سالی که تحصیل و جنگ همزمان شد


1444 بازدید

سالی که تحصیل و جنگ همزمان شد

 خواندن رمان «جای خالی هیجان» برای آن گروه از خوانندگان کتاب که به موضوع دفاع مقدس و داستان‌هایی در ارتباط با آن علاقه دارند، خالی از لطف نیست؛ به ویژه آنهایی که دوست دارند درباره شخصیت معلم‌ها در دوران دفاع مقدس اطلاعات داستانی بیشتری کسب کنند.
 
خبرگزاری فارس- گروه کتاب و ادبیات: پیشنهاد پایان هفته، کتاب «جای خالی هیجان» نوشته الهام سید حسینی، داستانی با موضوع روزهای نخستین دفاع مقدس است که همزمان بازگشایی مدارس، جنگ تحمیلی هم شروع می‌شود و معلم یکی از مدارس مرزی کشور با ویرانی مدرسه و شهادت دانش آموزان به سمت جبهه ها می رود.
ماجراهای رمان «جای خالی هیجان» از جایی شروع می‌شود که معلم یک مدرسه روستایی واقع در نوار مرزی جنوب کشور که علاقه فراوانی به عکاسی دارد، در یکی از نخستین روزهای شروع جنگ تحمیلی و همزمان با بازگشایی مدرسه، با اصابت گلوله های دشمن و تخریب مدرسه و شهادت دانش آموزان مواجه می شود. او بدون این که مقصد معلومی مد نظرش باشد، به سمت مسیر نامعلومی راه می افتد و در طول راه با دو جوان به نام های امید و محسن برخورد و همراه می شود.
آن دو به معلم می گوید که جنگ تحمیلی از سوی حکومت عراق علیه جمهوری اسلامی ایران آغاز شده و آنها برای مقابله با نیروهای دشمن عازم خرمشهر هستند. اما در طول مسیر بر اثر اصابت گلوله ای از سوی نیروهای دشمن، محسن به شهادت می رسد و امید هم مجروح می شود که سرانجام او هم بعد طی مسیری با همان حالت زخمی به شهادت می رسد. معلم  پیکر امید را به خاک می سپارد و به باز به راه می افتد. این بار در سر راهش در روستایی که بر اثر حملات دشمن ویران شده، با زن سوگواری به نام «ساره» مواجه می شود که بر پیکر فرزند خردسال و کشته شده خود ناله و زاری می کند.
بعد از دلداری دادن به زن سوگوار، با او برای رسیدن به نقطه ای امن حرکت می کنند که باز هم با دو جوان به نام های عیسی و روزبه برخورد می کند که معلم متوجه می شود آنها دانش آموزان سال قبل او هستند. این بار گروه چهار نفری آنها به دست نیروهای عراقی اسیر می شوند که بعد از مدت کوتاهی موفق به فرار از دست نیروهای دشمن می شوند. در ادامه مسیر و توقف کوتاهی که دارند، ساره به دست یک سرباز عراقی کشته می شود و معلم هم آن سرباز عراقی را می کشد. با این حال، معلم، عیسی و روزبه خود را به اهواز می رسانند و در آن جا با پشت سر گذاشتن اتفاق های متعدد، موقعی که معلم مجروح شده و در بیمارستان است، هنگام انتقال به تهران، دوربین یک خبرنگار را بر می دارد تا با ثبت اتفاق های پیرامونش، هم به پاسخی به اشتیاق خود به عکاسی داده باشد و هم سهمی در ثبت وقایع اطرافش داشته باشد.
داستان جای خالی هیجان، از پیرنگ داستانی برخوردار است. نقطه شروع داستان ظرفیت لازم برای یک پیرنگ قوی و طرح پر کشش را دارد، اما نویسنده روند ماجراهای داستان را به سمتی برده است که گویی قرار نیست از این ظرفیت‌های بالاقوه استفاده بهینه بکند. معلم با ویران شدن مدرسه و همچنین کشته شدن دانش آموزان، بدون این که عکس العمل خاصی از خود نشان بدهدد، راه می افتد به سمت نامعلومی حرکت می کند. در این شرایط طبیعی است که اتفاق های پیش بینی نشده ای سرراهش قرار گیرد که همین طوری هم می شود و او با مجموعه ای از اتفاق های گوناگون مواجه می شود.
ترفند نویسنده برای پیش بردن طرح داستان، گره افکنی و گره گشایی پی در پی و تقریباً شبیه هم است که اگر چه در مراحل اولیه تازگی دارد، اما در نوبت های بعدی و به واسطه تکراری شدن این ترفند طراوت و تازگی خود را از دست می دهند. معلم هر بار در سر راهش با آدم های جدیدی آشنا می شود و بر اثر تبعات جنگی که در اطرافش در جریان است، آن آدم ها را از دست می دهد و باز با آدم های دیگری آشنا می شود که دوباره آن روند قبلی تکرار می شود. شخصیت اصلی داستان، در همه جای اثر با عنوان «معلم» خطاب می شود که حتی نویسنده برای او اسم انتخاب نکرده و با همان اسم شغلش او را خطاب می کند.
تنها وجه تمایز این معلم با سایر معلم ها، علاقه او به عکاسی است که این ویژگی می تواند در سایر معلم ها هم وجود داشته باشد. بنابر این، معلم داستان جای خالی هیجان، بیشتر به یک تیپ اجتماعی نزدیک است تا به یک شخصیت مستقل داستانی که در آن صورت باید از چند ویژگی خاص برخوردار می بود که در وضعیت فعلی این گونه نیست. این شرایط درباره بقیه شخصیت ها که بیشتر آنها فرعی هستند بیشتر خود را نشان می دهد. هر چند شخصیت ساره تا حدودی متمایز است، اما او هم فرصت چندانی برای عرض اندام در طول داستان پیدا نمی کند و خیلی زود از صحنه داستان به کنار می روند.
همچنین شخصیت های دکتر مومنی و خبرنگار که آنها هم در بخش های پایانی داستان وارد و خیلی زود از آن خارج می شوند. ارتباط شخصیت اصلی، معلم با مجموع شخصیت های فرعی هم آنچنان نیست که بشود به واسطه این ارتباط به لایه های پیدا و پنهان جهان بینی و زندگی آنها پی برد. در بخش توصیف و فضاسازی، نویسنده بیشتر از عنصر روایت استفاده کرده و بدون توجه به فضاسازی بیرونی لازم، به توصیف حرکت و گفتار شخصیت ها بسنده کرده و مخاطب در طول داستان کمتر با محیط جفرافیایی اثر آشنا می شود. در مقابل، نویسنده در فضاسازی داخلی تقریباً موفق است و در محیط های در بسته با تسلط بیشتر به فضاسازی می پردازد:
«با صدای انفجار مهیبی که به نظر می رسید همان نزدیکیها روی داده است از خواب پرید. اتاق کوچکش پر از مجروح و زخمی شده بود. در  آن ازدحام مملو از درد و ناله، ناله های گاه کوتاه و گاه بلند و گریه های رقت آور، بوی خون و آتش و دود هم می آمد شب چراغ هایی از جنس فانوس، چراغ قوه و حتی شمع اندک روشنایی متحرکی را ایجاد می کرد که از کنار یک ناله به بالین ضجه ای بلندتر پرواز می کرد...»  ( ص 125)
در بخش های دیگر هم نوع توصیف ها و فضاسازی ها بیشتر متکی به برداشت های ذهنی نویسنده است و او تصور عمومی خود از چنین صحنه هایی را روایت کرده است.
به رغم ضعف های متعددی که در بخش های ابتدایی و میانی داستان دیده می شود، بخش های پایانی داستان یا به عبارت دیگر، پایان بندی اثر تقریباً هدفمند و منسجم است. شخصیت معلم داستان که بر اثر وقوع جنگ ناخواسته از محیط کاری(مدرسه) و همچنین دلمشغولی خود که(عکاسی از اشیاء و پدیده های پیرامونی) دور افتاده است، با پشت سر گذاشتن چند اتفاق ناگوار و تقریبا مشابه هم که همگی آنها ناخواسته به زندگی او تحمیل شده است، سرانجام با به دست آوردن دوربین یک خبرنگار جنگی که در شهر اهواز با او آشنا شده، مدتی با او همنشین بوده  و دوستی مختصری هم بین آنها در مدت کوتاه اقامت در شهر اهواز شکل گرفته  و سرانجام در کنار او به شهادت رسیده است، به فعالیت مورد علاقه خود که همان عکاسی از اشیاء و اتفاق های پیرامونی است روی می آورد. البته این بار با هدف دیگر و رویکرد و شکل و شمایل جدید که همان ثبت اتفاق های روزمره در شرایط جنگی است:
«دوربین را به دست گرفت. آن را لمس کرد؛ نه همچون چیزی مادی، همچون شیئی که کمک می کند جزئی از خاطراتمان را ثبت کنیم. نه همچون وسیله ای برای امرار معاش یا حتی جایزه گرفتن. دوربین یک یادگاری بود، یعنی او می خواست این طور فکر کند، درست مثل بقچه ساره. شاید روزی جانش را نجات می داد. آن را تنظیم کرد و از جسدی که کنارش افتاده بود عکس گرفت. احساس عجیبی داشت؛ درست مثل اینکه بعد از مدتها توانسته است انجام وظیفه کند...» (ص 133)
به این صورت شخصیت اصلی داستان مانند کسی که گمشده خود را پیدا کرده باشد، با به دست گرفتن دوربین به ثبت و ضبط صحنه هایی از جنگ می پردازد که خود نیز احساس خوشایندی نسبت به این وضعیت جدید دارد و تلاش می کند فرد موثری در روند ماجراهای جنگ باشد و کاری را که فکر می کند برای آن ساخته شده است انجام دهد و به این ترتیب، پایان داستان با شروع یک وضعیت جدید در زندگی شخصیت اصلی داستان، معلم پیوند می خورد.
چاپ اول(1390) رمان «جای خالی هیجان» نوشته الهام سید حسینی، در 136 صفحه، با شمارگان 2200 نسخه و با قیمت 1700 تومان از سوی انتشارات موسسه انجمن قلم ایران در تهران چاپ و منتشر شده است.
علاقه‌مندان برای تهیه این اثر می‌توانند با شماره تلفن های 88059319 - 88214440  تماس حاصل نمایند.


فارس