درباره دو تن از والاحضرت ها !
حمیدرضا؛ برادر کوچکتر محمدرضا پهلوی که یازدهمین فرزند رضاخان و و هفتمین پسروی (فرزند عصمت دولتشاهی ) است سوابقی زیادی در مفاسد اخلاقی و اقتصادی دارد؛ او معتاد به هروئین بود و زنان بدکاره و کابارهای را به خانه میآورد. حمیدرضا پهلوی رقیب اشرف در قاچاق مواد مخدر بود. "هما"، همسر حمیدرضا، نیز معتاد به هروئین و بدکاره بود و حمیدرضا از او به عنوان وسیلهای برای تامین مقاصد خود اعم از تهیه هروئین و جمع کردن زنان زیبا به دور خود، استفاده میکرد. در یکی از اسناد ساواک آمده است :
« ....همسر حمیدرضا به نام هما مثل او معتاد به (هروئین) است و در عین حال سابقه نامطلوبی از لحاظ عصمتی دارد، حتی با دارو دسته پری غفاری دمساز است و خانهای در تخت جمشید دارد و اصولاً زن شرعی او نبوده و دو بچه فعلی آنها به نام بهزاد و نازَک به طورغیرشرعی به دنیا آمدهاند . تنها وقتی خواستهاند به لندن بفرستند یک کلاه شرعی درست کردهاند و برایشان شناسنامه گرفتند.....»
این زن هرزه به شدت مورد علاقه حمیدرضا بوده و به این جهت حمید رضا از تمام کارهای نامشروعش چشمپوشی مینمود، به طوری که حتی در برابر خیانتهایش نیز سکوت میکرده است. هما در کنار فساد اخلاقی، به هرویین اعتیاد شدیدی داشت و به همراه حمیدرضا مرتباً آن را استعمال میکرد.
فرزندان حمیدرضاپهلوی با رسواییهای خود در کشورهای غربی وارث خوبی برای وی نبودند و هر دوی آنها به سرنوشت شومی از بین رفتند. نازک پهلوی که با هویت جدید در کشور انگلیس مشغول به بازیگری در فیلمهای غیراخلاقی بود در سن 29 سالگی در پاریس مرد. اما حرف و حدیثهای زیادی پیرامون مرگ او وجود دارد. هیچ توضیحی درباره علت مرگ نازک پهلوی از سوی خاندان فاسد پهلوی داده نشده است. گفتنی است، حتی قبر او در پاریس بی نام و نشان است. بهزاد برادر نازک نیز در سال 1983 در اسپانیا مرد و در همان جا در گورستان دفن شد.
متن زیر نامه رسمی حسینعلی لقمان ادهم سفیر شاه در سوئیس به بهبهانیان معاون وزارت دربار راجع به نامه مجید روشنگر وابسته سفارت ایرن در سوئیس در باره وضعیت تحصیلی بهزاد و نازک می باشد :
شماره: 6/2/801 تاریخ: 12/1/1348
جناب آقای بهبهانیان معاون محترم وزارت دربار شاهنشاهی
پیرو مذاکره تلفنی و تلگرام شماره 2 مورخ 4/1/48 اینک گزارشی که از طرف آقای مجید روشنگر درباره وضع تحصیلی والاحضرتها بهزاد و نازک پهلوی تهیه گردیده است جهت استحضار به پیوست ارسال میدارد خواهشمند است در صورتیکه مقتضی بدانند آنرا بشرفعرض خاکپای مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر رسانیده و اقتضای رأی انور شاهانه را امر بابلاغ فرمایند.
سفیر شاهنشاه آریامهر در سوئیس ـ حسینعلی لقمان ادهم
***
جناب آقای حسینعلی لقمان ادهم سفیر شاهنشاه آریامهر
حسبالامر جنابعالی روز سهشنبه 20 اسفند ماه 1347 برای دیدار والاحضرتها بهزاد و نازک پهلوی و گفتگو با اولیاء مدرسه و مشکلی که اخیراً از نظر رفتار والاحضرت بهزاد در مدرسه پیش آمده است باتفاق خانم مینو صمیمی به کالج مونته روزا رفتم. غرض اصلی از این دیدار همانطوریکه دستور فرموده بودید این بود که فهمیده شود علت واقعی ناسازگاریهای اخیر والاحضرت بهزاد در مدرسه چیست؟ همانطوریکه استحضار دارند در ملاقاتهای قبلی اولیاء مدرسه تا این حد از رفتار والاحضرت بهزاد عدم رضایت نداشتند و اینک اولین باری بود که بطرز عجیبی از رفتار ایشان شکایت مینمودند و ادامه این وضع را برای مدرسه غیرقابل تحمل میدانستند. مطالبی که در ملاقات سه ساعته روز سهشنبه با اولیاء مدرسه و با والاحضرتها بر اینجانب روشن شد در زیر جهت اطلاع جنابعالی بعرض میرسد.
الف: رفتار والاحضرت بهزاد و علل نارضایتی اولیاء کالج مونته روزا
والاحضرت بهزاد پهلوی در حال حاضر در مدرسه به هیچ وجه در مقابل دستورهای معلمین و مدیران شبانهروزی تمکین نمیکنند و مایلند تمایلات و احساسات خود را که در سن و سال ایشان چندان با واقعیات زندگی شبانهروزی مطابقت ندارد به مرحله اجرا درآورند. در چنین وضعی است که والاحضرت فیالمثل به معلمین خود فحش میدهند و یا در حین درس از کلاس خارج می شوند و شیشه مدرسه را میشکنند و در و پنجره را بهم میکوبند و صندلی از پنجره به بیرون پرتاب میکنند و غیره مثلاً والاحضرت بهزاد موهای خود را بطرز غریبی که بیشباهت به بیتلها و هیپیها نبود بلند کردهاند و اولیاء مدرسه قادر به جلوگیری از هیچیک از اعمال ایشان نیستند و مدام هم والاحضرت آنان را تهدید میکنند که الساعه به عموی تاجدار خود اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر تلفن خواهم زد یا به سفارت شاهنشاهی نامه خواهم نوشت و چنین و چنان خواهم کرد. این وضع باعث شده است که اولا اولیاء مدرسه در محظور واقع شده و بعلاوه در برابر دو مسأله اساسی قرار گرفتهاند که به علت اهمیت آن ناچار شدهاند این بار رفتار والاحضرت را بطور جدی با سفارت شاهنشاهی در میان بگذارند. این دو مسأله یکی این است که رفتار والاحضرت بهزاد باعث شده است که شاگردان دیگر نیز به او تأسی کنند و نشان دهند که آنها هم می توانند همان کارها را انجام دهند و باصطلاح دست کمی از او ندارند. این وضع به کلی دیسیپلین مدرسه را به خطر و اولیاء مدرسه را به وحشت انداخته است که نکند ادامه این وضع به کلی رسم و نظام موجود مدرسه را با دگرگونی مهمی مواجه سازد. مسأله دوم این است که آن عده از والدین شاگردان که در رفت و آمدهای خود به مدرسه از این وضع اطلاع حاصل کردهاند زبان به اعتراض گشوده و اولیاء مدرسه را وادار و ناچار ساختهاند که دراینباره فکری بکنند. به علت این دو مسأله اساسی بوده است که اینبار به طوری جدی اولیاء مدرسه وضع والاحضرت را مطرح و اطلاع دادهاند که چنانچه این رفتار به همین منوال ادامه داشته باشد متأسفانه از دوره بعدی قادر به قبول ایشان نخواهند بود و سفارت شاهنشاهی باید نسبت به تغییر محل تحصیلی فکر و اقدام کند.
در گفتگویی که با آقای باره و خانم بونه داشتم آنها علت اصلی رفتار والاحضرت را یک علت روانی میدانند که به طور عمده نتیجه اثراتی است که از گذشته در ذهن او باقی مانده است و در تأیید حرفهای خود اضافه میکردند که هرگاه نامهای از طرف مادر والاحضرت به ایشان میرسد یا تلفنی میشود ناراحتی ایشان تشدید و عکسالعمل آن بلافاصله در محیط مدرسه آشکار میگردد. به عقیده آقای بار و خانم بونه علت اصلی پرخاشگری والاحضرت به مقدار زیادی بستگی به مطالبی دارد که در این نامهها یا مکالمات تلفنی عنوان میگردد. در این ملاقات اولیاء مدرسه با یک مشکل آنی نیز روبرو بودند. این مشکل عبارت بود از اینکه والاحضرت بهزاد به هیچوجه منالوجوه نمیخواست برای تعطیلات عید پاک به پانسیون Chantemrle که مدت آن سههفته است برود و مدرسه را تهدید کرده بود که اگر ایشان را به زور به آنجا بفرستند کارهایی انجام خواهد داد که باعث پشیمانی آنها بشود. بدیهی است که در اینصورت اولیاء مدرسه هیچ اطمینانی به وضع والاحضرت در صورت رفتن به پانسیون مزبور نداشتند و در بنبست گیر کرده بودند. اینجانب پیشنهاد کردم که با والاحضرت بهزاد به تنهایی صحبت خواهم کرد و مجدداً با اولیاء مدرسه تشکیل جلسه و گفتگو خواهیم کرد.
اینجانب در حدود سه ربع ساعت با والاحضرت بهزاد در کنار دریاچه قدم زدم و صحبت کردم و سعی نمودم که ایشان احساس کند که هرچه میگویم و هر مسألهای را که به صورت دستهجمعی به او پیشنهاد میکنیم صمیمانه است و آنها را به اصطلاح از جان و دل بپذیرد. خوشبختانه نتیجه صحبتها این شد که او لا والاحضرت قول دادند که به هیچوجه دیگر ناراحتیهای فعلی را در محیط مدرسه به وجود نیاورند و برای تعطیلات عید پاک به پانسیون شانت مرل بروند و از همه مهمتر اینکه حاضر شدند موهای سر خود را کوتاه کنند. شخصاً ایشان را به آرایشگاه بردم و موهای سر ایشان به طرز طبیعی اصلاح شد. در ضمن صحبت با والاحضرت بهزاد و همچنین والاحضرت نازک مشکلاتی نیز هر کدامشان داشتند که تماماً را به خاطر سپردم و درجلسهای که بلافاصله با اولیاء مدرسه مجدداً تشکیل شد آنها را در میان گذاشتم که قرار شد آنها را به مرحله اجرا درآورند. از جمله اینکه یکی از هماطاقیهای والاحضرت شاگردی بود که شبها سیگار میکشید و پنجره خوابگاه را باز میکرد و والاحضرت از حرکات او ناراحت میشد. به اولیاء مدرسه یادآوری کردم که حتماً به طرزی محل اطاق این شخص را عوض کنند که متوجه نشود به علت نارضایتی والاحضرت بوده است چون در غیر اینصورت ممکن است اشکالات دیگری در روابط آنها در یک محیط شبانهروزی پیش بیاید. اشکالات جزئی دیگری نیز بود. که همه را با اولیاء مدرسه در میان گذاشتم و صورت احتیاجاتی را که والاحضرتها داشتند تهیه کردم و قرار شد خانم بونه همه آنها را تهیه کند.
ب- دو پیشنهاد برای بهبود حالات روحی والاحضرتها
در گفتگوهایی که به میان آمد بر اینجانب روشن شد که وضع یکنواخت و روتینی که در این مدت ولاحضرتها داشتهاند به کلی روحیه آنها را ضعیف کرده است. والدین شاگردان در تعطیلات آخر هفته یا تعطیلات دیگر شاگردان را به گردش میبرند و موقعی که شاگردان به مدرسه برمیگردند از گردشهای خود تعریف میکنند و بالعکس والاحضرتها یا تمام مدت در مدرسه به سر میبرند و یا در تعطیلات طولانیتر به پانسیون شانته مرل میروند و هیچگونه تنوعی در زندگی خود ندارند. بعلاوه که ظاهراً مدیر این پانسیون آدم سختگیری است و والاحضرتها نسبت به او علاقهای ندارند و همه اینها باعث شده است که روحیه آنان به کلی پژمرده شود. در ضمن مذاکراتی که صورت گرفت خانم بونه قبول کردند با تمام گرفتاریهایی که دارند حاضرند چنانچه دستور لازم به ایشان داده شود والاحضرتها را برای یک گردش کوتاه مدت هنگام تعطیلات عید پاک به قسمتی از سویس یا کشورهای هم جوار ببرند. این مسأله یعنی ایجاد تنوع در زندگی شبانهروزی والاحضرتها قویاً مورد تأیید اولیاء مدرسه قرار گرفت و اظهار داشتند چنانچه واالاحضرتها به چنین مسافرتی مبادرت ورزند در تغییر روحیه آنها بسیار مؤثر خواهد بود.
نکته دیگری که در روحیه والاحضرتها مؤثر است تلفنها و نامههایی است که از تهران به والاحضرتها میشود یا میرسد. در مورد تلفن به نظر اینجانب ارجح است که به طور خصوصی به مرکز تلفن در تهران دستور داده شود که مکالمه تلفنی با کالج مونته روزا را در TERRITET MONTREUX (که شماره آن این است: 6153514) به بهانه عدم ارتباط یا بدی هوا برقرار نسازند تا از تلفنهایی که از طرف مادر والاحضرتها و دیگر نزدیکان به ایشان میشود و طبق نظر اولیاء مدرسه به کلی روحیه آنها را منقلب میکند جلوگیری شده باشد. در خود مدرسه در مذاکراتی که شد قرار بر این گردید که هر تلفنی را شدیداً کنترل کنند و چنانچه استنباط کردند که تلفن از طرف مادر والاحضرتها و دیگر نزدیکان است و ممکن است مطالبی را پیش بیاورد که باعث ناراحتی روحی والاحضرتها شود به بهانه اینکه مثلاً والاحضرتها سرکلاس هستند از برقراری ارتباط جلوگیری به عمل آورند.
در مورد نامهها نیز ترتیب مشابهی برقرار گردیده است تا نامههایی که مطالب ناراحتکنندهای در بردارد بدست والاحضرتها نرسد. روی این اصل خانم بونه قبل از اینکه نامه والاحضرتها بدست آنان برسد آنها را کنترل میکند و در موارد لازم با سفارت شاهنشاهی نیز مذاکره میکند و تا حد امکان از رسیدن چنین نامههایی به دست والاحضرتها خودداری میشود. چنین نامههایی در پرونده سفارت شاهنشاهی بایگانی میگردد.
پ- نتیجه
گفتگو با اولیاء مدرسه به این نتیجه رسید که اگر والاحضرت بهزاد با رفتن به یک مسافرت کوتاه تفریحی و کنترل تلفنها و نامهها و دیگر تلاشهایی که برای تغییر وضع روحی ایشان میشود همچنان به ناسازگاری خود ادامه دهند حتماً باید به طور جدی تحت مداوای یک روانپزشک قرار بگیرند و از آن به بعد طبق دستورهای پزشک با ایشان رفتار شود. شخصاً چنین استنباط میکنم که اگر مسأله مسافرت در تعطیلات حداقل دوبار در سال عملی شود و تنوعی را در زندگی شبانهروزی والاحضرتها به وجود بیاورد و تلفنها و نامهها هم تحت نظارت قرار بگیرد رفتار والاحضرت بهزاد حتماً بهبود خواهد یافت.
اینجانب شخصاً به والاحضرتها قول دادم که ا گر مسأله مسافرت عملی نشود خودم در تعطیلات آخر هفته پیش آنها خواهم رفت و آنها را برای ورزش اسکی به گشتاد خواهم برد. رویهمرفته پس از این ملاقات و گفتگویی که با والاحضرتها بطور جداگانه داشتم احساس کردم که روحیه آنها قدری بهتر شد و امید است با کارهای دیگری که انجام میشود این مشکل از سر راه کنار گذاشته شود و والاحضرتها با موفقیت درسهای خود را دنبال نمایند.
ضمناً صورت کتابهایی که در گزارش قبلی خواسته شده بود از تهران تهیه و ارسال گردد هنوز ارسال نشده و کتابها برای پیشرفت امور تحصیلی والاحضرتها صددرصد مورد نیاز است. خواهشمند است در این مورد دستورات لازم را صادر فرمایند. بعلاوه هرچند گاه مقداری خوراکی از قبیل آجیل، پسته، لواشک، تمبر هندی و دیگر خوراکیهای ایرانی ارسال نمایند چون در حین صحبت با والاحضرتها اینطور فهمیدم که به این قبیل تنقلات علاقه زیادی دارند.
وابسته سفارت شاهنشاهی - مجید روشنگر
حمیدرضا پهلوی به روایت اسناد ساواک ، مرکز بررسی اسناد تاریخی
نظرات