سالروز تشکیل حزب شاهنشاهی رستاخیز/ یک حزب برای عضویت اجباری
«حزب رستاخیز ملت ایران» که در تاریخ 11 اسفند 1353 طی کنفرانسی رادیو ـ تلویزیونی به عنوان تنها حزب فراگیر در راستای برنامههای بلند پروازانه محمدرضا پهلوی برای رسیدن به «دروازههای تمدن بزرگ» برپا شده بود، بیش از آنکه از متن جامعه ایران برخیزد، حاصل فضای ناشی از افزایش درآمدهای سرشار نفت و به تبع آن افزایش قدرت سرکوب رژیم پهلوی بود.
تشکیل حزب رستاخیز به همراه اقدامات فرهنگی مغایر با اصول اسلامی نقش مهمی را در تاریخ معاصر ایران و ضدیت مردم ایران نسبت به رژیم پهلوی ایفا نمودند. تبلیغات شدید بر روی مشروعیت سلطنت و ناسیونالیسم، طرح شعارهایی نظیر «خدا، شاه، میهن» برگزاری جشنهای 2500 ساله، تغییر مبدأ تاریخ از هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی و ایجاد حزب واحد رستاخیز را میتوان در زمره اقدامات فرهنگی یک سویه رژیم پهلوی به شمار آورد که با جامعه مذهبی ایران مغایرتهای اساسی داشتند.
حکومت پهلوی که قدرت سیاسی خود را از ثروت سرشار حاصل از نفت و حمایت بیگانگان میگرفت، در دهه 1350 با توسل به دستگیری، شکنجه، اعدام و سرکوبگری، چنان از مردم بینیاز شد که درصدد تشکیل حزبی فراگیر برآمد. از این رو فرمان تشکیل حزب رستاخیز بیش از هر چیز نشان از بیاعتنائی مطلق حکومت به مردم به عنوان قدرت اصلی در کشور و به حساب نیاوردن آنان داشت.
در واقع محمدرضا پهلوی که در اوج خودکامگی و حکومت استبدادی تلاش میکرد با استفاده از ابزار فوق، به سازماندهی مشارکت مردم در امور سیاسی بپردازد و از این راه برای رژیم شاهنشاهی ایجاد مشروعیت کند، به یک باره متوجه گردید که تمام کوششهایش بر ضد خود نتیجه داده است. از این رو در ادامه به چگونگی تأسیس، عملکرد و فرجام حزب رستاخیز خواهیم پرداخت.
تأسیس حزب رستاخیز
اعمال قدرت یک جانبه، خودکامگی و تمرکز فوقالعاده قدرت، رانتخواری و فساد اقتصادی دربار و نزدیکان، سرکوب شدید مخالفین توسط دستگاههای نظامی و اطلاعاتی ـ امنیتی، وابستگی تمام ارکان حکومت به شخص شاه و نظارت شدید وی برتمام امور، از جمله خصایص و ویژگیهای رژیم پهلوی طی سالهای 57ـ 1342 بود.
در این راستا شاه علاوه بر آنکه با قدرت خود مستقیماً به سرکوب مردم میپرداخت، توان خود را جهت اعمال قدرت از طریق ساختارهای گوناگون نیز به کار میبست تا از این طریق به تقویت وجه قانونیـعقلانی مشروعیت رژیم خود بپردازد.
این نوع اجبار که از طریق وضع قوانین و مقررات علیه مخالفان رژیم اعمال میگردید، معمولاً به وسیله دیوانسالاری دولتی، مجالس فرمایشی، احزاب دروغین، دولتهای دستنشانده و ... به اجرا در میآمد.
شاه که پس از کودتای 28 مرداد 1332 در راستای متمرکز ساختن قدرت، بارها ضمن حمایت از احزاب، به اهمیت و نفش آنان در جامعه پرداخته بود، اعتقاد داشت که «من چون شاه کشور مشروطه هستم، دلیلی نمیبینم که مشوق تشکیل احزاب نباشم و مانند دیکتاتورها از یک حزب دستنشانده خود پشتیبانی کنم.1
از این رو شاه طی سالهای 1336 و 1337 به تأسیس احزاب فرمایشی مردم و ملیون (که به ترتیب نقش اقلیت و اکثریت را بر عهده داشتند) پرداخت و البته پس از جایگزین شدن حزب ایران نوین به جای حزب ملیون سعی داشت نظام سیاسی خود را از لحاظ ظاهری شبیه نظامهای پارلمانی دو حزبی کند. در واقع وجه قانونی ـ عقلانی مشروعیت رژیم پهلوی هیچگاه بنیان استواری نیافت و همواره در سطح اشکال نمادین و تظاهر به وجود مشروعیتی قانونی باقی ماند.
حزب مردم در اردیبهشت 1336 به دستور شاه و توسط اسدالله علم تأسیس گشت. سران این حزب غالباً چهرههای علمی و دانشگاهی و شخصیتهای سیاسی وحکومتی بودند. رهبر عملی این حزب تا پایان حیات سیاسی آن اسدالله علم بود. از دیگر بنیانگذاران این حزب میتوان از پروفسور یحیی عدل، دکتر پرویز ناتل خانلری، دکتر موسی عمید، دکتر حسن ستوده تهرانی و دکتر احمد فرهاد نام برد.
حزب ملیون در سال 1337 توسط نخستوزیر وقت منوچهر اقبال تأسیس شد. اعضای این حزب بیشتر از میان وزرا، نمایندگان مجلس، مقامات وقت و رجال سیاسی اداری رژیم بودند. هیئت مؤسس حزب از افرادی نظیر محمودجم، عزالممالک اردلان، حاج سیداسدالله موسوی، دکتر محمدعلیهدایتی، حسام دولتآبادی، محمد حجازی و دکتر شاهکار تشکیل میشد. این هیئت ریاست و دبیر کلی حزب ملیون را به نخستوزیر وقت و مؤسس حزب دکتر منوچهر اقبال واگذار کردند.
حزب ایران نوین در وهله نخست با عنوان «کانون مترقی» به صورت یک جمعیت در سال 1340، توسط گروهی از جوانان طرفدار اصلاحات امریکایی و پارهای از نمایندگان مجلس، وزرا و رجال دولتی چون حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا تأسیس شد. یک سال و اندی بعد و پس از انحلال حزب ملیون، حزب ایران نوین در نقش حزبی در مقابل حزب مردم ظاهر شد و در انتخابات بیست و یکم مجلس شورای ملی در سال 1342 شرکت جست. این حزب که بزرگترین و ماندگارترین حزب دولتی در عصر پهلوی به شمار میآید، همواره با تأسیس نظام تک حزبی، اکثریت را در مجلس در دست داشت. نخستین دبیر کل این حزب حسنعلی منصور بود که پس از ترور وی امیرعباس هویدا نخستوزیر و دبیر کل حزب شد.
در حالیکه به نظر میرسد در نظام دو حزبی،مخالفان رژیم شاهنشاهی امکانی برای تحرک نخواهند یافت و ثبات سیاسی حاکمیت بیش از هر زمان دیگری تضمین شده است، شاه در اقدامی بیسابقه در دههی 50 و با توجه به وضع اقتصادی جدید (افزایش بهای نفت)، از اعتقاد دیرینه خود مبنی بر اینکه سیستم تک حزبی معمولاً به دیکتاتوری منجر خواهد شد، دست برداشت و تلاش خود را جهت تأسیس حزبی نوین به کار بست.
در واقع شاه تصمیم گرفت سیاست فعالتری برای پشتیبانی از رژیم اتخاذ کند و نقش سیاسی دولت را نه فقط به صورتی غیر مستقیم، بلکه به شکل فعال در جامعه ایران تقویت کند. از این رو ادغام حزب ایران نوین به رهبری امیرعباس هویدا و حزب مردم به ریاست اسدالله علم را در حزب واحد رستاخیز اعلام داشت.
با توجه به آنکه خود شاه دو حزب ملیون و مردم را بوجود آورده بود و بارها آن دو حزب را بهترین نمود مشارکت مردم در امور سیاسی و اجتماعی خوانده بود، از یک سو نمیتوانست منکر قابلیتهای دو حزب فوق شود و از سوی دیگر بر این اعتقاد پای میفشرد که این احزاب دیگر کارایی لازم را ندارند. بنابراین شاه این تضاد را چنین توجیه میکرد: «تمام احزابی که در این اواخر فعالیت داشتهاند، صد درصد نسبت به کشور وفادار بودهاند. و احزاب وفادار نیازی به منحل شدن ندارند منتها شکل و فرم آنها دیگر کارایی نداشت زیرا حزبی که به قدرت میرسید، از ثمرات پیشرفت برخوردار میشد و احزاب اقلیت صد در صد بازنده بودند، اما اکنون با ایجاد حزب جدید سیاستمداران اقلیت نیز امکان آن را دارند که با دولت به همکاری بپردازند.»2
بر این مبنا وی به طور ناگهانی در روز یکشنبه 11 اسفند 1353 ضمن انحلال تمام احزاب قانونی و غیر قانونی (احزاب مخالفی که از سوی رژیم پهلوی، غیر قانونی خوانده میشدند)، عضوگیری اجباری در حزب جدید رستاخیز ملت ایران را نیز اعلام نمود. به این معنا که مردم یا میباید به عضویت حزب درمیآمدند، یا در ردیف خائنان به کشور روانه زندان میشدند و یا با اخذ ویزا و گذرنامه، کشور را ترک میکردند.3
شاه در کنفرانس بزرگ مطبوعاتی اعلام موجودیت حزب رستاخیز، مردم ایران را چنین خطاب کرد: «به هر حال کسی که وارد این تشکیلات سیاسی (حزب رستاخیز نشود، دو راه در پیش دارد یا فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی به اصطلاح خودمان تودهای و یک فرد بیوطن است. یا اگر بخواهد، فردا با کمال میل، بدون اخذ عوارض، گذرنامهاش را در دستش میگذاریم و به هر جایی که دلش خواست، میتواند برود؛ چون ایرانی نیست. وطن ندارد.»4
استدلال شاه در مورد این عمل چنین بود که «تمام اقشار مردم ایران حق دارند در یک حزب واحد حضور داشته باشند و از مزایای آن به طور یکسان برخودار شوند. ما باید صفوف ایرانیان را به خوبی بشناسیم و صفوف را از هم جدا کنیم. کسانی که به قانون اساسی و نظام شاهنشاهی و انقلاب ششم بهمن عقیده دارندو کسانی که ندارند. به آنهایی که دارند من امروز پیشنهاد میکنم که برای این که رودربایستی در بین نباشد... ما امروز یک تشکیلات جدید سیاسی را پایهگذاری کنیم و اسمش را هم بد نیست بگذاریم رستاخیز ایران.»5«به هر حال ملت باید رشد سیاسی پیدا کند، چون ما اجازه نمیدهیم هیچ گروهی خارج از ضوابط نظام شاهنشاهی تشکلی داشته باشد، لذا خودمان چیزی را به وجود میآوریم تا همه نیروها زیر چتری که درست میکنیم، جمع شوند و فعالیت نمایند.»6«مامعتقد هستیم همه مردم ایران باید برای رسیدن به هدفهای ملی که سعادت و آسایش فرد فرد ما را تأمین خواهد کرد، متحد باشند و در یک جهت حرکت کنند، همه کوششها باید در راه پیشرفت کشور باشد. نه خنثی کردن تلاشهای یکدیگر. در نظام چند حزبی امکان تفرقه و تشتت بسیار است. هر گروه که در حزبی هستند با دیگران بر سر کسب قدرت و به دست گرفتن حکومت ستیز و دعوا دارند. هر گروه میخواهد حرفهای خودش را به کرسی بنشاند و در نتیجه اختلافات به وجود میآید. در حالی که در حزب رستاخیز از جنگ گروهی خبری نیست»؛ «بلکه در این حزب راه برای نضج گرفتن سلیقهها و اندیشههای مختلف و تشکیل آنها در جناحهای مختلف باز است و همه میتوانند تحت لوای سه رکن بنیادی و تغییر ناپذیر حزب یعنی نظام شاهنشاهی، قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت به ابراز سلیقه و عقیده خود بپردازند.»7
اگر چه شاه شخصاً معتقد است که اندیشهی تأسیس حزب واحد رستاخیز را از جایی الهام نگرفته، با این حال سیستم تکحزبی او وامدار دو الگوی شرقی و غربی بود. منظور از الگوی شرقی، سیستم تکحزبی شوروی است که به اقتدار هیئت حاکمه میافزاید و منظور از الگوی غربی، ایجاد حزبی توسعهگرا در راستای برنامهها و جداول تعیین شدهی مدلهای غربی توسعه بود. زیرا در آن ایام بسیاری از اندیشمندان غربی اعتقاد داشتند که توسعه در کشورهای جهان سوم باید توسط حزبی توسعه محور صورت گیرد.8 از این رو شاه از یک سو درصدد افزایش قدرت بود، و از سوی دیگر در پی جلب رضایت غربیها به ویژه امریکاییها بود از این رو درصدد تشکیل حزبی فراگیر برآمد تا در واقع با یک تیر دو نشانه را هدف گرفته باشد.
عملکرد حزب رستاخیز
حزب رستاخیز ملت ایران که همچون مثلثی در گرد سه ضلع نظام شاهنشاهی، قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت (انقلاب سفید)شکل گرفته بود، مهمترین وظیفه و رسالت خود را برپایههای تحکیم موقعیت شاه و سلسله پهلوی در کشور و ممانعت از گسترش مخالفتها و کنترل مخالفان قرار داده بود.9
از این رو حزب رستاخیز به لطف درآمدهای روز افزون نفتی در طول بیش از سه سال و شش ماه فعالیت خود، تشکیلات و سازمانهای اداری و اجرایی گستردهای در سراسر کشور به وجود آورد. زیرا حزب طبق دستور موظف بود به حزبی فراگیر تبدیل شود و تمام ایرانیان را به عضویت خود درآورد.
شاه در نخستین گام، امیرعباس هویدا را که در تملقگویی و چاپلوسی بیهمتا بود به سمت دبیر کل حزب فراگیر رستاخیز انتصاب کرد. امیرعباس هویدا نیز بلافاصله پس از انتخاب به سمت دبیر کلی حزب رستاخیز، طی تلگرافی به استانداریها و فرمانداریها، دستور دائر کردن دفاتری جهت تسهیل در ثبت عضویت همه طبقات مردم در حزب رستاخیز را صادر نمود.10
رژیم شاهنشاهی در قدم بعدی تمام کارمندان دولت را مجبور به عضویت در حزب نمود و برای تبلیغات بیشتر در خصوص شناساندن حزب به مردم، پنج روزنامه رستاخیز یومیه، رستاخیز کارگران، رستاخیز کشاورزان، رستاخیز جوانان و اندیشه رستاخیز را به عنوان ارگانهای خبری حزب تأسیس کرد.
همچنین هوشنگ نهاوندی و جمشید آموزگار به عنوان رهبران دو جناح محافظهکار و ترقیخواه منصوب شدند تا پوششی برای فرمایشی بودن حزب باشند و با ظاهر سازیهای خود توجه مردم را از اینکه حزب از بالا تشکیل شده است منحرف سازند.
حزب که هدف خود را افزایش کمیت اعضا قرار داده بود در سال 1354 دو میلیون و چهارصد هزار نفر و در سال 1355 پنج میلیون و چهارصد هزار نفر را به عضویت کانونهای گوناگون خود پذیرفته بود. 11 با این حال افرادی که عضو حزب بودند، تنها نام خود را در دفاتر حزب وارد کرده بودند و عملاً گامی در جهت اهداف واقعی حزب بر نمیداشتند.
این مسئله را آخرین سفیر شاه در انگلیس در خاطرات خود چنین شرح میدهد: «گرچه فقط در عرض چند ماه، عده زیادی ظاهراً به عضویت حزب رستاخیز درآمدند، اما گفتنی است که رستاخیز، علیرغم تعداد کثیر اعضایش از کمترین حمایت مردمی برخوردار بود. در حقیقت حالت انجمن فرصتطلبان سیاسی را داشت که در آن، عدهای دور هم مینشستند و کاری جز تدوین وظایف حزب و ستایش از اعمال شاه انجام نمیدادند.»12
در واقع میتوان چنین تصریح کرد که نقش حزب به شکلی طراحی شده بود که عملاً هیچ نقشی در تصمیمگیریها نداشته باشد و فقط دستورات را از مراجع بالا (شخص شاه) بگیرد و به اعضای خود دیکته نماید. حزب میبایست تصمیمهایی که از پیش گرفته شد ه بود را تأیید میکرد و به تعریف و تمجید از آنها میپرداخت.
هر چند در مورد صحت ادعای فوق اسناد و مدارک بسیاری موجود میباشد، اما در ادامه تنها به ذکر خاطرهای از پرویز راجی که خود را خدمتکار تخت طاووس مینامید، میپردازیم: «امروز با سرگرد بهرامی ناهار خوردیم، او گفت: در کنگره اخیر حزب رستاخیز نمایندگانی از سراسر کشور در تهران گرد آمدند و به همه آنها نیز اطمینان داده شد که با برخورداری از آزادی کامل میتوانند فرد دیگری را به جای جمشید آموزگار، به عنوان دبیر کل حزب انتخاب نمایند.
ولی هنوز 3 روز به پایان کنگره و انجام انتخابات برای گزینش دبیر کلی باقی نمانده بود که شاهشناه طی نطقی اعلام داشت: دو مقام دبیر کلی حزب رستاخیز و نخستوزیری از هم قابل تفکیک نیست. و حالا شما بیاعتنایی و سرخوردگی 1500 نفر را مجسم کنید که پس از 3 روز بحث و تبادل نظر برای انتخاب دبیر کل جدید چگونه کوشش خود را به کلی بیفایده دیده و موظف به اجرای تصمیمی شدند که اصلاً در آغاز آن دخالتی نداشتهاند.»13
نگاهی به آمار و ارقام بودجه حزب نیز خالی از لطف نیست، زیرا چشمانداز و کانون توجه حزب نسبت به مسائل گوناگون را مشخص میسازد. از این رو با نگاهی به بودجه حزب رستاخیز در سالهای 1356 و 1357 در مییابیم که این بودجه از تفاوتی دو میلیارد و سی و دو میلیون ریالی برخوردار است. در حالی که کل بودجه حزب در سال 1356 معادل 3645454 ریال است، در سال 1357 به میزان 2036000000 ریال افزایش یافته است. این افزایش در حالی صورت گرفته است که بودجه اختصاص یافته به خدمات عمومی از 357890 ریال در سال به 257749 ریال در سال 57 کاهش یافته است. همچنین در شرایطی که برنامه برای مکانیزه نمودن از 40000 ریال در سال 56 به صفر در سال 57 کاهش یافته است، برنامه سازمانهای حزبی از 161716 ریال در سال 56 به 123970000 ریال افزایش یافته است. در سایر موارد نیز بودجه بیشتر به مسائلی نظیر تکمیل و تجهیز ساختمانها و ادارات حزب تخصیص یافته است. به عنوان نمونه بودجه برنامه تکمیل و تجهیز ساختمانهای حزب از 800000 ریال در سال 56 به 100000000 ریال در سال 57 افزایش یافته که حکایت از 125 برابر شدن آن دارد. 14
در این بین فعالیتهای فرهنگی حزب به مسائل ایدئولوژیک و فرهنگی مربوط میشد. حزب رستاخیز تلاشهای زیادی برای ترویج ایدئولوژی شاهنشاهی کرد و با توسل به سیاستهای اسلام زدایانهای نظیر تغییر تاریخ هجری، اهداف خود را پیش برد.
حزب تلاش میکرد شاه را همچون رهبری معنوی و سیاسی معرفی نماید که راهبر ایران به سوی «دروازههای تمدن بزرگ» به حساب آید. حزب که علما و روحانیون را مورد حمله تبلیغاتی شدید قرار داده بود، بازرسان ویژهای برای بررسی و سرکشی به موقوفههای مذهبی میفرستاد. اداره اوقاف را تنها مرجع مجاز انتشار کتابهای مذهبی قرارداده بود و دانشکده الهیات دانشگاه تهران را به گسترش سپاه دین تشویق کرده بود تا از این طریق برای آموزش «اسلام راستین» به دهقانان نیروی کافی در اختیار داشته باشند. حزب در دیگر اقدامات خود، زنان را به نپوشیدن چادر در اماکن عمومی تشویق میکرد و بدون توجه به شریعت، سن ازدواج دختران را از 15 به 18 و پسران را از 18 به 20 تغییر داد.15
فرجام حزب رستاخیز
حزب رستاخیز که در راستای تحکیم بخشیدن به پایههای رژیم پهلوی، افزایش مشروعیت شاهنشاهی و کنترل بیش از پیش مخالفان بوجود آمده بود، نه تنها در پیشبرد اهداف از پیش تعیین شده خود ناتوان و ناکام ماند، بلکه به یکی از عوامل تسریع کننده سقوط نظام شاهنشاهی نیز مبدل گردید. در واقع عملکرد و موضعگیریهای شاه و رهبران حزب، اکثریت خاموش ولی معترض مردم را نیز به حرکت واداشت.
زیرا از یک سو روابط تعریف نشده حزب با شخص شاه، دولت و مجلسین و از سوی دیگر فقدان نظمی انسجام یافته میان بخشهای مختلف حزب موجب تضعیف قدرت و یکپارچگی آن گردید و این امر مخالفان رژیم را در شرایط مطلوبتری قرار داد.
محمدرضا پهلوی به جای آنکه امکان رشد و تعالی حزب را فراهم سازد، با دخالتهای پی در پی خود در امور گوناگون، عملاً حزب را همانند سایر ارکان حکومت، به شخص خود وابسته کرد.
بدین ترتیب اعضای حزب رستاخیز به مثابه افراد بیاختیاری شدند که تحت اوامر ملوکانه شاهنشاه آریامهر قرار داشتند. این امر از یک سو وابستگی حزب به شاه را دامن میزد و از سوی دیگر به رشد و افزایش نفوذ افراد بله قربان گو و اشخاص فاسد در ساختار حزب میانجامید. این امر موجب میشد که به رغم وجود تشکیلات عریض و طویل، حزب از مدیریت ناسالمی بهرهمند گردد که تمام توان خود را جهت افزایش نفوذ و نزدیکی به شاه صرف نمایند. در حالی که از یک سو مسائل فوق گریبانگیر حزب شده بود، در سوی دیگر آتش مخالفت گستردهتر میشد و تمام اقشار جامعه را در بر میگرفت. زیرا مردم و مخالفان مشاهده میکردند که شاه با تأسیس حزب رستاخیز، درصدد ادامه رویههای سابق برآمده است. از این رو نه تنها تغییری در اوضاع کشور حاصل نخواهد شد، بلکه عمل شاه در تأسیس حزب رستاخیز از سوی مخالفان به مثابه مبارزه طلبی شاه نیز تلقی گردید. زیرا ضمن آنکه به گسترش بیش از پیش نقش شاه در کشور کمک میکرد، مردم را نیز از ایفای نقش فعال در عرصهی سیاسی کشور محروم میساخت.
این مسئله را سفارت ایالات متحده در تهران طی گزارشی در تاریخ 19 تیر 1354 به وزارت خارجه امریکا چنین شرح داده است: « مهمترین جنبه ایجاد حزب رستاخیز این است که نشانه تغییر سیاست شاه است،یعنی میخواهد بیش از پیش در سیاستهای روزمره مردم ایران دخیل و فعال باشد.»16
از این رو هیچ یک از مخالفان جدی رژیم پهلوی حتی به ظاهر هم درصدد تأیید حزب رستاخیز و عضویت در آن برنیامدند. امام خمینی (ره) به عنوان رهبر انقلاب اسلامی که در آن هنگام در خارج از کشور و در تبعید به سر میبردند، در مهمترین موضعگیری نسبت به تشکیل حزب رستاخیز فرمودند: « نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران شرکت در آن بر عموم حرام و کمک به ظلم ... و مخلافت با آن از روشنترین موارد نهی از منکر است.»17 بدین ترتیب امام خمینی (ره) از اولین روزهای تشکیل حزب رستاخیز،آن را خلاف شرع و قانون اعلام کرد و با روشنبینی خاص خود به مخالفت با آن پرداخت. به عقیده امام، حزب رستاخیز نه تنها ناقض حقوق فردی و آزادیهای مصرح در قانون اساسی و حقوق بینالمللی بود، بلکه قصد نابودی اسلام، از میان بردن کشاورزی، مصرف منابع ملی در جهت خرید سلاحهای بیمصرف و تاراج کشور به نفع امریکا را نیز در سر میپروراند.
اما بیتوجهی به حزب، تنها به مردم عادی و مخالفان رژیم پهلوی ختم نمیشد، بلکه بسیاری از صاحبمنصبان، مقامات عالی رژیم و نزدیکان شخص شاه نیز حزب را هرگز جدی نمیگرفتند و با دیده تردید به آن مینگریستند. یکی از این افراد با نفوذ، اسدالله علم است که در خاطرات خود در روز 10 اردیبهشت 1354، به شرح نخستین کنگرهی حزب رستاخیز پرداخته است: «به دستور شاه در نخستین کنگرهی حزب جدید به نام رستاخیز، حضور یافتم. در حدود 400 نماینده از سراسر کشور شرکت کرده و آماده بحث دربارهی اساسنامه موقت حزب بودند. همه مراسم،خوب کارگردانی شده بود، اما توخالی بود. به کلی تو خالی و ساختگی.»18
فارس
نظرات