شهید آیت اللّه دکتر مفتح و وحدت حوزه و دانشگاه


987 بازدید

 

پیوستگی دانش و دیانت در ایران
از موقعی که آیین اسلام به ایران قدم نهاد، ایرانی ها در عرصه های علمی و فرهنگی به شکوفایی خویش پرداخته و با الهام از قرآن و حدیث، وسعت دید و بلند نظری و عدم تعصب در اسلام برای فرا گرفتن دانش های گوناگون بسیج شدند، آنان می کوشیدند برای اخذ حکمت و معرفت به هر کجا که آن را می یابند سفر کنند و محضر هر دانشوری را درک نمایند ضمن این که عقیده داشتند علم و ایمان از هم جدا نمی باشد و حکمت در فضای بی ایمانی بیگانه و غریب است، وطن معارف قلب مؤمنان است.(1)
با این اعتقاد، ایرانیان نقش مؤثّری در تدوین و تکوین علوم داشتند و نهادهای آموزشی ایران در روزگاری که اروپا در تیرگی جهل، غفلت و خرافات به سر می برد، در حال اعتلای علمی و گسترش اندیشه ها در شاخه های گوناگون علوم بودند، برجسته ترین دانشمندان مسلمان از همین مرکز تعلیم و تربیت برخاستند، به موازات این رونق علمی، کشف ها و اختراعات و ابداعات در فنون متعدد در چنین مؤسساتی تأکید بر آن بود که فراگیری معارف دینی را در نظر داشته باشند و اخلاق اسلامی و رفتارهای خیرخواهانه را به هنگام بکارگیری دانش خود فراموش نکنند.
اصولاً در این مراکز ترکیبی از دانش های دینی و علوم طبیعی آموزش داده می شد و شالوده آنها بر تعالیم قرآنی، سنت نبوی، برتری آخرت بر دنیا، التزام عملی به فرایض دینی و احکام شرعی استوار بود و در ادوار تاریخ هیچ گونه انفکاکی بین علوم و معارف وجود نداشت حتی تفوّق فراگیری آموزه های مذهبی در حدّی بود که در مواقعی مساجد به عنوان کانون های مهم تعلیم و تربیت تلقی می گردید، به دلیل همین نقش آموزشی و تربیتی به تدریج مساجد عمده دارای کتابخانه های بزرگ و ارزشمند گردیدند که مورد استفاده دانش پژوهان و محققان قرار می گرفت، چنان که مقدّسی می گوید: تنها فهرست کتابخانه مسجد جامع اصفهان در ده مجلّد فراهم آمده بود، او از این مسجد به عنوان یک مرکز بزرگ فعالیت علمی در تمام زمینه ها یاد می کند.
پایگاه اجتماعی و قداست مسجد و تداوم سنت تدریس و تعلیم علوم دینی در این مکان مبارک و در نتیجه وجه مشترک کارکردی و فرهنگی آن با مدرسه منجر به قرار گرفتن مراکز آموزشی در جوار مساجد، خصوص مسجد جامع گردید.(2)

بنابراین در سیر تحوّل حوزه و دانشگاه تا هنگام انقلاب مشروطیت ایران، دوره ای را که مراکز آموزشی ایران پشت سر نهادند یگانگی دانشمندان علوم دینی و متفکران سایر علوم بود.
در این مقاطع نسبتاً طولانی، علوم حوزوی به معنای متداول کنونی با آموزش های دانشگاهی به لحاظ شیوه های تدریس و چگونگی کسب آن ها از سوی دانشجویان و طلّاب هم سو بودند و به سوی هدفی واحد گام برمی داشتند. هم چنین از یکدیگر بیگانه نبودند و با هم سنخیت داشتند، تفاوت در زمینه های علوم و برخی روش ها و پژوهش ها بود امّا همه متحد و منسجم برای معماری تمدّن اسلامی تلاش می کردند.(3)دانشوران علومی چون نجوم، فیزیک، شیمی، ریاضی، هندسه، زیست شناسی، زمین شناسی در همان مراکزی مشغول تدریس یا تحصیل بودند که عالمان دینی حضور داشتند و چه بسا نامدارانی از این کانون ها برخاسته بود که در دانش های دینی چون حکمت، کلام، فلسفه، عرفان، فقه، حدیث و رجال مهارت داشتند ضمن آن که از معارف علوم طبیعی هم بی بهره نبودند و حتی در این زمینه صاحب نظراتی ارزشمند بودند.

نفیر انفکاک و نفرت
با شروع انقلاب مشروطه، تربیت متخصص جهت اداره امور کشور به شیوه ای مُدرن شکل جدّی به خود گرفت، امّا دیگر تعلیم و پرورش دانش پژوهان در فضای معنوی حوزه ها و مراکز علوم دینی انجام نمی پذیرفت، بلکه این افراد یا به اروپا می رفتند و در سیستم های غربی آموزش های لازم را فرا می گرفتند و مطابق اهداف و افکار آنان تربیت می شدند، یا آن که در داخل کشور مطابق همان نظام بار می آمدند، هم زمان سیل آراء و افکار وارداتی سیل آسا وارد این سرزمین شد و روی کارآمدن فرد ستم پیشه ای چون رضاخان این هجوم خطرناک را تسریع نمود. او با سرسپردگی به استعمار و استکبار و نیز قلدری و دیکتاتوری از یک سوی زمینه اجتماعی و سیاسی افزون تری برای نفوذ مکتب های غربی در ایران فراهم ساخت و افکار غرب زدگان، لائیک ها و ماتریالیست ها در ایران رویشی سرطان زا به خود گرفت، از سوی دیگر به مراکز حوزوی یورشی سهمگین بُرد و کوشش های علمی و آموزشی این نهاد مقدّس و دینی را با رکودی جدّی مواجه ساخت.
شیوه های آشفته جدید که محصول و ارمغان نظام آموزشی غربی ها بود، شرایط جدیدی را بر دانشگاهها حاکم ساخت که نه تنها با روش های تعلیم و تربیت حوزویان هیچ گونه شباهتی نداشت بلکه شکاف بین دانشگاه و حوزه را افزایش می داد. روشنفکران خودباخته و بیمار داخلی نیز در تثبیت این روند که با هویت اصیل ایرانی و ارزش های مذهبی مغایرت داشت نقش مؤثّری ایفا کردند.

امّا دشمنان دوست نما و عدّه ای از جاهلان و آنانی که شیفته تعالیم غربی شده بودند به این روند اکتفا نکردند و یک نوع نفرت و انزجار متقابل بین حوزه و دانشگاه بوجود آوردند، در این دوره طلّاب علوم دینی تحصیل در دانشگاه را نوعی گرایش به تجدّد، غرب زدگی و فاصله گرفتن از دیانت، تلقی می کردند و دانشگاهیان، دانش آموختن در مدارس علوم دینی را نوعی حرکت ارتجاعی و جمود و تحجّر تصوّر می نمودند، گاهی هم تحت تأثیر تبلیغات رسانه های وابسته به استبداد و استکبار اسباب آزردگی هم را بوجود می آوردند. کارگزاران رژیم پهلوی تمام تلاش خود را در این راستا صرف می کردند که دانشگاهها به سوی غربی شدن، فراموش نمودن ارزش ها، فاصله گرفتن از اصالت های بومی و توانایی ها و استعدادهای خودی پیش روند و هرگونه استقلال علمی، پویایی، ابتکارها و خلاقیّت های تحصیل کردگان این مرز و بوم را برنمی تابیدند، در مقابل از تشکیلاتی حمایت می کردند که با ارزش های دینی و باورهای مذهبی در ستیز بودند.
تبلیغات زهرآگین این بوق های وابسته به استکبار تا بدان جا کشید که برخی دانشگاهیان متعهد، متدین و معتقد به موازین اسلامی جرئت نمی کردند پای بندی خود را به مقدّسات مذهبی بروز دهند، کسی که روزه دار بود، به جای آن که بگوید روزه هستم، در تعارفات متداول اگر خوراکی یا نوشیدنی برایش می آوردند یا در جلسه ای شرکت می کرد که دیگران شؤونات ماه رمضان را رعایت نمی کردند، می گفت: میل ندارم! جایی خلوت تر از مسجد دانشگاه وجود نداشت و این حالت اسف انگیز در ماه رمضان بر مسجد دانشگاه حاکم بود. گریز از دیانت و قرار گرفتن در دامن غربت غرب چون توفانی بنیان کن، نفرت ها و انزجارهای متقابل را در پی داشت و تهاجم فرهنگی علیه روحانیت ارمغان شوم آن بود، آنانی که هویت اصیل خود را مفقود کرده بودند و چشم به تعالیم پر آفت غرب دوخته بودند، در برافروختن آتش فتنه و اختلاف، لحظه ای آسوده نبودند و هردم که از شعله های آن کاسته می شد هیزم کینه توزی بر آن می ریختند.
امام خمینی در بیاناتی فرموده اند:
...یک روز بود که دانشگاه و حوزه های علمیه نه این که از هم جدا بودند(بلکه) جوّی به وجود آورده بودند که با هم شاید دشمن بودند، نه دانشگاهی تحمّل روحانی را داشت و نه روحانی تحمّل دانشگاهی را، اساس هم این بود که این دو قشری که با اتحادشان تمام ملّت متّحد می شوند را از هم جدا نگه دارند و با هم مخالفشان کنند تا ملّت اتحاد پیدا نکند...(4).
اغلب افرادی که از چنین دانشگاهی فارغ التحصیل می شدند اهداف استعمار را تأمین می کردند و هرگونه روحیه تحقیق و پژوهش از ذهن و فکرشان رخت بربسته بود، به مدرک، سودجویی مادی و تشخص کاذب اجتماعی فکر می کردند و از رشد معنوی، فضیلت های اخلاقی و کرامت انسانی کمتر بهره داشتند. در مشاغلی که بر می گزیدند به فکر مردم و حل مشکلات آنان نبودند بلکه به شغل هایی روی می آوردند که منافع شخصی را تضمین کند و رفاه مادی را فراهم سازد، هرگونه استقلال فکری، اعتماد به نفس و تکیه به خود، آرزویی بیش نبود. دانشگاهی این گونه از تربیت اسلامی بهره ای نداشت و علومی که در آن تدریس می شد گره ای از گرفتاری های مردم نمی گشود. بدین جهت امام خمینی می فرمایند: ...دانشگاهها باید تغییر بنیانی کند و باید از نو ساخته شود که جوانان ما را تربیت کنند به تربیت های اسلامی، نه این که تربیت کنند به تربیت های غربی... باید دانشگاهی اسلامی بشود تا علومی که در دانشگاه تحصیل می شود، در راه ملّت و در راه تقویت ملّت و با (ملاحظه) احتیاج ملّت همراه باشد. معنای اسلامی شدن دانشگاه این است که استقلال پیدا کند و خودش را از غرب جدا کند و یک ملّت مستقل، یک دانشگاه مستقل، یک فرهنگ مستقل داشته باشیم.(5)
شهید آیت اللّه مطهری، شهید مفتح، شهید مظلوم دکتر بهشتی و شهید دکتر محمد جواد باهنر از جمله شخصیت های حوزوی و عالی رتبه بودند که با حضور در دانشگاه در تحقق این آرزوی امام تلاش کردند و همواره زحمات و جانفشانی این عزیزان تجربه ای موفق برای وحدت حوزه و دانشگاه قلمداد می گردد.

پرتو افشانی در دانشگاه
مفتح در زمره عالمان دینی بود که علاوه بر تحصیلات در حوزه در سطح عالی و رسیدن به درجه اجتهاد بنابر ضرورتی که تشخیص داده بود، موفق گردید در دانشگاه هم، دانش اندوزی را تا درجه دکترا ادامه دهد، در واقع او هم به معارف اسلامی و فرهنگ حوزه آشنا بود، مسایل دانشگاه را هم می شناخت و با پشتوانه ای ارزشمند برای از بین بردن شکاف بین افراد دانشگاهی و حوزوی تلاش گسترده ای را آغاز کرد. او مسؤولیت عظیم گسترش ارزش های الهی را در میان دانشجویان پی گرفت و ضمن مقاومت در برابر فرهنگ وارداتی، افکار الحادی و اندیشه های متجددین، بذر ایمان و باورهای دینی را در روح و ذهن جوانان دانش پژوه، شکوفا ساخت و با پشتوانه ای ارزشمند از معارف ناب علوی در صحنه دانشگاه حاضر گردید تا فرا گیران را متوجه چشمه جوشان توحید بنماید. دانشگاه را برگزید تا تزکیه، تربیت الهی و رشد معنوی را با دانش و علوم تجربی قرین سازد و بر اثر تلفیق علم و ایمان از جوانان تحصیل کرده انسان هایی بسازد که استقلال فرهنگی و فرهنگ استقلال را در کشور تحقق بخشند.
وی در پی عملی ساختن این هدف مقدّس با کلید دیانت، درب باغ اندیشه را گشود و موجبات رویش معنویت را در مزرعه دانشگاه پدید آورد و در زمانی که توفان استکبار از نوع شرقی و غربی آن در حال وزیدن بود و بیم آن می رفت که شکوفه های بوستان دیانت را پژمرده سازد نسیم ایمان را به سوی دانشگاه هدایت کرد.

آن شهید بزرگوار به همراه شهید مطهری، دو ستاره تابناک بودند که در ظلمت ناشی از اختناق رژیم پهلوی و جاهلیت قرن بیستم به نورافشانی پرداختند و با درک درست از واقعیت های اجتماعی و شناخت ضرورت های تاریخی، سعی در احیای فرهنگ اسلامی در محیط دانشگاه نمودند و در کلاس های درس، سخنرانی ها و جلساتی که با دانشگاهیان داشتند کوشیدند تا بی اعتباری فرهنگ وارداتی و اصالت فرهنگ خودی را به اثبات برسانند.
دکتر مفتح علاوه بر تدریس در دانشکده الهیات و بسط زمینه های همکاری با شهید مطهری، بنا به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران، عهده دار برگزاری نماز جماعت در مسجد این مکان علمی شد، اقامه نماز با حضور دانشجویان و نیز سخنرانی های ارشادی ایشان پس از نماز، در ترغیب و جذب جوانان به سوی مسایل مذهبی و نیز کاهش شکاف بین روحانی و دانشجو بسیار تأثیر گذار بود. او که تربیت یافته مکتب امام خمینی بود بنا به تأکید و توصیه رهبر انقلاب با محیط دانشگاه ارتباط برقرار کرد و در تمامی جلسات علمی و تبلیغی خود اندیشه ها و افکار عالی امام را برای حاضران تشریح می نمود.(6)
در یکی از جلسات شورای آموزش که در وزارت علوم و آموزش عالی تشکیل شد، برخی خود باختگان در برابر فرهنگ غرب، از امام گله کرده بودند که چرا با شخصیت های علمی این گونه برخورد می کند. یادآور می شود عدّه ای در محضر امام از فرار مغزها در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی اظهار تأسف نموده بودند امام عبارتی به این مضمون فرموده بودند که چه بهتر، بگذارید زودتر فرار کنند و بروند! شهید مفتح به دفاع از بیانات امام خاطر نشان ساخت: ...این صحبت ها درباره اهانت به شخصیت های علمی نبود بلکه درباره کسانی است که این تحصیلات را برای(خدمت به) انسان ها قرار ندادند، تا آن روزی که بر ایران(رژیم) طاغوتی(حاکم) بود و درآمد داشت اینجا بودند امّا حالا چون درآمدها بسته شده و امروز خدمت به انسان ها مطرح است، دیگر اینجا نیستند. این مغزها به چه درد جامعه ما می خورد، اگرچه از تمام علوم انباشته باشد ما مگر برای علم منهای احساس مسؤولیت، احترام قائلیم؟ ابداً! ما برای آن علمی احترام قائلیم که با احساس مسؤولیت توأم باشد از نظر ما پزشکی محترم است که انسان باشد...آن کسی که از مملکت فرار کرد، یا خائن بود یا پرونده داشت، نگران بود فردا پرونده اش رو نشود.(7)
شهید مفتح متوجه این واقعیت بود که پیوند فکری دانشگاه با حوزه و هماهنگی این دو کانون مهم سبب افزایش سطح آگاهی های عمومی و گسترش و اوج گیری فرهنگ اسلامی در سطوح مختلف جامعه می شود. سعی او بر آن بود تا آن هماهنگی و اختلاط سازنده با مردم جامعه که از روش های سالم و از خصوصیّات بارز حوزه های علمیه است، در دانشگاه مورد ملاحظه قرار گیرد و نیز دانشجو مردم را از نزدیک بشناسد و آموختن دانش او را از این پدیده مهم غافل نکند، او تلاش کرد اخلاص، صفا، فداکاری، معنویت و احترام به سنت های اصیل را به دانشگاه ببرد، گروهی تفرقه افکن که نمی توانستند جاری شدن چنین جویبارهای باطراوتی را در مراکز دانشگاهی بپذیرند، شایعه کردند مفتح می خواهد در لباس دانشجویان تغییراتی بوجود آورد، مفتح طی سخنانی یادآور شد:
لباس را من ابداً مطرح نکردم، الآن دانشجویان خود من در دانشکده الهیات دانشجویان مذهبی هستند، اکثرشان هم در این لباس که من هستم نیستند، آن جا که می گویم قشر روحانی و دانشگاهی نمی گوییم معمّم و غیر معمّم، سخن از لباس نیست، سخن از محتواست، مسیر پیشرفت جامعه را مغزهای اندیشمند و متفکر تعیین می کنند، این مغزها خواه اندیشمندان آگاه در علوم معنوی و مذهب و یا اندیشمندان در علوم مادی(طبیعی) و رشته های دیگر اگر با هم باشند، جامعه جلو می رود.(8)
از نظر مفتح، دانشگاه به تهذیب و تربیت اسلامی که ویژگی بارز حوزه های علمیه است نیاز دارد و به موازات آن شیوه های جدید تحقیقات علمی دانشگاهی باید در مراکز حوزوی مورد توجه قرار گیرد، هدف مفتح این بود که دانشگاهها شخصیت دانشور، دیندار و درستکار تحویل جامعه دهند که توانایی علم، تخصص و فنآوری خود را در راه آبادی کشور و تأمین سعادت مردم به کار گیرند و در طریق استدلال، عزّت و عظمت کشور گام بردارند، در برنامه چنین دانشگاهی دروسی تدوین می شود که با نیازهای واقعی کشور و مردم انطباق دارد و جنبه های معنوی و اخلاقی هم رعایت می گردد. محیط چنین مرکز علمی عرصه بحث و تحقیق، دانش کاربردی توأم با اخلاص و صداقت است و افراد، تعلیم و تعلّم و هرگونه تلاش فکری و علمی را عبادت تلقّی می کنند.(9)

چرا وحدت؟
وحدت کلید حلّ موفقیت و رمز پیروزی انقلاب اسلام بوده و هست، وحدت یک ارزش اجتماعی و قبل از آن حتی یک ضرورت برای جامعه ای است که به سوی تحوّل پیش می رود، پیگیری وحدت از سوی شهید مفتح و استقبال دانشگاهیان و روحانیان از آن، منبعث از چندین عامل می باشد.
این دو نیروی فکری و علمی در حرکت های اجتماعی و فرهنگی نقشی والا داشته اند و در کویر ستم که رژیم پهلوی برای جامعه پدید آورده بود و در انجماد آن خفقان، در آن لحظات سکوت و سکون و زیرنگاه ریز بین جلّادان طاغوت، روحانیان و دانشگاهیان متعهد و مسؤول بودند که آتش مبارزه را پر حرارت نگاه می داشتند و فریاد این افراد بود که از فیضیه و دانشگاه صدای مقاومت و پایداری سر می داد. چه بسیار فریاد اعتراض که از سر منبرها برخاست و قبل از آن که به گوش مردم برسد با صفیر گلوله مزدوران خاموش شد و چه بسیار دانشجوی متدین و مبارزی که به جرم مخالفت با استبداد و استکبار در خون خود طپید و گل وجودش در پاییز ستم پژمرده شد، بنابراین این منادیان حق و عدالت و آزادی هدف مشترک و دشمنی واحد داشتند امّا خیلی دیر هم دیگر را باز می یافتند.
مفتّح متوجه این حقیقت گردید که وحدت با شعار، امر و فرمان و برخی تحمیل ها بدست نمی آید و نخستین گام در راستای عملی شدن این انسجام این است که فرهنگ اصیل حاکم بر جامعه به درستی شناخته شود چرا که با پی بردن به پویایی و مولّد بودن این فرهنگ که سرچشمه در تعالیم الهی دارد رسیدن به وحدت آسان تر می گردد.
حاکمیت دو فرهنگ با مشخصات متفاوت بر این دو عرصه خسارات فراوانی به جامعه تحمیل کرد، علم را محور هر چیز قرار دادن و از آن صرفاً به جنبه های مصرفی دل بستن و در نهایت کارگزار ابر قدرت های جهانی شدن و بازار مصرف را برای محصولات خارجی مهیا کردن ضایعه ای تلخ و دردناک بود که دانشگاه باید از این روند فاصله می گرفت و خللی را که از این راه به جامعه سرایت کرد ترمیم کند، از آن سوی در حوزه ها هم باید نیازهای ملموس مردم، مقتضیات زمان و واقعیت های مسلّم اجتماعی مطرح گردد و برخی تعلیمات از حیطه های ذهنیت های مجرّد باید رها گردند و کاربردی و عینی شوند چرا که دیانت از جامعه و سیاست جدا نمی باشد. شایسته نبود دانشگاه از سابقه چندین قرن تعلیم و تربیت و روش کاوش و نقد و ارزیابی حوزه ها دور باشند، تفکر ناهماهنگی و ناهمگونی دانشگاه و حوزه از القائات دشمنان بود و دانشگاهیان و حوزویان می بایستی با هوشیاری عمل می کردند و عملاً نادرستی این عقیده را ثابت می کردند.(10)

ضرورت وحدت
اشاره کردیم که شکاف هایی به دست خائنان سوداگر غرب و شرق بین حوزه ودانشگاه ایجاد کردند تا ملت اسلامی را به راحتی استعمار و استثمار نمایند با پیروزی انقلاب اسلامی قشرهای تحصیل کرده با علمای دین احساس یگانگی کردند امّا ضرورت داشت آنان بیش از این بهم نزدیک گردند و از آن جدایی ها دست بردارند، وقتی عالی ترین طبقات فکری و علمی با هم متحد گردند بهتر قادرند توطئه های سیاسی و فرهنگی را خنثی کنند. امام خمینی در این باره می فرمایند:
مغز متفکر جامعه شما دو طایفه هستید و آن قشری که می تواند خنثی کند آن توطئه هایی که با کمال دقت برای شکست دادن نهضت در شرف تکوین است، آن هم شماها هستید تکلیف برای شما دو طایفه از سایرین زیادتر است و مسؤولیتتان بسیار زیاد، همه مسؤولند لکن شما دو طایفه مسؤولیتتان زیادتر است آنها درصدد هستند... که شماها را از هم جدا کنند.(11)
از این جهت امام از دانشوران علوم دینی و علمای دانشگاهی می خواهد برای تحقق این اتحاد بکوشند و از میان حوزویان شخصیتی که این رسالت را بر دوش می گیرد مفتح است، او به این درجه از تشخیص رسیده بود که نه دانشگاهی می تواند بدون روحانی به استقلال برسد و نه روحانی بدون دانشگاه، البته مفتح یک واقعیت دیگری هم به عهده داشت زیرا حالا که آن دیوارهای قبلی و بدبینی های نگران کننده از بین رفته و تحوّلی در مناسبات بین حوزه و دانشگاه پدید آمده بود، عدّه ای کوشیدند نقشه شیطانی جدیدی را به اجرا بگذارند و از زبان حوزویان بگویند دانشگاهی ها مشکل دارند و حوزه نمی تواند با آن ها هم آهنگ گردد، همچنین از لسان افراد تحصیل کرده چنین مطرح می کردند که سنت های حاکم بر حوزه آن قدر قدیمی و دور از تحولات جدید است که نسل دانشگاهی نمی تواند خود را با طلّاب هم هدف ببیند، مفتح در بحث ها و درس ها و سخنرانی ها تأکید می کرد چشم ها را درست بگشائید زیرا عدّه ای از داخل خود دانشگاه و از درون مراکز علوم دینی ساز تفرقه و فساد می نوازند البته او اطمینان داشت که اگر این دو قشر به درستی هم را بشناسند و با هم تفاهمی عمیق و اساسی داشته باشند دیگر جناح های غرب زده و شرق زده از منافقان و چپ گرایان و دیگر خرابکاران و منحرفان طمع چنین تفرقه ای را در سر نخواهند پرورانید بدین جهت تلاش مفتح بر آن بود که اولاً این وحدت فراگیر گردد، ثانیاً از مرز شعار بگذرد و به شعور برسد، ثالثاً در پرتو این وحدت کارهای زیربنایی صورت گیرد که از مشکلات جامعه گره گشایی کند، رابعاً آن چنان دل ها به یکدیگر تألیف داده شود که جای رخنه دشمنان نباشد و هرگونه نفاق افکنی و تشتت خنثی شود، در واقع او طالب یک انسجام مستمر، دائمی، ریشه ای و با ثمر بود نه اتحادی مقطعی، گذرا و تقویمی یا بر پایه یک مصلحت سیاسی در برهه ای خاص.
مفتح اعتقاد داشت برای تسخیر دل ها و حاکمیت حق، برای ساختن آینده ای درخشان برای استحکام جای پای مذهب در عقل ها و خردها، وجدان ها و قلب ها و زندگی ها باید شیرازه دین را در همه زوایای نسل جوان همچون تار و پودی محکم دوانید، باید بین معنویت مذهب و علوم طبیعی پل ارتباطی زد.
روشنگری های شهید مفتح و آیت اللّه مطهری در گذر زمان موجب شد تا آن شکاف ساختگی و فاصله دروغین میان حوزه و دانشگاه حذف گردد و سوء تفاهم های محصول القائات مسموم استعمار به تدریج بر طرف شد. حوزه و دانشگاه با رسیدن به هدفی واحد که همان مبارزه همه جانبه برای کسب استقلال علمی، فرهنگی و آزادی بر محورهای اسلام اصیل بود به عنوان دو سمبل مقاومت ملت و دو پایگاه اصلی انقلاب درآیند و با تکیه به همین دو پایگاه انقلاب اسلامی توانست به مسیر خود ادامه دهد، نقش شهید مفتح در تحقق این هدف های ارزشمند و عملی ساختن اندیشه های امام خمینی در این راستا، آنقدر حائز اهمیّت بود که گروههای نفاق و التقاط کوشیدند نقشه ای دیگر را به اجرا بگذارند، آنان وقتی مشاهده کردند در برخوردی فکری و منطقی با این شهید بزرگوار شکست خورده اند، سلاح شقاوت را برکشیدند و این بزرگوار را به جرم آگاه بخشی به نسل دانشجو و برقراری پیوند میان محیط های علمی و مذهبی به شهادت رسانیدند اما حذف فیزیکی مفتح و مطهری هرگز جریان الحاد و التقاط را به هدف شوم خود نرسانید و راه نورانی و سفارش و توصیه این دو عزیز به اتحاد حوزه و دانشگاه هنوز سرلوحه عمل دانشجویان و طلاب حوزه است.(12)
حجت الاسلام و المسلمین هادی مروی(ره) در این باره می گوید:
ایشان (مفتح) اعتقاد نداشت که حوزه و دانشگاه باید در یکدیگر ادغام شوند و هر یک وظیفه و کار اصلی خود را رها سازند و به کار حیطه دیگر بپردازند بلکه این ها بایکدیگر ارتباط و تعامل داشته باشند و بتوانند حرف های هم را خوب درک کنند و ساحت علمی و فکری یکدیگر را بفهمند تا این درک متقابل منجر به یک نگاه دین مدارانه به هستی شود و طبعاً زمان آگاهی و دین آگاهی هر دو تعالی پیدا کند. شیوه ایشان هم به گونه ای بود که افراد دانشگاهی در کنارشان عملاً احساس احترام و امنیت می کردند و این شیوه را در تمام مساجد و به خصوص مسجد قبا که پایگاه حرکت ایشان بود ادامه دادند. (مفتح) توانست بسیاری از اساتید دانشگاه را به مسجد قبا جذب کند و با وجود حفظ کامل اصالت فکری و مکتبی خود و پای بندی به تمامی موازین اسلامی در تمام طول زندگی، ارتباط خود را با دیگر نحله های فکری قطع نمی کرد و معتقد بود این ارتباط می تواند به مرور زمان بر آن ها تأثیر بگذارد و باعث شود که آن ها دست کم بخشی از اشتباهات و خبط های خود را اصلاح کنند اما اگر ما این ها را رها کنیم طبیعتاً به دام طرف مقابل می افتند و اگر ارتباطی وجود داشته باشد، در سراشیب سقوط و انحطاط فکری خود باقی خواهند ماند.(13)
شهید مفتح برای فراهم نمودن مقدّمات کاربردی نمودن وحدت حوزه و دانشگاه در آغاز آبان 1358 و هم زمان با سالگرد شهادت آیت اللّه سید مصطفی خمینی اولین سمینار وحدت حوزه و دانشگاه را برگزار کرد در این همایش علاوه بر ایشان شخصیت های دیگری از جمله دکتر حسن حبیبی، وزیر وقت وزارت علوم و آموزش عالی سخنرانی کردند.(14)
مفتح با مسایل دانشگاهی آشنا بود و هم با مسایل روحانیّت، به همین دلیل خودش می گفت: مشخصاً بنده هر دو جنبه را دارم این است که می توانم از هر دو جنبه صحبت کنم، با این اشراف و آگاهی، عقیده داشت: دیگر گروه ها به این ها نگاه می کنند، این ها هستند که مسیر جامعه را تعیین می کنند، مسیر پیشرفت جامعه را مغزهای اندیشمندان در علوم مادی و دیگر رشته های علوم (تعیین می کنند) این ها اگر با هم باشند جامعه جلو می رود و مخصوصاً از نظر جنبه ها جامعه شناسی مذهب.(15)

زمینه های تحقّق وحدت
شهید مفتح هرگز نگفت در حوزه و دانشگاه باید یک درس ارائه گردد یا آن که طلبه باید دانشجوی دانشگاه باشد و این که دانشجو هم زمان با درس های دانشگاهی، به فراگیری علوم حوزوی بپردازد و نیز آن متفکر ژرف اندیش ادعا نکرد که باید برنامه های حوزه و مراکز دانشگاهی درهم آمیخته گردند یا حوزه برنامه های دانشگاه را عیناً پیاده کند و احیاناً دانشگاه، متون درسی خود را از روی کتب آموزشی حوزه تدوین کند، بلکه مفتح بارها تأکید می نمود ادغام این دو کانون غیر ممکن می باشد ولی وحدت اهدافشان حیاتی است، حوزه و دانشگاه، دو وظیفه و دو مأموریت ممتاز و ویژه خود، دارند اما تلاش ها باید هم سوء و به جانب یک مقصد باشند و یک فرهنگ و هویت بر هر دو مرکز حاکم گردد، این دو تکمیل کننده هم در اندیشه و عمل شوند تا از اجرای سیاست های متضاد و دوگانه جلوگیری شود.
به باور مفتح افتراق هایی در سیستم آموزشی و نظام تحصیلی حوزه و دانشگاه دیده می شود و هر یک از آنان اهداف، برنامه ها و کارکردهای خاص خود را دارند و نباید از هر دو مرکز مزبور انتظاری یکسان داشت پس باید هم روحانیان و هم دانشگاهیان بطور متقابل این موجودیت را همراه احترام متقابل، اعتماد دوسویه و درک یکدیگر بپذیرند، در چنین نگاه احترام آمیز و واقع گرا دیگر کنش های تحقیرآمیز وجود ندارد و به جای نفی، طرد و تکفیر یکدیگر و برچسب های ناچسب، درک متقابل میسّر می گردد همچنین نگاه هنجاری حاکم بر دو نظام آموزشی باید آکنده از روح اعتماد و اطمینان بر یکدیگر باشد به گونه ای که این مؤلّفه در تمام ارکان آموزشی این دو سیستم ریشه بدواند، این امر ارتباطی صمیمانه، اُنسی با برکت و یگانگی فکری را بوجود می آورد.
تلاش شهید مفتح در این راستا صورت می گرفت که نباید از میان این دو نظام یکی را بر دیگری تفوّق داد و این درست نیست که به جامعه القاء کنیم یکی از آنها دینی و ارزشی و دیگر غرب زده و فاصله گرفته از دیانت است، این روند ما را برای رسیدن به وحدت صادقانه و راستین دور می کند لذا به جای برخوردهای برتری طلبانه و مطلق انگارانه شایسته است این دو نهاد نسبت به یکدیگر نگاهی برادرانه و دوستانه داشته باشند و اصحابشان قبول کنند که حوزه و دانشگاه با هم قراب علمی، فکری و فرهنگی دارند و می توانند مکمّل هم قرار گیرند و هر دو به عنوان کانون های انسان سازی، نقس حسّاس خود را به خوبی ایفا کنند.

شایسته نیست که هر کدام بی اعتنا به موفقیّت ها و دستاوردهای کلان و مفید دیگری، صرفاً با نگاهی منفی و نگرشی تردیدآمیز به حریف بنگرند و رفتار و کارنامه هم را با نوعی سوء ظن و پیش فرض های متکی بر احساسات غیر معقول و دور از برهان ارزیابی کنند. مفتح بر این حقیقت پافشاری می نمود که این وحدت و انسجام اوّل باید در اندیشه ها تجلّی یابد و آن نگرش های آشفته را متحول سازد و انگاره های مثبت و پندارهای صادقانه و کنش های مبتنی بر واقعیت های موجود جای آن بدبینی ها و نفرت ها را بگیرد و از سویی خطاهای عدّه ای افراد از این دو نهاد، نباید موجب تعمیم مبالغه آمیز آن به کلّ دو نظام حوزه و دانشگاه گردد.
در ایران دو نظام آموزشی فوق مکمّل هم می باشند و اصحاب هر کدام از این دو نهاد ضمن پرهیز از هرگونه تک روی و تک اندیشی، هرچه بیشتر با یکدیگر روابط علمی و آموزشی داشته باشند و در بحث های علمی و چالش های اجتماعی با هم روابط تحقیقاتی داشته و هم اندیشی نمایند، اگر این هم فکری در فضایی پژوهشی، صمیمی و دوستانه و به دور از برخی حساسیت ها صورت گیرد باعث تبادل افکار و آراء و گسترش و توسعه مطالعات همه جانبه و رونق و شکوفایی علمی و فرهنگی می گردد و ضمن این که هر دو نهاد از نظر علمی و پژوهشی تقویت می گردند از هدر رفتن سرمایه ای و اتلاف وقت جلوگیری به عمل می آید و مانع اجرای بسیاری از طرح های تکراری، مشابه، بی خاصیت و غیر مفید به حال اجتماع خواهد شد.
البته این دو نهاد قبل از برقراری این ارتباط ها و هم اندیشی ها باید به یک خانه تکانی آموزشی و علمی بپردازند، برخی ساختارهای قدیمی و سنتی با نیازهای عصر هماهنگ نمی باشد و لذا ساختار این دو کانون باید اصلاح گردد و با پالایش و پیرایش مقرّرات و هنجارهای کهنه و ناهمگون با شرایط جدید زمینه بالندگی و پویندگی سازمانی این مراکز فزونی می یابد و نیز مؤلّفه های وحدت بخش در تار و پود و ارکان آنان تقویت می گردد و اصولاً همین دگرگونی ها و بازنگری ها و رفع برخی ساختارهای از رونق افتاده مقدّمه ای برای درک متقابل، احترام به یکدیگر، رفع کدورت ها و بدبینی می گردد.(16)
البته بدیهی است وحدت راستین حوزه و دانشگاه به معنای اختلاط این دو سیستم نمی باشد بلکه آن چه غالباً ناظر به معنای این وحدت است، قرابت فرهنگ حاکم بر آنان می باشد. آرمان مقدّس و مهم مفتح درباره اتحاد این دو نهاد نباید به مسایل تبلیغاتی و ظاهر و برخی اصلاحات فرعی و پوسته ای منحصر گردد، برای رسیدن به وحدتی واقعی که از اصل استقلال علمی و فرهنگی در مقابل تهاجم تبلیغی شرق و غرب صیانت کند باید موانع بازدارنده را بر طرف کرد، از دشمنان آشکار، عوامل نفاق و انحراف که بگذریم برخی مقدّس نمایان و متحجرین که ساده اندیش و متصلّب در دیدگاهها هستند می توانند تحقق این هدف را بارکود و سیر قهقرایی روبرو کنند. تغذیه صحیح فکری و عقیدتی دانشجویان و پاسخ گویی روشن به سؤالات و شبهه هایی که برایشان مطرح است و رعایت ظرافت های حساس در برخورد با روحیه های حسّاس در محیط دانشگاه در این راستا بسیار مؤثر است. برخی افراد که خود را روشنفکر می دانند، صرفاً جدید بودن را ملاک درستی می دانند و تازه ها را، هرچه باشد، ترقی و توسعه دانسته و هرگونه سنتی را، اگرچه اصالت دارد، نوعی کهنگی و رجعت به گذشته می پندارند که این تفکر غلط نیز از بازدارنده های این وحدت مقدّس است. قضاوت های یک طرفه آمیخته با حبّ و بغض و تعصب های منفی، نگاهههای بدبینانه و غیر عالمانه و تخریب به جای نقد نیز از موانع این روند هستند که باید با برنامه ریزی جامع، روشن و مشخص و برخی اقدامات حکیمانه آن ها را برطرف کرد.

انتخابی آگاهانه و مقدّس
امروزه سخن گفتن از وحدت و فراخواندن به آن، کار چندان دشوار و پرزحمتی نمی باشد ولی ما نباید فراموش کنیم که شهید آیت اللّه مفتح زمانی به این مهم اقدام کرد که عفریت شوم بد دلی و بدگمانی بر سر دو نهاد حوزه و دانشگاه، سایه افکنده بود، در فضایی که دانشگاه در منظر بسیاری از علمای دینی پایگاه بی دینی و سکولاریزم تلقی می گردید و تحصیل علوم و دانش های جدید روی برگردانیدن از باورها و ارزش ها پنداشته می شد،اوکه درحوزه استادی بلند پایه بودبا گام نهادن به دانشگاه به تمام این پندارها مهرباطل زد.
این انتخاب مفتح ساده و تصادفی نبود بلکه بسیار عاقبت اندیشانه و با هدفی مقدّس و طریقی امیدوار کننده همراه بود. او در ایّام اختناق راه بین قم و تهران را برای چندین مرتبه در شب های سرد و تاریک زمستان می پیمود و هر بار که خودش به یاد کرد آن روزها می پرداخت با شوق فراوان خاطرات آن دوران را زمزمه می کرد که چگونه مثلاً در یکی از این رفت و آمدها در بیابان اطراف قم به دام گرگان افتاد و یا وقتی دومین فرزندش به دنیا آمد، نیمه شب بود و او صبح در تهران کلاس داشت و یک ساعت بعد از ولادت فرزندش قم را ترک کرد تا سر کلاس حاضر گردد، امّا چنین تنگناهای جانکاهی در قبال طعن ها و سرزنش های برخی کوتاه بینان ناصح و پندآموزان قشری ناچیز می نمود، آنان که بارها از سر دل سوزی وشفقت به او تذکر دادند شأن او خیلی بالاتر از ورود به چنین مجامعی است.
شهید مفتح می توانست به آسانی در ساحل آرام حوزه درسی خود آرام بگیرد و به سرعت با تقریر یک درس خارج شهرتی فوق العاده بدست آورد، امّا این روش را برنگزید و خود را در گردونه پرتلاطم رویارویی فکری عصر خویش وارد کرد.

مفتح با مقتضیات عصر به خوبی آشنا بود و می دانست فرآوردهای فکری و علمی دانشگاه به زودی دامن می گستراند و در تمام ارکان جامعه رسوخ می کند، از این روی باید دست اخوّت به سوی دانشگاهیان دراز کند، با آنان کنار آید و در ضمن این انس و آشنایی به اطلاح ناگواری های آن بپردازد.
شهید مفتح برای رسیدن به هدف مقدّس خود، هیچ گاه به جبهه گیری در برابر دانشگاه و یا طرد دانشگاهیان نپرداخت و مطلق گرایی و نفی همه مفاهیم و شخصیت این نهاد را درست نمی دانست و معتقد بود یک شناخت مطابق با واقعیت در ایجاد تقریب و انسجام مؤثّر است، مفتح تلاش کرد روح همدلی، هم آوایی، یک هدف بینی و توجه به رسالت اصلی علم و عالم را در چنین اتحادی بوجود آورد.
او در این راستا دارای وسعت نظر، سعه صدر و ظرفیتی فوق العاده بود. هنگامی که او و هم فکرانش نخستین نمایشگاه کتاب اسلامی را در خرداد سال 1356 در کتابخانه مسجد قبای تهران برگزار کردند خبر
درگذشت دکتر شریعتی به او رسید، با دریافت این خبر مفتح برای شرکت در مراسم تشییع جنازه وی به سوریه شتافت و در آنجا همراه امام موسی صدر ضمن تماس با انگلستان و برای این که مبارزه دیگری علیه رژیم شاه، که مایل به انتقال جنازه دکتر به تهران نبود، ترتیب دهند، پیکر این متفکر را به سوریه منتقل و در زینبیه (جوار بارگاه حضرت زینب) دفن نمودند. این تصمیم وی نشانه بینش روشن او نسبت به قشر دانشگاهی و روشنفکر جامعه آن روز بود، قطعاً مفتح به دلیل آشنایی با افکار دکتر شریعتی، از برخی دریافت های ناصواب و خطاهای وی به خوبی آگاه بود ولی این شناخت هرگز مانع آن نشد که مفتح گامی از مسیر تقریب آراء دانشگاهیان و حوزویان به عقب نهد.
مفتح ضمن وارد شدن به عرصه های سیاسی و قرار گرفتن در معرض تندبادهای فکری و عقیدتی هیچ گاه اصالت های معنوی و عشق به اسلام، حوزه و روحانیت را فراموش نکرد و تعهد خود را نسبت به معارف و مکارم اسلامی حفظ کرد و این گونه نبود که با ورود به دانشگاه از موازین شرعی و اخلاقی و تدیّن و تعهد فاصله بگیرد، مفتح به درستی دریافت اگر اسلام ناب محمّدی و به دور از پیرایه ها و خرافات به نسل دانشگاهی عرضه گردد، آنان با آن بُعد حقیقت جویی که در سرشت خود دارند بدون هیچ گونه مقاومت و واکنشی آن را پذیرا خواهند شد.(17)

پی نوشت ها:
1. خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید آیت اللّه مطهری، ص 447.
2. بینش اسلامی و پدیده های جغرافیایی، دکتر عباس سعیدی رضوانی، ص 45.

3. تاریخ مدارس ایران از عهد باستان تا تأسیس دارالفنون، ص 405.
4. همان
5. امام و انقلاب فرهنگی، ص 3.
6. تعلیم و تربیت و رهنمودهای امام،ص 70 69.
7. شهید مفتح تکبیر وحدت، از نگارنده، ص 156.
8. وحدت دو قشر روحانی و دانشگاهی، شهید دکتر مفتح، ص 27 26.
9. وحدت مقدّس، سخنرانی شهید مفتح در جمع دانشجویان مدرسه عالی پارس، مجله پیام انقلاب، شماره 152.
10. شهید مفتح تکبیر وحدت، از نگارنده، ص 168 164.
11. با الهام از پیام مقام معظم رهبری (در زمان ریاست جمهوری) به مناسبت سالروز وحدت حوزه و دانشگاه در سال 1360، روزنامه کیهان، 27 آذر 1369، ش 14077.
12. از بیانات امام در 14 شهریور 1358.
13. وحدت، هماهنگی و همکاری حوزه و دانشگاه، حجة الاسلام و المسلمین اعرافی، روزنامه اطلاعات 27 آذر 1372، شماره 20085، ص 7.
14. گفت و شنود با حجة الاسلام مروی، شاهد یاران، سال دوم، ش 12، دی ماه 1385، ص 32.
15. زندگی و مبارزات شهید مفتح، رحیم نیک بخت، ص 287؛ شهید مفتح تکبیر وحدت، ص 178.
16. زندگی و مبارزات مفتح، ص 81.
17. با استفاده از مقاله غلامرضا خارکوهی، مندرج در روزنامه اطلاعات، 27/9/1380، ش 22372.
18. زندگی و مبارزات شهید مفتح، ص 107 106، شریعتی به روایت اسناد، به کوشش علی کردی، ج 3، ص 317 316 ؛ پاره ای از خورشید، ص 367، نگاه حوزه (ضمیمه مجله حوزه) ش 8 9، ص 27 26.


مجله پاسدار اسلام ، شماره 336 ، آذر 1388