سندی تاریخی در تصدیق حاکمیت ایران بر بحرین


اقبال یغمایی
1369 بازدید

 اقبال یغمایی، روزنامه‌‏نگار، نویسنده و  مترجم(۱۳۷۶ - ۱۲۹۵ ش) ۵ سال پیش از الحاق رسمی بحرین به ایران و  اعلام آن به عنوان استان چهاردهم ایران، در مقاله‌ای در مجله یغما که برادرش حبیب یغمایی مدیر آن بود، به نامه‌ای رسمی از سوی دولت انگلیس به امضای «کنت کلارندون» اشاره کرده که طی آن لندن حق حاکمیت ایران بر بحرین را تصدیق کرده است. آنچه در پی می‌آید متن کامل این مقاله است که در شماره ۵۴ مجله یغما (آذر ۱۳۳۱) منتشر شده بود.
***
 تمهید این مقدمه کوتاه را پیش از بیان اوضاع جزایر لازم می‌شمارد: علمای زمین‏‌شناسی معتقدند در اوایل عهد میوسن Miocen آب‌های مدیترانه قسمت‌های کوهستانی‏ و نواحی جنوب ایران را فراگرفت، سپس در نتیجه بروز عوامل تحت‌الارضی، آب از این مناطق‏ عقب نشست و پشته‏‌های شوره و نمک در نقاط مختلف بجا نهاد. اواسط همین عهد در اثر ظهور همین‏ عوامل، باز همه این مناطق زیر آب رفت و پس از سالیان دراز مجددا پیوستگی دریای مدیترانه و اقیانوس هند گسسته شد و بالاخره در عهد پلیوسن Pliocen که کوه‌های زاگرس در نتیجه فشارهای‏ سخت زمینی نمایان گشت خلیج‌فارس به وجود آمد.
 خلیج‌فارس که قسمتی هند است و از جانبی بدریای سرخ پیوسته، ۲۵۱۲۲۶ کیلومترمربع (۹۷۰۰۰ میل مربع) مساحت دارد. شوری آب این خلیج نسبت به سایر دریا‌ها کمتر است مخصوصا بهار و نزدیک تابستان که رودخانه‏‌های دجله و فرات و کارون مقدار عظیمی آب‏ شیرین بدان وارد می‌کند شوری آن کاسته می‌شود.
 خلیج‌فارس میان ۴۸ و ۵۷ درجه طول شرقی گرنویچ و ۲۴ و ۳۰ درجه عرض شمالی واقع‏ شده، طولش از دهانه تا ساحل عمان ۸۰۴ کیلومتر (۵۰۰ میل) و عرضش به تفاوت ۴۶۵ کیلومتر (۱۸۰ میل) تا ۷۵ کیلومتر (۲۹ میل) (باب هرمز) تغییر می‌یابد. عمق خلیج در کرانه‏‌های‏ کوهستانی بیشتر و در سواحل پست کمتر است و حداکثر عمق آن در هیچ نقطه از ۹۲ متر تجاوز نمی‌کند.
جزایری کوچک و بزرگ که همه متعلق به ایران است در نقاط مختلف خلیج‌فارس وجود دارد بعضی از آنها بواسطه زمین شوره‏زار و نداشتن آب آشامیدنی غیرمسکون و برخی دیگر کم‏‌وبیش‏ جمعیتی دارند که مختصات چند جزیره را ید می‌کنیم.
 ۱- قشم: از تمام جزایر خلیج‌فارس آباد‌تر و بزرگ‌تر می‌باشد، طولش ۱۱۵ کیلومتر و عرضش به تفاوت از دو تا ده کیلومتر است. قسمتی از زمین‌های قشم با آب چاه زراعت می‌شود، بیست‏ و دو هزار نفر جمعیت دارد و «باسعیدو» و «قشم» معتبر‌ترین آبادی‌های آنست.
 ۲- هرمز: در شمال لارک، و فارس، و محیطش در حدود شش‏ هزار متر است.
 ۳- کیش: ۱۵ کیلومتر طول و ۸ کیلومتر عرض دارد. این جزیره در زمان قدیم اعتبار فراوان داشته و سیاحان بزرگ عرب در سفرنامه خود آبادی و اعتبار بازرگانی آنجا را ستوده‌‏اند.
 ۴- لارک: طولش نه و عرضش ۵۵ کیلومترمربع است. برجستگی‌هایی دارد که ارتفاع‏ بلند‌ترین آنها از ۱۸۰ متر بیشتر نیست و آب مشروب آن از آب باران است.
 ۵- هنگام: در جنوب جزیره قشم قرار گرفته.
 ۶- ابوموسی: در جنوب بندر لنگه است.
 ۷- خارک: در شصت کیلومتری بوشهر قرار گرفته، طولش ۱۲ و عرضش سه کیلومتر است.
این جزیره کوچک-دو قرن پیش از این موقتا آباد و با اعتبار شد و پس از مدت کوتاهی باز ویران گشت. توضیح اینکه در سال ۱۷۵۳ میلادی «بارن نیفوزن» که رییس تجارتخانه هلند در بصره بود، خارک را گرفت و قلعه کوچک و محکمی در آنجا بنا کرد. دوازده سال بعد «میرمهنا» رییس بندر ریگ، این جزیره را گرفت و تاسیسات آن را مرکز غارتگری خود قرار داد. کریمخان‏ زند در سال ۱۷۶۹ برای دفع شر «میرمهنا» و جلوگیری از راهزنی‌های دزدان دریایی، آنجا را محاصره و تصرف کرد. در دوران سلطنت ناصرالدین شاه انگلیسی‌ها دوبار برای پیشرفت مقاصد و نیات شوم خود این جزیره را گرفتند و پس از اینکه مقصودشان عملی شد آنجا را تخلیه کردند.
 ۸-خارگو: جزیره کوچک و بی‏اعتباریست در شمال خارک.
 ۹-شیخ شعیب: در فاصله ۱۸ کیلومتری ساحل شیبکوه قرار دارد، طولش چهار و عرضش‏ دو کیلومتر می‌باشد.
 جزایر دیگر، تنب بزرگ، تنب کوچک، فرور، هندرابی است که بیشترشان‏ غیرمسکون است.
***
 خلیج‌فارس از زمان بسیار قدیم، شاهراه کشتی‌رانی و بازرگانی دریایی بوده و از قرائن و امارات‏ چنین استنباط می‌شود قدیمی‌ترین اقوامی که در این دریا رفت‌‏وآمد داشته‌‏اند، سومری‌ها، عیلامی‌ها، آشوری‌ها، بابلی‌ها بوده‌اند. در قرون سلف از این دریا برای لشکرکشی هم استفاده می‌شده، چنانکه در سده هفتم پیش از میلاد «سناخریب» از راه این دریا بر قوای کلده که به سرزمین عیلام پناه برده بودند حمله کرد.
 اسکندر هنگام بازگشت از هندوستان «نیارکوس» سردار یونانی خود را مامور کرد از سراسر عمان و خیلج‌فارس بگذرد و اوضاع این دریا را بسزا مطالعه کند. «نیارکوس» همین که‏ بادهای مخالف موسمی هندوستان فرونشست با همراهان خود از این دو دریا گذشت و به خلیج‌فارس رسید.
 ایرانیان نیز تا حدود قرن چهارم میلادی به منظور تجارت در این دریا زیاد رفت‏وآمد می‌کردند و چنان در کار دریانوردی و سواداگری ورزیده و بی‌باک بودند که برای فروش یا مبادله امتعه خود تا جزیره سراندیب سرزمین‌های دور‌تر جلو می‌رفتند. از قرن دهم میلادی عرب‌ها نیز وارد میدان تجارت دریایی شدند و حتی با ساکنین سواحل چین‏ دادوستد می‌کردند. اکنون که وضع جغرافیایی و تاریخی خلیج‌فارس به قدر لازم معلوم شد به اصل مطلب می‌‏پردازیم.
***
 بحرین شامل چند جزیره بزرگ و کوچک است که مجموعا در حدود هفتصد کیلومترمربع‏ مساحت، ۹۵ آبادی و ۱۲۵۰۰۰ هزار نفر جمعیت دارد.
 بزرگ‌ترین جزایر «منامه» «منعمه» است که ۴۷ کیلومتر طول و دوازده کیلومتر عرض‏ دارد. کرانه‏‌های این جزایر پست و هموار است و کوه کوچکی درمیانش کشیده شده که ارتفاع بلندترین‏ قله‏‌اش از ۱۳۴ متر تجاوز نمی‌کند. مرکز «منامه» شهر کوچکیست به همین نام که در حدود سی‏‌هزار تن‏ جمعیت دارد.
 «محرق» جزیره دیگریست به طول شش کیلومتر و نیم و عرض متوسط هشتصد متر که در جانب شمال شرقی «منامه» قرار گرفته و آبادی بزرگش «محرق» است که جمعیت آن بالغ‏بر ۲۵۰۰۰ نفر می‌باشد. آخرین جزیره قابل ذکر مجمع‌الجزایر بحرین «ستره» است که ۸/۴ کیلومتر طول و ۶/۱ کیلومتر عرض دارد و در مشرق منامه، جنوب محرق واقع است.
 
 بحرین، در عصر شاهنشاهان قدیم:
 مجمع‌الجزایر بحرین دارای سابقه تاریخی ممتد و بسیار قدیم است. در کتیبه‌‏های قدیم آشوری‏ مکرر به جزایری موسوم به «نی‏دوک‏کی» یا «دیلمون» اشاره شده که به عقیده مورخین، همین جزایر بحرین می‌باشد. در یکی از این کتیبه‏‌ها که کارهای «سارگن Sargon» کبیر رقم شده ذکر گردیده‏ که پادشاه در حدود سال ۱۸۷۲ قبل از میلاد به خلیج‌فارس رسید و این ناحیه را تسخیر کرد.
 دکتر «تئودوربنت» معتقد است فینیقی‏‌ها سال‌ها پیش از میلاد مسیح در جزایر بحرین استقرار داشته‌اند و قبور بسیار کهنه‏ و قدیمی که اکنون در جزایر بحرین مشهود است و برخی‏ به صورت تل‌های بزرگ خاک‏ درآمده موید این نظر است.
 تاریخ قطعی تسلط ایرانیان بر جزایر بحرین‏ درست معلوم نیست. آنچه‏ مسلم است اینست، سلاطین‏ هخامنشی همین که وضع داخلی‏ را سروسامان دادند و مرزشان‏ به دریای سفید و سرخ رسید دریافتند که تسلط ایشان بر سرزمین‌های پهناوری که‏ به چنگ آورده‌اند بی‏نیروی‏ دریایی نسبه بزرگی ناشدنی‏ یا دشوار و زودگذر است.
 ناچار به ایجاد نیروی‏ دریایی بزرگی دست زدند و چون ایرانیان مردمانی‏ کشاورز بودند و تا آن‏ روزگار کشتی‏سازی و دریانوردی نمی‌دانستند از یونانیان و فینیقی‌‏هایی که در ایران بسر می‌بردند کمک‏ گرفتند و در زمانی نسبه کوتاه، نیروی دریایی شگرفی فراهم آوردند و بر جزایر و تکیه‏‌گاه‌های مهم‏ بحری نظارت و تسلط یافتند. چنانکه کورش در سال ۳۲۶ قبل از میلاد، سواحل عمان و بحرین را تصرف کرد. در دوران فرمانروایی اشکانیان، شاهزادگانی که در فارس و نواحی عمان و بحرین حکومت‏ می‌کردند همه دست‏‌شانده و مطیع پادشاهان اشکانی بودند و بی‏‌اجازت آنها به کارهای بزرگ‏ دست نمی‌زدند.
 اردشیر سر دودمان ساسانیان که در سال ۲۲۶ میلادی سلسله اشکانیان را شکست داد و حکومت‏ تازه‏‌ای بنیان نهاد، پس از غلبه بر دشمنان داخلی و ایجاد نظم، به منظور تزیید اعتبار و حیثیت حکومت‏ خویش بتلاش و تکاپو پرداخت و برای تامین تسلط بر بحرین، لشکر به سواحل جنوبی و جزایر مذکور فرستاد و پس از یک سال محاصره، آنجا را گرفت و غنیمت‌های گران به چنگ آورد. «ساطرون» را که‏ سر از اطاعت و بندگی پیچیده بود گرفتار و حاکم تازه‌‏ای به جای او تعیین کرد و برای آنکه اثری‏ از خود بجا نهاده باشد شهری نیز در ساحل بزرگ‌ترین جزایر بحرین بنا کرد.
 در سال ۳۰۹ میلادی، هرمز دوم درگذشت و چون جانشینش شاپور دوم خردسال بود دولت‏ ساسانیان از این زمان موقتا به ضعف گرایید. در سال ۳۲۶ میلادی شاپور که جوان و قوی ‏رای شده‏ بود به اصلاح کار مملکت و دفع سرکشان آغاز کرد و پیش از همه به جلوگیری اعراب سواحل جنوبی‏ پرداخت، جمعی از آنان را گرفت و کشت و مرزبان تازه‏ای برای جزایر بحرین تعیین کرد.
 انوشیروان نیز پس از فتح یمن لشکر به حضرموت و عمان و بحرین کشید و یاغیان و سرکشان را که مایه شر و آشوب شده بودند بیرون راند و آن حدود را دوباره ضمیمه ایران نمود.
  بحرین بعد از اسلام:
 در سال هشتم بعثت، «علابن حضرمی» به بحرین رفت و مردم آن سرزمین را به قبول مسلمانی دعوت‏ کرد. ایرانیان آنجا مردانه پایداری و مقاومت نمودند اما سعی‌شان به جایی نرسید و ناچار یا مسلمانان شدند و یا جزیه دادند اما پس از چندی که بیشتر آنها دوباره به کیش قدیم بازگشتند «ابوبکر» خلیفه، باز «علابن حضرمی» را به آن حدود فرستاد. او جمعی را مقتول و مالشان را غارت کرد و پیش مهتر خود فرستاد (سال ۱۲ هجرت).
 پس از مدتی باز بحرین و سواحل عمان، مرکز آشوب و خودسری و گردنکشی شد چنانکه‏ در سنه ۲۴۹ «علی بن محمد» که ایرانی‏نژاد بود، جمعی غلامان زنگی را گرد آورد و در بحرین و عمان‏ و جزایر دیگر نفوذ و اعتباری پیدا کرد. علی بن محمد که صاحب‌الزنج لقب یافته بود و مردی هوشمند و با تدبیر بود، پس از مدت‌ها مبارزه‌‏جویی و ستیزه‏‌گری بدست موفق برادر معتمد خلیفه کشته شد.
 بعد از این واقعه و حوادث مشابه دیگر، گرچه قسمتی از خاک ایران و همه جزایر و سواحل‏ جنوبی خلیج‌فارس ظاهرا به اطاعت خلفا درآمد اما ایرانیان در همه‌‏جا صاحب نفوذ معنوی و قدرت‏ حقیقی بودند. در تمام مدت خلافت امویان و عباسیان تجارت و کشتی‏رانی ایرانیان همچنان به اعتبار قدیم باقی و نفوذشان برقرار بود.
 سلاطین اولیه سلسله آل‏بویه، پس از استقرار، به کشورگشایی و توسعه حکومت افتادند. معزالدوله احمد بن بویه بعد از تصرف فارس و خوزستان و عراق عرب، عزم تصرف بحرین و عمان کرد و در سال ۳۵۲ ابومحمد حسن بن محمد مهلّبی، وزیر خود را بدین کار مامور فرمود. وزیر سپاهیان و اسباب لازم آماده نمود اما عمرش وفا نکرد و درگذشت. معزالدوله خود به آنجا رفت و نافع را که بر بحرین حکومت داشت شکست داد و خطبه و سکه بنام خویش کرد. پس از مدتی، مردم عمان، حاکم‏ معزالدوله را بیرون و خودسری آغاز کردند. معزالدوله در سال ۳۵۵ باز سپاهی به سرکردگی وزیرش‏ «ابو الفرج بن عباس» به آنجا فرستاد و فتنه را فرونشاند. عضدالدوله جانشین معزالدوله نیز همچنان بر عمان و جزایر خلیج‌فارس مسلط بود. پس از مرگ او که در سال ۳۷۲ اتفاق افتاد کشورهای‏ او بین پسرانش تقسیم شد عمان و جزایر بحرین به شرف‌الدوله رسید. از این زمان حوادث گوناگونی‏ در این حدود اتفاق افتاد. در سال ۴۴۰ «ابونصر خسرو فیروز» (ملک رحیم) آخرین سلطان سلسله آل‏بویه، برای مطیع کردن خوارج که بر عمان و بحرین تسلط یافته بودند سپاهی به سرکردگی «شهریار بن‏ نافیل» آنجا فرستاد و او آن حدود را آرام کرد.
 بعد از انقراض دولت آل‏بویه و روی کارآمدن سلاجقه، «قاورد» پسر «چغری‏بیک» در سال ۴۵۵ شیراز را گرفت و «عیسی» حاکم هرمز را مامور کرد عمان و بحرین را که همچنان در دست شهریار بن نافیل باقی مانده بود بگیرد و عیسی این وظیفه را بیابان برد.
 اتابک ابوبکر نیز در دوران حکومت خود پس از اینکه جزیره‌‏های کیش و قشم و هرمز را گرفت، آهنگ تسخیر جزایر بحرین و عمان کرد. «اوال» که اکنون «منامه» نام دارد و بزرگترین‏ جزیره مجمع الجزایر بحرین است آن زمان در تصرف «محمد بن ابی‌‏ماجد» بود. اتابک‏ ابوبکر در سوم ذی‏حجه ۶۳۳ آنجا را گرفت و امیر آن سرزمین را که مطیع المستنصر باللّه خلیفه عباسی شده بود بیرون کرد. هشت سال بعد «قطیف» را هم گرفت.
  اروپایی‏‌ها در سواحل ایران:
 در سال ۹۰۹ هجری (۱۴۹۳ میلادی) یکی از دریانوردان پرتغال بنام «آلفونس دالبوکرک‏ Alfonso Daibouquerque» به بحر عمان و خلیج‌فارس آمد و از جانب «امانوئل» پادشاه آن‏ کشور مامور شد که سواحل و جزایر این دو دریا را به تصرف درآورد. این دریانورد بی‌‏باک و بی‌‏رحم‏ به کمک همراهان خود پس از چند سال بر جزیره هرمز تسلط یافت و قلعه نظامی بزرگی برپا کرد.
 داستان تصرف هرمز که سرآغاز تسلط پرتغالی‌ها بر بیشتر نقاط حساس خلیج‌فارس می‌باشد قابل‏ توضیح بیشتر است و برای اینکه دقایق این فصل روشن‏‌تر شود شرح زیر مفید می‌نماید: پیش از آنکه پرتغالی‌ها در خلیج‌فارس رفت‏‌وآمد و نفوذ داشته باشند تجارت این دریا در دست اقوام عرب بود. کم‏‌کم پرتغالی‌ها جای ایشان را گرفتند.
 «دوم فرانسیسکو و المیدا» که در سال ۱۵۰۵ میلادی (۹۱۰ هجری) از جانب دولت‏ متبوع خود پرتغال، نایب‌السلطنه هند بود در نظر داشت هرطور هست روابط بازرگانی میان هند و پرتغال را محکم‌تر کند. اما «آلفونس دالبوکرک» جانشین او تنها به همین قانع و خرسند نبود و می‌خواست مستعمرات وسیعی در همه سواحل اقیانوس هند برای پرتغال فراهم آورد. به این نیت‏ در هر نقطه که موسسه بازرگانی ایجاد می‌کرد و قلعه مستحکمی نیز بنا می‌نهاد. «آلبوکرک» پس از چند سال، جنگ‌های خود را برای تسلط و بسط نفوذ در سواحل اقیانوس هند آغاز کرد.
 اول «مسقط» و چند نقطه دیگر را گرفت و از آن ‏پس متوجه هرمز گردید. پادشاه هرمز در این زمان «سیف‌الدین» کودکی دوازده ساله بود و «خواجه عطار» به نیابت او کارهای جزیره را اداره می‌کرد. با اینکه مدافعین هرمز از مهاجمین پرتغالی زیاد‌تر بودند از آنان شکست خوردند و خراج‌گزار ایشان شدند. «آلبوکرک» با پادشاه هرمز معاهده بست و شرط کرد مهتر هرمز کشتی‌ها بومیان را بدون اجازت دولت پرتغال در هرمز راه ندهد، بعلاوه بازرگانی پرتغالی‌ها نیز از هر قیدوبند آزاد باشد. سپس در سال ۱۵۰۷ در هرمز قلعه بزرگی بنا کرد و از آنجا رفت.
 چند سال بعد مردم هرمز از اطاعت پرتغالی‌ها سرپیچی کردند. «آلبوکرک» که این زمان در هندوستان بود «پرو» برادرزاده خود را برای آرام کردن مردم هرمز به آن جزیره فرستاد اما او کاری از پیش نبرد. ناچار خود در سال ۱۵۱۰ با بیست و شش کشتی جنگی به هرمز حمله کرد و آنجا را گرفت و با شاه اسمعیل پادشاه مقتدر صفوی عهدنامه‌‏ای بست. به موجب این پیمان، شاه اسمعیل قبول‏ کرد هرمز متعلق به پرتغال باشد مشروط براینکه «آلبوکرک» پادشاه ایران را در تصرف بحرین و قطیف و آرام کردن مکران یاری و مددکاری کند. بعلاوه با یکدیگر دوست و متحد باشند.
 «آلبوکرک» پس از حل ‏و فصل امور برادرزاده خویش را به حکومت هرمز منصوب کرد و خود به هندوستان روانه شد اما همین که به «گوا» رسید در ۱۵ دسامبر ۱۵۱۵ میلادی درگذشت.
 «لوپوسوارز» جانشین «آلبوکرک» لیاقت و کفایت او را نداشت. از فرط غرور و نادانی در سال ۱۵۲۲ گمرک هرمز را تنها به اختیار خود گرفت و چندان به مردم زور و آزار کرد که پادشاه‏ آنجا از راه دریا و خشکی به پرتغالی‌ها حمله نمود اما کاری از پیش نبرد، ناچار به قشم فرار کرد و آنجا به دست یکی از کسان خود کشته شد و محمود پسر سیزده ساله‏اش جانشین او گردید. از این‏ زمان پرتغالی‌ها دائم با اقوام مختلف عرب و عثمانی‌ها در جنگ و جدال بودند و کم‏کم از نفوذ و اعتبار آنها کاسته می‌شد. در اواخر قرن شانزدهم وضع پرتغالی‌ها دگرگون گشت زیرا مقارن این زمان‏ هلندی‌ها و انگلیسی‌ها برای تجارت در اقیانوس هند بتلاش و تکاپو برخاستند و مزاحم و رقیب آنها شدند.
 در سال ۱۰۱۰ هجری «فیروزشاه» پس از مرگ پدرش «فرخ‏شاه» به پادشاهی هرمز رسید و چون بحرین نیز ظاهرا تابع هرمز و مجموعا مطیع پرتغالی‌ها بودند «رکن‌الدین مسعود» را به حکومت بحرین فرستاد. رکن‌الدین از ابتدای ورود به «اوال» تصمیم کرد آنجا را از هرمز جدا و مستقل‏ کند. «الله‌وردی‌خان» حاکم شیراز همین که از نیت او آگاه شد عده‏ای را به سرکردگی «معین‌الدین‏ فالی» ظاهرا به کمک او فرستاد. این جنگجویان به محض استقرار، «رکن‌الدین» را کشتند و بحرین را متصرف شدند. پادشاه هرمز و وزیرش «شرف‌الدین لطف‌اللّه» همین که از این ماجرا آگاه شدند با «فرانچیسکو دو ستومایور Francisco de Stomaryor» فرماندار پرتغالی انجمن کردند و هم‌داستان‏ شدند که به کمک سپاهان یکدیگر جنگجویان «الله‌وردی‌خان» را از بحرین برانند. در دریا و خشکی جنگ درگیر شد و سپاهان پرتغالی‌ها شکسته و فراری شدند.
 الله‌وردی‌خان بعد از گرفتن بحرین به‌خیال تصرف جزیره هرمز افتاد تا نفوذ پرتغالی‌ها و دست‏ نشاندگانش را ریشه‌‏کن کند اما عمرش به آخر رسید. شاه عباس سلطان مقتدر صفوی در ۱۰۲۳ «امام‌قلی‌خان» پسر «الله‌وردی‌خان» را بدین کار مامور کرد و او هشت سال بعد به کمک انگلیسیان‏ هرمز را گرفت. (۱۱ جمادی الثانی ۱۰۳۱).
 در زمان سلطنت سلطان حسین صفوی، خوارج ساکن عمان از ضعف ایران استفاده کرده، هرمز و کیش و قشم و بحرین را گرفتند و عده‏‌ای را کشته «منامه» را غارت نمودند. نادرشاه پس از اینکه‏ از کار روس و عثمانی آسوده شد محمدتقی‌خان بیگلربیگی فارس را مامور پس‏گرفتن بحرین کرد و او عده‏‌ای را به سرکردگی «لطیف خان» به آنجا فرستاد و آنان در سال ۱۱۴۹ بحرین را بازستاندند. بعد از کشته شدن نادرشاه چنانکه می‌دانیم در اثر اختلافات و خونریزی‌های پی‏‌درپی ایران ضعیف شد و زحمات این نابغه بزرگ در زمانی کوتاه بی‌فایده ماند.
 گرچه آغاز محمدخان قاجار آشفتگی‌ها را تا جایی که می‌توانست بهبودی بخشید و دست دشمنان و یاغیان را در داخل و خارج کوتاه کرد اما پس از او باز اوضاع به پریشانی گرایید و ملوک‌الطوایفی برقرار شد. کار بحرین نیز نابسامان بود و اعراب عتوبی و جواسم و دسته‏‌های دیگر دائم بر سر آن بیکار می‌کردند.
  بحرین و تعهدات انگلستان:
 دولت انگلستان که برای تثبیت مقام و موقعیت خود در هندوستان و توسعه نفوذ و اقتدار خویش در عمان و سواحل اقیانوس هند هر زمان با دسته‌‏ای از اعراب مجاور کمک، می‌کرد بالاخره روز ۲۵ نوامبر سال ۱۸۱۴ مسیحی، برابر ۱۲ ذی‌الحجه ۱۲۲۹ با فتحعلی شاه قاجار عهدنامه‌‏ای بست و ضمن آن متعهد گردید در صورتی‏که گرفتاری نداشته باشد برای سرکوبی دزدان دریایی و جلوگیری‏ از تجاوز عرب‌های مجاور به دولت ایران کمک کند و نیز در صورتی‏که بین شاهزادگان و سرداران و امیران ایرانی راجع به امور داخلی اختلاف‏نظر پدید آید بدون درخواست پادشاه مداخله نکند و اگر یکی از آنها قسمتی از خاک متعلق به ایران را به امید دریافت کمک و مساعدتی به انگلیس وعده داد نپذیرد و اعانت نکند. با وجود این، دولت انگلیس روز ۲۲ ربیع‌الاول سال ۱۲۳۵ پس از غلبه بر اعراب جواسم قشم و عمان بدون رضای ایران با «شیخ سلطان بن صقر» شیخ جواسم قشم و هرمز و با «حسن بن رحمه» شیخ جواسم راس‌الخیمه و عمان پیمانی بست که انگلستان تا مدت نامعلومی راس‌الخیمه را تصرف کند و شیوخ نیز از اعمال زور و ایجاد ناامنی خود دارای کنند. بحرین را هم در ردیف‏ نقاط مذکور حساب کردند و بدون توجه به پیمانی که با ایران بسته بودند شیخ آنجا را برای تصدیق‏ معاهده دعوت کردند.
 در سال ۱۲۵۸ «شیخ محمد بن خلیفه» به فرمانروایی بحرین رسید و او خود را مطیع دولت ایران نشان می‌داد. انگلستان که به این امر راضی نبود شیخ را ناچار کرد حق نظارت و تفتیش یا ضبط کلیه کشتی‌های او و مردم بحرین را برای دولت انگلیس بشناسد و متعاقب این معاهده در سال ۱۸۶۱ میلادی پیمان دیگری با شیخ محمد بست که اختیارات او را محدود‌تر می‌کرد.
 با وجود این همه قید و بند‌ها شیخ محمد انگلستان‏ بددین و بی‌‏اعتقاد و به ایران‏ نسبه وفادار بود بدین جهت‏ به سال ۱۲۸۵ هجری «لویی‏ پیلی Lewis Pelly» فرمانده انگلیسی، سپاهی به بحرین فرستاد و پرچم ایران را که بر فراز قلعه آن افراشته بود به زیر آورد. کلیه سفاین شیخ محمد را ضبط کرد و برادرش علی را بجای او به حکومت بحرین منصوب کرد. دولت ایران که کلیه اقدامات کلنل‏ «پیلی» را ناروا و برخلاف حق‏ حاکمیت خود می‌دانست شدیدا به دولت انگلیس اعتراض کرد و دولت انگلیس به موجب نامه‏‌ای‏ رسمی به امضای «کنت کلارندون‏ Compte Clarendon» اعتراض و حاکمیت ایران را تصدیق کرد ولی بهانه آورد که‏ دوست انگلیس تنها برای حفظ نظم و آرامش به چنین کاری دست‏ زده وگرنه به بحرین چشم طمع‏ ندوخته است.
 ما این سند را با تحمل‏ زحمات فراوان تحصیل و برای‏ ضبط در تاریخ گراور کردیم‏ اما معتقدیم تا دولت و ملت ایران‏ در حفظ حقوق و حدود خود کوششی مردانه نکنند در این‏گونه اسناد تاثیری نیست.
مغرور عهد یار قوی‏‌تر ز خود مباش/‏ کاین عهدنامه‏‌ها بجز اوراق پاره نیست
 


سایت تاریخ ایرانی