جنگ جهانی دوم در استان کردستان


4998 بازدید

 اشغال ایران در شهریور 1320 و تعیین مناطق تحت نفوذ شوروى و انگلیس، شرایط تازه‌اى را در مناطق استان کردستان ایجاد کرد. ابتدا آن دسته از رؤساى عشایر که در زندانهاى رضاشاه به سر مى‌بردند، آزاد شدند و برخى از آنان به مناطق خود بازگشتند، سپس گروهى از رؤساى عشایر که در دوران سلطه رضاشاه به عراق گریخته بودند به کردستان بازگشتند.
از جمله رؤساى این گروه مى‌توان به محمد رشیدخان، قادرخان زاده معروف به حمه رشید، محمودخان دزلى، محمودخان کانى سانانى اشاره کرد که در دوران تبعید خود تحت حمایت مالى و سیاسى دولت انگلیس قرار داشتند.
از هم پاشیدگى سریع ارتش شاهنشاهى در برابر حملات ارتش سرخ و نیروهاى انگلیسى، فرار افسران و سربازان از پادگانها و آشفتگى و سردرگمى در میان فرماندهان، شرایط مناسبى را براى مسلح شدن دوباره عشایر و ایلات ایران، از جمله کردها فراهم ساخت.
در کردستان هم مانند خراسان، لرستان و استانهاى دیگر، مردم یا نظامیان را خلع سلاح مى‌کردند و یا سلاحهایشان را به قیمت بسیار ارزان مى‌خریدند. با تسلیح همگانى در استان بلافاصله اتحادیه عشایر ناراضى شکل گرفت و ایلات بانه، مریوان، و اورامان پس از مسلح شدن، در نزدیکى مرز گرد آمدند.
عشایر مریوان و اورامان تحت فرمان محمدرضاخان مریوانى، محمود خان کانى سانانى و محمود خان دزلى از مرز گذشته آماده حمله به شهر سنندج شدند. از سوى دیگر حمه رشید و خان‌هاى مریوان و اورامان در این زمان خواستار شناسائى استقلال کردستان از سوى بریتانیا شدند و مذاکرات میان آنان با افسران انگلیسى در سنندج ده روز به طول انجامید و سرانجام مسئولان انگلیسى به کردها پاسخ دادند که این مسئله باید در سر فرماندهى عالى ارتش انگلیس در بغداد مورد مذاکره قرار گیرد.
در این مدت چون از مرکز تلگرافى مبنى بر دستور عدم مقاومت صادر گردید قرار شد که قواى مسلح در بانه شبانه با تمام تجهیزاتى که قابل حمل است، شهر را ترک و به مریوان بروند. اما این تصمیم به مرحله عمل در نیامد. در این هنگام خبر رسید که روسها وارد استان کردستان شده و از سقز به سوى بانه حرکت نموده‌اند. قبل از ورود روسها رؤساى ادارات و جمعى از مردم براى استقبال آنها به خارج شهر رفتند.
پس از گذشت 4 ساعت در میان اضطراب و دلهره اهالى، کامیونهاى حامل سربازان روس در حالیکه چهارده کامیون سرباز و درجه‌دار و افسر، که یک زره پوش پیشاپیش آنها در حرکت بود، از جانب روستاى به روژه کون ظاهر شدند.
روسها با احتیاط به پل رودخانه که محل اجتماع نظاره کنندگان بود، نزدیک شدند. در این هنگام اقلیت یهودى مقیم بانه، یک رأس گاو جلو روسها قربانى کردند. ولى آنها کمى به آن منظره خیره شده و با حالت بى تفاوتى به راه خود ادامه داده و بسوى پادگان در جنوب غربى شهر روانه شدند.
روس‌ها به محض ورود به سربازخانه «سرهنگ رضا لشکرى» فرمانده هنگ و بیشتر افسران را بازداشت کردند و در کامیونى به رضائیه اعزام نمودند و تمامى هنگ سرباز و درجه‌دار را به مدت 24 ساعت در شرق سربازخانه نگهداشتند. سپس در انبار پوشاک را باز کرده، به هر یک ازسربازان یک دست لباس نو داده و آنها را آزاد گذاشتند، تا بهرجا که مایلند بروند.
سربازان بلافاصله به شهر ریخته و به فروش پتو و پیت حلبى که در آن زمان براى آنها حکم چمدان را داشت پرداختند تا بتوانند با پول آنها به زادگاه خود بازگردند.
هر پیت حلبى را به بهاى چهار شاهى (51 ریال) و پتو را در حدود دو تومان مى‌فروختند. پس از سه چهار روز جز معدودى از سربازان که براى خرج سفر در شهر به کارگرى اشتغال داشتند، کسى باقى نمانده بود. آنها با پاى پیاده، یا کرایه کردن اسب و الاغ بانه را بسوى سقز ترک کردند.
روس‌ها در سرباز خانه و کانى (چشمه) سید شاطر واقع در شمال سربازخانه اردو زده و براى خرید پاره‌اى مایحتاج در بازار به گردش مى‌پرداختند. چیزى که از خواروبار زیاد همراه داشتند قند بود که در مقابل انگور به باغداران کوه «آربه با» مى‌دادند.
روس‌ها پس از یک هفته بانه را ترک نمودند و اداره امور بدست کلانتر مرز (مرزبان) و فرمانده ژاندارمرى و معدودى افسر و گروهى درجه دار و مأمور شهربانى سپردند. پاسگاههاى ژاندارمرى در دهات و شهربانى، همچنان دست نخورده باقى مانده بود. بعضى مأمورین مردم را به اتهام دست درازى به اموال پادگان اذیت مى‌کردند.
محمد رشید خان از یاغیان منطقه که از مدتها قبل در موصل تحت نظر بود و در داروخان به سر مى‌برد هنگامى که متوجه شد روس‌ها تمامى سربازان هنگ بانه را مرخص نموده‌اند، موقع را مناسب دید و خود را براى حمله به شهر مرزى بانه آماده ساخت.
او نخست به اتفاق برادرش محمد امین خان به ده «بوین خووارو» وارد شد و با بیگزاده‌هاى بانه از قبیل عبدالله بیگ سیران به ن (سرحدى)، محمد رشید بیگ بله که و قادرخان آرمرده (احمدى) ارتباط برقرار نمود و آنها را به همکارى دعوت کرد. پس از موافقت آنها، با عده‌اى دیگر از بیگزاده‌هاى بانه، مجتمعا بسوى ده «طرخان آوا» در دامنه کوه بابوس وارد شدند.
محمد رشیدخان پیامى براى سرپرست پادگان و ژاندارمرى و رؤساى ادارات فرستاد و از آنها خواست که بمنظور جلوگیرى از خونریزى با افراد خانواده و اموال شخصى خود بانه را ترک و شهر را تسلیم نمایند.
فشنگى هم همراه نامه فرستاده بود، بدین معنى که اگر مقاومت کنند، سرو کارشان با گلوله خواهد بود. فرمانده پادگان و رؤساى ادارات پس از تشکیل جلسه‌اى، طى نامه‌اى در خواست محمد رشید خان را رد نموده، اظهار داشتند که از نیروى کافى برخوردارند و هرگز تسلیم نخواهند شد و یک «سرکه یى» مخصوص دور سرزنان را برایش فرستادند، یعنى که ما شما را مرد بحساب نمى‌آوریم.
مدافعین در سرباز خانه و قلعه و شهر و اطراف آن به سنگر بندى و ایجاد استحکامات پرداخته و به تمام رؤسا و کارمندان ادارات هم یک قبضه تفنگ و مقدارى فشنگ دادند تا هر کسى از محل خود به دفاع بپردازد.
در روز 18/6/1320 به منظور ارعاب هواداران محمد رشیدخان، که مرکز اصلى آنها طرخان آوا بود سه گلوله توپ به سوى آنجا شلیک شد ولى هیچیک به هدف اصابت نکرد. شایع بود که روسها در توپ‌ها خرابکارى کرده بودند.
رشید خان در تاریخ 18/6/1320 با تاریک شدن هوا حمله به بانه را آغاز کرد و به زودى شهر بانه و سپس سقز و سردشت به دست قواى عشایرى رشیدخان سقوط کرد و سقز چندین مرتبه بین قواى دولتى و رشیدخان دست به دست شد.
رشید خان براى اداره بانه و رسیدگى به کارها سه نفر (محمد رشید خان، سلیم خان و نصرالله خان) را تعیین کرد که یکى از وظایف آنها، محاسبه در آمدى بود که بعنوان باج از کاروان‌هایى که بین سقز و بوکان و کردستان عراق عبور و مرور مى‌کردند.
از سوى دیگر رشید خان اقدام به تصرف مریوان کرد، ولى با حمله ارتش از مریوان عقب نشست و در بانه نیز با شکست نیروهایش اقدام به ریختن نفت در خانه‌ها و آتش زدن شهر کرد.
با پخش این خبر در سراسر ایران، اعاناتى براى مصیبت زدگان بانه جمع آورى شد و عده‌اى توانستند با گرفتن کمک‌هاى جنسى و نقدى براى خود سرپناهى بسازند.
محمد رشید خان سپس به نزد قاضى محمد که در مهاباد اعلام خود مختارى کرده بود، رفت و پس از دریافت درجه ژنرالى از او، در ده سرا بین سقز و بوکان اقامت گزید.
این وضعیت تا سال 1325 ادامه داشت و ارتشیان در داخل پادگان‌ها در نهایت پریشانى به سر مى‌بردند و از لحاظ غذا و پوشاک بسیار در مضیقه بودند، بسیارى از ایشان کفش به پا نداشتند.
در آن زمان ارتش ایران به علت فقدان نیروى هوایى مجهز، قادر به تأمین نیازهاى پادگانها از راه هوا نبود. براى شکستن محاصره نیرویى مشکل از چند هزار نفر از سقز خارج شدند و با شکست به پادگان بازگشتند.
رئیس ستاد ارتش وقت، سرلشگر رزم آرا توانست با زیرکى خاص با چند ماشین غیر نظامى وسایل مورد نیاز سربازان را به پادگان اعزام کند. به این طریق حلقه محاصره شکسته شد وارتشیان دوباره نیرو گرفتند. در مدت اشغال شهر نیروهاى دمکرات لباسى شبیه لباس افسران روسى بر تن داشتند و بین شهرهاى کردستان رفت و آمد مى‌کردند.


ویکی اطلس فرهنگی ایران