جمهوریخواهی رضاخان
روز 11 فروردین 1303 علما و مجتهدین قم در دیدار سردار سپه با ایشان، مخالفت صریح خود را با جمهوری موردنظر رضاخان اعلام کردند. رضاخان نیز قول داد فکر جمهوریت را تعقیب نکند.
طراحان و بنیانگذاران جنبش جمهوریخواهی تصور میکردند که با طرح گسترده شعار جمهوریت، تمام آزادیخواهان به دلیل سرخوردگی از مناسبات موجود و دلزدگی از قاجارها، زیر پرچم سردار سپه جمع خواهند شد و حکومت شوروی نیز قاطعانه از آن پتشیبانی خواهد نمود و نجات کشور به این شکل ممکن خواهد نمود و نجات کشور به این شکل ممکن خواهد شد. بنابراین با هدایت پنهان و آشکار رضاخان، روزنامه ها و محافل فکری ـ سیاسی به اشاعه اندیشه جمهوریخواهی و نکوهش سلسله قاجار همت گماشتند، از خصایص والای یک فرمانروای مطلوب که ایران در آن شرایط به آن سخت نیاز داشت، داد سخن دادند و چهره قاجارها را به وقیحانه ترین شکل، تخریب کردند. اوج این حرکت چاپ عکسی از احمدشاه قاجار در کنار زنان عریان اروپایی بود. آشکارا گفته میشد که وی به جای رسیدگی به امور آشفته کشور، دلباده خوشگذرانی، عیاشی و زنبارگی است. صراحت کلام و بیملاحظه گی آنان نشان میداد که از پشتیبانی قدرتی مطمئن برخوردارند و به آینده ای روشن چشم دوختهاند. به عنوان نمونه میتوان به روزنامه های «ایران»، «ستاره ایران»، «شفق سرخ»، «کوشش»، «میهن»، «حبل المتین»، «ایرانشهر»، و ... اشاره کرد که هر یک از زاویه ای خاص به موضوع نگاه میکردند و موانع و مزایای استقرار جمهوریت و نسبت به آن را با فرهنگ ملی و مذهبی جامعه ایران مطرح میکردند.
تردیدی نیست که میان فعالیت تقریباً همزمان و هماهنگ مطبوعات در سراسر کشور و پتشیبانی یکپارچه از جمهوریخواهی که سردار سپه مظهر آن بود، نوعی تبانی میان ناشران، سردبیران و مدیران مسئول مطبوعات از یکسو و گردانندگان سیاسی و پشتیبانان فکری آنها یعنی دولت و تجددطلبان حامی آنها وجود داشت و در حقیقت همین موافقت کامل به آنها امکان فعالیت در چنین سطح گستردهای میداد.
همگام با این تلاشها، گردهماییها، میتینگ ها و تظاهرات خیابانی در دفاع از جنبش جمهوریخواهی ادامه یافت که در به راه انداختن آن، اصحاب مطبوعات و چهرههای وفادار به رضاخان آشکارا ایفای نقش میکردند. این نشستها و اجتماعات نه تنها در مراکز و اماکن عمومی، بلکه گاه در مساجد نیز تشکیل میشد و کنسرتها، نمایشنامه ها و شعرخوانی هایی در ستایش جمهوریت همه روزه در مکان های ویژه به اجرا درمیآمد.
صرفنظر از جنبه های تجددگرایانه و مبانی فکری جمهوریت این جنبش در واقع تاکتیک ماهرانه سیاسی رضاخان و ائتلاف هواداران او در نهادها و سازمانهای مختلف بود که بر هیاهو، جوسازی، جنجال تبلیغاتی و دسایس نظامی اتکا داشت و هدف نهایی آن تضعیف مخالفان و از صحنه خارج کردن آنها و برچیدن موانع صعود سردار سپه در جایگاه یک دیکتاتور و نه صرفاً مستبد بود که در قالب جمهوری مادامالعمر با پادشاهی مطلقه صورت میگرفت و تحولات بعدی به درستی ماهیت آن را آشکار ساخت، اما عده ای در آغاز کار قریب شعارها و ظاهر موضوع شدند. از جمله این افراد عارف قزوینی شاعر و تصنیفساز این دوران بود که غافل از اینکه موضوع جمهوری و مخالفت با خانواده قاجار از چه جایی آب میخورد. به حمایت از جمهوری و علیه خانواده و شاه قاجار نمایشهای مهمی در محل گراندهتل و غیره ترتیب داد که جمعیت زیادی در آن شرکت میکردند.
محافل وابسته به رضاخان، به ویژه سازمانها و مراکز دولتی، براساس نقشه از پیش طراحی شده، به گونه ای عمل کردن که گویی در پایان سال، حاکمیت قاجار نیز به پایان خواهد آمد. حتی دستورالعملهایی به فرمانداران و عوامل اجرایی در شهرستانها و نیز وزارتخانهها در تهران ابلاغ شد تا با کمک نظمیه و بلدیه و براساس جدول پیشبینی شده در روزهای معین، اقدامات مشخصی با هدف تحقق این برنامه به انجام رسانند. سردمداران جنبش جمهوریخواهی مقادیری سکه طلا و نقره با عنوان» «جمهوری» ضرب کرده بودند تا در نوروز 1303 به عنوان عیدی از سوی شخص رئیس جمهور به مقامات کشوری و لشکری اهدا گردد.
انتخابات مجلس پنجم شورای ملی با تقلب گسترده انجام شد و رضاخان موفق شد با به کارگیری ارتش، اکثریتی مؤثر از حزب سوسیالیست و حزب تجدد را وارد مجلس کند. جناح اکثریت هم مجدانه می کوشید تا به هر شکل ممکن مجلس را رسمیت بخشد و موضوع جمهوریت را مطرح کند و به تصویب برساند. برنامه جمهوریخواهان این بود که تا چند روز مانده به نوروز 1303 تعداد اعتبارنامه های تصویب شده به حد نصاب برسد و مسأله جمهوریت مطرح شود. ظاهراً همه چیزی بر طبق مانع از تحقق این طرح شود، دیده نمیشد. اما عده ای از نمایندگان وجیهالمله و حقیقی که از جریان خطرناک پشت پرده و نقشه ها و دسیسه های جمهوریخواهان کاملاً آگاه بودند به رهبری آیتالله سیدحسن مدرس به مخالفت با جنبش جمهوریخواهی پرداختند و در مقابل اکثریت مجلس پنجم صفآرائی کردند. برنامه مدرس و یارانش از جمله حائری زاده، میرزاعلی کازرونی، زعیم کاشانی، میرزاهاشم آشتیانی و ... این بود که اولاً از تصویب اعتبارنامههای عده ای از نمایندگان که به دستور رضاخان انتخاب شده یا با او تبانی کرده بودند، جلوگیری کنند تا بتوانند تعدادی از آنها را از مجلس بیرون کنند . ثانیاً در زمان توصیب اعتبارنامههای نمایندگان طوری وقت مجلس را بگیرند که جلسات متعددی صرف شود و در نتیجه جمهوریخواهان نتوانند طرح خود را بر طبق برنامهای که داشتند، تا قبل از عید نوروز 1303 در مجلس به تصویب برسانند.
جناح اقلیت به رهبری مدرس به خوبی دریافته بودند که تنها راه جلوگیری از تحقق طرح جمهوریخواهی، استفاده و ترفندهای پارلمانی است. این سیاست در عمل بسیار موفقیتآمیز بود. اقلیت با این موضع خود در محافل بیرون از مجلس رخنه کرد و اعتبار فراوانی یافت. این ترفند پارلمانی با اخذ رأی مخفی که بسیار وقت گیر هم بود. همراه شد و خردهگیریهای مستعمر سیدمحمد تدین، نایب رئیس مجلس بر دامنه آن افزود و عملاً همه فرصتهای پیشبینی شده سردمداران جمهوریخواهی از دست رفت.
مدرس و نمایندگان هوادار او از دومین جلسه مجلس پنجم با شهامت مخالفتهای خود را با اعتبارنامه نمایندگان فرمایشی رضاخان که مهمترین آنها عبارت بودند از معتمدالسلطنه، بنان السطان شیروانی، حاج میرزا یحیی دولتآبادی، نوریزاده، عبدالحسین رهنما، وحیدالدوله و ... مطرح کردند و همچنین خواستار اخذ رأی مخفی درباره اعتبارنامه های علی دشتی «احمد نراقی و ناصر سیف شدند.
با وجود کشمکش های فراوان، بالاخره تا جلسه علنی روز 25/12/1302 رسیدگی به اعتبارنامه های هواداران رضاخان به پایان رسید و مقرر شد در 27 اسفند اعتبارنامه های اقلیت مجلس مطرح شود. ناگفته پیدا است که جناح مقابل برای بی اعتبار نمودن اقلیت و رد صلاحیت آنها لحظه شماری میکرد، زیرا اقلیت توانسته بود اعتبارنامه چند تن از نمایندگان فرمایشی دارد و نمایندگی آنان را به حالت تعلیق درآورد و از این طریق وجاهت ملی و قدرت فراوانی کسب کند.
بنابراین روز 27 اسفند، مجلس روز دشواری را در پیش داشت. هنگامی که اعتبارنامه میرزاهاشم آشتیانی از رهبران اقلیت مطرح شد، تدین به نشانه مخالفت و تلافی اقدامات مدرس به مقابله با آن پرداخت. میرزا هاشم از چهرههای محبوب مجلس و فرزند آیتالله آشتیانی بزرگ از رهبراین سیاسی مذهبی عهد قاجار بود. مخالفت با اعتبارنامه چنین شخصیت بلندپایهای رفته رفته مذاکرات مجلس را از حالت مشاجرات متعارف پارلمانی فراتر بود و به عرصه رویارویی لفظی دو جناح سیاسی کشانید.
مدرس در دفاع از آشتیانی و در پاسخ به تدین وی را مخاطب قرار داد و گفت: تدین میکوشد جنگ بیرون از مجلس را که عبارت از جمهوریخواهی است و همه تلاشها و سینهچاک کردنها برای آن است، به درون مجلس بکشاند، تدین در واکنشی آشکار همه سخنان مدرس را اشتباه دانست و تأکید کرد که وی حرفهای خصوصی خود را مطرح میکند و او باید سخنان خود را پس بگیرد. مدرس نیز برداشتهای تدین را غلط ارزیابی کرد و گفت: اگر انتخابات تهران مشکل داشته باشد، به دلیل اینکه دارای یک روسیه مشخص است به همه نمایندگان پایتخت مربوط میشود نه به شخص آشتیانی، در این هنگام تدین با تحکم گفت: نوبت تو نیز به زودی فرامیرسد، مدرس پاسخ داد که بنده و آشتیانی و صد تن امثال بنده فدای این جنگهای بیرونی میشویم.
در پی ادامه بحث، تدین از صندلی خود بلند شد تا از مجلس خارج شود و با اشاره او فراکسیون تجدد نیز از مجلس خارج شدند و با خروج آنها، مجلس از اکثریت افتاد.
مؤتمنالملک، رئیس مجلس از جا برخاست و مجلس را به تنفس فراخواند. پس از آنکه جلسه تعطیل شد. نمایندگان فراکسیونها به اتاقهای فراکسیون خود رفتند، اما مدرس به عنوان سخنگوی اقلیت، باقیمانده نطق خود را در اتاق تنفس ایراد کرد و ظاهراً به دلیل حملهای که به رضاخان کرد، دکترحسین بهرامی (احیاالسلطنه) در حالی که نمایندگان فراکسیون های مختلف درحال بحث و و تبادل نظر بودند، به تحریک تدین سیلی محکمی به صورت مدرس نواخت که از شدت آن عمامه مدرس بر زمین افتاد و به امیرحسین مکی «صدای این سیلی مانند رعد در تهران و اطراف آن منعکس و پراکنده شد.»
این اقدام که با هدف محبوبیت بیشتر نزد رضاخان صورت گرفت، برخلاف اخلاق قانونی بود که مجلس باید مروج آن باشد و به تعبیر محمدتقی بهار «حرکتی زشت و گستاخانه بود، زیرا اقلیت متکی بر احساسات و عواطف تند است و هیچگاه اکثریت نباید مانع از نطق اقلیت گردد، بلکه به دلیل اطمینان از مواضع خود باید رفتاری متکی بر تعقل و بردباری ارائه ده...»
این سیلی که بازتاب آن در سراسر کشور منتشر شد، بر وجاهت منی و سیاسی و مدرس هم هر چه بیشتر افزود. پیامد سیاسی این حادثه چنان شگرف بود که مسیر بسیاری از رخدادها را تغییر داد و فضای ملتهبی که به دنبال آن شکل گرفت، اکثریت مجلس را وادار کرد تا این عمل ناپسند را سخت تقبیح کنند. در پی این اتفاق، مخالفت با اعتبارنامههای اقلیت، به ویژه مدرس نه ممکن بود و نه مطلوب، در نتیجه رضاخان از عوامل خود خواست تا از ادامه ماجرا صرفنظر کنند، زیرا او به آرامش نیاز داشت.
در همان روزی که به صورت مدرس سیلی زده شد، یعنی 27 اسفند 1302، وابستگان رضاخان با پیراهنهای قرمز و بیرقهای سرخ در قالب یک جمعیت، راهپیمایی بزرگی به راه انداخته بودند و در مسیر حرکت، تعدادی از کارمندان سازمانهای دولتی و زوارتخانه ها به آنها پیوستند و سرانجام در حالی که شعارهایی علیه قاجاریه و در حمایت از جمهوری سر میدادند، در برابر مجلس تجمع کردند. تظاهرکنندگان در قطعنامه پایانی خود از نمایندگان مجلس خواستند تا بی درنگ مواد قانون اساسی را در جهت تغییر رژیم سیاسی تغییر دهند.
براساس طرحهای قبلی میبایست این تحرکات همه روزه صبحها و عصرها تا لحظه تصویب اصول سهگانه تغییر نظام سیاسی مشروطیت به جمهوریت ادامه مییافت، اما نواختن سیلی به صورت مدرس این برنامه و با دشواری های پیشبینی نشدهای مواجه ساخت. با این همه روز 28 اسفند، اعضا و کارکنان تمام وزارتخانهها و ادارات دولتی لایحه ای مبنی بر اصل جمهوریخواهی تدوین نموده و به سوی منزل رضاخان رفته و لایحه خود را که جداگانه تهیه شده بود به استحضار رساندند. در همان حال پرچمهای قرمز رنگ که بر آنها شعار «زنده باد جمهوری» نقش بسته بود به اهتزازا درامد و اتومبیلهای دولتی با پرچمهای مشابه در حال حرکت و توزیع اعلامیه در میان مردم بودند. از ظهر همان روز براساس ابلاغیه رئیس دولت به تمامی سازمانهای دولتی که به منظور مشارکت فعالانه از در جنبش جمهوریخواهی صورت میگرفت ـ تعطیل عمومی اعلام شد.
در برابر این نمایشهای ساختگی که با زور یا مصرف مبالغ هنگفت پول یا وعده های واهی صورت میگرفت، کمکم حرکتهای ضدجمهوری شکل گرفت. نقطه آغاز این حرکتها بی تردید سیلی خوردن مدرس بود و نیروهای مذهبی در کانون آن قرار داشتند.
رفت و آمد به منازل علما و نیز مساجد به منظور تجمعات اعتراضآمیز رو به افزایش نهاد، سخنرانیهای مذهبی و خطبههای آتشین علیه جمهوریخواهی و ماهیت اایراد شد و هر روز دامنه بیشتری یافت که بزرگترین آن تجمع در مسجد شاه بود.
هنگامی که کارکنان نهادهای مختلف به دیدار رضاخان میشتافتند، یک رشته درگیری میان مخالفان و موافقان ایجاد شد و در عصر 28 اسفند، این کشاکش به اوج خود رسید. در این روز حدود هشت هزار نفر از مردم تهران در مسجدشاه جمع شده بودند. هواداران جمهوریخواهی برای اجرای نقشه ای که طرح کرده بودند به سوی بازار رفتند تا رؤسای صنفی بازار را محرمانه ملاقات کرده و بازار را اجباراً تعطیل کنند و به این ترتسی حرکتی به نفع جمهوری صورت دهند، اما مردم زیر بار نرفته و رؤسای آنها هم که عبارت بودند از شیخ عبدالحسین خرازی و غیره نه تنها با این فکر موافقت نکردند، بلکه علیه جمهوری و جمهوریخواهان تظاهرات کردند.
در کنار این تلاشها، قبل از ظهر 28 اسفند، رضاخان، حاج معینالدوله، حاج مخبرالسلطنه و احتشام السلطنه را مأمور کرد تا به دربار بروند و ولیعهد، محمدحسن میرزا را متقاعد کنند از مقام خود استعفا بدهد، پس از مذاکرات ولیعهد گفت: «سلطنت موهبتی است الهی و این مقام را ملت و قانون به من اهدا کرده و تا ملت و مجلس شورای ملی با آنکه حق صدور چنین رأیی را ندارد، تصویب نکند، من از ایران خارج نخواهم شد و ابدا استعفا نمیدهم.» روز بعد نیز همین افراد به منزل شاهزاده یمینالدوله پسر ناصرالدین شاه که از نزدیکان ولیعهد بود، اعزام شدند تا از طریق وی ولیعهد را وادار به استعفا کنند، اما ولیعهد ضمن مخالفت، برخی از نمایندگان مجلس را به حضور طلبید و موضوع را به اطلاع آنها رساند.
مقارن غروب آفتاب 29 اسفند ماه، مجلس جلسه خصوصی تشکیل داد و مؤتمن الملک ریاست مجلس با چهرهای کاملاً اندوهناک گفت: «یک ساعت قبل از طرف والا حضرت اقدس ولیعهد بنده و چند نفر دیگر از آقایان نمایندگان احضار شده و ایشان فرمودند که به ما گفته شده است از قصور سلطنتی خارج شویم و چون خود را ولیعهد حکومت مشروطه میدانم انتظار داریم نظریه مجلس در این موضوع معلوم شود، لذا مطلب به عرض آقایان نمایندگان میرسد.» جلسه خصوصی روی بحث بر سر این موضوع و بدون اخذ نتیجه خاتمه یافت و بلافاصله نمایندگان را برای جلسه رسمی دعوت کردند.
مدرس با وجود توهینی که به مقام و جایگاه وی شد. هیچ گاه صحنه را ترک نکرد و در جلسه روز 29 اسفند با همان خونسردی همیشگی خود حضور یافت و مانند روزهای قبل به منظور اتلاف وقت تا آنجا که در توان داشت با اعتبارنامه تعدد بیشتری از نمایندگان مردد و متزلزل را تشویق کرد تا به منظور از اکثریت انداختن جلسات، به طور موقت از حضور در مجلس خودداری کنند تا نقشههای هواداران دولت (جمهوریخواهان) خنثی شود.
اعتماد ملی 10/8/86
نظرات