مطهری برای همه زمانها
هر ساله در سالگرد شهادت استاد شهید مرتضی مطهری به عناوین مختلف از ایشان یاد می شود. این امر نه بدان خاطر است که صرفا از زحمات و تلاش های ایشان در سه دهه گذشته قدردانی گردد بلکه بیش از هر چیز جامعه امروز ما به «مطهری» با همه ویژگی هایش احساس نیاز می کند.
تلخ است اما چاره ای جز اقرار نیست که جای مطهری ها همچنان پس از 27 سال از شهادت ایشان خالی است. او نه یک فرد بلکه «پدیده» ای بود که می توانست و می تواند برای جامعه متفکران و اندیشمندان خصوصا در کسوت روحانیت یک الگو و اسوه تمام عیار باشد. تاسف آن است که با وجود این اسوه و فراهم آمدن امکانات دیگر ما نتوانسته ایم آن گونه که شاید «مطهری» عرضه کنیم. ایشان خود در مرقومه ای به فرزند خویش می نویسد:
«فرزند عزیزم گویند: مرد خردمند هنر پیشه را عمر دو بایست در این روزگار تا به یکی تجربه آموختن با دگری تجربه بردن به کار. ولی بعضی افراد آنچنان زیرک و باهوشند که گویی دوبار به دنیا آمده اند و این بار دوم است و بعضی افراد چنانند که با چندبار به دنیا آمدن هم تجربه نمی آموزند» (1)
براین اساس او خود از دسته اول بود اما ما تاکنون از دسته دوم. او بدون مطهری «مطهری» شد اما ما با بودن «او» نتوانستیم آن گونه که می توانستیم از ایشان تاسی کنیم. او در عصری «مطهری» بود که نه تنها فضای مناسب و درخوری برای عرضه افکار خود نداشت؛ چه بسا از سوی برخی دوستان ناآگاه گروه های معاند بویژه از سوی حکومت مستبد تحت فشار قرار داشت. اما امروزه به نعمت جمهوری اسلامی که از دستاوردهای گران سنگ حضرت امام می باشد فضای مناسب با همه امکانات و ابزار در دست اما خرما بر نخیل! مهمترین پرسش در این میان آن است که مگر مطهری که بود و چه کرد شاید مطهری را با دو ویژگی عمده بتوان شناخت و حداقل از این دو منظر از او تاسی کرد:
1 ـ شناخت عمیق و همه جانبه از اسلام
2 ـ عرضه مناسب و شایسته آن.
***
1 ـ شناخت عمیق و همه جانبه اسلام
مطهری قبل از هرچیز شناخت عمیق از اسلام و کشف زوایای آن را بر خود لازم شمرد. او خود می گوید: «تا آنجا که من از تحولات روحی خودم به یاد دارم از سن سیزده سالگی این دغدغه در من پیدا شد و حساسیت عجیبی نسبت به مسائل مربوط به خدا پیدا کرده بودم» (2)
این دغدغه فکری نتیجه داد و او به حدی از فهم و درک معارف دین نائل شد که به حق ادعا می کند:
«یک طرح اساسی در فکرم ریخته شده بود که زمینه حل مشکلاتم در یک جهان بینی گسترده بود. در اثر درک این مطلب و یک سلسله مطالب دیگر از این قبیل به اصالت معارف اسلامی اعتقاد پیدا کرده بودم. معارف توحیدی «قرآن» و «نهج البلاغه» و پاره ای ازاحادیث و ادعیه پیغمبر اکرم و اهل بیت اطهار رادر یک اوج عالی احساس می کردم» (3)
مهمتر آنکه مطهری با آشنایی با حکمت الهی اسلامی و تکیه بر عقلانیت نهفته در آموزه های دین افتخار می کند که: «نظام قطعی و لایتخلف جهان را با دیده عقلی می دیدم»!(4)
مطهری با درک عمیق فلسفه اسلامی از جنبه های دیگر علوم اسلامی نیز غافل نماند. در علوم مختلف اسلامی صاحب نظر و دارای اندیشه ای نو بود و عمق آنها را با جان و دل درک کرده بود. او علاوه بر علوم اسلامی از علوم دیگر و شناخت افکار دیگران نیز غفلت نکرد:
«در سال 1323 تحصیل رسمی علوم عقلی را آغاز نمودم و این میل را همیشه در خود احساس می کردم که با منطق و اندیشه مادیین آشنا گردم و آرا و عقاید آنها را در کتب خودشان بخوانم... چون در آن وقت به علت آشنا نبودن با اصطلاحات فلسفی جدید فهم مطالب آنها بر من دشوار بود مکرر می خواندم و یادداشت برمی داشتم و به کتب مختلف مراجعه می کردم. برخی از کتاب های ارانی را آن قدر مکرر خوانده بودم که جمله در ذهنم نقش بسته بود. در سال 1329 یا 30 بود که کتاب «اصول فلسفه» ژرژ پولیتر را خلاصه کردم...» (5) حضرت امام نیز مطهری را «مردی که در اسلام شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کم نظیر بود» (6) می شناختند. از این ژرف اندیشی و همه جانبه نگری مطهری نسبت به اسلام و آموزه های آن چند درس می توان آموخت:
الف) عالم دینی قبل از هر چیز باید خود به عمق و ابعاد اسلام آشنا و البته عامل به آن باشد. در غیراین صورت نمی تواند به وظیفه اصلی خود که نشر عالمانه و عاقلانه اسلام است جامه عمل بپوشاند. مطهری در این زمینه یک الگوی تمام عیار است. گاه مشاهده می شود کسانی از پایگاه نظریه پردازی اسلام ظاهر می شوند که خود درک درستی از اسلام نداشته به اصطلاح شهید مطهری یک طرح اساسی در فکر خود از آموزه های اسلام ندارند. یک جنبه از اسلام وقتی گاهی مساله جزئی را آنقدر بزرگ می کنند که گوئی مسائل دیگر در مقابل آن هیچ است در حالی که خود از ابعاد دیگر و زوایای زیباتر اسلام غافلند. البته این امر از یک جهت هشدار جدی به حوزه های علمیه است که نباید بگذارد هرکسی بر کرسی نظریه پردازی اسلام بنشیند در حالی که خود از عمق مسائل اسلامی بی اطلاع است دیگران را متهم نماید. تاسف آنکه گاه کسانی در این کسوت ظاهر می شوند که حتی مسیر طبیعی فراگیری علوم اسلامی را طی نکرده تنها هنرشان این است که از طریق صدایشان نان می خورند و البته در جنجال آفرینی نیز ید طولایی دارند. از سوی دیگر حوزه علمیه باید توجه کند که نباید به هیچ قیمتی از علوم اصلی و پایه در معارف اسلامی بگذرد. حکمت فقه و اخلاق از آن دست علومی هستند که هویت علوم دینی را شکل می دهند و هیچ دانش پژوه حوزوی از آنها مستغنی نیست. تخصصی شدن علوم امر لازمی است که حوزه ها باید در سیستم آموزش خود آن را تعقیب نمایند و با گستردگی دامنه علوم در عصر حاضر گریزی هم از آن نیست. اما این امر قطعا نباید به معنای از دست دادن و یا کم رنگ شدن علوم اصلی حوزوی تلقی گردد. با چند واحد درس های کلیشه ای و نمره محور نمی توان هویت حوزه را پاس داشت و امثال مطهری تحویل جامعه داد. حوزه های علمیه به هیچ قیمتی نباید عمق علمی خود را فدای امور حاشیه ای نموده با تاسی از موسسات آموزشی جدید سطحی نگری را پیشه خود سازد.
ب) در صورتی که عالم دینی بخواهد چون شهیدمطهری موفق باشد نمی تواند علاوه بر علوم دینی از علوم و اندیشه های بیرون از حوزه غافل باشد. هنر مطهری آن بود که علاوه بر جمع منقول و معقول در حوزه نسبت آندو با علوم غیرحوزوی را به تحلیل نشست و با مقایسه آنها حقیقت اسلام را در معرض دید همگان نهاد. مطهری از جمله کسانی بود که با اینکه در غرب زندگی نکرده علوم غربی را مستقیما فرا نگرفته بود با این حال علوم فرهنگ و به ویژه فلسفه غرب را به درستی می شناخت و با اصول و مبانی اومانیسم و به تبع آن لیبرالیسم و فلسفه مادی آشنایی کامل داشت. مقایسه های حیرت آور دو فلسفه الهی و مادی و در نهایت اثبات حقانیت اسلام در آثار او حاصل آن است که او زبان مشترک این دو فلسفه را می دانست. به همین خاطر همواره در مقام گفت وگو و مقایسه از اسلام دفاع می کرد نه در مقام طرد و نفی مطلق. گاه دیده می شود کسانی بعنوان فیلسوف اسلامی در مقام دفاع از اسلام و حقانیت آن در صدد طرد کلی هر آنچه از غرب است برمی آیند و در مقام تنفر و انزجار به نفی آن می پردازند. این شیوه نه تنها خود شخص را به ارزیابی نادرست می کشاند بلکه نتیجه حاصل از آن نیز بر افکار دیگران گران می آید و پذیرش آن سخت می گردد. اما نگاه عالمانه و شناخت صحیح موضع دیگران علاوه بر اینکه اندیشمند را در مسند قضاوت عادلانه می نشاند بلکه حاصل آن نیز زیبا و اقناع کننده خواهد بود.
ج) از آنجایی که مطهری دین را عقلانی و فطری می دانست هیچ گاه ابایی نداشت که آموزه های آن را با عقلانیت به محک نقد و بررسی گذارد و از نظرگاه عقل آن را اثبات نماید. شناخت مطهری از دین عقلانی بوده عرضه آن نیز براساس معیارهای عقلی بوده است. در سرتاسر کتب و آثار مطهری هیچ مساله ای از مسائل دینی با ترازوی لنگان خواب خیالی و خرافه سنجیده نشده هیچ آموزه ای از منظر احساس و عاطفه به اثبات نرسید. نگاه استاد به اسلام و قرآن این بود که:
«قرآن تاریخ را با منطق عقلانی تفسیر می کند. قرآن نماز را که ذکر می کند فلسفه نماز را هم ذکر می کند. قرآن خدا را اثبات می کند با منطق استدلالی و عقلی قرآن می گوید: ولقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن والانس لهم قلوب لایفقهون بهاولهم اعین لایبصرون بها ولهم اذان لایسمعون بهاـ انبوهی از مردم به جهنم می روند: آنهایی که دل دارند و نمی فهمند چشم دارند و نمی بینند و گوش دارند و نمی شنوند.» (7)
نگاه احساسی عاطفی و تسلیم گرایانه در اثبات آموزه های دینی ـ نه در تبلیغ آن ـ غیر از سست کردن پایه های دین در منظر دیگران نتیجه ای ندارد. امروزه با پیشرفت علوم و تکنولوژی گردش اطلاعات و در نتیجه ارتقا اندیشه بشری نمی توان با گذر از عقلانیت دین آن را برپایه احساس عاطفه و یا خواب بنا کرد و انتظار داشت ذهن جستجوگر جوان امروز آن را بپذیرد. اگر زیبنده یک خطیب باشد که با شیوه های اقناعی و خطابی با مستعمین خود سخن بگوید یا اگر از یک مداح انتظار باشد که اسلام احساسی و عاطفی را ترویج نماید. زیبنده یک عالم دینی نیست که در مقام دفاع از اسلام یا در مهمترین مسائل سیاسی و اجتماعی به خواب این و آن استناد نماید و براساس آن هم احکام صادر کند!
2 ـ عرضه مناسب و شایسته اسلام
مطهری پس از آنکه اسلام را شناخت تمام زندگی خود را وقف شناساندن اسلام در جامعه کرد. چرا که او با شناختی که از جامعه پیرامونی خود داشت معتقد بود:
«دین مقدس اسلام یک دین ناشناخته است حقایق این دین تدریجا در نظر مردم واژگونه شده است و علت اساسی گریز گروهی از مردم تعلیمات غلطی است که به این نام داده می شود.» (8)
لذا در ترویج صحیح دین از هیچ کوششی فروگذار نمی کرد. یکی از شاگردانش می گوید: «راجع به نقش ایشان در ترویج اندیشه اسلامی و علمی همان قدر می توانم بگویم که تنها استادی که در مدرسه مروی سراغ داشتم که قبل از اذان صبح به مدرسه می آمد و نماز صبح را در مدرسه می خواند استاد مطهری بود... نماز صبح را ادا می کرد و می نشست درسش را شروع می کرد. با چنان شوری وارد درس می شدند که واقعا من استادی که این همه علاقه و عشق به ترویج فرهنگ اسلامی و اندیشه اسلامی داشته باشد ندیده بودم.» مهمتر از همه آنکه مطهری در عرضه دین در جامعه فرزند زمانه خویش بود:
اولا دین را با زبان ساده آسان و همه فهم عرضه می کرد تا هر کس با هر سطحی از آن بهره ببرند و عالیترین معنا را با بهترین اسلوب بیانی رسا و قلمی جذاب و شیوا آن گونه بیان می کرد که همگان شیفته آن می شدند.
ثانیا در هر عرصه ای که نیاز جامعه بود وارد می شد و از این کار هیچ ابایی نداشت. او در اوج رونق بازار غربگرایی و غربزدگی روشنفکران ایرانی بجای طرد متعصبانه دو اصل مهم دینی یعنی جاذبه و دافعه را پرده نمایی کرد آنگاه که رژیم پهلوی باستانگرایی ناسیونالیستی را بجای دین گرایی می نشاند و ایرانیت را در مقابل اسلامیت خدمات متقابل اسلام و ایران را گوشزد کرد و آن هنگام که کمونیست های دو رگه ایران بر بستر لغزنده التقاط؛ تحریف و انحراف را در آیات قرآن روا داشتند برای جلوگیری از گرایش جوانان به این مکاتب مادی علل گرایش به مادیگری را ریشه یابی کرد و آنگاه که مقدس مآبان ناآگاه برای ترویج فرهنگ عاشورایی و یا گاه از سر عناد تحریف بر آن را روا داشتند تحریفات عاشورا را برملا ساخت. او در این مسیر حتی از نگاشتن داستان و یا قلم زدن در مجله ای که خوشنام نیز نبود ابایی نداشت و هیچ گاه آنها را خلاف شان خود نمی دانست و بر این گستردگی کار خود افتخار نیز می کرد:
«این بنده از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته مقاله یا کتاب نوشته ام تنها چیزی که در همه نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام حل مشکلات و پاسخگویی به سوالاتی است که در زمینه مسایل اسلامی در عصر ما مطرح است. نوشته های این بنده برخی فلسفی برخی اجتماعی برخی اخلاقی برخی فقهی و برخی تاریخی است. با اینکه موضوعات این نوشته ها کاملا با یکدیگر مغایر است هدف کلی از همه اینها یک چیز بوده و بس.»
امروز نیز به مطهری ها نیاز داریم تا با مراقبت بر حوادث جامعه دنیای اسلام و حوادث جهانی با همان قلم و بیان شیوا با ابزار حکمت و موعظه به میدان آمده ضمن روشن کردن افکار دینی پاسخ به پرسش ها و رفع شبهات آموزه های دین را از انحرافات باز دارد. اما اکنون نه تنها چنین امری به خوبی محقق نمی شود بلکه برخی با این مسائل گزینشی برخورد می کنند. نسبت به بعضی کمترین سخن را برنمی تابند و نسبت به برخی دیگر که احیانا تعلقاتی دارند تا حد تکفیر و تفسیق پیش می روند. در شرایطی که عوام گرایی افراطی از سوی عده ای خاص نقل مجالس و محافل مذهبی شده است و گاه نهادهای رسمی و اشخاص عنوان دار آن را ترویج می کنند و از این طریق بنیان عقلانیت جامعه را هدف قرار می دهند مهر سکوت بر لب بسته مطهری گونه از تحریف و انحراف سخن نمی گویند. و با سکوت خود آنان را تایید می نمایند.
پی نوشت:
1 ـ نامه ها و ناگفته ها ص 106
2 ـ عدل الهی ص 111
3 ـ همان ص 112
4 ـ همان
5 ـ مقدمه علل گرایش به مادیگری ص 11 ـ9
6 ـ پیام به مناسبت شهادت استاد مطهری 58 2 12
7 ـ اسلام و نیازهای زمان ج 1 ص 85
8 ـ مجموعه آثار ج 1 ص 38
9 ـ همان.
روزنامه جمهوری اسلامی ۱۳۸۶/۰۲/۱۰
نظرات