نقش‌ مجالس وعظ و خطابه در پیروزی انقلاب اسلامی


1997 بازدید

 محسن حسام مظاهری: مجالس وعظ و خطابه، از دیرباز به عنوان یکی‌از مهم‌ترین و مؤثرین نهادهای دینی در جامعه ایرانی فعال بوده‌اند. این فعالیت در دوران‌ها و مقاطع مختلف به تناسب اقتضائات و شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هر زمان، کارکردهای مختلفی را افزون بر کارکرد دینی شامل می‌شده است. در تاریخ معاصر ایران، مشخصا ازمیانه عهد قاجار تا امروز، به تناوب، مجالس وعظ و خطابه و همین‌طور دسته‌ها و هیات‌های عزاداری، در برهه‌های بحرانی سیاسی، نقش‌آفرینی‌های بسیاری داشته‌اند که با توجه به جایگاه و نفوذ این نهاد در بین اقشار مختلف متدینین و منزلتی که وعاظ و مداحان در بین لایه‌هایی از جامعه داشته‌اند، این نقش‌آفرینی گاه بسیار مؤثر و نافذ بوده است. از جمله شاخص‌ترین مقاطعی که مجالس وعظ، کارکرد سیاسی- اجتماعی یافتند می‌توان به انقلاب مشروطیت، نهضت ملی‌شدن نفت و مهم‌تر از همه انقلاب‌اسلامی اشاره کرد. در این مقاله به اختصار فعالیت این مجالس را در دوران مبارزات منتج به پیروزی انقلاب اسلامی مرور می‌کنیم. اما پیش از ورود به این مبحث، لازم است مختصرا اشاره کنیم که در این مقطع جریان وعظ و خطابه سه رویکرد را شامل می‌شده؛ وعظ سنتی، وعظ سیاسی ـ انقلابی و وعظ میانه‌رو. در مقاله حاضر به تناسب موضوع، عمدتا به بررسی فعالیت‌ها و عملکرد جریان وعظ سیاسی ـ انقلابی پرداخته شده و بررسی عملکرد دو جریان دیگر نیازمند مطلب مستقل دیگری است. بنابراین هرجا سخن از وعاظ و مجالس خطابه به میان می‌آید، منظور وعاظ و مجالس سیاسی، انقلابی و مبارز است نه همه مجالس و وعـــاظ.
 با ارتحال آیت‌الله بروجردی، حکومت محمدرضاشاه چنین پنداشت که نهاد مرجعیت دچار فترت شده و مهم‌ترین مانع مذهبی از مقابلش حذف شده است. چنین بود که پس از درگذشت ایشان، دست به پاره‌ای اقدامات زد که پیش‌تر از بیم عکس‌العمل منفی مرجعیت دینی از آنها پرهیز می‌کرد.
 اولینِ این برنامه‌ها طرح اصلاحات ارضی بود که البته از جانب علما مخالفت چندانی را برنیگیخت اما اقدام مهم بعدی یعنی تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در مهرماه 1341، بهانه‌ای شد برای آغاز فصل جدیدی از مناقشه میان روحانیت و جریان مذهبی با رژیم. پس از اعلام خبر تصویب این لایحه، جمعی از علمای طراز اول حوزه قم از جمله آیات عظام خمینی، شریعتمداری،‌ گلپایگانی، طباطبایی، آملی و حائری با صدور تلگرافی جمعی، خطاب به شاه نسبت به قانون مذکور اعتراض کردند. به تبع ایشان، بسیاری از روحانیان و علمای دیگر هم در نامه‌های جداگانه به اعتراض پرداختند. جامعه وعاظ و اهل منبر و مبلغین اسلامی تهران هم به دعوت شیخ عباسعلی اسلامی نامه‌ای خطاب به دولت منتشر و از این لایحه انتقاد کردند. جالب آن است ‌که دولت که به تلگراف برخی از علما از جمله امام‌خمینی(ره) بی‌اعتنایی نشان داده بود، به نامه جامعه وعاظ عکس‌العمل نشان داده و به آن پاسخ ‌داد. در فرازی از این پاسخ می‌خوانیم: «شبهه‌ای نیست که حفظ موازین شرعی غرض‌ نهایی دولت است اما دولت ناگزیر از رعایت موازین بین‌المللی است و مخصوصا تکلیف شرعی وعاظ محترم است که فصاحت و بلاغت خود را در ترویج این نکته مهم به کار برند.»
 در ادامه اعتراضات، امام‌خمینی(ره) در آستانه دهه‌ فاطمیه و به تاریخ هفت آبان 1341 نامه‌ای به شیخ محمدتقی فلسفی نگاشت. در این نامه که در آن از مخاطبِ نامه به «خطیب شهیر اسلامی» و «زبان گویای اسلام» تعبیر شده، چنین آمده است: «امید است جنابعالی و سایر وعاظ محترم که زبان قرآن و ملت هستند در این قضیه‌ دینی، دین خود را به وجه احسن ادا فرمایند.» علمای دیگر نیز هرکدام به فراخور سیاست‌ها و نوع تعامل‌شان با رژیم اقدامات اعتراض‌آمیزی را سامان دادند. اعتراض به لایحه در ایام فاطمیه دوم هم کماکان موضوع اصلی مجالس عزاداری و وعظ بود.
 در پاسخ به این حملات، اسدالله علم ـ نخست‌وزیر وقت ـ در یک نطق رادیویی اعلام کرد که اصلاحات شروع شده و «چرخ زمان به عقب برنمی‌گردد.» این سخنرانی موج تازه‌ای از مخالفت‌ها را برانگیخت و از جمله فلسفی در خطابه شدیداللحنی در مسجد ارک تهران، به سخنان نخست‌وزیر پاسخ داد و گفت «آقای نخست‌وزیر! دموکراسی به دیکتاتوری تبدیل نمی‌شود و بعداز قانون اساسی، استبداد و زورگویی نمی‌تواند قد علم کند. آقای نخست‌وزیر! ملت ایران می‌گوید: چرخ زمان به عقب برنمی‌گردد و مشروطه به استبداد مبدل نمی‌شود.» نهایتا در پی این فشارها، دولت مجبور به عقب‌نشینی و لغو لایحه شد.
 چالش بعدی بین شاه و نیروهای مذهبی در جریان انقلاب سفید و رفراندوم آن رخ کرد. در برابر این اقدام رژیم هم علما موضع اعتراضی اتخاذ کرده و زبان به مخالفت گشودند. در جریان این اعتراضات نیز باز مجالس مذهبی و وعظ و خطابه نقش بسزایی ایفا کردند. جرقه اعتراضات در دوم بهمن 1341 و در تجمع خودجوش مردم در منزل آیت‌الله خوانساری و پس از آن راهپیمایی به سمت منزل آیت‌الله بهبهانی زده شد. در آن‌جا مرحوم فلسفی به منبر رفت و در سخنانی پرشور و با ادبیات عاشورایی به رفراندوم حمله برد.
 راهپیمایی‌های مخالفت‌آمیز نیروهای مذهبی که با اعتصاب بازاریان متدین نیز همراه شده بود، چند روزی به طول انجامید و بلافاصله دامنه آن به قم رسید. در جریان اعتراضات مردم و طلاب حوزه قم، سربازان رژیم به بازار و مدرسه فیضیه یورش بردند و به ضرب و شتم و سرکوب بازاریان و طلاب پرداختند. متعاقب این جریان امام‌خمینی(ره) با صدور اعلامیه‌هایی ضمن حمایت از اعتراضات مردم، نسبت به سرکوب مردم و طلاب علوم دینی و دستگیری تعدادی از وعاظ و روحانیان به شدت اعتراض کرد.
 با سرکوب گسترده، رژیم توانست شعله اعتراضات را در قم تعدیل کند و رفراندوم شاه سرانجام در ششم بهمن، درست یک روز پیش از آغاز ماه رمضان برگزار شد. در آغاز ماه رمضان نخست‌وزیر وقت طی بخشنامه‌ای به استانداری‌ها اعلام کرد: «در ایام رمضان عناصری ‌خواهند خواست از منابر سوءاستفاده کنند. ... مخصوصا در ایام قتل ... به وعاظ تذکر بدهید فقط باید به امور دینی بپردازند.» متعاقب این بخشنامه رئیس ساواک هم دستورالعمل مشابهی برای کلیه ادارات ساواک ابلاغ کرد و از ‌آنها خواست وعاظی که در مجالس مذهبی به مسائل سیاسی می‌پردازند را فورا دستگیر کند.
 به موازات این اقدامات، هیأت دولت برنامه‌های ویژه‌ای را با هدف تلطیف چهره مخدوش‌شده شاه و رژیم نزد نیروهای مذهبی تدارک دید. ازجمله شاه در یازدهم رمضان در مراسمی در مدرسه سپهسالار با جمعی از روحانیان ملاقات کرد. ماه رمضان آن سال تحت‌تدابیر شدید امنیتی به پایان رسید. پس از برگزاری نماز عید فطر، گروه‌هایی از مردم به قصد ملاقات با امام‌خمینی(ره) عازم منزل وی شدند. ایشان در جمع اجتماع‌کنندگان طی سخنانی به رژیم و برگزاری رفراندوم شدیدا اعتراض کرد و از برخورد با علما و وعاظ انتقاد کرد و هشدار داد: «از توقیف فلسفی‌ها و اسلامی‌ها و امثال آنان کاری از پیش نخواهند برد.»    
 شکاف پدیدآمده بین علما و نیروهای مذهبی با رژیم، عمیق‌تر از آن شده بود که اقدامات نمایشی رژیم بتواند بر آن سرپوش بگذارد. شاید به همین جهت بود که شاه دیگر دلیلی برای ظاهرسازی نمی‌دید و برشدت حملاتش علیه روحانیون و علما افزود. از جمله در سخنرانی 23 اسفند 1341 در پادگان هوایی دزفول از روحانیان با تعابیری چون «مارهای افسرده»، «عناصر دزد و قاتل و راه‍زن و مرتجع» نام برده و آنان را تهدید کرد.
 متعاقب این سخنرانی، امام‌خمینی وعاظ و خطبا را در قم به حضور طلبید و از آنان خواست تا در مجالس سوگواری امام‌صادق(ع) مردم را از اوضاع و احوال مملکت و خیانت‌های رژیم شاه آگاه سازند. ایشان همچنین با صدور بیانیه‌ای، نوروز 1342 را عزای عمومی اعلام کرد. با پشتیبانی علمای دیگر از این موضع، در اولین روز سال 1342 و در شهر قم تظاهراتی بر ضد حکومت و شخص شاه برگزار شد که تا آن ‌زمان بی‌نظیر بود. فردای آن ‌روز به مناسبت شهادت امام‌ جعفر صادق(ع) مجالس متعدد روضه‌خوانی و سوگواری در قم و از جمله در منزل امام‌خمینی(ره) برگزار شد. با تدبیر ایشان نقشه‌ اخلال در آن مجلس عملی نشد اما کماندوها عصر همان‌روز، به مجلس عزایی که توسط آیت‌الله گلپایگانی و در مدرسه‌ فیضیه برگزار شده بود یورش برده و عده کثیری از مردم و طلاب را کشته و مجروح کردند. مشابه این اتفاق در «مدرسه طالبیه»‌ تبریز هم رخ داد.
 با نزدیک‌شدن ماه محرم، علما و روحانیون تصمیم گرفتند از پتانسیل مجالس عزا برای زنده ‌نگه‌داشتن یاد واقعه‌ فیضیه و دیگر جنایات رژیم استفاده کنند. از این رو مبلغان و وعاظی را به شهرها و روستاها گسیل داشتند. در همین راستا در 26اردیبهشت 1342 جلسه‌ای در منزل امام‌خمینی(ره) و با حضور نمایندگان علمای شهرستان‌ها و جمعی از وعاظ تشکیل شد. سخنان امام(ره) در این جلسه بسیار حائز اهمیت است. در این سخنان ایشان با تشویق وعاظ به بیان مسائل سیاسی کشور تأکید می‌کند که «روحانیون و وعاظ در ماه محرم به هیچ‌وجه از مأموران انتظامی نباید هراسی داشته باشند. زیرا دولت قادر نیست که برای عزاداری شیعیان محدودیت‌هایی فراهم کند.» امام(ره) همچنین با ارسال تلگرام‌ها و پیام‌های شفاهی و کتبی خطاب به وعاظ و منبریان، آنان را به بهره‌برداری از ماه محرم برای بیان اعتراض به رژیم تحریض می‌کرد. وی تعدادی از وعاظ را هم به شهرهای مختلف و کشورهای قطر، کویت، بحرین و پاکستان اعزام کرد تا در آنجا علیه حکومت پهلوی به ایراد سخن پردازند. از جمله سیدمحمدرضا سعیدی را به آبادان فرستاد.
 در مقابل، در آستانه ماه محرم، دستگاه‌های امنیتی رژیم با وقوف به نارضایتی روحانیون از حکومت و احتمال اقدامات اعتراضی، تدابیری اندیشیدند تا بتوانند مجامع و مجالس سوگواری را کنترل کنند. از جمله پلیس تهران در 28 اردیبهشت 1342 یعنی یک هفته پیش از محرم، بخشنامه‌ای خطاب به کلانتری‌های تابعه صادر کرد. در این بخشنامه موارد متعددی در تحدید فعالیت هیأت‌های مذهبی و دسته‌های عزاداری آورده شده و از جمله دستور داده شده بود که «از وعاظ باید تعهد کتبی اخذ شود که در ماه محرم جز در موارد دینی و عزاداری و ذکر مصیبت، مطالب دیگری ذکر نکنند.» همچنین ساواک در 29 اردیبهشت برای محرم طرح و برنامه ویژه‌ای را تصویب کرد که طبق بندهای آن روحانیون و وعاظ طراز اول به ساواک احضار شدند و از بیان سخنان تحریک‌آمیز در منابر نهی شدند.امام‌خمینی(ره) پس از اطلاع از این اقدام، اعلامیه‌ای خطاب به وعاظ و سران دسته‌های عزاداری و هیأت‌های مذهبی صادر کرده و ضمن اعلام غیرقانونی‌بودن ابلاغیه ساواک از آنها خواست تا دقیقا برخلاف نظر ساواک و رژیم، محرم آن سال را محملی برای طرح مواضع و اعتراضات سیاسی کنند و آنان را تشویق به استفاده از نوحه‌های سیاسی در سینه‌زنی‌های خود کرد.
 از بین وعاظ سرشناس، فلسفی از اولین و مهم‌ترین کسانی بود که به فراخوان امام‌خمینی(ره) پاسخ مثبت داد. فلسفی در سخنرانی شب عاشورای 1342 خود در «مسجد شیخ عبدالحسین» واقع در بازار تهران با استخدام ادبیاتی حماسی و با بهره‌گیری از پتانسیل ایام عاشورا، دولتِ اسدالله علم را در ده ماده «استیضاح» ‌کرد و با بیانی تند و انقلابی رژیم شاه را به مؤاخذه ‌کشاند. این سخنرانی را بی‌گمان باید یکی مهم‌ترین نقاط عطف در وعظ‌های سیاسی ـ مبارزاتی دوران انقلاب بدانیم. فلسفی، دو روز پس از ایراد این سخنرانی دستگیر شد و به زندان افتاد.
 محرم سال 1342 همان‌گونه که علما و خصوصا امام‌خمینی(ره) می‌خواستند، محرمی سیاسی و انقلابی شد و در شهرهای مختلف وعاظ انقلابی بر منابر به انتقاد از رژیم و دولت پرداختند. در شهر قم که مرکزیت قیام شده بود هم محرم آن سال شور و حال متفاوتی داشت. به موازات مجالس متعدد عزاداری،‌ امام‌خمینی(ره) هم در دهه اول محرم در منزل مجلس روضه‌خوانی بر پا کرد. در این مجلس وعاظ انقلابی نظیر شیخ فضل‌الله محلاتی منبر می‌رفتند. امام‌خمینی(ره) در آن سال سیاستمدارانه دست به یک ابتکار مؤثر زد و در دهه اول محرم هر شب به یکی از محله‌های قم می‌رفت و در مجالس آ‌نجا شرکت می‌جست. مجموعه این قبیل اقدامات حکایت از آن داشت که ایشان برنامه ویژه‌ای برای محرم آن سال دارد؛ برنامه‌ای که نیاز به مقدمه‌چینی و آماده‌سازی داشت. این برنامه ویژه عبارت بود از سخنرانی ایشان در روز عاشورا.
 سرانجام روز عاشورا (13 خرداد 1342) فرا ‌رسید. امام‌خمینی(ره) باوجود تهدید ساواک در میان استقبال مردم عزادار به فیضیه رفته، پس از بیان مصائب اهل‌بیت(ع) در کربلا، واقعه‌‌ دوم فروردین 1342 و حمله دژخیمان شاه به فیضیه را با واقعه کربلا و حمله‌ سپاه یزید تشبیه کرد و در سخنان کوبنده‌ای به انتقاد شدید از شاه و اقداماتش ‌پرداخت. از جمله چنین گفت؛ «ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌کنم دست بردار از این کارها! آقا اغفال دارند می‌کنند تو را. این‌قدر با روحانیت مخالفت نکن! بشنو از روحانیون؛ بشنو از علمای مذهب. اینها صلاح مملکت را می‌خواهند. امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را برده‌اند در سازمان امنیت و گفته‌اند شما سه چیز را کار نداشته باشید. دیگر هر چه می‌خواهید بگویید؛ یکی شاه را کار نداشته باشید، یکی اسرائیل را کار نداشته باشید و یکی هم نگویید دین در خطر است. خب اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم دیگر چه بگوییم؟‌ ما هرچه گرفتاری‌ای داریم از این سه‌تاست.»
 این سخنرانی خصوصا در فهم گفتمان تطبیق انقلاب اسلامی با واقعه عاشورا اهمیت بسیاری دارد. این سخنان سبب شد که نیمه‌شب، ایشان دستگیر و به زندان منتقل شود. با انتشار خبر دستگیری امام(ره)، مردم در قالب هیأت‌ها و دسته‌های سوگواری و با شعار «یا مرگ، یا خمینی» و «مرگ بر شاه» به این اقدام اعتراض کردند. بعضی وعاظ هم بر منابر شدیدا نسبت به دستگیری امام‌خمینی(ره) موضع گرفتند و حتی جمعی از علما و وعاظ از شهرهای مختلف به تهران عزیمت کردند. اعتراضات در 15 خرداد به اوج خود رسید و به درگیری مردم و نظامیان انجامید. صدها نفر از جمعیت‌ عزادار، شهید و مجروح شده و ده‌ها نفر هم بازداشت شدند. تحلیلگران از این مقطع به عنوان طلیعه انقلاب اسلامی 1357 نام می‌برند.
 در ماه رمضان سال 1342 هم روند گسترش منبرهای سیاسی و اعتراض به رژیم در قالب برگزاری مجالس مذهبی و سوگواری شدت یافت و وعاظ و خطبای مبارز بر منابر با ذکر واقعه فیضیه و 15 خرداد به تحریض مردم علیه رژیم می‌پرداختند. البته ذکر این نکته لازم است که واقعه 15 خرداد گرچه بر خشم متدینین مبارز افزود، اما از دیگر سو فضای رعب و هراسی را هم در بین اقشار دیگری از مردم به وجود آورد. به دیگر سخن در این مقطع هنوز این‌گونه نبود که جریان مبارزاتی و انقلابی جریان غالب مجالس سوگواری باشد. بلکه هنوز اکثریت از آنِ هیأت‌های سنتی (در معنای غیرمبارز) بود.
 با این‌همه مبارزان و وعاظ انقلابی با هدایت امام‌خمینی(ره) از هر مناسبت و فرصتی برای اقدام علیه رژیم بهره می‌گرفتند. تضییقات و محدودیت‌هایی که رژیم به جهات مقابله با انقلابیون در محرم سال گذشته نسبت به برگزاری مراسم عزاداری اعمال کرده بود، بعضی دست‌اندرکاران هیأت‌ها و مجالس مذهبی را به تردید واداشته و به چاره‌اندیشی کشانده بود. از این رو آیت‌الله شیخ باقر نهاوندی که در تهران محل مراجعه وعاظ بود و بسیاری جلسات وعاظ در منزل او برگزار می‌شد، برای کسب‌تکلیف در این باب در ده اردیبهشت به محضر امام‌خمینی(ره) رسید و چنین پاسخ شنید: «مبارزه این حرف‌ها را ندارد. باید آقایان، در ماه محرم به نفع دین و علما تبلیغ کنند.» ایشان همچنین در پاسخ به درخواست تعیین تکلیف جمعی از وعاظ برای محرم آن سال تأکید کردند: «بدون ترس از تهدید و شکنجه به مبارزه ادامه دهید.»
 در آستانه ماه محرم 1343 دستگاه‌های امنیتی رژیم با توجه به تجربه‌ای که از محرم سال پیش داشتند تدابیر شدیدی اتخاذ کردند. البته این بار پاره‌ای سیاست‌های جدید هم به فهرست اقدامات پیشین افزوده شده بود؛ از جمله تطمیع وعاظ، در دست‌گرفتن مدیریت بعضی مجالس حساس عزاداری و فرستادن مأموران نفوذی تحت عنوان مستمع و عزادار به هیأت‌ها. به عنوان مثال اداره کل سوم ساواک برای کنترل محرم سال 43 طرح جامعی را تدوین و به صورت بخشنامه لازم‌الاجرا به رؤسای ساواک استان‌ها ابلاغ کرد. مطابق این طرح رؤسای مراکز ساواک موظف شده بودند که «با وعاظ و روضه‌خوان‌ها و مداحان تماس گرفته و تذکرات لازم را مبنی بر رعایت نظم و عدم ایراد مطالب خارج از موضوعات مذهبی به فرد فرد آنها بدهند.»
  با وجود این تمهیدات باز هم محرم و صفر سال 43 رنگ سیاسی و مبارزاتی داشت. خصوصا که آزادی امام‌خمینی(ره) بر جسارت وعاظ انقلابی افزوده بود. یکی از محورهای مشترک منبرهای سیاسی این مقطع- که مبتکر آن را باید امام‌خمینی(ره) و بعد فلسفی دانست ـ تطبیق وقایع و رخدادهای روز با وقایع تاریخی صدر اسلام و تشبیه مقامات و رجال سیاسی وقت به شخصیت‌های منفور در فرهنگ و تاریخ شیعه است. از جمله در محرم همین سال، شیخ مهدی ربانی‌املشی در سخنرانی خود حکومت پهلوی را با دستگاه یزید مقایسه کرد و شهید مطهری ـ که در مجلس عزاداری «هیأت صنف کاشی‌فروش تهران» سخن می‌گفت- دوران حاکمیت پهلوی را به دوران خلافت منصور دوانیقی تشبیه کرد.
 موج بعدی فعالیت وعاظ انقلابی، در همین سال و به تبعِ سخنرانی شدیداللحن امام‌خمینی(ره) در اعتراض به تصویب لایحه کاپیتولاسیون آغاز شد. این سخنرانی در چهار آبان 1343 و مصادف با سالروز ولادت حضرت زهرا(س) ایراد شد و در آن ایشان با حمله‌ شدید به مجلسین سنا و شورا و متهم ‌ساختن وکلای مجلس به دشمنی با قرآن، حکومت پهلوی را دشمن اسلام و خائن به مملکت خوانده و مردم را به قیام علیه آن فراخواند. در پاسخ به این فراخوان، علما، روحانیون و وعاظ بسیاری در سراسر کشور با صدور بیانیه و ایراد سخنرانی نسبت به این قانون اعتراض کردند. رژیم که بیم گسترش دامنه اعتراضات و خارج‌شدن اوضاع از کنترل خود را داشت سرانجام تصمیم به دستگیری و تبعید امام‌خمینی(ره) گرفت. این اقدام طبیعتا عکس‌العمل شدید روحانیان و مردم متدین را در پی داشت؛ عکس‌العمل‌هایی که به شدت سرکوب شدند. از این مقطع به بعد، ذکر نام و یاد امام‌خمینی(ره) و دعا برای سلامتی و بازگشت او در آغاز یا پایان مجلس، به یکی از ارکان سخنرانی‌ها، وعظ‌ها و روضه‌خوانی‌های انقلابیون بدل شد.
 روند تحدید برگزاری مجالس عزا در سال 1344 نیز پی گرفته شد و شدت یافت. در آستانه فرارسیدن ماه محرم آن سال، ساواک بسیاری از مسؤولان هیأت‌های مذهبی را فراخواند و به آنها تذکر داد که در منابر خود از دولت انتقاد نکنند و از خواندن اشعاری که جنبه سیاسی داشته باشد اجتناب کنند. همچنین آنان مجبور شدند که اسامی وعاظ موردنظر خود را برای تأیید به ساواک ارسال کنند. در محرم این سال بیش از 70 نفر از وعاظ و خطبای تهران و شهرستان‌ها ممنوع‌المنبر اعلام شده و نامشان در فهرست سیاه ساواک قرار گرفت. این رقم در ماه رمضان این سال به 122 نفر رسید. پس از ماه رمضان، ساواک شرایط جدیدی را برای منبررفتن این دسته از وعاظ تعیین کرد. شرایطی که اگر از سوی آنان پذیرفته نمی‌شد ممنوعیت منبرشان استمرار می‌یافت. این شرایط عبارت بودند از:
1. کتبا تعهد کنند که از اعمال گذشته خود نادم و پشیمان بوده و به هیچ‌وجه در امور سیاسی کشور مداخله نکنند.
2. ضمن دادن قول همه‌گونه همکاری، هرگونه اطلاعاتی که در زمینه فعالیت‌های عناصر مذهبی افراطی دارند در اختیار ساواک مربوطه قرار دهند.
3. تعهد بسپارند که هر آینه سازمان‌های انتظامی اطلاع دهند که از منبررفتن خودداری کنند، بدون هیچ‌گونه عکس‌العملی دستور [را] اجرا کنند.
4. تعهد کنند از قبول مجالسی که صاحبان آنها فعالیت‌های مضره داشته و از نظر دستگاه‌های انتظامی شناخته شده‌اند، خودداری کنند.
5. تضمین کنند روی منبر غیر از مسائل مذهبی سخنی ایراد نکنند و در مورد روحانیون افراطی هیچ‌گونه مطلبی ایراد نکنند.
 در محرم سال 1345 ساواک تعداد 12 نفر از وعاظ انقلابی را به فهرست وعاظ ممنوع‌المنبر افزود. این روند سختگیرانه دستگاه‌های امنیتی و انتظامی رژیم علیه مجالس عزاداری کمابیش تا پایان دهه‌ 40استمرار یافت و هر سال ساواک با صدور بخشنامه‌ای محدودیت‌های جدیدی را برای برگزاری مراسم عزاداری ابلاغ می‌کرد یا بر فهرست وعاظ ممنوع‌المنبر می‌افزود.
 با آغاز دهه‌ 50 کم‌وبیش از شدت و گستره این روند کنترلی کاسته شد. هرچند کماکان در مناسبت‌های ویژه مانند تاسوعا و عاشورا و روزهای 19 و 21 رمضان مراقبت‌های ویژه‌ای بر نحوه عمل مجالس و هیأت‌های مذهبی اعمال می‌شد. این روند تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.  
 از این مقطع به بعد و متأثر از ظهور و گسترش این جریان نوپدید وعظ سیاسی، بسیاری از خطبا و سخنرانان مجالس مذهبی به‌بیان موضوعات جدیدی چون تبیین تاریخ اسلام، ارائه تفاسیر نوین و انقلابی از قرآن، تحلیل وقایع سیاسی ـ نظامی عصر ائمه(ع) و تفسیر نهج‌البلاغه (با تأکید بر ابعاد عدالت‌خواهانه‌ و حماسی آن) روی آوردند. منبرها و روضه‌خوانی‌ها به سنگرهای مبارزه تبدیل شدند و ذاکران و واعظان در قالب‌هایی چون تبیین مقاطع حساس تاریخ اسلام یا تحلیل آیات و روایات خاصی از قرآن و نهج‌البلاغه، به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم بر ضدحکومت‌وقت تبلیغ می‌کردند.
 نتیجه طبیعی این تغییر محتوا، افزایش جذابیت مجالس مذهبی و بالارفتن انگیزه جوانان انقلابی (به‌خصوص دانشجویان) برای شرکت در آنها بود. در ادامه این روند به تدریج ابتکار عمل در رهبری سیاسی و تهییج طیف وسیعی از جوانان انقلابی از دست روشنفکران که عموما گرایش‌های چپ‌روانه داشتند، خارج شده و به‌ دست روحانیان افتاد. این جریان به گونه‌ای فراگیر و مؤثر بود که گاه حتی آن ‌دسته از‌ روحانیان که تمایلی به همراهی با آن نداشته و چندان اهل سیاست و مبارزه نبودند هم به ناچار و در پاسخ به نیاز مخاطبان خود بعضا مجبور به تغییر رویه ‌شدند و برخی وعاظ و خطبای سنتی و غیرسیاسی هم کم‌وبیش به بیان مباحث اجتماعی و سیاسی رو آوردند.
 البته همین‌جا باید متذکر شد که نفوذ و گسترش جریان وعظ و خطابه سیاسی در این دوران گرچه تا حدی از گستره عمل رقیب سنتی‌اش می‌کاست ولی به‌هیچ‌وجه همراه با افول یا اضمحلال جریان سنتی وعظ نبود. چرا که اساسا مخاطبین این دو جریان با هم هم‌پوشانی کاملی نداشتند و هرکدام طیفی از مخاطبان خاص را پوشش می‌دادند.
 با این‌همه در مجموع باید گفت نقش مجالس مذهبی و وعظ و خطابه در انقلاب اسلامی و گسترش دامنه مبارزات به اقشار مختلف جامعه، آن اندازه مهم و مؤثر بوده است که به باور برخی صاحب‌نظران و تحلیلگران، بدون وجود این مجالس و فعالیت آنها، پیروزی انقلاب اسلامی چندان محتمل نبود. چنانکه اشاره شد این مجالس از همان آغاز مبارزه، به عنوان سنگری برای مبارزان مطرح بوده و وعاظ از جمله مشهورترین گروه‌ها و صنوف مبارزان بودند. تبلیغ، ترویج و تأکید بر الگوی تطبیق شرایط و مسائل سیاسی روز با شرایط و وقایع مهم تاریخ اسلام و شیعه، خصوصا واقعه عاشورا را باید محور اصلی جریان وعظ انقلابی در دهه‌های 40 و 50 دانست.


سایت گروه مجلات همشهری