین کادر مرکزى سازمان در این باره چنین گفته است:
«... سازمان در اثر یورشها و تهاجمات رژیم و در آخر با اشغال منطقه آزاد شده «آلان» در کردستان تقریباً تمامى پایگاههاى خود را در داخل از دست داده بود، لذا مرکزیت به خاطر خروج از بنبستى که بدان دچار شده بود رفتن به عراق و تغییر کیفى در استفاده از امکانات آن را به عنوان تنها راه نجات و حفظ موقعیت خود و رسیدن به حاکمیت تشخیص داد. تصمیم مىگیرد و به اجرا درمىآورد و براى اینکه در این ماجرا تنها نباشد تصمیم مىگیرد که براى شریک کردن شورا در این جریان مسئله را در شورا مطرح و تأییدیه آن را کسب نماید که بعد از طرح مسئله با مخالفت بنىصدر مواجه مىشود.»
البته رجوى گزارش دیگرى از نظر بنىصدر در مورد رفتن شورا و سازمان به داخل عراق داده است:
«در جلسه 12 و 13 دى ماه [62] نیز با حضور خود بنىصدر مفصل بحث کردیم و با توافق خود او قرار شد مجاهدین بروند و در مورد این ایده و شرایط ملازم با آن تحقیق کنند و حتى طرح بیاورند. خلاصه کلام، جوهر و پیام نظر او اگر چه آن را با چاشنى به اصطلاح استقلالطلبى قاطى مىنمود، این بود که اگر طرح موفق باشد و به سرنگونى [امام] خمینى منجر شود «مشروع» است و هیچکس «برنده» و «پیروز» را به زیر علامت سؤال نخواهد کشید که چطور پیروز شد. اما در عین حال عمیقا حواسش جمع بود که خود هیچ ریسکى نپذیرد و مسئولیتى نداشته باشد و همه ریسکها و مسئولیتها برعهده مجاهدین و شخص من باشد... هدف او از این نحوه برخورد دوگانه این بود که راه اما و اگر کردن و راه محکوم نمودن احتمالى ما را براى استفادههاى ضرورى! در آینده نبندد و باز نگهدارد و در عین حال منافع احتمالى را نیز از دست ندهد... در مشروع بودن ایده و طرح [رفتن به عراق] نیز حرفى و مخالفتى نداشت... در آغاز، عمده نگرانىهاى بنىصدر درباره ایده جدید، نه بر سر مشروعیت یا عدم مشروعیت آن و مسئله استقلال یا عدم استقلال ما (مجاهدین و شورا)، بلکه اکیدا بر سر خطرات اجرایى و عملى آن بود... [بنىصدر] روى تضمینهاى سیاسى و امنیتى تأکید مىکرد...گاه مىگفت خیلى خطرناک است، مثل خودکشى است، ممکن است شما را بسوزاند...»
بنىصدر بعدها در سال 1377، همچون گذشته، یکى از دلایل متلاشى شدن شورا را رفتن سازمان در سال 65 به داخل خاک عراق تحت حکومت صدام برشمرد و این واقعیت را براى بهرهبردارى خویش این گونه اذعان نمود:
«نقض اصل استقلال با رفتن به عراق و به خدمت جنایتکارترین و فاسدترین رژیمها [ = رژیم صدام] درآمدن، در جامعه ایران، این گروه [ = سازمان مجاهدین] را ضدایرانیت، ضدانسانیت، ضدعاطفه ملى گردانده و محکوم به انزوا کرده است.»
اما مسعود رجوى در یک دیدار محرمانه با رییس سازمان اطلاعات رژیم صدام در سال 1999، در مورد اهمیت پیوند سازمان و عراق چنین گفته بود:
«... این روزنامه واشنگتن تایمز عکس سیدالرئیس [صدام] را با من چاپ کرده و نوشتهاند که آنها [مجاهدین] ورقهایى در دست صدام حسین هستند... این روزنامههاى ارتجاع و استعمار حرف روشنى دارند، یک حرف مىزنند و آن هم این است که از عراق دور شوید، فاصله بگیرید از عراق. ما مىگوییم مگر مىشود؟ مىخواهیم از مرز عراق کشورمان را آزاد کنیم... ما انتخابمان مرز عراق است. به یاد مىآوریم که در سال 1982 وقتى که طارق عزیز به منزل ما در پاریس آمد، با همدیگر قرارداد صلح امضا کردیم و من جلوى خبرنگاران گفتم... که [امام] خمینى شکست مىخورد و این مقاومت [ = سازمان] و مردم و عراق هستند که پیروزمندانه از این جنگ خارج خواهند شد...»
سازمان با تأکید بر اهمیت مسئله رفتن به عراق شکاف بین خود و بنىصدر را تا به آنجا گسترش داد که نهایتاً به بیرون راندن بنىصدر از شورا انجامید. اما در قبال جریان اختلاف و جدایى بنىصدر و رجوى تحلیلهاى موجود را مىتوان به این صورت دستهبندى و ذکر کرد:
الف) اختلافات بنىصدر و شورا از دید هواداران بنىصدر.
براى آگاهى از موضع و دیدگاه هواداران بنىصدر نسبت به این جریان بهتر است اشارهاى شود به مطلبى از نشریه انقلاب اسلامى (چاپ پاریس) که تحت عنوان «چرایى جدایى مجاهدین از بنىصدر» منتشر شد:
1ـ تنها مجاهدین بودند که از بنىصدر جدا شدند و اعضاى شورا هنوز همپیمان با بنىصدر مىباشند.
2ـ شورا وجود خارجى ندارد، و اگر چیزى به این نام وجود داشته باشد، آلت دست سازمان است.
با این تحلیل و موضعگیرىِ هوادارانِ بنىصدر، آشکار بود که وى هنوز گوشهچشمى به شورا داشت و در صورتى که امکانپذیر مىبود، در قالب همان شورا یا ائتلافى دیگر مایل بود که سایر اعضاء را بر محور رهبرى خود گرد آورد. همچنین به نظر مىرسید که بنىصدر این موضع را از روى ناچارى و به دلیل ضعف در رقابت با سازمان بیان کرده است. چرا که این امر کاملاً روشن بود که بنىصدر نه مخالف ماهوى شورا بود و نه مخالف واقعى استراتژى سازمان مجاهدین.
ب) اختلاف میان بنىصدر و شورا از دید سازمان
همچنین سازمان تحلیلها و دلایلى را در خصوص نهایى شدن جدایى از بنىصدر ذکر مىکند که اهمّ آنها را از نظر مىگذرانیم:
«... گام کیفى جدیدى که روزنامه ناشر افکار آقاى بنىصدر علیه مجاهدین برداشته... و بالمآل بویى جز یک گام به سوى خداحافظى با ما و شوراى ملى مقاومت نمىداد ... آقاى بنىصدر در بهمن ماه سال گذشته [سال 62] در مصاحبهاش با ارگان حزب سوسیالیست فرانسه ضمن مخالفت با قیام عمومى که به زعم بنىصدر، حیات مملکت را به خطر مىافکند، در قبال رژیم... از راهحل «هضم کردن» سخن گفته بود. در همین حوالى به مناسبت سالگرد انقلاب ضدسلطنتى در یک مصاحبه با روزنامه «کوتیدین دوپارى» عنوان نموده بود که «چریکها در ایران انقلاب نخواهند کرد» که معلوم بود منظورش عمدتاً مجاهدین هستند. ... چند هفته پس از قطع موقت (یک هفتهاى) بمباران شهرها [اسفند 62]... توسط دولت عراق که به درخواست مسئول شورا صورت گرفته بود، روزنامه ناشر افکار بنىصدر به بهانه «دروغهاى طارق عزیز»، به ناگهان قدم جدیدى برداشت و آقاى بنىصدر بدان وسیله با شورا و بالاخص با مجاهدین، فصل نوینى باز گشود... هدف بنىصدر و روزنامه ناشر افکارش قبل از هر چیز، مشخصاً خالى کردن زیر پاى مجاهدین و شخص مسئول شورا بود... [بنىصدر] 4 ماه بعد، کتباً از [امام] خمینى تقاضاى تشکیل یک دولت لایق و نجات اسلام و ایران را نمود. پس ما، به عکس، مىباید خودمان را... نجات مىدادیم و دیگر در آن نقطه عذر آقاى بنىصدر را هرچه زودتر مىخواستیم. »
رجوى در گزارش خود از جریان پیوند و جدایى بنىصدر چند بار تأکید مىکند که سازمان از ائتلاف و اتحاد سیاسى با وى متأسف و پشیمان نیست:
«... ما به هیچ وجه از ائتلاف با بنىصدر پشیمان نیستیم. یعنى اگر بتوان نوار زمان را تکرار نمود، ما باز هم با همان «بنىصدر فرداى 30 خرداد» مؤتلف و متحد مىشویم. منتها با هوشیارى و محکمکارى بیشتر... اگر چه باید تأکید نمود که... براى خود او فوقالعاده متأسفیم. «... ما از اتحاد سیاسى با بنىصدر در چارچوب شوراى ملى مقاومت به هیچوجه متأسف و پشیمان نیستیم... مادر شرایط مشخص داخلى و بینالمللى... به تأسیس شورا و ائتلاف با آقاى بنىصدر همت گماشتیم و 2 سال و 9 ماه نیز در رابطه با بنىصدر با سعهصدر کامل آزمایش پس دادیم...»
رجوى همچنین یادآورى مىکند که:
«... وقتى بنىصدر به تازگى رییسجمهور شده بود با برادر مجاهدمان عباس داورى به دیدارش رفتیم و تبریک گفتیم... بنىصدر در پاسخ گفت مىدانم که شما [ = سازمان] نیروى آیندهاید...»
ج) اختلاف میان بنىصدر و رجوى از دید یک عضو شورا
خانبابا تهرانى، نماینده شوراى متحد چپ در شورا، درباره اختلافات بنىصدر و رجوى مطالبى را بیان کرده است که در اینجا بخشى از آن را مىآوریم:
«[...] پس از رفتن به «اوور سور اوواز» و تشکیل جلسه، رجوى شروع به صحبت کرد و گفت: «رفقا و برادران، سازمان مجاهدین خلق به تصمیم جدیدى رسیده است... ما دیگر نمىتوانیم به همکارى با آقاى بنىصدر ادامه بدهیم، و این امر را دیشب، آخر وقت، طى یک نامه به ایشان ابلاغ کردهایم. اکنون این متن نامه ما به آقاى بنىصدر و این هم جوابیه ایشان به نامه ما... در نامه مجاهدین دلایلى مبنى بر عدم امکان همکارى با بنىصدر آمده بود. بنىصدر هم در پاسخ، نامه کوتاهى به عنوان جوابیه نوشته بود که در آن آمده بود: «من با شما در یک منزل و در زیر یک سقف زندگى مىکنم، اما از امورى که در اینجا مىگذرد، کمتر از مردم کوچه و بازار اطلاع دارم. چندماه پیش، از ایران به من اطلاع رسید که در تهران شایع است مجاهدین بزودى رابطهشان را با بنىصدر قطع خواهند کرد، چون قصد وحدت با فدایىها را دارند.» بنىصدر سپس اضافه کرده بود: «من مىدانم تمامى موارد دیگرى را که براى عدم همکارى با من ذکر کردهاید بهانه پوچى بیش نیست. دلیل اصلى این است که شما قصد دارید به عراق نزدیک شوید و من با این موضوع مخالف هستم و به چنین رابطهاى تن نمىدهم.» ...مسئله به این سادگىها نیست، و هر دو طرف اصل و حقیقت مطلب را آشکارا به ما نمىگویند، آنچه را هم که مىگویند حرفها و ادعاهایى است که ظاهر جریان است. اختلاف بر سر یک اصل اساسى است. به عقیده من داماد آقاى بنىصدر مىخواهد از این باغ بیرون برود و سید [ = بنىصدر] مچ پاى او را گرفته و مىگوید: «نمىگذارم دَدَر بروى»... به باور من رجوى سفر دورى را در پیش دارد. بزودى در عراق کنفرانس وزراى خارجه کشورهاى اسلامى برگزار مىشود و مجاهدین قصد دارند به عنوان یک مانور دیپلماتیک در این کنفرانس شرکت کنند. عراقىها هم مىخواهند با دعوت رجوى به این کنفرانس و استقبال نمایشى از او در بغداد به عنوان نماینده مشروع مردم ایران و رییس دولت موقت از یک سو راه کشاندنش به عراق را هموار کرده و از سوى دیگر با این مانور دیپلماتیک در عرصه جهانى... ضربهاى وارد کنند.»
برآیند کل مباحثى که درباره جدایى بنىصدر و سازمان مجاهدین طرح شده است مىتواند ما را به این سمت سوق دهد که اختلاف بین این دو عمدتا از جهت قدرتطلبى طرفین بوده و دلیل اخراج شدن بنىصدر از شورا مىتواند این باشد که او رقیبى در مقابل سازمان بود و از طرفى هم او دیگر براى شورا بهرهدهى لازم را نداشت. و بالاخره شورا طى بیانیهاى علناً جدایى بنىصدر را اعلام کرد:
«... از آنجا که در شرایط کنونى عملاً همکارى میان آقاى بنىصدر و شوراى ملى مقاومت در چارچوب این شورا نامیسر مىنماید. مصلحت بر این قرار گرفت که به ائتلاف سیاسى فىمابین در شکل کنونى خاتمه داده شود. آقاى ابوالحسن بنىصدر و شوراى ملى مقاومت امیدوارند همچنانکه همکارى و اتحاد آنها طى دو سال و هشت ماه گذشته سنت نیکویى... بوده است، پایان محترمانه و دوستانه آن نیز سنت حسنه دیگرى در تاریخ ائتلافهاى سیاسى میهن ما باشد. بدیهى است آقاى بنىصدر و شوراى ملى مقاومت ضمن قدرشناسى متقابل از اقدامات و مبارزات گذشته یکدیگر... دستاوردهاى مشترک فعالیت ائتلافى گذشته خود... را مورد تأیید قرار داده و آنها را بسیار ثمربخش مىدانند. شوراى ملى مقاومت ـ 4 / فروردین / 1363 »
اما این لحن محترمانه جز اندک مدتى دوام نیاورد و در بیانیههاى بعدى و اظهارات متقابل رجوى و بنىصدر که آکنده از انواع زشتگویى و خشونت کلامى بود، سالها تداوم داشت و هیچ نشانى از سنت حسنه ادعایى بیانیه، جز همین چند سطر تعارف گذرا، مصداق واقعى دیگرى نیافت.
سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام،موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1389، ج 3، ص 426 تا438
نظرات