مصاحبه با مرحوم حجت الاسلام دکتر احمد احمدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی
11116 بازدید
اشاره:
«حجت الاسلام دکتر احمداحمدی عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی جمعه شب هجدهم خرداد 1397 در بیمارستان امام خمینی (ره) درگذشت. وی از سال 1360 به عنوان عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی فعالیت داشت و بنیانگذار سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) بود و حدود 33 سال مدیریت این سازمان را بر عهده داشت. همچنین از مؤسسان دانشگاه تربیت مدرس و در هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی، نماینده مردم تهران بود. به همین مناسبت به بازنشر مصاحبه خبرگزاری فارس با او در آبان 1392 می پردازیم.»
حجتالاسلام احمدی حضور دراز مدتی در شورای عالی انقلاب فرهنگی داشته و از شخصیتهای مختلف فرهنگی و علمی کشور خاطرات فراوانی دارد، از جمله اینکه او میگوید: نخستین پولی را که برای تأسیس انتشارات سمت در نظر گرفته شد، یک میلیون کمک امام خمینی(ره) بود و از درخواست ایشان تا دریافت پول خاطرهای است که وی تعریف میکند.
از جمله آثار ارزشمند حجتالاسلام احمدی میتوان به «تأملات در فلسفه اولی(ترجمه)»، «نقد تفکر فلسفی غرب»، «تأسیس مابعدالطبیعه اخلاق»، «بنلایههای شناخت»، و «پادزهر در نفی انکار نزول وحی» و ... اشاره کرد، وی یکی از کارهای اثرگذار در تاریخ زندگیاش را تأسیس سازمان انتشارات سمت دانست.
حجتالاسلام احمدی مقالاتی نیز درباره فلسفه کانت، علم و دین، سنت و مدرنیته، قرائت دین، عقل رابطه با دین و عرفان و ... کار کرده است، وی دوستان و آشنایانی چون شیخ جعفر مجتهدی نیز داشته است.
وی معتقد است که رهبر معظم انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای یکی از فرهنگیترین شخصیتهایی هستند که وی تاکنون در طول زندگی خویش دیده، وی تلاش بسیاری برای اعتلای علوم انسانی در کشور انجام داده از شورای عالی انقلاب فرهنگ گرفته تا سازمان تحقیق و مطالعه کتب علوم انسانی (سمت) در دوران جوانی تا کنون.
حجتالاسلام احمدی میگوید که لحظهای وقتش را به جز مطالعه نمیگذراند، حتی در ایام تعطیلات و در منزل باز هم مطالعه میکند و شبانه روز بیش از چهار یا پنج ساعت نمیخوابد و بیشتر وقتش را به مطالعه میگذراند.
حجتالاسلام احمدی که نویسنده کتاب «معارف» عمومی دانشگاهی است، برای بازنشسته شدن در سازمان سمت آمادگی دارد اما میگوید این مسئولیت بزرگی است و تا زمانی که فرد مناسب برای اینجا را پیدا نکنم، از فعالیت کنار نمیکشم.
صبح یکی از روزهای شهریور ماه به سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی رفتیم و زمان زیادی را برای اینکه بتوانیم در ساعت قرار گذاشته شده با استاد گفتوگو کنیم گذراندیم، در تمام این مدت به کتابخانه ایشان سر زدم و کتابهایشان را تورق کردم، پس از ساعاتی ایشان ما را به حضور پذیرفتند، اما با همان سن و سال و پیشکسوتی که داشتند بابت تأخیرشان بسیار عذر خواستند و مرا شرمنده خود کردند، ایشان با لبخند و صبر و حوصله بسیار به سؤالاتم پاسخ گفتند.
گپوگفت فارس با حجتالاسلام احمد احمدی را در ادامه میخوانیم:
*استاد در ابتدا لطفاً درباره تولد، محل زندگی و نحوه آغاز تحصیلاتتان توضیح دهید؟
-من در سال 1312 هجری شمسی در یکی از روستاهای ملایر به دنیا آمدم که پس از فراگیری دروس مقدماتی در همان ملایر به حوزه علمیه بروجرد رفتم و پنج سال آنجا دروس دینی خواندم و دوباره به محل تولدم برگشتم، پدر و برادرانم کشاورزی میکردند، من هم به آنها کمک میکردم، اما پس از آن به قم بازگشتم.
*چه شد که به حوزه رفتید؟
-انگیزه مذهبی مرا به این سمت کشاند.
*پس تا چه سطحی در حوزه تحصیل کردید؟
- سال 36 من طلبه شدم، وقتی به حوزه علمیه قم رفتم، دروس تفسیر و فلسفه اسلامی را در سطوح عالی (اسفار و شفاء) و در محضر استاد علامه طباطبایی خواندم و فقه و اصول را محضر آیات عظام بروجردی، مشکینی، محقق داماد، نجفی مرعشی و بروجردی و امام خمینی(ره) خواندم، بنابراین من تا سال 62 قم بودم و پس از آن مجبور شدم که به تهران بیایم و عضو شورای انقلاب فرهنگی شدم و تاکنون نیز در این خراب آباد با هوای خاکستری زندگی میکنیم.
* چه زمانی در دانشگاه تحصیل کردید؟
-من همزمان با حوزه، در رشته فلسفه غرب نیز در دانشگاه تهران دکترا گرفتم، در سال 52 عضو هیئت علمی دانشگاه تهران شدم و چند دهه است که در حوزه فلسفه تطبیقی در مقطع دکتری در دانشگاه تدریس میکنم.
*استاد من شنیدم که شما به دعوت یحیی مهدوی پیش از انقلاب برای تدریس به دانشگاه تهران دعوت شدید و این دعوت را هم به درخواست شهید مطهری پذیرفتید. این طور است؟
-خب! من لیسانسم را همان طور که گفتم دانشکده الهیات دانشگاه تهران گرفتم، البته آنچه که ما از حوزه آموختیم، آن زمان از دانشگاه نمیتوانستی یاد بگیری و حوزه بسیار فراتر بود، خلاصه مرحوم آیتالله بروجردی، آقای مرعشی و اینها هم دانشگاه آمده بودند و ما هم با زحمت فراوان یک لیسانسی در دانشکده الهیات گرفتیم و چیز زیادی یاد نگرفتیم! بنابراین به رشته فلسفه غرب رفتم و تا دکتری خواندم، خدا رحمت کند، یحیی مهدوی خیلی به من لطف داشتند، به ظاهر نمیخورد که ایشان با این لباس روحانیت خیلی ارتباط خوبی داشته باشند، اما نگاه او تنها به علم و رفتار افراد بود، من هم همیشه آدم منظمی بودم، برخلاف امروز که شما را اینجا معطل کردم!
بنابراین در کلاسهای درس هم غیر از نظم و درس خواندن از من چیزی ندیدند، بنابراین برای من کلاس گذاشتند و وقتی که فوق را گرفتم و دکتری میخواندم، مخصوصاً وارد مسائل حوزه شدم، برایم کلاس گذاشتند و من هم درسهای متون فلسفه به زبان انگلیسی و فلسفه اسلامی را خوب از عهدهاش بر میآمدم، بنابراین مهدوی برای افرادی که به نظرش با استعداد بودند، کلاس میگذاشت، اگر خوشش میآمد، آنها را به کار دعوت میکرد، بنابراین با لباس روحانیت و یا از فرنگ برگشتهها مشکلی نداشت.
بگذریم خدا ایشان را بیامرزد به زبان فارسی بسیار تعصب داشت، گاهی میگفت این زبان فارسی را دو دسته خراب کردند، یکی این فرنگ رفتهها و دیگری آخوندها اما امثال سعدی، بیهقی و مرحوم مطهری نگهبان زبان ما بودند، من هم که فارسی خوب میخواندم، بنابراین من چند ترمی درس دادم و زمانی که قم بودم، ایشان مرا به دانشگاه تهران دعوتم کردند، با من تماس گرفتند و گفتند که میخواهند من عضو گروهشان شوم، من هم دودل بودم و گفتم که نمیدانم باید فکر کنم، آخر دانشگاه آن دوره سال 52 یا 53 آن هم دانشکده علوم انسانی، مرا واقعاً مردد میکرد، من از مرحوم آیتالله مطهری مشورت گرفتم، حتی آیتالله شریعتمداری و مرحوم بهشتی و در انتها هم حاج احمد آقا خمینی درخواست دادم که نظر امام را که آن زمان عراق بودند، بپرسند ایشان خود پاسخ داد که حاج آقا میگویند که شماها بروید حضورتان در دانشگاه لازم است.
باز هم من مقداری تردید داشتم، من هم در کل عمرم دو بار استخاره کردم که یک بارش اینجا بود خلاصه به گروه فلسفه دانشگاه تهران پیوستیم که خدا را شکر اثرش تا کنون مشخص است و با دانشجویان و ارتباط با اساتید توانستم به برنامهریزی که میخواهم در دانشگاه تربیت مدرس انجام دهم، برسم.
*شما حدود شصت سال است که در حوزه فرهنگی فعال هستید، لطفا ًشرحی از کارهایتان مخصوصاً چگونگی حضورتان در شورای عالی انقلاب فرهنگی و سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی (سمت) ارائه دهید؟
-یک مقدمهای بگویم که من از سال 39 یا 40 که مرحوم بروجردی به رحمت خدا رفتند، مقلد مرحوم امام خمینی(ره) بودم و مدتی هم پای درس ایشان حضور داشتم، پس از انقلاب و حتی در حین شکلگیری انقلاب با ایشان ارتباط داشتم و این طبیعی است که در شکلگیری انقلاب نقش داشته باشم و بنابراین از 5 دی ماه سال 60 به فرمان حضرت امام(ره) در ستاد انقلاب فرهنگی حضور پیدا کردم.
آن دوره دانشگاهها تعطیل شده بود، امام هم دستور داده بود که دانشگاهها با قوت باز شود، ما هم بر این اساس تلاش زیادی میکردیم که در حد مطلوب دانشگاهها را راهاندازی کنیم، بنابراین تا ساعت یازده و دوازده شب تلاش میکردیم تا دانشگاه باز شود و گاهی ده تا پانزده برنامه را روزانه تدوین میکردیم، تایپ و تحویل و آماده سازی آنها انجام میشد.
به تدریج ستاد انقلاب فرهنگی کارهای دانشگاهیش را به وزارت علوم واگذار کرد و به شورای انقلاب فرهنگی تبدیل شد، دورهای که مقام معظم رهبری رئیس جمهور بودند و ایشان پیشنهاد این کار را دادند، بنابراین ما هم کارهای وزارت علوم و برنامهریزی فرهنگی و هم ستاد شورای انقلاب فرهنگی را انجام میدادیم، از سال 63 ستاد تبدیل به شورا شد و البته تلاش برای اینکه دانشگاه مرکزی برای تربیت افراد انقلابی باشد از سال 60 صورت گرفت.
*در این راستا چه گامهایی در دانشگاهها برداشته شد؟
-در این زمینه دانشگاه تربیت مدرس به عنوان مدرسه تربیتی تأسیس شد و من نیز مسئول دانشکده علوم انسانی شدم و در حقیقت مسئول دانشگاه هم بودم، از بیرون دانشگاه با فعالیتهای ما مخالفت میکردند که این کار شنا کردن خلاف جریان آب است و نمیتوان به سرانجام رساند، اما ما مقاومت کردیم و به تربیت اساتید پرداختیم و سه یا چهار دانشکده هم تأسیس شد.
*استاد مسؤلیت سنگینی داشتید...
-بله من رئیس دانشکدهای بودم که بزرگترین و حساسترین دانشکده بود و حدود 700 تا 800 دانشجوی فوق لیسانس تا چهار سال تربیت کردیم، اما بعد دیگر آنجا را رها کردم، اما در یک دورهای همزمان با اینکه مسئولیت دانشگاهی داشتم، در سازمان سمت خود هم نیمه دوم سال 64 وظیفه ریاست را بر عهده گرفتم، البته مایل به این کار نبودم، حتی دو بار هم استعفا دادم.
*چرا؟
-من اعتقادم این بود که مرکزی برای کتابهای درسی دانشگاهی و مبنایی علوم انسانی کار دشواری است، حتی در ابتدا کارها خیلی روشن نبود و فقط یک چشماندازی از آن داشتم، من هم از سال 64 این کار را شروع کردم، در حالی که تا سال 74 هم در دانشگاه تربیت مدرس مسئولیت داشتم، نام این سازمان را هم سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها گذاشتم و سمت را از حروف این عنوان گرفتم.
*وظیفه ابتدایی در این سازمان چه بود؟
-از همان ابتدا به ما گفتند که شما کتاب تهیه کنید و چاپ و انتشار آن را به بخش خصوصی یا جای دیگری بدهید، البته از یک نظر حق بود، چون واقعاً همه این کارها با هم سنگین بود، ولی من اعتقادم این بود که ما کتاب را تولید و دست بخش خصوصی بدهیم، معلوم نیست که چه اتفاقی با این امانت ما بیافتد، ما که کاسب نبودیم و میخواستیم برای دانشگاهها خدمتی کنیم تا کتاب با قیمت مناسب، بیغلط و به موقع در سراسر کشور به دست دانشجو برسد، همین باعث شد تا بخش نشر و پخش را هم بر عهده بگیریم، الان البته به دنبال این هستیم که این بخش را جدا کنیم که البته باز هم وابسته به ما باشد تا دیگر خیلی درگیر جزئیات نباشیم.
این جزئیات از قرارداد کتاب با مؤلف و مترجم و ارائه نمونه کار و تعیین سرفصلهای دانشگاهی تا ارزیابی و تبدیل به کتاب، ویرایش و حروف چینی است که همه اینها پروسه طولانی بود، ما در این روند تلاش داریم تا زبان فارسی بدون غلط را به دانشجو که بیشترین ارتباطش با کتاب است، ارائه کنیم.
بنابراین بیشتر وقت من در این سالها معطوف کار سازمان سمت بود، اکنون حدود 1700 کتاب در این سازمان منتشر شده و 300 تا 400 عنوان نیز در مراحل مختلف چاپ، قرارداد، ترجمه، تألیف و ویرایش قرار دارد که این تعداد به 2 هزار نیز خواهد رسید، بیش از 34 هزار نسخه هم به دانشگاهها با نصف بهاء یا کمتر از آن به دانشجویان ارائه شده است.
*استاد شنیدم که یک مدرسه هم برای حضور طلبهها به دانشگاه تأسیس کرده بودید. درست است؟
-بله! من در سال 65 یک مدرسهای راهاندازی کردم، آمدیم و یک امتحانی از طلبهها گرفتیم، حدود 120 -130 طلبه در این مدرسه تحصیل کردند، از آن دوران تا اکنون هم این مدرسه دایر است، من خودم شخصاً هفت ـ هشت سال مسئولیت این مدرسه را بر عهده داشتم و آنجا فلسفه هم درس میدادم، تعداد بسیاری از این طلبهها از این مدارس به دانشگاه در رشتههای علوم قرآنی، کلام، فلسفه، فلسفه تطبیقی و ... راه یافتند و تاکنون حدسم این است که حدود 600 نفری اینجا تحصیل کردند.
*پس یعنی این مدرسه یک مرحله مقدماتی ورود به دانشگاه است؟
-نه طلبههایی که تحصیل کردهاند و در حد مثلاً درس خارج و سطح حوزه را خواندند، در این مدرسه امتحان میدهند و میتوانند تا فوق لیسانس و دکتری دانشگاهی بخوانند و مشغول به کار شوند، این مرکز بعدها زیر نظر دانشگاه قم قرار گرفت، منتها اول مستقل بود.
*به سالهای 60 و 61 که درس حوزه خواندید باز گردیم، از چه سالی معمم شدید و آیا دوران تدریس در دانشگاه هم معمم بودید؟
-البته من از سال 32 لباس روحانیت پوشیدم و از همان زمان هم معمم بودم، با همین لباس هم به دانشگاه رفتم، البته من از این نوع روحانیت منبری و خطبهخوانی نبودم، یک ده روز و بیست روزی یک جا لباس نپوشیدم، ولی دیگر یادم نمیآید که بیلباس روحانیت بوده باشم.
*حتی زمانی که خارج از کشور رفتید؟
-بله! البته من سفر خارجی مانند کشورهای اروپایی و آمریکا رفتم، اما زندگی نکردم، سفر برای کارهای دانشگاهی و تحقیقی داشتم.
*در چه دوره زندگیتان بود که ازدواج کردید؟
-زمانی که قم آمدم و پس از ارتباطم با علامه طباطبایی و تشکیل شدن کلاسهایمان متأهل شدم.
*یعنی چند سالگی ازدواج کردید؟
-24 یا 25 سالم بود.
*از همان قم همسرتان را انتخاب کردید؟
-خیر! از ملایر، همسرم همشهریمان بودند.
*استاد فرزندانتان چه کار می کنند؟ همه مستقل شدهاند؟
-بله! آنها هم پر زدند و رفتند همه ازدواج کردند.
*فرزندان هم راه شما را رفته اند؟
-تقریباً! همه دانشگاهی هستند، دو تا از دخترانم استاد دانشگاه هستند، یکی در حال تمام کردن دکتری است، بقیه هم همین طور یکی از پسرانم پاسدار و در حال بازنشستگی است، دانشگاه هم تدریس میکند، خدا را شکر همه سروسامان گرفتهاند.
*خدا را شکر...استاد در صحبتهایتان به علامه طباطبایی اشاره کردید، از اساتیدی که آن زمان داشتید به جز ایشان چه کسانی را به خاطر میآورید؟
-یادم میآید که خدمت مرحوم فیضی فقه خواندم و آقا شیخ علی محمد بروجردی از شاگردان مرحوم کافی نیز از اساتیدم بودند.
*از علامه طباطبایی و کلاسهای درستان برایمان بگویید؟
-این اساتیدی که گفتم مربوط به حضورم در بروجرد میشد، من در قم همه چیزم علامه طباطبایی بود، از روزی که آمدم از درس تفسیر و فلسفه ایشان بهرهمند شدم تا سال 55 یعنی حدود بیست سال اسفار، شفا و تفسیر را خدمت ایشان خواندم، بنابراین در طی این سالها حدود چهارده یا پانزده سال من و آیتالله جوادی آملی، محمد گیلانی، آقا شیخ یحیی انصاری و آیتالله حسن زاده آملی جلسات شبانه علامه طباطبایی حضور داشتیم، این جلسات هر یک هفته در میان پنج شنبه و جمعه و یک هفته تنها پنج شنبهها بود که بسیار برای ما خاطره انگیز شد.
*چه خاطراتی از علامه به خاطر میآورید ؟
-علامه خود یک عالمی بود، ارتباط با ایشان تجسم عرفان، تفسیر، فلسفه اسلامی و غربی، ادب، ولایت اهل بیت(ع)، عشق، اخلاق و خلاصه هم چیز بود، همه اینها در این پیکر نحیف اما مقاوم جمع شده بود، من البته چندین بار سخنرانیهایی درباره ایشان حتی در تلویزیون داشتم، بعضی از آنها البته پخش و برخی در سالگردهایشان پخش شد، فقط باید یک نفر میبود و با ایشان انس میگرفت تا میفهمید که چه شخصیتی بودند، او واقعاً مرد خدا و یک عالم ربابی خود ساخته بود.
بنابراین طبیعی بود که در این مدت ما هم ارتباطمان از استاد و شاگردی بیشتر شود، جلسات شبانهمان سیار و گاهی منزل ما و گاهی منزل ایشان بود، علامه هم یک اتاق سه در چهاری داشتند و ما همان جا جمع میشدیم.
*استاد خودتان هم شاگردان زیادی پرورش دادید و با بسیاری بزرگان کنونی ما به طور مثال استاد دینانی هم دوره بودید، به نظر شما نقش استاد در تربیت شاگردانش چه اندازه با اهمیت است؟
-درست است! آقای دینانی هم دوره من بود، من متولد 1312 و ایشان 1313 است، البته که نقش استاد بسیار با اهمیت و مؤثر است، در یک دوره من صدها دانش آموز سال آخر دبیرستان تربیت کردم، بعد در دانشگاه و حوزه هم درس میدادم، در دانشگاه قم سال 58 یک وقت میشد که گاهی 200 یا 300 نفر در کلاس حضور داشتند، این طلبهها دوره میدیدند و به دبیرستانهایی میرفتند که در آن انواع منافق، چپی و فرقه حضور داشتند، در دانشگاه تهران و تربیت مدرس هم همین طور، گاهی در هفته 14 ساعت تدریس در کنار اداره دانشکده داشتم، برخی کارم را که میدیدند، مخصوصاً اینکه در شورای عالی انقلاب فرهنگی هم بودم، از این همه تکاپویم و رفت و آمدهایم تعجب میکردند، به هر حال ما هم با این شاگردان از ادبیات فارسی گرفته تا کلام و فلسفه به تدریس، راهنمایی، مشاوره و داوری عمر را گذراندیم.
*استاد در دوران تحصیل چقدر روزانه مطالعه میکردید، حالا چه زمانی که حوزه بودید یا وقتهایی که دانشگاه حضور داشتید؟
-اصولاً من آدمی بودم و هستم که نمیتوانستم هیچ وقت بیکار باشم و معتقدم که عمر امانت است و نباید بیهوده هدر داد، بر همین اساس در دوران طلبگی تا دانشگاه حدود چهار یا پنج ساعت استراحت میکردم و آن هم البته متفاوت بود، مثلاً زمانی که ملایر بودم و هوا خوب بود پنج ساعت میخوابیدم و نوزده ساعت را خوب فعالیت میکردم، اما در تهران البته تابستان و زمستان نیز باز با هم متفاوت است، اینجا مثلاً شبها چهار ساعت میخوابم یک ساعت هم بعد از نماز صبح، ولی اگر خیلی خسته باشم، شاید یک مقدار بیشتر بخوابم.
*پس استاد در منزل روز تعطیل چه کار می کنید؟
-هیچ فقط کار میکنم.
*تفریح، مسافرت چطور؟
-گاهی سفر پیش بیاید شهرستان میروم.
*ملایر؟
-خب! خیلی کم، دو سه سال یک بار شاید.
*استاد فکر میکنم که بازنشسته شده باشید، درست است؟
-خیر! من به خاطر سازمان سمت هنوز بازنشسته نشدم، بالاخره اینجا مسئولیت دارم، البته خیلی دوست دارم که بازنشسته شوم، الان هم اگر کسی را پیدا کنم که خیالم را بابت کارهای اینجا راحت کند، خودم میروم، البته بازهم از اینجا دور نخواهم شد.
*پس در فکرش هستید...
-بله! ولی باید از مدیریت اینجا مطمئن شوم، چرا که اینجا مثل فرزند من است.
*برنامه خاصی برای آینده دارید؟
-اگر فرصتی پیدا کنم، دوست دارم بر برخی مسایل چون حوزه عرفان اسلامی و اهل بیت(ع) کار کنم و برخی کارها و آثارم را بسط دهم.
*پس به عرفان علاقهمند هستید، در این حوزه کار هم کردید؟
-یک کارهایی کردم، البته اینکه چیزی نوشته باشم، خیر! ولی به هر حال سالها ما خدمت علامه طباطبایی بودیم و آشنایی با حوزه عرفان داریم.
*لطفا درباره وضعیت کنونی سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی و فعالیتهای فراملی آن صحبت کنید؟
-اداره سازمان سمت کار سنگینی است شما فکر کنید ما به شرق افغانستان سالی شاید صدها هزار نسخه کتاب بفرستیم بنابراین الان دانشگاههای افغانستان قسمت عمده کتابهای درسی علوم انسانیشان از همین جا تأمین میشود حداقل بیش از 10 هزار نسخه کتاب به دانشگاههای آنجا هدیه کردهایم، این کتابها هم طوری نوشت میشود که هیچ اختلاف مذهبی شیعه و سنی ایجاد نکند بنابراین ما در عین حال که مسلمانیم و حرف خود را میزنیم لازم نیست این حرف را طوری بزنیم که اختلاف ایجاد کند، بنابراین کتابهای سمت را از شرق افغانستان و تاجیکستان تا روسیه، عراق و آذربایجان تهیه میکنند ما الان نزدیک بیست عنوان کتابهایمان در روسیه به زبان روسی ترجمه شده است.
*خوشبختانه قیمت کتابها هم مناسب است، من الان در این لیست آثارتان کتاب دیدم که 240 صفحه اما بهایش 1400 تومان بود...
-بله البته ما الان از نسخههای قبلی کتاب داریم که بهایش 150 تک تومانی است حتی قیمت این کتابها را هم تغییر ندادیم و قیمتها را به هیچ عنوان به این دلیل که به شهرستانها میرود، تغییر نمیدهیم چرا که با تغییر قیمت اختیار از دست ما خارج میشود ما هم در صفحه شناسنامه میزنیم که قیمت این نسخه هیچ تغییری نکرده است، این در واقع یک کمک است حتی پیش آمده که به قیمت کتابهای ما اعتراض هم کردهاند اما من اعتقادم این است و به همه گفتهام که حواستان باشد از آن دانشجوی سرخسی، ایذهای، چابهاری و روستاهای بیلهسوار تا ماکو و کردستان باید خانوادههایشان دلشان به دانشگاه رفتن فرزندانشان خوش باشد، بنابراین ما تلاش کردیم به اینها کمک کنیم و قیمت کتابها را خیلی اندک افزودیم البته یک برکتی هم خدا به این سازمان داده است.
*چطور استاد؟
-این را به این دلیل میگویم که دیگران همیشه از وضعیت مالی ما تعجب میکنند هیچ گاه لنگ نماندهایم مرحوم امام خمینی (ره) در ابتدای تأسیس این سازمان یک میلیون تومان به ما کمک مالی کردند در سال 64 بود به همراه آیتالله خامنهای که آن زمان رییس جمهور بودند، خدمت امام راحل رسیدیم، ایشان ما را به امام معرفی کردند و گفتند که من میخواهم چنین مؤسسهای دایر کنم و پول ندارم شما اگر میتوانید یک کمکی به ایشان بکنید امام هم بسیار خوشحال شد و خندید، من هیچ وقت دیگری چنین خندهای از امام ندیده بودم خلاصه با تبسم نمکینی به ما گفتند که چقدر نیاز است، آقا گفت که یک سه، چهار میلیونی لازم دارند، من فکر کردم که نکند این وجوه شرعی زیاد باشد و ایشان قبول نکند بنابراین فوراً گفتم که حالا یک میلیون یا دومیلیونی هم کفایت میکند ایشان هم یک میلیون بعدها برای ما فرستادند، فرضشان هم این بود که اگر دو یا سه میلیون میگفتم ایشان دو میلیون را میفرستاد، خلاصه آمدیم بیرون از خدمت امام و آقای خامنهای گفتند که خوب ما را نزد امام خیط کردی! و من گفتم که شما به حساب ناآگاهی ما بگذارید.
خلاصه این خاطره را به این دلیل گفتم که از نیمه دوم سال 64 تا حالا ما یک روز هم لنگ پول نماندیم حتی این ساختمانی که الان در آن هستیم هفت هزار و نود متر است و استحکام خوبی هم دارد ما در این مدت هرچه از دولت بودجه گرفتیم پول این ساختمان را دادیم.
*از ابتدا که اینجا نبودید؟
-خیر ابتدا یک نصف مکانی در دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی داشتیم بعد آمدیم خیابان کارگر و از سال 81 هم اینجا هستیم و از آن زمان با این یک میلیونی که از مرحوم امام گرفتیم و کتابها را هم حتی با قیمت پایین میفروشیم، حساب کنید که سی و سه میلیون نسخه که الان امسال به 35 هم میرسد هر نسخهای میانگین 1500 تومان به دانشجو کمک کنیم، بالای 50 یا 60 میلیارد میشود که به دانشگاهها یارانه دادیم و این یک روند آرام و بی سروصدایی بود.
یک بار خاطرم هست که دانشگاه همدان رفته بودم دو سمت دانشگاه کتابفروشی است یکی از آنها رفتم و فروشندهای حدوداً شصت ساله داشت، گفتم شما کتابهای سمت را هم میفروشید یک نگاهی به من کرد و مرا شناخت و دعا کرد، گفت خدا به شما خیر بدهد این کتابهای سمت تنها کتابهایی است که دانشجو میتواند یک نسخهاش را تهیه کند اینجا کتابهای تخصصی پزشکی و فنی است که دانشجویان سه نفری یا چهارنفری یک نسخه را تهیه میکنند و به نوبت از آن استفاده میکنند البته این حرفها گفتنی نیست اما یک کار تقریباً کم نظیر یا حتی بی نظیری است. الان یکی از اساتید دانشگاه علیگر هندوستان اینجا آمده بود پنج تا از کتابهای ما را برای ترجمه بردند که در دانشگاههای هند تدریس کنند، امیدوارم در اندونزی و آن اطراف هم منتشر شود مجموعه آثار مرحوم آیتالله معرفت هم در زمینه علوم قرآنی بی نظیر است و به استاد زبردستی برای جمع و جور کردن و ترجمه به انگلیسی دادیم که یک کتاب تقریباً هشتصد صفحهای شده و میخواهیم به کشورهای انگلیسی زبان منتشر کنیم. بنابراین همه این کارها آنقدر برنامهریزی میخواهد و گسترده است که من مجبورم صبح تا شب بیایم و اینجا بنشینم و از صبح تا شب به رتق و فتق کارها برسم.
*استاد عکس حاج آقای جعفر مجتهدی را روی میز کارتان میبینم، با ایشان ارتباطی داشتهاید؟
-بله پیش و پس از انقلاب با ایشان آشنا بودم بعد از انقلاب من یک یا دوبار خدمت ایشان رفتم دو کتاب «در محضر لاهوتیان» دارند که یکی را من وادارش کردم به نوشتن اسم من هم اتفاقاً در کتابشان هست چرا که به دلیل ارتباط نزدیکی که با ایشان داشتم برخی دوستان از من خواستند که چون من سالها با ایشان محشور بودم از استاد بخواهم که کتابی بنویسند من هم اینکار را کردم، الان هم اگر مشهد بروید منزلشان مشخص است.
من حتی پس از انقلاب هم با وجود اینکه ایشان عارضه فلج پیدا کردند و یک سمت بدنشان فلج شد اواخر عمرشان با ایشان ارتباط داشتم حتی برایشان چند بار در مشهد بزرگداشت گرفتند و الان هم هر سال فکر میکنم مجلس بگیرند مریدهای مشهدی او ایشان را بسیار صاحب کرامت میدانند. یک باری یادم هست پس از انقلاب بود زمانی که هنوز ایشان سرحال بود و من قم در جلساتشان حضور مییافتم ، مشهد هم که رفت باز به دیدارشان میرفتم یک خانه محقری داشتند روبروی کوچه پل آهنچی در محلهای قدیمی یک بار رفتم و دیدم که بنده خدا زمین گیر شده ما هم با او ملاقات کردیم.
*ازدواج نکرده بود؟
-نه ازدواج که نکردند ولی این آخری شنیدم یک نفری آمده از ایشان پرستاری میکند این کتاب در محضر لاهوتیانشان دو جلد بود یکی «فرشته از ملکوت» که قبلاً یک نفری چاپ کرد که خیلی هم مستند نیست ولی آن یکی که مجاهدی نوشته قابل استناد است دیگر در این عصر مثل ایشان نداریم، مشکل این است که گفتهاند بالاخره آن فردی که عالم است خود را نشان نمیدهد و باید بگردی و پیدایش کنی فردی هم که سروصدا دارد چیزی نیست و زاهد نیست این داستان گلستان سعدی هم هست که پادشاهی 400 دینار به غلامش داد و گفت برو و این را به زاهدان بده ولی غلام دست خالی برگشت و پول را پس داد، گفت فردی که زاهد است که پول نمیگیرد کسی هم میگیرد زاهد نیست، یعنی این افراد گمنام هستند.
*متأسفانه همینطور است حتی فکر میکنم بعد از مرحوم بهجت و حتی آیتالله حسنزاده و اینها کمتر چنین نوادری داریم...
-گر تو دیدی سلام ما را هم برسان! همینطور است، مجتهدی هم شخصیت بزرگی بود ابتدای زندگیش هم سراغ علم کیمیا رفت و بعد مسیر زندگیش عوض شد داستانهای زیادی حتی درباره اجنه هم دارد یک خانهای که ساکن شد و پیرزنی آنجا بود که گویا با اجنه ارتباط داشت و ایشان را اذیت میکرد گویا میخواسته که او را بیرون کند اما خلاصه ایشان به یاری خدا، پیرزن را هم بیرون انداخته بود البته این فکر نکنم در کتابشان باشد ولی خیلی داستانهای دیگر وجود دارد یک واقعیتهایی است که شاید حرف هم دربارهاش بزنی و استدلال کنی ولی صرف حرف بی فایده است، باید یک نفر به دنبال آن برود بنابراین صِرف فلسفه بیش از حرف زدن است کسی که در این مسیر گام برمیدارد به حقایق میرسد.
*بگذریم استاد یک بحث تخصصی هم داشته باشیم .... ارزیابیتان از فعالیتهای فرهنگی که در این سی و اندی سال پس از انقلاب اسلامی ایران انجام شده، چیست؟
-اگر بخواهم آن ایدهآل را بگویم اینکه میخواستیم چه کارهایی انجام دهیم یک مطلب است، یک مبحث هم مقایسهای بین کارهای قبل و بعد از انقلاب است اگر الان را با پیش از انقلاب مقایسه کنیم به این نتیجه میرسیم که دستاوردهای عظیمی کسب کردهایم این دستاوردها نه تنها در دانشگاهها بلکه در زمینههای مختلف دیگر با وجود مشکلات زیاد، جنگ، درگیریها و تحریمها صورت گرفته است ولی بهرحال طی استقلالی که کسب شده در سراسر کشور از شرق تا غرب تحولات زیادی کسب شده است.
این کارها همه در دانشگاهها، آموزش و پرورش و سایر حوزههای علمی و فرهنگی صورت گرفته است تمام مراکز فرهنگی تلاش دارند دانشجوی بیشتری بگیرند و مردم را از لحاظ علمی آگاه سازند اما به لحاظ محتوایی هم باید تلاش کنیم تا به آن ایدهآل و آرمان برسیم با این حال بازهم داشتههایمان با پیش از انقلاب قابل قیاس نیست، از محتوای کتابها و فعالیت اساتید گرفته تا کارهای دانشگاهی و حوزوی دیگر. بنابراین یک دستاورد مهم امروز ما انسجام و هماهنگی و به هم پیوستگی تربیتی، نگرش یکسان اساتید براساس اسلام و انقلاب است.
*خب درباره نیازها و خلاءهای فرهنگیمان چه نکاتی را باید مدنظر قرار دهیم؟
-همه میدانیم که کار علم یک یا دو روزه محقق نمیشود من از سال 1332 وارد کار فلسفی و کلامی شدم غیر از دروسی که کار کردم تقریباً در همه این سالها ممارست و فراز و نشیب و تلاش مستمری کردم و تازه متوجه شدم که کجاها مشکل داریم بنابراین باید یک عمری کار کنیم تا به یک مبنای مشخصی از فلسفه، کلام، اقتصاد، تاریخ، مدیریت، جامعهشناسی، روانشناسی، جغرافیا و سایر رشتهها برسیم و به تعبیری مجتهد آن علم شویم و این کار هنوز به انجام نرسیده است بخصوص اینکه عرض کردم ما شرایط جنگ، درگیری با منافقان و از دست دادن نیروهای کارآمد مثل مرحوم مطهری، بهشتی و ... را داشتیم، عدهای هم که بازگشتند تا مشغول به کار بشوند باید سالها بگذرد تا مجتهد یک رشته شوند و به تعبیری در رشتههای مختلف اطلاعات کسب کرده و ارتباطشان با ریشههای اسلامی را یافته و به معنایی یک «ابن خلدونی» البته نه متناسب آن زمان بلکه عمیق، مجتهد و فیلسوف این دورهای تربیت شود، البته به تعبیر من ابن خلدون فیلسوف نبود و یک جامعهشناس بود بنابراین باید نیروهایی در تمام حوزههای اقتصاد، روانشناسی، تعلیم و تربیت، مدیریت و ... تربیت شوند و این هم کار طولانی میطلبد.
مغرب زمین هم این فرآیند را از قرون وسطی قرن پانزدهم آغاز کرد و اینکه چه راهی را طی کرد و صاحبنظرانی را تربیت کرد و این به سراسر دنیا سرایت کرد، مهم نیست، بلکه مهم این است که ما هم برای رسیدن به کمال مطلوب و آرمان خود راه درازی را باید طی کنیم تا در این صورت با توجه به افکار و اندیشههای دوره جنگ و پس از آن بسیار راه طولانی داریم.
*با توجه به این شرایطی که عرض کردید، وضعیت تولید علم را در ایران مثبت قلمداد میکنید؟
-بله خوشبختانه کارهایی که صورت گرفته توسط افراد مختلف حتی به نظر دیگرانی که در کشور نیستند، خوب است این نظر دیگران و صاحبنظرانی است که با ما از دیگر کشورها صحبت میکنند و معترف به این پیشرفت علمی ایران هستند.
*درباره وضعیت بومیسازی علوم انسانی در کشور یک توضیحی بفرمایید، وضعیت علوم انسانی امروز به چه صورت است و این بومی سازی را چطور تبیین میکنید؟
-ابتدا یک مثالی میآورم از جامعه شناسی اگوست کنت که در غرب متداول است وی در قرن نوزدهم مسأله پوزیتویسم را مطرح کرد و در سیر اجتماعات هم بیان کرد که یک مرحله ربانی یا الهی را که پیشتر در سیر تفکر فلسفی و اجتماعی وجود داشته و مردم تصور میکردند که برجهان حاکم است، وجود داشته البته این دوره به تدریج برچیده شد و سپس مردم به عقلانیت رسیدند و متوجه شدند که میتوانند بدون اتکا به مابعدالطبیعه زندگی کنند از این مرحله هم گذشتند و به سراغ مرحله فلسفه رفتند یعنی با استدلال عقلی و برهان فلسفی میتوان افکار را توجیه کرد از این مرحله به دوران علم رسیدیم و از فلسفه هم عبور کردیم، به این مراحل اگوست کنتی میگویند خلاصه اینکه جامعه شناسی هم برهمین اساس بنا نهاده شده است یعنی همه چیز براساس مسائل تجربی و بریده از مابعدالطبیعه و دین بنیاد است.
از این تفکر پوزیتویستی در مغرب زمین تنها باقی نمانده اما بسیاری از اساتید جامعه شناسی ما هم تا قبل از انقلاب به این روش عمل میکردند حتی هم اکنون هم داریم کسانی را که چنین تفکری دارند.
یک نمونه دیگر از ابن خلدون پدر جامعه شناسی بیاورم در مقدمهای که او بر تاریخش مینویسد که البته خیلی هم تاریخ عمیقی نیست و یک نوع وقایع نگاری است اما مقدمه ارزشمندی دارد که غربیها خیلی بر آن کار کردهاند، مشخص است که او یک انسان متأله مسلمان دو آتشه است که جامعه شناسی خاص خود را دارد، البته نه از نوع جامعه شناسی کنت که بریده از مابعدالطبیعه است یعنی مسائل جامعه را تبیین نمیکند از این باب که مثلاً حکومتها چطور شکل میگیرند، افراد بزن بهادری که رییس قبیله مثل چنگیزخان یا فرماندهان سلجوقی میآمدند حکومت ایجاد میکردند بعد از یک مدت که خصلت شهرنشینی پیدا کردند از حالت بیابان گردی و چوپانی، گله داری و تاخت و تاز دور میشوند قدرت بدنیشان کاهش مییابد و خصلت شهری میگیرند، تنبل میشوند آن وقت اختلاف و درگیری بر سر قدرت پیدا میکنند، همان اتفاقی که در اسپانیا افتاد و مسلمانان آنجا را گرفتند سپس مسلمانان آن را به تدریج گرفتند و مستقر شدند و کشور را آباد کردند و به نقلی که در کتاب «تاریخ تمدن اسلامی» آمده مسلمانان را زمانی که از آنجا بیرون کردند ششصد کارخانه کاغذسازی ایجاد کرده بودند و انواع و اقسام تمدن ایجاد کرده بودند ولی اختلافات بینشان آغاز شد و خود این سبب شد تا مسیحیان از همانجا که از سوی کشورهای اروپایی و پاپ طرد شده بودند از شمال اسپانیا آمده و به تدریج اینها را از اسپانیا پس از صدها سال بیرون کنند.
اینها را مثال آوردم که بگویم ابن خلدون هم بر اجتماع تحلیل دارد اما جامعه شناسی او هیچ زمان مبتنی بر جامعه شناسی علمی آگوست کنت بر تجربه استوار نبوده اینها هر دو تحلیلی دارند ولی یک تحلیل الحادی تجربی بریده از مابعدالطبیعه و وحی و یکی مبتنی بر توحید و میگوید که این سنت خدا در جامعه است بنابراین شما ممکن است که تحلیل جامعه شناسی داشته باشی ولی هیچ گاه دین و حقایق دینی را از صحنه کنار نزنی.
ما زمانی که از بومی سازی صحبت میکنیم یعنی جامعه شناسی و سایر علوم ما براساس مبانی و قواعد دینی که در جامعه اسلامی وجود دارد، سیر خود را طی کند نه براساس جامعه شناسی غربی. بنابراین بومی سازی یا اسلامی سازی معنیاش این است که بالاخره این مباحث دینی و سایر علوم از هم منقطع نباشد البته که این کار سختی است یک زمانی واقعاً یک فردی صاحب نظر همه مباحث فلسفی و بنیادی جامعه شناسی است مثل ابن خلدون و بین خود و روشهای تحلیل جامعه شناسی و مبانی الهی را جمع میکند و براساس آن یک تحلیلی ارائه میدهد اما یک زمان هم کسی اینطور نیست اگر قرار است کار نظریه پردازی براساس جامعه شناسی اسلامی یا سایر علوم اسلامی انجام دهیم کار سختی است باید یک کسانی باشند که واقعاً براساس یک تعمق و بینش ژرف به این کار بپردازند، این میتواند یک مایه علم دینی باشد، بنابراین تنها در جامعه دینی ما جامعه شناسی دینی خواهد بود البته یک افرادی هم اینکار را کردهاند که درباره جامعه شناسی فراوان نوشتهاند به خصوص پس از انقلاب و بر همان اساس هم جلو رفتهاند در نهایت وقتی میگوییم بومی سازی اسلامی و دینی منظورمان این است که این پایهها، پایههایی است که براساس فرهنگ دینی و اسلامی ما بنا نهاده شده است.
*پس الان در این زمینه با چه موانع و آسیبهایی روبه رو هستیم و چه دغدغه ای در این حوزه وجود دارد که شورای عالی انقلاب فرهنگی را بر آن داشته تا به بومیسازی علوم مبادرت کند؟
-خب ما پیش از انقلاب یک شیوهای داشتیم ، یک دانشگاهی داشتیم زمانی که انقلاب شد این شیوه به فراخور انقلاب تغییر کرد، قوانین نیز براساس مبانی انقلاب اسلامی ایران حتی در دانشگاه استوار شد مگر میشود که یک انقلابی بشود و بعد پایه براساس همان حکومت شاهنشاهی یا کمونیستی قبلی استوار باشد؟ پیش از انقلاب من خودم دانشگاه بودم یک استاد براساس تفکر خودش کمونیستی تدریس میکرد و یکی مارکسیستی و دیگری براساس بینش غربی و سکولار و امثال اینها، بعضی هم از یک مذهب خاص تبعیت و مباحثشان را بیان میکردند اما اینکه کار بر روی اصول و پایههای اسلامی باشد اینطور نبود پس از انقلاب طبیعی بود که باید یک جمعی بنشینند و کاری بکنند حالا این جمع میبایست دروس دانشگاهی و مبانی درس دانشگاهی را براساس اسلام تدوین کنند.
*استاد شما خودتان بر فلسفه غرب کار کردید، خب اندیشههای کدام یک از فیلسوفان و صاحبنظران غربی را میپسندید؟
-من قسمت عمده تحقیقاتم بر آثار دکارت بود بسیاری از تأملات او را ترجمه کردم و بر کتابهایش نقدهایی زدم که یکی از آنها کتاب درسی است و متن خوبی هم در پاورقی آن آوردم، این خط و مشی یحیی مهدوی هم بود یک کتاب هم نقد تفکر فلسفه غرب را ترجمه کردم که الان به چاپ یازدهم رسیده است اخیراً هم کتاب بن لایههای شناخت که خودش یک نظریه است و اثری هم در پاسخ به سروش در زمینه شبهاتی که برای پیامبر (ص) مطرح کرده، نوشتم.
بنابراین از همه اینها گذشته بر دکارت کار کردم و مباحثش را تدریس کردم البته در دوران تدریس طبیعی است که بر آثار دیگر افراد هم کار کنم اما بیشتر همین دکارت و سپس کانت بوده است. شما خودتان رشتهتان چیست؟
* جامعهشناسی خواندم. الان هم قصد دارم برای مقطع کارشناسی ارشد روانشناسی بخوانم، حوزه کاریمان هم فلسفه است در کل همه به علوم انسانی مربوط است. چرا پرسیدید؟
-خب به هر حال این سوالات را میپرسید خواستم بدانم که خودتان چه حوزهای تحصیل کردید.
*بله درست است. استاد چطور شد که در نقد شبهات دکتر سروش اثری نوشتید؟
-خب اینها حرفهایی بود که سروش سال 72 به بعد مرتب مطرح میکند ما هم وظیفه دانستیم که آن را نقد کنیم.
*از فلسفه اسلامی هم بگویید آراء چه کسانی را بیشتر کار کردهاید؟
-خب من که در قم خدمت علامه طباطبایی اسفار و منطق خواندم، اینها هم فلسفه اسلامی بود الهیات شفا را هم خدمت ایشان خواندیم که عرفانی هم بود، بعد هم همینها را با فلسفه تطبیقی تدریس کردیم و به مقایسه فلسفه اسلامی و فلسفه غرب پرداختیم، مثلاً نظر علامه طباطبایی درباره وجود یا نظر صدرا و غربیها را با هم مقایسه میکردیم بنابراین به همه این اندیشهها در فلسفه اسلامی علاقه مند هستم و کار و تدریس کردم.
*انشاءالله که همیشه سالم باشید در پناه خداوند ما هم از حضورتان بهره مند شویم.
-من هم از شما متشکرم و آرزوی موفقیت میکنم.
خبرگزاری فارس ۱۳۹۲/۰۸/۰۸
نظرات