ناگفته هایی از «فاجعه ایرباس»
دریادار «سرنوشت» در مورد نحوه اطلاع خود از این جنایت و شروع شدن عملیات جستجو در خلیج فارس می گوید: زمانی که هواپیما مورد هدف قرار گرفت، من به همراه تیمی که در اختیار داشتم در کوهک تهران در حال تمرین برای انجام یک ماموریت برونمرزی در یکی از پایگاههای عراق بودیم که فرمانده وقت نیروی دریایی از طریق جانشین خود ابلاغ کرد که ما بلافاصله و با همان پرسنل به محل اعزام شویم. ما هم با همان لباسهای ورزشی قرمزرنگ که در حال تمرین تکواندو بودیم، به فرودگاه مهرآباد رفته و به منطقه اعزام شدیم و در همان روز حادثه در محل حادثه حضور پیدا کردیم. زمانی که به منطقه رسیدیم، 40 نفر از غواصان منطقه یکم دریایی بندرعباس در حال جستوجو بودند و ما هم بلافاصله وارد عمل شدیم. حدود یک هفته تا 10 روز حتی فرصت نکردیم لباسهای خودمان را عوض کنیم. هوا به قدری گرم و عملیات به اندازهای فشرده بود که نمیتوانستیم از غذاهای متداولی که در جیرههای غذایی وجود داشت استفاده کنیم و ما تنها غذایی که در طول این مدت استفاده میکردیم نان، پنیر و هندوانه بود.
هنگام جمعآوری قطعات هواپیما در عمق 37 متری آب در پشت جزیره قشم، گاهی پیش میآمد که شبها کوسه یا سفرهماهی به ما حمله میکرد اما ما به دنبال دستوری که مبنی بر جمعآوری تمامی قطعات هواپیما صادر شده بود، توانستیم همه بقایای هواپیما را جمعآوری کردیم.
وی از تلاش 52 روزه برای جمع آوری اجساد این جنایت می گوید و ادامه می دهد: جمعآوری اجساد و بقایای هواپیما با به کارگیری حدود 80 غواص و تمامی امکانات منطقه یکم دریایی، حدود 52 روز طول کشید. دو ناو «تُنب» و «لاوان»، دو فروند هواناو (هاورکرافت) و چهار فروند بالگرد هم در اختیار ما بود که به صورت شبانهروزی کار میکردیم. درجه حرارت سطح آب به هنگام انجام عملیات، بیش از 50 درجه بود که کار را خیلی سختتر میکرد. اجساد را بهم میبستیم و در آخرین مرحله که بالگرد یا هواناو در صحنه حاضر میشد، آنها را داخل کیسههای مخصوص قرار میدادیم تا خونابه در مسیر نریزد.
او در پاسخ به سوالی در مورد وضعیت اجساد با توجه انفجار هواپیما و اینکه چه میزان جسد سالم پیدا شد خاطر نشان می کند: اجساد اکثرا به دلیل ماندن در آب، باد کرده بودند. شلیک موشک دوم هم باعث شده بود تا پوست سر و بدن آنها کنده شود و مسافران از داخل هواپیما به بیرون پرتاب شده و در هوا متلاشی و به کف دریا ریخته شوند. گوشت بدن اکثر جسدها کنده شده بود و تعداد کمی مثلا کسانی که شلوار جین به پا داشتند، بقایایی از جسد در آنها دیده میشد.
دریادار سرنوشت می افزاید: دل و روده این اجساد بر روی آب شناور بود و ما مجبور بودیم گاهی 40-50 متر این بقایا را جمعآوری کنیم. اجساد در تابوت هم جا نمیگرفتند و ما ناچارا آنها را در برانکاردهای توری قرار داده و با هواناو و بالگرد به بندرعباس منتقل میکردیم. نهایتا توانستیم جسد 187 نفر از 290 مسافر ایرباس را جمعآوری کنیم. پس از جمعآوری اجساد به سراغ بقایای هواپیما رفتیم و تمامی آن را به همراه جعبه سیاه هواپیما جمع کردیم. من در طول 8 سال دفاع مقدس فرماندهی عملیاتهای مختلفی را بر عهده داشتم که اولین آنها فرماندهی انهدام سکوهای البکر و الامیه در 1359 و آخرین آن هم فرماندهی جمعآوری اجساد هواپیمای مسافربری ایرباس بود. من حین عملیات جمعآوری اجساد، برای غواصان مسابقه شنا میگذاشتم و میگفتم که 10 نفر اولی که بتوانند مسافت 5 کیلومتری را شنا کنند، تقدیر می شوند. البته از این موضوع، هدف دیگری را دنبال میکردیم. میخواستم به وسیله شنا کردن، بقایای اجسادی که روی دست و بدن آنها چسبیده بود، در آب شور دریا پاک شود.
جمعآوری اجساد، صحنههای تکاندهنده زیادی داشت طوری که وقتی تصویربردار صداوسیما از صحنه فیلمبرداری میکرد، دچار مشکل شد و نتوانست وضعیت را تحمل کند. دوربین را گذاشت و رفت. یکی از اجسادی که ما پیدا کردیم، جسد خلبان هواپیما کاپیتان رضائیان بود. جسد را به ساحل منتقل کردیم که روستای (سُنینشین) شیبدراز در جزیره قشم بود.
دریادار سرنوشت از حفاظت یک پیرزن از جسد خلبان هواپیما خاطره ای را بیان می کند: وقتی برگشتم، دیدم یک پیرزن بالای سر جسد کاپیتان ایستاده. به او گفتم نیاز به حضور شما نیست. نیروهای ما برمیگردند و جنازه را منتقل میکنند.
او در جواب گفت: من وظیفه خود میدانم که در اینجا باشم تا حیوانات وحشی به جنازه حمله نکنند. بعدها شنیدم پیشنماز اهالی روستا، ماهیگیری در این منطقه را برای 2 ماه ممنوع کرده است. میگفت ماهیهای این منطقه گوشت انسان خوردند و باید مدتی بگذرد تا پاک شوند. مردم هم همین کار را کردند.
وی در مورد اینکه آیا در بین قربانیان شخص یا صحنه خاصی هم دیدید که خاطرتان باشد؟ می گوید:
دو روز قبل از این حادثه، از طرف نیروی دریایی ارتش، در میهمانی که توسط وابسته نظامی وقت پاکستان در تهران برگزار شده بود، شرکت کردم. وقتی جنازه افراد را آب میگرفتیم از داخل جیب یکی از آنها پاسپورتی را بیرون آوردم و دیدم که همان وابسته نظامی پاکستان است که برای رفتن به کراچی، قرار بود با این هواپیما به دوبی رفته و از آنها به پاکستان برود.
مشرق
نظرات