نقدی بر مدخل «خمینی، روحالله» در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی - قسمت چهارم
اوضاع دانشگاه قبل از پیروزی انقلاب
در صفحه 719 مدخل، به اوضاع دانشگاه بعد از پیروزی انقلاب اشاره کرده و نیز به اشکالات دانشگاههای آن زمان اشاره کرده است. خوب بود به این مباحث نیز اشاره میکرد که دانشگاههای ایران در آن زمان مطابق با نیازهای رژیم پهلوی طراحی شده بود و همین مسئله به معنای آن بود که 1. کتبی که در آن تدریس میشد ترجمههای علوم غربی بود که بدون کم و کاستی ترجمه میشد و در ایران به عنوان متون معیار و درسی قرار میگرفت. 2. غربزدگی و شرقزدگی از مسائلی بود که در دانشگاه رایج بود و فضای دانشگاه با این دو امر آغشته بود و کمتر کسی بود که بتواند از این فضای آلوده جان سالم بهدر ببرد. 3. خودباختگی از مسائلی بود که در دانشگاههای ایران وجود داشت و حاصل آن، عدم تولید علم و عدم باور به نیروها و سرمایههای ایرانی بود. در مقابل این مسائل، باید خوداتکایی، استقلال علمی، تولید علم و توجه به تربیت صورت میگرفت و دانشگاهها را به جایی در تراز جمهوری اسلامی میرساند.
روایت نویسنده از اخراج اساتید و دانشجویان فاسد در جریان انقلاب فرهنگی به گونهای بیان شده است که این شبهه پیش میآید که اینها مشکل شان فقط این بود که با جمهوری همرأی نبودند و همین باعث شد تا قربانی شوند. یک نحو مظلومنمایی نسبت به اینها در روایت نویسنده وجود دارد که در آن تلاش میشود جمهوری اسلامی متهم به دیکتاتوری شود.
یکی از نواقص این بخش، عدم پرداختن به بحث اسلامی کردن علوم انسانی در دانشگاهها است. در حالی که موضوع مذکور از بحثهای بسیار مهم سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود که با تأسیس ستاد انقلاب فرهنگی توسط امام آغاز شد و چند سالی هم تلاش خوبی انجام داد، ولی عملا به سرانجامی نرسید. در این بخش افرادی مانند آقایان مصباح یزدی و سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی، نقش فعالی داشتهاند.
اندیشهها و نهادهای انقلابی؛ تربیتی، اقتصادی، امنیتی
صفحه 721 به ارائه مطالبی پیرامون بحث نهادسازی در انقلاب اسلامی اختصاص یافته است. در این بخش ابتدا به نهادهای تربیتی پرداخته که در این بین، به ایجاد معاونت تربیتی در آموزش و پرورش هیچ اشارهای نشده است. مجموعهای که در دوران اصلاحات، با وجود خدمات فراوان و کادر متعهد و متخصص، از بدنه آموزش و پرورش جدا شد و از بین رفت.
در ادامه به نهادهای اقتصادی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دستخوش تغییر شدهاند یا از اساس ایجاد شدهاند، پرداخته است، ولی به بعضی از این تغییرها یا تأسیسها هیچ اشارهای نکرده است: تأسیس جهاد سازندگی با فرمان امام خمینی در روز 26خرداد 1358،[1] اسلامیکردن نظام بانکی،[2] تعزیرات حکومتی که مدتی در زمان جنگ توسط امام به دولت واگذار شده بود،[3] از جمله این موضوعاتاند. البته بحث جهاد سازندگی را در صفحه 725 در بحث نهاد حکومت ذکر کرده است که بهتر بود در بحث نهادسازی مطرح میکرد.
همچنین در هیچ جای مدخل به نزاع پردامنه اقتصاد دولتی و اقتصاد آزاد و گرایشهای شدید با محوریت اقتصاد دولتی در دولت میرحسین موسوی و بیانات امام در عرصههای اقتصادی هیچ اشارهای نشده است.
در صفحه 722 مدخل، در ادامه طرح بحثهای اقتصادی در انقلاب اسلامی، نویسنده سعی کرده تا به معرفی کتابهایی در این زمینه بپردازد. وقتی کتاب اقتصادنا نوشته شهید صدر را معرفی میکند، چنین مینویسد: «... اقتصادنا از آیتالله محمدباقر صدر (نک: سراسر کتاب) که ترجمه فارسی آن تحت عنوان اقتصاد ما در ایران توسط کاظم موسوی بجنوردی انتشار یافت ...» (مدخل خمینی، ص722)
در این بخش نیز مطالب ناقص و ناصحیحی به چشم میخورد که باید تصحیح گردد. نخست آنکه نام ترجمه این کتاب «اقتصاد ما: بررسیهایی درباره مکتب اقتصادی اسلام» است نه «اقتصاد ما». اسم کتاب در این مدخل کامل ذکر نشده است.
علاوه بر اینکه این ترجمه در دو جلد انجام شده است که فقط ترجمه جلد اول آن توسط کاظم موسوی بجنوردی انجام شده، ولی جلد دوم کتاب توسط عبدالعلی اسپهبدی انجام گرفته است. البته از نویسندهای که سالها در مؤسسه مربوط به موسوی بجنوردی بوده است و از حقوق و مزایای آن برخوردار بوده است، نباید انتظار داشت که نام اسپهبدی را نیز در کنار نام بجنوردی به عنوان مترجم ذکر کند. ولی حذف غیرمنصفانه نام عبدالعلی اسپهبدی از شمار مترجمان کتاب اقتصادنا، کاری غیرحرفهای، غیر اخلاقی و نشانهای بارز از جهتدارنویسی است! و این شبهه را تقویت میکند که نویسنده به خاطر اینکه وامدار جناب بجنوردی است، در اینجا نیز به نفع او، حق یک نویسنده دیگر را پایمال کرده است و این به معنای عدم مراعات انصاف علمی میباشد.[4]
صفحه 725 از مدخل، به بحث نهاد حکومت اختصاص یافته است که در این بخش، به بحثهای اساسی و پردامنه مرتبط با مقوله امنیت در نظام و انقلاب اسلامی، نپرداخته است. از جمله موارد ناگفته میتوان به تأسیس کمیتههای انقلاب و تأسیس سپاه پاسداران اشاره کرد که با وجود اهمیت و جایگاه ویژه در نهضت امام، هیچ ردپایی از این موضوعات در مدخل امام خمینی دیده نمیشود.
کارکرد ابدی احکام اسلامی در مکتب فقهی امام
در بخشی از مدخل، ضمن بررسی مبادی اندیشه فقهی امام، ذیل عنوان «کارکرد تربیتی احکام»، به بخشهای تقطیع شدهای از یک سخنرانی امام در نجف تمسک شده و برداشتی نادرست و تحریفآمیز از سخن ایشان ارائه شده است. نویسنده در صفحه 736، چنین مینویسد: «همین دیدگاه امام [مبنی بر اینکه انسان باید قلب را تربیت کند]، زمینهساز نگاهی متفاوت به احکام بوده است. در حالی که مشهور نزد عالمان در طول تاریخ فرهنگ اسلامی قول به تکلیف شرعی در جهان پیش از مرگ است، اما امام در موضعی تصریح دارد که «اسلام و احکام اسلامی... مقصور به این عالم نیست» (صحیفه، ج3، ص220) و ارتقای انسان همواره ادامه دارد. در ورای این عبارت کوتاه، اندیشهای نهفته است که فراتر از تکلیف، به نوعی تربیت مستمر برای انسان و در نتیجه به کارکردی مدام برای عبادت و احکام الهی قائل است که با مرگ پایان نمیپذیرد». (مدخل خمینی، ص736)
پیرامون این مدعا گفتنی آنکه، مراجعه به متن کامل سخنرانی امام -که در تاریخ 6مهر 1356، در نجف، مسجد شیخ انصارى- با موضوع «هشدار به روحانیون حوزه نجف نسبت به برداشتهاى غلط از احکام اسلام»، ایراد شده است، نشان میدهد که برداشت تقطیع شده و استنتاج مد نظر نویسنده در این فراز، هیچ تناسبی با فرمایشات امام ندارد. در حقیقت حضرت امام در پی ترسیم تصویری همه جانبه و چند بعدی از اسلام است که در آن از یک سو برداشتهای صوفیانه از دین که فقه، احکام و زندگی را مبادی مینامد و عاقبت و آخرت را غایاتی که باید فقط به آن اندیشید و مبادی را میتوان و بلکه باید ترک کرد، و از دیگر سو پیکان نقد امام متوجه مادهگرایان و قشریمسلکانی است که همه چیز را در دنیا خلاصه میکنند و ماورا را منکرند.
امام در مقام هشدار به برداشتهای تک بعدی از دین اسلام، به توصیف فقه اسلامی که برای همه شئون انسانی برنامه دارد، میپردازد و تصریح میفرمایند که با پایان زندگی، تازه نوبت به حیات اخروی میرسد که آنجا نیز در منظومه اندیشه و احکام اسلامی مد نظر است. توجه به کارکردها و نتایج دنیوی و اخروی عمل به تکالیف و احکام، مد نظر امام است که با استمداد از برخی مضامین روایی ایراد شده است که دنیا را مزرعه آخرت معرفی کردهاند.
این فرمایش امام، خلاف تصور نویسنده محترم، هیچ تنافی با سخن سایر علمای اسلامی مبنی بر عدم تکلیف در قیامت و بهشت، ندارد. در حقیقت حضرت امام کارکرد و نتایج ابدی عمل به احکام اسلامی را از یک سو و برنامه ابدی اسلام برای انسان -در هر دو دنیا- را مد نظر دارد.[5]
بنابراین، سخن امام با اندیشه «مشهور نزد عالمان در طول تاریخ فرهنگ اسلامی» که « قول به تکلیف شرعی در جهان پیش از مرگ» دارند، تنافی ندارد و امام برخلاف پندار نویسنده، در این موضوع در مخالفت با مشهور «موضعی صریح» ندارد، یعنی نمیتوان -صرفا با اتکا به سخنان مورد استناد نویسنده- به امام نسبت داد که به وجود اختیار و تکلیف در عالم آخرت قائل بودهاند.
از دیگر سو، مدعای حضرت امام در مورد «تربیت مستمر انسانی در پوشش احکام اسلام» و قائل بودن «به کارکردی مدام برای عبادت و احکام الهی که با مرگ پایان نمیپذیرد» نیز، سخنی خلاف مشهور نیست و همه اندیشمندان و علما و فقهای شیعی بر این نحو از کارکرد تربیتی و ابدی احکام اسلامی، باور دارند و این موضوع از اختصاصات اندیشه فقهی امام محسوب نمیشود. مهمتر از همه، برداشت غلط از قول مشهور است که به اذعان نویسنده، مقصور بودن احکام اسلامی در دنیا را قائل بودهاند! و از این حیث، امام را به موضعی صریح وادار کردهاند!
آقا سیدمصطفی خمینی
بخش سوم از مدخل خمینی، به زندگی و مبارزات سیاسی فرزندان ذکور امام، آقا مصطفی و حاج احمدآقا و برخی موضوعات مرتبط دیگر (از جمله فعالیتهای مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام و...) اختصاص یافته است. این بخش به قلم حمید انصاری از اعضای مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام نوشته شده است. با این وجود انتظار میرفت که نویسنده، از اسناد موجود در مؤسسه مذکور بهره گیرد و به این پژوهش، غنایی ویژه ببخشد، ولی با مطالعه تحقیقی، متأسفانه مشاهده میشود که این بخش از مدخل نیز با اتکا به برخی منابع غیرمعتبر یا درجه دوم نوشته شده و به تبع آن نویسنده بعضا دچار اشتباهاتی نیز شده است. در این بخش، به نقد و بررسی بحثهای مربوط به مرحوم آقا سیدمصطفی خمینی خواهیم پرداخت که در ادامه به تفکیک موضوعات مختلف، بیان میگردد:
1. در صفحه 756 از مدخل، تاریخ ولادت مصطفی را سال 1309ش نقل کرده است. اگرچه در زندگینامه خودنوشت حضرت امام خمینی، نیز همین تاریخ ذکر شده است[6] ولی طبق تاریخ مندرج در شناسنامه آقامصطفی، تاریخ تولد وی آذر 1310ش، مطابق رجب 1349ق است.[7]
2. در مورد محل دقیق تولد آقا مصطفی در بعضی منابع، محل تولد را به اشتباه، محله عشقعلی قم دانستهاند[8] ولی این مورد با دقت و به درستی «محله الوندیه» در مدخل منعکس شده است. (مدخل خمینی، ص756)
3. در میان اساتید آقامصطفی، نام فکور یزدی را ذکر نکرده است. (مدخل خمینی، ص756)[9]
در مدخل به شاگردی آقامصطفی نزد آیتالله سیدحسن بجنوردی اشاره کرده است که درباره این امر یک نکته لازم است گفته شود. آیتالله سیدعباس خاتم یزدی، تعبیری از مرحوم بجنوردی در مورد آقا مصطفی بیان میکند که نشان از استفاده طرفینی ایشان و آقا مصطفی دارد: «مرحوم بجنوردی، تعبیر عجیبی در خصوص آقا مصطفی داشت و آن این بود که؛ من از ایشان استفاده میکنم؛ درست همان حرفی که مرحوم نراقی در مورد شاگرد خود، شیخ انصاری دارد».[10]
این بیان نشان میدهد که در حقیقت جلسه علمی آقا مصطفی در محضر مرحوم بجنوردی بیش از آنکه یک کلاس آکادمیک و رسمی یکسویه باشد، به نوعی مباحثه و به اصطلاح، گعده علمی دو طرفه بوده است.
4. در کتاب «امید اسلام»، تاریخ تولد سیدمصطفی را 30آذر 1309 نوشته و اضافه کرده که «نام وی را محمد، لقبش را مصطفی و کنیهاش را ابوالحسن گذاشتند».[11] در مدخل نسبت به موضوع اسم و لقب و کنیه -نفیا و اثباتا- حرفی زده نشده است.
5. در صفحه 756 مدخل گفته شده که سیدمصطفی در سن 27 سالگی به اجتهاد رسیده است که البته اجتهاد چیزی نیست که در روز و سال مشخصی عارض شود، بلکه به تدریج حاصل میشود و بعید است بتوان یک سال معین را برای آن ذکر کرد. فرضا این الگوی ناصحیح در تعیین تاریخ دقیق رسیدن به اجتهاد را بپذیریم، باز هم سایر مستندات با این تاریخ تنافی دارد. از جمله آنکه همسر حضرت امام، در این زمینه میگوید که امام خمینی، زمانی که مصطفی 30 ساله بود به او اجازهنامه اجتهاد داد.[12] حتی در مورد این اظهار نظر اخیر هم سؤالی مطرح است که اگر سیدمصطفی از امام اجازهنامه اجتهاد دارد، این اجازهنامه کجاست و متن آن و سندش را چرا منتشر نکرده و نمیکنند؟ امام خمینی سیرهشان بر عدم صدور اجازهنامه اجتهاد است و چنین اجازهای در صحیفه امام برای هیچکدام از شاگردان امام وجود ندارد.
6. در صفحه 757 در مدخل، نویسنده وقتی شاگردان سیدمصطفی را نام برده است، از آقایان محمدمهدی ربانی املشی و نیز محییالدین فاضل هرندی نیز به عنوان شاگردان سیدمصطفی نام برده است، ولی در اسناد و مکتوبات معتبر، از این دو نفر به عنوان شاگردان سیدمصطفی اسمی نیست. این اشتباه از یکی از منابع (کتاب «بازتابها و پیامدهای رحلت اسرارآمیز آیتالله مصطفی خمینی به روایت اسناد»)، به این مدخل سرایت کرده است که البته در کتاب مذکور، نام آیتالله محمد مؤمن نیز به اشتباه در زمره شاگردان آقامصطفی ذکر شده است![13]
گفتنی آنکه اولاً در دورانی که آقامصطفی در نجف درس خارج داشت یعنی از سال 1346 به بعد، این سه نفر در ایران ساکن بودند. ثانیاً اینها هیچکدام نگفتهاند که قبل از رفتن سیدمصطفی به نجف، در قم نزدش شاگردی کردهاند. ثالثاً آقایان ربانی املشی و فاضل هرندی و مؤمن به ترتیب متولدین 1313، 1313 و 1317 هستند، در حالی که شاگردان آقا مصطفی در درس خارجش متولدین دهه 1320 میباشند و آخرین نسل از شاگردان امام خمینی میباشند و لذا از حیث سنی و طبقه علمی نیز به آن سه نفر نمیخورد که شاگرد آقا مصطفی باشند.[14] رابعاً مطلبی که به منبع ارجاع داده در مدخل، در ص28 منبع درج شده، نه ص32، و در این مورد اشتباه در ارجاع نیز به چشم میخورد. این مطلب در صفحه 32 از کتاب دیگر به قلم آقای راعی آمده است ولی نویسنده در منابع خود فقط کتاب نخست را ارجاع داده است و از این حیث در نگارش و استفاده از این دو منبع نیز دچار خلط شدهاند.[15]
7. در هر دو منبع مذکور، در میان شاگردان آیتالله سیدمصطفی خمینی(ره) نامهای دیگری به چشم میخورد که مشخص نیست نویسنده مدخل به چه دلیل آنها را بدون هیچ ترجیح یا دلیل روشنی، حذف نموده است! از جمله این شاگردان میتوان آقایان سیدحمید روحانی (زیارتی)، محمدعلی علیپور(رازیزاده)، سید محمد سجادی و... را نام برد که در منابع مورد ارجاع مدخل، از این افراد نام برده شده است و حذف بلاترجیح و جهتدار آقای حمید انصاری، نشان از عدم مراعات اخلاق علمی و انصاف پژوهشی و علامت روشنی از جهتدارنویسی در یک متن دانشنامهای است. شاید این حذف به جهتگیریهای سیاسی و نقد برخی از افراد حذف شده از عمکلرد مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام برگردد که موجب برکشیدن شمشیر حذف شده است. این رویه در حالی صورت پذیرفته است که در یادنامهها و ویژهنامههای متعدد با افراد مذکور به عنوان شاگرد آقا مصطفی مصاحبه شده و توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام منعکس شده است و همچنین برخی از این شخصیتها، از جمله سیدحمید روحانی، دستنوشتههای فراوان از استادشان آقاسیدمصطفی را به یادگار دارند که نشانه مراورده علمی مستحکم با ایشان دارد.[16]
8. نویسنده مدخل در ستون دوم از ص757، مطالب زیادی درباره آقا مصطفی را در حالی در یک پاراگراف نسبتا طولانی آورده است، که هیچ منبعی ذکر نکرده است؛ مانند اینکه امام مصطفی را وکیل تامالاختیار خود قرار داده بود. این در حالی است که مستندات مربوط به برخی از مطالب این بخش، وجود دارد.[17]
9. در مطالب مربوط به رحلت شهادتگونه آقا سیدمصطفی، در صفحه 676 نوشته است: « از رخدادهای مهم در دهه 1350 ش، شهادت حاجآقا مصطفی خمینی در 1آبان 1356 در نجف بود». در حالی در مدخل از شهادت مرحوم سیدمصطفی خمینی سخن به میان آمده است که با وجود برخی قرائن مبنی بر مسمومیت و رحلت مشکوک وی، رحلت ایشان یکی از رخدادهایی بود که هرگز چگونگی آن به صورت قطعی و یقینی بیان نگردید. نکته جالب توجه این است که نویسنده در ادامه مطلب چنین آورده است: «آیتالله خمینی بسیار صبورانه با موضوع شهادت و یا به قولی رحلت فرزند خود مواجه شد».
این تعبیر بیانگر این مسئله است که موضوع مذکور برای نویسنده مدخل هم حل نشده باقی مانده است و نویسنده هم با اطمینان نمیخواهد این رحلت را با عنوان «شهادت» یاد کند. جمعبندی آنکه به دلیل وجود ابهامات در علت واقعی رحلت مشکوک و مبهمِ مرحوم سیدمصطفی خمینی، نویسنده میبایست ابتدا رحلت و سپس به قولی شهادت را ذکر کند و چنین بیاورد که «آیتالله خمینی بسیار صبورانه با موضوع رحلت و یا به قولی شهادت فرزند خود مواجه شد».
10. در بازخوانی وقایع مربوط به رحلت و به قولی شهادتِ آیتالله سیدمصطفی خمینی، هیچ اشارهای به بازتاب و پیامدهای رحلت ایشان نمیشود. این در حالی است که رحلت فرزند ارشد امام در حقیقت به معنای رونمایی از نام و یاد امام خمینی در سراسر ایران بود که در قالب برگزاری مراسمهای ختم تجلی و نمود یافت. به دنبال همین مراسمات است که رژیم برای کمرنگ کردن نام امام، دست به انتشار مقاله توهینآمیز در 17دی 56 میزند و به دنبال آن، واقعه خونین 19دی قم ایجاد میشود. چهلمهای زنجیرهای در شهرهای بزرگ ایران از جمله تبریز، یزد و... منجر به اعتراضات سراسری میگردد و پیامد آن، تعطیلی بازار و اعتصابات عمومی است. در حقیقت رحلت آقا مصطفی را میتوان نقطه عطف اتفاقات مربوط به نهضت امام خمینی(ره) برشمرد که رکود مبارزاتی و خفقان اجتماعی سراسری را پایان بخشید. با این وجود، در مدخل هیچ اشارهای به مجموعه پیامدهای اجتماعی-مبارزاتی رحلت ایشان مشاهده نمیشود.
سخنرانی مشهور امام خمینی در مسجد شیخ انصاری که به مناسبت شهادت آقامصطفی صورت گرفته است، دربردارنده تشکر امام از قشرهای متعددی است که در داستان شهادت فرزندشان برنامههایی را شکل دادهاند. این سخنان نشان از گستره واکنشهای مردمی و حوزوی به رحلت آقا مصطفی است. امام میفرمایند:
«بنده قبلا باید از عموم طبقات، طبقات روحانیین در همه بلاد، چه عراق، چه ایران، چه سایر کشورها که اظهار محبت کردند تشکر کنم؛ و چه مراجع اسلام -دامت برکاتهم- و چه علماى اعلام بلاد در ایران و در اینجا و در سایر جاها -دامت عزتهم- و چه خطباى عظام و چه طبقه محصل، دانشگاهى یا غیر دانشگاهى؛ و چه کسانى که از خارج کشور، مثل آمریکا و اروپا و هندوستان و سایر جاها، اظهار محبت کردهاند؛ از همه آقایان تشکر مىکنم و توفیق و سلامت همه را از خداوند تعالى مسألت مىکنم. و اگر من در این جلساتى که آقایان اظهار محبت مىکنند و تشکیل مىدهند، نتوانم در همهاش شرکت کنم یا نتوانم در بازدید آقایان با این سن پیرى بروم، از همه تشکر مىکنم و از همه عذر مىخواهم و امید است که آقایان عذر من را بپذیرند».[18]
یکی دیگر از نواقص مهم این بخش از مدخل، عدم اشاره به واکنش امام به رحلت آقا مصطفی است و همچنین عدم اشاره به اظهارنظر مشهور ایشان که این واقعه را از الطاف خفیه الهی نامیدند. امام خمینی در ضمن سخنرانى به مناسبت شهادت آقا مصطفى خمینى، درباره قدرت روحانیت و خدمات علماى شیعه، چنین فرمودند:
«این طور قضایا[19] مهم نیست خیلى، پیش مىآید. براى همه مردم پیش مىآید. و خداوند تبارک و تعالى الطافى دارد ظاهر و الطافِ خفیه. یک الطاف خفیهاى خداى تبارک و تعالى دارد که ماها علم به آن نداریم، اطلاع بر او نداریم. و چون ناقص هستیم از حیث علم، از حیث عمل، از هر جهتى ناقص هستیم، از این جهت در این طور امورى که پیش مىآید جزع و فزع مىکنیم، صبر نمىکنیم. این براى نقصان معرفت ماست به مقام بارى تعالى. اگر اطلاع داشتیم از آن الطاف خفیهاى که خداى تبارک و تعالى نسبت به عبادش دارد و انَّهُ لَطیفٌ عَلى عِبادِه[20] و اطلاع بر آن مسائل داشتیم، در این طور چیزهایى که جزیى است و مهم نیست این قدر بىطاقت نبودیم؛ مىفهمیدیم که یک مصالحى در کار است، یک الطافى در کار است، یک تربیتهایى در کار است».[21]
11. از دیگر مطالب مغفول در مورد سیره سیاسی آیتالله سیدمصطفی خمینی، برخورد قاطع وی با گروهها و افراد دگراندیش در دوران نهضت بوده است. از جمله این افراد میتوان به افرادی چون صادق قطبزاده و فرزند آیتالله میلانی و... اشاره کرد. عدم ضدیت با نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی و پرهیز از ارتباط با دربار پهلوی دو اصل اساسی و تغییر ناپذیر در ارتباطات سیاسی آقا مصطفی خمینی بوده است و از این حیث، شناخت وی از جریانات و شخصیتهای سیاسی که در خط انحراف، استبداد و یا استعمار بودند، موجب برخورد قاطع با آنها میگشت. این حساسیتها تا آنجا بود که وی به واسطه برخی ارتباطات با دربار پهلوی حتی بعضی از دوستان دیرین ایشان -مانند آقا سیدموسی صدر- نیز مشمول نقد صریح و برخورد قاطع آقا مصطفی خمینی میشدند.[22]
به تصریح برخی منابع تاریخی، سیدمصطفی خمینی نسبت به برخی عناصر ملیگرا و لیبرالمنش، مانند صادق طباطبایی و صادق قطبزاده بسیار بدبین بوده است تا آنجا که «خطر آنان را از کمونیستها بیشتر میدانست و به برادران روحانی در نجف توصیه میکرد که از آنان دوری کنند و اجازه ندهند افرادی که خود را در فرنگ زیر پوشش اسلام پنهان کردهاند، آنان را آلت دست قرار دهند و استفادهها بکنند».[23]
این بُعد از شخصیت و سیره سیاسی مرحوم آقا مصطفی خمینی، هیچ بازتابی نیافته است و از این نظر، گذشته از اجحاف به این شخصیت بزرگ، به مثابه حذف بخشی از تاریخ نهضت امام خمینی محسوب میگردد.
12. عدم اشاره به ارتباط وثیق آقا سیدمصطفی با فضلا و علمای نجف،[24] مدیریت بسیاری از امور مربوط به بیت امام در نجف، قوت علمی و اشتهار علمی ایشان در حوزه نجف و در درس بزرگان از جمله مرحوم امام،[25] عدم اشاره به روحیات شخصی و اخلاق نیکوی ایشان در ارتباط با دوستان و اطرافیان و همچنین عدم اشاره به مسافرتهای پرشمار وی -از جمله پیادهروی نجف تا کربلا، یا سفر به لبنان، سوریه و...- که گاه به قصد پیگیری امور مربوط به نهضت صورت میپذیرفت، عدم اشاره به دستگیری موقت در عراق و حساسیتهای بعثیها روی ایشان، عدم اشاره به مواردی که آقا مصطفی به نمایندگی از امام در برخی محافل یا دیدار با شخصیتهای سیاسی و دینی حاضر میشدند، از دیگر نواقص و ناگفتههای مدخل خمینی در مورد آقا سیدمصطفی خمینی است.
آقا سیداحمد خمینی
در بخشی از مدخل، زندگی و خدمات مرحوم سیداحمد خمینی(ره) مورد ارزیابی و مطالعه انتقادی قرار میگیرد که در قالب نکاتی به تفکیک به آن خواهیم پرداخت:
1. در شناسهای که درباره سیداحمد خمینی نوشته شده است او را «از روحانیون برجسته نهضت امام خمینی و نظام جمهوری اسلامی ایران» دانسته است. (مدخل خمینی، ص758)
فارغ از ارادتی که به مرحوم سیداحمد خمینی وجود دارد و گذشته از خدمات و زحمات ایشان، سیداحمد خمینی بیش از آنکه خود برای مردم و انقلابیون موضوعیت داشته باشند، صرفا به این دلیل که فرزند امام خمینی بود، و با حیثیت ارتباط نسبی با امام شناخته میشد، مورد احترام افراد بود. سیداحمد خمینی خود بر این موضوع صحه میگذارد و در رنجنامه چنین مینویسد: «شبی تا صبح فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که من غیر از آقایان بهشتی و هاشمی و خامنهای و افرادی که در این ردیف میباشند هستم، آنها خود با بقیه فرق میکنند. ولی من فرقم با بقیه این است که تنها فرزند امام هستم و تنها به خاطر فرزند امام بودن است که مورد علاقه دوستان و بعضی از مردم هستم».[26]
گذشته از حوزه سیاسی، مرحوم سیداحمد خمینی دارای سوابق حوزوی چندان پررنگی هم نیست. چه اینکه نمودی از سابقه حوزی ایشان نه در حوزه تدریس مشاهده میشود و نه قرین به انتشار آثار علمی است و نه بزرگانی این سوابق علمی را امضا کردهاند و اجازات علمی در این مورد در دست نیست.
ایشان در سنین جوانی وارد سیاست و مبارزه شده و تقریبا تا حدود زیادی از درس و بحث باز ماند. پس از شهادت سیدمصطفی نیز مرحوم سیداحمد تلاش کرد فعالیتهای مبارزاتی برادر را پی بگیرد و ناگزیر جانشین او گشت و مدیریت برخی از کارهای مرتبط با دفتر امام را بر عهده گرفت. با این اوصاف، در یک بررسی منصفانه و واقعبینانه معلوم میشود که مرحوم سیداحمد فرصت چندانی برای تحصیل نداشته است. درباره سیداحمد باید واقعنگر باشیم و باید واقعیت را بپذیریم. امام در حاشیههایی که بر کتاب نهضت امام خمینی دارد به صراحت میگوید که از غلو و اغراق درباره خود امام، به شدت پرهیز کنند و در تاریخنگاری عین واقعیت را -بی کم و زیاد- بنویسند. حال چگونه میتوان پذیرفت که جناب حمید انصاری که مسئولیت تنظیم و نشر آثار امام را بر عهده دارد، این بایسته تاریخی امام را در مورد فرزندش حاج سیداحمدآقا نادیده بگیرد و همراه با غلو و اغراق درباره سیداحمد بگوید و ایشان را در زمره روحانیون برجسته شیعه معرفی کند.
2. در صفحه 758، نام آیتالله سیدموسی شبیری زنجانی را به اشتباه «موسی زنجانی» درج کرده است.
3. در بخشی از مدخل، در بازخوانی فعالیتهای مبارزاتی مرحوم سیداحمد خمینی، چنین میخوانیم: «با همکاری جمعی از مبارزان و پیروان آیتالله خمینی، شبکه کارآمد و مستعدی برای اشاعه افکار انقلابی پدید آورد». (مدخل خمینی، صفحه 758)
این ادعا برای نخستین بار توسط نویسنده مطرح شده است و مستندی ندارد. چه اینکه چنین مسئلهای حتی در مورد آیتالله سیدمصطفی خمینی هم -که به حق چنین شبکهای را ایجاد کرده بودند- از طرف نویسنده مطرح نشده است. حال باید از نویسنده پرسید، مرحوم سیداحمد چه شبکهای را ایجاد کرده بود؟ اعضای این شبکه چه کسانی بودند که توسط احمد اداره میشدند؟! مهمترین اقدامات انقلابی این شبکه چه بوده است؟ در مورد این شبکه سیاسی و مبارزاتی که به ادعای آقای انصاری توسط سیداحمد ایجاد شده است، چه اسنادی وجود دارد؟ طفره از پاسخ متقن و مستند به چنین پرسشهایی، نادرستی ادعای پیشگفته را اثبات خواهد کرد. مدتها پیش از ورود مرحوم سیداحمد به حوزه علمیه و به عرصههای مبارزاتی و سیاسی، شبکه روحانیون مبارز، گرداگرد امام خمینی ایجاد شده بود و حضور سیداحمد در نجف، با تأسیس شبکهای جدید همراه نبود، بلکه تمام اقدامات وی در جهت حفظ شبکههای موجود و تقویت بخشهایی از آن بود. گفتنی آنکه مدیریت شبکههای سراسری روحانیون به واسطه حضور شخصیتهای طراز اول حوزوی، تنها در حوزه مدیریت امام قابل تصور است و بعید است روحانیون با سابقه مبارزاتی و حوزوی، محوریت یک طلبه جوان را در مبارزات سیاسی بپذیرند!
4. در بخش دیگری نیز در بحث از سفرهای مرحوم سیداحمد به نجف، تعابیری مبهم و اغراقآمیز استفاده شده است. در این زمینه آوردهاند: «سفرهای وی به نجف، در دهههای 1340 و 1350 رخ داد». (مدخل خمینی، صفحه 758)
این تعبیر کلی و مبهم و القا کننده معنایی اغراقآمیز است و اینگونه به ذهن متبادر میسازد که ایشان دو دهه تمام به سفرهای پرشماری از قم به نجف مبادرت ورزیده است! این در حالی است که بر اساس اسناد و طبق شرحی که خود نویسنده مدخل در ادامه میآورد، مجموعه سفرهای سیداحمد به نجف، تنها سه سفر را شامل بوده است.
5. در بخش دیگری از مدخل، موضوع دیدار سیداحمد با مرحوم شهاب اشراقی داماد امام، در همدان مطرح شده است و ضمن ارجاع به اسناد ساواک، از حضور حاج احمد در منزل مرحوم اشراقی در همدان خبر داده شده است. با توجه به اینکه مرحوم شهاب اشراقی ساکن قم بوده است، این ابهام برای خواننده ایجاد میشود که چگونه ایشان در همدان منزل داشته است. در توضیح این بخش باید به تبعید مرحوم اشراقی در همدان اشاره میشد و اینکه سیداحمد در بازگشت از سفر نجف در روز 21مرداد 1345 به همدان وارد شده و به خانه اشراقی رفته است.[27]
6. نویسنده این بخش از مدخل، در بیشتر موضوعاتی که درباره سیداحمد خمینی نوشته است، از کتاب خودش به نام «مهاجر قبیله ایمان» استفاده کرده است، در حالی که بهتر بود از منابعی که در نگارش آن کتاب استفاده کرده، بهره میبرد و یا در عرض کتاب خود، به منابعی دیگر هم ارجاع میداد تا روایتی انحصاری و یکسویه به دست ندهد. گفتنی آنکه تا کنون آثار و منابع زیادی درباره زندگی و فعالیتهای سیاسی مرحوم سیداحمد خمینی منتشر و در دست است.
7. در بخش مربوط به فعالیتهای سیداحمد در نجف چنین آورده است؛ «احمد در عراق به همراه سیدمحمود دعایی و تنی چند از روحانیون جوانتر، امور بیرونی دفتر و ملاقاتهای امام خمینی را مدیریت میکرد». (مدخل خمینی، صفحه 758)
در مورد اداره دفتر امام در قم و نجف، همواره اطلاعات و روایتهای یکطرفهای منتشر شده است که این بخش از مدخل نیز مشمول همین قاعده است. دفتر امام در نجف به دست برخی شخصیتهای جا افتاده مانند مرحوم شیخ عبدالعلی قرهی و بعد هم توسط افرادی مانند سیدهاشم رسولی محلاتی اداره میشده است و این موضوع حتی در زمان حیات آقا مصطفی نیز وجود داشت و از این نظر، طیف طلاب مبارز جوانتر مانند سیدمحمود دعایی که در حقیقت از اطرافیان آقا مصطفی بودهاند، اختیار و مسئولیت خاصی در اداره دفتر امام نداشتهاند. در مورد ملاقاتهای امام نیز افرادی مثل سیدمحمود دعایی مسئولیت خاصی نداشته اند و اساسا این ادعا توسط خود ایشان نیز مطرح نشده و معلوم نیست با چه غرض و به اتکای کدام مستند، جناب آقای انصاری تلاش کرده همشهری خود جناب دعایی را در کنار مرحوم سیداحمد، بهعنوان مسئول ملاقاتهای امام و مسئول اداره امور بیرونی بیت امام در نجف معرفی کند.
گذشته از اشکال پیشگفته، نکته قابل تأمل آنکه در سطح شاگردان آقا مصطفی و روحانیون مبارز جوان، نام افراد متعددی به چشم میخورد که هر کدام فعالیتهای پررنگی را در ایام پیش از ورود سیداحمد به نجف داشتهاند؛ معلوم نیست چه ترجیحی موجب شده است که نویسنده تنها به ذکر نام سیدمحمود دعایی بسنده کند و از بازگو کردن نام افراد مختلفی که در بیت امام فعالیت میکردند، استنکاف ورزد. از جمله این افراد میتوان به کسانی مانند سیدهادی موسوی، سیدحمید روحانی، فردوسیپور و...، اشاره کرد که در اسناد و خاطرات مربوط به نجف، به نقش پررنگ آنها پرداخته شده است.
8. در صفحه 759 میخوانیم؛ «احمد خمینی کوشش میکرد موضعی بیطرفانه و در عین حال فعال در ایجاد ثبات داخلی بر محور رهبری امام اتخاذ کند».
بازخوانی مستند و منصفانه فعالیت سیاسی مرحوم سیداحمد خمینی در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدعای فوق را تأیید نمیکند. چه اینکه ایشان در موضعگیریهایش در مصاحبه با روزنامههای رسمی و همچنین در تصمیمسازیهای مدیریتی، همواره جریانات سیاسی را لحاظ میکرد. از جمله میتوان به مورادی از قبیل همراهی ایشان در ایجاد جریان سیاسی موسوم به خط سوم،[28] تأیید اقدامات افراطی مرحوم لاهوتی[29] و برخورد تند با منتقدین لاهوتی مانند ناطق نوری،[30] تعطیلی مدرسه قائمیه(عج) رشت در حمایت از مرحوم احسانبخش،[31] و... اشاره کرد.
9. در بخشی از مدخل به منظور روایت علاقهمندی مرحوم سیداحمد به مباحث علمی چنین آورده است: «مباحثه چندین ساله او با آیتالله محمدی گیلانی در مباحث منظومه حاج ملاهادی سبزواری حاکی از علاقه وی به پیگیری مباحث علمی و فلسفی بود». (مدخل خمینی، صفحه 759)
در این بخش از تعبیر «مباحثه سیداحمد با آیتالله محمدی گیلانی» استفاده شده است که این تعبیر در مورد کسانی به کار میرود که رابطه علمی متناسب و مساوی داشته باشند که در آن رابطه مبتنی بر افاده و استفاده از قبیل استاد و شاگردی در میان نباشد، حال آنکه مرحوم محمدی گیلانی از شاگردان مبرز علامه طباطبایی در زمره اساتید سیداحمد بوده است[32] و بدیهی است در اصطلاح حوزوی چنین رابطه علمی را با تعبیر «مباحثه» نام نمیبرند. اگرچه در برخی اوقات اساتید و بزرگان برای تواضع علمی و اخلاقی، شاگردان را هم مباحثه خطاب میکنند، ولی برای کسی که یک رابطه علمی را گزارش میکند، جایز نیست که از طرف مرحوم گیلانی تواضع کند و سیداحمد را هم مباحثه ایشان بنامد! و بدیهی است این تعبیر نارسا و ناصحیح به القای غیردقیق از سطح علمی طرفین مذکور منجر میشود.
10. در بخش مربوط به رنجنامه سیداحمد خمینی خطاب به آقای منتظری چنین نوشته است؛ «وی در متنی طولانی با عنوان رنجنامه خطاب به آیتالله منتظری، مواضع، نظرات و نقدهای خود را نسبت به وی بیان و منتشر نمود و از تصمیم امام [مبنی بر عزل منتظری] دفاع کرد». (مدخل خمینی، صفحه 760)
در مورد این بخش نیز گفتنی آنکه، رنجنامه متنی طولانی نیست، بلکه نامهای طولانی خطاب به مرحوم منتظری بوده است. در این مدخل، محتوای تاریخی و مهم رنجنامه در حداقل ممکن بازتاب داده شده و از این منظر، به مرحوم سیداحمد اجحاف شده است؛ چه اینکه ایشان در رنجنامه، مواضع نهایی سیاسی خود پیرامون بسیاری از جریانها و گروههای سیاسی ایران را بازگو کرده است و از این منظر، نامه مذکور از اهمیتی فوقالعاده برخوردار است که در نگارش زندگی سیاسی سیداحمد باید به طور حداکثری بازتاب مییافت.
این نامه تاریخی به دلایل نامعلوم در حال حاضر سالهاست که توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام تجدید چاپ نمیشود و مشخص نیست آن مرکز به چه دلیل از زیر بار این مسئولیت شانه خالی میکند.
11. در صفحه 760، به فعالیتهای علمی مرحوم سیداحمد خمینی اشاره میشود و از «تدریس کفایه به مدت دو سال برای برخی از اعضای دفتر امام» به عنوان یکی از این فعالیتها نام برده میشود: «پس از ارتحال امام خمینی،... سیداحمد خمینی، ... مسئولیت بیت امام، تولیت حرم امام، و تولیت مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی نیز بر عهده ایشان بود. در همین اوان، وی به مدت دو سال کفایه آخوند خراسانی را برای جمعی از اعضای دفتر امام تدریس میکرد».
تدریس کفایه برای اعضای دفتر امام به معنای آن است که اولاً لااقل بخشی از اعضای مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، تا کفایه هم از سابقه تحصیل حوزوی برخوردار نبودهاند که این مسئله با مسئولیت خطیر ایشان در امر تنظیم و نشر آثار امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب اسلامی و از شخصیتهای طراز اول حوزوی، تناسب نداشته است و ثانیاً اشاره به تدریس کفایه که به عنوان نماد وجهه علمی و حوزوی سیداحمد مطرح شده است، خود اثبات کننده عدم برخورداری ایشان از سوابق حوزوی پررنگ بوده است و با این وجود، مشخص نیست وی به چه منظور و با تکیه بر کدام پشتوانه علمی، در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پیش از اذعان به اشتباه بودن آن اظهار نظرها، به نظریهپردازی در امور کلان اداره کشور میپرداختهاند.[33]
علاوه بر اینکه، خلاف مدعای نویسنده، ریاست دفتر امام خمینی در جماران بر عهده مرحوم توسلی بوده است و حال آنکه نویسنده ضمن عدم اشاره به این موضوع، به طور مطلق ریاست دفتر امام را به سیداحمد نسبت داده است.
12. نویسنده در بخش مربوط به مقام علمی مرحوم سیداحمد، درگیری سیاسی را مانع نشر آثار علمی ایشان دانسته است: «تقریبا سراسر زندگی سیداحمد خمینی، برخلاف برادر فقیدش حاجآقا مصطفی، درگیر امور و مدیریت سیاسی بود. به همین علت فرصت تدوین و انتشار آثار علمی را نیافت». (مدخل خمینی، صفحه 760)
مطالب پیشین از چند جهت قابل نقد است؛ نخست آنکه اگر «درگیری مدیریت سیاسی» مانع از انتشار آثار علمی باشد، چطور خود حضرت امام در سنین کهنسالی و با وجود آنکه رهبر مبارزات بود و علیرغم شرایط سختی که در تبعید داشت، به نگارش کتاب ارزشمند «تحریرالوسیله» دست زدند؟
دیگر آنکه حاجآقا مصطفی نیز از ابتدای نهضت امام درگیر مسائل سیاسی بودند و لذا در سال 41 و در آستانه آغاز قیام اسلامی، آقا مصطفی 32 سال داشته است و از آن پس مدام درگیر تبعید و مبارزات سیاسی بودند و در یک مقایسه میتوان گفت سیداحمد در سال 56 و پس از رحلت برادرشان که به طور مستقیم وارد مبارزات سیاسی شده است، 32 سال داشته است و لذا از این حیث، هر دو در شرایطی مساوی برای تحصیل قرار داشتهاند و از این گذشته، در نامههای متعددی، امام خمینی به سیداحمد توصیه به جدیت در علمآموزی نمودهاند و این نشان میدهد که از منظر امام، وظیفه اصلی ایشان طلبگی و تحصیل بوده است و لذا فرصت تحصیل برای وی فراهم بوده و بعلاوه، تکلیف و توصیه پدر هم بر آن صحه گذاشته است. بنابراین، ورود در مبارزات سیاسی دلیل خوبی برای عدم انتشار مطالب علمی نیست و این مسئله بیشتر ریشه در عدم توفیق علمی مرحوم سیداحمد دارد. چه اینکه مرحوم سیدمصطفی خمینی، بسیاری از آثار علمی خود را در دوران تبعید و در اوج مبارزات سیاسی نگاشت و در تمام این مدت، تألیف، تحصیل و تدریس را رها نکرد، همانگونه که امام خمینی نیز تدریس را رها نکردند.
13. درباره مراسم تدفین سیداحمد نیز حمید انصاری در بیانی غلوآمیز در این زمینه مینویسد: «پیکر وی پس از مراسمی پرشکوه که یادآور تشییع امام بود...».
گفتنی است با مراجعه به مستندات و تصاویر موجود، مشخص میشود که مراسم تشییع تاریخی پیکر مطهر امام همچنان بیمانند است. گرچه مردم در تشییع پیکر یادگار عزیز امام نیز سنگ تمام گذاشته بودند، ولی این دو مراسم هرگز از حیث عظمت و شکوه قابل قیاس نیست. لذا بر اساس توصیه تاریخی حضرت امام مبنی بر پرهیز از غلو و اغراق در بیان مسائل تاریخی، نویسنده مدخل نباید در روایت مراسم تشییع مرحوم سیداحمد -به واسطه علاقه شخصی به ایشان- دچار نقیصه اغراقگویی گردد، کما اینکه حضرت امام در یادداشتهایی که بر زندگینامه مکتوب خود نوشتهاند، پرهیز از اغراق را در مورد ویژگیهای شخصیتی مادر مکرمهشان، به سیدحمید روحانی تذکر داده و از این حیث، عقلانیت و امانتداری تاریخی را بر احساسات مادر-فرزندی ترجیح دادهاند.[34]
نکته مهم دیگر در مورد رحلت حاج سیداحمدآقا، عدم اشاره به مشکوک بودن مرگ ایشان و حرف و حدیثهای پردامنهای است که به دنبال آن به وجود آمد و در مواردی فرزند وی جناب سیدحسن خمینی را نیز به اظهار نظر و واکنش واداشت.[35] تاریخنگار انقلاب اسلامی سیدحمید روحانی، با تأیید ضمنی مرگ مشکوک سیداحمد خمینی، در این زمینه چنین نوشته است: «در آن روزها شایع بود که دستهای مرموزی در این فاجعه نقش داشتند».[36]
14. بخش مهم مواضع و رویکرد سیاسی مرحوم سیداحمد خمینی، مربوط به سالهای پس از ارتحال حضرت امام است که شامل 5سال و نه ماه از زندگی اوست و ایشان در این مدت بیانات مهمی در زمینه حمایت از مقام معظم رهبری و نقد عملکرد مسئولین اجرایی و در رأس آنها آقای هاشمی رفسنجانی داشته است. در این مدخل به این موضوعات که در منابع متعدد منعکس شده، هیچ اشاره درخوری نشده است. و از همه مهمتر آنکه نویسنده سعی کرده است سیداحمدی را روایت کند که خود میپسندد.[37] بهگونهای که از دوران حدود 6 ساله پس از رحلت امام، تنها به نقشآفرینی وی در انتخاب رهبری، همچنین به زندگی در انزوا و سخنرانیهایی در نقد عملکرد برخی مسئولین، آنهم به طور اجمالی و مبهم بسنده کرده است. حال آنکه در این دوران سیداحمدی را میشناسیم که در بسیاری موارد از عملکردهای پیشین خود عدول کرده و بر برخی اشتباهاتش اذعان دارد و به طور تمامقد در حمایت از رهبری آیتالله خامنهای قیام کرده است. در عین حال به عملکردها و سیاستگذاریهای کلان اقتصادی، فرهنگی و سیاسی دولت سازندگی نیز انتقادهای جدی دارد و از منظر محرومان و مستضعفان جامعه، به مطالبهگری به منظور تحقق عدالت اجتماعی میپردازد.
سیداحمد خمینی در رنجنامه، نکات مهمی را در مورد عملکرد سیاسی خود روایت میکند، که نشان از ابراز اشتباهات سیاسی ایشان و نیز اذعان به تطور فکری و سیاسی است. در ذیل برخی از آنها را عیناً نقل میکنیم:
1. «ملاک نوشته من رضایت حق است و روشن شدن حقیقت و قدر مسلم این است که پس از این نوشته حرف و حدیثها و تهمتها از طرف همان طیفی که در این نامه از آن سخن رفته است، آسودهام نگذارند ولی چه باک، هر چه درباره من بگویند پذیرایم ولی ناسزا مطالب این نامه را تغییر نخواهد داد. از آنجا که در متن وقایع انقلاب خصوصاً در جزءجزء ماجرای حضرتعالی و برخورد گرم و صمیمانه حضرت امام با شما و تلاش معظمله برای نجاتتان از چنگال توطئهگران و نفوذیها بودم، فکر کردم اگر حقایق را بازگو نکنم به اسلام و انقلاب و امام و مردم خیانت کردهام. چه بسا نسل معاصر و آیندگان بر اساس ناآگاهی تصور کنند که جنابعالی را یک شبه و بدون مقدمه کنار گذاشتهاند، در حالیکه به هیچ وجه اینگونه نبوده است».[38]
2. «بعد از انقلاب من مانند امروز شما، فکر میکردم که میشود منافقین و لیبرالها و سایر گروههایی که در مبارزه دخالت داشتند را جذب نمود به آنها نزدیک شدم، من بارها به مرحوم شهید والامقام دکتر بهشتی و آقایان هاشمی و خامنهای میگفتم اگر شما به مسئلهای رسیدید من به آن عمل میکنم، ولی معتقدم که این گروهها را میشود جذب کرد. دیری نپایید که دیدم این گروهها سرم کلاه گذاشتهاند».[39]
3. «شبی تا صبح فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که من غیر از آقایان بهشتی و هاشمی و خامنهای و افرادی که در این ردیف میباشند هستم، آنها خود با بقیه فرق میکنند ولی من فرقم با بقیه این است که تنها فرزند امام هستم و تنها به خاطر فرزند امام بودن است که مورد علاقه دوستان و بعضی از مردم هستم، تصمیم گرفتم این مسئله را بنویسم و هیچ کاری که برخلاف میل رهبری و دستان مورد اعتماد رهبری است، انجام ندهم و این مطلب را نوشتم و روزنامهها هم منعکس کردند. همیشه از خداوند خواستهام تا در موضعی که باید باشم قرارم دهد و هیچگاه ادعایی بیش از آنچه هستم نداشته باشم. از قبیل من، هزاران طلبه در حوزهها مشغول درس و بحثند که تنها فرقشان با من در این است که فرزند امام نیستند».[40]
تسلیت به مناسبت ارتحال امام
در صفحه 682، در مورد پیامهای تسلیت به مناسبت ارتحال امام، چنین نوشته است: «با اعلام رسمی ارتحال رهبر جمهوری اسلامی ایران افزون بر ژان پل دوم، رهبر مسیحیان کاتولیک جهان بسیاری از سران کشورهای مختلف سازمانهای بینالمللی احزاب و گروهها از آن بزرگوار تجلیل به عمل آورده و طی نامههای رسمی ارسالی به آیتالله خامنهای رییسجمهور وقت و به مردم ایران تسلیت گفتند».
نویسنده در حالی بیان میدارد که پیامها به «آیتالله خامنهای رییسجمهور وقت» ارسال میشد که ایشان، بیدرنگ و با اجلاس فوقالعاده مجلس خبرگان به عنوان رهبر انقلاب اسلامی انتخاب شده بودند.
اماکن و مؤسسات منسوب به امام
در صفحه760، درباره زادگاه امام در خمین توضیحاتی ارائه شده است در حالی که نویسنده برای نگارش این بخش، به هیچ منبعی ارجاع نداده است.[41] علاوه بر غیرمستندنگاری که از ایرادات مهم در یک مدخل دانشنامهای محسوب میشود، نویسنده در این بخش ادعاهایی را مطرح کرده است که نیازمند دلیل و سند تاریخی هستند. در ادامه به برخی از مشکلات مربوط به این بخش، به تفکیک اشاره میشود.
1. یکی از مهمترین مطالب ادعایی نویسنده مربوط به بخشی است که وی تاریخ خریداری منزل پدری امام در خمین را نقل و ادعا میکند که زادگاه امام خمینی در خمین را جد ایشان، در سال 1355ق خریداری کرده است: «جد ایشان که با دعوت اهالی خمین از نجف به این شهر مهاجرت کرده بود، این بنا را در 15ربیعالاخر 1355 خریداری کرد». (مدخل خمینی، صفحه 760)
جهت اطلاع نویسنده محترم باید گفت که تولد حضرت امام(ره) مربوط به سال 1321ق است.[42] بنابراین، چطور میشود که جد ایشان این خانه که زادگاه امام بوده است را در سال 1355ق یعنی 34 سال بعد از تولد ایشان خریداری کرده است! حال آنکه ورود سیداحمد هندی جد امام به خمین، مربوط به صد سال قبل از این تاریخ و در حدود 1250ق بوده و تاریخ ازدواج او در سال 1257ق بوده است و بنابر آنچه در همین مدخل ذکر شده، جد امام در اواخر سال 1285ق، یا اوایل 1286ق در خمین درگذشتهاند.(همین مدخل، ص666) با تاریخ مندرج در مدخل و با استفاده از مطالب نویسنده این بخش از مدخل، جد امام میبایست 105 سال بعد از ورودش به خمین و حدود 70 سال بعد از وفاتش این خانه را در خمین خریده باشند!
دقت در نقل تاریخ وقایع، مهمترین رکن در یک مدخل دانشنامهای است که به زندگی یک شخصیت مشهور میپردازد. اشتباهاتی از این دست ممکن است ناشی از عدم احاطه و تسلط علمی نویسنده باشد یا به بیدقتی و بیاطلاعی ارزیابهای محتوایی برگردد، یا به تسامح در مرحله انتشار مربوط باشد که در هیچکدام از این موارد، بروز اشتباهاتی از این دست، قابل اغماض، توجیه و پذیرش نیست و از این حیث، ضروری است متولیان دایرةالمعارف بزرگ اسلامی در اسرع وقت نسبت به اصلاح این مورد و موارد مذکور مشابه، اقدام نمایند تا با توجه به اعتبار و اشتهار این دایرةالمعارف در محافل علمی ایران و خارج از ایران، از بازنشر اشتباهات تاریخی-علمی در مورد زندگی امام خمینی، در داخل و خارج پیشگیری گردد.
2. در ذیل عنوان «بیت امام در قم»، جناب حمید انصاری، تاریخ ازدواج امام با بانو خدیجه ثقفی را در سال 1309شمسی درج کرده است: «امام خمینی(ره) پس از ازدواج با خانم خدیجه ثقفی در 1309ش، خانهای در خیابان ارم (محله الوندیه) اجاره کرد». (مدخل خمینی، ص760)
این تاریخ در حالی نقل شده که در جای دیگر از همین مدخل، تاریخ ازدواج امام، بهمن 1308ش مطابق رمضان 1348ق ذکر شده است. (مدخل خمینی، ص668) یعنی نویسنده علاوه بر اینکه در نقل تاریخ ازدواج دچار اشتباه شده است، حتی در تناسب با همین مدخل نیز، دچار تناقضگویی شده است. این مسئله، نشان از نوعی تشتت محتوایی و ناهمگونی در متن و دلیل عدم اطلاع نویسندگان یک بخش از مدخل، از بقیه مطالب نوشته شده توسط نگارندگان بخشهای دیگر همین مدخل است. البته در اصل، تناقض در یک مدخل با وجود برخورداری از چند نویسنده، امری است که باید در بخش ویرایش و ارزیابی محتوایی سامان یابد، خصوصا در مدخل مرتبط با بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران که قطعا ریاست محترم دایرةالمعارف آن را از نظر گذراندهاند.
3. در بخش دیگری از بحث، به منزل امام خمینی در محله یخچال قاضی به عنوان کانون مبارزات روحانیون اشاره شده، و نطقهای مهم امام در ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی و قیام 15خرداد را به منزل امام مربوط کرده است: «منزل امام در محله یخچال قاضی قم ... به محل مراجعه مقلدین امام و کانون گرم مبارزات روحانیون در ایران مبدل گشت. این مکان یادآور نطقهای مهم امام در ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی و قیام 15خرداد و سخنرانی تاریخی ایشان علیه کاپیتولاسیون میباشد». (مدخل خمینی، ص761)
گفتنی آنکه سخنرانی امام که منجر به قیام 15خرداد شد، در روز 13خرداد 42 و در مدرسه فیضیه انجام شده است نه در منزل ایشان در محله یخچال قاضی.[43] لذا عطف موارد فوق نادرست است و این سخنرانی ربطی به منزل ایشان ندارد که آن منزل یادآور این نطق مهم امام باشد.
در ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی نیز نطق تاریخی مشهور و مهمی که در عداد سخنرانیهای 15خرداد و کاپیتولاسیون باشد، از امام سراغ نداریم و ایشان در آن برهه تاریخی، بیشتر با نامهنگاری با علمای بلاد و انتشار برخی پیامها و اظهارنظر مکتوب پیرامون این مقوله (مانند درخواست توضیح از امام درباره مصاحبه نخستوزیر در تاریخ 21آبان 1341 انجام داده بود)، به فعالیت سیاسی میپرداختند. البته در کوران فعالیتهای سیاسی مربوط به واقعه انجمنهای ایالتی و ولایتی، سخنرانیهای کوتاه و در جمعهای نه چندان پرشمار، از امام سراغ داریم که نوعا در منزل ایشان انجام شده است. [44] همچنین پس از پیروزی روحانیت در نهضت دو ماهه مربوط به تصویب نامه انجمنهای ایالتی و ولایتی، امام در آغاز درسشان صحبتهایی را ایراد فرمودهاند[45] که این سخنرانی مهم نیز ربطی به منزل امام ندارد.[46]
4. در مورد بیماری حضرت امام و انتقال ایشان به بیمارستان قلب تهران نیز، به اشتباه تاریخ انتقال را روز 2بهمن 1358 نقل کرده است: «به دلیل عارضه قلبی و به توصیه پزشکان، در دوم بهمن 1358 جهت مداوا به بیمارستان قلب تهران منتقل شد». (مدخل خمینی، ص761)
گفتنی است، انتقال حضرت امام به تهران جهت مداوا، مربوط به روز 3بهمن 1358 است، نه 2 بهمن. تاریخ دقیق انتقال به تهران هم در روزنامههای رسمی درج شده است[47] و هم دفتر امام به مناسبت بیماری امام و انتقال ایشان به تهران، بیانیهای صادر کرده[48] که در آن، تاریخ دقیق انتقال را درج کرده است. متن این بیانیه به قرار زیر است:
«بسم الله الرحمن الرحیم.
ملت شریف مبارز ایران!
به علت مختصر کسالت قلبی امام، پزشکان معالج صلاح دانستند امام در یکی از بیمارستانهای قلب تهران بستری شود. به دنبال این تصمیم، امام ساعت 30/7 دقیقه بعدازظهر چهارشنبه 3/11/58 از قم به سوی تهران حرکت فرمودند. حال امام خوب، و جای نگرانی نیست. از احساسات پاک عموم مردم مبارز تشکر میکنیم.
قم- دفتر امام خمینی».[49]
5. در مورد بخش مربوط به بنای حرم امام خمینی نیز انتقاداتی به مدخل وارد است. از جمله آنها، عدم توجه به نقدهای مطرح شده به ساختار، معماری و تداعی معانی ملازم با مشاهده این بناست. نویسنده در روایتی یکسویه و کاملاً جهتدار، معماری حرم امام را مصداقی از معماری اصیل اسلامی و شیعی معرفی میکند که هر زائری را مجذوب میسازد! وی در این مورد مینویسد: «کلیات معماری و طرح حرم نشئت گرفته از روح معماری اصیل و سنتی اسلامی خصوصا شیعی است که با استفاده از ابعاد و هندسه خاص و مصالح و رنگها و تلفیق هنر و معماری اسلامی و مدرن، از آن نمادی ساخته است که هر بیننده و زائری را مجذوب خود میکند، خصوصا با توجه به وسعت حرم و ارتفاع بلند و مناسب و نیز یکپارچگی آن». (مدخل خمینی، ص762)
از آنجا که حضرت امام رهبر یک انقلاب دینی است و حرم ایشان یک مکان مقدس است، توجه به مفاهیم دینی مرتبط با معماری، و تداعی معانی القایی از مشاهده سازه حرم مطهر، مسئلهای بسیار مهم است که نباید از پرداختن به آن در بخش مربوط معرفی حرم امام غفلت میشد. در این نوشته، به انتقادات منتقدانی که معماری به کار رفته در ساخت حرم را کاملاً التقاطی و نه تلفیقی برمیشمارند، و همچنین به مصالح وارداتی برای تزیین حرم و نیز، به نام معمار غیر ایرانی سازه هیچ اشارهای نشده است.
نقد دیگری که پس از افتتاح سازه حرم در طیف گستردهای از زائران و دوستداران حضرت امام مطرح شد، تجملات غیرضروری و معماری اشرافی حرم بود. این نقدها وقتی به متولیان امر وارد میشد که زائران، به زیارت امامیآمده بودند که سادهزیستی، یکی از شاخصههای شخصیتی بارز او در تمام عمر بوده است. امامی که با تأسی به مولای متقیان، علی (ع)، تا واپسین روزهای حیات نورانیشان بر عهد با محرومین و بر سلوک سادهزیستی استوار بودند. یک نمونه از این سادهزیستی در مورد منزل ایشان در جماران، در همین مدخل اشاره شده و چنین آمده است: «امام توصیه کرده بود منزلی ساده برای او در نظر گرفته شود و گفته بود در غیر این صورت به قم مراجعت خواهد نمود». (مدخل خمینی، ص 761)
با این وجود، چگونه وقتی امام در تمام سالهای حیات خود، سادهزیستی را مبنای انتخاب خانه و استفاده از امکانات زندگی قرار میدهند، حتی اجازه تکمیل حسینیه جماران را نداده است، از ساخت حرمی مجلل و خارج از عرف که تداعی کننده نوعی تجمل و اشرافیت ناسازگار با روحیه و سیره امام است، ناراضی نباشند. بدیهی است توسعه حرم شریف امام و ایجاد امکانات مختلف به واسطه تشرف میلیونی زائران مزار ایشان، مورد نظر و نقد نیست، چه اینکه حسینیه ایشان در جماران نیز در زمان حیات امام در جوار بیت شریفشان مورد رفت و آمد مردم بود. آنچه مورد نقد جدی است زیورآرایی و تجملات غیر ضروری و زرق و برقهایی است که اذهان زائران را با پرسشهای جدی در مورد ناسازگاری این سازه با سیره و سلوک امام مواجه میکند. این رویه غلط و مغایر با سیره و اندیشه امام موجب دلآزردگی و ناراحتی طیفهای مختلف مردمی و موجب واکنشهای منفی بسیار، به متولیان بازسازی حرم امام شده است که در این نوشته هیچ بازتابی از این واکنشهای منفی مردمی و نخبگانی مشاهده نمیشود و نویسنده که خود از مسئولان و متولیان امر بوده است، در تمام بخشهای نوشته خود، تلاش در تجمید از کار ساخت حرم امام دارد و جز زیبایی چیزی نمیبیند و نمیگوید. در حقیقت به نظر میرسد نویسنده آبروی خود را به تمجیدِ مطلق از سازه حرم گره زده است و لذا نمیتواند یا نمیخواهد با بازتاب نقدهای مطرح شده، عملکرد خود و مؤسسه متبوع خود را زیر سؤال ببرد.
در این مدخل، به اشکالاتی که به بنای جدید حرم امام وارد شده است از جمله اشرافیتگرایی و تجملگرایی اشارهای نشده است. علاوه بر اینکه عدهای میگویند که این بنا کاملا التقاطی است نه اسلامی. در ادامه به بررسی این بنا از نگاه منتقدان میپردازیم.
امام در حکم اولیهای که برای مصلای تهران در روز 23آبان 1367 مینویسد: «انشاءاللَّه در کنار ساختن مصلاى تهران، در ساختن بینش کفرستیزى مسلمانان موفق باشید. ضمناً سادگى مصلا باید یادآور سادگى محل عبادت مسلمانان صدر اسلام باشد. و شدیداً از زرق و برق ساختمانهاى مساجد اسلام آمریکایى جلوگیرى شود. خداوند تمامى دستاندرکاران برپا کننده مساجداللَّه را تأیید فرماید». (صحیفه امام، ج21، ص188-ط189) در واقع بر سادگی تأکید کرده و زرق و برقها را مختص مساجد اسلام آمریکایی معرفی کردهاند. مؤسسه حفظ آثار امام به عنوان سازندگان بنای جدید حرم امام، دقیقا پا جای همان اسلام آمریکایی گذاشته و حرمی در شأن فراعنه و جباران برای امام خمینی تدارک دیدهاند.
مسیح مهاجری مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی و از نزدیکان هاشمی رفسنجانی، در یادداشتی به تاریخ 28 اردیبهشت 1394 با عنوان «فاصله حرم تا فرهنگ امام خمینی» مینویسد: «فضای بسیار وسیع، سقف و پایههای بسیار مستحکم و دیوارهای ضخیم بتونی اطراف، چنان توجه مرا به خود جلب کرده بودند که نتوانستم با حال عادی همیشگی مشغول زیارت شوم و بدون آنکه بفهمم چه کردهام از همان مسیر برگشتم و غرق در این تفکر شدم که آیا امام خمینی با این هزینه کردن برای مقبره خود موافق است؟ در مسیر رفت، به هتل، تالارها، پاساژها، فروشگاهها، گلدستهها، گنبدهای کوچک و بزرگ و سایر ساخت و سازهای پرزرق و برق که در مجموعهای با عنوان حرم امام خمینی ساخته شدهاند خیره شده بودم و بدون آنکه ذرهای تردید کنم آنها را وصلههای ناچسبی برای حرم امام خمینی یافته بودم، اما هنگامی که آن تونل و آن فضای وسیع و پرهزینه زیرزمین را دیدم، غربتی وصفناشدنی برای امام خمینی احساس کردم که تا آن روز، احساس نکرده بودم. در مسیر بازگشت، تا زمانی که به خانه رسیدم، نتوانستم خود را از سؤالی که با آن درگیر شده بودم رها کنم. فردای آن روز، آنچه دیده بودم را با یکی از دوستان مطرح کردم. او گفت طبقه بالای حرم را اگر دیده بودی چه میکردی؟»[50]
چند روز بعد محمدعلی انصاری سرپرست آستان امام خمینی و سرپرست مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، طی یادداشتی طولانی به مسیح مهاجری پاسخ داد: «جناب آقای مهاجری به یقین حرمهای ائمه و امامزادگان برجسته با همه رزق و برق و گنبد و گلدسته و رواق و ایوانهای طلاکاری شده و ضریحهای مرصع که هر روز بر شکوه و عظمت آنان افزوده میشود نه تنها - آنگونه که جنابعالی در نوشتهتان القا کردهاید- مایه غربت اهلبیت نیستند که مایه عظمت و افتخار شیعیان و یکی از مهمترین عوامل ماندگاری یاد و نام آنان میباشند. تصور نمیکنم میان زندگی زاهدانه مولای متقیان که به فرموده او شیعیان طاقت تحمل آن را ندارند با حرم مجلل او در نجف اشرف وصله ناچسبی وجود داشته باشد. من فکر میکنم مشکل از اینجا سرچشمه میگیرد که ما تصور کنیم حرم امام یعنی خانه امام در جماران و قم».[51]
یحیی نوریان کارشناسی ارشد معماری در مقالهای به نقد علمی بنای حرم امام خمینی پرداخت و چنین نوشت: «معماری جدید مرقد امام خمینی (ره) یک معماری التقاطیست که آمیختهای از معماری مسیحی، نگارههای اسلامی، عناصر ایران باستانی و یا عناصر ابداعی و دست آخر موتیفهایی شیعی را در کنار هم به نحوی غیراصولی و غیرهنرمندانه جمعکرده است. به این ترتیب مانند هر معماری التقاطی دیگر ظرفیت آن را دارد که در هر جزء خود ستودنی باشد و در کلیاتش انتقاد هر متخصصی را برانگیزد؛ هرچند به نظر میرسد به دلیل فرمایشهای گوناگون اولیای امر، چندان در اجزا هم موفق ظاهر نشده است. عمده تلاش در معماری اخیر حرم امام را میتوان معطوف به اشرافیت و استیلاطلبی مسئولین امر دانست که به نوعی با بدیلهای مسیحی عصر باروک تطابق دارد و با اشارات مستقیم رهبری در مورد خطر تحریف امام مستضعفین نیز بیارتباط نیست. جالب توجه آنکه در آن دوران نیز اشراف و اربابان کلیسای مسیحی فکر میکردند با تجمل و شکوه هرچه بیشتر میتوانند جایگاه اجتماعی خود را نزد مردم محکمتر کنند. فرار مسئولان امر از پاسخگویی و چماق معماری ایرانی اسلامی که بر سر منتقدان آوردهاند چندان دور از ذهن نبود؛ اما شگفتآورتر آن است که جریان متخصص معماری (شاید تنها به دلیل نزدیکی بیشتر فکری با جریان مسئول امر) در مقابل این حرکت نادرست و غیراصولی موضعگیری روشنی نداشتهاند. معماری این گونه حرم امام آنگونه که مسئول مستقیم امر گزارش میکند اصلا یک ضرورت نبوده است بلکه بیشتر فرصتی تلقی شده است تا شخصیت و نگاه و آرمان امام توسط جریانی خاص مصادره به مطلوب و وارونه نمایان شود و یک پایگاه اشرافی خاص در نقطهای مستعد برای جریانی خاص بنا شود».[52]
روزنامه کیهان نیز در یادداشتی به قلم ایرج نظافتی به نقد حرم امام پرداخت: «این روزها اگر راهتان به حرم مطهر امام خمینی(ره) افتاده باشد، حتما خواهید دید که دیگر از آن مرقد امام مستضعفین و پابرهنگان خبری نیست؛ بلکه با قصری باشکوه روبهرو میشوید که نمیتواند نماد امام مبارز و مخالف کاخنشینها باشد. و دیگر از آن مرقد زیبای امام که آجر آجرش با اشک و ماتم و اوج خلوص نیت مهندسان و معماران و کارگران و نجاران و آهنگران و... ساخته شده خبری نیست! ... اگر صریحتر بگوییم، دیگر نه در سایت جماران نیوز میشود امام خوبیها را به خوبی شناخت و نه در مرقد ایشان، که با معماری کاخگونه قصر پادشاهان را تداعی میکند! بلکه باید امام را از شیوه های دیگری شناخت و زیارت کرد».[53]
پژوهشگاه هنر و فرهنگ اسلامی حوزه هنری تهران، نشستی پژوهشی با موضوع «زیباییشناسی و مردمشناسی حرم امام خمینی(ره)» با حضور دکتر ابراهیم فیاض (مردمشناس)، دکتر محمد رجبی (تمدنپژوه)، حجتالاسلام رضا غلامی رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا، دکتر گودرزی(صاحبنظر معماری اسلامی) و دکتر وحید یامینپور به عنوان مجری در روز 20خرداد 1394 در سالن سلمان هراتی حوزه هنری برگزار کرد. در این نشست به طور تفصیلی به نقد و بررسی حرم امام خمینی پرداختند. دکتر فیاض در این جلسه گفت: «انقلاب امام انقلاب جهانی بود. تا چه حد جهانی بودن انقلاب امام و جهانی بودن شخصیت امام در شهرسازیهای شهر آفتاب اطراف مرقد امام تجلی پیدا کرده است. معماری و شهرسازی اطراف حرم امام فاجعه است. ما قاعدتاً باید جهانی بودن امام را در شهرسازی و معماری اطراف امام ایجاد کنیم که الان این نیست. باید یک شهر جهانی بسازیم. این شهری که مظهر انحطاط ماست، یعنی تهران را ببنید، آیا شهر آفتاب قرار است کاستیهای این را جبران کند. نه فکر نمیکنم. من که چیزی ندیدم. ... سازندگان حرم امام خمینی آنچه ساختهاند معماریاش نه ربطی به شخصیت امام دارد و نه ربطی به انقلاب اسلامی دارد و نه ربطی به آیندهای که انقلاب باید بسازد دارد -چون گفتم که این معماریها باید در آینده کنشساز باشد- و نه به آرمانها و امیدهایی که امام ایجاد کردند ربط دارد. مرقد امام در حال حاضر هیچ نسبتی هم نه با تهران و نه با شهرهای اطراف دارد».[54]
برای دیدن سخنان و نظرات بقیه اساتید شرکت کننده در این میزگرد، به منبع مورد اشاره رجوع کنید.
منابع:
[1]. صحیفه امام، ج8، ص179.
[2]. همان، ج6، ص534-535 و ج7، ص425-426.
[3]. همان، ج6، ص510 و ج18، ص272 و ج21، ص118.
[4]. مشخصات کامل نشر این ترجمه به این قرار است: اقتصاد ما: بررسیهایی درباره مکتب اقتصادی اسلام، سید محمدباقر صدر، ترجمه محمدکاظم موسوی و ع.اسپهبدی، انتشارات اسلامی قم با همکاری جهاد سازندگی مشهد، سراسر کتاب.
[5]. بخشهایی مربوطه از سخنرانی حضرت امام، برای قضاوت علمی در برداشت نویسنده، عینا نقل میگردد: «اسلام، و همین طور سایر حکومتهاى الهى و دعوتهاى الهى، به تمام شئون انسان از آن مرتبه پایین، مرتبه درجه پایین، تا هر درجهاى که بالا برود، همه اینها را سر و کار با آن دارد. مثل این حکومتها نیست که فقط به باب سیاست مُلکى کار داشته باشند؛ همان طورى که سیاست مملکتى دارد اسلام، و بسیارى از احکامش احکام سیاسى است، یک احکام معنوى دارد؛ یک حقایق هست، یک معنویات هست. چیزهایى که در رشد معنوى انسان دخالت دارد، احکام بر آن هست؛ چیزهایى که در تربیت معنوى انسان هست، بر آن احکام هست؛ و در مرتبه پایینترش هم که مرتبه اخلاق باشد، احکام اخلاقى دارد.- عرض مىکنم که- تربیتهاى اخلاقى مىکند اسلام. در مرتبه معاشرتش هم که هست، با هر کس معاشر باشد، حکم دارد اسلام. خودش- فى نفسه- احکام دارد، خودش با عیالش احکام دارد، خودش با اولادش احکام دارد، خودش با همسایهاش احکام دارد، خودش با هم محلهاش و جارش احکام دارد. با هم مملکتش احکام دارد، با همدینش احکام دارد، با مخالفینِ از دینش احکام دارد، تا بعد از موت. از قبل از اینکه اصلًا تولدى در کار باشد و قبل از زِواجْ احکام دارد تا زواج، و تا حمل و تا تولد و تا تربیت در بچگى و تربیت بزرگ تر و تا حد بلوغ و تا حد جوانى و تا حد پیرى و تا مردن و در قبر و ما بَعْدَ القبر. قطع نمىشود به همانى که توى قبر گذاشتند، مسئله تمام شد؟ اینها اول کار است. همه اینها، همه این زندگى بشر در اینجا و تربیتهایى که در اینجا عقلانى و اخلاقى و اینها مىشود، اینها آن وقتى که از این عالم منفصل شد و مرتبه کمال پیدا شد و مرتبه- عرض مىکنم- تجرد پیدا شد، مرتبه هر چه که پیدا شد، بعد از اینکه در قبر رفت، آن وقت عالم قبر- خودش- اولِ حیاتى است، حیات روحانى قبرى؛ حیات روحانى و معنوى- عرض مىکنم که- برزخى؛ [حتى] حیات روحانى بالاتر از برزخ. و اسلام و احکام اسلامى که خداى تبارک و تعالى این احکام را فرستاده است، مقصور به این عالم نیست و مقصور به آن عالم هم نیست؛ بسیارى از زمانها بر ما گذشت که یک طایفهاى فیلسوف و همان- عرض مىکنم که- عارف و صوفى و متکلم و امثال ذلک که دنبال همان جهات معنوى بودند، اینها گرفتند آن معنویات را، هر کسى به اندازه ادراک خودش، و تخطئه کردند قشریون [را]. تمام ما عداى خودشان را قشرى حساب کردند و تخطئه کردند بلکه وقتى دنبال تفسیر قرآن رفتند ملاحظه مىکنیم که، تمام آیات را، اکثر آیات را برگرداندند به آن جهات عرفانى و جهات فلسفى و جهات معنوى، و بهکلى غفلت کردند از حیات دنیاوى و جهاتى که در اینجا به آن احتیاج هست و تربیتهایى که در اینجا باید بشود؛ از این غفلت کردند. به حَسَب اختلاف مشربشان رفتند دنبال همان معانى بالاتر از ادراکِ- مثلًا- عامه مردم. و علاوه بر اینکه آن معانى را- مثلًا- تحصیل کردند، ما عداى خودشان را تخطئه کردند. و در همین اوان و همان عصر، یک دسته دیگرى که اشتغال داشتند به امور فقهى و به امور تعبدى، اینها هم تخطئه کردند آنها را: یا حکم الحاد کردند، یا حکم تکفیر کردند، یا هر چه کردند، آنها را تخطئه کردند. و این هر دواش خلاف واقع بوده. اینها محصور کردند اسلام را به احکام فرعیه؛ و آنها هم محصور کرده بودند اسلام را به احکام معنویه، به امور معنویه و به ما فوقالطبیعه. آنها- به خیال خودشان- ما فوقالطبیعه همه جهات هست؛ اینها هم- به خیال خودشان- احکام طبیعت و فقه اسلامى و اینهاست و دیگران همهاش بىجهت است. و اخیراً باز یک وضع دیگرى پیدا شده است و آن اینکه اشخاصى پیدا شدهاند، نویسندههایى پیدا شدهاند که متدیناند، خوبند، خدمتگزارند، چنانچه آنها هم خوبند، فقها هم خدمتگزار، متکلمین و فلاسفه هم خدمتگزار، اینها هم- همه هم- مىخواستند به اسلام خدمت بکنند، مىخواستند احکام اسلام را- او به حَسَب فهم خودش، او به حَسَب فهم خودش- براى مردم تشریح کنند و بیان کنند. حالا هم یک جمعى پیدا شدهاند که اینها نویسندهاند و خوب هم چیز مىنویسند لکن آیات قرآن را عکس آن چیزى که فلاسفه و عرفا آن وقت [مطرح] کرده بودند و همه مادیات را برمىگرداندند به معنویات، اینها تمام معنویات را به مادیات بر مىگردانند، عکس آنها.» (صحیفه امام، ج3، ص219-222)
[6]. نهضت امام خمینی، ج1، ص35.
[7]. سیدحمید روحانی ضمن اشاره به هر دو تاریخ، به تاریخ مندرج در شناسنامه اشاره کرده و آورده است که تاریخ صدور شناسنامه ایشان نیز 1313ش است. ر.ک. نهضت امام خمینی، ج1، ص44.
[8]. فرهنگنامه رجال روحانی عصر امام خمینی، ج1، ص360.
[9]. در منبع محل رجوع نویسنده مدخل، یعنی آقای سجاد راعی گلوجه در کتاب زندگی نامه و مبارزات آیتالله سید مصطفی خمینی، اسم مرحوم آقا سیدرضا صدر را به اشتباه سید محمدرضا درج کرده است که این اشتباه به سایر منابع مانند فرهنگنامه رجال روحانی عصر امام خمینی نیز سرایت کرده است. (زندگی نامه و مبارزات آیتالله سید مصطفی خمینی، ص25-26؛ فرهنگنامه رجال روحانی عصر امام خمینی، ج1، ص360.)
[10]. زندگی نامه و مبارزات آیتالله سید مصطفی خمینی، سجاد راعی گلوجه، ناظر: اسدالله بیات، عروج، تهران، دوم، 1389، ص28.
[11]. امید اسلام مجموعه مقالات پیرامون شخصیت علمی و مبارزاتی آیتالله سیدمصطفی خمینی (ره)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، عروج، تهران، اول، 1390، ص3. در این کتاب، در بخش نام اساتیدش به نام سیدحسن بجنوردی اشارهای نکرده است.
[12]. یادها و یادمانها از آیتالله سیدمصطفی خمینی، ج1، عروج، تهران، اول، 1376، ص35.
[13]. بازتابها و پیامدهای رحلت اسرارآمیز آیتالله مصطفی خمینی به روایت اسناد، سجاد راعی گلوجه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، دوم، تابستان 1391، ص28.
[14]. «محییالدین فاضل هرندی رایت خدمت»، مسیب کیانی نهاوندی، ستارگان حرم، ج26-27، زائر، قم، اول، بهار1389، ص166؛ فرهنگنامه رجال روحانی عصر امام خمینی، ج1، ص166-176.
[15]. در کتاب زندگینامه و مبارزات آیتالله سید مصطفی خمینی، به قلم سجاد راعی، و کتاب بازتابها و پیامدهای رحلت اسرارآمیز آیتالله مصطفی خمینی به روایت اسناد، خلط در ارجاع صورت گرفته است و علیرغم استفاده در مدخل، در بخش منابع هیچ اشارهای به نام کتاب نخست نشده است.
[16]. برای اطلاع از اسامی افراد مذکور در زمره شاگردان آقا مصطفی، بنگرید به؛ زندگینامه و مبارزات آیتالله سید مصطفی خمینی، ص32؛ و بازتابها و پیامدهای رحلت اسرارآمیز آیتالله مصطفی خمینی به روایت اسناد، ص28.
[17]. برای نمونه در مورد وکالت آقا مصطفی، برای دیدن سند مربوط به تاریخ 19/8/1343، میتوانید رجوع کنید به صحیفه امام، ج1، ص431.
[18]. صحیفه امام، ج3، ص235.
[19]. اشاره به شهادت سید مصطفى خمینى.
[20]. اقتباس از آیه 19 سوره شورى.
[21]. صحیفه امام، ج3، ص 235.
[22]. سید حمید روحانی در نقد خاطرات صادق طباطبایی پیرامون موضعگیری آقا مصطفی در مواجهه با جریانهای سیاسی منحرف و یا غیرانقلابی، چنین آورده است: «مواضع هوشیارانه و اندیشمندانه شهید سیدمصطفی خمینی در برابرکژیها و نادرستیهای برخی از گروهها و جریانهای مرموز مانند قطبزاده و اشکال و ایرادی که آن شهید به راه و روش آقاموسی صدر داشت، آقاصادق[طباطبایی] را بر آن داشت که به نیرنگ و خدعه روی آورد و دیدگاه سیدمصطفی درباره آقای صدر را اختلافی شخصی و به دور از اندیشههای والای اسلامی- سیاسی بنمایاند. («فرصتطلبان و منفعتپیشگان انقلاب اسلامی و رسوایی خاطرهنگاریهای بیحساب و کتاب: نقدی بر خاطرات صادق طباطبایی3» دکتر سیدحمید روحانی، فصلنامه پانزده خرداد، دوره سوم، س9، ش30، زمستان1390، ص231.)
[23]. نهضت امام خمینی، ج2، ص738.
[24]. این مشی اخلاقی در ایجاد ارتباط مطلوب بیت امام با بیت سایر مراجع نقش اساسی داشته است.
[25]. آنگونه که در کتب خاطرات متعدد ذکر شده است، ایشان از جمله مستشکلین درس امام در نجف بودهاند. حضور فعال در سایر دروس در حوزه نجف نیز موجب برهم زدن تفکر ناصحیح محافل حوزوی نجف نسبت به حوزه علمیه قم و شخص امام شد که قمیها را کمسواد میدانستند.
[26]. رنجنامه، ص20.
[27]. آیتالله شیخ شهابالدین اشراقی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، اول، پاییز1392، ص100و147.
[28]. در دهه اول انقلاب، واژه «خط3» به اندازه چپ و راست و لیبرال و خط امام در ادبیات سیاسی رواج داشت. همگان مرحوم سیداحمد خمینی را مبدع و رهبر جریان خط3 میدانستند و نقطه شروع این جریان، سخنرانی مرحوم سیداحمد خمینی در سومین سالگرد دکتر شریعتی در منزل ایشان بود. در این مراسم علی تهرانی، حسن لاهوتی، خانم شریعت رضوی، خانم متحدین و مادر رضاییها ضمن سخنرانی خود، هر کدام با طعنه و صراحت حملاتی را متوجه نیروهای اصیل کردند. سیداحمد خمینی در تاریخ 24 فروردین 1360 در مصاحبه مطبوعاتی خود، ضمن اذعان به استفاده از تعبیر خط سوم، شرح ما وقع را چنین بیان کرده است:
سؤال شد، نظرتان درباره خط سوم چیست؟
وی گفت بگذارید کمی به عقب برگردیم. شبی گفتند آقای علی تهرانی در جایی بود، رفتم تا به ایشان بگویم این گونه موضعگیریها را چگونه توجیه میکنید، آنجا که رفتم جمعیتی را دیدم به محض این که نشستم یک سری سؤال مطرح شد. من از اول عقیدهام این بوده است که عدهای هستند مکتبی و معتقد، که روی چشممان. عدهای هم هستند که مکتب را عنوان کردهاند و از آن نان میخورند. عدهای هم هستند اهل قلم و بیان و به اصطلاح روشنفکر، که هیچگونه شناختی از جامعه ندارند و فقط مواظباند عقب نیفتند که خطرشان کمتر از دسته دوم نیست. من گفتم و میگویم باید به اسلام راستین توجه کرد و این دو خط که باطل است را کنار گذاشت و خط سوم راستین است و تنها راه نجات است را دنبال کنیم. من بیش از این هیچ نگفتم، خط سومی که امام راهبر آن است. بعد شنیدم این نوار را پخش کردهاند و گفته شده که من جلساتی چه قبل از زمان صحبتم و چه بعد با اشخاصی داشتهام، این را تکذیب میکنم. من با هیچ کس جلسهای نداشته و ندارم. البته در آن جلسه صحبتهایی شد که اگر فرزند امام نبودم جواب میدادم، ولی سکوت را نافع دانستم. ر.ک: روزنامه اطلاعات؛ دوشنبه 24 فروردین 1360، شماره 16401، ص11.
علی حکمت سردبیر سابق فصلنامه «یاد» و سردبیر سابق روزنامه «خرداد»، نیز در گفتوگو با سایت تاریخ ایرانی، بر این باور است که سیداحمد خمینی ایده «خط سوم» را از اندیشههای شریعتی گرفته است. وی ضمن بیان خاطراهای در این زمینه، چنین میگوید:
«بعد از پیروزی انقلاب روز به روز موقعیت حاج احمد آقا تغییر کرد و حساستر شد و میان ما فاصله دورتر و دورتر شد... اما یک خاطره مهم را عرض کنم که مراسم سالگرد دکتر شریعتی در خانه وی برگزار شد و در آن جلسه خاص، بیشتر مبارزین قبل از انقلاب، دوستان دکتر، چهرههای سیاسی و... حضور داشتند و مسایل متعددی مطرح شد و خیلیها سخنرانی کردند. در آنجا مرحوم حاج احمد آقا حضور داشتند و بعد از سخنرانیهای زیاد، خودشان سخنرانی فوقالعادهای کردند که این سخنرانی در قطع جیبی چاپ شد و به دعوایی پاسخ دادند که سی و چند سال پیش در جامعه نوپای انقلابی ایران بین دو جریان فکری، یکی جریان معروف به حزب جمهوری اسلامی و جریان دیگری که تلفیقی از چند حزب، تفکر و گروه و معروف به جریان مخالف بود، پیش آمده بود. هر دو آن جریانات در یک چیز مشترک بودند و هر دو سر ناسازگاری با اندیشههای دکتر داشتند. طیف غالب اینجوری بود که باید مخالفت با دکتر را علنی میکردند؛ جریان چپ و رادیکال معتقد بودند صحبتهای دکتر اساس و پایه ندارد، مخالفت و ستیز با اندیشههای دکتر شروع شده بود و مرحوم حاج احمد آقا در آنجا این مسئله را شکافت و میگفت: «من بوی فرصتطلبی حس میکنم؛ عدهای در انقلاب نبودند و حال که به نان و نوایی رسیدهاند هر کس که با حرفشان و با اندیشههایشان همخوانی نداشته باشد را طرد میکنند.» در واقع یک جور همدلی با اندیشههای دکتر شریعتی ابراز کرد و گفت: «ما نیاز داریم یک خط سوم به وجود بیاوریم.» ایشان معتقد بود خطرناک است که با نگاه سنتی و متحجرانه به دین و انقلاب بنگریم و از امام، انقلاب و اسلام عبور کنیم، بلکه باید به خطی برسیم که از افکار تندرو و افراطی و رادیکال جلوگیری کند و معتقد بود خمیر مایههای خط سوم در افکار دکتر شریعتی است. اصولاً اوایل انقلاب دوستانی که شلاق خورده، زندان رفته و تبعید شده بودند از شعور و آگاهی برخوردار بودند و اندیشههای انقلابی برایشان مهم بود. این جمع با اندیشههای دکتر شریعتی، آیتالله طالقانی و امام آشنایی داشتند و آن جلسه هم جلسه خوب و تأثیرگذاری بود و به نظر من نماد شخصیت حاج احمد آقا همان سخنرانی است». (سایت تاریخ ایرانی، «گفتوگوی روزبه علمداری با علی حکمت: احمد خمینی ایده خط سوم را از افکار شریعتی گرفت» یکشنبه 28اسفند 1390 19:6، به آدرس: ttp://tarikhirani.ir
گذشته از منابع و مطالب پیشین، نشریه رمز عبور نیز در شماره 9، اسفند 1392، به موضوع «خط سوم» پرداخته است.
[29]. درج نامه سرگشاده سیداحمد در مورد واقعه کوچصفهان که در آن، نیروهای حزبالله به عنوان چماقدار خطاب شده است که اعتراض آنها به مرحوم لاهوتی را سوءقصد نامیده است. این نامه خطاب به نمایندگان مجلس شورای نوشته شده است. ر.ک: روزنامه اطلاعات، سهشنبه، 28بهمن 59، شماره 16362، ص10.
[30]. این نامه پاسخ آقای ناطق نوری را به همراه داشت که در نقد عملکرد مرحوم لاهوتی ایراد شد. برای اطلاع از کم و کیف این برخوردها بنگرید به؛ خاطرات ناطق نوری، ج1، ص237-238. و نیز مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی، دوره1، جلسه 115، تاریخ 3/12/1359.
[31]. این مدرسه از سالها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی توسط یکی از روحانیون انقلابی گیلان و از اعضای فداییان اسلام، به نام مرحوم حجتالاسلام سیدعلی میرعبدالعظیمی تأسیس شده بود و کانون تربیت نیروهای انقلابی در رشت محسوب میشد. به واسطه اختلاف نظرهای مؤسس مدرسه با مرحوم احسانبخش امام جمعه رشت، مرحوم سیداحمد شخصا ضمن سفر به گیلان، این مدرسه را در تقویت مرحوم احسانبخش تعطیل نمود. ر.ک: خاطرات منتشر نشده حجتالاسلام سیدعلی میرعبدالعظیمی، آرشیو مؤسسه مطالعات مبارزات اسلامی گیلان.
[32]. آنگونه که در همین مدخل نیز از ایشان به عنوان استاد سیداحمد نام برده شده است؛ بنگرید به صفحه 758 مدخل خمینی.
[33]. برای اطلاع از برخی تئوریپردازیهای کلان مرحوم سیداحمد خمینی بنگرید به؛ «نظریات سیداحمد خمینی درباره نحوه اداره مملکت»، روزنامه اطلاعات، 23مهر 1358، ش15977، ص1و2؛ همچنین بنگرید به: روزنامه اطلاعات، 24مهر 1358، ش15978، ص4و9.
[34]. برای اطلاع از برخی توصیههای امام پیرامون پرهیز از اغراقگویی در تاریخنگاری، بنگرید به؛ نهضت امام خمینی، دفتر اول، ص 14-24؛ امام ذیل عبارت «دانا و روشن ضمیر» که توسط سیدحمید روحانی به عنوان اوصاف مادر ایشان ذکر شده بود، خط میکشد و به عنوان تذکر، چنین مینویسد؛ شما از کجا میدانید که بانویی که سده پیش در یکی از روستاهای ایران میزیسته، دانا و روشن ضمیر بوده است؟ ر.ک: همان، ص14.
[35]. این واکنش در پی انتشار بخشی از اظهارات سعید امامی انجام پذیرفت که جزییات آن از حوصله این بحث خارج است.
[36]. نهضت امام خمینی، ج1، ص45.
[37]. این رویه جهتدار در روایت شخصیتهای سیاسی، مصداق بارز تحریف معنوی تاریخ انقلاب اسلامی است. توصیف نویسنده مدخل در روایت مواضع سیاسی سیداحمد در فرایند زمان، با نواقص و ناگفتههای پرشماری همراه است که با توجه به دسترسی نویسنده به همه اسناد مرتبط با مرحوم سیداحمدآقا، انعکاس گزینشی این اسناد و امتناع از درج برخی از ابعاد زندگی و مواضع سیاسی سیداحمد را باید ناشی از نوعی مهندسی جهتدار دانست که کاملا آگاهانه و عامدانه به نگارش چنین روایتی منتهی شده است.
[38]. رنجنامه، ص14.
[39]. همان، ص20.
[40]. همان.
[41]. با توجه به دسترسی نویسنده این بخش به اسناد خانوادگی امام خمینی، انتظار آن بود که مطالب این بخش، بیش از سایر سرفصلهای مدخل، مستند به اسناد و منابع متقن -اعم از اسناد منتشر شده و منتشر نشده- باشد.
[42]. نهضت امام خمینی، ج1، ص33.
[43]. صحیفه امام، ج1، ص243.
[44]. نهضت امام خمینی، ج1، ص203-206.
[45]. همان، ص225-230.
[46]. گفتنی است درسهای امام در این برهه در مسجد اعظم برگزار میشده است.
[47]. ر.ک: روزنامه اطلاعات، ش16058، پنجشنبه 4بهمن1358، ص2.
[48]. غیر از دفتر امام، شورای انقلاب، پزشکان امام، دفتر آیتالله مرعشی نجفی و برخی دیگر نیز بیانیههایی در این مورد صادر کردهاند.
[49]. روزنامه اطلاعات، ش16058، پنجشنبه 4بهمن1358، ص2.
[50]. روزنامه جمهوری اسلامی، س36، ش10310، دوشنبه 28 اردیبهشت 1394، ص3.
[51]. «پاسخ محمدعلی انصاری به شبهههای مطرح شده درباره ساخت حرم امام خمینی»، سایت خبرآنلاین، دوشنبه 11 خرداد 1394 - 14:25:46، به آدرس:
http://www.khabaronline.ir
[52]. «طاقهای رومی کلیسا در ترکیب چلیپا! / معماری جدید حرم امام (ره) چه ویژگیهایی دارد؟ + تصاویر»، یحیی نوریان، فردا نیوز، تاریخ انتشار: 22خرداد 1394 - 17:25، به آدرس:
http://www.fardanews.com/fa/news/423438
[53]. «روح منی خمینی بت شکنی خمینی(نگاه)»، ایرج نظافتی، روزنامه کیهان، یکشنبه10خرداد 1394، ص10.
[54]. «گزارش تفصیلی نشست علمی زیباییشناسی و مردمشناسی حرم مطهر امام خمینی(ره)»، 23خرداد 1394، سایت باشگاه هنرپژوهان جوان، به آدرس:
http://honarpajoohan.com
نظرات