پای صحبت‌های رئیس مؤسسه آیت الله بروجردی


2914 بازدید

 

سید محمد رضا احمدی بروجردی  نوه پسری آیت الله بروجردی و فرزند سید احمد کوچک ترین فرزند آیت الله بروجردی) است. در محضر آیات عظام فاضل لنکرانی، جوادی آملی، وحید خراسانی، تبریزی و محقق داماد بهره برده و اکنون ریاست مؤسسه آیت الله بروجردی را بر عهده دارد.
  
آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی که از سادات طباطبایی بود در آخرین روزهای ماه صفر 1292 قمری در بروجرد دیده به جهان گشود. در هفت سالگی وارد مکتب خانه شد و دروس متداول را فرا گرفت و با ورود به مدرسه نور بخش، دروس حوزوی را آغاز کرد. در سن 18 سالگی به سال 1310 برای رشد بیشتر به اصفهان که در آن زمان مهم ترین مرکز علوم حوزوی در ایران بود، هجرت کرد و در مدرسه صدر اقامت گزید. از اساتیدی همچون ابوالمعالی کلباسی، سید محمد باقر درچه ای، آقا سید محمد تقی مدرس، سید ابوالقاسم دهکردی بهره برد. اگر چه او از تحصیل در حکمت و فلسفه نزد آخوند ملا محمد کاشی و جهانگیر خان قشقایی غفلت نکرد و در محضر آن دو نادره دوران کسب فیض کرد. پس از محکم کردن مبانی علمی خود در اصفهان، در سن 28 سالگی و در سال 1320 قمری به نجف رفت و در درس آخوند خراسانی و شیخ  الشریعه اصفهانی و سید محمد کاظم یزدی حاضر شد و  از جوان ترین شاگردان حلقه درس آخوند خراسانی محسوب می شد و با اولین اشکال به نظر استادش قدرت علمی اش را نشان داد. پس از آن بود که علاقه استاد به شاگردش بیشتر شد و به اشکالات او دقت می کرد. در کنار شرکت در درس اساتید، حلقه تدریس کتاب فصول را دائر کرد و شاگردانی تربیت کرد و هر روز پس از اتمام درس آخوند خراسانی درس همان روز را برای بعضی از شاگردان تقریر می کرد. نحوه رفتار آخوند خراسانی با آیت الله بروجردی فراتر از استاد و شاگردی بود حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ عبدالرضا کفایی (داماد سوم آیت الله حاج شیخ محیی الدین مامقانی) از پدر خود مرحوم آیت الله حاج میرزا احمد کفایی برای اینجانب نقل کردند که: «آخوند خراسانی به دو نفر از شاگردان خود، یعنی سید ابوالحسن اصفهانی و آقای بروجردی شهریه پرداخت می کرد و علتش را مرحوم آخوند این گونه بیان کردند که پس از من علم اسلام بر دوش این دو نفر است» در نامه ای آخوند خراسانی برای پدر آیت الله بروجردی نوشتند: «... نه تنها فرزند جنابعالی است، بلکه فرزند فرزانه و اولاد روحانی احقر هم هستند.» آیت الله بروجردی در اواخر سال 1328 قمری به دنبال دریافت نامه ای از پدرش ـ سید علی طباطبایی ـ که حاکی از تقاضا و تاکید فراوان ایشان مبنی بر حرکت به سوی بروجرد بود، پس از 9 سال اقامت در نجف اشرف، عراق را به سمت بروجرد ترک گفت. مرگ پدر در سال 1329 قمری (حدود 6 ماه پس از مراجعت ایشان) بر طول اقامت ایشان در بروجرد افزود. پس از گذشت چند ماه تصمیم بازگشت به نجف گرفتند، البته نامه های استادش آخوند خراسانی عزم ایشان را بیشتر کرد. ولی فوت آخوند خراسانی در 21 ذی حجه 1329 او را به اقامت سی و شش ساله در بروجرد وادار کرد. (از سال 1328 تا روز پنج شنبه 26 صفر 1364 که روز ورود ایشان به قم است) با اقامت آیت الله بروجردی در بروجرد، دوران تحصیل 19 ساله ایشان پایان یافت. اکثر آرای اصولی و شیوه استنباط ایشان در فقه حتی رجال تأثیر یافته از اساتید اصفهان بود. تأثیر  ایشان از مرحوم کلباسی در کتاب های «تجرید اسانید کافی» و «تجرید اسانید التهذیب» به خوبی مشهود است.
توقف در بروجرد:
حوزه علمیه بروجرد یکی از قدیمی ترین حوزه های علمی، در غرب ایران بود. شیخ مرتضی انصاری در راه سفر به عراق، شش ماه در بروجرد توقف کرد و در درس سید شفیع بروجردی مؤلف کتاب «قواعد الاصول» شرکت کرد.  اقامت آیت الله بروجردی در بروجرد، از آن جهت حائز اهمیت است که این دوران سبب تبلور شخصیت علمی، اجتماعی و سیاسی ایشان به عنوان فردی بود که بعدها مدت 15 سال زعامت مطلقه شیعه را در دست داشت و همچنین با ایجاد حرکت علمی، سبب انتقال مرکزیت تشیع از نجف به قم شد.
ایشان در طول مدت اقامت در بروجرد چند سفر داشتند اولین سفر ایشان به مشهد مقدس پس از درگذشت فرزندشان بود (دختری که نزد آیت الله بروجردی درس خوانده و به گفته ایشان به مقام بالای علمی دست یافته بود). این سفر 13 ماه طول کشید. پس از بازگشت از مشهد در قم توقف کردند و حلقه درس تشکیل دادند و صدها نفر از فضلا در درس او حاضر شدند. مؤسس حوزه علمیه قم آیت الله حایری یزدی نیز از اقامت ایشان بسیار استقبال کردند. ولی به عللی به بروجرد بازگشتند. یکی از علل عمده عزیمت به بروجرد را می توان از گفت و گوی آیت الله سید علی یثربی با آیت الله بروجردی در زمان زعامت ایشان فهمید. در زمان مرجعیت آیت الله بروجردی، مرحوم آیت الله یثربی از کاشان به دیدن ایشان آمد. آیت الله بروجردی پرسید: شما با این قدرت علمی و کسب فیضی که از آقا ضیاء عراقی داشتید، چرا به کاشان رفتید و در قم نماندید؟ آیت الله یثربی پاسخ داد: حضرت آقا، همان کسانی که سبب شدند، شما به بروجرد بروید، سبب شدند من به کاشان بروم و در قم نباشم. بازگشت آیت الله بروجردی به بروجرد سبب خوشحالی مردم و علماء شد. ایشان جلسات علمی در منزل شان داشتند که هنوز محل درس و مباحثات ایشان در منزل مسکونی شان در بروجرد، با همان خصوصیات موجود است. سفر دیگر ایشان زمانی بود که در سال 1345 قمری، به منظور تشرف به حج از راه عراق به عربستان رفتند. این سفر حدوداً یکصد روز به طول انجامید پس از انجام مناسک حج به نجف اشراف بازگشتند و مورد احترام آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و سایر بزرگان قرار گرفتند. حضور ایشان در نجف مصادف با اعتراضات و مبارزات علمای ایران به سیاست های ضد اسلامی حکومت رضا خان بود. آقا نور الله مسجد شاهی اصفهانی (م:1346ق) به همراه تعدادی از علمای اصفهان به عنوان اعتراض به قم مهاجرت کردند. علمای نجف قصد داشتند در قبال مسائل ایران، حرکتی کنند و این کار مستلزم ارتباط با مجامع روحانی و مردم ایران بود. جلساتی مخفیانه توسط آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و میرزای نائینی و آیت الله بروجردی تشکیل شد. آیت الله بروجردی از آیت الله اصفهانی درخواست می کند نامه ای جهت تبعیت عشایر و ایلات از ایشان بنویسد. آیت الله بروجردی در هنگام بازگشت به کاظمین می رود، وقتی وارد حرم می شود حرم خلوت بوده و به هنگام زیارت در کنار ضریح صدایی می شنوند که به او می گوید: نامه را در شط بینداز، ایشان با تعجب اطراف را نگاه می کند، و کسی را نمی بینند، دوباره مشغول زیارت می شود که هاتف غیبی دوباره به ایشان می گوید: نامه را در شط بینداز. پس از این بود که آیت الله بروجردی، نامه آیت الله اصفهانی را در شط می اندازد. وقتی وارد ایران می شود در سر حد، ایشان را دستگیر می کنند و تمام لوازم ایشان را جستجو و سؤال از نامه می کنند سپس محرمانه ایشان را به ارکان حرب تهران (ستاد مشترک) منتقل کردند. در این هنگام امیر عبدالله خان طهماسبی، یکی از امرای ارتش در لرستان کشته می شود. مجلس یاد بود او را به دستور رضاخان در بروجرد قرار می دهند و خود رضاخان به بروجرد می رود. در مجلس ختم، رضاخان به محل جلوس سادات طباطبایی می رود و در کنار بزرگ سادات طباطبائی حاج سید عبدالحسین طباطبایی می نشیند. رضا خان از سید عبدالحسین در مورد سید حسین طباطبائی سؤال می کند و سید عبدالحسین در جلالت مقام علمی و اجتماعی و نفوذ او پاسخ می دهد و به رضا خان می گوید که او چند ماهی است که در نجف اشرف است، ولی رضاخان می گوید، او هم اکنون به علت بعضی مسائل در تهران است. این گفت و گو در بین مردم پخش و ولوله ای به پا می شود. سید عبدالحسین به رضا خان می گوید این خبر در میان مردم شهر و صفحات غرب و عشایر منطقه، موجب عکس العمل هایی می شود. رضا خان می گوید: خود من هم ایشان را می شناسم و به حدود ایشان واقفم، بعد از مراجعت به تهران ایشان آزاد می شود سپس به قائم مقام الملک رفیع می گوید: به تهران بگویید که ایشان به منزل ثقه الاسلام بروجردی برود تا من برگردم. به مجرد انعکاس این خبر، صدای صلوات های پی در پی، فضای مسجد را پر می کند. عصر همان روز آیت الله بروجردی آزاد شده و به منزل ثقه الاسلام می رود. پس از بازگشت رضا خان از بروجرد، وی آیت الله بروجردی را احضار می کند. مرحوم آیت الله محسنی ملایری ماجرای این دیدار را برای اینجانب این گونه نقل کردند: «آقای بروجردی می فرمودند: یک روز قائم مقام رفیع، پیش من آمد و گفت امروز رضا خان می خواهد شما را ببیند. به همراه او نزد رضا خان رفتیم. وارد اطاقی شدم که یک صندلی وسط آن بود و رضا خان راه می رفت. وقتی وارد شدم دستور داد روی صندلی بنشینم. همین طور که راه می رفت می پرسید: نامه کجاست؟ من پاسخ دادم: نامه ای ندارم. رضا خان می گفت کسی که به من خبر داده، بسیار موثق است. نامه کجاست؟ و من پاسخی نداشتم. من در این ملاقات از فرصت استفاده و او را نصیحت کردم. سپس رضا خان گفت: چیزی از من بخواهید و من گفتم: در این مدت که در ارکان حرب بودم مقدار جیره غذایی سربازان کافی نبود. دستور دهید به جیره غذایی آنها اضافه کنند. سپس رضا خان گفت: می خواهید مشهد بروید یا بروجرد؟ آقای بروجردی فرموند: از اینکه رضا خان مشهد را بر بروجرد مقدم کرد فهمیدم، تمایلی به بروجرد ندارد و می خواهد من به مشهد بروم. لذا جواب دادم: مشهد مقدس». پس از این ملاقات برای بار دوم به مشهد مقدس می روند. آیت الله محسنی ملایری برای اینجانب نقل می کردند: «در سفر دوم آقای بروجردی به مشهد، مرحوم آیت الله نهاوندی از ایشان خواست که به جای وی نماز جماعت را در مسجد گوهر شاد اقامه کند. ایشان هم پذیرفت. به فاصله کمی چشمان آقای نهاوندی آب آورد لذا برای مداوا به تهران و سپس به نجف رفت. وقتی به نجف رفتند آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی از او خواست که به جای ایشان در حرم حضرت علی اقامه جماعت کند. آقای نهاوندی گفته بودند: بعد از نماز مغرب در نافله دوم، صدایی شنیدم که می گفت: «عظمت ولدی فعظمتمک».
پس از اقامت 7 ماهه در مشهد  ایشان به بروجرد بازگشتند و فعالیت های علمی و اجتماعی را دوباره از سر گرفتند. یکی از کارهای شاخص ایشان حاشیه بر «عروه الوثقی» سید محمد کاظم یزدی است. آیت الله بروجردی اولین کسی است که بر این کتاب حاشیه زد که موجب استعجاب علمای نجف شد. امروزه نیز، هیچیک از فقها و بزرگان از حواشی ایشان بر عروه بی نیاز نیست. در سال 1364 قمری به منظور معالجه یک بیماری به تهران آمدند و در بیمارستان فیروزآبادی بستری شدند. در این مدت علمای زیادی به دیدن ایشان آمدند که از آن میان امام خمینی بود. امام خمینی با اصرار زیاد از ایشان دعوت کرد تا به قم عزیمت کنند. آیت الله بروجردی در عصر پنجشنبه 26 صفر 1364 در میان استقبال بی نظیر مراجع وارد شهر مقدس قم شدند. یکسال پس از اقامت ایشان در قم با ارتحال سید ابوالحسن اصفهانی، مرجعیت عامه ایشان آغاز شد. در  این دوران نهاد مرجعیت از نجف اشرف به مق منتقل شد و شهر قم مرکزیت جهان اسلام را یافت. آیت الله بروجردی تا پایان عمر در قم اقامت کرد و صبح روز پنجشنبه 12 شوال 1380 چشم از جهان فروبست و در کنار کریمه اهل بیت، حضرت معصومه (ص) به خاک سپرده شد.
اندیشه سیاسی:
آیت الله بروجردی از مراجع بزرگ و صاحب سبک در دوران معاصر است. جامعیت و نو آوری و روشن بینی بر پایه معارف حقه شیعه از ویژگی های بارز ایشان است. آیت الله بروجردی در طول زندگی خود جریانات مختلف سیاسی را شاهد بودند و همواره دو اصل مهم در روش سیاسی و اجتماعی و حتی حوزوی ایشان وجود داشت: 1- در قضایایی که وارد نبودند و آغاز و پایان آن را نمی دانستند و نمی توانستند پیش بینی کنند، وارد نمی شدند. 2- حفظ حوزه علمیه مقدم بر هر امر دیگر البته این مبنای دوم ایشان در زمان زعامت شان بارز بود. لذا در هر واقعه ای می توان با این دو اصل، نظر آیت الله بروجردی را سنجید.
نهضت مشروطه:
آیت الله بروجردی هنگامی که در درس آخوند خراسانی حاضر می شد، شاهد وقوع انقلاب مشروطه بود و می فرمود: «چون قضایای مشروطه برای من روشن نبود، در آن وارد نشدم، برای همین در درس آخوند خراسانی، پشت ستون می نشستم تا ایشان مرا نبیند» لذا در انقلاب مشروطه با اینکه ایشان در نجف بودند ولی هیچ اثری از ایشان در تاریخ مشروطه ملاحظه نمی شود.
حکومت پهلوی:
در دوره پهلوی اول آیت الله بروجردی تنها ملاقاتی که با رضا خان داشت هنگام دستگیری ایشان و انتقال به تهران بود و حرکت خاصی در این دوران نداشت. در دوره پهلوی دوم هم اقدامات آیت الله بروجردی را باید در دو دوره ملاحظه کرد، یکی قبل از زعامت یعنی زمان توقف در بروجرد و دیگری زمان زعامت در قم از اقدامت ایشان قبل از زعامت می توان به حمایت از آیت الله قمی اشاره کرد. آیت الله قمی به علت مسامحه دولت در آزادی زنان در امر حجاب و تدریس قرآن و شرعیات در مدارس، به عنوان  اعتراض به تهران آمد و تحسن کرد. آیت الله بروجردی به دولت پیغام دادند که اگر با تقاضای آیت الله قمی موافقت نشود شخصا به تهران حرکت می کنند مخابره این خبر و حمایت عشایر، موجب قبول پیشنهادات آیت الله قمی شد. پس از قبولی پیشنهادات آیت الله قمی عازم عتبات شد و در بین راه با آیت الله بروجردی ملاقات و ابراز تشکر کرد. از دیگر اقدامت ایشان در بروجرد ایام جنگ جهانی دوم بود ایشان به منظور کمک به مردم، با خریداری گندم، نان ارزان قیمت در اختیار آنان قرار داد. همچنین با ساخت کارخانه برق در بروجرد موجب شادمانی مردم آن دیار شد. اما در زمان مرجعیت و زعامت بر جهان تشیع، با موضع گیری های صحیح از اقدامات محمد رضا پهلوی جلوگیری کردند. یکی از آن موارد تغییر خط بود، آیت الله بروجردی بر این باور بود که هدف شاه از تغییر خط دور کردن جامعه از فرهنگ اسلامی است لذا گفته بودند: تا من زنده ام، اجازه نمی دهم این کار را عملی کنند. در اواخر زندگی آیت الله بروجردی، ضرورت اصلاحات ارضی از طرف شاه مطرح شد. آیت الله بروجردی در پیغامی به شاه گفته بود: «در جاهایی دیگر که اصلاحات ارضی شده است، اول جمهوری شده است و بعد اصلاحات ارضی». پس از فوت آیت الله بروجردی، حسن ارسنجانی به عنوان وزیر کشاورزی گام جدی در جهت اصلاحات ارضی برداشت.
فدائیان اسلام:
جمعیت فدائیان اسلام با انگیزه دینی وارد عرصه مبارزه شده بودند اما اقدامت تند آنان در مواردی حتی شامل حال واعظ شهیر حجت الاسلام فلسفی شد و او را تهدید به ترور کردند. همچنین آنان به بزرگان حوزه خصوصاً آیت الله بروجردی، انتقادات گزنده ای داشتند و حتی آیت الله بروجردی را تهدید به ترور کرده بودند. در فوت آیت الله سید محمد تقی خوانساری، آیت الله بروجردی قصد اقامه نماز میت را نداشتند ولی با صحبت های آیت الله سلطانی و محسنی ملایری، نماز بر مرحوم خوانساری را اقامه کردند. نکته حائز اهمیت در تقابل آیت الله بروجردی با فدائیان اسلام این بود که آنان، اخلال در نظام حوزه به وجود آورده بودند، از آن جهت که حفظ نظام حوزه برای آیت الله بروجردی یک اصل بود، ایشان از آنان حمایت نکرد. البته در محاکمه نواب صفوی، با صحبت هایی که با دربار شده بود قول داده بودند که نواب صفوی اعدام نشود، اما توطئه برخی، سبب اجرای حکم اعدام شد.
ملی شدن صنعت نفت
یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر ایران، ملی شدن صنعت نفت است آیت الله بروجردی از حضور روحانیت در مشروطه خاطره خوبی نداشت. چون ملی شدن صنعت نفت برای ایشان چندان روشن نبود و مطمئن به نتایج آن نبودند، از این جهت نسبت به آن فعالیتی نکردند. البته مانع هم نشدند آیت الله طباطبایی سلطانی از ایشان نقل می کند که ایشان فرمودند: «من در قضاییای که وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیش بینی کنم وارد نمی شوم، این قضیه ملی شدن نفت را نمی دانیم چیست، چه خواهد شد و آینده در دست چه کسی خواهد بود. البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند که اگر با این حرکت مردمی مخالفت کند و این حرکت ناکام بماند، در تاریخ ایران ضبط می شود که: روحانیت سبب این کار شد، لذا به آقای بهبهانی و علمای تهران نوشتم که مخالفت نکنند». [فصل نامه حوزه شماره  44 – 43 صفحه 36].
مجلس مؤسسان:
در امور تشکیل مجلس موسسان، شبهه ای برای بزرگان حوزه حاصل شد، لذا امام خمینی، آیت الله حاج آقا مرتضی حائری، آیت الله سید محمد محقق داماد، آیت الله گلپایگانی و حاج آقا روح الله خرم آبادی از موافقت آیت الله بروجردی با تشکیل مجلس موسسان و مذاکره با اولیای امور، استفا کردند. آیت الله بروجردی در پاسخ آنان مکتوب کردند: «اولا: از علمای اعلام انتظار می رود در مواقعی که این قسم انتشارات خلاف واقع را می شنوند خودشان دفاع کنند. البته علاقه مندی حقیر به حفظ دیانت و مصالح مملکت بر همه مشهود است، نهایت مقتضی نیست که هر اقدامی گوشزد عامه نشود. ثانیا: موقعی که فرمان همایونی صادر شد. برای اینکه مبادا تغییراتی در موارد مربوط به امور دینیه داده شود، به وسیله اشخاص به اعلی حضرت همایونی تذکراتی مکررا دادم به آنکه اخیرا جناب آقای وزیر کشور و آقای رفیع از طرف اعلی حضرت ابلا کرد که نه تنها در مواد مربوطه به دیانت تصرفی نخواهد شد. بلکه در تحکیم و تشبید آن اهتمام خواهد شد مع ذلک در تمام مجالس که در اطراف این قضیه مذاکره می شده که در بعض آن مجالس عده ای علماء اعلام حضور داشتند کلمه ای که دلالت، یا اشعار به موافقت در این موضوع داشته باشد. از حقیر صادر نشده، چگونه ممکن است در چنین امر مهمی اظهار نظر کنم با آنکه اطراف آن روشن نیست».
اقدامات در حوزه علمیه:
روش آیت الله بروجردی در فقه و اصول، متفاوت از مکتب نجف بود که باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرد. اندیشه تقریبی آیت الله بروجردی از نقاط قوت ایشان است. او یکی از مصلحان بزرگ در زمینه تقریب است. مراودات و مکاتبات ایشان منجر به صدور فتوای شیخ شلتوت مفتی بزرگ الازهر شد مبنی بر  اینکه تعبد به مذهب جعفری که به مذهب شیعه امامیه اشتهار دارد مانند دیگر مذاهب اسلامی جایز است».
آیت الله بروجردی می فرمودند: من به این فتوا در فردای قیامت مباهات می کنم. اندیشه دینی آیت الله بروجردی به جهان غرب، خود نیز بر پایه اهداف آن زعیم بزرگ است که بر پایه آن مساجد و پایگاه های بزرگی در اروپا تاسیس کردند که مهم ترین آن مسجد هامبورگ در آلمان است. آقایان محمدی گلپایگانی و سپس شیخ محمد محققی را به هامبورگ، آقای صدر بلاغی را به عنوان سفیر و مبلغ سیار به اروپا و انگلستان آقای شریعت زاده اصفهانی را به پاکستان، سید محمد تقی طالقانی (برادر بزرگ جلال آل احمد) را به مدینه منوره، سید زین العابدین کاشانی را به کویت، سید محمد حسن ناشر الاسلام شوشتری را به زنگبار و حاج شیخ مهدی حائری یزدی (فرزند مؤسس حوزه علمیه قم) را به آمریکا اعزام کردند.
ابعاد وجودی آیت الله بروجردی، دامنه وسیعی دارد که باید مورد بررسی قرار گیرد به تعبیر مرحوم آیت الله حاج سید مصطفی خوانساری: «آیت الله بروجردی، خوابی بود که مردم دیدند و دیگر نخواهند دید».
آیت الله بروجردی علاوه بر مراتب علمی، دارای مراتب بالای معنوی بود که افرادی مانند حاج شیخ حسنعلی نخودکی به آن اذعان داشتند. او مکتب قم را پایه گذاشت و در حفظ نظام حوزه و مرجعیت و حفظ کیان روحانیت تلاش وافری کرد.
استاد جلال الدین همایی در ماده تاریخ رحلت ایشان سرود:
قد سمعت نعی حبر عالم / کان للعلم و اللمذهب زین
ثم ارخت له اذ قلت ویه / جاءنا «العاشور من موت الحسین»  1380
تاریخ وفاتش از سنا جستم من / عاشور دوم بنا شد از مرگ حسین    1380
.....................................................................
پانوشت ها:
1- سادات طباطبایی از فرزندان ابراهیم بن اسماعیل دیباج هستند در علت نام گذاری آنان سه احتمال ذکر شده: 1- طباطبا در زبان نبطی – که زبان اعراب غیر فصیح است – به معنای سید السادات است. 2- حسن مثنی – فرزند امام حسن مجتبی(ع) – دختر عموی خود فاطمه بنت الحسین (ع) را تزویج کرد فرزندان وی به علت انتساب به دو سبط، «طیب طیب» ملقب شدند که با مرور زمان طباطبا نامیده شدند. 3- ابراهیم فرزند اسماعیل دیباج که لکنت زبان داشت، در پاسخ به اینکه در مراسم عید، قبا می خواهی یا پیراهن؟ در پاسخ گفت: طبا طبا که مرادش قبا قبا بود. لذا او به همین، نامیده شد. خاندان طباطبائی با خاندان بزرگ علمی پیوند داشت. از مهم ترین آنان می توان پیوند با او شخصیت ممتاز تشیع، مولی محمد تقی مجلسی (م:1070) و محمد باقر مجلس (م: 1111) است. همچنین خاندان بزرگ آل بحرالعلوم نیز از خاندان طباطبایی است.
2- ثقه الاسلام، از بنی اعمام آیت الله بروجردی بود که در دوره پنجم مجلس شورا پس از فوت سید علی اصغر طباطبایی معروف به سلطان العلماء، به عنوان عالم طراز اول وارد مجلس شد. 


مجله مهرنامه، شماره 21،ص210 الی 224.