چرا هویدا برکنار شد؟


چرا هویدا برکنار شد؟

هویدا سیزده سال نخست‌وزیر ماند. البته به‌خوبی می‌دانست چطور از بروز تنش با شاه خودداری کند، اما چه شد که در روزهای آغازین جنبش انقلابی در ایران، محمدرضا پهلوی او را برکنار کرد؟ به نظر می‌رسد دو عامل خارجی و داخلی در اتخاذ این تصمیم شاه دخیل بودند. در بحث سیاست حقوق بشری، محمدرضا پهلوی می‌خواست با این کار حکومت شاهنشاهی را مصمم به اجرای دکترین کارتر مبنی بر ایجاد فضای باز سیاسی و تعدیل رژیم توتالیتر نشان دهد. در زمینه داخلی نیز شاه درصدد بود با تغییر نخست‌وزیر همه مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را به گردن او بیندازد.

بحران‌زدگیِ اقتصادی، پاشنه آشیل هویدا

هویدا پس از رسیدن به مقام نخست‌وزیری، در برابر محمدرضا پهلوی بسیار افتاده و تسلیم بود و قوه مجریه را به ضمیمه‌‎ای برای دربار شاه تبدیل ساخت. او بهتر از همه پیشینیان خود، احتمالا به‌جز علم، از ذهنیت و منطق خودکامه سرورش آگاه بود. هویدا نظریه‌پرداز نظام شاهنشاهی شاه شد و سپر بلای او گردید و از مخالفت‌ها با وی می‌کاست و مخالفان وی را آرام می‌ساخت. همه این کارها را با چیره‌دستی تمام انجام می‌داد، اما پس از نزدیک به سیزده سال، دوران صدارت هویدا رو به پایان می‌نمود. درواقع دوران نخست‌وزیری هویدا، رسیدن به اوج آرزوهای محمدرضا پهلوی تلقی می‌شد؛ دورانی که شاه عملا خود، زمام همه امور را به دست داشت. در سال‌های آخر نخست‌وزیری هویدا وضع اقتصادی کشور نابسامان شد؛ قیمت‌ها سیر صعودی داشته و مردم با کمبود کالا روبه‌رو بودند.1 در تابستان ۱۳۵۵، آهنگ تورم ناشی از شکست برنامه‌های جاه‌طلبانه توسعه و پیشرفت که از سال ۱۳۵۲، شروع شده بود، به جایی رسید که شاه برای چاره‌جویی در برابر مشکلات فزاینده اقتصادی، به تهدید نظامی متوسل شد.2 درواقع هزینه‌های دولت با چنان سرعتی افزایش می‌یافت که وقتی در سال ۱۳۵۴، درآمدهای نفتی اندکی کاهش یافت، دولت دچار کسر بودجه شد، هرچند نخست‌وزیر با اعلام این مطلب که کسری بودجه فقط «چند میلیارد دلار» است آن را ناچیز و بی‌اهمیت شمرد، اما این کسری بودجه و افزایش عظیم و ناگهانی هزینه‌های دولت، نتیجه فعالیت تقریبا دیوانه‌وار اقتصادی توسط کارفرمایان منفرد بود که تورم را افزایش می‌داد.3 به گفته «اکونومیست لندن»، در سال ۱۳۵۲ تورم آغاز شد و در سال ۱۳۵۵ به چنان مرحله خطرناکی رسید که شاه مایل بود مسائل اقتصادی را با موازین و معیارهای نظامی درک کند.4 مجموع این عوامل اوضاع ناخوشایندی را ایجاد نموده بود.

محمدرضا پهلوی تا اندازه‌ای به تحریک علم که از منصب‌داری دیرپای دشمن خود هویدا رنجیده بود، پاییز ۱۳۵۵ تصمیم گرفت کمیسیون شاهنشاهی را برای نظارت بر عملکرد سازمان‌های دولتی و درست در بحبوحه اتهاماتی درباره سوء مدیریت اقتصادی تشکیل دهد. وزرا در برنامه‌ای که مستقیم از تلویزیون پخش می‌شد، به طریقی به پاسخگویی واداشته می‌شدند که دست‌اندازی به امتیازات خاص و قانونی مجلس بود. به احتمال بیشتر، شاه در پی ایجاد ‌پناهگاهی برای خود در برابر نارضایتی فزاینده عمومی در زمانی بود که اقتصاد رو به تنزل داشت و قطع برق به‌صورت امری روزانه درآمده بود. محمدرضا پهلوی بعدا در همان سال در گفت‌وگویی در تلویزیون ملی اعلام کرد ملزم است که خواهان قناعت‌پیشگی شود و در گفت‌وگوی خود با «اشپیگل» تأیید کرد برنامه‌های توسعه‌ای حالتی افراط‌گونه یافته‌اند.5 باری، شاه با مشاهده این مشکلات درصدد بود با تغییر نخست‌وزیر همه مشکلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را به گردن او بیندازد. همه اینها در حالی بود که هویدا همواره به اقتصاد به‌عنوان دستاورد خود در دوران طولانی نخست‌وزیری‌اش مباهات می‌کرد؛ مسئله‌ای که در مهر و موم‌های میانی دهه 13۵۰ پاشنه آشیلی برای حذف او از مقام نخست‌وزیری شد.

سیاست حقوق بشری کارتر، پاشنه آشیل شاه

از اوایل ۱۳۵۶، ستاره بخت هویدا به‌سرعت رو به افول نهاد. از یک‌سو دولت تازه آمریکا به ریاست کارتر، عدم رضایت خود را از روند اوضاع آشکار ساخته و خواهان ترفندی جدید در خط‌مشی دولت ایران، به‌خصوص در زمینه مسائل مربوط به حقوق بشر و آزادی‌های سیاسی بود و از سوی دیگر علائم بحران اقتصادی، که حاصل ریخت‌وپاش‌های گذشته و برنامه‌ریزی‌های غلط بود، به‌تدریج آشکار می‌شد. اواخر حکومت محمدرضا پهلوی دیگر خبری از رشد سرسام‌آور درآمدهای نفتی نبود که بتوان با پول‌های بی‌حساب، روی مشکلات سرپوش گذاشت. نارضایتی توده‌ها رو به فزونی بود و شاه بیم آن را داشت که دالّ‌های سرگشته حکومت پهلوی را چه گفتمانی برباید. هرچند که اسدالله علم معتقد بود عدم رضایت در جامعه ناشی از فشارهای خارجی و رخنه خارجی‌هاست.6 باری، در این وهله شامّه تیز شاه، بوهای ناگواری را احساس می‌کرد. در ۲۳ اردیبهشت سایروس ونس، وزیر خارجه آمریکا، در کاخ نیاوران با وی ملاقات کرد و پیام کارتر را به شاه ابلاغ نمود که «حقوق بشر نه‌فقط دارای ارزش و اهمیت سنتی در آمریکا بوده و منعکس‌کننده آرمان ملی ماست، یک اصل شناخته‌شده بین‌المللی است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر و منشور ملل متحد نیز منعکس شد و پرزیدنت کارتر آن را به‌عنوان یکی از عناصر اصلی سیاست خارجی آمریکا می‌شناسد».7 البته ایالات متحده خیلی زود ایران را از این سیاست مستثنا کرد، اما رژیم آن‌قدر استبدادی بود که حتی اجرای کوتاه این سیاست برایش پیامدهای بسیاری داشت.

رویارویی با سیاست حقوق بشر بود که شاه را واداشت دست به تغییر در سیاست‌های خود بزند. در چنین شرایطی راهبرد دوگانه شاه اقتضا می‌کرد که در مقابل دشمن قوی سر فرود آورد و وقتی رضایت آن دشمن حاصل شد، دشمن ضعیف را سرکوب کند. نخستین کسی که فردای روز انتخاب کارتر به ملاقات شاه رفت، تنها مشاور او اشرف بود که در آنجا فرصت یافت تا برای بار چندم به شاه یادآوری کند که باید هویدا را از صدارت بردارد و به‌جای او آموزگار را بگذارد. به‌هرحال تاریخ‌مصرف نخست‌وزیری که دوران صدارت طولانی داشت به پایان رسید و عزل او به آمریکایی‌ها نسبت داده شد.8 در این زمینه یکی از منابع دیپلماتیک آمریکا اظهار داشت که دولت آمریکا به‌طورجدی تعویض کابینه هویدا را از شاهنشاه آریامهر خواستار شد. اساسا کارتر از مخارجی که دولت ایران به نفع فورد (رقیب انتخاباتی کارتر) خرج کرده بود فوق‌العاده ناراحت و عصبانی بود. بر همین اساس حاصل مذاکراتی که شاه با مقامات آمریکایی برای رهایی خود از موقعیت بحرانی داشت، آن شد که شاه در بدترین لحظات هویدا را قربانی و آموزگار را به‌جای وی منصوب کند.9

شاه انگیزه خود در برکناری هویدا و انتخاب آموزگار به نخست‌وزیری را بدین شرح بیان کرده است: «در تابستان ۱۳۵۶ش احساس کردم مشکلات تازه‌ای در پیش دارم و برخی تغییرات سیاسی ضرورت دارد. هویدا از سال ۱۳۴۳ ش نخست‌وزیر بود و دوران زمامداری او، از همه نخست‌وزیران دیگر قبل از او طولانی‌تر شده بود. وی نیز با استعداد و هوشمندی خاص خود، احساس می‌کرد که دوران زمامدارش طولانی شده است. هنگامی‌که از او خواستم استعفا کند، با نوعی آرامش خاطر به من گفت: هیچ نخست‌وزیری نباید بیش از پنج سال به کار ادامه دهد».10

امیرعباس هویدا که در این مدت طولانی از هیچ کوششی برای بقای سلطنت شاه دریغ نکرد، اینک قربانی جاه‌طلبی‌های شاه قرار گرفت و به خاطر مشکلات شدید اقتصادی و فشارهای موقت ایالات متحده، سپر بلا واقع شد.

فرجامِ سخن

درست در همان روزهایی که شاه با وسوسه برکناری هویدا دست‌وپنجه نرم می‌کرد، هویدا به‌غلط می‌پنداشت که به حمایت خلل‌ناپذیر شاه مستظهر است، غافل از اینکه شاه برای نشان دادن حسن نیت خود به نیروهایِ مخالف داخلی و خارجی لازم بود کسانی از رده‌های بالای نظام را قربانی کند که این بار قرعه به نام هویدا افتاده بود، اما تغییر هویدا از نخست‌وزیری بیش‌ازپیش شاه را در گرداب حوادث افکند. شاه فکر می‌کرد که با تغییر نخست‌وزیر می‌تواند به مقدار زیادی از فشارهای داخلی و خارجی بکاهد، غافل از آنکه تغییر نخست‌وزیر، هویدا، بی‌ثباتی و تزلزل رژیم شاه را اثبات و سیر تحولات و حوادثی را که منجر به بروز انقلاب اسلامی در ایران شد تسریع کرد.

 

1. عباس میلانی، معمای هویدا، تهران، نشر اختران، 1381، ص 372.

2. غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست‌وپنج‌ساله ایران، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1387، ص 38.

3. ماروین زونیس، شکست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1370، ص 142.

4. مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران (1320-1357)، تهران، روزنه، 1388، ص 310.

5. داریوش بایندر، شاه، انقلاب اسلامی و ایالات‌متحده، ترجمه محمد آقاجری، تهران، کتاب پارسه، 1399، صص 131-132.

6. علینقی عالیخانی، یادداشت‌های علم، ج 6، تهران، کتابسرا، 1386، ص 393.

7. ویلیام سولیوان، سرآنتونی پاسونز، خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، تهران، علم، 1372، ص 469.

8. ابراهیم ذوالفقاری، قصه هویدا، تهران، موسسه مطالعات پژوهش‌های سیاسی، 1386، ص 310.

9. علی‌رضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران (1320-1357)، تهران، سمت، 1384، ص 280.

10. غلامرضا نجاتی، همان، ص 20.


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران