لوطیان موافق ومخالف رژیم در قیام 15 خرداد
در صحنه سیاسی و اجتماعی ایران همواره گروهی حضور داشتهاند که از آنان با نام «لوطی»، «ورزشکاران زورخانهای»، و در برخی منابع با عناوینی جون اجامر و اوباش و... یاد میکنند.1 این قشر در دوران پهلوی دوم نقش زیادی در سیاست ایفا کردند و این وضعیت بعد از کودتای 28 مرداد بیشتر نمایان شد؛ زیرا بعد کودتا فاصله بین رژیم و مردم روز به روز بیشتر میشد. از اینرو حاکمیت بیش از گذشته به حضور آنها در صحنه نیاز داشت. لوطی هم به نوبه خود از این امتیاز بهره برده و در بیشتر امور مشارکت و مداخله میکردند. در هر صورت، آنها خود را فدایی اعلیحضرت میدانستند و وظیفه خطیری برای پر کردن شکاف بین شاه و ملت برعهده داشتند و در مواقع نیاز مانند روز 28 مرداد به خیابانها ریخته و اعلام وفاداری میکردند. این وضعیت چندان هم دوام نیاورد و در آغاز دهه 1340، که تحولات جدیدی در حال وقوع بود، این قشر هم دچار دستهبندی جدیدی شد. شعبان جعفری و دارو دستهاش در جناح حامی دربار و در طرف دیگر که تمایل به نیروهای مذهبی داشت طیب حاج رضایی و رمضان یخی، که بعد از کودتا به عنوان شاهپرست معروف شده بودند، قرار داشتند. تغییر موضع طیب برای دربار غیرقابل قبول بود تا جایی که او را به چوبه دار سپردند.
حمله چاقو کشها به دانشگاه
بعد از مخالفت علما با لایحه انجمن ایالتی و ولایتی و ناکامی شاه و اسدالله علم در به تصویب رساندن آن، هیأت حاکمه تصمیم گرفت خواسته، خود را در شکل و قالب دیگری به انجام برساند. بر همین اساس، اصول ششگانه اصلاحات ارضی اعلام شد. شاه برای مشروعیت بخشیدن به عمل خود تصمیم گرفت یک رفراندوم (همهپرسی) برگزار نماید. اما اینبار هم مانند لایحه انجمنها شدیدترین مخالفتها از جانب علما از جمله امام خمینی صورت گرفت. امام در اعتراض به برگزاری رفراندوم در دوم بهمن 1341 اعلامیهای دربارة تحریم همهپرسی منتشر کرد. همزمان با این اقدام دانشجویان هم فعالیت خود علیه همهپرسی را آغاز کرده و از مواضع امام در این زمینه حمایت کردند.2
دانشجویان، که دامنه فعالیتشان را روزبهروز گسترش میدادند در هر زمان آماده مخالفت و اعتراض به برنامههای استبدادی حاکمیت بودند، بار دیگر به صحنه آمده و اطراف دانشگاه تهران را با پارچه و پلاکاردهایی که روی آن «اصلاحات آری دیکتاتوری نه» نوشته شده بود، پوشاندند. تبلیغ و پخش این خبر خشم هیأت حاکمه را برانگیخت. به همین علت دولت به ساواک دستور داد این اعتراض را در نطفه خفه کرده و در آستانه رفراندوم هم زهرچشمی به مخالفان نشان دهند. ساواک به همراه اوباشانی که همواره هنگام بحران یاور حکومت بودند در اول بهمن به دانشگاه تهران یورش برد. آنها با بیرحمی تمام به ضرب و شتم دانشجویان پرداخته و حتی بسیاری از وسایل آزمایشگاهی را شکستند. به نظر میرسد شاه در روزهای منتهی به رفراندوم با تمام توان فضا را امنیتی کرد و حمله به دانشگاه را هم میتوان یکی از مراحل اجرای این برنامه دانست.3
حادثهآفرینی در قم
شاه، که از مخالفت علما با همهپرسی نگران بود، تصمیم گرفت در یک اقدام تاکتیکی و به منظور تحکیم موقعیت خود به شهر قم مسافرت کند. او میخواست ضمن نشان دادن اقتدارش فعالیت مخالفان اصلاحات را نیز خنثی کند. یک روز پیش از این سفر شهر ناآرام بود و عدهای در مخالفت به این امر دست به تظاهرات زده و با حرکت به سوی میدان آستانه علیه حکومت شعار دادند. نظمیه قم برای مقابله با اینگونه اعتراضات از پیش تدارکات لازم را دیده بود، به همین منظور گروهی از دزدان سابقهدار و چاقوکشها را از زندان آزاد و به سلاح سرد مجهز کرد و به خیابانها فرستاد. نظمیه میخواست با آزاد نمودن این بزن بهادرها مردم معترض را وادار کند تا دست از اعتراض خود برداشته و خود را آماده استقبال از شاهنشاه نمایند. بعد از درگیریهای کوچکی که بین طرفین رخ داد مردم به خانههای خود بازگشتند و اوباش هم در پناه نظامیان به آذینبندی شهر پرداختند و البته در این اثنا از حمله به مردم بیدفاع هم دریغ نمیکردند. اوباش با حمله به مغازهها میخواستند به زور آنها را باز کرده و شهر نیمه تعطیل را به حالت عادی برگردانند.4 این امر موجب گردید امام آزار و اذیت مردم را محکوم کند. در روز چهارم بهمن شهر قم در سکوت کامل بود و فقط گروه کوچکی از ناراضیان به خیابانها آمده و طاقنصرتهایی را که روز قبل برپا کرده بودند آتش زدند. ساواک و نظمیه، که از عدم استقبال مردم آگاهی داشتند، برای بازار گرمی، عدهای از ورزشکاران تهرانی را با اتوبوس به قم انتقال دادند تا از اعلیحضرت استقبال کنند. با ورود شاه به شهر آنها در میدان آستانه و حرم حضرت معصومه (س) ازدحام کرده و با شعارهای شاهپرستانه مقدم او را گرامی داشتند.5 تنها گروه کوچکی از روستاییان که طرفدار لوایح اصلاحات ارضی بودند بهطور خودجوش به خیابان آمده و از شاه استقبال کردند.6
این سفر برای شاه هیچ نتیجهای نداشت. چون استقبال خودجوش نبود و بسیار مصنوعی و ساختگی بود. بدتر اینکه او در رفراندوم ششم بهمن هم پیروزی واقعی را به دست نیاورد و نتیجهای جز یک پیروزی کاذب عایدش نشد. رفراندوم نه تنها به استحکام موقعیت رژیم کمک نکرد، بلکه موجب ایجاد تنش در جامعه و افزایش فاصله بین مردم و حکومت گردید. روحانیون و دیگر اقشار مذهبی به اقدامات رژیم بدبین بودند به همین علت روی خوشی به آن نشان نداده و آن را تحریم کردند. امام خمینی و دیگر مراجع تقلید، که آنرا به زیان مردم میدانستند، تصمیم گرفتند عید نوروز آن سال را که با شهادت امام جعفر صادق (ع) همزمان بود عزای عمومی اعلام کنند و در اعلامیهای گفتند که «روحانیت امسال عید ندارد»7. شاه در برابر این تاکتیک دست به خشونت برد و پیادهنظامهای وفادار به خود را، که از بین مامورین ساواک و لمپنهای وابسته به دربار گلچین شده بودند، در لباس دهقانان روانه قم کرد تا در مراسم عزاداری اخلال ایجاد کنند.8
روز دوم فروردین بسیاری از مردم قم و دیگر زائران در خانه امام گرد آمده بودند تا سخنرانی ایشان را گوش کنند. در حین سخنرانی عدهای از لوطیها تحت امر شهربانی وارد مجلس شدند. اعمال غیرارادیشان حکایت از آن داشت که مشروبات الکلی خورده بودند. آنها با صلواتهای ممتد و بیمورد سعی داشتند نظم جلسه را برهم بزنند. امام که از اقدامات مشکوک آگاهی داشتند به اخلالگران هشدار دادند که دست از این کار برندارند، به حرم حضرت معصومه (س) خواهد رفت و تمام ناگفتهها را با مردم درمیان خواهد گذاشت. برهمزنندگان جلسه، که از اخطار امام به وحشت افتاده بودند، سکوت اختیار کرده و از تحریکات خود دست برداشتند.9 فرستادگان دربار بعدازظهر همان روز به حرم حضرت معصومه (س) رفتند. به گفته حاج مهدی عراقی چهره آنها از مردم عادی متمایز بود. سرهای تراشیده با فرم آلمانی، پوشیدن لباس دهقانی و هیکلهای غولآسا و وحشتانگیز که شرارت از آن میبارید حکایت از آن داشت که درگیری شدیدی در راه است. صلواتهای بیجا در آخر به درگیری خشونتبار انجامید و لوطیها که منتظر چنین فرصتی بودند با سلاحهای سرد به جان طلاب افتادند و با شعار جاوید شاه به حجرههای مدرسه فیضیه هجوم بردند، آنها حتی به افرادی که برای نجات خود به پشتبام پناه برده بودند رحم نکرده و یکی از طلبههای بیگناه (یونس رودباری) را از بالا به پایین پرتاب کردند. قربانی در نتیجه ضربات وارده درجا جان باخت.10 این اقدام غیرانسانی از یکسو خشم جامعه را برانگیخت و از سوی دیگر زمینهساز سخنرانی و افشاگریهایی امام علیه حاکمیت شد.
عاشورا و جبهه بندی درون قشری
عاشورای 42 آبستن حوادث بسیاری بود. هیأت حاکمه که از واکنش نیروهای مذهبی میترسید در صدد برآمد ایام عاشورا را تحت کنترل خود درآورد و چون احتمال وقوع تظاهرات را میداد با تمام توان آماده مقابله شد. در اینگونه مواقع حاکمیت به وسیله شهربانی و ساواک وارد عمل میشد که در این راه از اراذل و اوباش هم بهره میبرد تا با ایجاد رعب و وحشت اقدامات خلافنظر حاکمیت را خنثی نماید. چون تا حدی وسعت قیام را تخمین زده بودند تمام نیروها اعم از نظامی یا غیرنظامی را به حال آمادهباش در آوردند. برخلاف انتظار رژیم، برخی گروهها که به عنوان پیادهنظام نقش مهمی در حمایت از دربار برعهده داشتند اینبار جانب شاه را نگرفتند. یکی از چهرههای سرشناس که از دربار برید طیب حاج رضایی بود او که در نتیجه خدماتش در کودتای 28 مرداد و بعد از آن هم به دربار بسیار نزدیک شده بود و هم با امکاناتی که از دولت دریافت کرد به یکی از بزرگترین واردکنندگان موز تبدیل شد و از این راه سرمایه هنگفتی به هم زد. اما به مرور این رابطه گرم و دوستانه بههم خورد و او در قیام پانزده خرداد طرف امام خمینی بزرگترین معارض شاه را گرفت. علت این تغییر رویه را باید در دو عامل جستجو کرد. نخست، بهنظر میرسد قدرت گرفتن بیش از حد او برای شهربانی دردسرساز بود. به همین علت در یک اقدام حساب شده سرلشکر نصیری فرماندار نظامی تهران به بهانههای نه چندان قابل قبولی مانع وارد کردن موزهای خریداری شده توسط طیب به تهران شد. نصیری به این هم اکتفا نکرد و زمینهای برای درگیر کردن طیب با اوباشی مانند ناصر جگرکی و امیر موبور فراهم ساخت. یکبار او مورد حمله این افراد قرارگرفت و از ناحیه کتف آسیب دید. نصیری امتیاز واردات موز را هم به فرد دیگری واگذار کرد. این عوامل ضربه روحی و مالی شدیدی به طیب وارد آورد و او را از حکومت سرخورده کرد.11 از این زمان به بعد طیب به یک معارض بالقوه تبدیل شد و هرچه حکومت از او خواست که به همکاری با دربار ادامه دهد زیر بار نرفت. البته برخی میگویند او تصمیم گرفته بود شتری را که خودش بالا برده بود پایین بیاورد. این گفته اندکی اغراقآمیز است؛ زیرا پایه و اساس حکومت شاه تنها به افرادی نظیر طیب استوار نبود که با رفتن او نوعی خلأ به وجود بیاید و طیب هم به راحتی آنرا سرنگون کند.
عامل دوم را باید در روحیات مذهبی ورزشکاران زورخانهای جستجوکرد. بسیاری از آنها در امور مذهبی از جمله عاشورا مشارکت گسترده داشته و حتی دارودسته برای خود داشتند که در این روز به میدان آورده و عزاداری میکردند. عراقی میگوید در ایام محرم طرفداران نهضت امام بر این عقیده بودند که اهل منبر برای برملا کردن فجایع رژیم سخنان خود را در حول وحوش قضیه فیضیه تنظیم نمایند و در روز عاشورا هم هیأتهای مذهبی از مسجد حاج ابوالفتح به طرف دانشگاه تهران حرکت کنند. بهنظر میرسد آنها با دو مانع بزرگ روبهرو بودند؛ یکی، دسته طیب و دیگری، رمضان یخی. زیرا دسته عزاداری این دو در تهران از همه معروفتر و بزرگتر بود و چون پیش از این با دربار هم رابطه نزدیکی داشتند بسیاری از این وحشت داشتند که دسته آنها به ضد و خورد با طرفداران امام بپردازند. عراقی برای از بین بردن این مشکل تصمیم میگیرد با هر دو وارد گفتگو شود و از عدم مشارکت آنها در درگیریهای احتمالی اطمینان یابد، لذا از طریق مسیح برادر طیب با او و از راه دیگری با رمضان گفتگو میکند. عراقی به آنها میگوید که امام از علاقهمندی آن دو به عاشورا و قیام امام حسین (ع) تعریف کرده و گفته هرچند اینها در گذشته اقداماتی در حمایت از دربار و شاه انجام دادهاند اما در اصل نوکران امام حسین (ع) هستند و در روز عاشورا مانع عزاداری مردم نخواهند شد. طیب در جواب میگوید که از سوی دسته او هیچگونه مزاحمتی برای مردم ایجاد نخواهد شد وحتی دستور داد عکس امام را بر علمهای خود بزنند. حسین رمضان یخی هم قول داد که در درگیری احتمالی بین مردم و شهربانی مداخله نخواهد کرد. بدینترتیب دو نفر از قدرتمندترین بزنبهادرهایی که روزی وابسته به دربار بودند طرف مذهبیون را گرفتند و خیال تظاهرکنندگان برای روز عاشورا راحت شد.12 هنگامی که رژیم متوجه شد که مردم قصد دارند از مسجد «حاج ابوالفتح » راهپیمایی اعتراضآمیزی علیه شاه برگزار کنند از طرف شهربانی اعلامیهای صادر شد که هیچ دستهای بدون اجازه کلانتری یا شهربانی نمیتواند در شهر حرکت کند و در مسجد فوق را هم قفل کردند. اما در صبح عاشورا مردم در مسجد را شکسته و وارد آن شدند. رژیم که احتمال هر اقدامی را داده بود و از همکاری طیب و رمضان ناامید شده بود دارودسته شعبان جعفری و افراد رده پایین دیگر مانند ناصر جگرکی، از باجگیران چهارراه مولوی، را مأمور برهم زدن نظم عزاداریها کرد.13 عراقی میگوید ما اصلاً فکر ورود ناصر و دسته 300 نفریاش را نمیکردیم اما هنگامی که به مسجد آمدند راه را برایشان باز کردیم و چون خود را در محاصره دستههای دیگر دیدند بدون هیچ نتیجهای برگشتند.14 کمکم هیجان ایجاد شده ناشی از عزاداری به تظاهرات ضدحکومتی تبدیل شد. تظاهرکنندگان از چهارراه استانبول و مخبرالدوله به طرف بهارستان به راه افتادند. رژیم برای سرکوبی آنها شعبان بیمخ و دارودستهاش را روانه خیابان کرد تا با نفوذ به درون مردم به آنها حمله کرده و با ایجاد رعب و وحشت مانع ادامه تظاهرات شود. مسئولان انتظامات مردمی که از این نقشه و مجهز بودن افراد شعبان به سلاح سرد آگاهی یافتند از طیب درخواست کمک کردند. او هم عدهای از بزنبهادرهای خود را برای تحتنظر گرفتن افراد مهاجم فرستاد. افراد شعبان که احساس کردند از طرف افراد طیب تحتنظرند دست به اقدام خلافی نزده و فوراً بدون درگیری صحنه را ترک کردند.15
پانزدهم خرداد
دولت امیدوار بود مردم با پایان یافتن مراسم عاشورا به سر کار و زندگی خود برگردند اما با دستگیری امام در نیمه شب چهاردهم خرداد و پخش این خبر در صبح پانزدهم خرداد مردم بار دیگر به خیابانها آمدند. آنچه که در این روز جلب توجه میکند مشارکت گسترده ورزشکارانی است که به اعتقادات مذهبی بسیار پایبند بودند. بارفروشان و دسته عزاداری طیب16 نخستین افرادی بودند که به دستگیری امام اعتراض کردند. آنها در همان ساعات اولیه دست از کار خود کشیده به طرف مرکز شهر راه افتادند. حرکت این دسته خطرات زیادی برای دولت به همراه داشت و ممکن بود اوضاع از کنترل خارج گردد. از اینرو، شهربانی تلفنی از طیب درخواست میکند که مانع تظاهرات میدانیها شود، اما طیب در مخالفت با این تقاضا مغازه خود را تعطیل کرد و گفت تظاهرات جنبه مذهبی دارد و برای او امکان جلوگیری از حرکت مردمی که از مذهب دفاع میکنند وجود ندارد. به این ترتیب مردم جنوب شهر به سرکردگی طیب به طرف مرکز و ایستگاه رادیو حرکت کردند.17
افراد وابسته به طیب در این روز تصفیه حساب شخصی با شعبان جعفری هم کردند. رضا گچکار و اسماعیل خلج رهبری گروهی را داشتند که در مسیر خود همه مشروبفروشیها را آتش زدند. گچکار تمامی افراد خود و دیگر تظاهرکنندگان را با چوبهایی که از درختان بریده بود مجهز نمود و به حرکت خود برای ایجاد ناآرامی ادامه داد.18 هدف اصلی باشگاه شعبان بود. به همین علت به آن حمله کرده و سالن بوکس، سالن محمدرضا شاه و کلوپ شاهنشاهی را به آتش کشیدند.19 تظاهرکنندگان قصد حمله به خانه شعبان را هم داشتند، اما با وساطت حامیانش از این کار جلوگیری شد. نکته جالب اینکه علیرغم صدماتی که به اموال شعبان وارد شد او در پانزده خرداد دخالت چندانی در امور نکرد که احتمالا شهربانی خواست به گونهای از گستردهتر شدن قیام جلوگیری کرده و خودش با سرعت عمل بیشتری به سرکوب قیام بپردازد. شعبان مدعی است که کار خودش را در شانزدهم خرداد بدون کسب تکلیف از فرد یا مقام خاصی شروع کرد و هدف اصلیاش گرفتن انتقام باشگاهش بوده نه چیز دیگری. در هر حال او و دارودستهاش به مسجد فخرالدوله رفته و چند تن از روحانیون را مورد ضرب و شتم قرار میدهند.20
در هر صورت، با توجه به منابع موجود نقش اصلی در هدایت گروهی از مردم به عهده طیب و طرفداران او بود. باقر کچل در میدان خراسان به عدهای پول میداد و آنها را مجهز میکرد و به تظاهرات میفرستاد. شیخ جباری و سیدبروجردی به همراه برادر طیب (طاهر) تحت رهبری طیب اماکن مورد نظر مردم را آتش میزدند. افراد دیگری که با طیب همکاری میکردند عبارت بودند از حسین رمضان یخی، حسین برادر مهدی قصاب، مرتضی سرپلکی، ناصر فرهاد، رضا کربلا عبدالله و... که هر کدام به کاری مشغول بودند و تظاهرکنندگان را با ماشینهای بدون نمره طیب جابجا میکردند.
در پانزده خرداد شمار زیادی از تظاهرکنندگان دستگیر شدند. در روز 18 خرداد سرلشکر نصیری دستور بازداشت طیب و همکارانش از جمله حاج اسماعیل رضایی را صادر کرد. او به اتهام نصب عکس امام بر علمها در عاشورا و عدم همکاری با پلیس برای تعطیل کردن میدان میوه و ترهبار در پانزده خرداد به زندان افتاد. ساواک و شهربانی به دنبال قربانی برای سرپوش گذاشتن بر قیام و خاتمه دادن به اعتراضها بودند. دارودسته طیب به خاطر سوءپیشنه و بدنامیشان در بین مردم قربانیان مناسبی بودند. آنها با تبلیغات وسیعی که راه انداخته بودند زمینه را برای مقصر جلوه دادن طیب در اذهان عمومی فراهم آورده بودند. نصیری در گزارشی به شاه تظاهرکنندگان را به دو دسته تقسیم کرده بود 1ـ محرکین و عاملین اصلی که اکثراً از طبقه روحانیون و بازاریان هستند و بازاریان 2ـ مجریان یا ادارهکنندگان و اخلالگران که اکثراً ساکنین جنوب شهر بودند که لمپنها در این دسته جای میگرفتند و سردسته آنها هم طیب بود.21
در پانزدهم تیرماه سرهنگ قانع دادستان فرمانداری تهران در مصاحبهای مطبوعاتی درباره بازداشتیهای روز 15 خرداد و از جمله دسته طیب گفت: طیب حاج رضایی که سوابقش بر همه پیدا است با دریافت یک میلیون ریال از حاج اسماعیل بارفروش دستههای حسن صالحی معروف به خالدآبادی و حاج سردار از میدان شوش، عبدالله صادق معروف به نقاش از بیسیم نجفآباد، امیر استاد از پامنار، رضا گچکار با مسلح کردن لاتهای میدان غله، داشی گزنی(ایزدی سلحشور) از دروازه قزوین را خریداری کرده بود22 تا با دستور گرفتن از دشمنان به مقام سلطنت ضربه بزنند. آنها متهم به حمله به زنان، آتشزدن اموال دولت و مردم شدند. تأمینکننده بیشتر لوازم آنها برای درگیری هم محمد باقر معروف به ممد عروس بود که با موتور وسایل را جابجا میکرد. بلافاصله محاکمه افراد بازداشتی آغاز شد. در روزهای آغازین دادگاه انتظار داشت تا طیب و رضایی که به عنوان متهمین رده اول و دوم معرفی شده بودند به دروغ اعتراف کنند که از امام خمینی پول گرفتهاند تا این قیام را راه اندازند. اما او نپذیرفت و شکنجههای بسیار دید. با آنکه وکیل طیب اعلام کرد که او هیچ نفع مالی از این قیام نبرده است،23 در روز 27 تیر ماه دادگاه بدوی رأی خود را صادر کرد و براساس آن طیب، حاج اسماعیل، غلامرضا قائنی و ایزدی سلحشور و امیر کریم خانی محکوم به اعدام شدند. در جلسه دادگاه تجدیدنظر نظامی که در 23 شهریور که با ریاست تیمسار حسین زمانی در عشرتآباد برگزار شد طیب خود را بیگناه خواند و از محضر دادگاه تقاضای برائت کرد. با پخش فیلم وقایع پانزده خرداد در جلسه دادگاه طبق ماده 7 قانون مجازات عمومی طیب و حاج اسماعیل به اشد مجازات یعنی اعدام محکوم شدند و بقیه زندانیان تخفیف داده شد و بین 7 تا 10 سال حبس محکوم شدند.24 مقامات عالیه شهربانی به سرعت حکم اعدام را در روزنامهها اعلام کردند. در روز دهم آبان، ساعت 5:10 صبح، طیب و حاج اسماعیل در عشرتآباد به جوخه اعدام سپرده و تیرباران شدند.25
پینوشتها:
1- علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، تهران، سمت، 1379، ص 15.
2- حمید روحانی، بررسی نهضت امام خمینی، انتشارات راه امام، 1359، ص 234.
3- علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج 3، ص 216.
4- پانزده خرداد به روایت اسناد، ج 1، زمینهها، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، ص 476.
5- مهدی عراقی، ناگفتهها، به کوشش محمود مقدسی، تهران رسا، 1370، ص 157.
6- پانزده خرداد به روایت اسناد، ج 1، ص 480.
7- جواد منصوری، قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1370، ص 550.
8- محمدعلی سفری، قلم و سیاست، ج 2، تهران، نشر نامک، 1373، ص 159.
9- انجمن اسلامی دانشجویان ایران در کانادا و آمریکا، قیام پانزده خرداد، بیجا، 1347ص 28.
10- ر.ک عراقی، پیشین، ص 162؛ منصوری، پیشین، ص 577؛ همچنین سفری، ص 526.
11- طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی ، 1378، ص50.
12- عراقی، پیشین، صص174 ـ 175.
13- جلالالدین مدنی، ج 2، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به حوزۀ علمیه قم، 1361، ص 34.
14- محمد دهنوی، قیام 15خرداد به روایت اسناد، 1360، ص82 ـ 84. ر.ک عراقی، ص 176 ـ 178.
15- روحانی، پیشین، 437.
16- پانزده خرداد به روایت اسناد، ج 9، ناگفتهها، مرکز بررسی اسناد تاریخی ، 1378، ص136.16
17- آزادمرد، ص 88؛ دوانی، پیشین، ص 57.
18- پانزده خرداد به روایت اسناد، ص 74.
19- ر.ک هما سرشار، خاطرات شعبان جعفری، تهران، آبی، 1381، ص 274. روزنامه اطلاعات هم ضمن اشاره به این قضیه مینویسد «آشوبطلبان و اوباش در ساعت 11 وارد باشگاه شده، شیشهها را شکسته و آنرا آتش زدند». رک. روز 16 خرداد 1342، ش 11108.
20- خاطرات جعفری، صص 279 ـ 280.
21- آزادمرد، ص 193.
22- اطلاعات، 15 تیر 1342، ش 11133، ص 13.
23- کیهان، 15 مرداد 1342، ش 6011، ص 11.
24- همان، 9 آبان، 1342، ش 6084، ص 12. شهید عراقی میگوید ابتدا دادگاه طیب ره به سه سال و رضایی به دو سال حبس محکوم و بقیه هم تبرئه شدند اما با اصرار نصیری برای انداختن خون شهدا 15 خرداد به گردن این افراد از دادگاه خواست تا اشد مجازات را برای آنها درنظر بگیرند و اینگونه دادگاه به زیان بازداشتیها رأی داد. ر.ک پیشین، ص 195. شعبان جعفری هم میگوید که در دادگاه از همه متهمین دفاع کرد و آنها را بیگناه دانست حتی حسن ارسنجانی هم در نامهای تقاضای بخشش برای آنها را کرد هر چند با تخفیف مجازات آنها موافقت شد اما با عفو طب و حاج اسماعیل موافقت نشد چون نصیری برای آنها توطئه چیده بود. خاطرات، صص 291 ـ 294.
25- برای آگاهی از آخرین صحبتهای متهمین و وصیتنامه طیب ر.ک به کیهان،10 آبان،ش 6085، صص 10 ـ 12.
پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد
نظرات