تات و تاتی در ایران
واژه « تات» اصطلاحی است که از جانب ترکان به اشخاص و اهالی فارسی زبان اطلاق گردیده و در منابع ادبی و تاریخی آنان بیشتر به کار رفته است. در منابع ایرانی معمولاً اصطلاح « ترک و تاجیک» گروه فارسی زبان و ترک زبان را مشخص میکرده است. با این وصف، در تاریخهای ایرانی قبل از صفویه هم این اصطلاح به چشم میخورد، و از زمان شاه عباس کبیر به بعد، اکثراً در نوشتههای جهانگردان خارجی این واژه به تعبیر و تعریف درآمده است.
ای. پ. پطروشفسکی، در رساله « نهضت سربداران خراسان» مینویسد:
شیخ حسن و مسعود (پس از پیروزی سال 742هـ ) ناچار میبایست خواستهای عامه مردم را برآورند و با بزرگترین امیر فئودالی خراسان ــ معزالدین حسین کرت ملک هرات، وارد جنگ شوند.
وی در آن روزگاران مستقل بود و یار و متحد طوغای تیمورخان مغول شمرده میشد. سربداران لشکری مرکب از ده هزار مرد جنگی گرد آوردند. این لشکرکشی از لحاظ آینده کار ایشان اهمیت فراوان داشت. زیرا هدف آن رهایی سراسر خراسان از سلطه مغولان بود. یکی از شاعران درباری ملک هرات، اهمیت این نبرد را چنین توصیف میکند:
گر خسرو کرت بر دلیران نزدی وز تیغ یلی گردن شیران نـــزدی
از بیم سنان سربداران تا حشـــــر یک ترک دگر خیمه به ایران نزدی (ص 64)
این رباعی که سربداران را دشمن ترکان مغول معرفی میکند، در صفحه 360 جلد سوم تاریخ « حبیبالسیر» در شرح حال و سرانجام شیخ حسن، به ثبت رسیده است.
مؤلف « حبیبالسیر» از تسلط امیرولی یکی از امراء معتبر طغاتیمورخان مغول بر ولایت گرگان، چنین سخن میداند:
... انهزام و انعدام سربداریه در آن دیار (استرآباد) اشتهار یافته اتباع خاندان طغاتیمورخان که در زوایا مخفی بودند در ظل رایت امیرولی جمع آمدند و ابوبکر شاسمانی که از قبل حسن دامغانی در شاسمان حکومت مینمود با دو هزار سواره و پیاده سربدار به جنگ امیرولی رفته از معرکه گریخته به سبزوار شتافت. پهلوان حسن پنجهزار مرد شمشیرزن به وی داده نوبت دیگر ابوبکر متوجه استرآباد گشت و چون در سلطان دوین فرود آمد امیرولی با طایفه از شیران بیشه یکدلی از جنگل جرجان بیرون شتافته در برابر ابوبکر صف قتال بیاراست و به حسب تقدیر خونی در دل سربداران افتاده مردم امیرولی به یکبار فریاد برآوردند که تات قاشتی یعنی تازیک بگریخت و سربداریه رو به گریز آورده ابوبکر شاسماتی خود را بر آب گرگان زد اما بیرون نتوانست رفت... (حبیبالسیر. ج 3، ص 367)
1. پیترو دلاواله، قشون شاه عباس را چنین توصیف مینماید:
قشون ایران مرکب از چهار دسته است که به ترتیب اهمیت از پایینترین آنها یعنی « تفنگچیان» که شاه چندی پیش به توصیه آنتونی شرلی انگلیسی به تشکیل آن همت گماشت، شروع میکنم.
تفنگچیان از نژاد اصیل ایرانی هستند که مسکن و مأوای آنها در شهرها و دهات است. و چون در تمام سال حقوق میگیرند مجبورند هر وقت به وجود آنها احتیاج باشد فوراً به خدمت حاضر باشند. نجیبزادگان یعنی قزلباشها وارد این دسته نمیشوند و در حقیقت افراد آن را فقط رعیتها تشکیل میدهند. به رعیت لفظ « تات» نیز اطلاق میشود. در فارسی وقتی « تات» میگویند منظور این است که طرف از طبقه نجبا (قزلباش) نسیت. ولی در حقیقت آنان اصیلتر از قزلباشها هستند، زیرا دسته اخیرالذکر فقط از زمان شاه اسماعیل صوفی به بعد خود را به زور اسلحه تحمیل کردهاند. در حالی که تاتها ایرانیالاصل هستند و ساکنین واقعی این سرزمین را تشکیل میدهند، و خیلی از بزرگان و ثروتمندان و بعضی از میرزاها و به طور کلی کسانی که به دلایلی جزء سپاهیان منظم نیستند و یا مشاغل درباری و دولتی ندارند در طبقهبندی از « تاتها» محسوب میشوند. تفنگچیان نیز جزو همین طبقه « تاتها» هستند و معمولاً از دهات و آبادیها آمدهاند.
در میان تفنگچیان، مازندرانیها خود را ممتاز و مشخص ساختهاند و آنان بودند که دو سال پیش در ارمنستان برخلاف میل شاه از قلعه ایروان دفاع کردند و محمد پاشا سردار ترک را که با دویست و حتی سیصد هزار نفر حمله کرده بود بعد از چند روز جنگ و ستیز شکست دادند. عده تفنگچیان قوای ایران فعلاً قریب بیست هزار نفر است و چون آنان از « تاتها» هستند تاج قزلباش بر سر ندارند و عمامهای ساده میبندند.
پیترو دلاواله در جای دیگر مینویسد:
امروز اتکای او (شاه عباس) بیشتر به تفنگچیان تات و مخصوصاً غلامانی است که روز به روز بر قدرتشان اضافه میشود و به مقامهای بلند گماشته میشوند... شاه تقریباً تمام وزراء و منشیان و سایر صاحب منصبان را از میان « تاتها» انتخاب میکند و مشاغل نظامی را در دست غلامان یا فرزندان آنها متمرکز کرده است. (ص 350)
2. انگلبرت کمپفر هم در فصل یازدهم سفرنامه خود نوشته است : « زبان رایج دربار ایران ترکی است که زبان مادری سلسله صفویه است و این زبان با زبان مردم عادی مملکت تفاوت دارد.
در مبحث، « قشون ایران و فرمانده آن» چنین مینگارد:
... این کلاه خاص صوفیان صفوی باعث شد که آنها از طرف ترکها «قزلباش» نامیده شوند، یعنی کسانی که سر سرخ دارند. درست است که ترکها با به کار بردن این لفظ دشنامی را در نظر داشتند اما قزلباشها این نام را مایه افتخار خود دانستند. بدین ترتیب قزلباشها سخت بر خود میبالند و به مردم بومی این سرزمین که آنها را تاجیک، تازیک یا به طور خلاصه « تات» مینامند به دیده تحقیر مینگرند.
تفنگچیان، تفنگچی لر آغاسی (فرمانده تفنگچیان) که بر قوایی مرکب از دهقانان و پیشهوران ایران فرماندهی دارد، در قشون ایران دارای رتبه سوم است.
3. روایتی دیگر، از سفرنامه سانسون :
این کلاه (تاج) بسیار مورد احترام همه میباشد زیرا میگویند که این کلاه به دوازده امام اختصاص دارد. تمام خانها و قزلباشها در روزهای سلام و تشریفات این کلاه را بر سر میگذارند.
ولی « تاتها» که « کشوری» هستند نمیتوانند این کلاه را به سر بگذارند همچنین اعتمادالدوله فعلی نیز که از خوانین لشکری نیست این کلاه را بر سر نمیگذارند.
تاتها بومیهای محلی ایران را میگویند و قزلباش که به معنی « طلاسران» یا « سرخ کلاهان» سرخ سران میباشد لشکری هستند. قرلباشها از سلسله غلامان میباشند یعنی در اصل غلام بودهاند یا از ملتهایی هستند که به ایران پناهنده شدهاند. بسیاری از قزلباشها از دمشق و هنگری به ایران آمدهاند.
قابل ذکر است که شاهسونها و سایر ایلات ترک زبان آذربایجان، شهرنشینان و روستاییان را « تات» مینامند. در قفقاز نیز این اصطلاح تداول داشته است.
تدریجله سالمشدیم الـه یونجـه دهاتـی بر پارچه چورک نورکـی ایتمشدیم ایلاتــی
آرترمش ایدیم مزرعه نی ایلخینی آتی رنجبر ایله مشدیم اوزیمه چوللی نــی تاتـی
هر نه ویرسه ک ویر، مبادا ویرمه بر درهم ذکات قوی آجندان اولسه اولسون، بینوا کندلی و تات
غلامحسین ساعدی مینویسد:
... شهرنشینها یا به قول شاهسونها « تات» ها که جز خوردن و خوابیدن و اندوختن کاری نداشتند... (خیاو – ص 77)
... شعر بسیار معروفی که یک شاعر گمنام اهل قره درویش به اسم غفار سالها پیش سروده، مناظرهایست بین شاهسون و تات، که تات شاهسون را به اسکان وآسایش در شهر وخانه دعوت میکند و شاهسون از نعمت و برکت و لذت چادرنشینی دفاع میکند و شهرنشینی را نمیپسندد.
تات ددی ای شاهسون گل بو کو چماقدان اوتان
استراحت اوتور میندار سو ایچماخدان اوتان
ترجمه : تات گفت ای شاهسون بیا و از کوچ بگذر – بیا و ساکن شو و از خوردن آب کثیف راحت باش.
در این مناظره تات و شاهسون، دو نکته بنیادی جلب نظر میکند، نخست « تات» نام کردن شهری و روستایی، از جانب شاهسون است. این اصطلاح همان معنی و مفهوم 700 سال پیش را به یاد میورد که ابوحیان اندلسی در کتاب « الادراک للسان الاتراک» و مؤلف « تحفه الزکیه فی اللغه الترکیه» واژه « طیت» و « طاط» را شهرنشین و کشاورز معنی کردهاند. دوم، پرهیز چادرنشینان به ویژه ترکان از شهرنشینی است که این خود از اختلافات لهجه ترک و تات و ناهماهنگی شهری و روستایی خبر میدهد، و ضربالمثل معروف ترکی را به یاد میآورد که میگوید: « تورکه شهر ایچی زندان گلیر» یعنی : داخل شهر به ترک زندان مینماید.
از مثل و مناظره بگذریم و به ابزارآلات در بایستهای کشاورزان آذربایجانی امروز هم به دقت نظر افکنیم، میبینیم که آنان هنوز هم « تات = فارسی زبان» هستند. مثلاً :
لغات کشاورزی در دهات آذربایجان : کدخدا، ورزیار، رَشبَر (رنجبر)، باغبان، میرآو، چوپان، چودار، پادار، رَمی، شُخُم، تُخُم، گاواهن، جوت (جفت) خرمن، خرمنگاه، ذج، شنه (شانه)، جرجر، جوال، باغ، باغچه، میشه (بیشه)، بستان، بیل، بیلچه، کردی، بازو، وَر، بند، ناو، کهریز، فَنُو، دَن آو، خاک آو، شورآو، شوراکت، کَوشَن، وَرَزَن، جیم، چمن، سنبل، کولش، کوزر (کوزل)... جلال آل احمد هم مینویسد :
گرچه در دهات دیگر بلوک زهرا (که اغلب در آنها بودهام و مطالعات کلی کردهام) مردم به ترکی حرف میزنند ولی مثلاً در « خوتان» و «ماشگین» و « چیسگین» ادوات زراعت و کشاورزی و اصطلاحات خاص آن هنوز به زبان تاتی است. (ص 19)
هرگاه روستایی آذربایجانی بخواهد مسکنی معمولی و پناهگاهی ایجاد نماید، لااقل اشخاص: بنا، بنا شاگرد، فعله، نواکش، کژکار، نجار را با مصالح و ابزار : گژ (گچ) آهاک، کژخاک، کربیچ (خشت و آجر) تخته، دیرک (تیرک) شاتر (شاه تیر) پردی (توفال) حصیر، - تیشه، مالا، شمشه، شاقول، تراز، زنبه. فرقون. بیل، کلنگ، الک غربیل، نردوان، تخته مالا، ناوا، خَرَک و غیره را فراهم میکند و با این تمهیدات و تجهیزات، به ساختمان بِنُوره، دُورا (دیوار) مُهرَه دُوار، دام (بام) طاق، طاقچه، اطاق، کف، ایوان، آستانا، بالاخانا، صندوقخانا، قهوهخانا، آشپزخانا، زیرزمی، پلهکان، پکا، آخر، طوله، حوض، انبار، هِرَه، چاله سر، شیره سر، دالاوسر و غیره میپردازد و سایر امور بنایی را انجام میدهد. سایر صنوف و نمودهای شهری بدین رسم و روش از زبان فارسی بهرهها گرفته و نام و نشان یافتهاند.
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
نظرات