سالروزاعلان جنگ مسلحانه ی منافقین
مقدمه
نظری به تاریخ گذشته مشخص می کند که زمینه ی فعالیت عموم احزاب، گروه ها و سازمان های گوناگون در ایران در نیمه ی دوم سال ۱۳۲۰، به وجود آمد و پس از شکست نسبی جو خفقان آور رژیم شاهنشاهی، گروه های مختلفی توانستند به اندک فعالیت سیاسی بپردازند. هر یکی از آن گروه ها به نوعی بیانگر خواست های عده ای از طبقات مردم بودند و بر اساس تفکرات خاصی به وجود آمده بودند. از مشخصات بارز آن گروه ها که می توان نقطه ی مشترک آنان محسوب کرد، اکتفا به مبارزه سیاسی و نه مبارزه مسلحانه بود، که البته در این بین می توان، حرکت های مسلحانه ای چون سازمان فداییان اسلام را متمایز نمود. اما همین حرکت و فعالیت ها نیز دیری نپایید؛ زیرا پس از آن که بیداری مردم به واسطه ی فعالیت گروه هایی چون فداییان اسلام و نیز جریانات ملی شدن نفت رو به گسترش نهاد و می رفت تا حکومت بیگانگان را در این کشور برچیند، اما دشمنان اسلام به خود آمدند و در نهایت نیز با به راه انداختن کودتای ۲۸ مرداد، زمینه ی رشد این حرکت را از میان بردند.
با آغاز نهضت اسلامی، شور و شوق جدیدی در میان مردم به وجود آمد و از طرفی با توجه به سوابق مبارزاتی روحانیون و نفوذ عمیق آنان در میان مردم، ترس و اضطراب سردمداران حکومت را فرا گرفت. امام خمینی« قدس سره» در زمانی مبارزه ی قاطع خود را علیه رژیم و نفوذ قدرت های خارجی در ایران آغاز کرد که چپاولگران با طرح و برنامه های خود در پی گسترش سلطه بر ایران بودند؛ لذا رژیم شاه که خود را با مبارزان سرسختی روبه رو می دید و پیش بینی می کرد که اوضاع به همین منوال پیش برود، دیری نمی گذرد که مخالفت و مبارزات مردم، سراسر کشور را فرامی گیرد، درصدد برآمد تا با ضربات کاری، از ادامه ی نهضت جلوگیری به عمل آورد؛ لذا حوادث خرداد ۴۲ و تبعید امام به ترکیه در همین راستا انجام گرفت و قیام پرشکوه و حماسه آفرین مردم که از عشق به اسلام نشأت می گرفت، به گمان رژیم، خاموش و سرکوب شد.
شرایط مذکور، تز مبارزه ی مسلحانه علیه رژیم شاه را که پیش از این نیز مطرح بود، تقویت کرد و زمینه ی پیدایش گروه های سیاسی با اهداف مبارزه ی مسلحانه فراهم شد.
از جمله این گروه ها که بعدها توانستند با تبلیغات کاذب و حمایت های خارجی شهرت بیشتر کسب نمایند، دو گروه «مجاهدین خلق (منافقین)» و «چریک های فدایی خلق» بودند که هر دو گروه به ویژه فدایی خلق، از افکار کمونیستی، بهره های فراوانی گرفته بودند. بدین جهت، با ادامه ی فعالیت این دو گروه، رفته رفته سازمان های دیگر فراموش شده و سازمان منافقین، چنین القا می کرد که فقط باید با جنگ مسلحانه، رژیم را از پای درآورد و تنها راه ممکن همین است.
تشکیل سازمان مجاهدین خلق ایرانسه نفر از یک گروه دانشجویی که قبلاً نیز در نهضت آزادی عضویت داشتند، به اسامی محمد حنیف نژاد، علی اصغر بدیع زادگان و سعید محسن با توجه به شرایط به وجود آمده ی پس از قیام پانزده خرداد و رشد افکار مبارزه ی مسلحانه، در سال ۱۳۴۴، تصمیم به تشکیل سازمان مسلحی می گیرند؛ اما این سازمان مسلح که پس از چند سال تلاش فقط توانسته بود، ۱۴ مسلسل، ۱۸ اسلحه کمری و ۹ عدد نارنجک دستی فراهم نماید، سرانجام طی یک حرکت فریبکارانه ی ساواک و هنگام تحویل اسلحه به یکی از اعضا به نام ناصر صادقی، شروع به شناساسی افراد و خانه های تیمی آنان شد و بعد از مدتی شناسایی، در شهریور ۱۳۵۰، به خانه های تیمی سازمان حمله گردید و حدود ۱۲۰ نفر از افراد آن دستگیر شدند. طی این عملیات، ۹۰ درصد از کادرهای اصلی سازمان به دست ساواک گرفتار شدند.
اما نهضت اسلامی بدون توجه به این جریانات همچنان با رهبری امام خمینی «قدس سره» به پیش رفت، به طوری که کم کم اعتراضات مردمی نسبت به شاه علنی شد و موج اعتصابات و اعتراضات سراسر کشور را فرا گرفت. تحت این شرایط حساس اعضای سازمان، چه در داخل زندان و چه در بیرون، به دلیل دوری از اسلام و دست یازیدن به عملکردهای غلط، رو به تحلیل رفتند و در نتیجه، سازمان، طی سال های ۵۶-۵۵، با رخداد انشعابات مختلف از هم پاشیده شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامیدر ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، در جهان حادثه ای شگرف و حیرت انگیز اتفاق افتاد و رژیم ۲۵۰۰ ساله ی شاهنشاهی ایران سقوط کرد. جای هیچ گونه تردیدی نیست که پیروزی انقلاب به رهبری امام خمینی قدس سره در امتداد مبارزه ای بود که ایشان از سال ۴۲-۴۱، از قم آغاز کردند و با پشت سرگذاشتن فراز و نشیب های فراوان، بعد از ۱۶ سال به پیروزی رسید. این پیروزی نقشه های گروه هایی چون سازمان منافقین را نقش برآب نمود؛ زیرا سازمان با استفاده از تحلیل های قالبی و بی ارتباط با شرایط جامعه، مبتنی بر تئوری های مارکسیستی به انتظار جنگ مسلحانه دراز مدت با رژیم شاه نشسته بود و در این راه خود را پیشاهنگ مبارزه می دانست و روش های مبارزاتی برخاسته از مکتب را که امام ارائه می داد، بی فایده و هدر دهنده ی خون شهیدان می دانست. اما به ناگاه متوجه شد که پیکر رژیم همچون غول برفی زیر رگبار فریادهای الله اکبر مردم آب شد و در یک برخورد همه جانبه ی دو روزه، بدون شرکت پیشتازان جنگ مسلحانه درازمدت، رژیم پهلوی از پای درآمد و اعضای دربند سازمان نیز به برکت مبارزات مردم مسلمان از زندان های رژیم شاه آزاد شدند. آنها با توجه به جو اسلامی حاکم بر جامعه و نیز با علم به این موضوع که هر حرکت غیر اسلامی در ایران، محکوم به شکست خواهد بود، برای تجدید نفوذ خود و امکان جذب نیروهای جوان و ادامه ی مبارزه ی به اصطلاح ضد امپریالیستی، بار دیگر تظاهر به مسلمانی را مورد بررسی قرار دادند و پس از چندی با صدور اطلاعیه ای ۱۲ ماده ای، منافقانه به پاک نمودن خود از التقاط پرداختند. متن قسمتی از اطلاعیه از زبان (مسعود رجوی) که طی سخنرانی ۱۴ بهمن ۱۳۵۷، در دانشگاه تهران ایراد کرد، بدین شرح است:
۱- سازمان مجاهدین خلق ایران معتقد به ایدئولوژی اسلامی و همچنین مبارزه ی مکتبی است که در سال ۱۳۴۴، توسط حنیف نژاد، بدیع زادگان و سعید محسن، تأسیس و ما ادامه دهندگان راه آنها می باشیم.
۲- جریان اخیر، جریانی است انحرافی که سردمداران آن به سازمان مجاهدین و در نتیجه به جنبش ایران خیانت کردند.
۳- عناصر، جریانات و گروه های اسلامی حق، هیچ گونه همکاری یا تأیید این جریان را نداشته و در صورت همکاری، عمل آنها به منزله ی سازشکاری تلقی خواهد شد.
۴- به همراه اشکالات، ما علت های زیر را در به وجود آمدن این جریان مؤثر می دانیم:
الف – تکمیل نشدن کار ایدئولوژی سازمان و پیاده نکردن تعلیمات ایدئولوژیک در سطح وسیعی از کادرها به طور مکفی به علت رشد کمی نامتناسب؛
ب- ضربه شهریور ۱۳۵۰ و از دست دادن کادرهای ذی صلاح و در نتیجه عمل زدگی و دنبال نکردن کار ایدئولوژی؛
ج – ترک تعلیمات ایدئولوژیک سازمان؛
د- خود کم بینی و گرایش به مارکسیسم
بدین گونه، سازمان خود را مسلمان تمام عیار دانسته و علت به وجود آمدن جریانات مارکسیستی در سازمان را تکمیل نشدن ایدئولوژی، آموزش ناقص، جذب افراد بی صلاحیت، ضربه ی سال ۱۳۵۰ و خودکم بینی دانسته و با این توجیه، ماسک نفاق را به صورت زده و شروع به جذب افراد و سازماندهی تشکیلات می کند.
از آن جایی که کادر سازمان، هدفی جز کسب قدرت و رسیدن به مسند حکومت را در ذهنشان نمی پروراندند، لذا از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی که تمام پیش ساخته های ذهنی خود را نقش بر آب می دیدند، ضدیت خود را با نظام اسلامی و متعاقباً امت اسلامی ایران آغاز کردند و جهت مقابله، با گروه های مختلفی از جبهه ی دمکراتیک ملی گرفته تا جبهه ملی و چریک های فدایی، گروه های مائوئیستی و حتی حزب توده همصدا شدند و بلافاصله با به راه اندازی تظاهرات و تعطیلی در مدارس، ایجاد هرج و مرج و بلوا و اغتشاش در گوشه و کنار مملکت، و نیز مطرح کردن چماقداری، ستیز و مبارزه علیه مردم و دولت را آغاز کردند؛ لذا امام خمینی «قدس سره» پس از چندی به طور مشخص، خطر تفکر التقاطی را خاطر نشان ساختند و پس از نصایح مکرر در سخنرانی های عمومی، در چهارم تیر ۱۳۵۹، صریحاً کلمه منافق را که از مدت ها پیش، مردم برای سران این گروه انتخاب کرده بودند، تأیید نمودند.
امام «قدس سره» در بخشی از سخنان خود گفتند:
«همه باید بدانند که التقاطی فکر کردن، خیانتی بزرگ به اسلام و مسلمین است که نتیجه و ثمره ی تلخ این نوع تفکر در سال های آینده روشن می گردد. با کمال تأسف گاهی دیده می شود که به علت عدم درک صحیح و دقیق بعضی از مسایل اسلامی، بعضی از این مسایل را با مسایل مارکسیستی مخلوط کرده اند و معجونی به وجود آورده اند که به هیچ وجه با قوانین اسلام سازگار نیست. ممکن است من بگویم اسلام، بگویم مجاهد خلق و این حرفها را بزنم، لیکن وقتی که عمل من را ملاحظه کنید، می بینید که از اول من مخالفت کردم. اینها با خود قرآن و نهج البلاغه می خواهند، ما را از بین ببرند و قرآن و نهج البلاغه را از بین ببرند. من خوف این را دارم که اینها چهره ی اسلام را برگردانند از آن چیزی که هست. منافق ها هستند که بدتر از کفّارند.»
پس از گذشت حدود یک ماه از سخنان تاریخی امام، سازمان از یک سو با اعلام تعطیلی دفاتر سیاسی خود و عدم انتشار روزنامه با یک برخورد منافقانه در موضع مظلومیت جای گرفت، و از سوی دیگر، در پی قشون کشی سیاسی، از طریق به رخ کشیدن کمیت طیف ضد انقلاب که از حمایتشان برخوردار بود درصدد ایجاد تشنج شدید در سطح جامعه برآمد و در ادامه تحریکات خود علیه مردم، به متشنج کردن مدارس، دانشگاهها، کارخانه ها و ... پرداخت و سرانجام نیز در ۱۷ شهریور و ۱۴ اسفند ۱۳۵۹، علناً در مقابل جمهوری اسلامی ایران ایستاد و مسؤولان و مردم را تهدید به مبارزه ی مسلحانه نمود.
منافقین با هماهنگی گروه های مخالف انقلاب از طیف بنی صدر گرفته تا گروه های مارکسیستی با شایعات و تبلیغات و توطئه ها و درگیری ها، حتی الامکان به نشان دادن حضور خود در جامعه پرداختند و با متزلزل کردن دولت و ناامید کردن مردم، تصمیم به فراهم کردن زمینه ی کسب قدرت نمودند.
بدین ترتیب سازمان منافقین در ادامه ی فعالیت خود، سیاست دوگانه ای را پیش گرفت، از یک سو به مبارزه ی مسلحانه محدود با نیروهای انقلابی پرداخت و از سوی دیگر، سرچهارراه ها به فروختن نشریه روی آورد و کوشید از طریق هر دو شیوه، بهترین فرصت های ممکن را، هم از آزادی های سیاسی و هم از عملیات براندازی به دست آورد.
سرانجام دادستانی انقلاب در پی صدور اعلامیه ای خواستار بیان موضع مشخص منافقین شد و با بیان این مطلب که :
«اگر خواهان مبارزه ی سیاسی در چارچوب قانون اساسی هستید، شرایط آن را عمل کنید و از مزایا و آزادی های قانونی آن استفاده کنید و اگر به مبارزه مسلحانه علیه نظام اعتقاد دارید، از هم اکنون عواقب درگیری مسلحانه علیه مردم مسلمان را قبول کنید»
این امر سازمان را در بن بست انتخاب یکی از دو راه قرار داد و با ضربه ای گیج کننده، آن را به ضعف و انفعال مبتلا کرد؛ زیرا سازمان تمایل داشت، همچنان که تا آن زمان عمل کرده بود و از هر دو شیوه استفاده کند. از این رو همچنان کوشید با همان روش دو گانه به مقابله با انقلاب اسلامی بپردازد؛ لذا نخست با یک برنامه ی تهاجمی، با ایجاد درگیری و به آتش کشیدن برخی اماکن و مقابله با مردم به قدرت نمایی در شهرها پرداخت و سپس با اعلام آرامش، به درگیری خاتمه داد. از سوی دیگر در جهت اجرای همان شیوه ی دوگانه، نامه ای به امام خمینی «قدس سره» ارسال نمود. در این نامه سازمان از طرفی کوشید تا با مظلوم نمایی، خود را تبرئه کند و به هوادارنش چنین وانمود نماید که از هیچ تلاشی برای پرهیز از جنگ مسلحانه فروگذار نکرده و از طرف دیگر با ابراز این مطلب که:
«تا حجت تمام نگردیده از عکس العمل های خشونت بار قهرآمیز بپرهیزیم» و نیز:
«خواهران و برادران نوجوان ما حتی برای فروش نشریه، ابتدا وصیت نامه می نویسند و آن گاه می روند مسؤولان کشور را با زیرکی تهدید به مبارزه مسلحانه می کنند.»
متن نامه بدین منظور تهیه شده بود که اگر امام پاسخ منفی به آنها داد، بتوانند دلیلی دیگر برای حرکت های خشونت بار آینده شان فراهم کرده باشند و اگر پاسخ مثبت بود، بتوانند بیشترین سوء استفاده را در جهت حرکت های تند بعدی خویش بکنند. لیکن این بار نیز پاسخ قاطع امام، سازمان را در شرایط بحرانی قرار داد. امام در جمع روحانیون آذربایجان خطاب به منافقین فرمودند:
«در آن نوشته ای که نوشته اید در عین حالی که اظهار مظلومیت زیاد کرده اید، لکن باز ناشیگری کرده اید و ما را تهدید به قیام مسلحانه کردید. شما اسلحه در دست گرفته اید و می خواهید، ما را گول بزنید. شما در همین نوشته اظهار مظلومیت و اظهار این که می خواهیم کارها درست بشود و تفاهم بشود، کرده اید. ولی در همین جا تهدید به قیام می کنید. ما نمی توانیم از شما این طور مسایل را قبول کنیم. من اگر در هزار احتمال، یک احتمال می دادم که شما دست بر می دارید، از آن کارهایی که می خواهید انجام بدهید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم. حالا هم به موجب احکام اسلام، نصیحت به شما می کنم. شما در مقابل این سیل خروشان ملت نمی توانید کاری انجام بدهید. شما اگر یک وقت ملت قیام کند مثل یک ذره ای در مقابل این سیل خروشان هستید.»
سازمان منافقین که با صدور اعلامیه دادستانی در بن بست قرار گرفته بود و با ایجاد درگیری و نیز نوشتن نامه به امام تصمیم به خروج از این بن بست را گرفته بود، با جواب امام خمینی «قدس سره» بیشتر از پیش در وضع آشفته ای قرار گرفت و سرانجام از آن جایی که حاضربه اجرای قوانین کشور نبود و همچنان در پی کسب قدرت و قبضه ی حکومت بود، مبارزه مسلحانه را برای براندازی انتخاب کرد و خلق بی دفاع را آماج حملات تروریستی خود قرار داد.
عملکرد منافقین در آن آیام۱- چهارشنبه ۲۲/۱۱/۵۹
یکی از دانش آموزان مسلمان در راه مدرسه مورد حمله ی منافقین قرار گرفت و در اثر ضربات مشت و لگد به شدت مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان شهید شد.
۲- پنجشنبه ۲۳/۱۱/۵۹.
در درگیری گروه های چپ با مردم در آمل چند تن کشته و عده ای مجروح شدند.
۳- یکشنبه ۱۹/۱/۶۰.
آیت الله شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی، نماینده ی امام در استان فارس و عضو شورای نگهبان هنگامی که به خانه اش باز می گشت، مورد اصابت گلوله منافقین قرار گرفت.
۴- ۱/۲/۶۰.
در زد و خوردی که بین هواداران منافقین و گروهی از مردم در آمل رخ داد، چند تن زخمی و تعدادی نیز دستگیر شدند.
۵- ۳۰/۳/۶۰.
در پی درگیری های خیابانی در تهران که توسط ضد انقلاب و به سرکردگی منافقین صورت گرفت، چهارده تن از فرزندان این ملت به وسیله ی سلاح های گرم و سرد از جمله تیغ موکت بُری به شهادت رسیدند و ده ها نفر مجروح شدند و ۱۵ اتوبوس و اتومبیل به آتش کشیده شد.
اطلاعیه ی سیاسی – نظامی منافقین همزمان با رویارویی مستقیم منافقین و مردم در اکثر شهرهای کشور و نیز همزمان با سست شدن پایه های حکومت بنی صدر، منافقین که همه چیز را برای خود تمام شده می دیدند، با صدور اطلاعیه ای در روز ۲۸ خرداد سال ۱۳۶۰، رسماً جنگ مسلحانه را علیه حکومت اسلامی آغاز کردند.
در بخشی از متن اطلاعیه چنین آمده است:
«سازمان مجاهدین خلق ایران، ضمن اعتراض به اقدامات ضد انقلابی و خلاف شرع و قانونِ مزدوران ارتجاع، بدین وسیله از خلق قهرمان ایران، کسب اجازه می کند تا از این پس در قبال حفظ جان اعضا خود به ویژه اعضا کادر مرکزی سازمان که در حقیقت بخشی از مرکزیت تمامی خلق و انقلاب محسوب می شوند، قاطع ترین مقاومت انقلابی را از هر طریق معمول دارد.
۷- شنبه ۳۰/۳/۶۰.
عصر روز سی ام خرداد، تهران شاهد خشونت های عظیمی از طرف منافقین می شود و این خشونت ها و زد و خوردهای خیابانی تا پاسی از شب ادامه پیدا می کند.
در درگیری های یاد شده منافقین با تمام قدرت خود به خیابان ها می ریزند. درگیری ها در آن شب فقط محدود به تهران نبوده، بلکه در اغلب شهرستان ها زدوخوردهای شدیدی به وقوع می پیوندد. نتیجه ی ضایعات، آتش زدن بیست مینی بوس، شهید نمودن چند عابر و جرح بیش از صد نفر بود.
سرانجام سازمان منافقین پس از ایجاد درگیری و اغتشاشات بسیار، به دنبال اجرای یک سری عملیات زنجیره ای، توسط نیروهای اسلامی، که طی آنها موسی خیابانی و تنی چند از عناصر کادر مرکزی به هلاکت رسیدند و نیز پایگاه های اصلی سازمان کشف و ۹۰ درصد از نیروی کادر سازمان از بین رفت، ادامه ی حیات خود را در داخل ایران غیر ممکن دید و باقی مانده های کادر مرکزی فرار را بر قرار ترجیح دادند و به دامن کشورهای بیگانه پناه بردند. رجوی نیز به همراه بنی صدر، در حالی که لباس زنان به تن کرده و آرایش نموده بودند با هواپیمایی که توسط خلبان محمدرضا پهلوی، هدایت می شد، از ایران گریختند و به پاریس پناهنده شدند و کادر باقی مانده ی داخل کشور نیز به کشور عراق گریختند و به بازوی نظامی عراق و ستون پنجم استکبار جهانی، تبدیل شدند.
نظرات