سیدضیاءالدین طباطبایی و انتخابات دوره چهاردهم یزد(از شکلگیری تا پایان قاجاریه)
1854 بازدید
زمینهسازی برای بازگشت سیدضیاءالدین طباطبایی
آنچه که انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی در یزد را پرهیاهو ساخت، بیرون آمدن نام سیدضیاءالدین طباطبایی از صندوق بود. هر چند که انتخاب سیدضیاء از یزد با اعمال نفوذ مستقیم دولت وقت و نیز عوامل انگلیسی صورت گرفت اما انتخاب وی چندان هم بیمقدمه نبود. پدر سیدضیاء یعنی آقا سیدعلی یزدی، از آخوندهای درباری عصر قاجار و در ابتدا یکی از مخالفان سرسخت مشروطه، بعد از جریان به توپ بسته شدن مجلس به تشویق سیدضیاء که در آن زمان جوانی مشروطهخواه بود، به خیل هواداران مشروطه پیوست و حتی در جهت حمایت از مشروطه و مخالفت با محمد علیشاه با گروهی از پیروان خود چند ماهی را در حرم حضرت عبدالعظیم بست نشست. وی بعد از پایان دوران استبداد صغیر در سال 1288ش به هنگام انتخابات مجلس دوم به نمایندگی مردم یزد انتخاب شد اما از قبول نمایندگی و رفتن به مجلس امتناع کرد.[1]
دیگر آنکه هشت سال بعد در 18 اردیبهشت 1296 فرمان انتخابات مجلس چهارم به وسیله احمدشاه صادر و چند ماه بعد انتخابات برگزار شد و از جمله در این دوره سیدضیاء نیز از یزد انتخاب شد. (شجیعی، 1344، ص 342) علاوه بر سیدضیاء، سید ابوالحسن حایری زاده و سیدکاظم جلیلی هم از یزد انتخاب شدند ولی به علت شرایط ناشی از جنگ جهانی اول، افتتاح مجلس چهارم تا چهار سال بعد یعنی تیرماه 1300 به تعویق افتاد. در روز اول تیر 1300، مجلس چهارم در شرایطی گشایش یافت که حدود یک ماه قبل کابینه سیدضیاء سقوط کرده و او روانه تبعید شده بود. بنابراین اعتبارنامه سیدضیاء مسکوت ماند و حتی اعتبار نامه عدلالملک دادگر و سلطان محمد عامری هم به علت همکاری با سید ضیاء در جریان کودتای سوم اسفند 1299 رد شد. مدتی بعد دکتر هادی طاهری به جای سیدضیاء انتخاب و به عنوان سومین نماینده مردم یزد روانه مجلس شورای ملی شد.[2] گفتنی است پس از سقوط کابینه سیدضیاء در چهارم خرداد 1300 به وی مبلغ 25 هزار تومان خرج سفر دادند و وی را در معیت قزاقها روانه تبعید کردند. سیدضیاء ابتدا به فرانسه، سپس به سوئیس رفت. در این سفر عفت خانم، همسر سیدضیاء و کلنل کاظم خان سیاح و برادرش نیز با همسرانشان حضور داشتند.[3] سیدضیاء در ابتدا تصور میکرد بزودی ورق برمیگردد و دولت و ملت ایران از وی برای بازگشت به صحنه سیاست دعوت میکنند. سپس به محض ورود به سوئیس به شهر زیبای مونترو رفت و در کنار دریاچه لمان در هتل مجلل و باشکوه مونتروپالاس که مخصوص پادشاهان، امرا و میلیونرها بود اقامت گزید. به همین سبب هم خیلی زود بیپول شد. چنان که حتی کارش به جایی رسید که مجبور شد قوطی سیگار طلایش را بفروشد و اغلب چشم به راه بود تا برادرش سید علاءالدین از عایدات چاپخانه روشنایی در تهران برای او پولی بفرستد که اغلب هم این پول دیر میرسید و یا اصلاً نمیرسید و همین باعث شده بود که سید ضیاء در شرایط معیشتی بدی قرار بگیرد چنان که جمالزاده میگوید: «به چشم خود روزی او را در خیابانی از خیابانهای شهر ژنو دیدم که چند قالیچه بر روی دوش داشت و به مغازههای فرش فروشی میرفت تا بلکه جنس خود را بفروشد.»[4] سیدضیاء در 1310ش از سوی امینالحسینی، مفتی اعظم فلسطین برای شرکت در کنگره مسلمین به این کشور دعوت شد. در این کنگره که شخصیتهایی نظیر محمد اقبال لاهوری، عزام پاشا، شکری قوتلی، مولوی شوکت، محمد علویه پاشا، وزیرمختار مصر و... حضور داشتند، سیدضیاء به عنوان نایب رئیس کنگره مسلمین انتخاب شد.[5] سیدضیاء به هنگام اقامت در سوئیس هر چند که از عرصه سیاست ایران به دور افتاده بود؛ اما همچنان مورد توجه بود. چنان که در این هنگام به واسطه یکی از تجار ایرانی ساکن برلن به نام حسین دانش به ایتالیا رفت و با موسولینی دیدار کرد. در این دیدار موسولینی از سیدضیا خواست تا عدهای از جوانان ایرانی شاغل به تحصیل در آلمان را به ایتالیا بیاورد تا با کمک و مساعدت دولت ایتالیا و شخص موسولینی در ایتالیا تحصیل کنند.[6] با این حال همکاری سیدضیا با کنگره مسلمین کماکان ادامه داشت و حتی در 1312ش برای رسیدگی به امور تشکیلاتی کنگره مسلمین به فلسطین رفت. اما سرانجام وی در 1316ش خود را از اروپا به فلسطین منتقل کرد که در این زمان تحت قیمومت انگلیس بود و با خرید چند هکتار زمین مشغول کشاورزی شد.[7]
سیدضیاء در نزدیکی غزه، باغ بزرگی ایجاد کرد که ایرانیها به آن «حدیقهالوزیر» میگفتند. بعد از بازگشت وی به ایران، یک مباشر یزدی از باغ او نگهداری میکرد. مباشر یزدی، باغ را به چند قسمت تقسیم کرد و به هر قسمت نام یکی از شهرهای ایران را داد.[8] سیدضیاء در مجموع بیست سال به دور از تحولات ایران گذراند؛ اما با وقوع جنگ جهانی دوم و به خطر افتادن منافع متفقین در ایران، دوباره یاد سیدضیاء در اذهان زنده شد؛ چه زمانی حامی و بعد رقیب و دشمن رضاشاه شده بود. انگلیسیها در صدد برآمدند تا در آخرین روزهای سلطنت رضاشاه، سیدضیا را به عنوان نخستوزیر به او تحمیل کنند.[9] اولین کسی که حتی پیش از هجوم متفقین به ایران با سیدضیا وارد مذاکره شد یک مقام نظامی – امنیتی انگلیس یعنی کلنل جان تیگ بود. وی در سال 1939 رئیس اینتلیجنس سرویس در عراق و اکنون همین سمت را در فلسطین داشت.[10] در اوایل اوت 1941 (مرداد 1320) طبق دستورالعمل دولت انگلیس، کلنل جان تیگ با سیدضیا در مزرعهاش در نزدیکی غزه ملاقات کرد و با قول حمایت از نخستوزیری وی توسط انگلیسیها نظرش را برای بازگشت به ایران جلب کرد.[11]
بعد از این مقالات، سیدضیا به عنوان یکی از کاندیداهای جدی تصدی پست نخستوزیری مورد توجه انگلیسیها قرار گرفت. سرریدی ویلیام بولارد، سفیرکبیر بریتانیا در ایران طی گزارشی به وزارت امور خارجه انگلیس در 24 اکتبر 1941، 2 آبان 1320 مینویسد: «اگر ما شروع به کابینهسازی بکنیم ممکن است نظریات سفارتخانه شوروی کاملاً با ما تفاوت داشته باشد با این وصف ممکن است یافتن یک نخستوزیر فعالتر و ثابت قدمتر از فروغی ضرورت پیدا کند. در حال حاضر نامزد دیگری در این مملکت وجود ندارد. تقیزاده یا سیدضیا ممکن است مناسب باشند ولی اگر معلوم شود هر یک از این دو به وسیله ما به قدرت رسیده است فاتحه آنان خوانده خواهد شد.»[12]
علیرغم همه تلاش انگلیسیها در سال 1320 شرایطی برای بازگشت سیدضیا مهیا نشد و بولارد در دوم فوریه 1942/13 بهمن 1320 در گزارش محرمانه خود به وزارت امور خارجه ضمن برشمردن افرادی همچون تقیزاده، سهیلی، حسین علاء و وثوقالدوله و طرح شرایط آنها برای نخستوزیری و جایگزینی با فروغی مینویسد: «فعلاً سیدضیا طالبی ندارد که بازگشتش را توجیه کند و به نظر میرسد بیشتر ایرانیان او را از یاد بردهاند.»[13] اما انگلیسیها به این سادگی سیدضیا را رها نکرده و همچنان وی را به عنوان گزینهای ارزشمند و قابل تأمل مدنظر داشتند.
بویژه که در این زمان حزب توده دست به فعالیت گستردهای زده بود و همزمان، اوجگیری حس همدلی و همراهی ایرانیان با آلمانیها منافع انگلستان را با خطر مواجه ساخته بود. همین مسائل آنان را واداشت تا روی شخص سیدضیا بیش از پیش سرمایهگذاری کنند. در 14 آوریل 1942/25 فروردین 1321 بولارد، سفیرکبیر انگلستان در ایران، در نامهای به وزیر کشور بریتانیا مقیم قاهره درباره لزوم بازگشت سیدضیا از او خواست تا در این باره اقدامات لازم را به عمل آورد. در تعقیب نامه بولارد، آدریان هولمن، کاردار سفارت انگلیس در تهران در 30 ژوئن 1942/9تیر 1321 طی نامهای خطاب به هاپکینسون، رئیس دفتر وزیر مقیم قاهره نوشت: «من احساس میکنم که ما باید نزدیکترین تماس ممکن را در مورد مسئله سیدضیا با هم داشته باشیم زیرا ممکن است که او در آیندهای نزدیک ارزش زیادی برای ما پیدا کند. نظر من این است که فعلاً منتظر بمانیم تا موقعیت کابینه فعلی (کابینه سهیلی) کمی بیشتر متزلزل شود. آن گاه خیلی محتاطانه ببینیم که آیا نمیتوانیم مشکلاتی را که اکنون بر سر راه بازگشت او موجود است برطرف نماییم؟»
در ژوئیه 1942/شهریور 1321 کلنل جان تیگ، رئیس اینتلیجنس سرویس در فلسطین برای بار دوم در غزه با سیدضیا ملاقات کرد. سیدضیا در این زمان معتقد بود که قادر است با تشکیل سازمانهای چریکی در نقاطی از ایران که تحت اشغال متفقین نیست و او در آن نقاط نفوذی دارد، به مبارزه با عوامل نازیها در ایران بپردازد. سیدضیا به کلنل تیگ پیشنهاد داد که حتی حاضر است برای بحث و بررسی درباره این موضوع به قاهره برود و با مقامات ارشد انگلیس درباره طرح خود گفتگو کند. در این زمان S.O.E یکی از سازمانهای نظامی – امنیتی انگلیس طرحی برای سازماندهی دستههای چریکی در میان ایلات قشقایی و بختیاری در دست بررسی داشت و مایل بود که در صورت امکان از سیدضیا به عنوان رهبر و عامل تشکیلاتی استفاده کند. انگلیسیها نیز ابراز تمایل کردند در صورت اشغال ایران به وسیله آلمانیها از سیدضیا به عنوان رهبر جنبش ایران آزاد استفاده کنند.[14] پیشنهاد بولارد، آلن چارلز ترات، دبیر قسمت شرقی سفارت و نیز رئیس سرویس اطلاعاتی انگلیس (MI-6) که تحت پوشش کاردار سفارت انگلیس در تهران خدمت میکرد، برای مذاکره با سیدضیا مأموریت یافت.[15] مستر ترات در 24 سپتامبر 1942/2مهر 1321 برای مذاکره با سیدضیا و آشنایی با دیدگاههای وی تهران را به مقصد بیتالمقدس ترک کرد. کمیسر عالی انگلیس در فلسطین دستور داشت تا ترتیب ملاقات محرمانه ترات و سیدضیا را بدهد. قبل از این هم انگلیسیها سر و صدای زیادی درباره تشکیل کنفرانس تبلیغات جنگ در بیتالمقدس به راه انداخته بودند و این مسئله پوششی بود تا هدف اصلی مسافرت ترات به بیتالمقدس را مخفی نگه دارند و هدف از این سفر را صرفاً شرکت ترات در آن کنفرانس وانمود کنند.[16]
ترات بعد از ملاقات با سیدضیا به بولارد گزارش داد که؛ «سیدضیا هنوز هم یک ایرانی وطنپرست است و مشتاق انجام خدماتی برای کشور خود میباشد و شدیداً معتقد است به اینکه کشورش باید با انگلیسیها به هر نحو ممکن همکاری نماید.» بولارد پس از دریافت گزارش ترات درباره ملاقاتش با سیدضیا در 6 اکتبر 1942/14 مهر 1321 طی گزارشی به آنتونی ایدن، وزیر امور خارجه انگلستان نوشت: «این ملاقات برای مقصود ما بسیار مفید و قابل استفاده بوده و باعث شده است تا درباره استفاده از وجود سیدضیا در صورتی که موقعیت ایجاب نماید تصمیم روشن و قاطعی بگیریم.» بولارد در ادامه گزارش خود درباره شرایط اساسی ایران و مشکلات موجود در مورد بازگشت سیدضیا مینویسد: «در صورت سقوط کابینه فعلی ایران (کابینه قوام) ضیاء میتواند کاندیدای رضایتبخشی برای نخستوزیری ایران باشد... بدبختانه این موضوع که کاندیداتوری ضیا برای نخستوزیری مورد قبول شاه و یا سفارت شوروی قرار گیرد مورد تردید است ولی من فکر میکنم با وجود چنین مسئلهای ما باید تمام مشکلات را تا بازگشت قریبالوقوع ضیا به ایران ندیده بگیریم.»[17]
بعد از وقایع شهریور 1320 علاوه بر انگلیسیها، گروهی از رجال سیاسی ایران هم به سیدضیا نامه نوشتند و او را تشویق به بازگشت نمودند چند نفر هم برای دیدار و ترغیب وی برای بازگشت، به فلسطین سفر کردند که مطرحترین آنها مظفر فیروز بود. مظفر فیروز که رضاشاه و خانواده پهلوی را قاتلان پدرش نصرتالدوله فیروز میدانست، سعی داشت تا با آوردن سیدضیا به عنوان کسی که رقیب رضاشاه بود ارکان سلطنت پهلوی را به لرزه اندازد. مظفر فیروز در آذرماه 1321 به غزه رفت و دو هفته مهمان سیدضیا بود. وی در آنجا ترتیب مصاحبهای با سیدضیا را داد. بعد از بازگشتش به تهران مدیران جراید برای چاپ این مصاحبه جنجالی به سوی او هجوم آوردند اما مظفر فیروز به سفارش خود سیدضیا، متن مصاحبه را در اختیار عباس خلیلی، مدیر روزنامه اقدام گذاشت چرا که پیش از کودتای سوم اسفند 1299، عباس خلیلی از همکاران سیدضیا در روزنامه رعد بود.[18] این مصاحبه روز پنجشنبه 8 بهمن 1321 در روزنامه اقدام با تیراژی وسیع چاپ شد. سیدضیا در این مصاحبه درباره اوضاع ایران و خطرهایی که ایران را از نظر سیاسی و جغرافیایی تهدید میکرد و بویژه خطر کمونیسم و راههایی که باید برای رهایی از این خطرات در پیش گرفت، سخن گفته بود.[19] در این روز، روزنامه فروشها در سطح شهر تهران با صدای بلند چاپ و انتشار مصاحبه جنجالی سیدضیاء را به همه اعلام میکردند، مصاحبهای که بیش از همه خشم حزب توده و دولت شوروی را برانگیخت. در این هنگام کم کم مقدمات بازگشت سیدضیا فراهم میشد.
بولارد در چهاردهم فوریه 1943/25 بهمن 1321 در گزارش خود به وزارت امور خارجه مینویسد: «به نظرم میرسد جنبشی به طرفداری از سیدضیا در حال قد برافراشتن است که در آغاز قابل توجه نبود.»[20]
در این زمان علاوه بر شاه، تعدادی از نمایندگان مجلس، رجال سیاسی مستقل و سفیر شوروی هم به شدت با بازگشت سیدضیا مخالف بودند.[21]
در 14 ژوئن 1943/24 خرداد 1322 به دعوت حزب وطن تجمعی در تهران تشکیل شد که در آن هواداران سیدضیا شرکت کردند و در پایان مراسم قطعنامهای صادر شد که طی آن از سیدضیا خواسته شده بود به ایران بازگردد و قدرت را به دست گیرد. انگلیسیها این گونه با کمک دوستان خود در ایران زمینههای بازگشت سیدضیا به صفحه سیاست را چنان ماهرانه فراهم آوردند که حتی برای شاه و سفیر شوروی هم این شبهه پیش آمده بود که دولت انگلیس در این مورد نقشی نداشته است و سیدضیا به دعوت احزاب و مردم ایران به کشورش بازمیگردد. وزیرمختار امریکا در تهران نیز چندان از موضوع اطلاع نداشت ولی به درستی به نقش انگلیسیها پی برده بود. در اوت 1943/مرداد 1322 وزیرمختار امریکا طی گزارشی به وزارت خارجه امریکا نوشت که دلایل بسیاری او را متقاعد ساخته است که انگلیسیها ضیا را تحریک به بازگشت به ایران نمودهاند.[22]
اما انگلیسیها با همه تلاشی که به خرج دادند در نهایت باز هم افکار عمومی سررشته امور را در دست ایشان میدید چنان که بولارد در خاطرات خود در آستانه بازگشت سیدضیا به ایران میگوید: «موقعی که شنیدم سیدضیا قصد بازگشت به ایران دارد تا بار دیگر به امور سیاسی مشغول شود با خود اندیشیدم که بازگشت او در چنین موقعیتی اصلاً به صلاح نیست زیرا شک نداشتم او به دلیل آنکه از یک کشور تحت قیمومت انگلیس میآید مسلماً هر برنامه سیاسی که در پیش بگیرد همگان ما را به عنوان پشتوانه اقداماتش قلمداد خواهند کرد... به این ترتیب معلوم است که بازگشت سیدضیا به ایران نمیتوانست هیچ ارتباطی با ما داشته باشد.»[23]
در اول تیر 1322، شاه فرمان انتخابات مجلس چهاردهم را صادر کرد و بلافاصله بعد از این بود که گروههای مختلف وارد کارزار انتخاباتی شدند. در این زمان سید علیاکبر موسوی زاده هم بعد از سالها دوری از تحولات سیاسی یزد به میدان آمد. سید علیاکبر موسوی زاده از اواخر دوره قاجار و در جریان انتخابات دوره چهارم (سال 1296) به عنوان یکی از لیدرهای آزادی خواهان در برابر جناح مرتجعین به سرکردگی دکتر هادی طاهری و سیدکاظم جلیلی، وارد رقابتهای سیاسی یزد شده بود.[24] بعدها این رقابت در جریان انتخابات مجلس ششم اوج گرفت. همکاری موسویزاده با فرخی یزدی در انتشار روزنامههای قیام، طوفان و پیکار و نیز مبارزه با ضد رضاشاه وی را در یزد به چهرهای وجیهالمله تبدیل ساخته بود. بویژه که از مرداد 1321 وی با بر عهده گرفتن ریاست دادگاه محاکمه متهمین شهربانی دوره رضاشاه یعنی افرادی نظیر سرپاس مختاری، پزشک احمدی و قاتلان سیدحسن مدرس و سردار اسعد بختیاری، شهرت و محبوبیتی زایدالوصف یافته بود. در این شرایط، جمعیت آزادیخواهان یزد به وسیله محمد گلشن از تجار مطرح و با محوریت شخص سید علیاکبر موسویزاده تشکیل شد.[25] جمعیت آزادیخواهان یزد که از همان ابتدا در مقابل گروه مرتجعین یعنی باند دکتر طاهری و سید کاظم جلیلی صفآرایی کرده بود با شعار آزادی و رفاه برای جامعه به میدان آمد. این جمعیت با صدور بیانیههایی مردم را به فعالیت سیاسی فراخواند اما در عین حال برای جلوگیری از درگیریهای پیشبینی نشده اعلام کرد که در انتخابات شورای شهرداری که در آن زمان در حال برگزاری بود هیچ دخالتی نخواهد کرد.[26]
موسویزاده از اوایل تیرماه وارد یزد شد و ملاقاتهایی را با برخی تجار و رجال بانفوذ یزد آغاز نمود. در این مدت تقریباً همه مخالفان گروه مرتجعین گرد وی جمع شده بودند. او همچنین یک روز با گروه خود به دیدار آیتالله میرزا سید علیمدرس لب خندقی، مطرحترین روحانی و مجتهد طراز اول یزد رفت. موسویزاده در این دیدار شمهای از طرح و برنامه و اقدامات خود را در دیوان کیفر بیان نمود و همچنین در مورد برنامههای بعدی خود از جمله درباره انتخابات سخنانی گفت. از آنجا که آیتالله لب خندقی همواره از دخالت در امور سیاسی خودداری میکرد در مورد فعالیتها و برنامههای سیاسی موسویزاده اظهارنظری نکرد و در پایان از وی پرسید: «خوب سید علیاکبر بگو ببینم برای دینت چه کردی؟»[27]
در روز چهارشنبه 8 تیرماه 1322 ساعت 7 بعد از ظهر در مسجد امیر چقماق میتینگی از طرف جمعیت آزادیخواهان برگزار شد و موسویزاده با توجه به شرایط جدید حاکم بر فضای کشور به سخنرانی پرداخت و ضمن صحبتهای خود به انتقاد از دولت پرداخت و نیز برنامههای خود را برای حضور در انتخابات بیان کرد.[28]
این میتینگ انتخاباتی با استقبال پرشور مردم یزد روبهرو شد و حتی گروهی از سران مرتجعین هم در آن شرکت داشتند. همچنین متن کامل سخنان موسویزاده که به وسیله عدهای از تندنویسان تهیه شده بود بلافاصله در چاپخانه گلبهار چاپ و در سطح شهر منتشر شد. جالب اینکه به فاصله کوتاهی از پایان این مراسم، تلگرافی از طرف وزارت دادگستری برای موسویزاده، رئیس دیوان کیفر رسید که به محض وصول این تلگراف نامبرده موظف است از یزد حرکت و در تهران خود را به معاونت وزارت دادگستری معرفی کند. در این تلگراف همچنین تأکید شده بود که هیچ عذر و بهانهای برای تأخیر احتمالی وی در اجرای این دستور پذیرفته نیست. به ناچار موسویزاده همان شب یزد را به سوی تهران ترک کرد و البته بعدها معلوم شد که این تلگراف با اعمال نفوذ شخص دکتر طاهری و به منظور ناکام گذاشتن موسویزاده در رسیدن به اهدافش از طرف وزارت دادگستری به یزد مخابره شده است.[29]
با این همه نه تنها از میزان فعالیتهای جمعیت آزادیخواهان یزد پس از این ماجرا کاسته نشد بلکه گسترش هم یافت به گونهای که جوّ ساکن و یزد بعد از قریب به بیست سال بر هم خورده بود. مستقیم، رئیس پست و تلگراف یزد در 14 تیرماه 1322 طی تلگرافی کوتاه به وزارت پست و تلگراف در تهران اوضاع یزد را چنین گزارش میدهد: «وزارت – اخیراً در یزد کنفرانسهایی داده میشود که موجب تحقیر دولت و منجر به اغتشاش خواهد شد.»[30] چنان که گفته شد در این زمان اختلافات کهنه آزادیخواهان یزد با گروه مرتجعین به سردستگی دکتر طاهری و سید کاظم جلیلی، یادگار اواخر دوره قاجار، از نو احیاء شده بود. احمد صدری، فرماندار یزد به عنوان بالاترین مقام مسئول در یزد هوادار جناح دکتر طاهری و جلیلی بود. صدری در مسیر ممانعت از فعالیتهای موسویزاده و هوادارانش برآمد و علناً میگفت: «من به دستور نمایندگان مجلس (طاهری و جلیلی) پشت این میز نشستهام و نخواهم گذاشت مخالفان این نمایندگی در حوزه مأموریت من نفوذی پیدا کنند.»[31]
رقابتهای سیاسی یزد به عرصه مطبوعات تهران هم کشیده شد و روزنامه اقدام در 16 تیرماه ذیل تیتری با عنوان «سهل ممتنع» نوشت: «کشاکشی در یزد بر پا شده، فرماندار آن دیار بدعتی ایجاد کرده که در هیچ تاریخی نظیری نداشته، ژاندارم و پاسبان مسلح برای انتخاب انجمن شهرداری آماده کرده، به دست یاران وکلاء کنونی کارت دعوت داده، سایرین را محروم نموده که بر اثر رفتار او محترمین شهر به هیجان آمدهاند، تلگرافهای آنان را منتشر نمودیم، این چه وضع انتخابات و چه نحو آزادی و مقصود از این رفتار و فشار چیست؟ بنابراین باید گفت انتخاب سهل و ممتنع است. خوب و بد است. باید خوب را از بد مجزی و مجرد نمود، بدی را باید زدود و بد را باید کشت، در کیش زردشت قتل حشرات واجب آمده برای اینکه مضر کشت و زرع و مفسد زندگانی است، این حشرات موذیه (مرتجعین یزد) که به اندازه فیل و کرگدن ضخیم شدهاند، باید نابود شوند که قتل آنها در نظر خردمندان شریفه دلیر به اندازه حشره تأثیر ندارد، قتل مادی و معنوی ضرورت دارد تا حیات ما از تجاوز آنان مصون شود... آزادی را به ما ذره ذره میدهند ولی حیات ما را خرمن خرمن غارت میکنند. در حریت ما، در زندگانی و سعادت و آسایش این قوم تأمل و مطالعه و تشکیل جلسه و گفتگو و تبادل رأی پرورت دارد. در جنایت و ربودن رمق ملت با سرعت تصمیم میگیرند، در عزل یک فرماندار جانی پرهیزکارند، در نصب یک پرهیزکار احتیاط میکنند! در گذرانیدن قانون مضر عجول و بیتابند در قانون نافع و مفید مردد و حیرانند!»[32]
در این زمان کمیسیون انتشارات جمعیت آزادیخواهان به شدت فعال بود و علاوه بر پخش اعلامیهها و بیانیههایی که نمایانگر سمت و سو و برنامههای این گروه بود، همواره خلاصهای از ابار یا مطالبی را که روزنامههای تهران در مورد یزد منتشر میکردند به صورت اطلاعیههایی چاپ و در بین مردم منتشر مینمود. از جمله در یکی از اطلاعیههای مزبور آمده بود: «روزنامههای پایتخت درباره نمایندگان یزد چه مینویسند؟ شماره 13 باباشمل... یکی از آل طاهر (دکتر طاهری) و یک نفر همدست او در شرکت بیمه مبلغی به جیب زده و بعداً به چاک زدهاند و یکی از محترمین کرسینشینان مبلغی برای مسکوت ماندن قضیه جور او را کشیده است.
بابا شمل: چیزی که عوض دارد گله ندارد. انشاءالله در انتخابات دوره چهاردهم با همان پولها این یکی جور آن یکی را میکشد و از خجالتش درمیآید.
شماره 35 میهن پرستان: حقه وافور نمایان گردید. دستهایی که با قبضه شمشیر و دسته گرز آشنا بود با چوب وافور مأنوس شد.
شماره 13 باباشمل: هم قطار چه چیز نمایان شد! اسلحهای که در دست بیشتر کرسینشینان و رجال مملکت ماست از همین رقم میباشد که از انبار مهمات مرشد جلیل (سیدکاظم جلیلی) بیرون آمده است و با همین اسلحه است که روزی افراد جور فتح نمایان میکنند.»[33]
تقریباً از نیمه مرداد 1322 فرمانداری یزد آماده برگزاری انتخابات شد. در این زمان بخشنامههای وزارت کشور مبنی بر لزوم تلاش کارمندان دولت در جهت حفظ سلامت انتخابات و جلوگیری از هرگونه عملیات خلاف قانون برای توابع و بخشداریهای یزد فرستاده شد.[34] آنگاه مقدمات شروع انتخابات دوره چهاردهم مجلس در یزد فراهم شد و فرمانداری برای تشکیل انجمن نظارت بر انتخابات و تعیین اعضای اصلی و علیالبدل از طبقات شش گانه دعوت به عمل آورد اما از آنجا که اکثر دعوتشدگان جزء عوامل و بعضاً وابستگان و فامیلهای نزدیک دکتر طاهری و سیدکاظم جلیلی، وکلای یزد بودند این اقدام فرمانداری با مخالفت موسویزاده و هواداران وی روبهرو شد. در نتیجه فعالیت و پیگیریهای جمعیت آزادیخواهان یزد که گاه با مراجعه مستقیم به منزل بسیاری از مدعوین فرمانداری همراه بود در روز موعود، تنها عده کمی از مدعوین در فرمانداری حاضر شدند و در نتیجه فرمانداری مجبور شد مدتی بعد دوباره از همان مدعوین قبلی دعوت به عمل آورد. در نهایت روز 29 مرداد انجمن نظارت تعیین شدند و هیأت مدیره انتخاب و پس از تعیین حوزههای فرعی، آگهی انتخابات که از طرف انجمن نظارت تهیه و چاپ شده بود در شهر و بخشهای تابعه منتشر شد.[35] معترضین که حامیانی هم در تهران داشتند شروع به فرستادن تلگرافهایی مبنی بر اعمال نفوذهای فرمانداری به نفع دکتر طاهری و جلیلی کردند که در مطبوعات تهران نیز چاپ میشد. در نهایت عدهای از اهالی به نشانه اعتراض به دخالتهای غیرقانونی احمد صدری (فرماندار) در تلگرافخانه تحصن کردند و به وسیله تلگراف علیه صدری اعلام جرم کردند و خواستار تعویض او شدند. کم کم مخالفتها اوج گرفت و دستههایی دو سه هزار نفری در سطح شهر به تظاهرات پرداختند و در نتیجه این اقدامات عوامل و نزدیکان دکتر طاهری و جلیلی که چندی پیش به شدت فعال بودند مرعوب شدند و تا حدودی جو عمومی به نفع موسویزاده برگشت. در این شرایط، وزارت کشور فردی را به نام ساری اصلان به عنوان بازرس و برای رسیدگی به شکایات معترضین روانه یزد کرد. به هنگام ورود او به یزد، جمع معترضین با هدایت و سازماندهی جمعیت آزادیخواهان چندین بار بر ضد دکتر طاهری و جلیلی دست به تظاهرات زدند و خواستار تغییر اعضای انجمن نظارت بر انتخابات شدند که اکثریت آنان با وابستگان این دو نفر بود. در جریان این تظاهرات عدهای هنگام عبور از نزدیکی خانه فرماندار شعارهای «مرده باد فرمانده دستنشانده قانون شکن» و «مرده باد وکلای تحمیلی یزد» سر دادند. ساری اصلان که قبلاً با توصیههای دکتر طاهری و جلیلی روانه یزد شده بود با مشاهده وضع موجود بنای اعتراض به اقدامات غیرقانونی و اعمال نفوذهای صدری را نهاد و در آخرین روز حضورش در یزد جلسه فرمانداری را به حالت قهر و اعتراض ترک گفت و روانه تهران شد.[36]
در 8 شهریور 1322 سید علیاکبر موسویزاده ک در این زمان در کانون توجهات مردم یزد بود و یکی از برندگان انتخابات به حساب میآمد و در ضمن یکی از قضات ارشد دادگستری و رئیس دیوان کیفر هم بود به جرم حمایت از آلمانیها توسط نیروهای انگلیسی دستگیر و به بازداشتگاه متفقین در اراک منتقل شد. بدین ترتیب زمینه برای انتخاب سیدضیا فراهم آمد.[37]
از سوی دیگر سرتیپ قدر، فرمانده لشکر 9 اصفهان، یکی از واحدهای پیاده این لشکر را با تجهیزات کامل و به فرماندهی ستوان وجدانی به بهانه تعقیب اشرار نایین و یزد با حکم مأموریت روانه این ناحیه کرد که چند روز بعد این واحد ارتش برای حفظ انتظامات شهر و در اصل برای مقابله با گروه معترضین در اختیار فرمانداری یزد قرار گرفت.[38] این واحدها علاوه بر گروهان پادگان یزد بودند. با ورود نیروهای ارتش به معرکه، فرمانداری درصدد ارعاب و تهدید مخالفین برآمد به نحوی که عدهای از ایشان یزد را به سوی تهران ترک کردند. عدهای هم انتخابات را تحریم کردند و از سویی با توجه به وضع پیش آمده و نیز جریان دستگیری و بازداشت موسویزاده که 22 ماه طول کشید، اکثر سران جمعیت آزادیخواهان یزد به جز چند نفر معدود همگی به سوی باند طاهری، جلیلی و سیدضیا کشیده شدند که چند روز بعد وارد بازی شد و با ایشان نه تنها سازش که همراهی و همکاری هم کردند.[39] در این شرایط، از روز شنبه 2 مهر دادن تعرفه و اخذ رأی در حوزههای مرکزی و فرعی آغاز شد و ظاهراً در همین روزها بود که سیدضیا هم روانه کشور شد. در روز رأیگیری عدهای سرباز با مسلسل بر پشت بام مصلای یزد (محل رأیگیری) مستقر شدند و عدهای مسلح هم در اطراف حوزه رأیگیری پاس میدادند و انتخابات تحت شرایط امنیتی و پلیسی برگزار شد.[40]
علاوه بر این آرای یزدیها از سی تا پنجاه ریال خرید و فروش میشد.[41] زمانی که سیدضیا در آستانه ورود به کشور بود، انتخابات یزد تمام شده بود و مشغول شمارش آرا بودند که طبق سنت نانوشته دورههای قبل، دکتر طاهری و سیدکاظم جلیلی در صدر بودند و همچنین به جای محمدحسین نواب، دیگر وکیل یزد در سالهای سلطنت رضاشاه که بعد از شهریور 1320 به جمعیت آزادیخواهان و دار و دسته موسویزاده پیوسته بود، این بار قاسم هراتی، تاجر و ملّاک معروف یزدی به مدد و پشتوانه هزینه کردن مبلغ دو میلیون ریال در رده سوم قرار و مقدار زیادی از آرای وی نیز خوانده شده بود.[42] در این هنگامه نیز سفارت انگلیس در تهران دست به کار شد. چنان که بولارد بعدها در تاریخ 26 فوریه 1944/6اسفند 1322 طی گزارشی به وزارت امور خارجه انگلیس نوشت: «شیوه ما در طول انتخابات هرگز آن نبوده است که با فهرستی از پیش تعیین شده از نمایندگان، با دولت ایران روبهرو شویم، ولی ما همیشه از طریق نخستوزیر و وزیر کشور طرف مشورت قرار گرفتهایم و نظر خودمان را به آنها و کاندیداهایی که مایلاند حداکثر سعی را برای منافع ایران انجام دهند گفتهایم. ما همچنین به مأموران کنسولگریهای خودمان دستور دادهایم که اهالی محلی را به حمایت از کاندیداهای مناسب مترقی و بیشتر محلی تشویق و ترغیب کنند.»[43]
سفارت انگلیس همچنین در دستوری به کنسولگری کرمان، مرکز فعالیت انگلیسیها در جنوب، کنسولگری یزد به نفع سیدضیا وارد عمل شود.[44] از سویی وزارت کشور در تلگراف رمزی به فرمانداری یزد خواستار بیرون آوردن نام سیدضیاء از صندوق انتخابات شد.[45] مقبولالرحمن، نایب کنسول انگلیس در یزد نیز به دنبال قاسم هراتی فرستاد و گفت چون سیدضیا تازه از فلسطین آمده است و بناست بزودی نخستوزیر شود فعلاً لازم است که پایگاه و جاپایی داشته باشد و بدین ترتیب او را راضی کرد که اجازه بدهد سیدضیا در انتخابات نفر سوم شود. ضمن اینکه مقبولالرحمن قول داد که سیدضیا نمایندگی را قبول نمیکند و به محض آماده شدن شرایط برای نخستوزیریاش از نمایندگی استعفا خواهد کرد و قاسم هراتی که نفر چهارم شده است میتواند به جای سیدضیا وارد مجلس شود. بدین ترتیب با جلب نظر قاسم هراتی آرای او را به نام سیدضیا خواندند. در نتیجه سیدضیا سوم و قاسم هراتی چهارم شد.[46] هم زمان با این وقایع در یزد، سیدضیا از طریق مرز کرمانشاهان (احتمالاً روز 4 یا 5 مهرماه) وارد کشور شد. سیدضیا به سفارش مظفر فیروز در طول زمان برگزاری انتخابات کرمانشاه که اینک تحت اشغال نیروهای انگلیسی بود، وارد این منطقه شد تا هوادارانش که توسط برخی از افراد خانواده بزرگ فرمانفرماییان سازماندهی شده بودند بتوانند ورود پیروزمندانه نخستوزیر آینده کشور را جشن بگیرند. از تهران هم نصرالله و اسدالله رشیدیان برای حمایت مالی و نیز محافظت و همراهی سید ضیا به کرمانشاه رفته بودند. طبق برنامهریزی قبلی، گروهی از اعیان و اشراف و نیز اهالی کرمانشاه به همراه افرادی از خانواده فرمانفرماییان و نیز برادران رشیدیان تا فاصله 32 کیلومتری خارج شهر برای استقبال از سیدضیا رفتند. سیدضیا در این محل سخنرانی کوتاهی ایراد کرد که با تشویق حاضران روبهرو شد. سپس روانه منزل علیرضا خان اعتضادالسلطان برادرزن عبدالحسین میرزا فرمانفرما شد. منوچهر فرمانفرماییان که خود جزء سردستگان مستقبلین بود میگوید:
آن شب سر میز شاه سیدضیا را مردی بینهایت جذبکننده و سخنرانی چنان چیرهدست یافتم که با وجود لکنت زبان آشکارش، همه ما را واداشته بود به دقت به سخنانش گوش دهیم... هنوز دور میز شام ننشسته بودیم که در زدند. خدمتکار وارد شد و تلگرامی را آورد که از نتایج انتخابات آن روز در یزد خبر میداد. با وجود آنکه سیدضیا بیشتر از بیست سال بود که به شهر خودش پانگذاشته بود و حتی اصلاً در کشور حضور نداشت، در صدر فهرست نتایج انتخابات قرار گرفته بود.[47]
با توجه به اینکه کار شمارش آرا در یزد روز نهم مهر به پایان رسید و با در نظر گرفتن خاطرات منوچهر فرمانفرماییان باید گفت حتی پیش از پایان شمارش آرا یعنی در همان روزهای 4 یا 5 مهر بود که پیشاپیش خبر پیروزی سیدضیا را به وی دادند تا با خاطری مطمئن وارد تهران شود. علیرغم نقش روشن انگلیسیها در بازگشت، سپس پیروزی او در انتخابات یزد؛ اما ایشان همچنان اصرار داشتند که در این قضایا هیچ دخالتی نداشتهاند. بولارد در خاطرات خود مینویسد:
ما در ایران متهم بودیم که از یکی از سیاستمداران ایرانی به نام سیدضیاءالدین طباطبایی حمایت میکنیم. در حالی که واقعاً چنین نبود ولی برای خنثی کردن و رفع این شبهه نیز کاری از دستمان برنمیآمد.[48]
به هر روی در انتخابات یزد از مجموع 27194 ورقه تعرفه توزیع شده سیدکاظم جلیلی با 25574 رأی اول، دکتر طاهری با 25356 رأی دوم و سیدضیاءالدین طباطبایی با 21914 رأی سوم و قاسم هراتی هم چهارم شد. پس از پایان مدت قانونی ارائه شکایات، انجمن نظارت بر انتخابات شکایات واصله را که تعداد آن هم کم نبود قانونی ندانست و ضمن تنظیم صورت مجلس و تأیید صحت جریان انتخابات، اعتبارنامههای سه نفر منتخب اول را صادر کرد.[49] پس از پایان جریان انتخابات، فرمانداری یزد اطلاعیه ذیل را برای اطلاع اهالی منتشر کرد:
تاریخ 24/7/22
علامت شیر و خورشید وزارت کشور
اداره فرمانداری یزد
آگهی
طبق ماده 39 انتخابات برای اطلاع اهالی آگهی میشود
جناب آقای سید ضیاءالدین طباطبایی با 21914 رأی
آقای سید کاظم جلیلی با 25574 رأی
آقای دکتر هادی طاهری با 25356 رأی
حائز اکثریت بوده چون قبولی خودشان را به وسیله وزارت کشور اعلام داشتهاند برای نمایندگی دوره چهاردهم قانونگذاری مجلس شورای ملی انتخاب و استوارنامه صادر گردید:
فرماندار یزد - صدری[50]
انتخابات زرتشتیان یزد هم در آبان ماه همان سال برگزار شد و از 1619 رأی مأخوذه رستم گیو با اکثریت 1559 رأی از طرف زرتشتیان یزد برگزیده شد که در حقیقت همین رأی حکم پیروزی رستم گیو در انتخابات زرتشتیان کل کشور را داشت. چرا که یزد با دارا بودن بیشترین تعداد زرتشتی، نقش اصلی را در تحولات سیاسی اجتماعی این اقلیت ایفا میکرد. در کرمان هم رستم گیو از مجموع 749 رأی مأخوذه 739 رأی به دست آورد. در تهران نیز وی از مجموع 354 رأی اخذ شده 319 رأی را به خود اختصاص داد. علاوه بر اینها در شیراز هم فرد مزبور از مجموع 26 رأی اخذ شده 25 رأی داشت و در کل؛ رستم گیو با اکثریت 2642 رأی، که بیش از نیمی از آن را مرهون زرتشتیان یزد بود، به عنوان نماینده زرتشتیان ایران راهی مجلس شد.[51]
بازتابهای انتخابات یزد در مرکز
سیدضیا در روز 7 مهر 1322 در میان استقبال عدهای از هوادارانش و نیز گروهی از رجال سیاسی و رؤسای ادارات تهران که وی را نخستوزیر بعدی میدانستند وارد تهران شد. در این روز کاروانی از اتومبیلهای شیک و گران قیمت برای استقبال سیدضیا در تهران به راه افتاد.[52]
خبرگزاری رویتر ضمن اعلام خبر ورود سیدضیا به تهران گفت: «مدتی است که پیشنهادهایی به وی شده که به ایران بازگردد و مقام نخستوزیری را اشغال کند. تمام روزنامهها خبر بازگشت او را به خط درشت نگاشته و به تمجید و تحسین وی پرداخته و برخی نیز نوشتهاند که آقای سیدضیاءالدین طباطبایی همواره بین هممیهنان خویش دمکرات تمام عیار بوده و علاقه تام و تمامی نسبت به متفقین دارد.»[53]
سیدضیا در همان روز ورود به تهران ساعت 5/6 عصر به دیدار شاه رفت و در این دیدار دو ساعته به او اطمینان داد که هیچگونه داعیه زمامداری ندارد و تنها به قصد خدمت به کشور و پاسخ به عواطف مردم یزد که او را به نمایندگی برگزیدهاند به تهران بازگشته است. سیدضیا در خانهای مجلل واقع در فیشرآباد از طرف رضا صرافزاده، تاجر معروف یزدی به وی اهدا شده بود، سکونت یافت. این خانه که در و پنجرهها و تمام نمای بیرونی و حتی وسایل داخلی و مبلمان آن هم به رنگ سبز درآمده بود تا ضمن تأکید بر سیادت صاحبخانه به وی نوعی قداست هم بدهد به کاخ سبز یا قصر الخضراء شهرت یافت و از همان روز نخست هر روز دسته دسته مریدان سیدضیا در این خانه به دیدار وی میرفتند و در روز 8 مهرماه، سهیلی نخستوزیر هم به دیدار وی رفت.[54] چه بسا برخی ویژگیهای شخصیتی سیدضیا بود که باعث شد تا گروه زیادی از رجال سیاسی بر گرد وی جمع شوند. چنان که جمالزاده در این باره میگوید: «به اصطلاح فرنگیها، سید تریبون و سر دسته حزب و علمدار حزب خلق شده بود.»[55]
پس از بازگشت سیدضیا بلافاصله حزب توده علیه وی موضع گرفت و میتینگ عظیمی در میدان سنگلج بر ضد او برپا نمود که بین طرفداران سیدضیا و هواداران حزب توده درگیری شدیدی رخ داد.[56] با بازگشت سیدضیا به ایران عده زیادی از جمله تعدادی از تجار و بازرگانان یزدی از قبیل محمد هراتی، رضا صرافزاده و حتی ارباب مهدی یزدی اطراف وی را گرفتند و منابع مالی او و بعدها منابع مالی حزب اراده ملی را تأمین کردند.[57] بر سر تصویب اعتبارنامه سیدضیا هم از همان ابتدا درگیریهایی بین طرفین ایجاد شد. در 7 دی ماه سهیلی، نخستوزیر در اطلاعیهای اعلام کرد که مجلس چهاردهم اول بهمن افتتاح خواهد شد. اما برای این کار موانع عمدهای بود چرا که شمارش آرای تهران هنوز تمام نشده و از سویی انتخابات تبریز هم به علت پارهای مشکلات از جمله شبهه تقلب از آذرماه به حالت تعلیق درآمده بود.[58]
در این شرایط عدهای از نمایندگان عمدتاً هوادار سیاست انگلیس در ایران درصدد بودند که دکتر هادی طاهری، وکیل یزد را به ریاست مجلس انتخاب کنند و تا قبل از حضور وکلای تهران که تعدادی چهرههای ملی و مخالف انگلیس هم در میانشان بود و نیز وکلای آذربایجان که گمان میرفت تعدادی از آنها عضو حزب توده باشند، اعتبارنامههای خود و بویژه اعتبارنامه سیدضیا را تصویب کنند. در برخی مجامع سیاسی چنین شایع شده بود که نمایندگان مذکور میخواهند اعتبارنامه تعدادی از وکلای تودهای را رد کنند و زمام مجلس را به دست سیدضیا بسپارند. همین مسئله باعث نگرانی شاه، برخی سیاستمدارانی که در زمان نخستوزیری سیدضیا به دستور وی بازداشت شده بودند و نیز هول و هراس سفیر شوروی و حزب توده شده بود. از این رو تعدادی از وکلای تودهای به بهانه مسافرت، از تهران خارج شدند تا مجلس را از اکثریت بیندازند. در نتیجه افتتاح مجلس به اسفندماه موکول شد.[59]
در این میان شمارش آرای تهران در 15 بهمن ماه پایان یافت و دکتر محمد مصدق یکی از مخالفان سیدضیا در صدر فهرست تهران جای گرفت. در 6 اسفند مجلس گشایش یافت و پرونده انتخابات یزد برای بررسی به شعبه سوم مجلس رفت که پس از رسیدگی، این شعبه شکایات واصله به روند انتخابات یزد را غیرقانونی دانست و صحت آن را تأیید کرد.[60]
اعتبارنامههای دکتر طاهری، سید کاظم جلیلی و رستم گیو در روز یکشنبه 14 اسفند 1322 مطرح و با اکثریت آرا تصویب شد؛ اما به هنگام طرح اعتبارنامه سیدضیا، کسانی چون تقی فداکار و دکتر رضا رادمنش از طرف فراکسیون حزب توده و نیز دکتر مصدق مخالفت خود را با آن اعلام کردند که بدین ترتیب طرح اعتبارنامه سیدضیا به جلسات بعد موکول شد.[61] لازم به ذکر است پیش از این جمع کثیری از مخالفان سیدضیا به دکتر مصدق متوسل شده بودند و از جمله تعدادی از جوانان و دانشجویان یزدی مقیم تهران ضمن شرح جریانات انتخابات یزد مدارکی را مبنی بر تقلب و چگونگی اعلام نام سیدضیاء به وی عرضه کردند و ضمن شرحی از اجحافات وکلای تحمیلی یزد، خواستار مخالفت با اعتبارنامه سیدضیا شده بودند.[62]
روزنامه رهبر ارگان رسمی حزب توده هم در روز 14 اسفند، همان روزی که بنا بود اعتبارنامه سیدضیا در مجلس مطرح شود، تیتر اصلی خود را چنین انتخاب کرد: «بزرگترین ننگ تاریخ در دوره دمکراسی وکالت سیدضیا است.»[63]
در طی این مدت انگلیسیها به شدت نگران مخالفت با اعتبارنامه سیدضیا در مجلس بودند. بولارد در 21 ژانویه 1944/30 دی 1322 طی گزارشی مینویسد: «اعتبارنامه نمایندگان به وسیله کل مجلس مورد بررسی قرار میگیرد و اگر این کار جدی گرفته میشد عده بسیار معدودی بر جای میماند، ولی امر محتمل این است که آنها با یکدیگر تبانی میکنند که چیزی نگویند هر چند میشنوم مقامات بیشتر نگران رد اعتبارنامه مردی (سیدضیا) هستند که گفته میشود هم درستکار است و هم لایق و نترس. مردی که در ایران حکم سیمرغ و کیمیا را دارد و احتمالاً موی دماغ جماعت راحتطلب قدیمی خواهد شد.[64]
در جلسه سهشنبه 16 اسفند 1322 مجلس شورای ملی، دکتر مصدق ابتدا از رادمنش و فداکار خواست شکایت خود را پس بگیرند تا مخالفت وی با سیدضیا به حزب توده نسبت داده نشود. همچنین مصدق گفت دفاع از وطن واجب کفایی است و هنگامی که یک نفر داوطلب شد تکلیف از دیگران ساقط میشود. بدین ترتیب دکتر مصدق یک تنه به مخالفت با سیدضیا برخاست. مصدق ضمن نطق خود حقایقی را پیرامون وابستگی سیدضیا به انگلستان و نیز نقش غیرقابل انکار وی در کودتای سوم اسفند 1299 بیان کرد. سپس نحوه انتخاب او را از یزد زیرسئوال برد و گفت: «اهالی یزد که کاغذ و تلگراف تا آنجا چند روز لااقل میرسد از ورود آقا چطور مستحضر شدند و آقا را که بعد از 22 سال نسیاً منسیاً بوده از روی چه نظر انتخاب نمودند؟ فقط یزدی بودن که برای مدرک انتخاب کافی نیست. من اهل آشتیان هستم و از آشتیان یک رأی هم ندارم. از خواص آقا شنیده شد که دو میلیون تومان اهالی یزد برای تشکیلات حزبی آقا دادهاند. یزدیها هم این تمول را از کجا آوردهاند و این سخاوت محیرالعقول را برای چه به خرج دادهاند؟»[65]
ادامه نطق مصدق به روز بعد موکول شد و او در ادامه صحبتهایش ضمن ذکر سابقه سیدضیا وی را دارای مأموریت جدیدی دانست و گفت: «طرز ورود آقا بعد از 22 سال به ایران و اینکه فوراًٍ از یزد انتخاب شدند ثابت میکند که آقا باز هم برای کاری مأمور هستند. بسیار جای تأسف است که وعدههای سهیلی و تدین راجع به عدم دخالت در انتخابات لباس عمل نپوشید. در هر کجا هم که تحت نفوذ واقع نشدند انتقادات بسیار نمودند و ناموس مملکت را به باد دادند. ای کاش این قبیل اشخاص یک روز اگر میشد شاگرد دبستان سید یزدی بودند. شخص متوفی نقل میکرد که در زمان صدارت حاج میرزا حسین خان سپهسالار به امر ناصرالدین شاه کسی را میبردند بکشند در جواب سئوال سپهسالار گفتند که سید یزدی سارق است که از خانه ظهیرالدوله اشیاء مهمی سرقت کرده است. سپهسالار او را خواست و گفت که چون تو اولاد رسولی توبه کن تا نزد شاه از تو شفاعت کنم. سید یزدی گفت من دزدم ولی راستگو و صدیقم و تاکنون با کسی عهدی ننمودهام که از آن تخلف نمایم من از مرگ هراسی ندارم من میخواهم کشته شوم و کسی را به دروغ امیدوار نکنم، من به درستی و راستی ایمان دارم و خود را فدای عقیده مینمایم من نمیتوانم عهدی ببندم که به عهد وفا ننمایم. هر قدر سپهسالار اصرار نمود اظهار ندامت نکرد. ای کاش میگفت گوش دروغگو را باید برید تا صورتاً هم مصداق حقیقی و من یشابه أبه فما ظلم باشد.»[66]
مصدق صلاحیت سیدضیا را برای نمایندگی مجلس رد کرد و او را جاده صاف کن دیکتاتوری عهد رضاخان دانست. بعد از پایان نطق دکتر مصدق، نقابت یکی از نمایندگان مجلس به دفاع از سیدضیا پرداخت و برخی اقدامات کابینه سیدضیا مثل اولین قرارداد با دولت شوروی، الغای کاپیتولاسیون و... را برشمرد. نقابت در مورد حمایت یزدیها و پولی که توسط برخی از آنها برای سیدضیا خرج شده بود در جواب دکتر مصدق گفت: «فرمودند یزدیها این تمول را از کجا آوردهاند که با هم در امور مالی کمک بکنند. بنده تصور نمیکنم که اینها محتاج به جواب باشد فقط این را باید عرض کنم، البته شهر یزد و کرمان یا جای دیگر با داشتن زراعت و تجارت، مخصوصاً یزدیها که فوقالعاده در هوش و ذکاوت و پشت کار و همه چیز معروف هستند البته میتوانند نسبت به یک کسی که عقیده دارند ثروتی جمعآوری کنند.»[67]
پس از آن سیدضیا به دفاع از خود پراخت و ضمن شرح سوابق خود در صدر مشروطیت گفت: «پس از ورود من به ایران، در تهران شنیدم اهالی یزد مرا به سمت وکالت مجلس شورای ملی انتخاب کردهاند. تعجب کردم زیرا چنانچه عرض کردم قصد اشغال مقاماتی را نداشتم. گفتم بعد از 23 سال میروم ایران مملکت محنتزده خود را ببینم اگر توانستم خدمتی میکنم اگر نتوانستم خدمتی بکنم یا در ایران میمانم یا چنانچه 23 سال از این مملکت دور بودم باز هم مراجعت میکنم، خبر وکالت بنده از یزد مرا تکان داد و نمیخواستم قبول کنم زیرا به کسی ننوشته بودم و از هیچ یک از رفقا و دوستان خودم یا اهالی یزد تقاضا نکرده بودم در همین حال دچار یک محذوری شدم و آن این بود که 32 سال قبل اهالی یزد پدر مرا به سمت وکالت مجلس شورای ملی انتخاب کردند. 24 سال پیش هم خود من وکیل شدم که وقایع کودتا پیش آمد. این مرتبه سوم بود، اخلاقاً نمیتوانستم به اهالی یزد بگویم که من شانه خود را از زیر بار مسئولیت خالی میکنم. اصرار اهالی یزد و تلگرافات متولی که به من مخابره کردند و اصرار دوستان باعث شد که من وکالت را قبول کنم.»[68]
همچنین سیدضیا خود را از کلیه اقدامات انجام شده در دوره سلطنت پهلوی مبرّا دانست و گفت من در تمام این مدت در خارج از کشور بودم. علاوه بر این درباره کودتای سوم اسفند 1299 با انکار نقش انگلیسیها خطاب به مصدق گفت: «خیر آقا! این کودتای انگلیسی نبود، انگلیسیها پیشبین هستند – انگلیسیها سیاست سه ماهه ندارند – اگر انگلستان میخواست سیاست سه ماهه داشته باشد کار انگلستان چند قرن پیش مثل کار امروز ما شده بود. نه خیر، این یک کودتای انگلیسی نبود. (دکتر مصدق: پس چه بود؟) فداکاری سیدضیاءالدین بود. حال این اقرارات من شما را قانع نکرد حقایق دیگری هست که نگفتم و نمیگویم. اگر میخواهید بدانید محکمه علیای عدالت ملی را تشکیل دهید من برای محاکمه حاضر هستم. من مسئولیت مسبب بودن وقایع سوم حوت را به عهده میگیرم.»[69]
پس از رأیگیری مخفی از 86 نفر عده حاضرین 57 نفر به اعتبارنامه سیدضیا رأی مثبت دادند و اعتبارنامه وی با اکثریت او را واداشت تا بعد از تصویب اعتبارنامه وی با اکثریت آرا تأیید شد.[70] دمکراتمنشی دکتر مصدق او را واداشت تا بعد از تصویب اعتبارنامه سیدضیا به عنوان نخستین فرد با او روبوسی کرد و به او تبریک گفت. هر چند که به ظاهر بحث نمایندگی سیدضیا در مجامع داخلی ایران پایان یافت اما درگیری بین انگلستان و شوروی در این مورد همچنان ادامه داشت. بولارد در 18 فوریه 1945/29بهمن 1323 خطاب به سفیرکبیر شوروی در ایران که سیدضیا را عامل بریتانیا میدانست نوشت: «در ایران که ایرانی نمیتواند آب بخورد بدون آنکه متهم نشود تحت نفوذ انگلیس یا روس یا امریکا یا قدرت خارجی دیگر عمل میکند، اغلب گفته میشود دولت انگلستان سیدضیا را به ایران آورد. از قضا این اتهام نادرست است.»[71] بدین ترتیب با انتخاب سیدضیا از یزد، صفآرایی شمال و جنوب در کشور پدید آمد.
1. اسناد و دیدگاهها (حزب توده ایران از آغاز پیدایی تا انقلاب بهمن 1357)، بی جا، حزب توده، 1360.
2. بولارد، ریدر ویلیام، خاطرات سرریدر ویلیام بولارد، سفیرکبیر انگلستان در ایران (نامههای خصوصی و گزارشهای محرمانه)، ترجمه غلامحسین میرزا صالح، چ دوم، تهران، طرح نو، 1378.
3. بولارد، ریدر – کلارمونت، اسکراین، شترها باید بروند، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، 1362.
4. تشکری بافقی، علیاکبر، مشروطیت در یزد، تهران، مرکز یزدشناسی، 1377.
5. جامی، گذشته چراغ راه آینده است، ویرایش دوم، تهران، ققنوس، 1377.
6. جمالزاده، سید محمدعلی، خاطرات سید محمدعلی جمالزاده، به کوشش ایرج افشار و علی دهباشی، تهران، شهاب ثاقب، سخن، 1378.
7. ذوقی، ایرج، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران، پاژنگ، 1367.
8. رسولیپور، مرتضی، نگاهی از درون (خاطرات سیاسی دکتر جواد صدر)، تهران، علم، 1381.
9. سیف پور فاطمی، نصرالله، گزند روزگار، تهران، شیرازه، 1379.
10. شجیعی، زهرا، نمایندگان مجلس شورای ملی در بیست و یک دوره قانونگذاری، تهران، دانشگاه تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، 1344.
11. صفایی، ابراهیم، پنجاه خاطره از پنجاه سال، تهران، بینا، 1371.
12. صفایی، ابراهیم، خاطرههای تاریخی، تهران، کتاب سرا، 1368.
13. فرمانفرماییان، منوچهر، خون و نفت (خاطرات یک شاهزاده ایرانی)، ترجمه مهدی حقیقت خواه، تهران، ققنوس، 1377.
14. کیاستوان، حسین، سیاست موازنه منفی در مجلس چهاردهم، چ دوم، بیجا، مصدق، 1355.
15. گلشن، جلال، یزد دیروز، قم، صحیفه خرد، 1384.
16. مجموعه اسناد یزد، ج سوم، یزد، بنیاد ریحانهالرسول، 1380.
17. مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج هشتم، چ اول، تهران، علمی، 1364.
18. موسویزاده، جهانگیر، محاکمه (رضاشاه در برابر تاریخ)، ج دوم، تهران، موسویزاده، 1380.
19. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (جستارهایی از تاریخ معاصر ایران)، ج دوم، چ هفتم، تهران، اطلاعات، 1374.
20. میرحسینی، محمدحسن، خاطرات سعیدی فیروزآبادی، یزد، دانشگاه یزد، 1383.
1. اندرمانی زاده، جلال، اسنادی از انتخابات در ایران (عصر قاجار و پهلوی)، مجله تاریخ معاصر ایران، سال سوم، شماره 12، زمستان 1378.
2. مکی، حسین، انتخابات آزاد یزد! دکتر طاهری و سیدکاظم و سید ضیاءالدین چگونه انتخاب شدند؟، روزنامه رهبر، سال اول، شماره 145، مورخ 24/7/1322.
3. هاشمزاده محمدیه، عباس، آقا سیدعلی علوی یزدی و انقلاب مشروطه، کاوشنامه علوم انسانی دانشگاه یزد، شماره اول، پاییز و زمستان 1379.
1. هاشمزاده محمدیه، عباس، زندگانی سیاسی و آثار سیدضیاءالدین طباطبایی یزدی، پایاننامه کارشناسی ارشد، گروه تاریخ، دانشگاه فردوسی مشهد، نیم سال دوم تحصیلی 1370-1369.
1. روزنامه اقدام، شماره 166، مورخ 8/11/1321
2. روزنامه اقدام، شماره 257، مورخ 16/4/1322
3. روزنامه رهبر یزد، سال اول، شماره 10، مورخ 11/7/1325
4. روزنامه رهبر، سال اول، شماره 142، مورخ 20/7/1322
5. روزنامه رهبر، سال دوم، شماره 238، مورخ 14/12/1322
6. مذاکرات مجلس دوره چهاردهم، مورخ 14/12/1322
7. مذاکرات مجلس دوره چهاردهم، مورخ 16/12/1322
8. مذاکرات مجلس دوره چهاردهم، مورخ 17/12/1322
1. آرشیو سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران
2. آرشیو سازمان اسناد ملی یزد
1. آرشیو شفاهی سازمان اسناد ملی یزد: مصاحبه با بمانعلی حُسنی (روزنامهنگار و فعال سیاسی یزد در دهههای بیست و سی)
2. مصاحبه با حسین بشارت (از مطلعین تاریخ و تحولات سیاسی یزد)
پینوشتها:
1. آقا هاشمزاده محمدیه، عباس، «آقا سیدعلی علوی یزدی و انقلاب مشروطه»، کاوش نامه علوم انسانی دانشگاه یزد، شماره اول، پاییز و زمستان 1379، صص 5 و 104.
2. تشکری بافقی، علیاکبر، مشروطیت در یزد، تهران، مرکز یزدشناسی، 1377، ص 130.
3. جمالزاده، سید محمدعلی، خاطرات سید محمدعلی جمالزاده، به کوشش ایرج افشار و علی دهباشی، تهران، شهاب ثاقب، سخن، 1378، صص 6 و 235.
4. همان، صص 5-243.
5. هاشمزاده محمدیه، عباس، زندگانی سیاسی و آثار سیدضیاءالدین طباطبایی یزدی، پایاننامه کارشناسی ارشد، گروه تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد، 70-1369، صص 9 و 208.
6. خاطرات جمالزاده، صص 8 و 247.
7. زندگانی سیاسی و آثار سیدضیاء، صص 2 و 211.
8. رسولیپور، مرتضی، نگاهی از درون (خاطرات سیاسی دکتر جواد صدر)، تهران،علم، 1381، صص 169 و 170.
9. مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج هشتم، چ اول، تهران، علمی، 1364، ص 107.
10. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج دوم، چ هفتم، اطلاعات، 1374، ص 48.
11. ذوقی، ایرج، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران، پاژنگ، 1367، ص 92.
12. بولارد، ریدر ویلیام، خاطرات سرریدر بولارد، سفیرکبیر انگلستان در ایران، ترجمه میرزا صالح،چ دوم، تهران، طرح نو، 1378، ص 140.
13. همان، ص 172.
14. ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، ص 93.
15. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ص 47.
16. ایران و قدرتهای بزرگ...، ص 94.
17. همان، ص 95.
18. صفایی، ابراهیم، پنجاه خاطره از پنجاه سال، تهران، بینا، 1371، ص 129.
19. روزنامه اقدام، شماره 166، 18/11/1321.
20. خاطرات بولارد، ص 248.
21. ایران و قدرتهای بزرگ، ص 92.
22. همان، ص 96.
23. بولارد، ریدر، اسکراین کلارمونت، شترها باید بروند، ترجمه ابوترابیان، تهران، نشر نو، 1362، ص 110.
24. مشروطیت در یزد، ص 128.
25. آرشیو شفاهی سازمان اسناد ملی یزد، مصاحبه با بمانعلی حسنی
26. یزد، بنیاد ریحانهالرسول، 1380.سند شماره 8
27. گلشن، جلال، یزد دیروز، قم، صحیفه فرد، 1384، ص 297.
28. مجموعه اسناد یزد، ج 3، یزد، بنیاد ریحانةالرسول، 1380، سند شماره 8
29. یزد دیروز، صص 8 و 297.
30. آرشیو سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران ـ سند شماره 310 ـ 25/4/9/3
31. روزنامه رهبر یزد، شماره 10، ص 3.
32. روزنامه اقدام، شماره 257
33. مجموعه اسناد یزد، ج 3، شماره 14.
34. آرشیو سازمان اسناد ملی یزد، سند شماره 22919، 33
35. آرشیو سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، سند شماره 293ـ 1/109/44
36. روزنامه رهبر، شماره 145، ص 2.
37. موسویزاده، جهانگیر، محاکمه (رضاشاه در برابر تاریخ)، ج دوم، تهران، موسویزاده، 1380، ص 1191.
38. موسویزاده، 1380، ج 2، ص 1191.
39. اسناد و دیدگاهها، ص 59.
40. روزنامه رهبر، شماره 145، ص 2.
41. همان، 142، ص 2.
42. میرحسینی، محمدحسن، خاطرات سعیدی فیروزآبادی، یزد، دانشگاه یزد، 1383، ص 26.
43. خاطرات بولارد، ص 342.
44. کنسولگری یزد تابع کنسولگری کرمان بود.
45. خاطرات سعیدی فیروزآبادی، ص 26.
46. مصاحبه با حسین بشارت، از مطلعین تاریخ تحولات سیاسی یزد.
47. فرمانفرماییان، منوچهر، خون و نفت، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران، ققنوس، 1377، صص 5 و 184.
48. شترها باید بروند، ص 109.
49. مذاکرات مجلس دوره چهاردهم، مورخ 14/12/1322، ص 10.
50. آرشیو سازمان اسناد ملی یزد، سند شماره 3947
51. مذاکرات مجلس دوره چهاردهم، مورخ 14/12/1322، ص 15.
52. اسناد و دیدگاهها، ص 58.
53. جامی، گذشته چراغ راه آینده، ویرایش دوم، تهران، ققنوس، 1377، ص 175.
54. صفایی، ابراهیم، خاطرههای تاریخی، تهران، کتابسرا، 1368، صص 8 و 217.
55. خاطرات جمالزاده، ص 249.
56. جامی، 1377، ص 175.
57. سیفپور فاطمی، نصرالله، گزند روزگار، تهران، شیراز، 1379، ص 308.
58. خاطرات بولارد، ص 331.
59. اندرمانیزاده، جلال، «اسنادی از انتخابات در ایران (عصر قاجار و پهلوی)، مجله تاریخ معاصر ایران، سال سوم، شماره 12، زمستان 1378، ص 208.
60. مذاکرات مجلس دوره چهاردهم، مورخ 14/12/1322، ص 13 ـ 11.
61. همان، ص 13.
62. خاطرات سعیدی فیروزآبادی، ص 26.
63. روزنامه رهبر، شماره 238، ص 1.
64. خاطرات بولارد، ص 332.
65. مذاکرات مجلس دوره چهاردهم، مورخ 16/12/1322، ص 34.
66. مذاکرات مجلس دوره چهاردهم، مورخ 17/12/1322، ص 40.
67. همان، ص 44.
68. همان، صص 7 و 46.
69. کی استوان، حسین، سیاست موازنه منفی در مجلس چهاردهم، چاپ دوم، بیجا، مصدق، 1355، صص 1 و50.
70. مذاکرات مجلس دوره چهاردهم، مورخ 17/12/1322، ص 85.
71. خاطرات بولارد، ص 379.
برگرفته از کتاب مجموعه سخنرانی، مقالات و میزگرد همایش ایران و استعمار انگلیس منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات