نقد و بررسی کتاب خاطرات اردشیر زاهدی
2005 بازدید
«تاریخ را از نظرگاههای گوناگون مینویسند و کسانی که پس از یک دوره تاریخی به جهان میآیند حق دارند با بیش از یک روایت و برداشت از تاریخ آشنا شوند تا بهتر قضاوت کنند.»
اردشیر زاهدی در پیشگفتار کتاب
در تاریخ دوره پهلوی، نام خانوادگی زاهدی، ما را به یاد دو شخصیت میاندازد؛ فضلالله و اردشیر. پدر و پسری که در دوره زمامداری پهلویها هر کدام عهدهدار نقش سیاسی برجستهای بودند. فضلالله زاهدی که ریاست شهربانی و ژاندارمری، سناتوری مجلس سنا، وزارت کشور، نخستوزیری و نمایندگی دائم ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل را در کارنامه دارد، شاید بیش از همه به دلیل نقشآفرینیاش در ماجرای کودتای 28 مرداد و بازگرداندن محمدرضا به سلطنت شهره باشد. به همین دلیل نام او در تاریخ در مقابل نام محمد مصدق قرار گرفته است. زاهدی پسر هم مثل پدر وارد عرصه سیاسی در بالاترین سطح خود شد و در دوره پهلوی دوم به مناصبی مثل سفارت ایران در آمریکا و انگلستان و وزارت امور خارجه رسید. از اردشیر زاهدی پیش از این خاطرات و مصاحبههای پراکندهای به چاپ رسیده بود که نخستین آنها پس از واقعه 28 مرداد در مجله اطلاعات ماهانه به صورت دنبالهدار و درباره همان ماجرا بود[1]؛ مجموعهای که بعدها از سوی انتشاراتیهای مختلف تجدید چاپ شد. اما حالا مجموعهای دو جلدی از خاطرات وی در دست علاقهمندان قرار دارد که جلد نخست آن گرچه پیش از این به چاپ رسیده بود ولی حالا جلد دوم آن با تأخیری چند ساله همراه با تجدید چاپ جلد نخست در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.
نگاهی به کتاب
هر دو جلد کتاب خاطرات اردشیر زاهدی جدا از خاطراتی که به صورت گفتوگو بیان شده است، شامل مجموعهای غنی از عکس و سند نیز هست. عکسهای این مجموعه از برهههای مختلف زندگی اردشیر زاهدی انتخاب شده و بیش از 250 قطعه عکس را دربرمیگیرد. اسناد کتاب که حجم قابل توجهی از هر دو جلد را پر کرده، بیشتر به زبان انگلیسی و شامل اسنادی از وزارت خارجه انگلیس و آمریکا است. یکی از محاسن کتاب، پاورقیهای آن است که در آن متناسب با موضوعات مختلفی که از زبان زاهدی بیان شده، اسناد، خاطرات، گزارشها و... از چهرههای مختلف مرتبط با موضوع گنجانده شده است.
جلد نخست کتاب که یازده فصل دارد، از ذکر خاندان پدر و مادری و کودکی اردشیر زاهدی شروع شده و تا استعفای پدرش از نخستوزیری ادامه مییابد. «خاندان پدری و مادری»، «رضاشاه و تیمسار زاهدی»، «بازداشت و تبعید پدر»، «از میدان جنگ تا عرصه سیاست»، «کودکی- تحصیلات- اشتغال»، «آغاز طوفان»، «واقعه نهم اسفند»، «دوران اختفا»، «پنج روز بحرانی»، «وظایف من بعد از 28 مرداد» و «روابط شاه و نخستوزیر» عناوینی هستند که برای جلد نخست کتاب انتخاب شدهاند. جلد دوم نیز با سفر اردشیر زاهدی همراه با محمدرضا شاه به هند آغاز و با ذکر ماجرای ترور شاه در روز 21 فروردین سال 1344 و گفتارهایی درباره روابط ایران و انگلیس خاتمه مییابد. «خاطراتی از سفر هند و پاکستان»، «عشق و ازدواج»، «کودتا در بغداد»، «داستان ساختگی کودتای اردوبادی»، «همسری برای شاه»، «مأموریت در واشنگتن»، «مأموریت در لندن»، «درگذشت پدر و جدای از همسر»، «واقعه 21 فروردین» و «در روابط ایران و انگلیس» عناوین جلد دوم کتاب هستند.
با این وصف خاطرات زاهدی ناتمام میماند چرا که از پایان دوره سفارت او در انگلیس دیگر جلوتر نیامده و مثلاً دوره مهمی مثل زمان وزارت خارجه یا دوره سفارت دوم زاهدی در آمریکا را دربرندارد. این طور به نظر میرسد که باید شاهد چاپ و انتشار ادامه خاطرات زاهدی در آینده باشیم. به این ترتیب کتاب فعلی خاطرات زاهدی یکی از مهمترین مقاطع زندگی اردشیر زاهدی یعنی از شروع وزارت خارجه تا پیروزی انقلاب اسلامی را کم دارد. به همین دلیل در این اثر به موضوعی مثل مطرح بودن نام زاهدی به عنوان یکی از نامزدهای نخستوزیری پس از دوره هویدا، پرداخته نشده است و این موضوعی است که آن را از دل اسناد تاریخی میتوان دریافت.[2]
زاهدی در مسیر شهرت
اردشیر زاهدی طبق گفتههای خودش، از طرف مادر به خاندان قاجار گره میخورد. مادر وی فرزند مؤتمنالملک (حسین پیرنیا) وکیل و وزیر مشروطه بود که سابقهی ریاست مجلس شورای ملی در دورههای دوم تا هفتم را نیز در کارنامهاش داشت. مؤتمنالملک، خود فرزند مشیرالدوله (میرزا نصراللهخان) صدراعظم برجسته قجری بود. از سوی دیگر عشرتالسلطنه مادربزرگ مادری اردشیر هم دختر مظفرالدین شاه قاجار بود. اما اعقاب زاهدی از جانب پدر به گفته خودش به شیخ زاهد گیلانی عارف میرسد و پدربزرگ پدری وی از مالکان بزرگ همدان بود.
وقتی اردشیر در سال 1307 در تهران متولد شد، پدرش مشغول جنگ در گیلان بود. فضلالله زاهدی با توجه به اینکه مدام در جنگ بود، نمیخواست پسرش اینجا بماند و تمایل داشت او را برای ادامه تحصیل به خارج بفرستد. همینطور هم شد. اردشیر پس از گذراندن دوره دبستان و دبیرستان دیپلم خود را از یک مدرسه در بیروت که وابسته به دانشگاه آمریکایی بیروت[3] بود، گرفت و برای ادامه تحصیل روانه آمریکا شد و در آنجا در رشتههای کشاورزی و اقتصاد مشغول تحصیل شد. در همانجا بود که پدر و مادرش از هم جدا شدند و هر یک به ازدواج دیگری تن دادند. زمانی که اردشیر در آمریکا بود، محمدرضا شاه برای بار نخست راهی این کشور شد و در آنجا اردشیر به عنوان نماینده محصلین ایرانی ایالت یوتا برای به اصطلاح شرفیابی خدمت شاه رسید و آن دیدار شاید جرقهای برای آغاز آشنایی و رابطه وی با محمدرضا بود.[4]
بعدها وقتی دکتر هریس، رئیس دانشگاهی که زاهدی در آن درس میخواند، به ریاست اصل چهار ترومن رسید و خواست که به ایران بیاید از اردشیر دعوت به همکاری کرد. اردشیر دعوت هریس را رد نکرد و آمد و در سفارت آمریکا مشغول به کار شد و همچنین به سمت خزانهداری و معاونت کمیسیون مشترک ایران و آمریکا رسید. پس از اینکه پدرش فضلالله زاهدی که آن مقطع، وزیر کشور محمد مصدق بود با مصدق به اختلاف خورد و از سمت خود استعفا داد، اردشیر هم که دیگر ظاهراً مورد توجه مصدق نبود، از ریاست اصل چهار ترومن استعفا داد.[5]
روایت زاهدی از 28 مرداد
بخش مفصلی از جلد نخست کتاب به شرح مسائلی که مابین فضلالله زاهدی، محمد مصدق و محمدرضا شاه گذشت، اختصاص داده شده است. این بخشها به ویژه برای کسانی که درباره اتفاقات قبل و بعد از کودتای 28 مرداد تحقیق میکنند، قابل تأمل است. چرا که از زبان کسی بیان شده که در متن ماجرا در جبهه مقابل دکتر مصدق قرار داشت. دیدگاه زاهدی در واقع نشاندهنده دیدگاه رسمی و حکومتی وقت به ماجرای 28 مرداد است. وی ضمن شرح جزئیات حوادثی که در نهایت به شکست مصدق و پیروزی فضلالله زاهدی منجر شد، اطلاعات قابل بحثی ارائه داده است. خود اردشیر زاهدی هم در این بین در ورق خوردن ماجرا به سود پدرش نقشآفرین بود. او در حالی که اوضاع در ظاهر به سود مصدق در جریان بود با جمع نمودن نمایندگان خبرگزاریهای خارجی متن پیام پدرش را خطاب به آنها قرائت کرد؛ در این پیام اشاره شده بود که محمدرضا شاه به دلیل منحل نمودن مجلسین سنا و شورای ملی توسط مصدق، وی را عزل نموده و فضلالله زاهدی را جانشیناش ساخته و رویه آن زمان دولت مصدق را میتوان کودتا یا قیام علیه قانون اساسی و رژیم مشروطه خواند. از آن مهمتر عکسهای فرمان نخستوزیری زاهدی پدر بود که توسط اردشیر بین خبرنگاران توزیع شد.[6]
وقتی در کتاب از اردشیر زاهدی پرسیده میشود که درباره کودتای 28 مرداد دو دیدگاه وجود دارد؛ یک طرف آن را قیامی ملی میدانند و طرف دیگر از آن با عنوان کودتای انگلیسی- آمریکایی برای ساقط کردن یک دولت ملی یاد میکنند، شما به عنوان یکی از عوامل موثر 28 مرداد و در نتیجه مدافع آن، در پاسخ مخالفان چه میگویید...؟ زاهدی در جواب به طور طبیعی به نقد مصدق و دفاع از حرکت پدرش میپردازد. دیدگاهی که نشاندهنده دیدگاه حکومت وقت درباره کودتا است. زاهدی در پاسخ ابتدا میگوید مصدق در آن موقع اختیار همه مملکت را در دست داشت و در این بین مثالهایی را ذکر میکند، مثل اینکه مصدق مجلس شورا و سنا را منحل کرده و خودش قانون وضع میکرد، ارتش را به نیروهای مورد اعتمادش سپرده، هر کس را میخواست به زندان میانداخت و... و بعد این پرسش را مطرح میکند که در چنین شرایطی آیا میشود باور کرد چنین نخستوزیری را که میگویند مردم او را میپرستیدند و برایش جان خود را حاضر بودند بدهند، چند نفر آمریکایی به آن آسانی و در ظرف چند ساعت بردارند؟ زاهدی اقدام به عزل مصدق را اختیار قانونی شاه میداند و مصدق را متهم به عملیات خودسرانه میکند. وی معتقد است مصدق به آخر خط رسیده بود و نه میتوانست مملکت را اداره کند و نه حاضر بود مشکل نفت را با بهترین شرایطی که برای ایران آن روز بود حل کند و به بسیاری از شخصیتهای سیاسی، نظامی و مذهبی هم نسبت خیانت داده بود و... در نگاه زاهدی اگر کودتا رخ نمیداد، تودهایها چندی بعد مصدق را خیلی آسانتر برمیداشتند و آمریکا و انگلیس هم ایران را برای خودشان را برمیداشتند و ایران به روز ویتنام و کره میافتاد و تجزیه میشد. وی برای اثبات سخنانش ضمن نقد سخنان روزولت در این زمینه، اسناد وزارت خارجه آمریکا را شاهد حرفهایش میخواند.[7]
اصلاحات ارضی و نقش آمریکا
در نخستین سفر محمدرضا شاه پس از کودتای 28 مرداد به آمریکا، اردشیر به عنوان آجودان کشوری همراه وی بود.[8] بعد از آن نیز در سفرهای مختلف محمدرضا به خارج کشور مثل سفر به هند در سال 1334 و ترکیه و شوروی در سال 1335، به قول خودش ملتزم رکاب بود.[9]
در روز 19 شهریور سال 1336 اردشیر زاهدی با شهناز تنها فرزند محمدرضا شاه از همسر نخستش ازدواج میکند.[10] به نحوهی این آشنایی و ازدواج در یکی از فصلهای جلد دوم کتاب پرداخته شده است. از آن پس زاهدی هم آجودان مخصوص شاه بود و هم داماد وی. روابط زاهدی با شاه این قدر نزدیک شده بود که وی حتی در آشنایی و ازدواج محمدرضا با فرح دیبا هم نقشآفرین بود. جزئیات این ماجرا نیز در کتاب شرح داده شده است.[11]
اردشیر زاهدی در دی ماه سال 1338 پست بسیار مهمی را به دست آورد و به سفارت ایران در آمریکا رسید.[12] وی که در سفرش همراه محمدرضا شاه به آمریکا، با خانواده کندیها آشنا شده بود، در دورهی سفارتش هم ظاهراً رابطه خوبی با جان فیتزجرالدکندی، رئیسجمهور وقت آمریکا داشت. با این حال دورهی سفارت زاهدی چندان طولانی نبود و حدود دو سال دوام آورد و با استعفای او به پایان رسید. دلیل استعفا اختلاف زاهدی با دولت علی امینی نخستوزیر بود. در این بین ماجرای اصلاحات ارضی پیش آمد. مصاحبهگر کتاب در این باره این پرسش را از زاهدی میکند که «اینکه گفتهاند اصلاحات ارضی در ایران طرح آمریکاییها بود و با فشار آمریکا به اجرا درآمد تا چه حد حقیقت دارد؟» وی در پاسخ ابتدا میگوید که تقسیم اراضی از پیش در فکر محمدرضا بود و خودش با واگذاری املاک پهلوی در این کار پیشقدم شده بود و بانک عمران هم با نیت کمک به کشاورزان و آباد کردن روستاها تأسیس شد. به اعتقاد زاهدی محمدرضا چنین روحیه و افکاری داشت و اگر فکرهای تازهای به او پیشنهاد میشد، میسنجید و میپذیرفت. وی همچنین معتقد است از سوی دیگر آمریکاییها به دلیل سیاستهایی مثل مقابله با کمونیسم به اصلاحات در کشورهایی مانند ایران علاقه داشتند. به گفته زاهدی چند ژنرال آمریکایی طرحی برای اصلاحات در ایران پیشنهاد دادند که مثلاً یکی از پیشنهادهای طرح این بود که از امکانات ارتش برای کارهای غیرنظامی در ایران استفاده شود به طوری که ارتش در کارهای عمرانی مانند راهسازی، پلسازی و کشاورزی فعال باشد و رابطه نزدیکتری با مردم برقرار کند. به قول زاهدی این فکر را «اعلیحضرت پسندیدند» و اجرای آن منتهی شد به تشکیل سپاه دانش و بعد هم سپاه بهداشت و آبادانی و ترویج.[13]
فصلهای پایانی خاطرات اردشیر زاهدی به دوره سفارت وی در لندن اشاره دارد که شروع آن به سال 1341 برمیگشت؛ دورهای که در طی آن اردشیر از یک سو پدرش را از دست داد و از سوی دیگر از همسرش شهناز جدا شد. مشاهدهها و شنیدههای اردشیر زاهدی از واقعه 21 فروردین سال 1344 یعنی ترور محمدرضا شاه، از دیگر فصلهای کتاب است؛ تروری که البته موفقیتآمیز نبود و محمدرضا از آن جان سالم به در برد.
ناگفتهها
در کتاب به طور طبیعی از برخی خصوصیات اخلاقی زاهدی یاد نشده است و درباره آنها باید از اسناد به جا مانده کمک گرفت. به عنوان مثال در اسناد ساواک به نمونههایی از به اصطلاح بددهانی اردشیر اشاره شده است که با شأن وی به عنوان یک سفیر یا وزیر خارجه چندان جور نبود.[14] برای نمونه در یکی از اسناد ساواک مربوط به دوره وزارت خارجه زاهدی آمده: «درباره فحاشی و هتاکی آقای وزیر امور خارجه بین کارمندان آن وزارتخانه مطالب فراوانی شنیده میشود که جالب و قابل توجه است و گفته میشود وضعی که آقای وزیر در حال حاضر در وزات امور خارجه به وجود آورده کاملاً استثنایی بوده و غیرقابل تصور میباشد و مخالفین زیادی را برای خود به وجود آورده است.»[15] حتی چنین به نظر میرسد که چنین خصلتی موجب تضعیف جایگاه وی نیز شده بود. طبق اسناد ساواک در جلسهای که در سال 1348 در وزارت دارائی برگزار شد وقتی صحبت از شایعه نخستوزیری زاهدی به میان کشیده شد یکی از حاضرین که مشاور وزیر دارائی بود، میگوید اردشیر خیلی به این پست نزدیک بود ولی چون حتی به معاونین وزارتخانه خیلی بدزبانی میکند، موقعیتش ضعیف شده است: «...آقای اردشیر زاهدی وزیر خارجه ذیل نامههای اداری فحش مینویسد و اعتنا به هیچ چیز ندارد. این مطالب به عرض شاهنشاه رسیده و موجب تضعیف موقعیت آقای اردشیر زاهدی شده است.»[16]
اسناد ساواک زاهدی را آدمی به اصطلاح اهل عیاشی هم نشان میدهند. در بیوگرافی که در ساواک در سال 1347 درباره زاهدی تهیه شده است در مقابل گزینه «معایب»، وی را «رفیقباز و تا حدی عیاش» معرفی کردهاند.[17] در گزارشها از مهمانیهای مجلل وی هم یاد شده است. دراینباره در یکی از اسناد گزارشی از مقاله روزنامه واشنگتنپست درباره زاهدی جلب توجه میکند: «طبق گزارشاتی که این هفته در محافل واشنگتن شنیده میشد، میهمانیهای مجلل اردشیر زاهدی، سفیر ایران ممکن است توجه شاهنشاه را جلب نموده و ابروهای او را بالا برده باشند.»[18] طبق یکی از خبرهای خبرگزاری پارس مخابره شده از لندن، به گزارش یکی دیگر از نشریات خارجی اشاره شده که در آن از شهرت زاهدی به عنوان یکی از بزرگترین برگزارکنندگان پارتیها یاد شده است.[19] اسناد مختلفی هم از به راه بودن بساط عیش و نوش و روابط زاهدی با زنان حکایت دارند.[20] روابط زاهدی با دو تن از مشهورترین زنان جهان، ژاکلین اوناسیس (همسر پیشین جان کندی رئیس جمهور سابق آمریکا) و الیزابت تیلور (هنرپیشه سرشناس آمریکایی) نقل محافل خارجی بود.[21]
در هر حال خواندن کتاب خاطرات اردشیر زاهدی برای محققان تاریخ معاصر خالی از لطف نیست. چرا که شناخت هر چه بهتر شخصیتها، جریانها، رویدادها و... تاریخی مستلزم مطالعه هر چه بیشتر نظرات و دیدگاههای بازیگران تاریخی با دیدگاههای متفاوت و حتی متناقض است و این نکتهای است که در ابتدای این متن از قول زاهدی به آن اشاره شده است.
پی نوشت ها
[1] - زاهدی، اردشیر، خاطرات اردشیر زاهدی، ویراسته احمد احرار، ج 1، انتشارات کتابسرا، تهران: 1394، ص 11.
[2] - رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک (اردشیر زاهدی)، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران: 1378، صص73، 75، 87، 122 و...
[3]- AUB: The American University of Beirut
زاهدی، اردشیر، صص 11- 9.
[4] - همان، صص 52- 44.
[5] - همان، صص 53- 51 و 67- 66.
[6] - همان، صص 180- 57.
[7] - همان، صص 145- 142.
[8] - همان، ص 195.
[9] - همان، ج 2، صص 18- 16.
[10] - همان، ص 27.
[11] - همان، صص 80- 63.
[12] - همان، ص 83.
[13] - همان، صص 103- 97.
[14] - رجال عصر پهلوی...، صص 79، 82، 100 و...
[15] - همان، ص 93.
[16] - همان، ص 157.
[17] - همان، ص 109.
[18] - همان، ص 232.
[19] - همان، ص 220.
[20] - همان، ص 106.
[21] - همان، صص 220، 230، 231 و 233 ؛ مهدوی، عبدالرضا (هوشنگ)، اردشیر زاهدی و اشاراتی به رازهای ناگفته به انضمام مقاله «پنج روز بحرانی»، چ 2، پیکان، تهران: 1381، صص 454- 448.
سایت تاریخ شفاهی
نظرات