انقلاب اسلامی در آبان 1357
تأثیر حادثه مسجد جامع کرمان در بیستوچهارم مهر، همچنان در راهپیماییها و تظاهرات آبانماه نمایان بود. هم به این دلیل، و هم به جهت شهدایی که هر روز در شهرهای کوچک و بزرگ خونشان به زمین میریخت، وسعت مخالفتها با حکومت شاه، به نهایت خود رسید. شهرهایی چون همدان، خرم آباد، بروجرد، آمل، بابل، جیرفت، شوشتر، مشهد، خمین، گرگان، اصفهان و کاشان هر روز شاهد تظاهرات اهالی خود بودند. اما زمانی که شهر کوچکی چون کبودرآهنگ در روز پنجم آبان پنج شهید و یا آذرشهر در هشتم همان ماه چهار شهید تقدیم انقلاب کردند، نشان داد که مساحت اعتراضهای مردمی آن هم تا حد فدا کردن جان عزیزان خود، تا چه اندازه گسترش یافته است.
جنبش دانش آموزی علیه حکومت شاه در این روزها تقریباً در همه شهرها زنده و جاری بود. روز اول آبان در شهر گرگان با برخورد قهرآمیز مأموران حکومت، یازده دانش آموز زخمی شدند. یکی از هدفهای دانشآموزان پایین کشیدن مجسمه شاه در شهرها بود. مقامات محلی برای جلوگیری از این کار دور مجسمهها را سیم خاردار کشیدند و افراد مسلحی را برای سرپا نگه داشتن آن گماردند. سوم آبان در شهرضا یک جوان در این راه جان خود را از دست داد و چند روز بعد در بروجرد دو جوان هنگام یورش به مجسمه پهلوی دوم به شهادت رسیدند. شاید سادهترین کار دانشآموزان، پایین کشیدن عکس شاه و خاندان او از کلاسهای درس و تغییر نام مدارسشان بود، زیر این فشارها بود که شاه تصمیم گرفت در چهارم آبان، 1126 زندانی سیاسی را آزاد کند. امام خمینی پس از شنیدن این خبر به مردم ایران گفتند: «آزادی تعدادی از زندانیان سیاسی پس از چندین سال شکنجه و رنج و محرومیت از حقوق اولیه، آزادی از زندانی است به زندان بزرگتر.»
حادثه تلخ مسجد جامع کرمان، حکومت را به عقبنشینی از تعرض به مسجدها وادار نکرد. شبیه آن حادثه در مسجد راور کرمان و مسجد مهدیه سمنان رخ داد و پدیده چماق به دستان رفته رفته در برخی از شهرها رخ نمود. آتشسوزیها و تخریب اماکن عمومی در شهرهایی چون گرگان، همدان و زنجان یکی از رهآوردهای این پدیده شوم بود. حمله چماق به دستان به تظاهرات مردم روی دیگر سکه بود. این رویارویی در چهارم آبان ماه در کرمانشاه 86 مجروح به جا گذاشت. در سنندج چند تن شهید شدند و در خرمآباد و ارومیه وحشت و اضطراب حاکم شد.
از رویدادهای مهم این ده روز تیراندازی یک سرباز به سوی فرماندار نظامی جهرم و رئیس شهربانی این شهر بود. این اقدام، روز تولد شاه، یعنی چهارم آبان رخ داد. سرباز، توانست رئیس شهربانی را از پای درآورد و فرماندار نظامی را مجروح کند. روایتهایی که از نارضایتی نظامیان چه در اعلامیهها و چه در گفتهها و شنیدهها طرح میشد، با حادثه جهرم جنبه عملی به خود گرفت.
در حالی که رایزنیهای محمدرضا پهلوی با سفرای آمریکا و انگلیس برای جستن راهی برای غلبه بر بحرانی که دامنگیر حکومت او شده بود، ادامه داشت. امام خمینی در گفتوگو با خبرگزاری فرانسه، همچون گذشته بر سرنگونی حکومت شاه تأکید کردند و موضوع برپایی حکومت انتقالی را پس از سقوط نظام شاهنشاهی مطرح نمودند.
اعتصابها در بیشتر سازمانها، وزارتخانهها، کارخانهها و شرکتها ادامه داشت. شاهبیت اعتصابها، همچنان در صنعت نفت خوانده میشود.
هوشنگ انصاری مدیرعامل شرکت نفت، با خواستهای صنفی اعتصابکنندگان موافقت کرد، اما این چاره کار نبود، چرا که جنبههای سیاسی بر جنبههای صنفی اعتصاب غلبه یافته بود.
روز هشتم آبانماه پرویز ثابتی، چهره برجسته دستگاه امنیتی شاه، ترجیح داد با اسم مستعار عالیخانی از کشور بگریزد. آیا او در آیینه اطلاعات خود، چیزی جز سقوط حکومت شاه دیده بود؟
گزارش سولیوان
بحران حاکم بر کشور و چنگالی که با تظاهرات، راهپیماییها و اعتصابها، گریبان حکومت پهلوی را گرفته بود، ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در ایران را واداشت که در گزارشی واقعبینانه - برخلاف گزارشهای پیشین - به وزارت امور خارجه آمریکا اعلام خطر کند و از قول شاه بنویسد که دو راه بیشتر پیش روی محمدرضا پهلوی نیست: استعفا، یا تشکیل دولت نظامی. به دنبال گزارش سولیوان در یازدهم آبان ماه جلسهای اضطراری در کاخ سفید برپا شد. نتیجه این نشست در تلفنی که برژینسکی فردای آن روز (دوازدهم آبان) به شاه کرد، روشن گردید: «به نظر من مشکل شما این است که باید دست به یک سلسله اقدامات خاصی بزنید که اقتدار شما را به نحو مؤثر نشان دهد. شاه به سادگی پاسخ داد: «چشم.» توصیه برژینسکی به شاه چیزی جز موافقت آمریکا با برپایی یک دولت نظامی نبود.
حوادث 13 آبان 1357
حوادث روز سیزدهم آبان در تهران، به خواست آمریکا و شاه دست به سینه ایران، شتاب بیشتری بخشید. آن روز به مناسبت سالروز تبعید امام خمینی، تظاهرات گستردهای در کشور برپا شد. با این که تظاهرات تهران پراکنده و نسبت به برخی دیگر از شهرها از حجم کمتری برخوردار بود اما گشودن آتش مأموران حکومت نظامی به روی دانشجویان و دانشآموزانی که در دانشگاه تهران گرد آمده بودند، فیلمبرداری از این حادثه و سپس نمایش آن در بخش خبری شب تلویزیون، تأثیر شگرفی در بین مردم سراسر کشور گذاشت. پخش این فیلم مستند برخلاف میل مسئولان تلویزیون صورت گرفت، اما از فردای آن روز تظاهرات در شهرهای گوناگون به واسطه هیجانی که از دیدن این فیلم کوتاه بر مردم مستولی شده بود، فزونی یافت. حکومت، با این که در هوای تجدید سازمان بود، اما از این فرصت بهره گرفت و در روز چهاردهم آبان در تهران اقدام به آتش زدن برخی سینماها، بانکها، اتوبوسهای شرکت واحد و دیگر اماکن عمومی کرد. همراه با آتشافروزی و تخریب هدایت شده، شایعاتی نیز در سطح پایتخت جاری شد؛ مثل این که برخی از پادگانها سقوط کرده و یا کودتایی در راه است. این ترفندها، موجب شد که ناآرامیها فراتر از آن چه بود نمایانده شود. ارتشبد اویسی فرماندار نظامی تهران به مأموران خود دستور داده بود که دخالتی در جلوگیری از تخریبها و آتش زدنها نکنند. سفیر انگلیس نیز معتقد بود که این اقدامات توسط عوامل حکومت روی میدهد. آیتالله طالقانی نیز که به تازگی از زندان آزاد شده بود، با صدور اطلاعیهای به دامن زدن فضای وحشت در بین مردم توسط عوامل حکومت اشاره کرد و از مردم خواست برای خنثی کردن این روش، از درگیری با مأموران خودداری کنند.
استعفای شریف امامی، پیام شاه ، روی کار آمدن ازهاری
با زمینه فراهم شده، دولت هفتاد روزه جعفر شریف امامی، همان روز (چهاردهم آبان) به خواست شاه استعفا کرد و فردایش دولت نظامی، به نخستوزیری ارتشبد غلامرضا ازهاری روی کار آمد. همزمان، شاه پیامی برای مردم ایران خواند و سوگند یاد کرد که اشتباهات گذشته را جبران کند. اما زمان برای این کار بسیار دیر شده بود. منبع ساواک همان روز (15/8/57) مینویسد، زمانی که سخنرانی شاه از رادیو پخش میشد یک خیاط در خیابان سعدی تهران در برابر این گفته شاه که «ما باید مملکت را نجات دهیم و من هم در کنار شما هستم» چنین گفت: «تمام این اقدامات برای این است که تو بروی، آن وقت میگویی من هم هستم؟»
با استقرار دولت نظامی، شناسایی و دستگیری آن دسته از مردم که رهبری تظاهرات را به عهده داشتند آغاز شد و بخشنامههایی برای شدت عمل مأموران مسلح با مردم تظاهرکننده صادر گردید.
همان روز (15/8/57) روزنامههای اطلاعات، کیهان و آیندگان و سازمان رادیو- تلویزیون ملی ایران به اشغال نظامیان درآمد. اعتصاب این رسانهها نیز در اعتراض به این تعرض آغاز گردید. درج خبرها و گزارشهای راهپیماییها، تظاهرات و اعتراضها در دیگر نشریههایی که به اعتصابیون نپیوسته بودند، منع شد و تا دو ماه بعد سکوتی تحمیلی بر رسانهها حاکم گردید.
دولت نظامی نخستین ضرب شست خود را با کشتن هشت شهروند زنجانی در روز شانزدهم آبان ماه نشان داد.
در ده روز منتهی به پایان آبان، دولت نظامی ارتشبد ازهاری که به تازگی جای دولت شریفامامی را گرفته بود، همه توان خود را صرف جلوگیری از تظاهرات و اعتصابات کرد، اما موفقیتی به دست نیاورد. با وجود حکومت نظامی در شهرهای بزرگ و استقرار واحدهای نظامی، گارد شهربانی و نیروهای ژاندارمری در دیگر شهرها و شهرستانها، تظاهرات مردمی علیه حکومت شاه همچنان ادامه یافت؛ و این در حالی بود که هر روز پیکرهای مردان و زنان، با گلوله مأموران مسلح نقش زمین میشد. در این ده روز کرمانشاه، لاهیجان، همدان، ساری، شیراز، اراک، ایلام و برخی از شهرهای کوچک و بزرگ دیگر، شهیدانی تقدیم انقلاب اسلامی کردند. در تهران بیشتر اجتماعات در قطعه 17 بهشتزهرا صورت میگرفت؛ جایی که شهیدان میدان ژاله در آن آرمیده بودند. نظامیان مستقر در این گورستان تاریخی هر بار گردهمآییهای مردم را پراکنده میکردند. کمتر روزی بود که بر تهران بگذرد و پیکری مجروح یا شهید در کوچه پس کوچههای پایتخت در خون خود درنغلتد.
مخالفتها در شکلهای گوناگون ادامه یافت. در برخی شهرها عکسهای امام خمینی پشت شیشه بیشتر مغازهها نشست. کاریکاتورهای شاه که او را فردی آلت دست آمریکا نشان میداد، در کوچه و برزن پخش شد. اعلامیه روحانیان به مناسبتهای مختلف نوشته و توزیع شد. صندوقهایی برای کمک به اعتصابکنندگان پا گرفت تا مردم با واریز کردن پول به یاری آنان بشتابند. اسکناسهایی چاپ و توزیع شد که در آن تصویر امام خمینی نقش بسته بود. همه دبیرستانهای کشور، بیشتر مدارس دوره راهنمایی، همه دانشگاهها و مراکز آموزش عالی تعطیل بودند. بازارها در شهرهای بزرگ بسته بودند و گاهی برای تهیه مایحتاج عمومی باز میشدند.
دولت نظامی غیر از گشودن آتش به روی مردم، به نیروی ژاندارمری دستور داد مقدمات تظاهرات دولتی را در سطح روستاها و شهرهای کوچک فراهم کند، تا شاید از این طریق بتواند از ضرب مخالفتها بکاهد. گروههایی از روستاییان با گرفتن وعده یا تهدید شدن، به این درخواست ژاندارمری پاسخ دادند و با عکسهایی از شاه، همسرش، پسرش و گاه با در دست گرفتن عکسهایی که نماد مولای متقیان حضرت علی(ع) بود، به نفع رژیم شاهنشاهی دست به تظاهرات زدند. در برخی نقاط این تظاهرات زمینهای شد برای مخالفتهای مردمی. حادثهای که در بیستونهم آبان در شهر ساری روی داد و حداقل سه تن به شهادت رسیدند، با چنین مقدمهای شکل گرفت.
طرح دیدار فرح دیبا همسر شاه با آیتالله سیدابوالقاسم خویی از دیگر برنامههای حکومت در این دوره زمانی بود. احتمالاً پیشنهاد چنین دیداری از طرف یکی از روحانیان وابسته به ساواک که در حوزه علمیه قم ظاهراً به درس و بحث مشغول بود، داده شد. برنامهریزی این دیدار برای عید غدیر یعنی بیستوهشتم آبان ریخته شد. فرح دیبا یک روز پیش از عید راهی عراق شد. رسانهها سفر او را زیارت از مراقد ائمه(ع) یاد کردند، اما هدف اصلی، دیدار با آیتالله خویی بود. رژیم امیدوار بود نتیجه این برنامه به شکاف بین روحانیان منجر شود. انتشار خبر در ایران با واکنشهای تند روحانیان پیرو مشی امام مواجه شد. انتشار اعلامیه از سوی روحانیان طراز اول و نگرفتن شهریه آقای خویی از طرف طلاب علوم دینی، از جمله این واکنشها بود که خبرهای آن در اسناد ساواک منتشر شد. با این حال آیتالله خویی در دو اطلاعیه که اولی متن کوتاه مکالمه تلفنی وی با نمایندهاش در قم بود و دیگری پیامی که در دهم آذرماه منتشر شد، توانست امکان بهرهبرداری حکومت را از هدفهای موردنظرش خنثی کند؛ مضاف بر این که سیر انقلاب مردم در مرحلهای قرار داشت که چنین حرکتهایی امکان ایجاد شکاف را در میان روحانیان منتفی میکرد. حمایت آمریکا در این ده روز از محمدرضا پهلوی همچنان ادامه یافت. جیمی کارتر، رئیسجمهور آمریکا، در بیستویکم آبان در نخستین اظهارنظر خود پس از روی کار آمدن دولت نظامی، شاه را یک دوست و یک متحد وفادار نامید. این در حالی بود که ویلیام سولیوان، سفیر آن کشور در ایران، در همین روز نامه بلندی به واشنگتن نوشت و تأکید کرد که حکومت شاه ماندنی نیست. او با لحن شدیدی به دولتمردان آمریکا توصیه کرد که باید به دنبال جایگزینهای مناسب برای شاه باشند. آن چه برای آمریکا اهمیت داشت، شخص شاه نبود، بلکه نفتی بود که با سیاستهای کلی بلوک غرب استخراج میشد و صنایع غولپیکر جهان اول را سیراب میکرد. برای آمریکا شاه برابر بود با نفت. شاه نیز به این موضوع اعتراف داشت. محمدرضا پهلوی در بیستوپنجم آبان با هفتهنامه آبزرور گفتوگو کرد و گفت که ایران بدون او تجزیه میشود، اروپا در کمتر از سه ماه میمیرد و نفتی از تنگه هرمز عبور نمیکند. شاه اعتراف کرد که وجود او در ایران یعنی بقای کشورهای صنعتی. اگر آنها میخواهند بمانند، او هم باید به حکومت خود ادامه دهد. از این رو وجود اعتصاب در صنعت نفت ایران مهمترین موضوع در آن مقطع، هم برای آمریکا و هم برای شاه بود. اعتصابات کارگران و کارکنان نفت، صدور طلای سیاه را به پایینتر از دو میلیون بشکه در روز رسانده بود. دولت ارتشبد ازهاری چاره را در دستگیری اعتصابکنندگان و تهدید آنها به اخراج از کار یا خانههای سازمانی و بالاخره گسیل نیروهای نظامی برای استخراج نفت دانست. این راهکارها تا حدی چارهساز شد. گستردگی اعتصاب در صنعت نفت تا حدودی شکست و صدور نفت در اواخر آبان و اوایل آذرماه به حدود چهار میلیون بشکه در روز رسید. امام خمینی که میدانستند این رگ حیاتی حکومت پهلوی باید همچنان بسته بماند، در روز بیستوچهارم آبانماه پیامی به کارکنان و کارگران صنعت نفت فرستادند و در آن تأکید کردند که هر ساعت اعتصاب شما خدمتی است به خداوند تعالی و اسلام. امام از مردم خواستند که در رفع حوائج اعتصابیون اقدام کنند. طبق سندهای به جای مانده از سفارت آمریکا، ضربان نمایندگان سیاسی این کشور در ایران و متعاقباً آمریکا، با میزان صدور نفت بالا و پایین میشد. سفارت آمریکا، گزارشهای روزانه و دقیقی را از موقعیت نفت ایران تهیه میکرد و به وزارت خارجه در واشنگتن میفرستاد.
رویدادی که در بیستونهم آبان در مشهد رخ داد خود سرآغاز وقایع دیگری شد که پیش از فرارسیدن ماه محرم همچنان آتش مخالفتها را گرم نگاه داشت. در این روز مأموران حکومت نظامی در تعقیب مردمی که دست به تظاهرات زده بودند، وارد حرم امام رضا علیهالسلام شدند و در آنجا مردم را به گلوله بستند. ظاهراً کسی در این ماجرا به شهادت نرسید، ولی تیراندازی مأموران به طرف صحن و بارگاه آستان قدس رضوی و هتک حرمت آن برای حکومت پهلوی گران تمام شد. پس از این ماجرا اعلامیههای فراوانی در محکومیت آن از طرف روحانیان و نیز امام خمینی و دیگر گروههای مردمی صادر شد. همه اعلامیهها روز پنجم آذرماه را به عنوان عزا و تعطیل عمومی اعلام کردند.
کارکنان اعتصابی شرکت توانیر با اقدام به قطع برق در سراسر کشور، آن هم در ساعتهای مشخص، شکل تازهای از اعتراض را به نمایش گذاشتند. آنان روزانه دو ساعت برق را قطع میکردند و با صدور اعلامیهای گفتند که این کار برای ضربه زدن به پیکر دولت نظامی صورت میگیرد و کاملاً جنبه سیاسی دارد.
با وجود دستگیریهای فراوان که این بار متوجه عامه مردم بود، شاه مجبور شد در روز عید غدیر تعدادی دیگر از زندانیان سیاسی را آزاد کند.
هدایت الله بهبودی، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش 31
نظرات