درنگی بر نگاه ابزاریِ آلمان‌ها به ایران

چرا ایران برای آلمان اهمیت داشت؟


سید مرتضی حافظی
1266 بازدید

 از نخستین سال‌های قرن نوزدهم، ایران به دلیل موقعیت استراتژیک خود مورد توجه قدرت‌های بزرگ به‌ویژه انگلیس و شوروی قرار گرفته بود. کشورهای دیگر اروپایی با توجه به رابطه خود گهگاه گوشه‌چشمی به مناطق نفوذ و مستعمره‌هایِ این دو قدرت بزرگ داشتند. آلمان، پیش از جنگ جهانی دوم،‌ بنا بر ضرورت‌هایِ سیاسی اقتصادی و فرهنگی درصدد گسترش نفوذ خود برآمد. ابزارهای این کشور برای حضور در ایران بیشتر بر حول محور فرهنگ و اقتصاد می‌گشت و درصدد بود با استفاده از امکانات خود و تأکید بر برخی ویژگی‌های مشترک فرهنگی و ارتباطات اقتصادی،‌ به مناطق نفوذ دشمنان خود نزدیک شود. این نوشتار کوتاه از دریچه نگاه آلمانی‌ها به اهمیت ایران پیش از جنگ جهانی دوم برای نظام توسعه‌طلب و فاشیستیِ آلمان می‌پردازد.

فرهنگ، شاهراه ارتباط آلمان و ایران

علاقه‌مندی آلمان‌ها به ایران ریشه در ذخایر عظیم و موقعیت جغرافیایی این کشور قرار داشت. آلمان نازی با توجه به شرایط مبهم و خاص خود مجبور بود برای رسیدن به اهداف خود از هر وسیله ممکن استفاده کند و مسئله «حس معنوی» در این نمونه جایگاهی نمی‌توانست داشته باشد. سیاست دول معظم چنین ایجاب کرده است که برای حفظ منافع کشور و ملت خود روابط پیچیده و عجیبی با کشورهای دیگر برقرار کنند که بنا بر شرایط، از حالات مختلفی نظیر دوستی، بی‌اعتنایی، دشمنی و فدا کردن دوست دیروز تشکیل می‌شد. مقاصد دولت آلمان نازی نیز در گرو پیگیری چنین خط‌مشی‌هایی بوده است. در بررسی نگرش آلمانی‌ها به ایران پیش از جنگ جهانی دوم باید بر «سیاست گسترش نفوذ» آلمان، که همواره به‌عنوان یکی از سیاست‌های قدرت‌های بزرگ مطرح بوده است تمرکز کرد. مهم‌ترین ویژگی این سیاست این است که محدود و نتیجه‌بخش است.

در سیاست گسترش نفوذ، نتیجه ممکن است تسخیر یک کشور باشد، اما مقدمه ورود به سیاست یک کشور، گسترش روابط مبتنی بر نفوذ است که بیشتر وجه مسالمت‌آمیز دارد و با مبنای فرهنگی صورت می‌گیرد.1 باری، در این راستا موقعیت ویژه ایران در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس، مرزهای طولانی با شوروی، مرز مشترک با ترکیه و عراق، با توجه به جایگاه عراق در منطقه، به‌عنوان مرکز تبلیغات آلمان‌ها در ناسیونالیسمِ عرب، جنبه‌هایی از اهمیت ایران بود که آلمان‌ها از آن آگاه بودند. نخستین اقدام فرهنگی آلمان این بود که آنها تبلیغات وسیعی در مورد مشترک‌ بودن نژاد آریایی دو ملت ایران و آلمان انجام دادند. آنها هدف‌های دو کشور را هم در مبارزه با کمونیسم و امپریالیسم یکی نشان می‌دادند. بر همین اساس در سال 1315 رضاشاه را تشویق کردند که دستور دهد نام کشورش را در مکاتبات خارجی به‌جای پرس و پرشیا، ایران ــ موطن آریایی‌ها ــ بنامند.2

آنها اقداماتی در خلال جنگ جهانی اول و به‌ویژه تضمینِ استقلال و حاکمیت و تخلیه قوای خارجی از ایران را که بر اثر اصرار آلمان در عهدنامه «برست لیتوفسک» (1918م) قید شده بود3 به‌منظور تأکید بر استقلال و شوکت آریایی‌ها انجام دادند. یکی دیگر از مهم‌ترین اقدامات فرهنگیِ آنها ایجاد کرسی زبان فارسی در بعضی از دانشگاه‌های آلمان، انتشار مجله «ایران باستان» به زبان فارسی، اهدای ۷۵۰۰ جلد کتاب با حمایت روزنبرک کارشناس فرهنگی آلمان به ایران، ایجاد مؤسسه‌های ایران‌شناسی و شرق‌شناسی در آلمان، تأسیس انجمن ایران و آلمان با هدف شناساندن ایران به خارج و ایرانیان خارج از کشور بود.4

در حقیقت، این کتاب‌ها که با دقت و کارشناسی انتخاب شده بودند، در نظر بود خوانندگان ایرانی را با رسالت فرهنگی آلمان در شرق و پیوندهای نازی‌ها با فرهنگ آریایی آشنا کند. آلمان‌ها در حقیقت، از نژاد و قومیت آریایی، به‌عنوان ابزاری مهم برای تحکیم روابط دو کشور بهره بردند. علاوه بر این، دولت آلمان در فرمانی ویژه، قوانین و مقررات نژادی نورنبرگ را مشمول ایرانیان ندانسته و خلوص نژاد آریایی ایران را به رسمیت شناخت و طرح وحدت نژادی آریایی را مطرح کرد. آلمان‌ها با پشتکار و دقت تمام، به احساسات ناسیونالیستی ایرانیان دامن زدند و با تبلیغات خود پیرامون رؤیای یک ایران بزرگ، محافل روشنفکری و نظامی ایران را تحت تأثیر قرار دادند.

با این کار، آلمان‌ها نشان دادند که طرح مفصلی برای گسترش نفوذ فرهنگی و جذب ایران دارند؛ چیزی که تا این زمان، حتی بریتانیایی‌ها هم در آن مانده بودند.5 به‌عبارت‌دیگر آلمانی‌ها از اهمیت ایران در رسیدن به اهداف خود در توسعه ارضی و سیاسی آگاه بودند و برای تحقق چنین اهدافی، ‌استفاده از ابزارهای فرهنگی بهترین و در دسترس‌ترین وسیله‌ای بود که می‌توانست از طریق تأکید بر مشابهت‌های نژادی و فرهنگی زمینه را برای نفوذ آلمان‌ها فراهم آورد.

در نوامبر 1935م دکتر یالمار شاخت، وزیر اقتصاد آلمان، به تهران آمد. یک قرارداد تهاتری در دسامبر 1935م (1314ش) امضا شد. ... به یمن این قرارداد، مشکل اصلی ایران در زمینه تجارت خارجی کشور (کمبود ارز مورد نیاز) حل شد و نقش آلمان در اقتصاد ایران بار دیگر اهمیت پیدا کرد

اقتصاد، نقطه قوت آلمان و نقطه ضعف ایران

اقتصاد ایران درنتیجه اقدامات مدرنیزاسیونیِ رضاشاه نتوانسته بود همپا با تحولات جهانی پیش رود. اقتصاد به‌عنوان پاشنه آشیل ایران،‌ آلمان‌ها را بر آن داشت تا با استفاده از این ضعف به دنبال تأمین منافع خود در ایران برآیند. به‌عنوان‌مثال در سال‌های قبل از جنگ جهانی دوم آلمانی‌ها در صنعتی کردن ایران بدون ادعا در راستای اهدافی که داشتند اقداماتی را انجام دادند. بر اساس این نگاه استراتژیک به ایران، در نوامبر 1935م دکتر یالمار شاخت، وزیر اقتصاد آلمان، به تهران آمد و در مورد توسعه روابط بازرگانی دو کشور با مسئولان ایران مذاکراتی انجام داد. یک قرارداد تهاتری در دسامبر 1935م (1314ش) امضا شد. مدت این قرارداد سه سال بود و مبنای تجارت ایران و آلمان درهر سال چهل‌میلیون مارک تعیین شد. به یمن این قرارداد، مشکل اصلی ایران در زمینه تجارت خارجی کشور (کمبود ارز مورد نیاز) حل شد و نقش آلمان در اقتصاد ایران بار دیگر اهمیت پیدا کرد.

در عرض پنج‌ سال صادرات آلمان به ایران پنج‌ برابر شد و این کشور بزرگ‌ترین خریدار مواد خام صادراتی ایران گردید. صدها مهندس و کارشناس آلمانی وارد ایران شدند و کالاهای آلمانی با شرایط سهل در اختیار ایرانیان قرار گرفت. در سال 1938م خط کشتی‌رانی مستقیم بین هامبورگ و خرمشهر دایر گردید و شرکت هواپیمایی لوفت‌هانزا خط هوایی مستقیم تهران ــ برلن را برقرار ساخت.6 همچنین در زمینه صنعتی نیز آلمانی‌ها با مشارکت در نوسازی صنعتی ایران، اهداف خاص خود را دنبال می‌کردند.

آنها ضمن مشارکت در ساخت کارخانجات، بر معادن و بهره‌برداری از آنها نیز نظارت داشتند. این موضوع فرصت مناسبی برای این کشور فراهم آورد تا سهم مهمی از این فعالیت‌های اقتصادی و صنعتی در کشور را به خود اختصاص دهد.7 افزایش وابستگی ایران به متخصصان فنی آلمان به احساسات هواخواهی از آلمان دامن زد.8 این اقدامات بیش از آنکه از حس اشتراکات فرهنگی و نژادی نشئت گرفته باشد،‌ بیشتر به خاطر تهدید امنیت انرژی و مستعمرات انگلیس و فلج کردن جهان سرمایه‌داری صورت می‌پذیرفت.9

به‌طور خلاصه جمهوری وایمار برای توسعه روابط خود با ایران برنامه‌ریزی خاصی کرده بود که اصول این برنامه‌ها را می‌توان در اهداف زیر خلاصه کرد: 1. آماده کردن زمینه روابط از طریق تسلط بر خطوط ارتباطی و به‌کار گرفتن این خطوط برای حمل‌ونقل محصولات آلمان به ایران؛ ۲. نفوذ سیاسی در ایران و جلب‌توجه رضاشاه از طریق نفوذ در اقتصاد ایران؛ ۳. جذب ایران به حوزه نظامی. آلمان در خاورمیانه در پی یک پایگاه اقتصادی و نظامی برای رقابت با انگلیس بود که ایران گزینه مناسبی برای اجرای این امر قلمداد می‌شد.10 آلمان‌ها که اقدامات اقتصادی خود را در پیروی از مطامع سیاسی و نظامی کشورشان انجام می‌دادند، همانند صحنه نبرد نتوانستند آن را مطابق با خواست خود به پایان برند.

فرجامِ سخن

موقعیت استراتژیک ایران از قرن نوزدهم بر قدرت‌های بزرگ آشکار شده بود. کشف ذخایر نفتی و همچنین برافروزی جنگ‌هایی به وسعت جهان،‌ اهمیت حفظ و نفوذ در کشورهای خاورمیانه را دوچندان ساخته بود. بنا بر چنین اهمیت‌هایی آلمان در سال‌های پیش از جنگ جهانی دوم سیاست‌های اقتصادی و فرهنگی خود را برای نفوذ در ایران به‌عنوان یکی از مناطق نفوذی روس و انگلیس آغاز کرده بود. درحالی‌که سیاست‌های فرهنگی آلمان ایران را از نظر نژادی به آلمان‌ها پیوند می‌داد سیاست‌های اقتصادی زمینه را برای وابستگی بیشتر به این کشور فراهم می‌ساخت. آلمانی‌ها با استفاده از این دو ابزار ایران را وسیله‌ای برای تهدید منافع رقبای خود می‌دانستند و همه تلاششان را به‌کار بستند تا بتوانند ایران را در جبهه متحد خود نگاه دارند. علی‌رغم این تلاش‌ها آلمان‌ها بازی را به رقبای اصلی خود به‌ویژه انگلستان با سابقه استعماری طولانی، شوروی با نفوذ فراوان در مرزهای شمالی، و آمریکای تازه‌نفس با وجهه مثبتی که در نزد ایرانیان داشت واگذار کردند و برخلاف خواست آلمانی‌ها ایران پل پیروزی متفقین شد و کشوری که هیتلر به‌درستی اهمیت آن را دریافته بود،‌ در دامان جبهه مخالف افتاد.

 پی نوشت ها :

1. نورالدین نعمتی، «گسترش نفوذ آلمان در ایران، 1320-1313»، پژوهش‌های علوم تاریخی، دوره 4، ش 1 (بهار و تابستان 1391)، صص 194-195.

2. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، نشر البرز، 1374، ص 49.

3.علیرضا امینی،تاریخ روابط خارجی ایران دردوران پهلوی، تهران،صدای معاصر،1386، ص 47.

4. فاطمه پیرا، روابط سیاسی ـ اقتصادی ایران و آلمان بین دو جنگ جهانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 145.

5. نورالدین نعمتی، همان، ص 196.

6. سیدجلال‌الدین مدنی، «روابط ایران و آلمان در تاریخ معاصر»، زمانه، ش 60 (1386).

7. فاطمه پیرا، همان، صص 256-260.

8. کاوه فرخ، ایران در جنگ: از چالدران تا جنگ تحمیلی، ترجمه شهربانو صارمی، تهران، ققنوس، 1397، ص 463.

9. روح‌الله اسلامی، ارزیابی الگوی سیاست خارجی ایران بین دو انقلاب، ج 1، تهران، اداره نشر وزارت امور خارجه، ص 164.

10. حسین رفیع و مجید عباس‌زاده مرزبالی، «بررسی روابط ایران و آلمان از آغاز دوره پهلوی تا پایان جنگ جهانی دوم (1324-1304ه.ش)»، فصلنامه مطالعات تاریخی، سال هفدهم، ش 63 (زمستان 1397)، صص 129-152.


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران