گفتگو با فریدون زندفرد درباره دلایل جدایی بحرین از ایران
«بحرین یادی از آن استان آشنای گمشده»
1177 بازدید
اشاره:
فریدون زندفرد از مقامات عالیرتبه و سفرای سابق وزارت امور خارجه ایران بود که سال ۱۳۰۴ در تهران متولد شد؛ دوره کارشناسی را در دانشکده حقوق دانشگاه تهران گذراند و درجات کارشناسی ارشد و دکترا را در رشته علوم سیاسی از دانشگاه نیویورک در ایالات متحده آمریکا کسب کرد.
زندفرد در سال ۱۳۲۶ خدمت در وزارت امور خارجه را آغاز کرد و پس از ۱۶ سال و طی مشاغل و مدارج گوناگون، به مقام سفارت کشورهای در کویت، پاکستان و عراق رسید. وی همچنین در دورهای معاون وزارت امور خارجه ایران بود. از رویدادهای مهم دوران ۳۳ ساله خدمت او، الحاق جزایر سهگانه به ایران و موضوع بحرین بود. وی جزو معدود سفیران بازمانده از رژیم گذشته بود که در جمهوری اسلامی ایران نیز از دانش و تجربیاتش در مشاغل مختلف بهره گرفته شد.
تحولات سیاسی در بریتانیا، ایران و جامعه ملل، تاریخ جامعه ملل ایران، جهانی پر تلاطم: خاطراتی از دوران خدمت در وزارت خارجه ۱۳۲۶ - ۱۳۵۹، بحرین: یادی از آن استان آشنای گمشده، خاطرات خدمت در وزارت امور خارجه و سیمای دیپلماسی نوین ایران، محمدعلی فروغی در صحنه دیپلماسی بینالملل: کنفرانس صلح پاریس (ورسای)، سر گوراوزلی: اولین سفیر انگلیس در دربار قاجار ۱۸۴۴ - ۱۷۷۰ (طراح عهدنامه گلستان) (ایران در آغاز قرن نوزدهم)، خاطرات خدمت در وزارت امورخارجه و سیمای دیپلماسی نوین ایران در نیمه قرن بیستم ۱۳۲۶- ۱۳۵۹ و… از جمله آثاراو هستند.سرانحام آقای فریدون زندفرد در سن 94 سالگی در 13 مرداد 1398 در تهران دارفانی را وداع کرد.
در متن پیشرو مصاحبه اورا با روزنامه شرق به دلیلی اهمیت مطالب مطرح شده در باره سیر جدایی بحرین از ایران در اینجا باز نشر می کنیم .
پیش درآمد مصاحبه از نیما راد:
تمدنهای بزرگ، راهی برای گریز از فرسایش تاریخ ندارند که گویا رسمش همین است و گریزی از آن نیست. اما مگر میشود بخشی از سرزمینت از دست برود و اندوه جایش را نگیرد؟ کلمات هم، وقتی کنار هم مینشینند، میتوانند غمانگیز شوند. «یادی از آن استان آشنای گمشده» نام غمانگیز کتابی است که از جدایی جنوبیترین تکه ایران روایت میکند.
شاید اندوه از دست رفتن بحرین بیش از دیگر بخشهای جداشده از ایران باشد چرا که در برابر چشم پدرانمان اتفاق افتاد. آنها که همیشه میگفتند گناه کوچک شدن ایران بزرگ بر گردن شاهان و حاکمان ضعیف و بیلیاقت بوده اما ما میپرسیدیم که «محمدرضا شاه که قوی بود! ارتشی بزرگ داشت که لرزه بر تن همه میانداخت و...» جواب گاهی سکوت بود و گاهی پای استعمار و خیال توطئههای همیشگی دشمنان این سرزمین را به ذهنمان باز میکرد. باید تاریخ را ورق زد و بلند بلند خواند؛ باید در برابر تاریخ ایستاد و پرسید که چه شد؟ اما واقعیت هیچ وقت خودش را به سادگی نشان نمیدهد.
باید بیشتر از تصورت ببینی، بخوانی، بشنوی و در نهایت شاید بخشی از جوابها را پیدا کنی؛ جوابهایی که نه تنها مرهم زخمهای سرزمینت نیستند بلکه شاید نشانت دهند که ما هیچ وقت عمق زخمهایمان را نمیبینیم. «فریدون زندفرد» دیپلماتی کهنهکار و پژوهشگری دقیق است. او از سال ۱۳۲۶ تا ۱۳۵۹ مسوولیتهای مختلفی را در وزارت خارجه برعهده داشته است.
زندفرد علاوه بر آنکه سفیر ایران در چند کشور مهم خاورمیانه بوده، در بدو تشکیل اداره نهم سیاسی در وزارت خارجه، به سرپرستی این بخش مهم منصوب شد و در حساسترین پروندههای حقوقی و دعاوی ایران در آن دوره حضور داشته است. کتاب «خاطرات خدمت در وزارت امور خارجه» روایت او از ۳۳ سال حضور در مهمترین و حساسترین جایگاههای دستگاه دیپلماسی ایران و «بحرین یادی از آن استان آشنای گمشده» بررسی او از تاریخ بحرین و روایتش از جدایی و استقلال این کشور است. فریدون زندفرد با هیجان بیوصفی از عشق به ایران میگوید، از کارشکنیها و رنجها و... اما بیش از همه مطمئن است که او و همکارانش مثل همه وطنپرست بودند. کلمات وقتی کنار هم مینشینند، غمگین میشوند. آنقدر که وقتی در انتهای گفتوگو از امروز بحرین و رنجهای مردمش سخن میگوییم، هالهای از اشک چشمانش را میپوشاند و از من میخواهد که ضبط صدایش را متوقف کنم. گلوی پدران این سرزمین، پر از حرفهایی است که نباید شنیده شود.
********
چه مسالهای باعث شد که بریتانیا پس از حضوری بسیار طولانی، تصمیم به خروج از خلیج فارس بگیرد؟
به نظر من انگیزه اصلی آنها مصالح مادی بود، تا مخارج هنگفتی را که حضور در منطقه به آنها تحمیل میکرد، تعدیل کنند. وقتی هم قصد خروج داشتند، نمیخواستند به کلی منطقه را ترک کنند و قرار بود همان زمان اتحادیهای از شیخنشینهای ساحل متصالحه تشکیل شود.
اداره نهم سیاسی وزارت خارجه ایران در همان زمان یعنی ۱۹۶۸ تاسیس شد؟
بله، به علت اینکه پس از این تحول مهم منطقه خلیج فارس کانون تحرکات سیاسی میشد، اداره نهم سیاسی در وزارت خارجه تشکیل شد. پیش از این هشت اداره سیاسی داشتیم که در محدودههای جغرافیایی مختلف فعالیت میکردند. پس از اینکه اعلام شد انگلستان قصد خروج از خلیج فارس را دارد این اداره تشکیل شد تا تمام امور مربوط به خلیج فارس در آنجا سامان بگیرد. مساله بحرین، مساله جزایر سهگانه، تعیین مرزهای دریایی ایران با شیخنشینها و سایر مسایل نفتی از جمله وظایفی بود که قرار شد در اداره نهم سیاسی متمرکز شود. همزمان با تاسیس من هم به سرپرستی این اداره منصوب شدم.
قبل از تشکیل اداره نهم، دایره حقوقی شرکت نفت این فعالیتها را در خلیج فارس انجام میداد؟
بله، تا آن زمان ما در وزارت خارجه کارهای حاشیهای را انجام میدادیم اما پس از تشکیل اداره نهم تا حدود زیادی در مسایل نفتی هم فعال شدیم. اما شرکت نفت، وزارت خارجه را در مسایل نفتی رقیب و معارض خود میدانست و تا حدودی فعالیتهای ما در وزارت خارجه محدود بود.
یعنی در این زمینه کارشکنی میکردند؟
بله تا حدودی همین لفظ را میتوان به کار برد و در این کارشکنی توفیق هم داشتند! به همین دلیل وزارت خارجه در مسایل نفتی نقش حاشیهای پیدا کرد. البته این نکته را بگویم که اردشیر زاهدی، وزیر خارجه وقت، با شاه صحبت کرده بود که وزارت خارجه را در مسایل نفتی بیشتر دخالت دهند اما به هر حال آن گونه که مدنظر ما بود در این زمینه توفیقی نیافتیم.
استراتژی اداره نهم سیاسی در بدو شکلگیری در مورد مسایل خلیج فارس چه بود و در کل، این اداره بر مبنای چه ایدهای شکل گرفت؟
سر و سامان دادن به مسایل خلیج فارس و تبعات خروج انگلیس از خلیج فارس در یک مکان متمرکز، دلیل تاسیس این اداره بود.
چقدر از فعالیتهای اداره نهم بر مساله بحرین و جزایر متمرکز بود؟
قسمت اعظم فعالیت ما از آغاز کار بر بحرین و جزایر متمرکز شده بود.
سر دنیس رایت گفته بود که از سالها پیش از آن، شاه رسما اعلام کرده بود که دیگر تمایلی به در اختیار داشتن بحرین ندارد. چرا دیگر چنین تمایلی در شاه وجود نداشت؟
برای پاسخ به این سوال باید تاریخ و مسیر جدایی بحرین از ایران را مطالعه کرد. از سال ۱۷۸۳ عربهای «عتوبی» بر بحرین مسلط شدند. اعراب عتوبی سه شاخه بودند که یکی از آنها «آلخلیفه» است. آلخلیفه پاسگاه منامه را تسخیر کرد و «شیخ نصر» والی بوشهر که بر بحرین هم حکومت میکرد، از «شیخ احمد» شکست خورد و این خاندان بر بحرین مسلط شدند. پس از تسلط آلخلیفه، ما دیگر اعمال حاکمیت چندانی بر بحرین نداشتیم. شاه میدید که سخن از مالکیت بر بحرین تنها امری ظاهری است. نکته دیگر خروج انگلیسیها بود. انگیزه شاه در حل مساله بحرین و جزایر این بود که اختلافات ارضی با انگلیسیها حل شود تا بتواند جا پای انگلیسیها بگذارد و به قدرت برتر در منطقه تبدیل شود.
یکی از بحثهایی که آن زمان مطرح شد این بود که ما در آن سالها مشکلاتمان را در حوزههای نفتی با عربستان سعودی حل نکرده بودیم. میتوان گفت که تنها کشور دارای مستقل و قدرت در حاشیه خلیج فارس که تا حدودی توان رویارویی با ایران را داشت همین عربستان سعودی بود و بقیه در قیمومیت انگلیس بودند. آیا بحث اختلافات ما با عربستان در مساله بحرین تاثیر داشت؟ آیا اصولا میتوان گفت که بحرین اهرم فشار سعودی در مساله حوزههای نفتی در خلیج فارس بود؟
دقیقا به این صورت نبود اما عربستان با بحرین سابقه دوستی ممتدی دارد. فاصله عربستان تا ساحل بحرین ۱۵ مایل است و سعودیها همیشه بحرین را حیاط خلوت خود میدانستند. تعیین حدود فلات قاره با عربستان مساله دوجانبه مهمی بود و کمک میکرد که ایران روابطش را با سعودی بهبود ببخشد و شاید همین مساله در حل مساله بحرین تاثیر داشت. تعیین حدود فلات قاره ایران و سعودی در سال ۱۹۶۸ فصل جدیدی را در روابط دو کشور ایجاد کرد.
نفوذ ایران در بحرین با توجه به فاصله نزدیک این منطقه با عربستان میتوانست خطری برای این کشور باشد. بحث دیگر این است که اگر ۹ شیخنشین، اتحادیه بزرگی را تشکیل میدادند، حضور کشوری بزرگتر از آنچه بعدها شکل گرفت باز هم ممکن بود برای عربستان مشکلاتی ایجاد کند. آیا میتوان استقلال بحرین و سپس تشکیل قطر و امارات را در عمل، حرکت در مسیری در راستای تامین منافع سعودی تعبیر کرد.
عربستان سعودی ابتدا با تشکیل اتحادیه امارات چندان موافق نبود اما به مرور با سنجش شرایط سیاسی با این امر موافقت کرد.
از چه زمانی حل مساله بحرین در وزارت خارجه آغاز شد؟
در سال ۱۹۶۸ و همزمان با اعلام این خبر که انگلستان در اواخر سال ۱۹۷۱ از منطقه خارج میشود، ضروری دیده شد که این اختلافات پیش از خروج انگلیس از منطقه حل شود. همان طور که گفته شد، ایران میخواست جانشین قدرتی به نام انگلیس شود. اگر اختلافات ارضی موجود حل نمیشد این امکان هیچ وقت برای شاه میسر نمیشد که به عنوان قدرت برتر در منطقه ایفای نقش کند. همچنین با باقی ماندن این دعاوی، ایران هیچگاه نمیتوانست با همسایههای خود روابط گرم و قابل اتکایی برقرار کند. این شد که حکومت به این صرافت افتاد که مساله بحرین و جزایر را پیش از خروج انگلیسیها حل کند.
اداره نهم سیاسی چه فعالیتهایی در این زمینه انجام میداد؟
در ابتدا مطالعاتی صورت گرفت و با همکاران اداره نهم سیاسی تحقیقی تهیه شد به عنوان «بحرین از زمان هخامنشی تا زمان حال» که کمابیش تحقیق قابل توجهی بود. ما تمام ادله و دلایلی که به نفع ایران بود را در آنجا جمعآوری و منتشر کردیم. نکته جالب این بود که محسن پزشکپور، رییس حزب پانایرانیست هنگامی که در جلسه استیضاح دولت در مجلس شورای ملی، زمانی که از حقوق ایران در بحرین دفاع و ایراداتی به عملکرد دولت وارد میکرد بارها و بارها به محتوای این کتاب استناد کرد. به جز این، گزارشهای متناوب دیگری نیز در زمینه اوضاع و احوال بحرین به تدریج در اختیار مقامات قرار میگرفت. اداره نهم سیاسی شامل تعدادی جوان پر شور و علاقهمند بود و نظر ما بیشتر این بود که نباید گذاشت بحرین به سادگی از دست برود و این برداشت در گزارشها هفتگی و ماهانه منعکس میشد.
آیا بر اساس گزارشها و تحقیقهای صورت گرفته در اداره نهم سیاسی لایحهای حقوقی تنظیم شد؟
در مورد بحرین نه اما در مورد جزایر، اداره نهم سیاسی لایحهای را تنظیم کرد که من شخصا آن را نزد یک قاضی بلژیکی به نام «رولن» بردم و او این لایحه را بررسی کرد. اما در مورد بحرین تنها این کتاب را منتشر کردیم.
در آن زمان اردشیر زاهدی وزیر خارجه ایران بود. مرور روند پرونده بحرین این حس را القا میکند که شاه به مرور زاهدی را از پرونده کنار میگذارد. آیا واقعا چنین اتفاقی رخ داد؟
من چنین تصوری ندارم اما میتوانم با صراحت این مساله را بیان کنم که اردشیر زاهدی در مورد بحرین نظری متفاوت با نظر شاه داشت. ولی کنارهگیری زاهدی از سمت وزیر خارجه و ماموریت او به عنوان سفیر ایران در واشنگتن زمانی صورت گرفت که پرونده بحرین مختومه شده بود. نکته قابل توجه این است که شاه و زاهدی در مورد پرونده جزایر کاملا تفاهم داشتند اما اختلاف نظرشان در مساله بحرین کاملا هویدا بود.
در پروسه پرونده بحرین در جاهایی به وضوح دیده میشود که زاهدی در برابر نظر شاه مقاومت و سعی میکند نظر او را تغییر دهد. به عنوان مثال دیداری ترتیب داد تا شما و افراد مطلع دیگر در جریان پرونده بحرین، نظراتتان را با شاه در میان بگذارید و این اقدامات عملا در زمانی صورت میگیرد که شاه صراحتا نظرش را در مورد بحرین ابراز کرده بود.
گزارشهایی که ما به وزیر خارجه میدادیم در واقع بر این نکته پافشاری میکرد که علاوه بر مسیری که این پرونده طی میکند راههای دیگری نیز برای حل مساله بحرین وجود دارد. در واقع تلاش میشد که گزینههای دیگری نیز در این راه مورد توجه قرار بگیرد. در همین زمان زاهدی کاری کرد که با توجه به اوضاع و احوال آن زمان بسیار تعجببرانگیز بود. شاه برای سفری دو ماهه برای استراحت و اسکی، به سنت موریس رفت. زاهدی بدون اطلاع شاه، با عدهای از حقوقدانان و افسران بلندپایه ارتش و مقامات امنیتی جلساتی محرمانه برگزار کرد. این جلسات شبها در دفتر زاهدی در وزارت خارجه و صبحها در محل زندگیاش در حصارک تشکیل میشد.
او از این افراد خواست که با بررسی شرایط موجود گزینههای مورد نظرشان را در مورد پرونده بحرین با او در میان بگذارند. او حتی تاکید کرده بود که عامل استفاده از قوه قهریه را از نظر دور ندارند. این مساله قابل اهمیت است چرا که روند فکری شاه با چنین نظرهایی تباین داشت. ولی زاهدی به خودش جرات داد که این جلسات را در غیبت شاه تشکیل دهد و به این افراد چند روز فرصت داد که نتیجه را به او اعلام کنند. در گفتوگویی که بعدها با زاهدی داشتم به من گفت که پس از پایان مهلت، پاسخی که از این افراد دریافت میکرد همه با اما و اگرهایی همراه بوده است، یعنی کسانی که در ابتدا موافق چنین حرکتی بودند در انتها نظرشان را تغییر دادند.
یعنی به این افراد فشارهایی وارد شده بود؟
دقیقا اطلاع ندارم. شاید این افراد خودشان متوجه شده بودند که نمیشود کاری کرد و راهی که پیش گرفته شده قابل تغییر نیست. در واقع میتوان گفت که این افراد میدانستند که شاه تصمیم خودش را گرفته. بله! من از زاهدی پرسیدم زمانی که شاه به ایران برگشت و متوجه شد شما این جلسات را برگزار کردهاید چه عکسالعملی نشان داد. او گفت شاه از طریق افسران شرکتکننده در این جلسات از ماجرا مطلع شده بود ولی هیچ عکسالعملی نشان نداد و حتی موضوع را با من در میان نگذاشت. اتفاقا در جلساتی که زاهدی برگزار کرده بود مساله استفاده از قوه قهریه نیز بررسی شده بود. حتی مشخصات نیروها و تجهیزاتی که باید در این عملیات به کار گرفته میشد یا عکسالعمل سعودیها و بریتانیا مطرح شده بود. این جلسات ایده جالبی بود و با توجه به شرایط زمان انجامش نیاز به شهامت داشت!
به هر حال هیچ کدام از این تلاشها به سرانجام نرسید و گویا در نهایت آنچه مد نظر شاه بود، اتفاق افتاد. اما وزیر خارجه در این بین نقشهای دیگری نیز ایفا کرده، مانند مذاکره میان هیات ایرانی و بحرینی در ویلای او در سوییس؛ در این مذاکرات چه اتفاقی افتاد؟ آیا مذاکره مستقیم با طرف بحرینی به نوعی به رسمیت شناختن حاکمیت او نبود؟
به رسمیت شناختن طرف بحرینی که مسالهای حقوقی است و باید آن را جداگانه و با توجه به اوضاع و احوال خاص مورد بررسی قرار داد. مذاکره در ویلای وی در مونترو سوییس، اولین گامی بود که در مسیر حل مساله بحرین برداشته میشد. گویا زاهدی و شیخ احمد الصباح امیر فعلی کویت که آن زمان وزیر خارجه بود، در یک کنفرانس با هم ملاقات میکنند. شیخ صباح به زاهدی پیشنهاد میکند که اگر نمایندگان ایران و بحرین به صورت غیرعلنی با هم دیداری کنند شاید در حل این مساله مفید واقع شود. زاهدی از این پیشنهاد استقبال میکند و برای اینکه مساله برملا نشود، این جلسه در ویلای او در مونترو برگزار میشود. نماینده بحرین در این جلسه شیخ خلیفه بن سلمان ولیعهد و نخستوزیر بحرین بود و نماینده اصلی ایران هم افشار، قائم مقام وزیر خارجه بود. در این جلسه سفیر کویت در تهران و یک مقام ناشناس کویتی حضور داشتند. این جلسه اولین تماس نمایندگان ایران و بحرین بود.
ورود افشار به پرونده بحرین هم از همین جلسه کلید خورد؟
بله، آقای افشار بعدها در مصاحبهای گفت که زاهدی متوجه نبود که کویتیها وقتی این پیشنهاد را دادند در واقع نظر انگلیسیها را به ایران منتقل کردند چرا که خود کویتیها راسا نمیتوانستند مبتکر چنین حرکتی باشند. در مراحل بعدی هم افشار چندان به کویتیها عنایتی نداشت و عقیده داشت اگر زمانی این پرونده به نتیجه برسد کویتیها ادعا میکنند با ابتکار آنها این اتفاق رخ داد.
پس از این جلسه ردپای کویت در این پرونده دیده نمیشود و گویا حضور آنها به شرکت در جلسه مونترو ختم میشود.
بله، اما کویتیها خیلی علاقهمند به حل این مساله بودند. اصولا خاندان الصباح و آلخلیفه در طول تاریخ نزدیکی بسیاری با هم داشتند. سفیر کویت در ایران هم بسیار پیگیر مساله بحرین بود و علاقه داشت که این پرونده به سرانجام برسد. گام اساسی که از طریق کویت برداشته شد، همین پیشنهاد برگزاری جلسه در مونترو بود.
شما در کتابتان ذکر کردید که «مردی با عینک دودی» در این جلسه حضور داشت و اطلاعی از هویت او در دست نیست. آیا هیچ وقت از افشار و زاهدی درباره این شخص سوال کردید؟
من از تشکیل جلسه مونترو حتی از جلساتی که زاهدی در وزارت خارجه و حصارک برگزار کرد بیاطلاع بودم. بعدها افشار در مصاحبهای به این مطلب اشاره کرد و او هم این فرد را نمیشناخت.
آیا این احتمال وجود دارد که این فرد انگلیسی بوده و برای اطلاع از مفاد جلسه آنجا حضور داشته؟
نه، شاید با انگلیسیها ارتباط داشته اما مسلما او یک شخصیت کویتی بود.
به هر حال حضور شخص مرموز در این میان این شبهه را ایجاد میکند!
شاید من در کتابم اینگونه القا کرده باشم. اما مشخصاتی که از او گفته شده اینگونه است که مردی با قدی بلند و عینک دودی ضخیم هم در آن جلسه حضور داشته است. شاید تنها چهرهاش مرموز به نظر میرسیده! البته من نمیتوانم ارتباط یا عدم ارتباط این شخص با انگلیسیها را تایید یا نفی کنم.
بعد از جلسه مونترو جلسهای در ژنو برگزار میشود و شما در این مرحله مستقیما وارد پرونده بحرین میشوید.
بله، در ژنو حضور داشتم. شیخ خلیفه بن سلمان، نخستوزیر بحرین و امیرخسرو افشار به عنوان نمایندگان اصلی دو طرف حضور داشتند. این جلسه در یکی از هتلهای دوردست و حاشیهای ژنو برگزار شد.
چه بحثهایی در این جلسه صورت گرفت؟
چیزی که به خاطر دارم این بود که شیخ خلیفه مخالفت شدیدی با هر نوع رایگیری میکرد و بینهایت در این زمینه مصر بود. بحرینیها میگفتند ما در بحرین اصولا با فلسفه رایگیری آشنایی نداریم و ۱۵۰ سال است که در این خطه حکومت میکنیم و شما از ما میخواهید که رایگیری کنیم. این مساله باعث میشود که حکومت آلخلیفه زیر سوال برود.
بدون شک، گره اصلی داستان بحرین «مراجعه به آرای عمومی» است. پرسشی که اینجا مطرح میشود این است که بحث مراجعه به آرای عمومی پیشنهاد چه کسی بود؟
شاه بسیار تمایل داشت که رفراندوم یا مراجعه به آرای عمومی به صورت کامل در بحرین انجام شود چرا که این امر باعث میشد که او با خیال راحت دریابد و بپذیرد که خواست بحرینیها چیست. شاه در مذاکراتش با طرفهای خارجی بر این مساله تکیه میکرد که باید رایگیری گستردهای در بحرین صورت بگیرد و نباید تنها به نظر چند شیخ و شخصیت سرشناس بسنده شود. تمام اسناد و مدارکی که در این زمینه مطالعه کردهام نشان میدهد که شاه بسیار تاکید میکرد که رایگیری تا حد ممکن گسترده باشد. اما بحرینیها و انگلیسیها موافق این کار نبودند. کسی که بیشتر از همه با این پیشنهاد مخالفت میکرد، آنتونی پارسون، نماینده سیاسی انگلستان در بحرین بود. او یکی از مخالفان سرسخت هر نوع رایگیری بود. مراجعه به آرای عمومی مصداقی غربی به شمار میرفت که ممکن بود هر زمانی موقعیت شیوخ حاکم را با خطر مواجه کند. پارسون فرد متنفذی بود و نظرش هم در لندن خریدار داشت. پس از پایان پرونده بحرین یکی از مشاوران اصلی مارگارت تاچر میشود. دنیس رایت، سفیر انگلیس هم یکی از مخالفان رایگیری بود. اصولا به این فکر میکردند که نباید امری مانند رایگیری و مراجعه به آرای عمومی در شیخنشینها معمول شده و تسری پیدا کند!
هدف انگلیسیها از این کارشکنیها چه بود؟ چرا آنها در این زمینه تنها به ایران فشار میآوردند؟
در مورد بحرین، انگلیسیها هیچ وقت قدمی برنداشتند که جنبه همراهی با ایران داشته باشد. تا جایی که من اسناد مرتبط با بحرین را مطالعه کردهام، تنها در سال ۱۸۲۱ که انگلیسیها میخواستند پایگاه قشم را ترک کنند و پایگاه دیگری در کیش ایجاد کنند، کاردارشان در تهران میگوید که هر آینه با ایجاد پایگاه در کیش موافقت کنید ممکن است ما با نظری دوستانه ادعای شما در مورد بحرین را بررسی کنیم. تنها موردی که انگلیسیها در مساله بحرین انعطاف نشان دادند همین یکبار بود. در سایر موارد اصولا نه تنها هیچ حقی برای ایران قایل نبودند بلکه انتظار داشتند ما از حق خودمان به سادگی بگذریم. در مذاکرات ۱۹۳۲ که به صورت دوجانبه با انگلستان داشتیم هیچگونه حقی در بحرین، برای ما قایل نبودند. شاه هم میخواست با مشخص شدن نظر مردم بحرین از طریق رایگیری روسفیدی به همراه آورد و به خواست مردم بحرین تمکین شود.
اما چنین نشد.
خیر! نظرسنجی بیرمقی در بحرین برگزار شد و...
شاه در پروسه پرونده بحرین نقش پریشانی دارد. گویا نمیتوانست بین تمایلات ملیگرایانه، واقعیات سیاسی مبتنی بر قدرت و منافع شخصی و ملی نتیجه قابل اتکایی بگیرد. در کتاب خاطرات محرمانه اسدالله علم، وزیر دربار شاه، نکتهای ذکر شده که البته هیچ سند دیگری برای اثبات آن وجود ندارد. علم میگوید که در دی ماه ۱۳۴۸ شاه از او خواسته سفیر انگلیس در ایران را جلو بیندازد تا از امیر کویت صد میلیون لیره، بدون اطلاع و ثبت در سندهای رسمی دو دولت به او پرداخت کند و در قبال آن شاه از بحرین بگذرد. آیا اصولا چنین روحیهای وجود داشت؟
من این را اولین بار از شما شنیدم.
در تابستان ۱۹۶۹ ایران مجموعه راهحلهایی برای حل مساله بحرین پیشنهاد کرد. عملا میبینیم که جز مسایل سیاسی مهم بخشهای دیگر، مورد توجه قرار نگرفته است. در بحرین اقلیتی ایرانی حضور داشت و به نظر میرسد که آینده این افراد هیچگاه مورد توجه جدی قرار نگرفته بود. وزارت خارجه چقدر از تعداد ایرانیهای ساکن بحرین و وضعیت زندگی آنها اطلاع داشت؟
تحقیق خاصی در این مورد صورت نگرفته بود. در گزارش آقای «گی چیاردی» که از طرف دبیرکل سازمان ملل مامور نظرسنجی در مورد آینده بحرین شد، تعداد ایرانیها هفت هزار نفر ذکر شده که چهار درصد جمعیت آن زمان بحرین را شامل میشدند. با این حال او تعداد ایرانیتبارها را بین هفت تا ۱۷ هزار نفر ذکر کرده است. ولی پزشکپور در مجلس رقمی گفت که با گزارش گی چیاردی تفاوت فاحشی داشت.
در سال ۱۶۹۶ پای شخصی به نام سناتور عباس مسعودی که صاحب روزنامه اطلاعات هم بوده، به پرونده بحرین باز میشود. نقش او در این مسیر چه بود؟
سناتور مسعودی، نسبت به تحولات خلیج فارس علاقهمند بود و اغلب شیوخ منطقه را میشناخت و با آنها روابطی داشت. علاوه بر این با سفیر انگلیس در تهران هم روابطی دوستانه داشت. سناتور هم بود، شاید دخالتش در امور را تا حدودی حق خود میدانست. شایع است در یک مجلس میهمانی زاهدی به او میگوید که در کار وزارت خارجه فضولی نکن!
از روزنامهاش استفاده نکرد که به وزارت خارجه فشار وارد کند؟
گاهی مقاله مینوشت. آدم بیاطلاعی هم نبود و راجع به شیخنشینهای خلیج فارس بروشورهایی تهیه میکرد.
یعنی میتوان گفت که نقش موثری در این پرونده داشته؟
ممکن است خودش اینگونه فکر میکرده اما اصولا نمیتوانست نقش ماهوی در این پرونده داشته باشد زیرا خطوط اصلی پرونده مشخص شده بود.
بیشتر با شاه همنظر بود یا زاهدی؟
با زاهدی میانه چندانی نداشت و نظر شاه را تبلیغ میکرد.
پس میتوان نتیجه گرفت که او از طرف شاه مسوول رایزنیهایی شده بود.
مسلما سفرهایش به منطقه و گفتوگوهایش با شیوخ، نظر موافق شاه را به همراه داشت و اگر جز این بود چنین رایزنیهای گستردهای امکانپذیر نبود.
شاه از رفراندوم کوتاه آمد و آن نظرسنجی مشکوک در بحرین توسط گی چیاردی انجام شد. آیا گزارش گی چیاردی به سازمان ملل، واقعیت جاری در بحرین بود؟
گی چیاردی حدود سه هفته بیشتر در بحرین نماند. به نظر من این زمان برای انجام چنین کار مهمی بسیار کوتاه است. هیاتی که او را همراهی میکرد نیز بسیار کوچک بود و به نظر نمیرسد که آماده انجام دقیق چنین ماموریتی بود. اما به هر حال او شخصیت شناختهشدهای بود و به راحتی نمیشد نظر او را مخدوش اعلام کرد. مشکل این بود زمانی که او به منامه رفت تا کارش را آغاز کند هیچ طرحی از نحوهای که کارش را باید انجام میداد در دست نداشت. پس از چند روز اقامت تازه تصمیم میگیرد که چگونه عمل کند. به او پیشنهاد میشود کلوپها یا همان باشگاهها محور اصلی نظرسنجیاش قرار گیرد. گی چیاردی ابتدا با این امر مخالفت میکند اما پس از مدت کوتاهی به این نتیجه میرسد که بهترین راه همین است. در واقع همان راه پیشنهادی بحرینیها بود؛ باشگاهها یا نهاد دیگری از این قبیل.
وزارت خارجه فعالیتهای گی چیاردی را رصد میکرد؟
خیر. این کار زیر نظر سازمان ملل انجام میشد. در قطعنامهای که تصویب شد و بر مبنای آن گی چیاردی کارش را آغاز کرد، حق نظارتی برای ایران در نظر گرفته نشده بود.
این کنجکاوی هم وجود نداشت که ببینند او در بحرین چه میکند؟
تا جایی که من میدانم خیر!
هویدا در جلسه استیضاح دولت در مجلس که توسط حزب پانایرانیست صورت گرفت بحث «تضمین منافع ملی و ترویج علایق مشترک در منطقه» را در مساله بحرین مطرح میکند. آیا این باور حکومت بود؟
به هر حال هویدا سیاستمدار بود و باید چیزی میگفت. نمیشد که سکوت کند! او ابراز امیدواری میکرد که با مشترکات دینی و فرهنگیای که وجود دارد همکاریهای بهتری در منطقه شکل بگیرد.
هم شاه و هم هویدا از تضمین منافع ایرانیان ساکن در بحرین سخن میگفتند. ایران کوتاه آمد و بحرین استقلال یافت اما هیچ تضمینی در مورد حقوق ایرانیهای ساکن در این منطقه گرفته نشد.
وقتی که گزارش گی چیاردی در شورای امنیت مطرح شد، مهدی وکیل نماینده ایران، یکی از شرایط پذیرش گزارش را تضمین حقوق ایرانیان ساکن بحرین عنوان کرد.
تضمینی از آلخلیفه گرفته شد؟
آن سخنان وظیفه اخلاقیای بود که ایران بر عهده آلخلیفه گذاشت.
مسالهای که به نظر من آن زمان مورد توجه قرار نگرفت، استفاده از اهرمهای مذهبی بود. مثلا هنگامی که ایران درباره حقوق اتباع خود ابراز نگرانی میکرد بحث درباره چهار درصد جمعیت بحرین بود اما اگر از عنصری مانند شیعه بودن استفاده میشد و در زمینه حقوق شیعیان ضمانتی گرفته میشد، بحث به نیمی از جمعیت آن زمان بحرین سرایت میکرد و اصولا ایران توان چانهزنی بیشتری داشت. پس از باخت در پرونده بحرین هم دولت ایران میتوانست با مطرح کردن این مساله اهرم فشاری در بحرین داشته باشد. چرا هیچ وقت حکومت به این سمت حرکت نکرد؟
وقتی مصوبه شورای امنیت را پذیرفتیم نماینده ایران روی حقوق اساسی و انسانی افراد ایرانیالاصل تاکید کرد اما به صراحت روی شیعیان تکیه نشد. طبق گزارش گی چیاردی، در آن زمان جمعیت شیعیان و سنیها برابر بود، در حال حاضر است که این ترکیب به نفع شیعیان تغییر کرده است.
لرد کارادون، نماینده بریتانیا در سخنرانیاش پس از پایان پرونده، دلایل استقلال بحرین را اینگونه بیان کرد: بزرگواری ایران، بردباری بریتانیا، بیطرفی سازمان ملل، انصاف در داوری ایتالیا و عزت نفس بحرینیها؛ آیا واقعا اینها عوامل موثر در استقلال بحرین بودند؟
اینها برخی از عناصری بود که به کار گرفته شد.
عزت نفس بحرینیها را چه تعبیر میکنید؟
همین که به نوعی نظرخواهی تن دادند.
و آیا ایران در مساله بحرین بزرگواری کرد؟
بله، واقعا بزرگواری کرد.
وقتی با کشور مستقلی به نام بحرین (که خودمان هم این کشور را به رسمیت شناخته بودیم) مواجه شدیم، حکومت چه برنامهای را برای ارتباط با این کشور در نظر گرفت؟
روابط بسیار زود گسترش پیدا کرد و تمام موجبات گسترش بیشتر این روابط مهیا بود. حضور اتباع ایران و فرهنگ شیعی در بحرین و علاقهای که به ایران وجود داشت و هنوز هم وجود دارد عامل مهمی در گسترش روابط بود. خط مستقیم هوایی تاسیس شد. بنادر خرمشهر و بندرعباس حمل و نقل مستقیم با بحرین دایر کردند. شعبه بانک ملی، صادرات و بیمه تاسیس شد و سهمیهای برای بورسیه دانشجویان بحرینی در نظر گرفته شد. مرز دریایی با بحرین در خلیج فارس مشخص شد و در کل روابط به خوبی پیش میرفت. شاه هیچ وقت نمیخواست بحرین جزو اتحادیه امارات شود و ترجیح میداد که یک واحد سیاسی مستقل باشد و ایران مستقیما با بحرین طرف باشد. او در نظر داشت که روابط خاصی با بحرین شکل بگیرد.
اگر آن اتحادیه با حضور ۹ شیخنشین شکل میگرفت، میتوانست مشکلی برای ایران ایجاد کند؟
فقط قطر و بحرین عضو امارات نشدند. وزنهای محسوب نمیشدند که بخواهند خطری ایجاد کنند. از لحاظ مالی توانمند بودند اما از نظر جمعیت و وسعت جغرافیایی توانایی خاصی نداشتند که بخواهند معارض با ایران شوند.
در همان زمان اختلافات ارضی بین این کشورهای تازه استقلالیافته به وجود آمد اما پس از انقلاب ایران، کشورهای ساحل جنوبی خلیج فارس زیر چتر مجموعه «شورای همکاری خلیج فارس» در برابر ایران قرار گرفتند. آیا در زمان استقلال بحرین چنین تصوری وجود داشت که روزی شیخنشینهای خلیج فارس مجموعهای ایجاد و منافع مشترکی با محور ایران برای این مجموعه تعریف کنند؟
روند امور قابل پیشبینی نبود.
بیش از یک سال است که مردم بحرین علیه حکومت آلخلیفه دست به اعتراضهای گستردهای زدهاند. حکومت اقلیت به اکثریت و تضییع حقوق اکثریت توسط اقلیت دلیل این اعتراضات است. آیا حکومت آن زمان ایران در سپردن دایمی حکومت به آلخلیفه و اتفاقات بعدی در این کشور مقصر بود؟
شاید نظر من و بسیاری دیگر از همکاران این بود که باید راههای دیگری هم آزمایش میشد. شاه میخواست این مساله را پایان دهد و به قدرت بیچون و چرای منطقه تبدیل شود.
روزنامه شرق
نظرات