نیم نگاهی به تأسیس پادشاهی پهلوی
در فاصله سالهای 1919 تا 1930 ؛ دهه آغازین روابط ایران و امریکا و دوره ای پر حادثه که در آن، خاندان قاجار سرنگون شد و پهلویها به قدرت رسیدند تا کنون پژوهش تاریخی مفصلی درباره حوادث سالهای 1919 تا 1930 ایران، بر اساس اسناد قابل اطمینان و به زبان انگلیسی انجام نشده است. علاوه بر این، علاقه و چشمداشت آمریکا به نفت ایران؛ و درگیر بودن با سیاست ایران از طریق مستشاران آمریکایی؛ و آثار باستانی ایران؛ و راهآهن ایران، در کنار رابطه دیرپای فرهنگی و میسیونری آمریکاییان در ایران، موجب شده است که بایگانیهای دیپلماتیک آمریکا درباره این برهه از تاریخ ایران، غنی و سرشار از اسناد باشد. انگلستان در جولای 1918 کابینه وثوقالدوله را به قدرت رساند. در ماههای آگوست تا دسامبر 1918 تلاش بسیاری برای به زیر کشیدن این کابینه صورت گرفت، اما انگلیسیها این تلاشها را ناکام گذاشتند. با فرا رسیدن ژوئیه 1919، وضعیت کابینه وثوق «تزلزل ناپذیر» به نظر میرسید. مردم ایران که مخالفت امریکا را با این توافقنامه دیدند، قوت قلب یافته و کابینه را به چالش کشیدند. نارضایتی روز افزون امریکاییها از قرارداد نفتی سان رمو که در آوریل 1920 میان انگلیس و فرانسه منعقد شد، تنشهای موجود در کنگره و گزارش نفتی رئیس جمهور ویلسون به کنگره در مه 1920، به مردم ایران جرأت و جسارت بسیار بخشید. با افزایش مقاومتهای مردمی و از کنترل خارج شدن استانهای گیلان و آذربایجان، وثوقالدوله در ژوئن 1920 استعفا داد و از کشور فرار کرد. همان طور که اتفاقات بعدی نشان میدهد، آشکار است که در آن شرایط، معاهده ایران ـ انگلیس که در نظر مردم ننگین محسوب میشد، قراردادی مطلوب بود. چرا که دولت وثوقالدوله، همه آن چیزی بود که میان ایران و استبداد نظامی حایل شده بود. همچنین کاملاً روشن است با اینکه دولت امریکا در لغو این معاهده مؤثر بود، اما به زودی ایران را تسلیم انگلستان کرد. کودتای 21 فوریه 1921، استبداد نظامی مهارگسیختهای را به مدت 60 سال بر ایران حاکم کرد و بدینگونه مسیر انقلاب سال 1979 را هموار ساخت. دوره کابینههای موقت مشیرالدوله و سپهدار (ژوئن 1920 تا فوریه 1921) با نفوذ گسترده بازیگران امریکایی- انگلیسی و پیریزی تفاهمنامه نفتی هم زمان شده است. تفاهم با ایالات متحده، معاهده ایران ـ انگلیس را دوباره مطرح کرد: انگلستان توانست با برقرار کردن استبداد نظامی که پس از کودتای رضاخان به وجود آمد، هر چه بیشتر ایران را تحت کنترل خود درآورد. عدهای معتقدند افزایش مخالفتها علیه کابینه سپهدار در پاییز 1920، منجر به کودتا شد. این ادعا بسیار فریبنده است؛ بلکه باید توجه داشت که این حوادث هم زمان با خداحافظی ویلسون و روی کار آمدن هاردینگ بود. علی رغم تفاهم نفتی، انگلستان به هیچوجه نمیتوانست خطر کند. « قضیه ژدس » که چندی پیش از کودتا صورت گرفت، بخشی از یک طرح زیرکانه برای پیش دستی در برابر هرگونه واکنش معاندانه احتمالی امریکا بود که با موفقیت اجرا شد.
در کودتای رضاخان که سرآغاز دوره جدیدی در تاریخ ایران است سرهنگ رضاخان، یک افسر قزاق گمنام به قدرت رسید؛ و بلافاصله پس از کودتا «فرماندهی کل قوا» و وزارت جنگ را به عهده گرفت. در فاصله 30 ماه پس از کودتا و انتصاب رضاخان به عنوان نخستوزیر (فوریه 1921 تا اکتبر 1923)، شش وزیر جای خود را به دیگری دادند و در هر شش دوره رضا وزیر جنگ بود. در روزهای توالی این کابینههای «رنگارنگ»، بنیان یک استبداد نظامی ریخته شد. با حمایتهای انگلیس، ارتش دائمی بزرگی به وجود آمد که کنترل دولت بر مناطق دوردست کشور را ممکن می ساخت. این ارتش به سلاحی خطرناک علیه مخالفین وزیر جنگ تبدیل شد.
در پاییز 1922، میان نخست وزیر وقت، قوامالسلطنه و رضا منازعه سختی درگرفت. رضا به پشتیبانی ارتش، از این میدان پیروز بیرون آمد. به مدد همین پشتیبان، صعود دائمی وزیر جنگ ممکن شد. در اکتبر 1923 قوام که مرعوب این قدرت روز افزون شده بود، او را به نخستوزیری منصوب کرد . اندکی پس از انتصاب رضا به نخستوزیری، در حالی که او وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا را نیز در اختیار داشت، سعی کرد ایران را به یک جمهوری تبدیل کرده و خود را رئیسجمهور بخواندولی ناکام ماند.
این ناکامی، مردم ایران را تشویق کرد تلاش کنند خود را از استبدادی که به تازگی پا گرفته بود، برهانند. همانند اکتبر 1922، باز هم با دخالت ارتش، رضا بر مسند خود باقی ماند. اما در ژوئن 1924، مخالفت با ادامه حکمرانی او افزایش یافت و حملات روزنامهها روز به روز جسورانهتر شد. در جولای 1924 آشکار بود که رضا وضعیت خوبی ندارد. گزارشی مستندی از قتل ایمبری معاون کنسول امریکا در تهران در تاریخ 18 جولای 1924موجود است. این حادثه دستاویز خوبی برای رضا خان بود تا با اعلان حکومت نظامی مخالفین خود را دستگیر و سلطنت خود را حفظ کند.
بلافاصله پس از ماجرای «جمهوری» و قضیه ایمبری معلوم شد که تمام این قضایا صرفاً نمایشی به کارگردانی انگلیسیها بوده تا موقعیت متزلزل رضا خان تثبیت شود. در نوامبر 1924، رضا خان ارتش خود را به سمت خوزستان گسیل داشت. جایی که شیخ محمره (شیخ خزعل) سر به شورش برداشته و دولت ایران را به مبارزه طلبیده بود. شیخ خزعل سالها تحتالحمایه انگلیسیها بود. پس از رد و بدل شدن تلگرافهای بسیار، شیخ تسلیم شد و درخواست عفو کرد و بخشیده شد. در آوریل 1925 شیخ خزعل بیدفاع که متقاعد شده بود از بصره بازگردد، دستگیر و به تهران منتقل شد. تنها گذاشتن شیخ محمره، بخشی از سیاست جدید انگلستان بود. در این سیاست، رهبران جزء به نفع حکومت مرکزی رضا، باید قربانی میشدند. قتل کاکس که بلافاصله پس از کشته شدن ایمبری رخ داد و واکنش انگلستان به این حوادث، «اطلاعات جالبی» را در مورد دیپلماسی انگلستان در اختیار میگذارد. رضا خان بلافاصله پس از بازگشت از جنوب، شاه غایب را خلع و خود را جانشین او کرد. شکست نایبالسلطنه در فوریه 1925 ، رضاخان را به حدی تضعیف کرد که به نظر میرسید کار وی به پایان رسیده است. البته مشخص بود پیشبینی سقوط قریبالوقوع رضاخان، اغراقآمیز است. اما پس از ترمیم مختصری که در ماههای آوریل تا ژوئن 1925 صورت گرفت، در آگوست 1925، بار دیگر موقعیت رضا خان تثبیت شد و مجبور شد در تلگرافی از شاه خواهش کند به کشور بازگردد. اعلان بازگشت شاه، پاسخ مرسوم انگلیسیها را در پی داشت؛ یعنی خلق یک بحران با به راه انداختن شورشهای شهری. اما «شورش نان» در سپتامبر 1925 بیش از پیش موقعیت ضعیف رضا؛ و ضرورت انجام اقدامی مؤثر برای ابقای وی بر مسند قدرت را آشکار ساخت. خیزش او به سمت تخت پادشاهی، حرکتی تدافعی برای ابقای وی بر مسند قدرت بود.
علیرغم تأمین امنیت موقعیت رضا، روشن بود که ابقای او بر مسند قدرت، روز به روز دشوارتر میشود. پس از این بود که سلسله قاجار خلع و رضا پهلوی به عنوان شاه برگزیده شد. این سومین باری بود که تلاش میشد رضا به ریاست مملکت برسد .
برگرفته از کتاب قاجار تا پهلوی منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات