مرد روزگاران (قسمت دوم)
6128 بازدید
(برای مشاهده قسمت اول اینجا کلیک کنید)
شهرت مبارزات مدرس در نجف
انتخاب او برای نظارت بر قوانین مجلس شورای ملی
گفتیم که مبارزات مدرس چون به خاطر جامعه و احقاق حق مردم و مخصوصاً برای حفظ احکام اسلام بود، به زودی شهرت و معروفیت مخصوصی کسب نمود، در همین زمان مجلس شورای ملی که با خونهای بسیاری از فرزندان آزادیخواه و پاکدل ایران به وجود آمده بود میخواست دوره دوم قانونگذاری خویش را شروع کند، طبق قوانین آن روز انتخاب نمایندگان به طور صنفی انجام میگرفت، و عدهای نیز برای نظارت بر قوانین موضوعه و تطابق آن با شرع مقدس اسلام و مذهب شیعه از طرف علمای بزرگ و روحانیون انتخاب و به مجلس میرفتند، علمای نجف که چگونگی مبارزات مدرس را کاملاً میدانستند و بارها تحسین کرده بودند، بهترین فردی را که با جان و دل از اسلام دفاع نماید و از طرفی روشنبین و دقیق هم باشد یافته بودند. آن روزها مرکز علوم دینی و مجمع علما و مجتهدین نجف اشرف بود و پیشوای شیعیان جهان در آنجا به سر میبرد. و این خود برای آزادی مبارزات سیاسی و اجتماعی، علما را آزادتر میگذاشت و اکثر آنان که مدرس یا در مجلس درسشان نشسته و یا اینکه هم مدرسه و هم درس آنان بود، به خوبی به کفایت و تدبیر و مخصوصاً پایه فضیلت علمی او آگاه بودند، این بود که وقتی خواستند از طرف خویش نمایندهای را برای نظارت به مجلس شورای ملی بفرستند که بر قوانین نظارت نموده و آنها را با فقه شیعه و موازین اسلامی مطابقت دهد، همه یکدل و یک جهت مدرس را انتخاب نمودند و بدین وسیله او را به سوی دنیای سیاست که اصولاً وجودش برای آن ساخته شده بود کشانیدند، انتخاب مدرس از طرف علمای نجف در اصفهان نیز با شادی و حسن استقبال روبرو شد. چون عدهای که مخالف او بودند دیدند بدون این که این دشمن را از پای درآورند خودبهخود از اصفهان بیرون میرود و آنان را برای انجام مقاصدشان آزاد میگذارد و این کمال آرزوی آنان است. دسته دیگری هم که یکدل و یک جهت تابع رأی فتوای پیشوایان دینی خود بودند و دستوری که از نجف صادر میشد مطاع میدانستند. از این انتخاب استقبال نمودند مدرس هم که به قول خود متاع دیگری داشت میبایست در بازار بسیار بزرگتری به جهانیان عرضه نماید این امر را با کمال میل و رضا پذیرفت و بر آن شد که گوهر وجودش را از میان قومی که گوهرشناس نبودند بیرون آورده به خریداران دیگری عرضه نماید و به قول حافظ:
معرفت نیست در این قم خدا را مددی تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
دشمنان مدرس نه تنها در مقابل انتخاب و مقام نمایندگی او مانعی ایجاد نکردند، بلکه کمال رغبت و اشتیاق را نشان داده انتخاب او را به علمای نجف تبریک گفتند، و بدین ترتیب مدرس در میان بیست نفری که از مجتهدین طراز اول برای جلوس در مجلس شورایملی انتخاب شده بودند قرار گرفت و چون قدرت فکری و تهور ذاتی او برجستگی خاصی به او میبخشید، وقتی از میان آن بیست نفر 5 نفر را انتخاب نمودند باز مدرس اولین آنان بود. در واقع مدرس از میان بیست نفر علمای طراز اول به قید قرعه به سمت طراز اول علماء در مجلس انتخاب شد.
مکتوب مجلس شورای ملی به آیات خراسانی و مازندرانی
درباره انتخاب شدن پنج نفر طراز اول از جمله مدرس
نشان شیر و خورشید
مجلس شورای ملی
نمره کتاب ثبت 1792/4722
به تاریخ 7 شهر شعبان سنه 1328
کارتن 3 دوسیه 34
قصر
خدمت حضرت حجتالاسلام آیتالله خراسانی و مازندرانی دامت افاضاتهما
در جلسه 7 شعبان آقایان حاجیمیرزا زینالعابدین قمی به اتفاق آراء و آقاسیدابوالحسن اصفهانی و حاجیمیرسیدعلی حائری و آقاسیدحسن مدرس قمشه(ای) و حاجی امام جمعه خویی به حکم قرعه منتخب گردیدند محض اطلاع خواطر (خاطر) آن ذوات مقدس عرض شد.
جای امضاء: عبدالحسین
تلگراف مجلس شورای ملی به مدرس
نشان شیر و خورشید
مجلس شورای ملی
نمره کتاب 47321802
کارتن 3 دوسیه 34
اصفهان به توسط انجمن محترم ولایتی خدمت جناب مستطاب
ملاذالانام آقامیرزاسیدحسن مدرس قمشه(ای) سلمه الله
از جمله منتخبین علماء عظام در مجلس شورای ملی وجود محترم آن جناب مستطاب عالی است. انشاءالله عاجلاً حرکت فرموده به تهران تشریف بیاورید که عموم ملت از سعادت حضور حضرتعالی بهرهمند گردند.
جای امضاء: مرتضی خان نائینی
تلگراف مدیر اتحادیه علمای اصفهان به مجلس شورای ملی پس از انتخاب مدرس
به عنوان عضو طراز اول مقام منیع دارالشورای کبرای شیدالله ارکانه
[انتخاب] پنج نفر علمای اعلام مطابق اصل دویم متمم قانون اساسی [و همچنین] در خصوص [انتخاب] جناب مستطاب شریعتمدار ملاذالانام آقامحمدحسن مدرسدامت برکاته در مجلس مقدس موجب تشکر عموم علمای اعلام گردید از حُسن انتخاب آن پنج نفر علما که باعث قوام اسلام و استحکام اساس مشروطیت است کافه اسلامیان خاصه امنای ملت را تبریک میگوییم با آن که محرومی عموم از فیوضات و برکات وجودیه ایشان در این بلاد فوقالعاده موجب تأسف است ولی هیأت [هیأت] علی نظر به اهمیت موقع به اقتضای تکلیف شرعی و مساعدت مادیه و معنویه به اسرع وقت معظمالله را حرکت خواهند داد.
انشاءالله به زودی برای ادای وظایف ملیه اسلامیه حاضر میشوند.
(مدیر اتحادیه علما)
مقدمات سفر تاریخی مدرس به تهران
در سال 1328 قمری که مدرس به عنوان یکی از 5 نفر علماء طراز اول برای دوره دوم مجلس شورای ملی انتخاب شد و چگونگی آن در گذشته بیان گردید، هنوز یکی دو ماه به پایان دوره اول باقی مانده بود، ناگفته نماند که از این پس برخلاف دوران کودکی و تحصیل مدرس که در تاریکی مبهمی قرار دارد، زندگی این رادمرد شجاع کاملاً روشن و ثبت شده است، حتی چه بسیارند افرادی که قدم به قدم همراه ایشان بوده و تاریخ گویای ادوار سیاسی زندگی اویند، و ما از این پس درباره زندگی مدرس اطلاعات کافی و مقتضی در دست داریم.
تا پایان دوره اول مدرس فرصتی پیدا نموده و به اسفه رفته اهتمام به ساختن حمام و تعمیر و آبادی آسیاب شاه مینماید که اولی هنوز هم مورد استفاده است و در انجام کار آن نه تنها خود مانند کارگران به کار میپردازد، بلکه خانه موروثی خویش را برای ساختمان حمام اختصاص میدهد، و همچنان آسیاب معروف به آسیاب شاه را که از موقوفات مدرسه سلطانی اصفهان (مدرسه چهار باغ) میباشد تعمیر و آماده بهرهبرداری نموده و برای این منظور وسایل کافی ودستورات لازم تهیه وکارها شروع میگردد. ضمناً بنای دو مجتمع مسکونی در روستای خیرآباد و ساختمان یک مسجد در اسفه از آثار با برکت وجود مدرس در آن حوالی است.
مدرس برای عزیمت به تهران و شرکت در جلسات مجلس دوره دوم تا پایان کار عمران و آبادی اسفه صبر میکند و با پایان گرفتن کار ساختمانهای شروع شده مقدمات حرکت به تهران را فراهم میسازد.
منجمله گاری تکاسبهای که برای حمل و نقل آجر و سنگ خریداری مینماید که پس از اتمام کار با آن به اصفهان آمده و از آنجا عازم تهران میگردد. در نزدیکی مهیار نهر آبی که محل عبور کاروانیان و تا آن روز بدون پل بوده به دستور او و همکاری مردم محلی او پلی بر روی آن میسازند. وقتی وارد اصفهان میگردد تا وسایل حرکت به تهران را فراهم نماید، روزی یکی از علماء معروف به نام میرزامحمدعلی کلباسی به ملاقات ایشان آمده و از اینکه مدرس دیگر در اصفهان نخواهد بود اظهار تأثر و تأسف مینماید. مدرس هم با همان صراحت لهجه اظهار میدارد: به دیگران بگوئید شما غصه نخورید اگر من به تهران بروم در اصفهان میدان مخالفین من بازتر گشته و آزادتر خواهند بود!
پس از یکی دو روز وسایل حرکت مدرس به تهران فراهم گشت!
بدین ترتیب که همان گاری بارکشی را به علت فصل زمستان با سرپوش پارچهای مجهز نموده و حرکت کردند، همراهان او عبارت بودند از آقای سیداسماعیل مدرسزاده فرزند ارشد ایشان و یک نفر خدمتکار به نام آقاعلی که قبلاً خادم مدرسه جده بزرگ اصفهان بود و یک سورچی به نام عباس از اهالی ده اسفه.
این کاروان ساده و بدون تجمل به وسیله عدهای از رجال و معاریف شهر اصفهان مشایعت شده و از راه کاشان رهسپار تهران شد.
سردی هوای زمستانی و برف فراوان از پیشرفت کاروانیان میکاست. به طوری که مجبور میگشتند غالباً پیاده طی طریق نمایند. بالاخره با هر سختی و ناراحتی بوده خود را به امامزادهای به نام سلمان میرسانند و از فرط خستگی تصمیم گرفته میشود که در یکی از اتاقهای آنجا شبی را به سر برند، متولی امامزاده پیرمرد فقیری بوده که ظاهراً نهایت خدمت را به مدرس و همراهانش مینماید ضمناً برای ایشان بیان میکند که دارای دو دختر است و از اداره آنان ناتوان، مدرس هم فوری همان علی خدمتکار را به ده نزدیک میفرستد و کدخدای آنجا را احضار میکند، پس از ورود کدخدا و مذاکرات مفصل دو نفر از جوانان آن ده حاضر میشوند که با دختران متولی ازدواج نمایند، خیلی زود مراسم ازدواج آنان فراهم گشته و انجام میگیرد.
پس از این جریان و دو شب توقف باز حرکت مینمایند و به سه فرسنگی کاشان در قهوهخانهای فرود میآیند. قهوهچی چگونگی حال را پرسیده و چون اهالی کاشان منتظر ورود مدرس بودهاند به آنان خبر میدهد، سیل جمعیت به سوی قهوهخانه سرازیر و مدرس را با احترام تمام در منزل حاجشیخمحمد کاشانی وارد مینمایند. در کاشان سه روز مانده و از آنجا در حالی که بزرگان آن شهر همراه او بودند وارد قم میگردند. در قم از طریق تولیت پذیرایی کامل به عمل آمده و پس از حرکت همچنان تا حسینآباد مشایعتکنندگان همراه او بوده، لیکن مدرس آنان را برمیگرداند و با همان گاری به اتفاق همراهان وارد حضرت عبدالعظیم میشوند و بدون کوچکترین تظاهر در کوچه باغ سراجالملک خانهای را کرایه کرده و منزل مینمایند. و اسب و گاری را به سورچی سپرده و در تهران امر به فروش میدهد و به او میگوید پول آن را برای مخارج بازگشت خود بردار و به اصفهان بازگرد.
فردای آن روزی که مدرس وارد حضرت عبدالعظیم میگردد، یکی از مشاهیر تهران که ظاهراً منتظر ورود مدرس بوده از خدمت آستانه حضرت عبدالعظیم درباره ایشان سؤال میکند و خبر وارد شدن او را میپرسد، یکی از همراهان مدرس ورود او را خبر میدهد او نیز به عجله به منزل مدرس رفته و پس از مختصر توقفی به تهران حرکت مینماید و دوستان وآشنایان را از ورود مدرس مطلع میسازد. به زودی مدرس را از حضرت عبدالعظیم با درشکه شخصی مرحوم مرتضی قلیخان نائینی وارد تهران مینمایند و در منزل نامبرده که از افراد برجسته و سرشناس بوده و در کوچه ظهیرالملک قرار داشته وارد و منزل میدهند. در حالی که عموم مشاهیر و علماء تهران از مدرس دیدن مینمایند، مرحوم امام جمعه خویی هم که از نمایندگان و علمای طراز اول مجلس بوده از مدرس دیدن مینماید و مدرس را به منزل خویش دعوت میکند. مدرس هم میگوید درصدد تهیه منزل هستم و بنا میشود نزدیک منزل مرحوم امام جمعه خویی که نزدیک سه راه امین حضور بوده منزلی برای او اجاره نمایند. در همانجا دو اتاق محقر گرفته و سپس بدانجا نقل مکان مینماید، مدتی هم در همین منزل به سر میبرد تا اینکه منزل او شبی مورد دستبرد دزدان قرار میگیرد. بدین لحاظ پس از چندی از آن محل به خیابان شاهآباد منتقل میگردد و در منزل مردی به نام عبدالکریم مسکن میکند، بعدها هم با دختر صاحبخانه ازدواج مینماید و دارای پسری هم میشود که این پسر و مادرش در ایام مهاجرت او بدرود زندگی میگویند.
مدرس و دوره دوم قانونگذاری
افتتاح دوره دوم مجلس شورای ملی در حقیقت گشایش میدان مبارزه پارلمانی و سیاسی مدرس بود، این نابغه بزرگ وقتی قدم به ساحت مجلس گذاشت همه گمان میکردند، لابد یکی از علمای معمولی است و با آنکه آوازه مبارزات او را در اصفهان کم و بیش شنیده بودند، ولی نمیتوانستند باور کنند که این سید لاغر و باریک با این عصای چوبی و لباس کرباس به زودی تمام عوامل را به چنگ آورده عظمت و نبوغ خود را در راه حفظ آزادی و آرمانهای انسانی بروز خواهد داد.
حضور مدرس در مجلس دوم شورای ملی و اجرای مراسم تحلیف
جلسه 195 دوره دوم روز شنبه 28 ذیحجهالحرام 1328ق دو ساعت و بیست دقیقه قبل از غروب آفتاب به ریاست آقای ذکاءالملک تشکیل گردید.
رئیس- خدمت آقای مدرس با کمال مسرت به جهت ورودشان به مجلس شورای ملی عرض تبریک میکنم، به موجب قانون اساسی مراسم قسم را به عمل بیاورند.
مدرس- بنده هم تشکر میکنم و حاضر هستم.
رئیس- بفرمائید.
در این موقع آقای سیدحسن مدرس قمشهای به محل نطق آمد [و] مطابق قسمنامه مقرره در اصل (11) قانون اساسی قسم یاد نموده ورقه قسمنامه را امضا نمودند.
ظاهر مدرس، نمیتوانست از نیروی فوقالعاده او نشانی به دست دهد و مخصوصاً وقتی سلطنهها و دولهها از قدرت و ثروت و به ویژه حمایت بیگانگان زورمند برخوردار بودند، افرادی نظیر مدرس را که تازه قدم در میدان مینهادند با نظر تحقیر مینگریستند، تا مدت چهار ماه مدرس با نظری دقیق به مطالعه وضع عمومی پرداخت و به سکوت گذرانید، همکارانش مطمئن شدند که با این مجتهد آرام و کم حرف به خوبی میتوان کنار آمد و در آینده از طرف او آزاری به آنان نخواهد رسید و مانعی در راه پیشرفت هدفشان ایجاد نخواهد گشت.
آنچه نمایندگان دوره دوم و سیاستمداران ورزیده و جهاندیده را گرفتار تحیر نموده بود سادگی مدرس بود. میدیدند این طراز اول علما و نماینده برجستهترین مردم کشور ابداً طمطراق و جاهطلبی برای خویش قائل نشده. اوست و دو اطاق اجارهای محقر، آنان برخلاف حقیقت شخصیت و مقام را به عمارتهای باشکوه و لباس گرانقیمت و ثروت و القاب پوچ میدانستند و مدرس آمده بود که یک تنه بر سپاهی زند که قرون متمادی در زیر آتش این تفنگهای پوسیده و خالی حکومت کرده بود. مدرس در حالی که از دوره دوم تا ششم نماینده مجلس و صاحب عالیترین عوامل قدرت بود و در حقیقت صحنهگردان سیاست ایران به شمار میرفت وقتی شهید شد تمام دارائیش از 36 ریال تجاوز نمیکرد.
«مدرس در تمام مراحل زندگی ابداً نقطه اتکایی جز خالق یکتا برای خود قائل نمیشد و این مطلب حاجت به استدلال ندارد. همه میدانند و همین امر هم سبب شده که برخی از خردهگیران ایراد کنند که مدرس خودخواه و جاهطلب بوده است. آری مدرس ابداً نقطه اتکایی جز صداقت و درستی و تقوی و شهامت برای خود قائل نمیشد و خویش را اصولاً محتاج به تکیهگاه نمیدانست.»
بالاخره مدرس پس از چند ماه سکوت را شکست.
«در مجلس دوم به زودی همه او را شناختند و از او حساب بردند، زیرا در مباحثه و استدلال کسی حریف او نمیشد و در شأن و شخصیت هم پشتش به اجتهاد خود بود.
خلاصه در همان مدت کم مدرس تمام عوامل قدرتبخش را به دست آورد و در رژیم مشروطه آن دوره قدرت معنوی فقط در دست سه طبقه بود: اول روحانیون و دوم نمایندگان مجلس و سوم لیدرهای حزب و مدرس هم در مرکز اولی بود و هم در قلب دومی و هم لیدر سومی.
این بود که اطرافیان سیاسی و کسانی که سیاست خاصی را پیشه داشتند تازه فهمیدند با چه حریف کاردان و ورزیدهای روبرو هستند که برخلاف تصور نه تنها آرام و منزوی نیست، بلکه بر عکس مرد مبارزه و سیاستمداری نابغه است.»
مدرس و دوره سوم
دوره دوم مجلس شورای ملی به پایان رسید در حالی که مدرس توانسته بود شخصیت بارز خود را کاملاً نشان داده و تهور و شجاعت ذاتی خویش را به ظهور رساند. به خاطر همین بود که وقتی انتخابات صنفی ملغی شد و انتخاب نمایندگان مستقیماً به عهده مردم گذاشته شد، برای انتخاب مدرس کوچکترین مانعی ایجاد نگشت و در این دوره از طرف اهالی پایتخت به نمایندگی برگزیده گشت، در اواطی همین دوره جنگ بینالمللی اول به وقوع پیوست و مدرس با عده زیادی از مردم و نمایندگان از تهران به عثمانی مهاجرت نمودند.
جنگ اول و مهاجرت
داستان مهاجرت مدرس و یاران او از حوادث بزرگ تاریخی کشور ما است که درباره آن اظهارنظرهای گوناگونی گشته. عدهای این عمل را کاری باارزش و لازم دانسته و عده دیگری آن را بیهوده پنداشتهاند. به هر حال چگونگی این سفر تاریخی مدرس بدین ترتیب بوده است که، در اواسط دوره سوم در سال 1924 جنگ بینالمللی اول شروع شد، مرحوم مستوفیالممالک نخستوزیر وقت بیطرفی ایران را به جهانیان اعلام نمود، لیکن روسیه تزاری به بیطرفی ایران وقعی نگذاشته و قوای خود را به سرحدات شمالی کشور فرستاده و استقلال وطن ما را مورد تجاوز قرار داد و بیشتر نواحی شمال را متصرف گشته و دامنه پیشرفت و تجاوز خویش را تا کرج امتداد داده و تهران را شدیداً مورد تهدید قرار داد. از طرف دیگر نفوذ همسایه جنوبی نیز چه به وسیله خودش و چه به وسیله دستپروردگانش در مرکز ولایت رو به فزونی نهاده وضع اجتماعی و سیاسی ایران را کاملاً پریشان ساخت. هر لحظه امکان داشت پایتخت سقوط نماید، ارتش هم نه تنها قادر به مقابله نبود بلکه اصولاً در آن زمان ارتش منظم و نیرومندی وجود نداشت و شاید اگر هم وجود داشت عملاً کاری از دست او ساخته نبود، همانطوری که بعدها دیدیم که ارتش ایران با سابقه بیست سالهاش نتوانست در شهریور بیست از ورود قوای متفقین به خاک ایران ممانعت کند و یا اساساً لحظهای چند مقاومت نماید، در هر صورت وقتی سیاست بینالمللی که غالباً از طرف ممالک زورمند و قوی طرح میگردد و ایجاب نماید! دیگر حق حاکمیت و استقلال ملل ضعیف مطالبی است که تنها بر روی کاغذ نوشته شده و هیچگونه ضامن اجرایی نخواهد داشت.
در هر حال کشور ما از شمال مورد تجاوز قوای روسیه تزاری قرار گرفت و از جنوب گرفتار سیاست خطرناک انگلستان شد. احمد شاه قاجار در مقابل این تهاجم و احتمال سقوط کشور بنا به صوابدید عدهای در فکر آن افتاد که پایتخت را از تهران به اصفهان منتقل نماید بلکه بتواند از آن همه پریشانی اوضاع بکاهد. آزادیخواهان با این عمل سخت مخالفت نموده و با تلاش و کوشش بسیار درصدد چارهجویی برآمدند.
معلوم است که اگر پایتخت از مرکز به اصفهان انتقال مییافت گذشته از اینکه زیانهای فراوانی به اموال دولتی و جواهرات سلطنتی و خزائن وارد میگشت، حیثیت کشور نیز دچار تزلزل میشد. این بود که آزادیخواهان در مقابل عمارت هیأت وزرا جمع گشته و از آنان خواستار شدند که تکلیف قطعی را معلوم گردانند.
مهاجرت برای حفظ استقلال ایران
بامداد آن شبی که هیأت دولت مدتها وقت خود را برای پیدا نمودن راه و چارهای صرف نمود و بالاخره نخستوزیر وقت با اشاره دستور مهاجرت را داد 27 نفر از وکلای مجلس دوره سوم و تعداد زیادی از طبقات مختلف به سوی قم حرکت نمودند و وقتی بدانجا رسیدند کمیتهای به نام کمیته دفاع ملی تشکیل داده و بر آن شدند که به کمک قوای ژاندارم و اتحاد با دولت عثمانی از استقلال و آزادی ایران دفاع نمایند.
وقتی آوازه تشکیل اینکمیته پراکنده گشت قوای روسیه از تصرف تهران منصرف گشته تصمیم گرفت که قوای خود را از قزوین به ساوه فرستد تا آزادیخواهان را از قم تارومار نموده و رابطه آنان را با مرکز قطع کند. کمیته دفاع ملی هم در محل رباط کریم با قوای روسیه تزاری برخورد نموده و این زدوخورد منجر بدان گشت که آزادیخواهان از قم بیرون رفته و تقریباً به صورت زیر پراکنده شدند.
سلیمانمیرزا با عدهای از آزادیخواهان به اصفهان رفته و از راه بختیاری خود را به غرب ایران رسانیدند.
مرحوم مساوات با دستهای دیگر از اراک و همدان خود را به کرمانشاهان رسانیده و در آنجا و پشتکوه اقامت نمودند.
عده دیگری نیز از قم خود را به تهران رسانیده و از مهاجرت خودداری کردند.
مدرس نیز خود را به اصفهان رسانید و برای اینکه بتواند عدهای مجاهد جمعآوری نماید، با اینکه بدو پیشنهاد شده بود که از مردم اعانه گرفته شود، قبول ننموده شعبهای از بانک ملی را در اصفهان تأسیس نموده و قرار گذاشتند که مبلغی از سرمایه آن را به عنوان قرض برای این کار صرف نمایند.
در اصفهان مرحوم حاجآقا نورالله مسجدشاهی به ایشان قول داده بود که در این سفر (مهاجرت) با مدرس باشد به شرط اینکه بدو مهلت داده شود که چند روزی را برای آماده نمودن وسائل سفر و کارهای دیگر در اختیار او بگذارند.
مدرس به خاطر اینکه حاجآقا نورالله را بدین سفر تشویق نماید، دیگران را امر به حرکت داد و خود تنها در اصفهان مانده منتظر آماده شدن ایشان گشت. در این مدت مسافرتی نیز به ده اسفه نموده به طوری که خواهرزاده ایشان که خود ناظر بوده در یادداشتهای خود مینویسد، به خاطر دارم که شخصاً تفنگ آلمانی و قطار بسته و بر اسبی سوار بودند چموش و سرکش که به جز خود ایشان کمتر کسی حریف آن بود. پس از چند شب توقف در اسفه به اتفاق اخوی خود به اصفهان برگشتند و چون باز مرحوم حاجآقا نوراله مسجدشاهی مهلت خواسته بود مدرس دو شب دیگر هم در نجفآباد منزل مرحوم حاج سیدعلی توقف کرده و عاقبت از آنجا اخوی خود را مرخص نموده و تنها برای ملحق شدن به دیگر مهاجرین حرکت نمودند.
فصل سرما و زمستان در سفری یکه و تنها، چنانکه خود مدرس بعداً گفته با مشکلات زیادی که از جمله برخورد با سربازان روسی بوده مواجه گشته تا آنکه در کرمانشاه به رفقای دیگر (مهاجرین) خود میرسد. در کرمانشاه در یک مدرسه اقامت مینماید.
ناگفته نماند که در این سفر مدرس سمت ریاست هیأت مهاجرین را دارا بوده است.
تشکیل دولت موقتی و نقش مدرس در ایام مهاجرت
قوای روسیه تزاری به قصد تسخیر بغداد تا قصرشیرین، آخرین نقطه مرزی ایران پیش رفتند. ولی در آنجا از قوای عثمانی شکست سختی خورده تا آوج (بین همدان و قزوین) به عقب رانده شدند. موقعی که قوای روسیه تزاری کرمانشاهان و همدان را تخلیه کرده و به آوج عقب نشستند. ملیون دوباره مجتمع گشته و در کرمانشاهان تحت ریاست نظامالسلطنه مافی تشکیل هیأت دولتی دادند به اسم حکومت مستقل موقتی (سال 1335 ه ق) اعضاء این دولت و کابینه عبارت بودند از:
1. نظامالسلطنه رئیس هیأت دولت موقتی (رئیسالوزراء)
2. مدرس وزیر عدلیه و اوقاف
3. ادیبالسلطنه سمیعی وزیر کشور
4. عباسمیرزا سالارلشکر فرمانفرمائیان وزیر جنگ
5. میرزا قاسمخان صور وزیر پست و تلگراف
6. عزالملک اردلان خزانهدار
7. محمدعلی کلوپ (فرزین) وزیر دارایی
کابینه مزبور همین طور به حال خود باقی بود تا اینکه انگلیسیها با قوای عثمانی در بینالنهرین جنگ سختی کرده و در اثر اینکه به قوای عثمانی تلفات سنگینی وارد میشود ناگزیر بغداد را تخلیه و عقبنشینی اختیار مینمایند. مهاجرین ایرانی نیز به همراهی قوای عثمانی همینطور عقبنشینی کرده تا بالاخره از طریق سوریه خود را به اسلامبول میرسانند. مدت این مهاجرت تقریباً دو سال به طول میانجامد.
شخصیت مدرس را از اقامت در اسلامبول و ملاقاتهای رسمی وی با رجال برجسته و سیاسی آن کشور به خوبی میتوان تشخیص داد زیرا مدرس در این مهاجرت تقریباً جنبه ریاست روحانی مهاجرین ایران و از طرف دیگر سمت نمایندگی روحانیون ایران را داشته به علاوه در کابینه متشکله در کرمانشاهان و اسلامبول مقام وزارت عدلیه و اوقاف را نیز دارا بوده است.
مذاکرات مدرس با رجال سیاسی دولت عثمانی
ملاقات مدرس با سلطانمحمد خامس پادشاه دول عثمانی
پس از دو سه روز که از ورود مدرس در اسلامبول گذشت سلطان محمد خامس پادشاه دولت عثمانی در قصر «دلمه باغچه» مدرس را برای مذاکره و ملاقات دعوت مینماید. مدرس در ساعت مقرر به قصر خلیفه حاضر میشود و با سلطان ملاقات مینماید. بعد از انجام تشریفات معمولی به پادشاه اظهار میکند که خیلی معذرت میخواهم از اینکه به صراحت صحبت مینمایم چه، ما روحانیون در زمان حکومت استبداد هم در ایران آزاد بودیم و هیچ قیودی برای ما در کار نبود و من نیز پس از استبداد در حکومت مشروطه هم به علت آنکه نماینده مجلس شورای ملی بودم آزاد صحبت میکردم از این رو در اینجا هم بیانات خود را آزادانه اظهار مینمایم. مقصود از مهاجرت ما ایرانیان به این کشور این است که اولاً دولت عثمانی مذاکره الحاق قسمتی از خاک آذربایجان را به خاک عثمانی موقوف نماید تا شاید در موضوع صمیمیت بین برادران مسلمان ایرانی و ترک مذاکراتی به عمل آوریم.
بالاخره در پایان مذاکره پادشاه (سلطان محمد خامس) به مدرس میگوید: شما در حکومت مشروطه ایران آن طوری که باید و شاید کاری انجام ندادهاید.
مدرس در پاسخ میگوید: خیر این طور نیست که میفرمائید. زیرا ما یک اداره پستخانه تأسیس کردهایم که با تمام دنیا ارتباط بینالمللی دارد و حال آنکه در اسلامبول (مرکز خلافت اسلامی) هر دولتی جداگانه پستخانه تأسیس کرده است و با برخی از کشورها که در آنجا پستخانه ندارند مراسلات و محمولات پستی را نمیتوان رد و بدل کرد.
ملاقات مدرس با هیأت وزرای عثمانی
همچنین در هنگام ملاقات رسمی که با پرنس سعید حلیم پاشا وزیر کشور وقت «طلعت پاشا که پس از مدتی صدراعظم میشود» و انورپاشا وزیر جنگ و دیگر وزراء دولت عثمانی در هیأت وزراء «باب عالی» ورود مینماید با آنکه اتاق مبله بوده معهذا مدرس روی زمین مینشیند و تمام وزرا به احترام وی مجبور میشوند صندلیها را ترک گفته روی زمین بنشینند پس از انجام تعارفات معمولی صدراعظم (نخستوزیر) دستور میدهد چای عجمی بیاورند. سیدحسن مدرس به مترجم خود که در آن موقع سمت نایب اول سفارت کبیر ایران (احتشامالسلطنه) را داشت میگوید:
بگوئید که به جای کلمه عجم لفظ ایرانی استعمال نمایند زیرا ماده لغوی کلمه عجم از عجمه میباشد و اشتقاق آن به کلمات مختلفه حاکی از تحقیر نژاد غیرعرب (یعنی حتی ملت ترک) و ایران میباشد و ما ایرانیان که دارای نوابغ و دانشمندانی بودیم که به زبان و تمدن عرب و اسلام خدمات شایانی کردهاند سزاوار نیست که تحقیر شویم لذا خواهشمند است لفظ عجب را از قاموس زبان خودتان خارج کنید و به جای آن کلمه ایرانی را انتخاب فرمائید.
اولین دولت آزاد
مدرس وزیر اوقاف و دادگستری و ملاقات خلیفه عثمانی
مهاجرین از راه اراک و ملایر بدون رفتن به همدان خود را به کرمانشاه رسانیده و در آنجا دولت آزادی تشکیل میدهند که در این دولت مرحوم نظامالسلطنه مافی نخستوزیر و مرحوم مدرس وزیر عدلیه و اوقاف بوده است و موفق میشوند که قشونی از ایلات و ژاندارم و داوطلبان متفرقه تشکیل و برای جلوگیری از قواء روس اعزام دارند، ولی قوای عثمانی که در همدان متمرکز بود به واسطه فشار قشون روس ناچار به عقبنشینی گردید.
عثمانیها از پیشآمد تشکیل دولت آزاد در کرمانشاه از طرف ایرانیان قلباً ناراضی شدند ولی در مقابل آلمانها تظاهری به مخالفت نکردند، زیرا نابغه ملی ما با این ترتیب نقش آنان را بر آب کرده بوده چه دولت عثمانی که کوچکترین ادعایش نسبت به ایران آذربایجان و ایالت زهاب بود. و حدود زهاب را به طوری تعریف و توصیف میکردند که خاک همدان و ملایر را دربر میگرفت. به خیال خودشان تصور میکردند مورد ادعای خود را عملاً تصرف کردهاند و اگر جنگ به نفع متحدین تمام شود قضیه خاتمه یافته محسوب است؛ ولی یک وقت متوجه شدند که در پشت جبهه آنان، دولتی ایرانی، تشکیل یافته و دولت آلمان که علمدار جنگ است این دولت را به رسمیت شناخته و تقویت میکند، یعنی برای اداره امور دولت و قشون ایرانی آن پول میدهد؛ عثمانیها کوشش خود را برای ایران بینتیجه میدیدند، و از طرفی قسمتهای دیگری از خاک آنان مورد تعرض متفقین قرار گرفته بود و حجاز و سوریه آثار عدم صمیمیت خود را با ترکها ظاهر کرده بودند، بدین ترتیب که شریف حسین فرمانفرمای حجاز با متفقین قراردادی بست و به نفع آنان وارد جنگ گردید، حمله انگلیسیها به عراق به همین دستآویز بود. چه ژنرال مد انگلیسی از طرف بصره وارد عراق شده و اعلامیهای صادر کرده بود که چون ما تعهد کردهایم امپراطوری عرب را که مرکب از عراق- سوریه- و حجاز است به سلطنت شریف حسین امیر مکه تشکیل دهیم، لذا وارد خاک شما شدیم. رفته رفته مخالفت عثمانیها ظاهر شد، قتل عده زیادی ژاندارم و داوطلب ایرانی نتیجه خیانت و سوءنیت عثمانیها بود والا به عقیده مرحوم مدرس اگر عثمانیها صمیمیت داشتند با کمک ایلات ایرانی که کلاً در مقاومت با روسها اتفاق کرده بودند و عده زیادی از قشون روسیه را در گوشه و کنار کوهها و درهها غافلگیر و به قتل رسانده بودند، جلوگیری از روسها و راندنشان به طرف قزوین کاملاً امکانپذیر بوده است.
عثمانیها گرفتاری دربار خلافت را در داخل کشور خودشان بهانه قرار داده و آن به آن عقبنشینی میکردند زیرا در صورت پافشاری در مقابل روسها، دولت آزاد ایرانی روز به روز مستحکمتر میشد و ممکن بود با تهیه قوای کافی از قسمت ایالات غرب که قشونخیزترین نقاط ایران است هر زمان اراده کردند بتوانند قوای عثمانی را خلعسلاح نمایند، با این ترتیب قوای آنها در نزدیکی همدان حالت محاصره شدن را داشت. از طرفی آلمانها را تحریک کردند که بدون عقد قرارداد اخذ رسید دیگر پول به ایرانیان ندهند، مرحوم مدرس دولت آزاد را از انعقاد قرارداد و دادن رسید پولها منع کرد و فرمود اگر شما میل دارید، ما با جان و شما با پول با یکدیگر شرکت و با دشمن مشترک جنگ میکنیم و اگر میل ندارید شما به تکلیف خودتان رفتار کنید ما هم هر چه صلاح دیدیم انجام میدهیم!!
در این موقع قوای روسیه از راه قم به اصفهان و اراک وارد شد و از طرف همدان نیز روسها قوای ملی دولت آزاد ایران و عثمانی را که صاحبمنصبان آلمانی داشتند در هم شکستند و خطربه مرکز دولت آزاد بدون بودجه و پول (شهر کرمانشاه) نزدیک شد. ناچار دولت آزاد ایران با آزادیخواهان و باقیمانده قوای خود به طرف بغداد حرکت و در آنجا دسایس عثمانیها اساساً تشکیلات منظم آنان را ازهم گسیخت. عدهای از آزادیخواهان از طرق مختلفه به ایران برگشته و یا در کربلا و نجف و کاظمین با تغییر لباس سکونت اختیار کردند. ولی مرحوم مدرس و جمع دیگری به پایتخت عثمانی اسلامبول عزیمت کردند، از ذکر تفسیر و جزئیات به واسطه عدم احاطه و خوف اطناب خودداری میشود...
مدرس در اسلامبول
نابغه ملی ایران سیدحسن مدرس بعد از ورود به اسلامبول در درجه اول دچار عسرت و بیپولی میشود و مناعت طبع و بلندپروازی و علو همت او مانع بوده که به کسی از ایرانیان یا عمال دولت عثمانی اظهاری نماید، و افسران آلمانی هم بعداز ورود مهاجرین به بغداد یک مرتبه مفقودالاثر شده و دیگر دیده نشدند، مرحوم مدرس بدون معرفی کامل خود در مدرسه ایرانیان اسلامبول به نام یک فرد مهاجر ساده ساعاتی از اوقات خود را در آنجا تدریس میکند و با حقوق کمی که به او میدهند امرار معاش مینماید.
ملاقات خلیفه با مدرس
اعلیحضرت سلطان خلیفه عثمانی که آوازه رشادت و فعالیت و قوه بیان مدرس را شنیده بود و اساساً سلاطین عثمانی بعد از برخورد به مرحوم سیدجمالالدین اسدآبادی همدانی، همیشه در مقام نزدیکی با علماء ایرانی و شیعه بوده و در واقع سیدجمالالدین دیگری را که از سوء سلوک خود دقمرگ کرده بودند در بین ایرانیان جستجو میکردند، لذا در مقام ملاقات آن سید جلیل برآمد و با وسایل معموله وقت ملاقات معین کردند؛ و نابغه ایرانی به حضور خلیفه باریافت. در آن موقع قاضیالقضاۀ که بزرگترین مقام روحانی در دولت عثمانی بود حاضر بوده است؛ اهمیت این مقام در کشور عثمانی به حدی است که مکرر قاضیالقضاۀ حکم قتل خلیفه را صادر کرده و به دست ولیعهد عثمانی اجرا شده است، که تاریخ مراتب را حکایت دارد.
بعد از تعارفات معموله، اول قاضیالقضاۀ شروع به مذاکره نموده و قضیه اتحاد اسلامی و تشکیلات حزب اتفاق و ترقی را که شعبهای هم در ایران داشتند مورد بحث قرار میدهد؛ مرحوم مدرس، لزوم اتحاد اسلامی را تأیید و منتهای آمال خود معرفی و از وجود شیعه حزب اتفاق و ترقی و مرام آن اظهار بیاطلاعی مینماید، قاضی شرحی از مضار وجود دولتهای کوچک اسلامی که به تنهایی قادر به حفظ خود در مقابل دول مسیحی نیستند اظهار و بیانات مفصلی از م نافع تشکیل یک دولت معظم دول اسلامی مینماید و منتظر مشاهده تأثیر سخنان خود در مدرس میشود؛ مرحوم مدرس قسمت اول را تأیید و قسمت ثانی را هم غیرعملی میداند، و میفرماید که چنین دولتی ممکن نیست تشکیل شود مگر به تصدی حضرت علی بن ابیطالب علیهالسلام جد گرامی من زیرا در زمان خلفاء ثلاثه راشدین اولیه هم با انجام از خودگذشتگی که در مدت تصدی خود ابراز داشتهاند باز بین مردم عرب و نژادهای دیگر از قبیل ایرانی، مصری، قبطی و ترک قواعد ملل غالب و مغلوب حکمفرما گردید، فقط حضرت امیر علیهالسلام بود که خواست تمام مسلمانان را به یک نظر نگریسته یعنی عرب را بر سایر اقوام ترجیح ندهد، و خلافت دنیایی اسلامی تشکیل دهد، که فوراً قوم عرب به دسایسی از قبیل جنگ جمل و صفین و نهروان با او مقاومت کرده و مانع پیشرفت و نهضتی شدند. آیا حضرت قاضیالقضاۀ از نژاد ترک یا نژادهای دیگر انتظار بیشتری از قوم عرب دارد؛ یا مقصود استعمار سایر ملل جهان است.
سلطان محمد خامس که حریف را پر زور دید برای اینکه کار به جای باریک نرسد، در مذاکرات دخالت میکند و آزادی و تجدد و اختلاف بین مشروطه و استبداد را مورد گفتگو قرار میدهد؛ و میگوید ملت ایران هنوز زود است که به مشروطه نائل شود. به دلیل آنکه اختلاف عقیده مردم، علاوه بر اینکه مانع پیشرفت امور کشور شده، اساساً امنیت را هم در سراسر ایران مختل کرده است. مدرس در جواب میگوید، دولت مشروطه ما پیشرفت شایانی کرده است، تشکیلات اداری خود را اصلاح کرده که از آن جمله تأسیس پستخانه است، که با تمام ملل دنیا مستقیماً ارتباط حاصر کرده و هیچ دولتی در داخله ما دیگر پستخانه ندارد و ناچار است مراسلات و مراجعات سیاسی خود را به پستخانه ما رجوع و خودش فقط برای امور سیاسی شخصی خود پیک سیاسی داشته باشد، ولی حق ندارد به نام ارسال مرسولات اتباع خود یک شعبه رسمی پستی و در واقع اداره جاسوسی هم داشته باشد. اعلیحضرت سلطان تصدیق خواهند فرمود که امور کشوری الاهم فالاهم دارد، ایجاد پستخانه مربوط به ملل عالم فوقالاعاده مهم و در کشور حکم شریان و اعصاب را در بدن انسان دارد، بدیهی است متدرجاً به رفع نواقص دیگر خود اقدام خواهیم کرد و کشور ما ابداً از طرف ایرانیان عدم رضایت و ناامنی نسبت به مشروطه ندارد و این همسایگان هستند که به واسطه حفظ موازنه سیاست خودشان یا تحصیل و تأمین منافع و یا به طمع خاک ما این تشبثات را ایجاد و دامن میزنند!!
کلیه مطالب فوق کنایه و نسبت به دولت عثمانی موهن بود، زیرا عثمانیها ضمن قراردادهایی که با چهار دولت معظم اروپایی: انگلیس، فرانسه، ایتالیا و آلمان منعقد کرده بودند، برای آنان حق تأسیس پستخانه قائل شده بودند و تا زمان تشکیل دولت ترکیه جدید این رسم در کلیه کشورهای وسیع عثمانی برقرار بود، صدراعظم عثمانی پرنس سعید حلیم پاشا، مقاومت و معارضه شدید مدرس را با سلطان مشاهده کرد، و خلیفه خود را مغلوب و بیچاره یافت! برای خلط مبحث صحبت را به قوای نظامی کشید و گفت خوب است نظامیان عجم مثل نظامیان دولت عثمانی بشود.
این بیان دو نکته باریک داشت، یکی آنکه دولت عجم نگفت، زیرا دولت عثمانی برای هیچ دولت و تشکیلات اسلامی غیر از خودشان رسمیت واقعی قائل نبودند، دیگر اینکه در کلمه عجم قصد اهانت داشته، چه یکی از معانی بعیده عجم حیوان بیزبان و یا زبان بسته است.
نابغه ملی ایران (مدرس) فوراً متوجه گردیده و فرمودند جناب صدراعظم اولاً از حال به بعد از استعمال کلمه عجم خودداری فرمائید. زیرا این کلمه با معنی موهنی که دارد بر غیر عرب عناداً اطلاق شده و ایرانیان و اتراک و تاتار را به قصد اهانت، عدهای از اعراب متعصب عجم گفتهاند. ما و شما مشترکاً مورد همین اهانت هستیم و دیگر آنکه اگر مقصود شما از عجم ایران است، باید دولت ایران بفرمائید، اما راجع به اصل مطلب اگر ما موفق شدیم قلوب تمام ملل عثمانی و ملت ایران را متحد نمائیم به مراتب بر اتحاد لباس و قشون ترجیح دارد!!
همین مباحثه باعث شد که در قرارداد جدید ترکیه مقید شده که از کلمه عجم و عثمانی متقابلاً خودداری شود.
رجال اول و نامی عثمانی فهمیدند که با پهلوان پر زور و قهرمان ملی فهیم و مدبری طرف هستند و نمیتوان از وجود او برای مقاصد مخصوص دولت عثمانی استفاده کرد، لذا از او دست کشیده و دیگر در مقام ملاقات تبلیغی با او برنیامدند.
بازگشت مدرس از مهاجرت
بالاخره جنگ بینالمللی اول به پایان رسید و منجر به شکست آلمانها گشت. دولت عثمانی نیز در این جنگ مغلوب و کشور وسیع عثمانی که در حقیقت امپراطوری قوی و نیرومندی بود و در این جنگ ملل اروپا را دچار وحشت نموده به واقعیتی ملموس آشنا نموده بود، تجزیه گردید.
مدرس از مهاجرت بازگشت و آماده شد که با تمام این اعمال غیرانسانی بجنگد، و مبارزهای را آغاز کند که سپاه شمشیرزن و بیشمار ناپلئون هم نتوانسته بود در آن موفق گردد و به نابودی کشیده شد.
در هر حال مدرس از اسلامبول وارد تهران شد. پس از سالها دوری از مرکز و تحمل رنجها و کوششها بار دیگر وارد خانه و زندگی محقر خود شد. در حالی که زن و فرزند خود را از دست داده و فرزندان دیگرش سختیها برده بودند. مجلس ایام فترت خود را میگذرانید. لذا مدرس ماند سابق مشغول تدریس فقه و اصول گشت و اینب ار در حالی که در مسجد سپهسالار برای طلاب علم دینی درس میگفت و سمت تولیت آنجا را نیز داشت؛ در کارهای سیاسی نیز مداخله مؤثر و قاطع مینمود.
در هنگام بازگشت مدرس از مهاجرت صمصامالسلطنه نخستوزیر بود، کابینه او هم به واسطه ناتوانی و ضعفی که از خود نشان داده بود نارضایتی عموم طبقات مردم را فراهم نموده و مخصوصاً وضع امنیت کشور به هم خورده، دست زورمندان و راهزنان به روی مردم باز گشته بود، مردم غالباً صدای اعتراضشان بلند بود و در اجتماعاتی که تشکیل میدادند برکناری کابینه صمصامالسلطنه را خواستار میگشتند. مدرس نیز با مردم همصدا گشته و یکی از روزها که جمعی در مسجد شاه جمع شده بودند، مدرس نیز با عده زیاد دیگری روانه حضرت عبدالعظیم شد و در آنجا متحصن گردید. این مبارزه که در حقیقت وجود مدرس در قلب آن به طور کامل محسوس و مؤثر بود منجر به سقوط کابینه صمصامالسلطنه گشت و در نتیجه وثوقالدوله به جای او مأمور تشکیل کابینه شد و در اندک مدتی وزرای خویش را رسماً معرفی کرد و مشغول به کار گشت. روی کار آمدن وثوقالدوله برای مدرس میدان تازهای ایجاد کرد تا این نابغه قهرمان مانند گذشته نیروی شجاعت و تهور خود را به کار اندازد. البته ضعف و پریشانی ناشی از جنگ در کشور و ضعف دولت به طوری که گفته شد اغلب مردان سیاسی زمان را بدین فکر انداخته بود که دولت مقتدری به روی کار آورند تا بتواند به آن پریشانیها خاتمه دهد و به آن ناامنی پایان بخشد. آنان میخواستند دولت مقتدر تازه نفس نه تنها اوضاع آشفته را آرام کند؛ بلکه کشور را نیز رو به ترقی و توسعه برد.
این بود که مدرس و همفکرانش با اعتراض و مبارزه، کابینه صمصامالسلطنه را ساقط نمودند و در نتیجه وثوقالدوله نخستوزیر گشت. مدرس هم به خاطر همان نظر با او مخالفتی نشان نداد ولی از آنجایی که میبایست قدم به قدم زندگی این رادمرد شجاع با حوادث روبرو باشد وثوقالدوله با قرارداد 1919، مدرس را وارد مبارزه تازهای کرد. با این تفاوت که این بار حریف میدان مدرس انگلستان بود و یاران وفادارش!
مرد روزگاران؛ مدرس نابغه ملی ایران، انتشارات هزاران، چاپ دوم، تهران، 1374، صص 29-77 ، با اندک تلخیص و تصرف
نظرات