شکارچی تانک در «قبل از سپیدی» دیده شد


1688 بازدید

شکارچی تانک در «قبل از سپیدی» دیده شد

با گذشت ربع قرن از پایان جنگ عراق علیه ایران، خاطره‌ها، تجربه‌ها، حرف‌ها و نقل‌های بسیاری از آن‌چه طی 8 سال دفاع مقدس بر مردان و زنان این آب و خاک گذشت، به صورت مکتوب و غیر مکتوب در کتاب‌ها، روی صحنه‌ها و روی پرده‌ها ارائه شده است. اکنون با گذشت سال‌ها از آن واقعه، بهتر می‌توان تجارب، دستاوردها، رنج‌ها و مشکلاتی را که در آن دوران و بعد از آن، اهالی این مرزوبوم، هر یک به نحوی با آن مواجه شدند برای نسل امروز بازگو کرد. 

«قبل از سپیدی» عنوان داستان‌هایی کوتاه و واقعی از یک اعجوبه نظامی، شکارچی تانک، سرهنگ رفیع غفاری است که «ثریا منصوربیگی» آن‌ها را بازنویسی کرده است. «شرط‌بندی» اولین خاطره-داستان است و فضایی که نویسنده تصویر کرده و با پرداخت مناسب موضوع به آن جان داده، هنوز داغ و پرحرارت است: 

«... دهمین تانک که از پشت سنگر در حال عقب‌نشینی بود، در برد موشک قرار گرفت و منهدم شد. غفاری از پشت قبضه پایین آمد و کاظمی را صدا می‌زد، اما صدایش لابه‌لای شلیک‌های توپخانه و تیراندازی عراقی‌هایی که در حال عقب‌نشینی بودند، گم شده بود. 

– کاظمی کجایی که شرطو باختی... با ده تا موشک ده تانک را منهدم کردم. 

بین رزمنده‌هایی که پشت بلندی سنگر گرفته بودند و به عراقی‌ها تیراندازی می‌کردند نبود. لابه‌لای مجروحانی که نقش بر زمین شده بودند، می‌چرخید اما خبری از کاظمی نبود. کمی جلوتر رفت. کاظمی دراز به دراز افتاده بود و خون از پیشانی‌اش جاری بود. با عجله به طرف او دوید. دستش را گرفت. نبضش نمی‌زد، اما چشم‌هایش هنوز به روی دنیا باز بود ...»(ص13) 

«قبل از سپیدی» دومین قصه، مربوط به قلاقیران در منطقه مهران هم ضرباهنگ تندی دارد و کوبندگی تکان‌دهنده‌ای چون موشک‌های ضدتانک حکایت! 


آخرین خاطره- داستان این کتاب «شلیک آخر» نام دارد که مانند دو حکایت قبلی بسیار زنده و جذاب است. 

«...ستوان با عجله خاکریز را پایین رفت. به کمک یکی از سربازها آرپی‌جی را برداشت و رفت بالای خاکریز. دوربین را روی چشم‌هایش گذاشت. موضع بولدوزر را زیر نظر گرفت و به همان سمت ایستاد. آرپی‌جی را روی دوشش گذاشت و تا خواست ماشه را فشار دهد ...»(35)

«قبل از سپیدی » را انتشارات سوره سبز، با شمارگان چهار‌هزار نسخه، 48صفحه، قطع پالتویی و به بهای 3800ریال منتشر کرده است.


ایبنا