نقش قیام 15 خرداد در روند فعالیتهای سیاسی دانشجویان ایرانی خارج از کشور
یکی از تاثیرگذارترین اقشار جامعه در عصر جدید دانشجو و دانشگاه میباشد. این دو مقوله که از پدیدههای نو اجتماعی هستند، دارای تاثیراتی در جوامع غربی و شرقی میباشد که در نگارش تاریخ هر منطقهای ناچار باید فصلی از آن را به این مقولات اختصاص داد. دانشگاه و دانشجویان به مرور به بازیگران مهم در عرصه سیاسی و اجتماعی بدل شدند که هنوز هم این تاثیرگزاری را حفظ کردهاند.
تاریخ ایران زمین هم از این قاعده مستثنا نیست. دانشگاه و دانشجویان در تاریخ معاصر ایران ایفاگر نقش ویژهای بودند و هستندکه از این تاثیرگذاری با عنوان جنبش دانشجویی یاد میشود. هر چند عدهای از نظریهپردازان علوم سیاسی از اطلاق عنوان«جنبش» بر حرکتهای دانشجویی خودداری میکنند ولی فارغ از این اختلافنظر تاثیر جنبش دانشجویی ایران در حوادث تاریخ معاصر این کشور از فصول مهم تاریخ معاصر ایران میباشد.
یکی از تشکلهای دانشجویی که در سالهای بعد از آغاز نهضت اسلامی امام خمینی تشکیل شد انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا بود. این تشکل، پیش از آن با تشکلهای غیرمذهبی و یا تشکلهای مذهبی غیرسیاسی همکاری و در قالب آن فعالیت میکردند ولی با شروع نهضت اسلامی امام خمینی و بهخصوص قیام 15 خرداد 1342 دانشجویان ایرانی و مسلمان شاغل به تحصیل در اروپا تحرک خاص به فعالیتهای خود بخشیدند و با همکاری و تبادل افکار و آرا، به تاسیس انجمنهای اسلامی دانشجویان مبادرت ورزیدند که نقش زیادی در افشا کردن ماهیت رژیم پهلوی در خارج از کشور داشت. در این مقاله به تاثیر نهضت امام و بهخصوص قیام 15 خرداد در تشکیل این انجمن میپردازیم.
1ـ دانشجویان مذهبی و کنفدراسیون
دانشجویان مسلمان دراروپا همچون سایر دانشجویان با گرایشهای مختلف در راستای فعالیتهای ضداستبدای به مبارزه با رژیم پهلوی میپرداختند و در این زمینه با اعضای کنفدراسیون1 همکاری میکردند. برخی از آنان از بنیانگذاران کنفدراسیون بودند و در قالب آن شکل دانشجویی فعالیتهای خود را ادامه میدادند. بعضی از آنان هم در هیئت دبیران کنفدراسیون عضویت داشتند که از آن جمله میتوان به دکتر علی شریعتی، ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده و... اشاره کرد. به مرور و بهخصوص پس از قیام 15/خرداد/1342 فعالیتهای دانشجویی در اروپا رنگ دیگری به خود گرفت. به این معنی که در آن مقطع، کنفدراسیون محل تلاقی گروهها و احزاب سیاسی گردید و از طرف دیگر با توجه به نفوذ این گروهها در آن و به خصوص هیات دبیران، مجال فعالیت به گروههای اقلیت داده نشد . علاوه بر آن، دانشجویان مسلمان به دفاع از قیام پانزده خرداد پرداختند و از نهضت اسلامی امام خمینی حمایت کردند در حالی که برخی از گروههای و گرایشهای درون کنفدراسیون به انتقاد از این امر میپرداختند. مجموع این عوامل باعث شد تا عملاً دانشجویان مسلمان نتوانند در درون کنفدراسیون به فعالیت بپردازند.
اوج این اختلافات در اروپا در جریان نگارش مقالهای از دکتر علی شریعتی به ایران امروز ـ ارگان جبهه ملی سوم ـ بروز یافت. در این مقاله دکتر علی شریعتی از دکتر محمد مصدق به عنوان رهبر ملی و از امام خمینی به عنوان رهبر مذهبی یاد کرده بود. ولی این مقاله در هیئت تحریریه جبهه ملی رد شد. کسانی مثل خسرو شاکری، محمود راسخ افشار ـ که دومی در آن روزها در هیات دبیران کنفدراسیون عضویت داشت و اولی از اعضای قدیمی و موثر کنفدراسیون بود ـ با این استدلال مخالفت کردند و از محمد مصدق به عنوان تنها رهبر واقعی ایران یاد کردند. این امر باعث دلخوری دکتر علی شریعتی شد و در نهایت به جدایی او از کنفدراسیون انجامید.2 ابوالحسن بنیصدر نیز که آن روزها از طرف دانشجویان دانشگاه تهران به کنفدراسیون اعزام شده بود و در کنگره لندن به ریاست افتخاری این کنگره انتخاب شده بود نیز در اثر مخالفت با دستهبندیهای سیاسی در درون کنفدراسیون از آن جدا شد و در جلسات و کنگرههای آن شرکت نکرد. او در این زمینه میگوید:
«کنفدراسیون یک سازمان دانشجویی بود که همه سازمانها و گروههای سیاسی در آن شرکت داشتند. این سازمانها وقتی خودشان نمیتوانستند فعالیت سیاسی علنی بکنند میآوردند درون کنفدراسیون و به اسم کنفدراسیون انجام میدادند. خوب قاعده بر این است که گروههای سیاسی فعالیتهای سیاسی را باید به اسم خود انجام دهند در حالی که برعکس شده بود و کارهایی که جرات نداشتند علنی انجام دهند به اسم کنفدراسیون انجام میدادند. من میگفتم که شما که این کارها را میکنید پس کنفدراسیون میشود مرکز برخوردها چون همه میخواهند این کارها را انجام دهند به اسم کنفدراسیون. پس همه میخواهند به نحوی بر کنفدارسیون مسلط شوند در حالی که باید برعکس میشد. گروههای سیاسی دعواهای خود را در بیرون از کنفدراسیون انجام میدادند و کنفدراسیون میشد محل اشتراک آنان.»3
در کنفدارسیون هیچگونه گرایشی مجال فعالیت نداشت و اگر افرادی با گرایش های دیگر ـ غیر از چپ و جبهه ملی ـ انتخاب میشد عملا هیچگونه قدرت فعالیت و مانور نداشتند. رضا صفاتی از دانشجویان عضو اتحادیه در این باره میگوید:
«آنها هیچگونه گرایش فکری را غیر از این چهارچوب کنفدراسیون برای ایرانیها اصلاً قائل نبودند و برای آنها قابل تصور نبود که یکی گرایش مثلاً مذهبی وجود داشته باشد و یک فرد مذهبی هم جرأت نمیکرد که ابراز وجودی بکند. اگر بچهها خودشان نمازی میخواندند یک سری اعتقادی داشتند این اعتقادشان در درون خودشان به صورت پوشیده بود یعنی جایی نمیتوانستند بروز دهند چون هم مورد تمسخر واقع میشدند و هم بعضاً مورد ایذا قرار می گرفتند.»4
او در ادامه در این باره توضیحات بیشتری می دهد:
«ما در بدو ورود به اروپا اصلاً جرات ابراز وجود نداشتیم. در آن جو آلمان در آن جنبش دانشجویی که وجود داشت بچه مسلمانها اصلاً جرات نمیکردند که بگویند که ما انجمن اسلامی داریم. آنها میگفتند که اصلا شما حق ندارید اظهار وجود کنید و بیایید انجمن اسلامی تشکیل دهید و یک تشکل دانشجویی راه بیاندازید. اوایل هر کسی حرفی از اسلام میزد میآمدند آنان را بیرون میانداختند با قدرتی که داشتند. گاه در خوابگاهها مست میکردند و میآمدند بچه مذهبیها را اذیت میکردند. کسی که میخواست وضو بگیرد تقیه میکرد که جلوی اینها نباشد. این حالت و این جو وجود داشت.»5
آنان حتی از طرح مباحث دینی در کنفدراسیون هم خودداری میکردند. در یکی از اعیاد نوروز یکی از دانشجویان درصدد برآمد تا در کنار بستههای عیدی که از طرف کنفدراسیون تدارک دیده شده بود سکهای با عبارت اسلامی «یا صاحب الزمان ادرکنی» هم باشد. این اقدام با مخالفت کنفدراسیون مواجه شد. صادق طباطبایی مبتکر این طرح در این زمینه میگوید:
«از طرف فدراسیون آلمان و در تدارک مراسم نوروز قرار شد جشنی بزرگ در سطح شهر دانشگاهی آخن برگزار کنیم و در آن از چهرهها و شخصیتهای برجسته دعوت کنیم. در آن جلسات معمولاً خارجیها که میآمدند ما سعی میکردیم که شرایط و اوضاع ایران را افشاگری بکنیم. از طرف سازمان من به عنوان مسئول تدارکات و سرپرستی جشن انتخاب شدم و یکی از اعضای کنفدراسیون به نام اردشیر دیانتی که جوانی خوش طینت و خنثی بود با ما همکاری میکرد. به ذهنم رسید که بسیار جالب خواهد بوداگر بتوانیم همپای سنت ایرانی مقداری نقل و نبات و شیرینی، مقداری سکههای مبارک باد هم تهیه کنیم و همراه با جزوهای درباره ایران و اوضاع سیاسی ـ اجتماعی بین حاضران توزیع کنیم. این پیشنهاد در جلسات تدارکات جشن پذیرفته شد و قرار شد اردشیر با بستگان خود در ایران تماس بگیرد و اینها برایش بفرستند. وقتی سکه آماده شد چند نفر را مامور کردیم آنها در 2000 بسته پاکت پلاستیکی به طرز زیبایی بستهبندی کنند و در هر پاکت مقداری نقل و یک عدد سکه مبارک باد ریختیم. تقریباَ روی یک سوم سکهها عبارت یا صاحبالزمان ادرکنی حک شده بود. من توجه به این مسئله نداشتم و اگر هم توجه میداشتم شاید چیز خاصی به ذهنم نمیرسید. بالاخره جشن با شکوه تمام برگزار شد اما بعد از جشن به هنگام ارائه گزارش به مجمع عمومی سازمان بعضی از اعضا اعتراض کردند و گفتند طباطبایی خلاف مشی کنفدراسیون قصد مذهبی کردن جشن را داشته و باید از سازمان عذرخواهی کند و من شستم خبردار شد که کنفدراسیون دیگر یک تشکل غیرمذهبی نیست بلکه تشکلی ضدمذهبی است. همانجا اعتراض کردم و گفتم شما از طرف مردمی و برای ملتی مبارزه می کنید که 98 تا 99 درصدشان مسلمان هستند.»6
به این ترتیب عملاَ دانشجویان مسلمان از کنفدراسیون کناره گرفتند و یا به عبارت دیگر چون دیدند مجال فعالیت برایشان وجود ندارد از کنفدراسیون جدا شدند و در پی تاسیس تشکلی دیگر جهت تداوم فعالیتهای سیاسی برآمدند.
2ـ دانشجویان مسلمان ایرانی و umso7
یکی دیگر از تشکیلاتی که دانشجویان مسلمان ایرانی در اروپا در آن فعالیت میکردند، اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان در اروپا بود که اختصاراً umso نامیده میشد. این تشکل توسط دانشجویان مسلمان و عمدتاً عرب در اروپا و به خصوص در کشورهای آلمانی زبانِ تاسیس شده بود که در زمینه دینی فعالیت میکرد. این تشکل که اعراب به آن المسلمین فی الاروبا میگفتند صرفاً تشکلی مذهبی بود و از مباحث سیاسی تا حدودی دور بود. عمده افراد این سازمان متعلق به جریان فکری اخوان المسلمین بود و در عمل به شدت غیرسیاسی و در عوض به شدت مذهبی بودند. صادق زیبا کلام که در دوران تحصیل در اتریش با آنان آشنا شده و در تشکل آنها رفت و آمد داشت درباره این تشکل میگوید:
«این تشکل متعلق به گروه اخوان المسلمین بودند که آن روزها در اغلب کشورهای عربی به خصوص مصر و اردن و... شعباتی داشتند. افراد این گروه شدیداً مذهبی بودند و در انجام مراسم و مناسک مذهبی به شدت مقید بودند و بهخصوص در برگزاری نمازهای جماعت مقید بودند. آنچه که آنها اعتقاد چندانی به فعالیت سیاسی نداشتند و در عمل اعتقادی به فعالیتهای سیاسی نداشتند و ادعا میکردند که تشکیلاتی صرفا مذهبی هستند که با دغدغههای مذهبی شکل گرفتهاند. ...»8
رضا صفاتی درباره این تشکل و عضویت ایرانیان در آن و نیز برنامههای آن میگوید:
«از کشورهای اسلامی مثل اندونزی، مالزی، کشورهای عربی، افغانستان، ایران، کشورهای آفریقایی و یک سری بچه مسلمانهایی به آلمان آمده بودند برای درس خواندن که آنها اغلب دور هم جمع شده بهخصوص در اعیاد فطر به برگزاری نماز مبادرت میورزیدند. اینها بعدها یک تشکلی را درست کردند تحت عنوان اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان دراروپا. در آن تشکل ایرانیها هم در کنار دیگر مسلمانها در برگزاری مناسک مذهبی فعالیت میکردند. در این تشکل آن انگیزه سیاسی که بچههای ایرانی میخواستند زیاد نبود و در واقع آنان پیرو اخوان المسلمین و حزب التحریر و... بودند و صرفا به برگزاری مناسک مذهبی مبادرت میورزیدند»9
در آن تشکل بیشتر به زبان عربی تکلم میشد و با توجه به عدم آشنایی اغلب دانشجویان ایرانی به آن زبان به مرور از تعداد ایرانیان آن تشکل کاسته میشد. شهید بهشتی که در 1344ش به آلمان رفت و به ارتباط با تشکلهای اسلامی در اروپا پرداخت درباره دلایل عدم گرایش دانشجویان ایرانی به umso اینگونه میگوید:
«در اروپا تشکلی اسلامی ـ دانشجویی بود تحت عنوان المسلمین فی الروبا. یک روز وقتی تازه به آلمان رفته بودم آنها از من دعوت کردند که در نشست آنها سخنرانی کنم. آنان همواره گله میکردند که چرا دانشجویان ایرانی در جلسات نماز ما شرکت نمیکنند؟ به آنها گفتم در این شهر کسی از ایرانیان به شهر شما میآید؟ گفتند دو سه نفر میآیند. گفتم رفقا، حقیقت این است که مشکلی در دانشجویان ایرانی وجود دارد که این مشکل همگانی است و آن این است که که دانشجوی مسلمان که از ایران به خارج آمده چه زبانی را بلد است؟ زبان فارسی. انگلیسی هم در مدارس در حد ابتدایی یاد گرفته. آلمانی هم بلد نیست. فرض کنیم که سه ماه هم اینجا آلمانی یاد گرفته آن هم فقط در حد ابتدایی است. حالا آن فرد میآید جلسات شما، شما دوستان هم که عربی صحبت میکنید که او نمیفهمد. اگر هم آلمانی صحبت کنید باز هم نمیفهمد. خوب امروز میآید، فردا میآید دو سه هفته میآید و بعد خسته میشود میگوید بروم به تشکیلاتی که زبان خودمان باشد. میرود آنجا به زبان فارسی صحبت میکند ولی در آنجا خبری از دین نیست. آنها این جوان را جذب میکنند و دو سه سال میگذرد و این جوان زبان آلمانی یاد میگیرد و آن زمانی است که او دیگر از دست رفته است.»10
و به خاطر این دغدغهها بود که تعدادی از دانشجویان ایرانی در آلمان تصمیم گرفتند انجمنهای اسلامی دانشجویان فارسی زبان را تاسیس نمایند بهخصوص که در آن مقطع شرایط مهیا بود و مقابله با تبلیغات کنفدراسیون و نیز تداوم مبارزات سیاسی در راستای نهضت اسلامی امام ره ضرورت تشکیل چنین تشکلی را ایجاب میکرد.
3ـ تشکیل انجمنهای اسلامی دانشجویان
این در حالی بود که در داخل کشور مذهبیون تحرکی به فعالیتهای خود بخشیده بودند و بهخصوص با قیام 15/خرداد/1342 آنان ثابت کرده بودند که در جهت مبارزه با رژیم هستند و به اتهامات کنفدراسیون مبنی بر این که فعالیت چندانی ندارند، با این قیام پاسخ داده بودند. در اثر این اقدامات و نیز با توجه به فضای سیاسی کنفدراسیون، دانشجویان مسلمان درصدد تاسیس تشکلی دانشجویی ـ اسلامی برآمدند. صادق طباطبایی از بنیانگذاران انجمن اسلامی دانشجویان در اروپا در این زمینه میگوید:
«در این دوران امام خمینى(س) هم به عراق تبعید شده بودند و بچه مسلمانها احساس مىکردند که سازمان کنفدراسیون ایرانى که هدف اصلى آن مبارزه براى آزاد کردن کشور از رژیم وابسته به امپریالیسم جهانى بود، به سازمانى تبدیل شده که رنگ و بوى ایدئولوژیک گرفته و در اختیار گروههاى مارکسیستى مختلف قرار دارد. به این دلیل، تنى چند از دانشجویان زبده ایرانى تصمیم گرفتند یک سازمان جداگانه با اندیشه صد در صد مذهبى و اسلامى تاسیس کنند. به همین منظور جذب نیرو و لشکرکشى و سربازگیرى شروع شد. اغلب بچههاى مسلمان در این مقطع از افراد فعال کنفدراسیون بودند و علاوه بر کنفدراسیون در جاهاى دیگر هم فعالیت مىکردند. مثلاَ خود من با اینکه ابتدای دورانى بود که به آلمان رفته بودم ـ در سال 1340 ـ هم عضو فعال انجمن دانشجویان ایرانى شهر آخن بودم که به فدراسیون آلمان وابسته بود، هم مسئول روابط بینالملل سازمان دانشجویان دانشگاه آخن به نام آستا (Asta) بودم که متعلق به سازمان صنفى دانشجویى دانشگاه آخن بود و هم عضو سازمان بینالمللى دانشجویان مسلمان بودم که دانشجویان عرب و غیر عرب و افریقایى و غیره در آنجا عضو بودند. بچههاى مسلمان ایرانى دیگر هم، خصوصاَ در شهرهایى که کنفدراسیون واحدهاى قوى داشت، فعالیت گسترده و نفوذ و اعتبار زیادى داشتند. اصولاَ در تمامى مقاطع، بچه مسلمانها به دلیل سلامت اخلاقى و کوشایى و موفقیت در تحصیل، مورد احترام و علاقه همگان بودند. قرار شد ما طورى از کنفدراسیون خارج شویم که خروج ما باعث درگیرى مستقیم و علنى با آنها نشود، چون توان تبلیغاتى در مقابل آنها را نداشتیم. در آن موقع، هم به لحاظ تعداد نفرات ضعیف بودیم و هم به لحاظ امکانات مالى. در عوض به لحاظ بنیه فکرى، عقیدتى و علمى قوى بودیم، اما این به تنهایى کافى نبود. از طرف دیگر، تبعید امام به نجف، مبارزات مسلمانان ایران را به مبارزات قهرآمیز تبدیل کرده بود. مبارزات زیرزمینى شروع شده بود. حاج شیخ محمدجواد حجتى کرمانى و سیدکاظم بجنوردى از حزب ملل اسلامى دستگیر شده بودند. بازتاب این جریان در خارج این بود که یک گروه مسلمان و دانشجو به رهبرى یک روحانى عَلَم مبارزه مسلحانه را به دست گرفته است. عقیده و مصلحت و طرز تفکر ما هم ایجاب مىکرد که یک روحانى را رهبر و علمدار خویش قرار دهیم. با توجه به نقشى که روحانیت در طول تاریخ، مثلاَ در جنبش تنباکو و نیز مشروطه داشت، نمونههاى تاریخى دیگرى نیز در مقاطع مختلف تاریخ از روحانیت مىآوردیم براى اینکه ثابت کنیم، که باید یک روحانى را رهبر مبارزه خویش قرار دهیم تا بتوانیم با اتکا به روحانیت، ملت را بسیج کنیم. حرکت امام خمینى (س) در آن دوران از دو ویژگى برخوردار بود: یکى اینکه امام یک مرجع تمام عیار روحانى بود که شرایط دنیاى جدید را خوب شناخته بود و اندیشهاى جوشان داشت و دیگر اینکه حرکتش، حرکتى سیاسى بود که پایههاى دینى و مایههاى نوین فقهى داشت. پس مىتوانستیم با غرور کامل و سربلندى پرعزت امام را به عنوان رهبر خویش اعلام کنیم. با چنین انتخاب و اعلامى، تا حدودى از بچه مسلمانها عقدهزدایى شد. دیگر بچهها مىتوانستند در مقابل جنبشهاى مسلحانه کشورهاى امریکاى لاتین بگویند که در ایران هم اگر ضرورت داشته باشد و تاکتیک اقتضا کند، مسلمانان شیعه ابایى از مبارزه مسلحانه ندارند. هر چند هنوز مبارزات مسلحانه حزب ملل اسلامى در نسبت با جنبشهاى مسلحانه مارکسیستى و کارهاى مائو در چین و یا حرکات چهگوارا و هوشىمینه و کاسترو چندان چشمگیر نبود.»11
البته در این میان تحولات دیگری هم رخ داد که در سوق دادن دانشجویان مسلمان به تشکیل انجمنهای اسلامی نقش داشت. به عبارت دیگر تحولات فکری در مجامع دانشجویی ایرانی خارج از کشور نیز در شکلگیری انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی در اروپا دخیل بود. صادق طباطبایی که از نزدیک شاهد این تحولات بود در این زمینه میگوید:
«در سال 1343 / 1964 واقعهاى در مقیاس جهانى اتفاق افتاد که برخى از معادلات را بر هم زد. ..... در این دوران (1963) انقلاب الجزایر نیز تازه به پیروزى رسیده بود. جنبشهاى آزادیبخش در سراسر دنیا در مقابل امپریالیسم قد علم کرده بودند. در بعضى کشورهاى به اصطلاح طوفانى، مثل کشورهاى امریکاى لاتین، جنبشهایى مارکسیستى در حال شکل گرفتن بود و یک حرکت آزادیخواهى در مقیاس جهان به وجود آمد. ورود چین به عرصه این صحنه و بعضى عملیات چریکى موفقیتآمیز نظیر پیروزى چریکهاى ویت کنگ بر امریکا، همچنین کارهاى فیدل کاسترو، هوشىمینه و چهگوارا، جوانها را آرمانگرا و آرمانخواه کرده بود. آنهایى که اعتقادات و حتى تمایلات مارکسیستى داشتند خیلى راحت مىتوانستند در کشورهاى اروپایى تحتحمایت احزاب کمونیست اروپایى فعالیت کنند. ... سازمان توده انقلابى «قفس» در ایتالیا پایگاهى تشکیل داد.... این امر باعث شکاف در درون گروههای چپ گردید.... روز به روز هم به این اختلافات توسط بعضى از بچه مسلمانها دامن زده مىشد، به طورى که سمینارها و کنگرههاى جنبش دانشجویی ـ کنفدراسیون ـ در این سالها به میدان جنگ ایدئولوژیک گروههاى مختلف کمونیستى تبدیل شده بود.»12
در اثر این اختلافات اولاً تردید جدی در مورد قابلیت پیاده شدن آرمانهای کمونیستی در ایران به وجود آمد و دیگر اینکه زمینه برای رشد گروههای اسلامی فراهم شد و زمینه جهت تشکیل انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا مهیا گردید بهخصوص که در آن مقطع انجمنهای اسلامی هم در آمریکا شکل گرفته بودند. به عبارت دیگر شیشه مشروعیت گروههای چپ در حال شکستن بود و خیزش دانشجویان مسلمان جهت اعلام اینکه اسلام و دین هست که میتواند برای جامعه ایرانی بهترین ایدئولوژی باشد مطرح شد. لذا دانشجویان مسلمان ملهم از جو سیاسی روز و به خصوص قیام پانزده خرداد به تاسیس انجمنهای اسلامی مبادرت ورزیدند. صادق طباطبایی در جایی دیگر درباره شکلگیری انجمنهای اسلامی در اروپا میگوید:
«ما میدیدیم که مرجع تقلید وقت مان ـ امام خمینی ـ مبارزه با رژیم را واجب عینی میداند و در کنفدراسیون نمیشود به این وظیفه عمل کرد. چون کنفدراسیون جای وقت تلف کردن شده بود. به همین دلیل رفته رفته فکر تشکیل انجمن اسلامی در ذهن ما تقویت شد و بالاخره در شهر آخن انجمن اسلامی را تشکیل دادیم. البته در آن زمان در چند شهر دیگر آلمان و اتریش هم انجمنهای اسلامی تشکیل شده بود که ما از آنها بی اطلاع بودیم.»13
این امر به مرور گسترش پیدا کرد و انجمنهای اسلامی دانشجویان در سراسر اروپا تاسیس شد که از آنجمله میتوان به تاسیس انجمن اسلامی در آخن، کلن، کارلسروهه، مونیخ و.. آلمان و وین، اشتورم گراتس، اینسبورگ اتریس و پاریس و مارسی فرانسه و لندن انگلستان اشاره کرد.
4ـ تشکیل اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا ـ گروه فارسی زبان
انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا در ابتدا به صورت انفرادی به فعالیت میپرداختند و متاسفانه اطلاعات زیادی درباره این که در آن سالها چه انجمنهایی تاسیس شده بود در دست نیست. ولی میتوان گفت که در اغلب دانشگاههای آلمان، بعضی از دانشگاههای فرانسه، اتریش، سوئیس و انگلستان انجمنهای اسلامی دانشجویی تشکیل شده بود. وقتی این انجمنها تشکیل شدند و به فعالیت پرداختند از یک طرف مورد آزار و اذیت اعضای کنفدراسیون قرار میگرفتند و از طرف دیگر با کمبود منابع فرهنگی ـ مادی روبرو بودند بنابراین لازم بود که هماهنگیهای بیشتری با هم داشته باشند. در نهایت این انجمنها تصمیم گرفتند با اتحاد با یکدیگر اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا ـ گروه فارسی زبان را ایجاد نمایند. این فکر در 1345ش در جریان برگزاری کنگرهumso عملی شد به این صورت که در آن کنگره جمعی از دانشجویان ایرانی تصمیم گرفتند به اتحاد بین انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی ـ فارسی زبان ـ جامه عمل بپوشانند.14
در این میان حضور شهید بهشتی در آلمان در شکلگیری این فکر موثر بود. او که در 1344ش به عنوان امام جماعت مرکز اسلامی هامبورگ آلمان به آن کشور رفته بود و در بدو امر رسیدگی به امور فرهنگی ـ ایدئولوژیک دانشجویان ایرانی را از اهم وظایف مرکز اسلامی هامبورگ تشخیص داد و به ارتباط با دانشجویان ایرانی پرداخت.15
در اثر این آشنایی و ارتباط با دانشجویان، دانشجویان شهید بهشتی را به عنوان مشاوری امین ـ و به عنوان نماینده امام و مراجع وقت ـ پذیرفته بودند لذا این فکر ـ تاسیس اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی ـ را با شهید بهشتی در میان نهادند و از او مشورت خواستند. شهید بهشتی هم با این پیشنهاد موافقت کرد. او در این باره میگوید:
«تصمیم گرفتیم در داخل تشکیلات umso که تشکیلات وسیع دانشجویی بود وسیلهای جهت جذب جوانان تازه وارد را فراهم بیاوریم. خوشبختانه در همین مورد چند تن از دانشجویان با ایمان و با اخلاص که من همیشه باید از آنان به نیکی یاد کنم و قدردانی بکنم در گیسن و برانشویک و بعضی شهرهای دیگر آلمان زندگی میکردند. نامهای نوشتند که فلانی ما تصمیم گرفتهایم یک سازمان دانشجویی اسلامی ـ ایرانی درست کنیم نظر شما چیست؟ به آنها نوشتم رفقا، اصل فکر بسیار خوب است به همین دلیل با ان موافقم اما از اینکه شما بخواهید از آن سازمان جامع اسلامی دانشجویی ـ muso ـ منشعب شوید و بگویید ما یک سازمان دانشجویی ایرانی ـ اسلامی هستیم خوشم نمیآید و این بر خلاف منطق اسلام است. به شما پیشنهاد میکنم کارتان را شروع کنید اما با این عنوان: اتحادیه دانشجویان مسلمان در اروپا ـ گروه فارسی زبان. حساب بیاید روی زبان یعنی ما عضوی و بخشی از آن اتحادیه هستیم ولی به زبان فارسی فعالیت میکنیم. این دوستان مخلص فهمیده بدون هیچ نظر دیگر این پیشنهاد را قبول کردند.»16
بنابراین در اثر رهنمودهای شهید بهشتی اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا ـ گروه فارسی زبان رسماَ تاسیس گردید و شروع به فعالیت کرد. عنوان اولیه این تشکل ایرانی در ابتدا مجمع انجمنهای اسلامی بود و اولین نشست این تشکل هم با همان عنوان تشکیل شد ولی در جلسه دوم عنوان آن به اتحادیه انجمنهای اسلامی تغییر نام یافت17که در نهایت مورد تایید شهید بهشتی هم قرار گفت. شهید بهشتی در پیامی که به مناسبت انتشار اولین شماره نشریه «اسلام مکتب مبارز» به اتحادیه فرستاد بر فعالیت آن صحه گذاشت و تاسیس اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا گروه فارسی زبان را اقدامی اساسی در معرفی اسلام در اروپا معرفی کرد و تاکید کرد:
«در فعالیت های همه جانبه و وسیعی که به وسیله اتحادیه انجمنهای اسلامی و سازمانهای مشابه آن در راه اهداف عمومی جهان اسلام صورت میگیرد به این واقعیت انکارناپذیر باید توجه کرد که مردم سرزمینهای مختلف جهان اسلام با کمال تاسف زبان مشترکی ندارند که بتوانند به آسانی با هم صحبت کنند و یکدیگر را بفهمند و از آنچه عملاَ در زندگانی هم میگذرد آگاه گردند. انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و نیز آمریکا باید همراه با فعالیت عمومی اسلامی که همه در آن شرکت دارند، فعالیتهایی نیز به زبانهای مختلف محلی، اعضای خود داشته باشند تا بتوانند به نیازهای روحی اعضای خود پاسخ دهند ... با توجه به این واقعیت که کار تازه که شما جوانان عزیز و فعال که عموماً از اعضا و احیانا از بنیانگذاران اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان هستید تحت عنوان گروه فارسی زبان، آغاز کردهاید بسیار مفید و ضروری به نظر میرسد. امیدوارم همه جوانان مسلمان فارسی زبان در اروپا بر این محور و داخل سازمان بزرگ عمومی دانشجویی اسلامی با هم همکاری صمیمانه بکنند ...و قدمهایی که در این راه برمیدارید اصل یکپارچگی و همبستگی کامل همه جهان اسلام را رعایت کنید.»18
کنفدراسیون بلافاصله پس از تاسیس این اتحادیه شروع به مقابله با آن نمود . آنان که خود را تنها تشکل دانشجویی خارج از کشور میدانستند این امر را اخلال در کار میدانستند و مقابله با آن و جلوگیری از رشد آن را در حفظ کنفدراسیون ضروری تشخیص میدادند. صادق طباطبایی در این باره میگوید:
«هنگامى که رهبران و پارهاى افراد کنفدراسیون متوجه شدند یک سازمان دانشجویى ایرانى دیگرى تاسیس شده بسیار تعجب کردند. ما ابتداى کار براى اینکه بتوانیم از طریق سازمان جهانى دانشجویان مسلمان(U.M.S.O) ، مشروعیتى به دست آوریم، اسم خودمان را سازمان اتحادیه انجمنهاى اسلامى دانشجویان، گروه فارسى زبان گذاشته بودیم. البته دو سه عضو افغانى هم داشتیم که فارسى صحبت مىکردند. زمانى که کنفدراسیون متوجه شد یک سازمان دانشجویان ایرانى به موازاتش ایستاده که اعضایش تلاش سیاسى بر مبناى اندیشههاى مذهبى دارند و گردانندگان آن، همان افراد برجستهاى هستند که در کنفدراسیون فعالیت مىکردند، اما حالا دیگر فعالیتشان در قالب کنفدراسیون بسیار کم شده است، شروع کردند به مقابله با این سازمان که در واقع همان انجمنهاى اسلامى دانشجویان ایرانى بودند.»19
ولی دیگر اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان ـ گروه فارسی زبان در اروپا تشکیل شده بود و با توجه به گسیل شدن روز افزون جمع کثیری از دانشجویان ایرانی به اروپا، به عضوگیری از بین آنان پرداخته از غلتیدن آنان در دامن کنفدراسیون و نیز به قول شهید بهشتی ـ کفر و الحاد ـ جلوگیری میکردند.
یکی از مشکلات این تشکل، مشکل داشتن پایگاه مشروعیت بینالمللی بود. به عبارت دیگر این تشکلها باید به عنوان تشکلهای دانشجویی از تشکلهای مادر دانشجویی جهانی مورد تایید قرار میگرفتند. در آن مقطع ـ چنانچه گفته شد ـ دو سازمان دانشجویی بینالمللی صنفی وجود داشت. یکی با عنوان اختصاری «یوسو» که بیشتر شامل سازمانهای دانشجویی چپ میشد و مرکزش هم در پراگ بود و دیگری اتحادیه دانشجویان بود که بیشتر تحتتاثیر غرب و امپریالیسم بود. هر تشکل دانشجویی باید در یکی از این دو سازمان عضویت مییافت. عضویت در آن سازمانها هم شرایطی داشت که از جمله آن شرایط این بود که سازمان دانشجویی داوطلب عضویت باید ثابت میکرد که زبان رسمی سازمان دانشجویی داخل کشور میباشد. انجمنهای اسلامی دانشجویان در بدو تشکیل مشکلاتی را داشتند. صادق طباطبایی در توضیح مشکلات ناشی از این مورد میگوید:
«ما که اینک میخواستیم سازمان اروپایی دانشجویان ایرانی مسلمان را به وجود بیاوریم باید آن را در جایی ثبت میکردیم اما از آنجا که این کار در پراگ در تعارض با کنفدراسیون بود مشکل پیدا کردیم چون طبق اساسنامه یوسو، فقط یک سازمان دانشجویی میتوانست به عنوان زبان رسمی دانشجویان داخل کشور باشد و کنفدراسیون قبلاَ به عضویت آن سازمان در آمده بود. بنابراین ما اعلام کردیم که ما یک سازمان صنفی نیستیم. ما اعلام کردیم که ما اصلا سازمان صنفی نیستیم بلکه یک سازمان عقیدتی هستیم و خط مشی ما هم ایدئولوژی و جهان بینی اسلامی میباشد بنابراین فقط در چهارچوب فعالیتهای صنفی فعالیت نخواهیم کرد.»20
به عبارت دیگر آنان اعلام کردند که شاخهای از اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا umso هستند با این تفاوت که شامل مسلمانهای فارسی زبان میباشند. همچنین آنان به مرور و پس از عزیمت امام خمینی به عراق و دیدار با معظم له اعلام کردند که مشروعیت دینی خود را از مرجع تقلید خودشان میگیرند. صادق طباطبایی در این زمینه میگوید:
«وقتى امام به عراق رفتند، انجمن اسلامى دانشجویان علاوه بر شکل سازمان یافته، شخصیتحقوقى هم پیدا کرده بود. در این دوران ما هیچ نیازى نداشتیم که از سازمان جهانى دانشجویان (U.S.O) به عنوان اینکه ما زبان و سخنگوى دانشجویان داخل هستیم، شخصیتحقوقى بگیریم زیرا مىتوانستیم مستقلاَ به عنوان یک سازمان سیاسى و عقیدتى با داشتن شخصیتى حقوقى در خارج از کشور کار کنیم. ما اعلام کرده بودیم چون سازمان دانشجویى ما یک سازمان ایدئولوژیکى است و نه یک سازمان صنفى و به اعتبار و ضرورت ایدئولوژى خود است که این سازمان فعالیتسیاسى مىکند، لذا باید رهبرى ایدئولوژیک ملت ایران، سازمان ما را تایید کند، نه سازمان صنفى دانشجویى جهانى.(U.S.O)»21
و به این ترتیب مشکل مشروعیت فعالیت این تشکل اسلامی هم حل شد.
5ـ پیوند با امام خمینی و نجف
این تشکل دانشجویی از بدو تاسیس به برقراری ارتباط با امام ره پرداخت و بر اساس رهنمودهای ایشان به فعالیتهای سیاسی خود تداوم داد. البته پیشتر از آن دانشجویان ایرانی عضوumso با امام در ارتباط بودند و امام در پیامی به آنان، از اهداف آنان در مبارزه با استبداد حمایت کرده بود ولی پس از تاسیس گروه فارسی زبان برقراری این ارتباط بیش از هر زمان دیگری ضروری مینمود. صادق طباطبایی در باره ارتباط اتحادیه با امام ره میگوید:
«کنگره پنجم اتحادیه انجمنهاى اسلامى دانشجویان فارسى زبان، در سال 1346 نقطه تحول و عطف و زمینه استحکام جنبش دانشجویان مسلمان خارج از کشور بود...... اولین کارى که ما بعد از برگزارى کنگره پنجم انجام دادیم، سفر به عراق و متصل کردن این مجموعه به آیتالله خمینى بود. ... من به عنوان دانشجویى مسلمان و از اروپا به نمایندگى از طرف اتحادیه از طریق آقاى دعایى با آقاى خمینى رابطه برقرار کردم. آن زمان فصلنامهاى سیاسى ـ عقیدتى تحت عنوان «اسلام مکتب مبارز» منتشر مىکردیم که چهار شماره آن منتشر شده بود. در این نشریه هم اسم آقاى خمینى به عنوان مرجع بزرگ آورده مىشد. البته این مساله در جنبش دانشجویى آن مقطع چندان آسان هم نبود. براى اینکه انجمن اعضایى داشت که مقلد مراجع دیگر بودند و زیاد خوششان نمىآمد که آقاى خمینى مرجع علىالاطلاق اتحادیه قلمداد شود، اما تعداد آنها در حدى نبود که مانع این حرکتسازمانى بشوند و ما نتوانیم از وجود امام استفاده و هدایتهاى لازم را ببریم. بنده با قرار قبلى به نجف آمدم و به آقاى دعایى گفتم که حامل گزارش کتبى و مفصلى از وضعیتسیاسى خارج از کشور، وضعیت احزاب سیاسى، جنبشهاى مختلف، حرکت دانشجویى و... براى آقا هستم. ضمن اینکه به نمایندگى از سوى سازمان دانشجویان مسلمان ایرانى آمدم و برنامه و تشکیلات و اهداف و نیز اطلاعات لازم دیگر در مورد این سازمان را براى ایشان آوردهام. دلم مىخواست که اولین جلسه ملاقات بنده با ایشان بر اساس آشنایى قبلى و سابقه خانوادگى استوار نباشد، تا هم من عکسالعمل طبیعى ایشان را ببینم و هم ایشان با من بهطور طبیعى به عنوان یک نماینده جنبش دانشجویى خارج از کشور برخورد کنند. من به عنوان یک دانشجو به منزل آقا رفتم. آقاى دعایى به آقایى که در را باز کرد و ظاهراً آقاى رضوانى بود، گفت که خدمت آقا بگوید یکى از دانشجویان خارج از کشور از اروپا آمده و مىخواهد شما را ببیند. او هم پیام را رساند و من هم خدمت آقا رسیدم. سلام کردم و تا نشستم نگاهى پرمهر به من کردند و گفتند که شما آقا صادق هستید یا آقا جواد. به این ترتیب تمام نقشهها نقش بر آب شد. مهم این است که ایشان خیلى سالهاى قبل بنده را در قم دیده بودند، از هوش، درایت و ذکاوت ایشان حیرت کردم. به هر حال ابتداى ملاقات با تعارفات معمول گذشت و سپس به طور مفصل وضعیت خارج از کشور را تشریح کردم و گفتم که هدف از تشکیل انجمن اسلامى، اسلامى کردن حرکتهاى سیاسى دانشجویى براى تشکیل حکومت اسلامى است که مصادف با طرح بحث ولایت فقیه از سوى ایشان بود. بعدها، با پیامهایى که ما از ایشان براى کنگرههاى تشکیلاتى مىگرفتیم، توانستیم مبارزه یا مخالفتهایى را که مخالفین ایدئولوژیکى ما در جنبش دانشجویى در مقابل سازمان انجمنهاى اسلامى گروه فارسى زبان به عمل آوردند، خنثى کنیم.»23
پس از آن ارتباط امام با اتحادیه برقرار گردید و اعضای اتحادیه هر از گاهی به نجف رفته با امام دیدار میکردند و مصوبات کنگرهها و نشستهای سالیانه خود را به امام عرضه میکردند و پیامی به امام صادر میکردند و امام نیز پیامی به آنان صادر میکرد. این ارتباط باعث شده بود تا این تشکل دانشجویی صرفاَ در خط امام ره قرار گیرند و دیدارهای مکرری با امام داشته باشند. این ارتباطات باعث شد تا آنان با روحانیت مبارز خارج از کشور نیز پیوند داشته باشند و حتی در یکی از این دیدارها پیشنهاد همکاری ارگانیک بین این دو قشر داده شد.24
این ارتباط چنانچه گفته شد باعث شد تا امام به پیامهای آنان در نشستهای اتحادیه پاسخ دهد که این امر بر مشروعیت آنان افزود و به نوعی فعالیتهای آنان را مورد تایید قرار داد. امام در پیامی که در 1348ش به آنان ارسال کرد تاکید کردند که:
«جای تقدیر و تشکر است که طبقه جوان تحصیلکرده توجه به این مسائل دارند و درصدد چاره هستند. معالاسف تاکنون دست خیانت استعمار، به وسایل مختلفه، فاصله عمیق بین طبقه جوان و مسائل ارجمند دین و قواعد سودمند اسلام ایجاد نموده، طبقه جوان را به روحانیین و اینها را به آنها بد معرفی نموده و در نتیجه وحدت فکری و عملی از بین رفته و راه را برای مقاصد شوم اجانب باز نموده است. و تاسف بیشتر آنکه همین دستگاههای مرموز نگذاشتهاند طبقه تحصیلکرده به احکام مقدسه اسلام ـ بخصوص قوانین تشکیلاتی و اجتماعی و اقتصادی آن ـ توجه کنند، و با تبلیغات گوناگون وانمود نمودهاندکه اسلام جز احکام عبادی مطلبی ندارد؛ در صورتی که قواعد سیاسی و اجتماعی آن بیشتر از مطالب عبادی آن است. اینجانب اکنون روزهای آخر عمر را میگذرانم و امیددارم که خداوند تعالی به شما طبقه تحصیلکرده توفیق دهد که در راه مقاصد اسلامی که یکی از آن قطع ایادی ظالمه و برانداختن ریشه استبداد و استعمار است کوشش کنید، و قوانین آسمانی اسلام را که برای تمام شئون زندگی از مبداء وحی نازل شده است و عملیتر و سودمندتر از تمام فریضهها است مطالعه کنید، و تحتتاثیر تبلیغات مغرضانه اجانب واقع نشوید.»25
یک سال بعد در پیامی دیگر که در پاسخ به پیام ششمین نشست اتحادیه به امام ارسال شده بود تاکید شده بود که:
«توجه نسل جوان به شناسایی و شناساندن چهره واقعی اسلام موجب تقدیر است. ما امروز قبل از هر چیزوظیفه داریم تبلیغات چند صد ساله اجانب و عمال استعمار را خنثی کنیم . ... شما نسل جوان موظف هستید غربزدهها را از خواب بیدار کنید، و فجایع حکومتهای ضدانسانی آنها و عمال آنها را برملا نمایید و طرز حکومت اسلام را که معالاسف بسیار عمر کوتاهی داشت و در همان چند صباح، راه و روش اسلام را در ولایت و والی روشن کرد به جوامع عموما و به فرزندان اسلام خصوصا گوشزد کنید و صفوف خود را فشرده ترنمایید.»26
این ارتباط تا پیروزی انقلاب اسلامی تداوم داشت و پیامهای امام به این تشکل دانشجویی نشان از این امر دارد. این پیامها تاثیری زیادی در گسترش فعالیتهای اتحادیه داشت و به عبارت بهتر باعث شد تا اتحادیه با انگیزه صد چندان به فعالیتهای سیاسی خود ادامه دهد چرا که از طرف مرجع و مقتدای خود مورد تایید قرار گرفته بود و بر این میبالیدند. صادق طباطبایی در این باره تاثیر این پیامها در افزایش انگیزه دانشجویان عضو اتحادیه در گسترش فعالیتهای سیاسی شان میگوید:
«امام به صورت کتبى براى کنگرههاى سالانه پیام مىفرستادند. یادم هست اولین پیامى که از امام خمینى (س) در کنگره خوانده شد آنچنان جو کنگره را به التهاب آورد که اصلاَ منشا یک خیزش جدید شد. بچهها وقتى به شهرهاى خودشان بازگشتند این پیام را تکثیر کردند و به دیگران رساندند و در اولین شماره مجله مکتب مبارز هم چاپ شد و بعد نشریات دیگر هم آن را چاپ کردند. ارتباط با امام عامل ایجاد یک زندگى جدید در بین دانشجویان ایرانى شد. دانشجویانى که هیچچیز نداشتند و فقط به واسطه اعتقادات مذهبى توانسته بودند خودشان را حفظ کنند. این بچهها در آن سالهاى 46 و 47 اگرچه در بیرون توان لشکر کشیدن مقابل آن قدرت عظیم نیروى انسانى کنفدراسیون را که از حمایت احزاب کمونیست اروپایى برخوردار بود نداشتند، اما از درون احساس قدرت مىکردند.»27
ارتباط دانشجویان و نیز دیگر فعالان انقلابی با امام پس از عزیمت سیداحمد خمینی به عراق پررنگتر شد و با توجه به قدرت تشکیلاتی آن مرحوم ارتباط اتحادیه با امام نیز گسترش یافت. یکی از اعضای اتحادیه که از نزدیکان حاج سیداحمد هم بود و در برقراری این ارتباط نقش زیادی داشت در این باره میگوید:
«وقتى مرحوم حاج احمد آقا به امام ملحق شدند، اصلاَ ماجرا عوض شد. دیگر اینطور نبود که امام در مواقع خاص پیام بفرستند. اصلاً حرکت خلق شد. حادثه آفریده شد. دیگر ماجرا از پیش تعیین مىشد. همه اینها از وقتى میسر شد که مرحوم حاج احمد آقا ـ قبل از اینکه از ایران برود ـ ارتباطات و هستههاى تشکیلاتى در نقاط مختلف کشور فراهم کرده بود. البته اعضاى این هستهها همدیگر را نمىشناختند، ولى همه آنها با حاج احمد آقا ارتباط داشتند. حاج احمد آقا با افراد قابل اعتماد ارتباط تشکیلاتى برقرار کرده بود و تمام اخبار را به امام مىرساند. به این ترتیب شرایط بسیار قابل اعتماد، سریع و مساعدى براى ارتباط امام با داخل فراهم شده بود. از جهت گروهها و سازمانهاى خارج از کشور هم ارتباط با سازمانهاى مختلف به طرق مختلف برقرار شده بود. حالا اگر امام نیاز داشت اطلاعاتى به دستبیاورد، در عرض مدت کمى، اطلاعات را به دست مىآورد. در واقع، شبکه اطلاعاتى و ارتباطاتى و تشکیلاتى امام براى سرعتبخشیدن به مبارزه علیه رژیم راهاندازى شده بود. افراد براحتى از طریق اروپا مىتوانستند پنجساعته به تهران بیایند و یک روز بعد برگردند، یا از طریق بیروت یا از طریق دمشق یا از طرق خلیج، کویت و... براحتى رفت و آمد کنند. این کارها توسط احمد آقا سامان داده شده بود. به همین دلیل ارسال پیامها سریعتر و بیشتر شد. اصلا حرکت، حرکت دیگرى شده بود و محدودیتهایى که امام قبلاً داشتند برطرف شده بود. مجموعه گستردهاى که حاج احمد آقا فراهم کرده بود یکجا به صورت یک سازمان بسیار قدرتمند در اختیار امام قرار گرفت.»28
بنابراین میتوان گفت که آغاز نهضت اسلامی امام خمینی و وقوع قیام 15/خرداد/1342 نقش ویژهای در تاسیس یکی از فراگیرترین گروههای دانشجویی ایرانی مسلمان و در راستای نهضت اسلامی امام داشت.
پینوشتها
1ـ کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی، فراگیرترین تشکل دانشجویی ایرانی در اروپا بود که در سالهای 40 ـ 1339 توسط جمعی از دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در اروپا و آمریکا تاسیس شد و با پیوستن اعضای سازمان دانشجویان دانشگاه تهران به آن جنبه جهانی به خود گرفت و تا 1352 ـ 1354 که دچار اختلافات و دو دستگیها شد به فعالیت خود ادامه میداد.
2ـ متین، افشین، تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج از کشور1332 ـ 1357، ترجمه ارسطو آذری، تهران، نشر شیرازه، 1378، 182و نیز ر.ک: دکتر پوران شریعت رضوی، طرحی از یک زندگی، ج2، تهران، چاپخش، 1382
3ـ بنیصدر، ابوالحسن، درس تجربه، نسخه اینترنتی، 46
4ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با رضا صفاتی، ج2، ص 3
5ـ همان، ج3، 10
6ـ «گفتگو با صادق طباطبایی: کنفدراسیون درس خواندن را خیانت به انقلاب میدانست»، نشریه نیمروز، شماره 708، سال چهاردهم، 10 آبان1381، 10
7- united muslims student organisition
8ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با صادق زیباکلام ، ج1، 11 ـ 13
9ـ همان، مصاحبه با رضا صفاتی، ج2، 4
10ـ بازشناسی یک اندیشه،: یادنامه بیستمین سالگرد شهادت شهید بهشتی، تهیه و تنظیم: بنیاد نشر آثار شهید بهشتی، با همکاری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اصفهان و انجمن آثار مفاخر فرهنگی استنان اصفهان، ویراستار: الهه محبی، تهران، بقعه و اصفهان: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان اصفهان، 1380، 46 ـ 47
11ـ صادق طباطبایی، «جنبش دانشجویى خارج از کشور پس از خرداد 1342»، نشریه متین، شماره 5 و 6، زمستان 378 و بهار 1379، 372 ـ 371
12ـ صادق طباطبایی، «جنبش دانشجویی خارج از کشور..،»، 369 ـ 371
13ـ «گفتگو با صادق طباطبایی: کنفدراسیون درس خواندن را خیانت به انقلاب میدانست»، 10. یکی دیگر از اعضای انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا که از بنیانگذاران انجمن اسلامی شهر آخن آلمان بود در این زمینه میگوید: «هنوز انجمنهای اسلامی شکل نگرفته بودند و فعالیتها در کنفدراسیون بود. به علت وجود گروههای کمونیستی و غیر مسلمان تصمیم به خروج از کنفدراسیون گرفته شد و با نیروهای اندک انجمن را تشکیل دادیم. در شهر آخن اولین انجمن اسلامی تشکیل شد و ماند و بعد دوستان دیگر را پیدا کردیم که سبب ایجاد انجمنهای اسلامی دیگر شد www.uisa40.com/
14ـ کریمیان، علیرضا، جنبش دانشجویی در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، 273
15ـ بازشناسی یک اندیشه، پیشین، 45
16ـ همان، 47
17ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با حسین کاشفی، ج3، ص 7
18ـ اسلام مکتب مبارز، دوره اول، شماره اول، 3 ـ 5
19ـ صادق طباطبایی، «جنبش دانشجویی ...»، 374
20ـ صادق طباطبایی «کنفدراسیون درس..»،10
21ـ صادق طباطبایی ، «جنبش دانشجویى خارج از کشور پس از خرداد 1342»، 373
22ـ کنگره پنجم اتحادیه در 1348ش برگزار شد و به نظر میرسد این دیدار در 1348 انجام شده باشد چرا که امام پس از آن تاریخ است که به اتحادیه گروه فارسی زبان پیام داد و پیشتر از آن پیامی به اتحادیه ـ بدون قید گروه فارسی زبان ـ پیام داده بود که همانumso بود.
23ـ صادق طباطبایی ، «جنبش دانشجویی خارج...»، 375 ـ 376
24ـ روحانی، سیدحمید، نهضت امام خمینی، ج2، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1372، 601
25ـ صحیفه امام خمینی، ج2، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، عروج، 1378، 142.
26ـ همان، ج 2، 255
27ـ صادق طباطبایی ، «جنبش دانشجویی...»، 377
28ـ همان، 386 ـ 387
پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد
نظرات