سالگرد درگذشت شاعر «بزرگ فلسفه قتل شاه دین حسین این است»
دوم مهر مصادف است با درگذشت علی اکبر خوشدل تهرانی شاعر آیینیسرای معاصر کشور که در سال 1365 دعوت حق را لبیک گفت.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، روز دوم مهر مصادف است با درگذشت علی اکبر خوشدل تهرانی شاعر آیینیسرای معاصر کشور که در سال 1365 دعوت حق را لبیک گفت.
استاد علی اکبر خوشدل تهرانی در سال 1293 در تهران به دنیا آمد. او پس از اتمام تحصیلات متوسطه، به فراگیری علوم قدیمه پرداخت و صرف، نحو، فقه، اصول، معانی، بیان، بدیع، حکمت و منطق را آموخت. خوشدل سپس به سیر و سیاحت روی آورد و به مدت سی سالِ تمام، ایران، عراق، مصر، ترکیه، حجاز، افغانستان، پاکستان و هندوستان را به پای شوق طی نمود و چهار بار به زیارت خانه خدا رفت. وی از آن پس در تهران ماندگار شد و به شعر و شاعری پرداخت. علی اکبر خوشدل، در غزل و قصیده و قطعه و مثنوی، شعر میسرود و در غزل به شیوه صائب معتقد بود. خوشدل بیشتر به عنوان یک شاعر مذهبی و مدیحهسرا شناخته شده است. چنان که مدایح و مراثی فراوانی که در حق اهل بیت(ع) سروده، معروف است و در محافل و مجالس مذهبی خوانده میشوند. خوشدل سعی بر آن داشت که در زمینه مدیحه سرایی و مرثیه گویی، نوآوریهایی داشته باشد و نوحه را تبدیل به سرود مذهبی نماید.
در این میان مرثیه معروف «فلسفه بزرگ نهضت حسین» از معروفترین آثار اوست. همچنین علاوه بر دیوان کامل وی که چند روز قبل از فوتش منتشر شد؛ گلشن خوشدل، عمدةالاسرار و دیوان غزلیات از جمله آثار اوست. وی سرانجام در دوم مهر ماه 1365 ش در 72 سالگی درگذشت و در آستانه شیخ صدوق در ری مدفون شد.
**چند شعر به یاد ماندنی از خوشدل تهرانی
بزرگ فلسفه قتل شاه دین حسین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
حسین مظهر آزادگی و آزادی است
خوشا کسی که چنینش مرام وایین است
نه ظلم کن به کسی و نه به زیر ظلم برو
که این مرام حسین است ومنطق دین است
همین نه گریه بر ان شاه تشنه لب کافیست
اگر چه گریه بر الام قلب تسکین است
ببین که مقصد عالی وی چه بود ای دوست
که درک ان سبب عز و جاه و تمکین است
ز خاک مردم آزاده بوی خون اید
نشان شیعه و آثار پیروی این است
زخون سرخ شهیدان کربلا خوشدل
دهان غنچه و دامان لاله رنگین است
***
داری جفا به پاکدلان، ای جهان! هنوز
کز جور توست تا به فلک، الامان هنوز
ای چرخ، از تو ناله کند انس و جان هنوز
نادم نهیی ز دور خود، ای آسمان! هنوز
دشمن به گریه آمد و تو سر گران هنوز
باشد گواه این سخنم در جهان، حسین
سلطان دین و رهبر آزادگان، حسین
لب تشنه مرد، بر لب آب روان، حسین
شرمت نشد فرات» که لب تشنه جان، حسین
بسپرد در کنار تو و تو روان هنوز
بر داستان کرب و بلا چون که بنگرم
یاد از کلام زینب مظلوم آورم
در قتلگاه گفت به خود من چه خواهرم؟!
غلطان به خون برادر با جان برابرم
دردا که زندهام من نامهربان هنوز
سوزم شبها! زناله جانسوز خواهرت
بر نی چو دید آن سر خونین انورت
گفت: از فراز نامه، به راس منورت
ای شاه تشنه لب! که برید از قفا سرت
کاید صدای العطشت، بر سنان هنوز
نازم به صبر خواهرت، ای خسرو جلیل
آن رهبر زنان زکف داد، بس قتیل
بر کودکان، معین و پرستار بر علیل
آواز و صوت و جرس، بانگ الرحیل
شرح جفای شر و سنان در میان هنوز
خوشدل، فزون از این نبود در جهان غمی
از بهره بانویی که بسوزاند عالمی
گفت این سخن چو دور شد از قتلگه، کمی
ای ساربان! عنان شتر، بازکش دمی
در خواب رفته اصغر شیرین زبان هنوز
فارس
نظرات