سخنرانی از : سید مصطفی تقوی مقدم
رهبری در نهضت مشروطیت -
سید مصطفی تقوی مقدم در سال 1338 در کهگیلویه زاده شد. دارای مدرک کارشناسی علوم سیاسی از دانشگاه تهران است و دهها عنوان مقاله و کتابهای بسیار از ایشان به چاپ رسیده است.
بسمالله الرحمن الرحیم
عنوان سخنرانی به طور دقیق رهبری در نهضت مشروطیت است و آن هم نظر به اینکه مقوله رهبری حائز اهمیت است و نقش کلیدی در سیرتحولات یک جنبش یا انقلاب خواهد داشت شناسایی و تعریف دقیق این مقوله و جایگاه آن میتواند در فهم درست آن نهضت کمک کند چون ما امروز با ذهنیت خودمان دریافتی از روابط انسانها در دنیای جدید داریم و همزمان خود هم خالق یک پدیده جدید به نام انقلاب اسلامی بودیم با یک رهبری استثنایی و ویژه در این پدیده. تداخل این پدیدهها وقتی در ذهن ما باشد و بخواهیم با تجمیع این مفاهیم به سراغ نهضت مشروطه برویم و رهبری را در آن مقوله مطالعه کنیم از نظر علمی احتمالاً دچار یک تشویش ذهنی خواهیم شد که ممکن است دریافت ما را از پدیده مشروطیت مشوش بکند. به همین خاطر که شفافسازی در این پدیده میتواند در فهم و درک و دریافت ما از اساس نهضت مشروطیت نقش داشته باشد. ما امروز می بینیم به دلیل غلبه آندیویدوالیسم که در این جامعه است فردگرایی محض وجود دارد به تعبیر جامعهشناسان آن جامعه دچار اتمیزاسیون اجتماعی هستند و اتمیزه شدن افراد و منفرد شدن افراد در زندگی اجتماعی و شخصی شدن و فردی شدن هستیم در این گونه اجتماعات نوع مطالبات فرق میکند وقتی نوع مطالبات فرق بکند در تعلیم و گزینش رهبری هم تأثیر دارد در این گونه جوامع مطالبات روزمره و شخصی است هر کس براساس مقتضیات فردی خودش به گزینش فردی مورد نظر خودش میپردازد. این چیزی که در بالاترین سطح آن ما انتخابات شوراها و نمایندگان مجلس را خواهیم داشت این نوع گزینشها را به عنوان رهبری تلقی نخواهیم کرد. ولی در جوامع سنتی به عنوان یک ویژگی که بار مثبت دارد اصولاً روح جمعی حاکم است و آن فردگرایی غربی وجود ندارد بنابراین همبستگیهای اجتماعی وجود دارد، ارزشهای مشترک و مطالبات مشترک، و به گونهای باورها، آداب و سنتها بر طرح مطالبات اجتماعی افراد حاکم است و این سیستم اجتماعی در گزینش تیپ رهبری اجتماعی هم مؤثر خواهد بود. بخاطر اینکه در اینگونه جوامع نوع رهبری فرق میکند با نوع رهبری در جوامع غربی. در آن جوامع بیشتر مدیریتهای اداری برای پاسخگویی به مطالبات روزمره یا مقطعی افراد تعیین میشود به همین خاطر آنها در قاموس مورد نظر ما رهبر تلقی نمیشوند و اگر هم بشوند بسیار مقطعی و محدود خواهد بود. این رهبری نمیتواند عمومی و گسترده و عمیق و پایدار باشد. بدیهی است اگر امروز من دربیان مطالبات مردم بزرگنمایی کنم و بتوانم اذهان را به خود جذب بکنم امروز برگزیده میشوم برای اجرای آن مطالبات و اگر کسی توانست فردا موفقتر از من باشد با شیوههای بهتری بهتر طرح مطالب بکند، آن برگزیده خواهد شد. عمر من در حد کارآئی محدودی است که به افراد میدهم.
اما رهبری در جوامع سنتی با ویژگیهایی که عرض کردم این گونه نیست. رهبر به گونهای همین که کسی به رهبری برگزیده شد در پشت ضمیر آن مضامینی نهفته است. نمادی از یک سری ساختارها، باورها، آداب خواهد بود. بنابراین در این گونه جوامع نوع شناخت رهبری شناخت بسیاری از مسایل را در برخواهد داشت همانگونه که برای شناخت این گونه رهبری شناخت جامعه لازم خواهد بود ودر یک پیوند متعامل و دیالکتیکی فهم دقیق این دو پدیده مکمل هم خواهند بود و بدون دریافت درست از این دو، دریافت درست هم مقدور نخواهد بود.
در مقطع تاریخی سال 1285 ه. ش جامعه ایرانی ما یک جامعه سنتی بود با همان تعریف که عرض کردم تردیدی هم نیست. بنابراین باید دید که در این جامعه چه کسانی رهبر بودند سپس با شناخت آن رهبران تحولات اجتماعی را هم دریافت. به عبارت دیگر باید جامعه را درست شناخت تا رهبر را هم بتوان شناخت. خوب این ضرورت شناخت رهبری و رهبران در نهضت مشروطیت است اما میبینیم در خیلی از پدیدههایی که در تاریخنگاری مشروطه رایج شد و به یک فرهنگ و تاریخ مشروطه تبدیل شد بحث رهبری هم به گونهای مشوش و آشفته است. البته این یک انگیزه سیاسی و تئوریک هم در پشت خود دارد. یک مقدار هم کاستیهای معرفتی. انگیزه سیاسی آن است که اصولاً قلم بدستان و تاریخنگاران تاریخ مشروطه از آن تیپ افرادی هستند که چون خودشان در رهبری نهضت تأثیری نداشتند یکی از این دو کار را میکنند: یا اصولاً رهبری را مخدوش میکنند یا به گونهای آن را پخش و مشوش و آشفته میکنند که خودشان هم شریک باشند و جایگاهی پیدا بکنند مثلاً در واقعه رژی هیچکس از نخبگان سیاسی اعم از اینکه روشنفکر باشد یا تاریک فکر باشد حضور نداشت یک پدیدهای است با یک ساختار خاص، رهبری خاص و برد خاص. اما در همین پدیدهها تشکیک میشود که مثلاً قدرت روسها بودکه رژی را مستأصل کرد؟ کسی دیگری نقش نداشت؟ نخیر آقا، ناصرالدینشاه خودش پشیمان شد فهمید اشتباه کرده خودش به آقایی گفته نامهای بنویسید تا من هم مثلاً لغوش کنم و الا فتوا جعلی است. چنین چیزی نبود، مال آقا نیست و همین طور تجار به ضررشان یا سودشان بود این کار را کردند!!! همه این ادعاهای شبه عالمانه برای این است که هیچ چیز گفته نشود و همان کس که واقعاً مؤثر بود در این پدیده و خالق این پدیدهها بود مطرح نشود. در نهضت مشروطه هم میبینیم همین انگیزه است که به گونهای شناخت درست رهبری نهضت میسر نشود. والا میبینید که اینجا هم شیوههای گوناگون است مثلاً ناظمالاسلام، یحیی دولتآبادی، ملکزاده و دیگرانی از این قبیل. اگر میتوانستند کارنامه درخشانی از خودشان در سیر تحولات نهضت ثبت کنند در تاریخ مشکلی نبود از این بابت همه شرکت داشته باشند در این قضیه. اما میبینیم اصولاً با یک واژگونه نگاری اصل رهبری در اینجا هم مخدوش میشود و واقعاً این پرسش ایجاد میشود که در یک کشوری با ساختار اجتماعی آن مقطع تاریخی نهضت مشروطیت چه ماهیتی دارد که امثال سیدحسن تقیزاده رهبر آن تلقی بشود؟!!! مرحوم شیخ فضل الله نوری رهبر آن تلقی بشود؟! آخوند خراسانی رهبر آن مطرح بشود؟ و ... ستارخان و باقرخان هم در زمره رهبران باشد. حقیقت این پدیده شناختش یک شناخت آشفتهای خواهد شد که نکات بنده در تکمیل عرایض آقای حسینیان و آقای نجفی هستند که بگونهای مطلب را تکمیل میکند. خوب در یک چنین وضعی اهمیت قضیه بیشتر روشن میشود. اصولاً این جامعه این طور نیست که هر کس بتواند در آن به عنوان رهبر مطرح بشود. جمعبندی من این است که ما نیاز داریم برای دریافت درست نهضت مشروطیت ببینیم که رهبری چیست؟ چه شاخصههایی یک رهبر باید داشته باشد؟ یک نفر در یک جامعه اعم از سنتی یا مدرن چه کارکردی باید داشته باشد چه نقشی را باید ایفا بکند تا بشود اطلاق رهبری را به آن کرد؟ اگر این شاخصهها مشخص بشود آن وقت معلوم میشود نمیتوان هر کس را لقب رهبری داد چه این پیامدهایی خواهد داشت. هم در سیر تحولات و مسوولیتهایی که در فراز و فرود مشروطه ایجاد میشود. مشروطه مراحلی داشت: از دوران مبارزه تا پیروزی و گرفتن فرمان دوره مجلس اول و همه بحرانهای آن. خوب این مقوله رهبری هم ماهیت نهضت را مشخص میکند و هم نوع و سطح مطالبات را میشود فهمید. از مطالبات خراسانی یا تقیزاده میشود فهمید که این نهضت در ابتدای ظهور و آغازش چه بود؟ مطالباتش چه بود و اصولاً آیا میشود در جامعهای مانند ایران آقای تقیزاده را گفت رهبر مشروطه؟ و از نظر علمی امکان این کار هست یا نه؟ حالا صرف نظر از اینکه رهبران واقعی مورد خوشایند ما باشند یانباشد؟ موفق بودند یا نبودند؟ نفع داشتند یا نداشتند؟ آن بحثی جداست اما بالاخره این جامعه با زیرساخت خاص قطعاً حرکتش معنا دار بود و در این حرکت معنادارش جلوداری معناداری هم داشت. آن وقت در این شرایطی میشود به خوبی نقد کرد همان رهبری شناخته شده را به سهولت ارزیابی کرد؟ تا کجا موفق بود تا گرفتن فرمان؟ در فرمان ضعفها کجا بود؟ اصولاً امکان نقد آسیبشناسی رهبری مشروطه و سیر تحولات آن در یک چنین مقولهای بهتر امکان پذیر خواهد شد که در این مقاله اگر توفیق باشد با تفکیک مراحل متعدد نهضت و با تعریف و شاخصههای رهبری تا حدودی سعی میشود که به شفاف شدن سیمای واقعی رهبری مشروطه و جایگاه آن به پژوهشگران تقدیم بشود.
والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته
نظرات