ارتش، شاه و انقلاب/ بخش دوازدهم

نقش ارتش در پیروزی انقلاب اسلامی


شاداب عسگری
1628 بازدید

نقش ارتش در پیروزی انقلاب اسلامی

با شعله‌ور شدن آتش مبارزات و شورش‌ها بر ضد حکومت پهلوی در سال 1357، به دستور مستقیم شاه، ارتش مجبور شد در درگیری‌های داخلی و کنترل شهرها، با برقراری حکومت نظامی، مداخله کند و از اینجا بود که بزرگ‌ترین نیروی اتکای شاه وارد خیابان‌ها گردید تا مخالفان حکومت و نیروهای انقلابی را سرکوب و قلع و قمع کند.

اما در این میان، از یک‌سو، آماده نبودن نظامیان ارتشی برای مواجهه با درگیری‌های داخلی و از سوی دیگر، ماهیت اسلامی انقلاب ایران و حضور توده‌های عظیم مردم در نهضت، مانع از کامیابی سران سرسپرده ارتش در سرکوب گردید و سرانجام ارتش به ظاهر قدرتمند شاهنشاهی فروپاشید.

از آنجا که در زمان اعلام حکومت نظامی ارتش تجهیزات و ابزارهای لازم را برای کنترل شورش‌های داخلی در اختیار نداشت، هنگام صدور و دستور بر هم زدن تظاهرات با خشونت نامتناسبی رفتار می‌کرد و همین افزایش تلفات جانی ناشی از کاربرد سلاح‌های کشنده و بر جای گذاشتن شهدا و زخمی‌ها سبب اوج‌گیری بحران گردید.

اِعمال چنین شدت عملی در مواجهه با شورش‌ها از سوی ارتش خود سبب سستی و ضعف این نیرو در سرکوب انقلاب گردید؛ زیرا وجود زمینه‌های مذهبی و دینی در بدنۀ اصلی ارتش و ماهیت اسلامی انقلاب ایران مانع از آن می‌گردید که نیروهای ارتشی، که خود را جزیی از توده‌های عظیم مردم و برادر دینی آنان می‌دانستند، بتوانند به مقابلۀ جدی و خونین با مخالفان ادامه دهند و همین امر سبب انفعال و ناتوانی آنها در مواجهه گردید و در موارد بسیاری به پیوستن این نیروها به انقلابیون منجر شد.

در جلسه‌ای که با حضور فرماندهان نظامی در مردادماه 1357 برگزار گردید، سرلشکر مولوی، رئیس پلیس تهران، چنین گزارش داد: «ما در بین اینهایی که دستگیر می‌کنیم درجه‌دار و سرباز نیروی هوای هم دیده می‌شود، همچنین مشاهده می‌شود بعضی امرای بازنشسته هم در مساجد حضور دارند که در مقابل تبلیغات سوء عکس‌العمل نشان نمی‌دهند». 

البته فرماندهان نظامی نیز به‌ زعم خود چاره‌اندیشی می‌کردند و مثلاً تیمسار رحیمی، فرماندار نظامی تهران، چارۀ کار را شستشوی مغزی هر روزۀ سربازان توسط فرماندهان عنوان می‌کرد: «ما به دفعات با یک چنین حالتی روبه‌رو شده‌ایم و تدبیر آن مهم این است که اصولاً هر روز بلافاصله بعد از اینکه افراد خدمت روزشان را تمام می‌کنند، فرماندهان در سربازخانه‌ها به این ترتیب راهنمایی شده‌اند که اینها را شستشوی مغزی می‌دهند و آن چیزی که در جریان روز [سربازها] با آن روبه‌رو شده‌اند [را از ذهن‌شان پاک کنند]».

اما حوادث بعدی نشان داد که اتخاذ چنین تدابیری نتوانست درمانگر باشد. بسیاری از سران نظامی رژیم نفسِ استفاده از سربازان و ارتشی‌ها را در سرکوب و فرونشاندن شورش‌ها اشتباه اساسی شاه دانستند؛ زیرا در این ‌حال علاوه بر آنکه به لحاظ روانی، ارتش توان مقابله با نیروهای مردمی را که مسلمان و خواهر و برادر دینی نیروهای آن بودند، از دست می‌داد، از جهت انسجام درونی و ساختاری نیز تمرکز لازم را نداشت و برای مقابله می‌بایست پراکنده و تکه ‌تکه در کوچه‌ها و خیابان‌ها با مردم مبارزه می‌کرد.

قره‌باغی نیز دربارۀ استفاده از ارتش در مقابله با مردم چنین گفته است: «هیچ ارتشی ممکن نبود شش‌ماه سربازانش را بگذارد توی خیابان‌ها صبح تا غروب به او فحش بدهند، صبح تا غروب به او توهین کنند، صبح تا غروب به مقدساتش اهانت بشود، باز هم بایستد».

سربازانی که مدت‌ها در کنار کوچه و خیابان با دستورات ضد و نقیض فرماندهانشان، نقض حکومت نظامی، کشتار بی‌رحمانۀ مردم بی‌دفاع، و نگرانی نسبت به اوضاع خانواده‌هایشان در شهرستان‌ها یا روستاها مواجه بودند با توجه به نارضایتی‌هایی که در اغلب آنها نسبت به حکومت و موقعیت‌هایشان وجود داشت، وضع را برای فرار از خدمت یا پیوستن به مخالفان مناسب می‌دیدند.

نیروهای انقلابی نیز از فرصت استفاده می‌کردند و به آنها که در گوشۀ خیابان ایستاده بودند نزدیک می‌شدند و با دلسوزی آنها را نصیحت می‌کردند: «چرا برادرکشی می‌کنی؟ چرا به دستور این فرماندهان بی‌دین گوش می‌دهی؟» و سپس این سربازان را به مراکز معینی راهنمایی می‌کردند که در آن اماکن به آنها یک دست لباس شخصی و دویست تومان هزینۀ سفر برای بازگشت به شهرستان‌هایشان داده می‌شد و بدین‌سان سربازان وظیفه به ترک محل خدمت خود تشویق می‌شدند.

در زمان انتصاب قره‌باغی به ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران، شمار فراریان روزانه هزار نفر برآورده شده که در روزهای پایانی بحران به رقمی متجاوز از 1200  نفر می‌رسد. ادامۀ تماس‌های مستقیم و مستمر مردم با نظامیان در خیابان‌ها همراه شکاف ایجاد ‌شده در سلسله‌ مراتب فرماندهی ارتش و پیام‌های روحانیون به نظامیان مبنی بر لزوم ترک خدمت از عوامل مهم افزایش گرویدن نظامیان به جناح مخالفان رژیم شاه به شمار می‌رود.

 

 

فرار از ارتش شاهنشاهی و پیوستن به مردم، یک روی سکه بود و در روی دیگر آن، مواجهه سران ارتش با اقداماتی بود که از سوی تعدادی از کارکنان وظیفه و حتی کادر در راستای مقابله با رفتار خشونت آمیز معدودی از ارتشی‌ها صورت می‌پذیرفت.

یکی از مهم‌ترین حوادث آخرین سال حاکمیت پهلوی، عملکرد سرباز سید حسن حسینی در روز 17 شهریورماه سال 1357 در میدان ژاله‌ تهران بود. این سرباز شهید، اهل تبریز بود، زمانی که دستور شلیک تیر مستقیم به سمت مردم صادر گردید، از جایش بلند شد و به سمت صادرکننده‌ دستور شلیک کرد و چند لحظه بعد نیز به درجه‌ رفیع شهادت نائل گردید.

این شهید که به‌عنوان اولین نفر از مجموعه شهدای جمعه‌ سیاه در قطعه‌ 17 بهشت زهرا به خاک سپرده شده است، بر اثر شلیک تیر در شقیقه‌اش به شهادت رسید. در اتفاق دیگری، سرباز محمد محمدی خلص و دو نفر از دوستانش، همراه با سلاح و تجهیزات از خدمت گریختند و در مبارزه با حکومت طاغوتی به شهادت رسیدند. سران حکومت پهلوی که قدرت درک علت بروز این حرکات را نداشتند، زمانی که با این قبیل حوادث مواجه شدند، به شدّت وحشت نموده و متوجه جایگاه روحانیت و تأثیر مطالب آنها، در اذهان نظامیان شدند. گفتنی است که مادر سرباز شهید در یوم‌الله 17 شهریور، در مراسم چهلم فرزندش سخنرانی غرایی علیه حکومت پهلوی می‌نماید. 

سال 1357، در شهر جهرم که مرکز استان نبود لیکن، به دلیل آنکه این شهر کوچک جنوبی، جزء 12 شهری بود که چهلم شهدای تبریز را برگزار کرده بودند، در آن حکومت نظامی برقرار نموده بودند. چند هفته بعد از کشتار 17 شهریور و در روز پنجشنبه چهارم آبان 1357، توهین فرماندار نظامی جهرم به قرآن و حمایت از حمام خونی که حکومت شاه در جمعه سیاه به راه انداخته بود، سرباز وظیفه حسن فرد اسدی را به این نتیجه رساند که دست به اسلحه ببرد و تیمسار سرتیپ احمد نادور فرماندار نظامی و سرهنگ دوم کمال تصاعدی رئیس رئیس شهربانی جهرم را ترور نماید. تیمسار به شدت مجروح و سرهنگ در دم کشته می‌شود.

حسن فرد اسدی در د‌اد‌گاه می‌شنود که بگو نفهمیده و نسنجیده  اقدام کردم و دچار جنون آنی شدم تا از اعد‌ام رها شوی؛ اما ایشان محکم می‌ایستد و از اقدام انقلابی خود دفاع می‌کند. حکم مرگ صاد‌ر می‌شود. دادسرای ارتش، 24 بهمن 1357 را تاریخ اعدام اعلام کرده است. اما تقدیر، گویا سرنوشت دیگری را برای سرباز رقم زده است.

دو روز مانده به اعدام، حماسه بزرگ رخ می دهد. انقلاب پیروز می‌شود. سرانجام حسن فرد اسدی، در عملیات والفجر 4 به شرف شهادت نائل و برای همیشه آسمانی گردید.

در ارتباط با این دست از اتفاقات، امام خمینی(ره) در مصاحبه‌ای با خبرنگار لبنانی در تاریخ 57/10/10 چنین عنوان می‌دارند: «هم اکنون طبق اخبار واصله، مخالفت سربازان و افسران با شاه زیاد است. سربازان از خدمت در ارتش فرار می‌کنند، در بسیاری از موارد فرماندهان خود را کشته‌اند و بسیاری از آنها هم که در ارتش باقیمانده‌اند، موافق با کشتار شاه نیستند و طبیعی است که شاه آخرین امیدهای خود به ارتش را از دست بدهد.»