چه کسانی به ایرانشهر تبعید شدند؟


چه کسانی به ایرانشهر تبعید شدند؟

وقتی رژیم طاغوت نتوانست فعالیت‌های روحانیون مبارز با رژیم پهلوی را به وسیله زندان و شکنجه متوقف کند به فکر عملی کردن آخرین حربه‌ خود یعنی تبعید آنان افتاد، چند تن از روحانیون  پس از مراسم چهلم آقا سیدمصطفی خمینی و تبدیل آن به تظاهرات اعلام انزجار از حکومت پادشاهی، به ایرانشهر تبعید شدند، روایت این موضوع در صفحات 578 تا 582 از کتاب «شرح اسم» به رشته تحریر درآمده است. کتابی که در تابستان 91 توسط موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی به قلم هدایت‌الله بهبودی منتشر شده است و خواندن آن خالی از لطف نیست:


همان روز به تبعیدگاه رسیدند. مقصد اول فرمانداری بود. از آنجا به شهربانی برده شد. پرونده‌ای برایش باز کردند و از او تعهد گرفتند شهر را ترک نکند و هر روز برای امضاء دفتر حضور و غیاب در شهربانی حاضر شود و بعد رهایش کردند. تنها راه افتاد و سراغ مسجد شهر را گرفت. نشانی مسجد آل‌الرسول، تنها مسجد شیعه ایرانشهر را دادند. […]
مسجدآل‌رسول ایرانشهر به همت آیت‌الله بروجردی و با مساعی روحانیانی چون آیت‌الله کفعمی‌و حمایت‌های مردمی‌تأسیس شده بود.[1]  جامه‌دانش را برداشت و از مسجد خارج شد. […] در خیابان اصلی شهر، نشانی آقای رئوفی را پرسید. مغازه او را نشانش دادند. بسته بود. […] از پشت شیشه نگاهی به درون آن انداخت. وقتی برگشت فولکس واگنی برابرش ایستاده بود. […] یکی از دو سرنشین آن پرسید: با چه کسی کار داری؟ گفت: رئوفی. پرسید: او را می‌شناسی؟ گفت: نه، فلانی معرفی کرده است. آن سرنشین از خودرو پیاده شد و گفت: من رئوفی هستم و او هم برادرم.  […]بعد از خوش‌‌و‌بش سوار خودرو شدند. مغرب از راه رسیده بود. راندند به طرف فاطمیه. نماز مغرب را آنجا خواندند. آقای خامنه‌ای بسیار خسته بود. گفت که باید دراز بکشد و خستگی تن را به زمین دهد. آقای رئوفی خانه‌اش را برای رفع خستگی پیشنهاد کرد، اما ترجیح داد از آنجا تکان نخورد. دراز کشید و خواب او را دربرگرفت. ساعتی بعد که چشم گشود، چهره‌های ناآشنای زیادی دید. آن شب، شب تاسوعا بود و شیعیان ایرانشهر برای عزاداری به فاطمیه آمده بودند. آنجا بود که شیخ‌محمدجواد حجتی کرمانی را دید. با هم به خانه آقای رئوفی رفتند. سه چهار روز میهمان او بودند. اصرار آقای رئوفی برای میزبانی، رأی تبعیدی‌ها را برای سکونت در خانه‌ای دیگر برنگرداند. خانه‌ای پیدا شد و آماده انتقال خرده اثاثیه خود بودند که گروهی از زاهدان به ریاست شیخ‌معین‌الغرباء از راه رسید. بیست‌نفر بودند. آمده بودند به دیدار تبعیدی‌ها. هیأت زاهدانی کمک کردند، خانه تازه‌یاب را رُفتند و شستند، و در اسباب‌کشی دست یاری دادند.

مسافران جدید ایرانشهر
شیخ‌معین‌الغربا دومین زائر تبعیدی‌ها بود. نخستین آنان محمدحسین کریم‌پور،[2] جوان خوش‌سیما و متین، از خویشان آقای رئوفی بود. آن شب خانه آقای‌رئوفی بودند که صدای در بلند شد. نیمه شب بود. «وقتی صدای کوفتن در را شنیدم احساس خاصی به من دست داد. این احساس نوعی ترس بود که غالباً هر وقت کسی شبانه در خانه را می‌کوبید، ناخودآگاه بر من چیره می‌شد. این حالت پس از یورش شبانه که در مشهد به خانه‌ام صورت گرفت در من پیدا شده بود. »
آقای حجتی در را باز کرد. کریم‌پور را نخستین بار آنجا دید. او همدردی فوق‌العاده‌ای با تبعیدی‌ها و زندانیان سیاسی نشان می‌داد و از هر کاری برای همدلی خود با ایشان فروگذار نبود. کریم‌پور دوست داشت با آقایان خامنه‌ای و حجتی کرمانی فعالیت‌های اسلامی‌ را در آن منطقه گسترش دهد.
نخستین کسی که از مشهد به دیدار آقای خامنه‌ای آمد حاج‌علی شمقدری بود. شمقدری از شاگردان او بود و در همه جلسات آقای خامنه‌ای شرکت می‌جست. […]

شمار ملاقات‌کنندگان با آقایان خامنه‌ای و حجتی کرمانی اگر در دی‌ماه هر از گاه بود، در بهمن و اسفند تبدیل به یک موضوع جدی برای ساواک ایرانشهر شد و بخشی از توان نیروهای آن سازمان را به سوی خود کشاند. در فاصله 26بهمن تا هشتم اسفند، 29 نفر از شهرهای دور و نزدیک به دیدن دو روحانی تبعیدی آمدند. ملاقات‌کنندگان گاه از دوستان نزدیک، همچون آقایان واعظ‌طبسی و‌ هاشمی‌نژاد، گاه از خویشان نزدیک مانند علی‌حجتی کرمانی، و گاه طلبه‌ها، روحانیان و دانشجویان و افراد عادی بودند. شمار افرادی که خود را به ایرانشهر می‌رساندند تا به دیدن دو روحانی نفی بلد شده بروند به اندازه‌ای افزایش یافت که ساواک این منطقه نوشت: «تعداد ملاقات‌کنندگان هر روز زیادتر شده و بنابراین مراقبت از این افراد مشکل می‌باشد.»[3]  فهرست همه ملاقات‌کنندگان با مشخصات نام، نام‌خانوادگی، نام پدر، شماره شناسنامه، محل صدور، شغل، تاریخ ورود و ملاقات، شماره خودرو و تاریخ خروج، تهیه شده، تحویل سازمان اطلاعات و امنیت کشور می‌شد. همسر و فرزندان آقای خامنه‌ای نیز 28 دی‌ماه وارد ایرانشهر شدند. به هر حال مراقبت از مسافران جدید دستوری بود که رضوانی، رئیس ساواک سیستان‌وبلوچستان به شعبه ایرانشهر داده بود: «با توجه به این که تعدادی از روحانیون، طلاب و افراد عادی متعصب مذهبی ساکن نقاط مختلف کشور، به ویژه مشهد و قم، مستمراً برای ملاقات روحانیون محکوم به اقامت اجباری به حوزه استحفاظی آن سازمان وارد می‌گردند، و احتمال دارد حامل پیام‌های سوء، اعلامیه، نشریات و کتب مضره باشند، لذا به نحو غیرمحسوس شناسایی و تا حدود امکان اعمال و رفتار آنان تحت مراقبت قرار گرفته و نتیجه در هر مورد به این سازمان اعلام گردد. ضمناً بدیهی است که مراقبت از خود محکومین در درجه اول اهمیت قرار دارد. »[4]
از علمایی که برای دیدار آقای خامنه‌ای به ایرانشهر آمدند، آیت‌الله صدوقی بود. وی همراه گروهی از یزد به محل تبعید او آمدند. چند روزی به عید نوروز و سال 1357ش مانده بود. از جمله همراهان آیت‌الله صدوقی، آقای کاظم راشدپور یزدی بود. […] برای نخستین بار بود که آقای راشدیزدی را می‌دید. خیلی زود متوجه شد که آدم شوخ‌طبع و خوش‌محضر و حاضرجوابی است. با هم مأنوس شدند[…]. روز نهم فروردین، شهر یزد تظاهرات خونینی پشت‌سر گذاشت. در این روز مراسمی‌برای بزرگداشت قیام مردم تبریز که چهل‌روز پیش در 29 بهمن 1356 رخ داده بود، در مسجد حظیره برگزار شد. سخنران این مجلس شیخ‌کاظم راشدپور یزدی بود. او را دستگیر و به سه‌سال اقامت اجباری در ایرانشهر محکوم کردند. پانزده روز بعد از آن دیدار بود که یک افسر شهربانی به دیدن آقای خامنه‌ای آمد و نامه‌ای به امضاء آقای راشد یزدی به او داد. آن نامه می‌گفت که راشد یزدی در پاسگاه ژاندارمری منتظر اوست. «به سرعت به پاسگاه رفتم. دیدم شیخ نشسته و هشت افسر دور و بر او ایستاده... از خنده روده‌بر شده‌اند.» آقای راشد یزدی افسران را از بذله‌گویی‌های خود بی‌نصیب نگذاشته بود. او را با آمبولانس به ایرانشهر آورده بودند. هر دو راهی اقامتگاه شدند. چند روزی بود که محل تبعید آقای حجتی کرمانی را از ایرانشهر به سنندج تغییر داده، او را از این ناحیه گرمسیر به آب و هوای سرد کردستان فرستاده بودند. ساواک معتقد بود آقای حجتی‌کرمانی «در ایرانشهر نیز ضمن ارتباط با ایادی خود، فعالیت‌های خلاف گذشته را پی‌گیری و درصدد انحراف فکری اهالی برمی‌آید که به همین لحاظ پس از مدتی طبق تصمیم کمیسیون مزبور محل تبعید وی به سنندج تغییر یافته است.»[5]  آقای حجتی در نامه‌هایی که از سنندج به آقای خامنه‌ای می‌فرستاد، می‌نوشت: «در حالی که شما در هوای گرم ایرانشهر بسر می‌برید، استفاده از هوای سرد سنندج بر من حرام است. »[6]
در همین اوان بود که خانواده آقای خامنه‌ای برای دومین بار به دیدن او آمد. میثم شش ماهه نیز همراه آنان بود.

تبعیدی‌های تازه
پس از تغییر تبعیدگاه آقای محمدجواد حجتی کرمانی از ایرانشهر به سنندج و تبعید آقای کاظم راشدپوریزدی به این نقطه، آقایان سیدفخرالدین رحیمی‌خرم‌آبادی  از خرم‌آباد و سیدمحمدعلی موسوی از گرمسار، دستگیر و به ایرانشهر تبعید شدند. تعداد روحانیان تبعیدی این شهر به چهار تن رسید. جرم آقای موسوی از نظر دستگاه امنیتی، سخنرانی‌های تحریک‌آمیز و اخلال در نظم عمومی‌بود. وی برای یک سال طبق رأی کمیسیسون امنیت اجتماعی شهرستان گرمسار به ایرانشهر تبعید شد.  آقای رحیمی ‌از روحانیان سیاسی و فعال خرم‌آباد و پیش‌نماز مسجد علوی این شهر نیز به دلیل دعوت مردم برای شرکت در مجالس چهلم شهیدان یزد، جهرم و اهواز، دستگیر و در 20 اردیبهشت 57 طبق رأی کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی خرم‌آباد به سه سال تبعید در ایرانشهر محکوم گردید.

 

 

 


[1] مسجد آل الرسول ایرانشهر»، سالنامه معارف جعفری، شم ویژه، س 1343ش، صص294تا 298

[2] محمد حسین کریم پور احمدی زاده (1365ش -1331ش) در بیرجند به دنیا آمد. در زمان تبعید آقای خامنه ای
خود را از زاهدان به ایرانشهر رساند. آقای خامنهای زمانی که به کریم پور اعتماد پیدا کرد، او را به فعالیت های سیاسی در زاهدان تشویق کرد. کریم پور نیز طبق برنامه ریزی های ارائه شده توانست افراد مستعد و آماده آن شهر را هر چه بیشتر به همگامی با انقلاب نزدیک کند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسئول حراسبا جمهوری اسلامی ایران در زاهدان شد. با شروع جنگ در دفاع از میهن اسلامی کوشید و در عملیات شلمچه به دیدار حق شتافت.

[3] اسناد ساواک، از 11 ه الف به 312، شم 3513/11، مورخ 19/11/36[56]
 

[4] همان، نامه رئیس ساواک سیستان و بلوچستان به رئیس ساواک چابهار، 11318/11 ، مورخ 3/11/36

[5] یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت الله حاج شیخ مهدی ربانی املشی، کتاب بیست و پنج، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1380ش، ص 365

[6] مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات سید علی خامنه ای، یادمان زندانها و بازداشتگاهها، صص 29 تا 33