اندیشه ها و عملکرد آیتالله حائری در احیای حوزه علمیه قم
1405 بازدید
احیای حوزه علمیه قم, به دست حاج شیخ عبدالکریم حائری, از پدیدههای ماندگار و سرفصلهای درخشان تاریخ ایران است.
حاج شیخ, با دوراندیشی و بنیان گذاری حوزه ای قوی, کارامد, نقش آفرین, نقش بنیادینی در سرنوشت ایران اسلامی در آغاز سده اخیر, از خود به جای گذارد. او با این حرکت, نخست آن که کانون و پایگاهی استوار و درخشان در دل ایران برای نشر و حفظ مذهب بنیان گذارد و دو دیگر, به پراکندگی علمای ایران جمعیت بخشید و خون تازه در رگهای خشکیده و سردِ حاملان مکتب جاری ساخت.
حوزه قم, از آن روزی که پا گرفت و کانونش گرما یافت, جویندگان دانش را برانگیزاند که از سرتاسر ایران, خود را به این کانون برسانند و گرما و بار علمی برگیرند.
آوازه حوزه قم, خیلی زود بلند شد و در کانون توجه اهل دانش و مردان بلند اندیشه قرار گرفت. افزون بر هجرت بسیاری از علما از سرتاسر کشور به قم, شماری از عالمان و مصلحان, هم برای بیان احساسات خود و هم دیدن شکوفایی و بالندگی حوزه قم, به قم آمدند, از آن جمله: علامه سید محسن امین, سید شرف الدین عاملی, کاشف الغطاء, سید هبةالدین شهرستانی, علامه نجم الحسن مؤسس مدرسة الواعظین هند, سید محمد یمانی و….
هجرت سرنوشت ساز
آقای حائری, در مکتب سامرا, پرورش یافته بود. او پس از فراگیری دانشهای لازم و رسیدن به مقام اجتهاد, کرسی تدریس تشکیل داد و به ترتیب و اصلاح اخلاقی و رفتاری طلاب پرداخت و کانون گرم علمی تشکیل داد.
شاگردان میرزای بزرگ, به این امید بودند که او در آینده نه چندان دور, از نقش و جایگاه مرجعیت شیعه, در عراق انجام وظیفه کند و رسالت دینی خود را به انجام برساند; اما او در اندیشه مرجعیت نبود, بلکه در اندیشه رسالتی بود که باید به خوبی سرانجام بگیرد.
او, پیش از حرکت به ایران, با دوستان خود از این رسالت, سخن به میان آورده بود. از جمله آقا جمال گلپایگانی, از شاگردان میرزا محمدتقی شیرازی, از گفت وگویی که با حاج شیخ در این باره داشته, چنین گزارش می دهد:
(… با آقای حاج شیخ عبدالکریم, در ترن سامرا همراه بودم که ایشان می خواست به ایران برود. من به ایشان گفتم: شما از کسانی هستید که بعد از آقای شیرازی مشار بالبنان می باشید, چرا می خواهید به ایران بروید؟ ایشان گفتند: من نمی خواهم مرجع بشوم, می خواهم بروم ایران, اگر از دستم برآید, خدمتی به اسلام و مسلمانان بکنم.)1
بله او, اندیشه های دیگری در سر داشت, افقهای دورتری را می دید. نگرانِ وضع فرهنگی و اجتماعی ایران بود. سیر جریانها در ایران به گونه ای بود که او را نگران می کرد و روز به روز بر نگرانیهای او می افزود.
آشکارا می دید جایگاه دین و روحانیت در ایران, چنان نیست که درخور باشد. در پایگاه روحانیت, که رشد و بالندگی باورها به آن بستگی داشت, کم رونقی می دید. او می دید مکتبهای الحادی, اندیشه های مادی و سکولار, میدان داری می کنند و فرقه های انحرافی, چون درویشی و صوفی گری, بازار گرمی دارند و به هر سوی در حرکت هستند و مرید و پیرو می گیرند و عوام را می فریبند و کار را بر اهل دین و باورهای راستین دشوار می سازند.
از آن طرف, حکومت گران و مقامهای دولتی, نه تنها با گروه های انحرافی درنمی افتادند و کانونهای مذهبی را تقویت نمی کردند و سامان نمی دادند, که خود با کارکردی که داشتند و زمینه سازی که می کردند, زمینه رشد و گسترش گروه های انحرافی را فراهم می آوردند و به هر چه سکولار شدنِ اهل فکر و جریانهای روشنفکری, یاری می رساندند.
کاری می کردند که مردم از روحانیت و معنویت و کانونهای دینی گریزان باشند و دوری گزینند.
شیخ عبدالکریم, با همه دلبستگیهایی که به کربلا داشت, برای سامان دادن به وضع فرهنگی و دینی ایران, به ایران هجرت کرد. به سال 1332هـ.ق. به اراک آمد. البته برای بار دوم, بار اول به سال 1318 به اراک آمد و تا سال 1323 هم در آن جا ماند و به امور طلاب و درس و بحث و معیشت آنان رسیدگی کرد و حوزه ای آبرومند تشکیل داد.
سفری که مایه حرکت بزرگ او شد و سرآغاز تحول بنیادین, سال 1332 بود. در اراک حوزه ای مستقل تشکیل داد و به درسها و بحثها شوری تازه بخشید و طلاب را از سرگردانی و گرفتاریهای معیشتی رهاند.
حوزه اراک, الگویی شد برای تشکیل حوزه بزرگ تر. وقتی علمای قم و دیگر شهرها توفیق او را در ساماندهی حوزه اراک دیدند و خود او هم به این باور رسید که می توان روی بنیان گذاری حوزه بزرگ تر, سرمایه گذاری کرد.
حوزه اراک, با استقبال علما و طلاب رو به رو شد. علمای اراک, بویژه آقا نورالدین عراقی, با حاج شیخ همراه شد و در این رسالت بزرگ در کنار او بود.
فضلا و طلاب, وقتی از تلاش حاج شیخ در حوزه اراک باخبر شدند, گروه گروه به سوی حوزه اراک هجرت کردند و حوزه, رونق گرفت و آوازه یافت. طلاب از شهرهای گوناگون برای درک محضر شیخ و استفاده از حوزه او, به اراک رخت کشیدند و در آن جا اقامت گزیدند. سیصد طالب علمان, در حوزه اراک گرد آمدند و این, در برهه از زمان, بسیار مهم و امیدوارکننده بود و شعله های امید را در دل اهل ایمان برمی افروخت. از این روی, وقتی حاج شیخ وجد و شوق و استقبال اهل فضل را در هجرت به اراک و ذوق فراگیری دانش را در آنان می بیند, می گوید:
(من حوزه اراک را از سامرا کم تر نمی بینم.)2
آقای حائری, از یک سو این استقبال گرم و وجد و شوق را می دید, از دیگرسو, نیازهای علمی و فرهنگی ایران را و نابسامانیهایی که حکومت گران, خوانین و دستهای پیدا و ناپیدای استعمار پدید آورده بودند. از این روی, عزم کرد که بماند و حوزه را گسترش دهد و نیروهای کارامد تربیت کند و با این حرکت به سهم خود با نابسامانیها به رویارویی برخیزد.
چون چنین می دید و آینده ایران را, در این سیر و مسیری که افتاده بود, بد پیشی بینی می کرد, در پاسخ به نامه میرزا محمدتقی شیرازی, مراد و استادش, به سال 1337هـ.ق که از او خواسته بود به عتبات برگردد, ماندن در ایران را ضروری و وظیفه و رسالت خود اعلام کرد.
این پیام, در بین علمای نجف و سامرا, بازتاب یافت و اهمیت بازسازی حوزه های ایران و بنیان گذاری حوزه مرکزی که بر همه حوزه ها اشراف داشته باشد, نمایاند. او به این باور رسیده بود که اگر در ایران, مرکز قوی دینی شکل بگیرد, بسیاری از نابسامانیها, برطرف می شوند و بسیاری از بازدارنده ها, دامن برمی چینند و حوزه قوی ایران, می تواند پشتیبان حوزه های عراق و عتبات باشد.
در پاسخ میرزا محمدتقی شیرازی, می نویسد:
(…من نمی توانم به عراق بیایم, چون احساس می کنم آینده ایران سیاه خواهد بود و وضعیت اجتماعی بدی را برای این کشور پیش بینی می کنم. اگر می توانید شما به این جا بیایید. به نظر من, مرکز روحانیت باید در این جا تشکیل شود و قدرت زیادی هم داشته باشد…)3
حاج شیخ در مدت اقامت در اراک, با توجه به پیشنهادهایی که از قم می رسید, روی تشکیل حوزه در قم, به مطالعه پرداخت, تا این که در سفری به قم, به قصد زیارت مرقد مطهر حضرت معصومه(س) قم را برای یک تحول و تشکیل حوزه ای قوی و کارامد در آن, مساعد دید. این گزینش از جهتهای گوناگون, گزینشِ درست و مناسب بود:
1. قم دارای پیشینه علمی و حوزوی بود. پیشینه حوزه در قم, به روزگار صدوق و برقی می رسد. 2. مرقد حضرت فاطمه معصومه(س) در قم, جایگاه خاصی به قم می بخشید و به طور طبیعی به حوزه ای که در این سامان تشکیل می شد, به چشم و نگاه دیگری نگریسته می شد و در نزد مردم از جایگاه خاصی برخوردار بود.
3. روایات رسیده از ائمه(ع) درباره شرافت سرزمین قم و این که قم مرکز آل محمد و مکان پیروان ایشان است.
4. ایفای نقش در نهضت مشروطیت. بیش از هزار نفر از علما و فضلای تهران, در اعتراض به حکومت قاجار, به قم هجرت کردند و در جوار حضرت معصومه(س) خواسته های خود را, که از آن جمله برقراری عدالت اجتماعی بود, مطرح کردند.
5. وجود عالمان پارسا در قم و دعوت آنان از حاج شیخ برای افکندن رحل اقامت در قم و احیای و بنیان گذاری حوزه قم.
آقای حائری در 22 رجب 1340هـ.ق/ نوروز 1301, اراک را به قصد زیارت حضرت معصومه ترک گفت و در 24 رجب به قم رسید و با استقبال علما, تجار, کسبه و مردم رو به رو شد. سلطان الواعظین, که برای زیارت مرقد حضرت معصومه و درک تحویل سال جدید به قم آمده بود, وقتی باخبر می شود آقای حائری به قم آمده, روی منبر مردم را برمی انگیزاند که وی را نگهدارند و از ایشان خواهش کنند که در قم بماند و به حوزه قم سر و سامان دهد.
ییا آقای شیخ محمدتقی بافقی, با اصرار فراوان از آقای حائری می خواهد که در قم بماند. خود ایشان برای جمعی, از جمله مؤلف آثار الحجة, از تلاش خود برای ماندن حاج شیخ در قم, چنین یاد کرده است:
(مرحوم آیةالله حائری, با این که در سفر مشهد, وضع مدارس مهجور و بایر قم را از فیضیه و دارالشفاء دیده که چگونه دانشگاه روحانی مرحوم آخوند فیض و میرزای قمی, مرکز گدایان و فقراء و یا مجانین و مریضها شده و بسیار متأثر و نگران گشته و گاهی هم در اراک, به بعضی از حواریین و رفقا و تلامذه خود هم ابراز و تمنای این که چه می شد این مدارس قم از غربت بیرون می آمد, می نمود, معذلک, به نظر مبارک شان مشکل و گران می آمد که ممکن باشد حوزه را از اراک به قم منتقل و خود در قم بتواند توقف کند.
وقتی به ایشان اصرار کردم, موانعی ذکر کردند. جواب آنها را دادم و آخر به این کلمه ایشان را قانع نمودم و منصرف از برگشت به اراک نمودم. گفتم: شما این اخباری را که از حضرات معصومین(ع) راجع به آخرالزمان, که قم مرکز علم و دانش خواهد شد و از آن جا به عالم افاضه خواهد گردید و این که در آخرالزمان علم در نجف, چون مار در زمین فرو رفته و از قم سر بیرون خواهد آورد, دیده اید؟
فرمودند: بلی.
گفتم: آیا قبول دارید و یا شبهه می کنید؟
فرمود: قبول دارم.
گفتم: آیا نمی خواهید که تأسیس این اساس محکم به دست با کفایت شما باشد و تا ابد این سکه به نام شما خورد و باقیات الصالحات شما باشد؟
فرمود: چرا.
گفتم: پس تصمیم به توقف بگذارید و به اراک بنویسید هرکس مایل باشد به شما ملحق شود.)4
گزارشها حکایت دارد, علمای قم, از پیش, در پی ایجاد کانونی بودند مقتدر که به پراکندگیها پایان دهد و در برابر بدعتها و دین ستیزیها و بحرانهای اجتماعی روزگار بایستد.
آنان می دیدند مشروطه که با آن همه فداکاری علما پا گرفت, به دست نااهلان و نامحرمان افتاد و بر اثر نفوذ بدخواهان از مسیر خود منحرف شد و اکنون برای احیای دین و دفاع از عدالت اجتماعی, تلاشی دوباره باید انجام داد.
علمای تهران هم در پی این بودند پایگاه و کانون علمی بنا کنند و یکی از بزرگان دین را محور قرار دهند که زیر بیرق او و با رهبریها و هدایتهای او بتوانند به وضع نابسامان مراکز دینی سامان بدهند و در برابر ناهنجاریهای اجتماعی و فرهنگی بایستند.
علمای تهران در این باره به رایزنی پرداختند و نام سه تن بر سر زبانها بود:5
1. میرزا علی آقا شیرازی, فرزند میرزای شیرازی که در دانش, پارسایی و مدیریت زبانزد بود و توانست پس از درگذشت میرزا, جای او را, کم و بیش پر کند.6
2. شیخ کاظم شیرازی, شاگرد و داماد میرزا, مجتهدی توانا و دارای افکار نو.7
3. شیخ عبدالکریم حائری.
شیخ, بر همگنان خود برتری داشت. شاگرد برجسته میرزا محمدتقی شیرازی, سید محمد فشارکی, شیخ فضل الله نوری بود. فقیهی جامع و عالمی پارسا و ساده زیست بود. در جریانها و رویدادهای مشروطه و درگیریهایی که بین علمای مشروطه خواه و مشروعه خواه پیش آمده بود, راه سومی را در پیش گرفته بود, به گونه ای که نه مشروطه خواهان از او ناخرسند بودند و نه مشروعه خواهان و او با هیچ کدام از دو جریان, همراه نشده بود.
افزون بر اینها, شیخ در ایران بود و در حال اداره حوزه اراک و بسیار موفق. از این روی در کانون توجه ها قرار گرفت و علما امیدوار بودند که با رهبری او بتوانند دوران پر رنج را پشت سر بگذارند و با حوزه قوی و توانا, در برابر ناهنجاریها قد عَلَم کنند.
آقای بدلا, در مصاحبه ای از دیدار میرزا محمد ارباب و سید فخرالدین و شماری دیگر از علما با حاج شیخ یاد می کند و می گوید در این دیدار علما به حاج شیخ پیشنهاد کردند:
(برای مقابله با مفاسد پنهان رضاخان, قم را برای سکنی انتخاب کنند و حوزه اراک را به قم منتقل نمایند.)8
آقای ملایری که از نزدیک در جریان آمدن حاج شیخ به قم بوده است, درباره مطلب یاد شده, چنین گزارش می دهد:
(شیخ, یک بزرگیهای اخلاقی خاصی داشت… خواستند یک محور دیگری در ایران, برای جلوگیری کردن از سوانح و حوادث [مشروطه به وجود آورند] مرحوم حاج شیخ را تقریباً آماده این کار می دانستند; زیرا ایشان مقسّم میرزای شیرازی بزرگ بودند, میرزا محمدتقی شیرازی احتیاطات خود را به ایشان رجوع و تنفیذ می کرد.)9
حائری پس از هجرت به قم, مدار و محور قرار گرفت. علما, شاگردان درس خود را برانگیزاندند, تشویق کردند که در درس ایشان شرکت جویند و از محضر وی بهره برند.
همگی, استادان و شاگردان و همه علمای ذی نفوذ شهر, به پیروی از حاج شیخ, سنگ تمام گذاشتند و در احیا, بازسازی حوزه قم, یار و مددکار او شدند.
دمیدن روح علمی به حوزه
احیای حوزه, از نگاه شیخ, دمیدن روح علمی به کالبد آن بود. او, وظیفه خود می دانست که رسالتهای بزرگ حوزویان و عالمان دین را بازخوانی کند و مسؤولیت علما و حوزویان را در آن برهه بنمایاند.
او, به کمک عالمان بزرگ به تلاش برخاست حوزه قم را به جایگاه بایسته ای برساند و از نظر سطح علمی بالا برد که بتواند در دوران پر هیاهو و هجوم همه سویه غرب, قد عَلَم کند و رسالت خود را به خوبی انجام دهد.
این حرکت, یعنی شناساندن و گستراندن اسلام, نیاز به نیروهای کاردان و تربیت شده داشت که شیخ به آن سخت اهتمام می ورزید و سعی می کرد, حوزه را از چنین نیروهایی برخوردار کند که تا هرجا لازم باشد, آنان را به کار گیرد.
استقلال حوزه
در اندیشه پویا و کارامد حائری, حوزه ای, حوزه خوب و مورد توجه بود که مستقل باشد و هیچ قدرتی در آن نقش آفرینی نکند. حوزه ای باشد که روی پای خود بایستد,نه به دولت وابستگی داشته باشد و نه به خوانین و به دور از هرگونه قدرت اثرگذاری, به راه خود ادامه دهد و طالب علم احساس نکند که از مرکزی خاص, که انتظارهایی هم از او دارد, تغذیه می شود. این فکر در روزگاری بود که روشنفکران غرب زده, گردانندگان دستگاه فکری رضاخانی, بر این باور بودند و روی آن به شدت پای می فشردند که امور دین و روحانیت, باید زیر پوشش دولت قرار بگیرد و حوزه به طور کامل دولتی باشد.
هدف پنهانی این برنامه که در زیر شعار اصلاحات انجام می شد, استحاله دین و حوزه, از درون بود. این شگرد, از چشم تیزبینان دور نماند.
مریت هاکس, وقتی چنین تلاشی را از سوی تحصیل کرده های غرب در هماهنگی کامل با دولت رضاخان می بیند, در خاطرات سفر خود به ایران, چنین گزارش می دهد:
(در ایران پدیده عجیب اسلامی دولتی دیده می شود, به طوری که دولتِ [رضاشاه] به ظاهر در فکر تعدیل و شاید اصلاح دین و در واقع در فکر تباه ساختن دین از درون است. شماری از تحصیل کرده ها معتقدند که باید دین را دولتی کرد, هرچند مورد قبول اندکی از مردم باشد.)10
بر اهل فکر و آگاهان و علمای بیدار و هوشیار روشن بود که رضاخان و ایادی او, به نام اصلاحات, در فکر نابودی دین و شعائر دینی هستند.
امام خمینی, از آن روزگار و نقشه های اهریمنی انگلیس و وابسته به آن دولت استعمارگر, رضاخان, زیر نام اصلاح, چنین گزارش می دهد:
(ببینیم که در آن وقتی که قدرت دستش آمد, با کی و با چه گروهی مخالفتش زیاد بود و با چه طرحهایی مخالفتش زیاد. این را بسیاری البته یادشان است که شروع کرد مخالفت با روحانیون, با اسم دین که می خواهیم اصلاح بکنیم, چه بکنیم. مجلسی, در جاهای دیگر و در مدرسه فیضیه, که ما شاهدش بودیم, مجلس امتحان درست کردند و اشخاصی که مال خودشان بود می آمد آن جا برای امتحان و اینها به خیال این که به, تبلیغات شان این بود که ما می خواهیم این اشخاصی که صحیح اند و اهل علم صحیح هستند, از آنهایی که نه, لیاقت این لباس را ندارند, می خواهیم تمییز بدهیم. حتی بعضی از آقایان محترم قم هم, این معنی را باور کرده بودند.
خدا رحمت کند مرحوم آقای فیض را, به من فرمودند که, در مدرسه فیضیه, که خوب, این که بدکاری نیست که اینها بیایند خوبها را از بدها جدا کنند. من به ایشان عرض کردم که: بله, اینها می خواهند خوبها را از بدها جدا کنند که خوبها را از بین ببرند, نه بدها را. و همین طور هم شد. ابتدا برای این معنی آمدند و چه تلخی ها بر ما گذشت.)11
در اندیشه بلند حائری, حوزه علمیه جایگاه والایی داشت, نه می باید مانند الازهر اداره شود و نه بسان واتیکان. حوزه ای که چنین اداره شود, روشن است که کارایی ندارد و نمی تواند نماد دین باشد; چه این گونه حوزه ای در چارچوب سیاستهای دولتی باید حرکت کند و توجیه گر نظام ستم باشد; از این روی, سخت مقاومت ورزید که حوزه از گردونه قدرت نامشروع رضاخانی با فاصله بسیار حرکت کند. رضاخان هرچه تلاش کرد به گونه ای چتر کمک دولتی بر روی حوزه بگستراند, موفق نشد.
گذشت زمان, تدبیر حاج شیخ را در برابر شگردهای استعماری که رضاخان و دستگاه فکری هدایت کننده او, آن را دنبال می کردند, تا پیاده کنند, به بهترین وجه نمایاند.
حاج شیخ فریب سردار سپه را حتی در دورانی که او اظهار تدین و دینداری و همراهی و همگامی با علما می کرد, نخورد و حوزه را زیر چتر حمایتی او نبرد و با قناعت و سختی حوزه را اداره کرد و خود که زندگی بسیار ساده و ابتدایی داشت, طلاب را نیز به یک زندگی ساده سوق داد, تا نیاز حوزه به دولت نیفتد.
حوزه مستقل, می تواند از دین دفاع کند و در برابر تحریفهای قدرت مندان بایستد و از حقوق مردم به دفاع برخیزد; اما حوزه ای که وابستگی مالی به دولت, آن هم دولت جائر, داشته باشد نمی تواند به رسالتهای خود جامه عمل بپوشاند.
این تدبیر بزرگ, یعنی از یک طرف تاب آوردن در برابر سختیهای معیشتی طلاب و زندگی فقیرانه و از دیگرسوی, تسلیم فشارها و وسوسه های رضاخان نشدن, و روی استقلال حوزه پای فشردن, حوزه را از گزندها در امان نگهداشت.
در دوری گزیدن از قدرتهای روز, چنان سرسخت بود و روشن عمل می کرد, که هر طلبه ای به روشنی دریافته بود که چگونه باید با حکومت برخورد داشته باشد. یعنی برخلاف این که شماری از نرمش او با حکومت سخن گفته و می گویند, این نرمش و برخورد آرام, هیچ گاه به معنای همراهی با حکومت رضاخانی نبوده زیرا اگر همراهی می بود, می باید, دست کم, شماری از تربیت شدگان مکتب فکری او و حوزه ای که او بنیان گذارده بود, به سوی کارهای دولتی کشیده می شدند, با توجه به نیازی که طلاب داشتند و استقبالی که دولت از ورود طلاب و فضلا به کارهای دولتی می کرد, انگشت شمار بودند کسانی که به همکاری با دولت برخاستند و در کارهای دولتی وارد شدند.
علما, طلاب و فضلا, دولت رضاخان را دولت جائر می دانستند, از این روی, کارهای دولتی را نمی پذیرفتند و به کسانی که می پذیرفتند و به کارهای دولتی روی می آوردند, روی خوش نشان نمی دادند.12
بله کار حاج شیخ عبدالکریم, کار سخت و توانفرسایی بود و در آن برهه حساس, جهادی بزرگ, بدین جهت است که امام خمینی درباره عظمت کار شیخ می گوید:
(اگر مرحوم حاج شیخ در حال حاضر بودند, کاری را انجام می دادند که من انجام دادم و تأسیس حوزه علمیه در آن روز, از جهت سیاسی, کم تر از تأسیس جمهوری اسلامی در ایران امروز نبوده.)13
سازماندهی حوزه
حاج شیخ عبدالکریم, با تجربه هایی که از چگونگی اداره حوزه سامرا به دست توانای میرزای بزرگ آموخته و اندوخته بود, برای اداره حوزه دیدگاه های ویژه و برنامه های راهبردی داشت و اصرار می ورزید که آن دیدگاه ها و برنامه ها اجرا شود و جامه عمل بپوشند وگرنه کامیابی فراچنگ نمی آید.
1. رهبری واحد. او بر این نظر بود و روی این نظر تأکید داشت که اداره حوزه باید زیر نظر یک نفر باشد و دیگران در هر مقام علمی, به او یاری برسانند و با دیدگاه های روشن و کارگشای خود, راه های صحیح و روشن اداره حوزه را به روی او بگشایند. او, رمز توفیق میرزای بزرگ را در پیروی یکپارچه علما از برنامه ها و دیدگاه های او در اداره حوزه می دانست و بر هر صنفی لازم می دانست که تحت ریاست رئیسی باشد و از پراکندگی بپرهیزد که ذلت به بار خواهد آورد:
(…هر صنف که در تحت ریاست رئیس نباشد, ذلیل می شود, به خلاف آن که اگر رئیس داشته باشد, معزز و مکرم خواهد بود.)14
رمز توفیق او هم در اداره حوزه, همین بود. علمای بزرگ خیلی هماهنگ با او عمل کردند و به مدیریت و تدبیرهای او, خالصانه گردن نهادند وگرنه, حاج شیخ نمی توانست به این همه پیروزی دست یابد که هم بتواند حوزه را اداره کند, به درس و بحث طلاب برسد, نیازهای مادی طلاب را برآورد, معیشتها را سامان دهد و سطح علمی طلاب را بالا ببرد و هم به شبهه ها و استفتاءها پاسخ بگوید و کارهای علمی خود را پیش ببرد.
افزون بر این, چگونگی برخورد با حکومت جائر, که به هیچ وجه شکل گیری حوزه و وجود تشکیلات قوی علمی و فرهنگی را برنمی تابید و آن را ناسازگار با سیاستهای علمی و فرهنگی خود می دانست, به یک مدیریت و تدبیر فوق العاده ای نیاز داشت که حاج شیخ به گواه دوست و دشمن, از آن برخوردار بود.
حاج شیخ با اخلاق نیک و میدان دادن به فکرها و سلیقه ها, حوزه را با برادری و صفا و یاری از اندیشه های ناب, اداره می کرد و در برابر نابسامانیها, کج سلیقگی ها می ایستاد و از فرو افتادن حوزه در بی برنامگی و اداره سلیقه ای, جلوگیری می کرد و این کار را بدون مسامحه به پیش می برد.
در هر بخش از اداره حوزه, تدبیر و برنامه های خردمندانه او, جلوه گر بود و نمود داشت. هر ناظر بیرونی و داخلی, این تدبیرگری و حرکت خردمندانه را می دید; از این روی در گزارشهای کسانی که اوضاع حوزه را گزارش داده اند, این مسأله دیده می شود, آقا بزرگ تهرانی می نویسد:
(فنظم من کان فیها من طلاب العلم, تنظیماً عالیاً واعلن من عزمه علی جعلها مرکزاً علمیاً یکون له شأنه فی خدمة الاسلام واشادة دعائمه.)15
طلاب علوم دینی را به بهترین شیوه سازمان داد از هدف و برنامه خود, به گزینش قم, به عنوان مرکزی برای خدمت به اسلام و تحکیم پایه های دین, پرده برداشت.
ییا آقای سید احمد زنجانی, درباره حسن اداره او می نویسد:
(آن مرحوم در کثرت علم و حدّت ذهن و دقت نظر و قوه فکر و حسن تقریر, کم نظیر بود و مخصوصاً حسن اداره هم داشت که در اثر حسن خلق, به خوبی و پاکیزگی, جامعه را اداره می کرد.)16
دقت در تأمین حوزه
حاج شیخ, روی اداره زندگی طالب علمان و حوزه, به گونه دقیق و از راه درست و سالم تأکید داشت و حساس بود. با برنامه ریزی صحیح و دقیق مالی و ثبت و ضبط نوین, به گفته شرف الدین:
(لسجلات اقتصادیة دقیقه جرت علی رفق الاصول المالیة المعروفة فی المؤسسات المنظمة.)17
سر و سامانی به وضع مالی داد و از هر نوع هدر رفتن سرمایه های حلالی که از راه های مشروع برای اداره حوزه به دست می آورد, جلوگیری می کرد و به گونه عادلانه طلاب را از آن بهره مند ساخت. با این که فقر شدید در آن روزگار بر جامعه سایه افکنده بود و همچنین بر حوزه; اما طلاب از چگونگی اداره مالی خود راضی بودند و این توفیق بزرگی برای حاج شیخ به شمار می آمد.
او, از هرگونه پولِ آلوده و یا شبهه ناک دامن می گرفت و نمی پذیرفت. بسیار پرهیز داشت از این که طلاب به پولهایی آلوده گردند و استفاده برند که شبهه ناک و یا از منبعهای آلوده, سرچشمه گرفته است و این را زیان آور به حال معنوی طلاب می دانست و بازدارنده آنان از رسیدن به کمالهای معنوی.
آقای گلپایگانی, شاگرد برجسته حوزه درسی آقای حائری می گوید:
(روزی, یکی از تجار, پولِ قابلِ توجهی, که ظاهراً, سی هزار تومان بود (به اندازه سه ماه حقوق و شهریه طلاب حوزه) به محضر آیةالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری… آورد. روزی بود که حوزه نیازِ شدیدی به چنین پولی داشت. اما مرحوم حاج شیخ, پس از بررسی و آگاهی از منشأ کسب آن, که چندان صحیح و شرعی نبود, آن مبلغ کلان را که می توانست چند ماه فکر ایشان را از مخارج حوزه راحت سازد, برمی گرداند و نمی پذیرد.)18
آینده نگری در تأمین حوزه
اقتصاد ناپایدار کشور, حاج شیخ را برای اداره حوزه و تأمین آینده آن به اندیشه فرو برد. او پس از فکر و دقت بسیار و نگاه همه سویه به قضایا, به این نتیجه رسید که بخشی از وجوهات را در دست خود بازرگانان امین ذخیره سازی کند.
این کار سبب می شد که دغدغه کم تری درباره اداره حوزه و معیشت طلاب داشته باشد و با گردش پول در جامعه, بر درآمد حوزه نیز افزوده شود و از وابستگی روزمره به افراد متمکن و اثرگذار آن به آن کاسته گردد.
سید علیرضا ریحان یزدی, درباره چگونگی تأمین مالی طلاب حوزه در دوران زعامت حائری بر حوزه و برنامه ریزی ایشان می نویسد:
(طلابی که در حوزه قم گرد آمده اند, از حیث مخارج و طریق معاش بدین چند طبقه بخش می شوند.
طبقه اول: به خرج خودشان اداره می شوند.
طبقه دوم: به خرج تجار و اعیان بلدشان معاش می کنند.
طبقه سوم: کمک خرج از حضرت آیةالله می گیرند.
طبقه چهارم: همه مخارج شان به عهده آیةاللهی است.
وجوهاتی را که آیةالله به مصرف محصلین می رساند, بیش تر همان حقوق اسلامی است که از طرف متدینین بلاد بدان جناب پرداخت می شود… آیةالله, همیشه مبلغ خطیری از وجوهاتی که کسانی رسماً به پرداخت آن به طور تدریج, متعهد شده اند, ذخیره دارند و این, تا اندازه ای پایداری حوزه را به ما نوید می دهد.)19
گزینش طلاب برابر معیارهای دقیق
پس از تشکیل حوزه و رونق درسها و بحثها, طلاب بسیاری از سرتاسر ایران, به سوی حوزه برای فراگیری دانشهای دین, سرازیر شدند, اما شیخ برای حوزه و تربیت و چگونگی گزینش طلاب برنامه داشت و چنین نبود که درهای حوزه برای هرکس باز باشد.
وی, روی گزینش افراد دقت می کرد و کسانی را مأمور رسیدگی به وضع تازه واردان کرده بود. کسی که وارد حوزه می شد, ارزیابی می گردید, اگر استعداد و توان و هوش لازم را داشت و برای فراگیری دانش های حوزوی مناسب بود, برگزیده می شد وگرنه, او را تشویق می کردند که به کاری دیگر بپردازد.
آقای غروی, از طلاب دوران زعامت آقای حائری, در این باره چنین گفته است:
(برنامه مرحوم حاج شیخ این بود که تا طلبه ای شش ماه در قم نمی ماند و دقیقاً شناسایی نمی شد, نه به او حجره می دادند و نه شهریه.)20
حاج شیخ در اندیشه کمیت نبود, او به کیفیت می اندیشید و در این اندیشه بود که طلاب, گرچه از نظر شمار اندک, اما با تربیت دقیق اسلامی بار می آیند, چون او می دید هر زیان و صدمه ای به دین وارد می شود, از سوی کسانی است که در تربیت آنان خلل و گسستی وجود داشته و در مکتب تربیتی درست و شایسته ای, رشد و نمو نکرده اند. از این روی او سعی کرد, حوزه را به مکتب دقیق تربیتی دگر سازد و طلبه ای وارد می شود, از آغاز زیر نظر باشد, تا به مرحله کمال برسد و خود بتواند مکتب تربیتی و اخلاقی تشکیل بدهد و علاقه مندان به تربیت اسلامی را, تربیت کند.
برنامه های تربیتی و اخلاقی
مؤسس حوزه, برای طلاب, در سه حوزه برنامه داشت و هر طلبه ای ناگزیر می باید این سه مرحله را بگذراند که اگر شایستگی می داشت و استعداد دریافت و کسب معنویت و دانش و توانِ رساندن مفاهیم به دیگران, پس از گذراندن این سه مرحله, به پایه ای می رسید که حوزه می توانست روی او حساب باز کند و در رساندن پیام دین از او استفاده ببرد.
حاج شیخ, در برنامه تربیتی خود, با عملکرد خود و الگوهای حوزه, در گام نخست, فضاسازی می کرد و فضا را به گونه ای می ساخت که طلبه, رشد و کمال خود را در حرکت در این مدار و محور ببیند و دریابد راهی به سوی کمال جز این نیست و باید تلاش ورزد هم در مرحله تربیتی و حوزه اخلاقی بار خود را بگیرد و هم در حوزه دانش و هم در حوزه رساندن مفاهیم و معارف به دیگران.
چون هر حرکتی به تهذیب نفس بستگی دارد و دانش بدون تهذیب نفس, روشنایی آفرین نیست, بلکه سیاهی بر سیاهی می افزاید و دارنده خود را چه بسا به چاه ویل درافکند. حاج شیخ, همیشه دغدغه تربیت طلاب را داشت و تمام توان خود را به کار می برد, تا طلاب را مهذب بار بیاورد و ساخته شده و برخوردار از تربیت اسلامی, تا دانش آنان چراغ راه شود و در پرتو تقوا و تهذیب نفس و تربیت درست, از هرگونه پستی, آزمندی, دین به دنیافروشی به دور باشند و عزت و شرافت خود رابه پای دنیای دنی نریزند.
او دیده بود که روحانیون و طلاب غیر مهذّب و تربیت ناشده و به اخلاق اسلامی ناآراسته, چه بلاها و مصیبتهایی آفریده اند. از جمله در دوران مشروطیت این بلای خانمان سوز, بیش از هر زمانی خود را نشان داد و قدرت ویران گری خود را نمایاند.
حاج شیخ فضل الله نوری در نامه ای به او, از جفای نزدیکان غیر مهذب و بی تقوا شکوه می کند21 و این گویا برای ایشان سخت عبرت انگیز می شود و می بیند حال که می تواند در تهذیب طلاب نقش بیافریند, تمام توان خود را به کار می بندد, تا از رشد قارچ گونه طلاب غیر مهذب جلوگیری کند و طلابی از هر جهت آراسته, تحویل جامعه بدهد.
از دیگر سو می دید روحانیان در آیینه نگاه و داوری مردم قرار دارند و همیشه رفتار و کردار آنان, زیر ذره بین نگاه آنان است و هرگونه رفتاری از آنان سر بزند, به نام اسلام تمام می شود و پای مجموعه روحانیان و علما به میان می آید. از این روی می گفت:
(بین روحانی و غیر روحانی, فرق است. روحانی, به لباسی می ماند مانند برف سفید, ولی غیر روحانی, مثل لباسی است که از زغال سیاه است. این, هرچه کار بدی بکند و قدم کجی بردارد, به سیاهی آن ضرر نمی زند. اما جماعت روحانی, هر گرد و غباری که بیاید روی برف, برف را سیاه می کند, از بس که سفید است. یک خرده گرد بنشیند, معلوم می شود. آی فلانی غیبت کرد. می پیچد توی مردم… آن دیگری آدمکشی می کند, کسی نمی گوید, اصلاً و ابدا, روحانی باید این جور حرکت بکند و الاّ مردم می رمند…)22
بله, حاج شیخ ملا شدن را آسان می دانست و آدم شدن را مشکل.23 در واقع هم همین طور است. ممکن است کسی خیلی زود به درجه های بالای علمی برسد و در دانشهای گوناگون صاحب نظر بشود, اما در گام نخست آدم شدن درماند و راه به جایی نبرد.
حاج شیخ الگوی عملی طلاب
رفتار آقای حائری و سیره عملی وی, به گونه ای بود که طلاب با آیینه قرار دادن او, کژیها و رفتار ناشایست خود را اصلاح می کردند و هر زشتی و پلیدی را از صورت سیرت خود می زدودند. او, به عیادت بیماران می رفت. به طلاب بیمار سر می زد و نیازهای آنان را بَرمی آورد و در معالجه آنان تأکید می ورزید.
به طلاب عزیز از دست داده, خود, تسلیت می گفت.24
به حجره های طلاب سر می زد و از وضع و حال آنان پرس وجو می کرد.
بین خود و فرزندان, با دیگر طلاب در استفاده از بیت المال فرقی نمی گذارد.
محمدرضا طبسی, از شاگردان حاج شیخ درباره ویژگیهای اخلاقی وی می گوید:
(همت شیخنا و استاذنا الاعظم آقای حائری, تقویت اخلاق کریمه بود. او برای اهل علم, پدری مهربان بود. به راستی مرد با ورع و با تقوا بود.)25
آقا بزرگ تهرانی, از ویژگیهای اخلاقی حاج شیخ چنین گزارش می دهد:
(او با طلاب و علما, بسیار مهربان بود و آنان را از کوچک و بزرگ, مورد عنایت خود قرار می داد… به تنهایی از حجره های طلاب بازدید می کرد, تا از حال آنان و چگونگی درس و زندگی شان خبر بگیرد.)26
او با رفتار نیک و اسلامی خود الگوی طلاب و اهل علم شد و اخلاق زشت و رذیله را از ساحت سینه ها و حوزه های دینی زدود و بدین وسیله اخلاق اسلامی و سیره نبوی را در بین مردم رواج داد و عرصه را از اخلاق بسیار زشت جاهلی گرفت.
او معمار اخلاق بود. امام خمینی, زاویه ای از این معماری بزرگ را چنین می نمایاند:
(… در اراک بر سر جا در مجالس, گاه اختلاف می شد! و مرحوم حائری… برای از بین بردنِ این سنت سیئه… هر جا می دید در همان مکان می نشست و با این روش حسنه خود, این سنت سیئه را به هم زدند….
پیاده تا محل درس خود می رفتند و اگر در بین راه کسی به دنبال ایشان حرکت می کرد می ایستادند و در صورتی که خود سؤال و یا نیازی داشت آن را برطرف کرده و به راه خود ادامه می دادند…)27
الگوهای اخلاقی
افزون بر شیخ که رفتارش یادآور رفتار معصومان بود, علمای وارسته ای در حوزه بودند که هر یک رکنی از ارکان معنوی حوزه به شمار می آمدند و راهنما و مربی و آموزگار طلاب و هدایت گر آنان به سوی معنویت و کمالات اخلاقی بودند. این انسانهای والا, حاج شیخ در رسیدن به مقصود و پی ریزی حوزه ای معنوی و آراسته به سیره نبوی کمک شایان می کرد. حائری, به این مهم اهمیت می داد, قدر این نعمت بزرگ را می دانست و همیشه با رفتار خود, طلاب را متوجه والاییهای این مردان بزرگ می کرد و زبان به ستایش آنان می گشود و در مقابل, آنان نیز چنین بودند و با همه فضل و کمالی که داشتند, حاج شیخ را محور و مدار حرکت خود قرار دادند و شاگردان را به گردش بر گرد این محور فرا می خواندند. این صفا و برادری, به حوزه و حوزویان و اخلاق طلاب, اوج داد و آنان را از تباه شدن در زیر چرخهای دنیا, خور و خواب, زندگی حیوانی رهاند و به قله های کمال بالا برد.
آقا میرزا مهدی حکمی, شیخ ابوالقاسم کبیر قمی, میرزا محمد ارباب, هر یک الگوی طلاب بودند و مکتبهای انسان سازی داشتند و طلاب و اهل علم در مکتب آنان از هرگونه پلیدیها و زشتیهای اخلاقی پاک و به سیرتهای پاک آراسته می گردیدند.
امام خمینی از این الگوهای والا, که زندگی شان, سرتاسر, برای اهل علم درس بوده و درس آموز و سازنده, چنین یاد می کند:
(مرحوم آقا شیخ ابوالقاسم, من گمان ندارم, هیچ طلبه ای مثل او بود. زندگی اش یک زندگی ای بود که مثل سایر طلبه ها, اگر کم تر نبود, بهتر نبود.
مرحوم آقا میرزا محمد ارباب, که من رفتم, مکرر, منزل شان. یک منزلی داشت, دو سه تا اتاق داشت, خیلی ساده, بسیار ساده. مرحوم آقا شیخ مهدی همین طور. سایرین هم, همین طور….
آن وقت, وقتی انسان در آن محیط واقع می شد, که اینها را می دید, همین دیدن اینها برای انسان, یک درسی بود. وضع زندگی آنها برای انسان, یک وضعی بود, درس بود برای انسان, عبرت بود.)28
و هم ایشان در کتاب اربعین, که به سال 1358هـ.ق. نگاشته, در شرح حدیث تواضع, از سیره و رفتار فروتنانه استادان خود, از جمله حاج شیخ عبدالکریم یاد می کند:
(من خود, در علمای زمان خود, کسانی را دیدم که ریاست تامه یک مملکت, یک قطر شیعه را داشتند و سیره آنها, تالی تلوِ سیره رسول الله(ص) بود. جناب استاد معظم و فقیه مکرم, حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی, که 1340 تا 1355 ریاست تامه مرجعیت کامله قطر شیعه را داشت, همه دیدیم که چه سیره ای داشت: با نوکر و خادم خود همسفره و غذا هم بود. روی زمین می نشست. با اصاغر طلاب مزاحهای عجیب و غریب می نمود.
اخیراً که کسالت داشت, بعد از مغرب, بدون ردا, یک رشته مختصری دور سرش پیچیده بود و گیوه به پا کرده در کوچه قدم می زد و محبتش در قلب بیش تر می شد و به مقام او از این کارها لطمه وارد نمی آمد.)29
آموزش اخلاق
در آغاز هجرت حاج شیخ عبدالکریم, درس رسمی اخلاق در حوزه وجود نداشت و ایشان آموزش اخلاق را در برنامه های درسی حوزه گنجاند.
رساندن مفاهیم اخلاقی از سه راه انجام می شد:
1. استادان بزرگ, در گاهِ درس, نکته های اخلاقی لازم را می گفتند و روش حاج شیخ, فرق می کرد. وی, روش جذابی را در تعلیم مسائل اخلاقی و تربیت طلاب در پیش گرفته بود. دستور داده بود که یکی از شاگردان, شیخ ابراهیم صاحب الزمانی, هر روز, پیش از درس, کلماتی از نهج البلاغه, مولی امیرالمؤمنین بخواند. این روش بسیار اثرگذار بود و اندرزهای حضرت, آن هم با آن حالتی که حاج شیخ برنامه ریزی کرده بود به گوش طلاب برسد, سخت دگرگون می کرد و در قلبها شور می آفرید.
و گاه خودِ آقای حائری, به مناسبت در لابه لای درس, بسان دیگر بزرگان, اندرزهای لازم را می داد و به موعظه طلاب می پرداخت و به داشتن زندگی ساده, به دور از قید و بندها, سفارش می کرد:
(طلبه باید اعمی مذهب باشد [بی قید و ساده زیست] اگر می خواهد ملا بشود, باید تقییدات را ول کند. عالم طلبگی این طور نیست که از در و دیوار ملائمات پیدا شود و زندگی و امرار معاشش به خوبی اداره شود. یک وقت هم هست که زندگی سخت و تنگ می شود, باید بر سختیها مقاومت کند)30
و گاه از دوران طلبگی اش در سامرا خاطراتی را بیان می کرد, خاطرات تلخ و شیرین. از دوران سختی را که طلاب گذراندند و در برابر سختیها مقاومت ورزیدند و خداوند هم درهای دانش را به روی آنان گشود.
طلاب و فضلا را از گرایش به دنیا و مقام دوستی پرهیز می داد و اندرز می داد: بدون شایستگی مقام و جایگاهی را نگیرند, بگذارند شایستگان مقامها را در دست گیرند.
اگر دیدید یک فرد شایسته بر مقامی تکیه زده کمکش کنید و سنگ راه وی نشوید. از این گونه سخنان سازنده بسیار داشت. استادش, سید محمد فشارکی را نمونه می آورد و از رفتار نیک او سخن می گفت:
(مرحوم استاد آقا سید محمد فشارکی اصفهانی, که مقام علمیت و استادی اش, پس از مرحوم آیت الله مجدد بزرگ شیرازی, بر همه محرز و از همه اعلم و افقه و اتقی بود, از فتوا دادن, خودداری کرد.)31
شاگردان را هدایت می کرد که میرزا محمدتقی شیرازی را الگوی خود قرار دهند, در صبر و حوصله, فرو خوردنِ خشم, چیرگی بر نفس, انجام کارهای شخصی:
(آن مجتهد بزرگ, همه کارهای شخصی اش را خود انجام می داد و به اهل منزل فرمان نمی داد. صبور و پر حوصله بود و بی جهت خشمگین نمی شد و بر نفس خود چیره بود.)32
2. در مجلسها و جلسه های خصوصی و محدود, در جمع شاگردان برجسته و شاخص, به گونه ای اثرگذار نکته های اخلاقی را یادآور می شد. سخنان ایشان در جمعهای کوچک بسیار مفید و سازنده بود و بسیار درس آموز.
علامه سید حسن امین, به نقل از سید حسن فرید گلپایگانی و وی از استادش حاج شیخ, واقعه ای در برخورد با یکی از علما نقل می کند که بسیار عبرت آموز است:
(در حجره یکی از مدارس عتبات عالیات, در خدمتِ میرزای کوچک… نشسته بودم. مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری شهید هم, با چند تن دیگر افتخار حضور داشتند. ناگاه مردی ژولیده از راه رسید که به جای عمامه, دستمال سفیدی بر سر پیچیده بود…
میرزا از جای جَست و به تازه وارد, آن چنانی احترام گذاشت و تواضع کرد.
تازه وارد از من مسأله پرسید, من از فرط سادگی سؤال, جوابی ندادم و اعتنایی نکردم. زیرا با خود گمان می کردم که این شخص, فال گیر و کف بین است و حالا می خواهد با این پرسش علمیت مرا هم آزمایش کند.
نگاهی به او کردم, نگه کردن عاقل اندر سفیه و لب فرو بستم. اما میرزا به خشم در من نگریست و خود, بلافاصله در پاسخ پرسش آن مرد عجیب و غریب, فرمود: علما چنین می گویند. آن گاه آن فرد ناشناخته, دوباره متوجه من شد و خطاب به من گفت:
(بیرق تشیع را در قم بر دوش حاج شیخ عبدالکریم یزدی نامی می گذارند, نکند تو باشی)
اهل مجلس, همه, به گونه ابهام آمیز, در من نگریستند.
آن زمان آن مرد ژولیده از جای برخاست و عازم رفتن شد.
میرزا, متواضعانه کفشهای آن مرد را جفت کرد. او را به تمام و کمال بدرقه فرمود, برگشت.
آن گاه با من بسیار تغیّر کرد و از سوء ادب من بسیار آشفته شده بود.
من پرسیدم: مگر ایشان که بودند.
میرزا فرمودند: آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی.)33
3. رواج دادن درسهای رسمی اخلاق: حاج شیخ عبدالکریم, افزون بر اندرزها و پندهایی که گه گاه به طلاب و فضلای درس خود می داد و یا در جمعهای خصوصی نکته های اخلاقی را یادآور می شد و یا به حجره های طلاب سر می زد و روی مسائل معنوی و اخلاقی که رعایت آنها لازم بود, تأکید می ورزید, با تلاش و پی گیری, از استادان و معلمان اخلاق دعوت می کرد که برای طلاب درس اخلاق بگذارند. این افزون بر درسهای تخصصی عرفان بود که شاگردان مخصوص به خود را داشت.
در این دوره, به دستور مؤسس حوزه, تدریس رسمی در بین اخلاق عمومی و آشنا کردن طلاب با مفاهیم اخلاقی و ارزشی, شیوه تهذیب نفس, آداب معاشرت با مردم و… در دستور کار استادان و معلمان اخلاق قرار گرفت.
از جمله کسانی که به سفارش حاج شیخ, برای طلاب و فضلای حوزه درس اخلاق گذاشت و به تربیت طلاب همت گمارد, میرزا جواد ملکی تبریزی بود. پس از رحلت آقای ملکی, به سال 1343هـ.ق امام خمینی این کرسی مهم را عهده دار شد و به تربیت طلاب پرداخت و حرکتی ژرف و معنوی آفرید.
(امام, عصرهای پنج شنبه در مدرسه فیضیه, درس اخلاق می گفتند و به احترام حاج شیخ روی منبر نمی نشستند. حتی بازاریان هم در درس اخلاق ایشان, شرکت می کردند.)34
یا در گزارش دیگر آمده است:
(مرحوم حاج میرزا جواد ملکی, بحث خصوصی داشت که امام, جزو شرکت کنندگان در آن بحث بودند. در این درس, حدود ده ـ دوازده نفر, شرکت می کردند و عصر جمعه ها هم به مدرسه می آمدند و درس اخلاق می گفتند و بعضی از بازاریها هم شرکت می کردند. حضرت امام(ره) بعد از رحلت مرحوم ملکی, این درس اخلاقِ عصر روزهای جمعه را به ترتیب شرح منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری, برای جمعی از اهل علم و جمعی از مقدسین بازار ادامه دادند.
این درس در مَدرَسِ مدرسه فیضیه بود; اما عمّال رضاخان ملعونِ خبیث, از این درس جلوگیری کردند, لذا این درس به مدرسه مرحوم حاج ملا صادق منتقل شد.)35
امام, در درس اخلاق خود, از مفاسد اجتماعی و بی عدالتیها هم سخن می گفت و از حکومت رضاخان, به خاطر رواج دادن فساد انتقاد می کرد.
از آقای شیخ محمدتقی بافقی, به بزرگی یاد می کرد و حرکت غیرت مندانه او را علیه رضاخان می ستود و از طلاب می خواست به دیدار این مرد بزرگ و شجاع بروند.
(امام خمینی در درس اخلاق خود, که در مدرسه فیضیه افاده می کرد, می فرمود: هرکس بخواهد در این عصر, مؤمنی را زیارت و دیدار کند, که شیاطین تسلیم او و به دست او ایمان می آورند, مسافرتی به ری نموده و بعد از زیارت حضرت عبدالعظیم, آقای بافقی را زیارت کند.
و گاهی این شعر معروف را می خواند:
چه خوش بود که برآید به یک کرشمه دو کار
زیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار.)36
4. دعوت از منبریها و واعظان بزرگ: بی گمان واعظان و منبریها, از اثرگذاران در اخلاق و گسترش ارزشهای اخلاقی اند. رشد فرهنگ و اخلاق و آداب اسلامی و معاشرتهای صحیح و برابر معیار, در هر جامعه و شهری از جامعه ها و شهرهای اسلامی, بویژه شیعی, بستگی تام و تمام به واعظان و منبریهای عالم و پارسا دارد. ایران اسلامی از آن جهت, تاکنون از بسیاری از گزندها در امان بوده و مسائل اخلاقی در آن از جایگاه والا و برتری برخوردار است, که عرصه در دست واعظان پارساست و در جامعه ایران, نقش کلیدی دارند.
آقای حائری, چون این نقش را به خوبی می دانست و از اثرگذاری اهل منبر به درستی آگاه بود, از منبریهای پارسا دعوت کرد که برای طلاب حوزه علمیه قم و مردم, منبر بروند.
از جمله این واعظان پارسا و اهل دل و اثرگذار در نفسهای آماده, میرزا علی آقای شیرازی بود که به دعوت حاج شیخ به قم می آمد و بر لوح دل اهل علم بذر معرفت می افشاند.
سخنان وی بر دلها می نشست. هرکس پای وعظ او می نشست, دگرگون می شد و ارزشهای اخلاقی در جانش, ریشه می دوانید.
او بر آیات قرآن و نهج البلاغه, چیرگی شگرفی داشت. نهج البلاغه مونسش بود, با آن زندگی می کرد, نفس می کشید.
شهید مطهری, درباره درس نهج البلاغه میرزا علی آقای شیرازی که بسیار شگفت انگیز بوده, چنین می گوید:
(غالباً جریان کلمات نهج البلاغه بر زبان اش, با جریان سرشک از چشمانش بر محاسن سپیدش همراه بود. برای ما درگیری او با نهج البلاغه, که از ما و هرچه در اطراف اش بود می برید و غافل می شد, منظره ای تماشایی و لذت بخش و آموزنده بود. سخن دل را از صاحبدلی شنیدن, تأثیر و جاذبه و کشش دیگری دارد. او نمونه عینی از سلف صالح بود.)37
آقای سید اسماعیل هاشمی, از علمای اصفهان, که از شاگردان حاج شیخ عبدالکریم بوده, و در دوران زعامت حاج شیخ بر حوزه علمیه قم, در قم به سر می برده و از محضر علمای فقه و اصول و اخلاق بهره می برده, از توجه آقای حائری به اخلاق طلاب و منبرهای اخلاقی میرزا علی آقای شیرازی, چنین یاد می کند:
(آیت الله حائری, با این که مجسمه اخلاق بود و این خود برای طلاب آموزندگی داشت, در عین حال, نسبت به اخلاق اهل علم اهمیت می داد. به یاد دارم: یک وقتی از مرحوم حجةالاسلام حاج میرزا علی اصفهانی, که از وعاظ معروف و اهل موعظه و اندرز بود, دعوت کرده بود, یک دهه برای طلاب درس اخلاق بگوید و آنان را موعظه کند. این جلسه, مخصوص طلاب بود و بر دَرِ مدرسه افرادی را گمارده بودند که از ورودِ غیر اهل علم جلوگیری کنند.
این آقا, تمام این ده روز را درباره اخلاق اهل علم صحبت می کرد.)38
از دیگر واعظان و منبریهای پارسا که سخت اندرزهای او اثرگذار بود و برای طلاب منبر می رفت, حاج سید حسین فاطمی, شاگرد میرزا جواد ملکی بود. او افزون بر منبرهای اخلاقی, اثری درباره مکارم اخلاق, به نام جامع الدرر, با نثری ساده و روان و آکنده از آیات, روایات و شواهد و نمونه های تاریخی نگاشته است.
وی شبهای جمعه برای طلاب منبر می رفت و در منبر, کتاب منیةالمرید شهید ثانی را می خواند.39
حاج شیخ عبدالکریم, از این برنامه ها و همت گماردن روی برپایی درسهای اخلاقی و منبرهای بیدارکننده و هشداردهنده و پر از اندرز و نصیحت, آن هم با بیان انسانهای اهل معنی و اهل درد, هدفهایی را دنبال می کرد. که بر اهل تحقیق و پژوهش است که آن هدفها را امروز برای نسل نوخاسته بنمایانند.
در دوران زعامت حائری بر حوزه علمیه,رضاخان, اجراکننده سیاستهای دین زدایانه انگلستان, کمر بر هدم دین و حوزه های دینی بسته بود و در این برنامه و پیاده کردن این سیاست, هیچ بازدارنده ای را برنمی تابید و هر جریان و هرکس در برابر این سیاستهای ویران گر و استعماری می ایستاد, قلع و قمع می شد.
فشارها بر طلاب, اهل علم و حوزه های دینی, بسیار شدید بود, کسی را یارای آن نبود که به آسانی رسالتهای دینی خود را دنبال کند و با مردم در تماس باشد و جایگاه خود را به درستی بیابد و از همه چیز, حتی زندگی معمولی محروم بود و از آن طرف, به فضلا و طلاب از طرف دستگاه باغ سبز نشان داده می شد و استخدام طلاب و فضلا, به سرعت انجام می گرفت. حکومت به گروه تحصیل کرده حوزوی به دو علت رو کرده بود
الف. به علت نداشتن نیروی فاضل و باسواد برای سر و سامان دادن به کارها و اداره دستگاه قضایی, اداره ثبت و….
ب. برای از هم فرو پاشاندن حوزه و خالی کردن آن از نیروهای کارامد و جذب آنان به کارهای دولتی و قرار دادن نیروهایی که در آینده می توانستند در نشریه دین نقش آفرین باشند و در برابر حکومت استبداد بایستند, در صف ایادی و کارگزاران حکومت.
حاج شیخ وقتی چنین دید و این خطر بزرگ را در بیخ گوشِ حوزه احساس کرد, از واعظان و منبریها خواست که طلاب را به استقامت در برابر فشارها و دوری از دنیا و شتاب برای فراگیری دانشهای دین, فراخوانند.
آقای واعظ زاده در این باره می نویسد:
(پدر من که واعظ سالخورده سرشناس بود, نقل می کرد, در همان سالها, گذارم به قم افتاد, مرحوم حائری, که با من سابقه لطف و محبت قدیمی داشت, ازآن وضع, که طلاب گروه گروه حوزه و لباس روحانیت را رها می کردند و راهی ادارات می شدند, بسیار اندوهناک بود و به من فرمود: برو به منبَر و طلاب را موعظه و نصیحت کن و آنان را به پایداری و بردباری ترغیب کن و به ادامه تحصیل علوم اسلامی, تشویق بفرما.)40
5. نظارت ویژه: حائری, افزون بر آن چه برشمردیم, به گونه ویژه, با به کار گماردن انسانهای مورد وثوق, رفتار طلاب را زیر نظر می گرفت, اگر رفتار ناهنجار و به دور از شأن طلبگی از کسی می دید, یا خطایی که با رسالت حوزوی یک طلبه در ناسازگاری بود, خیلی زود دست به کار می شد و شهریه او را قطع می کرد و عذرش را می خواست.
(به محض این که سوء اخلاقی از یکی دیده می شد, شهریه او را قطع می کرد, و می فرمود: به درد من نمی خورد و مایل نیستم در حوزه باشد ولو خوب هم تحصیل نماید و عمده غرض ایشان این بود که باید عملاً آقایان طلاب, به نحوی سلوک و رفتار نمایند که محبوبیت پیدا شود بین آنها و مردم. عوام رغبت به دین و دیانت پیدا کنند و تنقید از روحانیت ننمایند.)41
6. فضاسازی معنوی: آقای حائری, به کمک معلمان اخلاق, به تلاش همه جانبه و همه سویه دست زد که حوزه از حالت خشک علمی, که بسیار شکننده بود و در هنگام حساس خطرآفرین و بن بست ساز, به در آورد و فضای معنوی پدید آورد که طالب علمان در آن فضا, به حالتهای معنوی ویژه دست یابند و به تهجد بپردازند, نماز شب بگذارند, روزه های مستحبی بگیرند و با این حالت هم از زرق و برق دنیا کم کم فاصله می گیرند و بی علاقه به دنیا می شوند و هم علاقه مندانه, در پی کسب دانش می روند.
حاج شیخ می دید هر چه طالب علمان, به سوی معنویت به پیش می روند, کارامدتر می شوند و به درس و بحث, جدّی تر روی می آورند و در گاه های حساس و لغزنده, از صراط نمی لغزند و به دین و آیین پشت نمی کنند.
گزارشهایی که از آن دوره در دست ماست, تهجد و شب زنده داری طلاب و فضلای آن دوره را به خوبی می نمایاند.42 و این حرکت بزرگ شیخ و علمای بزرگ آن دوره, حوزه را از گزندهای در امان داشت و نگذاشت حوزه بلغزد و طلاب در باتلاقهای حکومت رضاخان, گرفتار آیند.
از جمله, از حالتهای معنوی آقا سید محمود طالقانی, مفسر بزرگ قرآن و پیشاهنگ در مبارزات و حرکتهای بزرگ علیه ستم و حکومت استعماری پهلوی و صهیونیزم بین المللی, گزارشی در دست است که بیان گر ژرفای حرکت و تلاشِ حاج شیخ در فضاسازی معنوی در حوزه است:
سید محمدتقی طالقانی, از ویژگی معنوی, تهجد و تلاش و تکاپوی وی در فراگیری دانشهای دینی, چنین گزارش می دهد:
(بیش تر درس او نزد آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری بود. در این مدت آقا سید محمود, همه اش در حال مطالعه و غرق در درس بود. گاه, نیمه های شب از خواب بیدار می شدم و می دیدم که ایشان, یا مشغول مطالعه, یا در حال نماز خواندن است. بعضی اوقات که متوجه بیداری من می شد, می گفت: سید محمدتقی بیداری؟
می گفتم: بله.
می گفت: الآن موقع خوبی است برای مطالعه. اگر می خواهی بلند شو, وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان, خوابت بپره, بعد مطالعه کن.
می گفتم: الآن بلند می شوم.)43
این حالتها, موجب صفا و همدلی بین طلاب می شد و آنان احترام آمیز با هم رفتار می کردند و یار و غمخوار هم بودند. حوزه علمیه قم, با این صفا و معنویت و انسانهای والا و فضای معنوی که پدید آمده بود, گلستانی بود در دلِ آتشی که نمرودیان در ایران آفریده بودند.
آقای محمدرضا طبسی, از فضلای آن دوره, از صفا و دوستی که بین طلاب با ایمان و برخوردار از اخلاق اسلامی حاکم بوده, چنین یاد می کند:
(زمانی که از قم مشغول تحصیل بودم, هفت نفر در یک حجره ساکن بودیم که این خود, در نظر بدوی, مشکل بزرگی است… اما هیچ مشکلی نداشتیم و در کمال صفا و صمیمیت هر یک, مشغول خود بودیم و به درس و بحث مان می پرداختیم.
و در مخارج روزانه هم این گونه بود که هر هفت نفر شهریه خود را در اول ماه درون کیسه ای می ریختیم و در طول ماه, هرکس به مقداری که احتیاج داشت, از آن برمی داشت.)44
روشن است, طلابی که از این فضای معنوی, دوستی, برادری, در حقیقت بهشت جان پرور, به این سوی و آن سوی کشور رخت می کشیدند و در هر جا برای رساندن پیام دین خدا و هدایت گری و زدودن شبهه ها, مبارزه با بدعتها, رفع نابسامانیها و ناهنجاریهای اجتماعی, جلوگیری از آسیبهای اجتماعی, گستراندن فرهنگ و آداب اسلامی, رحل اقامت می افکندند, عطر اخلاق ناب اسلامی و معنویت حوزه بنیان گذارده شده به دست حائری را می پراکندند و مردم را علاقه مند به این کانونِ پرشور و گرماآفرین می کردند.
شهید بهشتی, کارکرد و رفتار نیک و ترازمند و اخلاق ناب و دگرگون آفرین یکی از شاگردان و تربیت شدگان مکتب حاج شیخ عبدالکریم حائری, شیخ ابراهیم ریاضی را, چنین بیان می کند:
(آن وقتها که ما طلبه جوانی بودیم, پرسیدم: وضع ایشان [شیخ ابراهیم ریاضی] در میان مردم چطور است؟
گفتند: مردم ایشان را از صمیم قلب دوست دارند.
چطور؟
چون ایشان, هم امام جماعت و هم مدرس است و هم واعظ است و هم خادم. به مردم خدمت می کند.
بعد گفتند:
گاهی بعد از نیمه شب, درِ خانه ایشان را می زنند و می گویند: ریش سفیدهای فامیل نتوانسته اند دعوای خانگی را حلّ کنند و ناچار به شما زحمت داده ایم, لطفاً بیایید ما را اصلاح دهید.)45
حاج شیخ وقتی این گونه خبرها از شهرهای گوناگون می شنید و از نقش روحانیان اعزامی در شهرها و در بین مردم آگاه می شد و عطر دلاویز اخلاق ناب آنان به مشامها می رسید, از گلستانی که ساخته, پرداخته و آراسته بود, به وجد می آمد, آینده را روشن می دید و امیدوارانه به کار می پرداخت و آراستن گلهای گلشن و زدودن علف هرزها و خارها و آفتها.
آن باغبان چیره دست, محصول کار خود را می دید, از این روی بر تلاش خود می افزود. او می دید هر کسی که در مکتب تربیتی که او بنیان گذارده, به درستی تربیت شده و دانش دین آموخته و در تهذیب نفس پیش رفته, از هر آفتی به دور است و هیچ پلیدی ساحَتِ شخصیت او را نمی آلاید و مستقیم بر صراط حق می پوید, بدون اندک کژروی به چپ و راست, به سمت این و آن, میل به سفرهای آلوده و لقمه های شبهه ناک, با هر سختی می سازد; اما از افراشتن رایت حق, آنی غفلت نمی ورزد.
پی نوشتها:
1. شرح احوال حضرت آیت الله اراکی, رضا استادی/148, مؤسسه فرهنگ و ارشاد اسلامی اراک.
2. آیینه داران حقیقت, مصاحبه های مجله حوزه با عالمان و دانشوران حوزوی, ج1/27, بوستان کتاب, قم.
3. نقباء البشر, آقا بزرگ تهرانی, ج3/1164; کیهان فرهنگی شماره 2/15, سال 1366, مصاحبه با استاد عبدالحسین حائری.
4. آثار الحجة, شیخ محمد رازی, ج1/16.
5. گنجینه آثار قم, عباس فیض, ج1/332, چاپ مهر استوار, قم.
6. معارف الرجال, شیخ محمد حرزالدین, ج2/138, انتشاراتِ کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.
7. مجله حوزه, شماره 51 ـ52/ 28ـ30, مصاحبه با سید رضی شیرازی.
8. هفتاد سال خاطره از آیت الله بُدلا/80, مرکز اسناد انقلاب اسلامی; یادنامه سید روح الله خاتمی/ 447, مقاله ابوالفضل شکوری.
9. بررسی عملکرد سیاسی آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری, فرزانه نیکوپرش/59, امیرکبیر.
10. همان/95.
11. صحیفه نور, مجموعه رهنمودهای امام خمینی, ج13/151.
12. روزنامه جمهوری اسلامی 18/3/83; کیهان فرهنگی شماره4ـ 5, مصاحبه با آیت الله مدنی کاشانی.
13. امام و روحانیت/173, دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
آقای خاتم یزدی می گوید:
(مرحوم امام نیز در یکی بودن راهش با مرحوم شیخ عبدالکریم حائری فرموده بود که: طریقه ما همان طریقه شیخ است. منتهی شیوه برخورد ما با ایشان, به جهت تغییر در اوضاع و احوال زمانه, مقداری متفاوت است.)
خاطرات آیت الله خاتم یزدی/165 مرکز اسناد.
14. شرح احوال حضرت آیت الله اراکی, رضا استادی/556.
15. نقباء البشر, ج3/1159.
16. الکلام یجر الکلام, ج1/107.
17. مجله حوزه, شماره51/113; بغیة الراغبین, فی سلسلة آل شرف الدین, سید عبدالحسین شرف الدین, جزء2/245, الدار الاسلامیه.
18. روزنامه رسالت, 8/5/83, صفحه12.
19. آینه دانشوران, 49.
20. مجله حوزه, شماره62/39, مصاحبه با آیت الله عبدالحسین غروی.
21. شرح احوال آیت الله اراکی/337.
22. مجله حوزه, شماره12/47, مصاحبه با آیت الله اراکی.
23. صحیفه نور, ج12/242, سازمان مدارک انقلاب اسلامی.
24. سیمای فرزانگان, رضا مختاری/306, دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
25. مجله حوزه, شماره34/62.
26. نقباء البشر, ج3/1164.
27. نامداران راحل, زندگی نامه چهل تن از مشاهیر شیعه, کریم جوانشیر/164ـ 165, نشر سالار, تبریز.
28. صحیفه نور, ج19/157.
29. شرح چهل حدیث, امام خمینی/97, مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام.
30. مجله حوزه, شماره12/38.
31. همان, شماره9/66, مصاحبه با آیت الله ستوده.
32. آثار الحجة, محمد شریف رازی, ج2/174; شرح احوال آیت الله اراکی/523.
33. کیهان اندیشه, شماره 65/176.
34. مجله حوزه, شماره62/44.
35. همان, شماره32/51.
36. مجله آینه پژوهش, شماره58/9, به نقل از التقوی و ما ادریک ما التقوی, شریف رازی.
37. سیری در نهج البلاغه, شهید مطهری/11.
38. مجله حوزه, شماره58/55.
39. ستارگان حرم, ج4/254.
40. یادنامه شهید مطهری, ج1/322.
41. درد بی درمان, ج2/19.
42. آیینه داران حقیقت, ج1/141.
43. طالقانی و تاریخ, بهرام افراسیابی, سعید دهقان/28, نیلوفر, تهران.
44. مجله حوزه, شماره34/60.
45. او به تنهایی یک امت بود, سخنرانیهای شهید بهشتی/300, واحد فرهنگی بنیاد شهید, تیرماه 61.
سایت حوزه
نظرات