بانوی تمام عیار

گذری بر زندگی مادر رهبر معظم انقلاب از کتاب «شرح اسم»


بانوی تمام عیار

در واقع سرنوشت هر فردی را تربیت خانوادگی او رقم می‌زند و کلید این تربیت در دستان مادر خانواده است، این بدان معناست که حتی سرنوشت یک جامعه را مادران آن جامعه تعیین می‌کنند، چراکه عنصر اصلی رشد و پیشرفت هر جامعه، یعنی نیروی انسانی را مادران آن سرزمین رشد و پروبال می‌دهند. در این میان سیدعلی خامنه‌ای در دامن پر مهر مادری پرورش‌یافته است که در بین مادران از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده است.

بانو خدیجه میردامادی، مادر رهبر معظم انقلاب؛ مشی تربیتی خاصی داشت که روایت بخشی از آن در صفحات 24 تا 27 از کتاب «شرح اسم» به رشته تحریر درآمده است. کتابی که در تابستان 1391 توسط مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی منتشر شده است.

 

برای خدا

بانو خدیجه، تنها فرزند آیت‌الله سیدهاشم نجف‌آبادی میردامادی از همسر نخست بود. مادر خدیجه، بی‌بی سکینه زود از دنیا رفت. […] خدیجه خانم در پانزده سال نخست زندگانی از محضر علمی پدر بهره برده و غیر از مواد معمول، با برخی متون نیز آشنایی یافت.

وی همراه پدر به ایران مهاجرت کرد و در 20 سالگی، به عقد سیدجواد خامنه‌ای درآمد. اندوخته علمی بانو خدیجه با مطالعات در تفاسیر قرآن و کتب تاریخی چون روضه الصفا، به جایی رسید که زندگی انبیاء، امامان معصوم و شخصیت‌های قرآنی را در قالب داستان‌ها و روایت‌های شنیدنی برای فرزندانش باز می‌گفت. بانو خدیجه با دعا و مستحبات مأنوس بود؛ از اعمالی چون ام‌داود، ادعیه‌ای مانند عرفه و نمازهایی چون جعفر طیار غفلت نمی‌ورزید. او فرزندان خود را در این مؤانست شریک می‌کرد. در حیاط کوچک خانه فرش می‌انداخت و دعاها و اعمال روز عرفه را همراه فرزندانش به‌جا می‌آورد.

وی قرآن را با صدایی خوش تلاوت می‌کرد،[…]او در گفتار و رفتار عوام گریز بود و ترجیح می‌داد با زنانی نشست و برخاست کند که ویژگی‌های نزدیک به او داشته باشند. […] سیدمحمدحسن کوچک‌ترین فرزندش می‌گوید: «مادرم تنها یک نفر را با تمام وجود خانم» خطاب کرد و او همسر امام خمینی بود.»

بانو خدیجه زنی شجاع بود و این خصلت در همه امور زندگی او نمود می‌یافت. […] در منزل ما معروف بود که اگر پدرم مرد محجوب و دور از غوغایی هست، مادرم زنی است که در آن جایی که لازم باشد در مسائل غوغایی وارد می‌شود، اظهار نظر می‌کند.

این ویژگی در دوره مبارزه پسرانش با حکومت پهلوی، بارها، چه در برخورد با مأموران دستگاه امنیتی و چه در ملاقات با پسران زندانی اش بروز داشت. می‌گویند در این موارد دیده نشد که زبان التماس به کار برد و در برابر اهانت یا درشت‌گویی‌های مأموران کوتاه بیاید. کسی یاد ندارد بانو خدیجه در میان خانواده یا نشست‌های خویشاوندی از زندان رفتن فرزندان خود شکوه کرده باشد. او در برابر اظهار ترحم دیگران می‌ایستاد و به آنان گوشزد می‌کرد که این اقدام دلسوزی ندارد؛ مبارزه کرده، در راه خدا زندان رفته؛ اگر افتخار نمی‌کنید، به ترحم شما هم نیازی نیست. هر بار از زندان می‌آمدم بیرون، می‌شنیدم که مادرم برخوردهایش این طوری بوده، مقدار زیادی از خستگی من در می‌آمد.

 

نفرین پهلوی

خانم میردامادی وقتی برای دیدار پسرانش به زندان می‌رفت، مادرانه حرف نمی‌زد و از رنجی که می‌کشید واگویه نمی‌کرد. آنان را به کوتاه آمدن در فعالیت‌های سیاسی تشویق نمی‌نمود. کلمه‌ای نمی‌گفت که روحیه پسرانش را بلرزاند. با مأموران زندان در بیرون یا درون اتاق ملاقات بی اعتنا رفتار می‌کرد و زبانش تند و تیز بود. پسر کوچکش، سید محمد حسن، می‌گوید: «شیری که مادرمان به ما داد با نفرت از پهلوی عجین بود.»[…]

زمانی که پسرش، سیدعلی خامنه‌ای، مباحثی را در سخنرانی‌های خود آغاز کرد که طرفداران زیادی از جوانان، روشنفکران و دیگر طبقات مردم پیدا نمود، بانو خدیجه نیز به پای سخنان پسر می‌نشست و با چشم قبول به آن می‌نگریست. بی‌آنکه از حضور هزاران نفر در پای منبر فرزندش هیجان زده شود، حرف‌های او را تصدیق می‌کرد و از این بابت تشویقش می‌نمود.

 

حل المسائل مردم | امین مردم

حاجیه خدیجه میردامادی مرجع برخی از زنان محل یا شهر بود، برای حل اختلاف تا پرسش از مسائل شرعی، و طلب استخاره تا درخواست دعا برای گشایش مشکلات به او مراجعه می‌کردند. وی با گشاده رویی آنان را می‌پذیرفت. این مراجعات پس از انقلاب بیشتر شد. زن‌ها با این امید که پسران خانم میردامادی توان حل مشکلات آنان را دارند، پیش او می‌آمدند. وی نیز با تماس‌های تلفنی، گاه به زبان خوش و گاه با عتاب از پسران دست اندرکارش خواستار گشایش امور مراجعین می‌شد.

حاجیه خدیجه میردامادی در 10 مرداد 1388 بر اثر سکته قلبی درگذشت. آرامگاه او در حرم امام رضا(ع)، کنار شوی اش واقع است.