در حاشیهی سالروز قیام سی تیر
جریان تاریخنگاری لیبرال ـ فراماسونری معاصر در بررسی فرازهای وقایع و رویدادهای دو قرن اخیر کشور ما مبنا را بر تحریف حقایق و به ویژه پنهان کردن نقش روحانیت متعهد شیعه در امر هدایت و پیشبرد روندهای مبارزاتی قرار داده است. جریان تاریخنگاری سابقالذکر فیالمثل در بررسی حوادث زمینهساز نهضت عدالتخانه و مشروطه به کمرنگ کردن جنبش تنباکو و مبارزه با کمپانی رژی تحت رهبری یک مرجع تقلید میپردازد.
در بررسیهای مربوط به تاریخ دوران پهلوی نیز، مورخان فراماسونر عناد خاصی در کم رنگ کردن نقش و حضور روحانیت شیعه در وقایع مبارزاتیای نظیر جنبش ملی کردن صنعت نفت دارند. در واقع تلاش طیف مورخان فراماسونر همسو با رژیم پهلوی نظیر «فریدون آدمیت» و طیف کثیر مورخان لیبرال ناسیونالیست پیرو مصدق به طور مشترک بر این است که نقش نیروهای مذهبی و به ویژه روحانیت شیعه و شخص آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام را در امر مبارزه برای ملی کردن صنعت نفت، کم رنگ جلوه دهند و بدین سان مخاطبان و به ویژه جوانان را از دریافت نقش مبارزات روحانیت شیعه در رویدادهای استقلالطلبانه و آزادیخواهانه و ضداستعماری کشور غافل سازند. به عنوان مثال این گونه مورخان در تاریخنگاریهای خود کمتر اشارهای به نقش فعالیتهای فدائیان اسلام در اعدام انقلابی «هژیر» و «رزمآرا» در سالهای 1328 و 1329 و تأثیر این دو واقعه در عقبنشینی شاه و دربار و ورود نمایندگان ملیگرا به مجلس شانزدهم و به نخستوزیری رسیدن مصدق نمیکنند.
حادثهی حماسی و بزرگ قیام مردمی در سی تیر سال 1331 نیز از جمله رویدادهایی است که از همان منظری که اشاره کردیم مورد تحریف و غفلت مورخان لیبرال ـ ناسیونالیست قرار گرفته است:
پس از برگزاری انتخابات مجلس هفدهم و پایان دورهی شانزدهم مجلس شورای ملی و تشکیل مجلس جدید، مصدق مطابق سنن پارلمانی استعفا کرد و سپس بدون هیچ مخالفتی از مجلس شورا و مجلس سنا رأی اعتماد گرفت. روز 25 تیر 1331 مصدق برای بحث دربارهی ترکیب هیأت جدید دولت به دربار رفت. مطابق قانون اساسی مشروطه، وزیر دفاع میبایست توسط نخستوزیر تعیین گردد، اما تا آن روز روال به این شکل بود که شاه چنین اجازهای را به نخستوزیر نمیداد.
مصدق، آن روز در دیدار با شاه درخواست خود را مطرح کرد و شاه نیز با خشونت به آن پاسخ منفی داد. مصدق نیز استعفای خود را به شاه داد و به احمدآباد رفت.
دوستان مصدق و وزرا و نمایندگان مجلس هیچ یک از این موضوع اطلاعی نداشتند، تا این که شاه، احمد قوام را به عنوان نخستوزیر مطرح نمود. احمد قوام از سیاستمداران و منورالفکران کهنهکار و باسابقهی وابسته به سیاست انگلیس بود و شاه با آوردن او در واقع قصد مهار جنبش ملی کردن نفت را داشت. قوام پس از دریافت حکم نخستوزیری و رأی اعتماد مجلس (در شرایطی که طرفداران مصدق جلسهی مجلس را ترک کرده بودند) اعلامیهی شداد و غلاظی را از رادیو علیه مردم قرائت کرد و اعلام داشت که: «کشتیبان را سیاستی دگر آمده است».
قوام آشکارا مردم را به دستگیری و زندان و اعدام تهدید کرد و از سرکوب مخالفان سخن گفت. او در اطلاعیهی خود گفت: «وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانهی من اخلال نمایند… حتی ممکن است تا جایی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده و روزی صدها تبهکار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بیشفقت قانون، قرین سیهروزی سازم».
در چنین شرایطی مصدق بدون ذرهای مقاومت به احمدآباد رفته و انزوا گزیده بود. در این شرایط بود که آیتالله کاشانی به منظور نجات جنبش مردمی یک تنه به میدان آمد و به مقابله با شاه و قوام پرداخت. آیتالله کاشانی بلافاصله به صدور اعلامیهای تند و انقلابی علیه قوام پرداخت و از استقلال مردم ایران و حقانیت جنبش ملی کردن نفت دفاع کرد.
شاه و قوام از سخنان کاشانی به هراس افتادند و روش تهدید آیتالله کاشانی را در پیش گرفتند. روز 28 تیر، «حسین علاء» از طرف دربار به خانهی کاشانی رفت و به تهدید او مبنی بر دستگیریش پرداخت.
کاشانی در پاسخ به علاء میگوید: «شما و اربابان شما بارها مرا زندانی و تبعید کردهاید. پس شما نمیتوانید مرا بترسانید. بروید به اعلیحضرت بگویید که اگر بیدرنگ دکتر مصدق به سرکار برنگردد، شخصاً به خیابان خواهم رفت و مبارزهی مردم را متوجهی دربار خواهم کرد».
حسین علاء ناامیدانه بازمیگردد. این بار، شاه و دربار طریق تطمیع کاشانی را در پیش میگیرند و بدین منظور «حسن ارسنجانی» را نزد کاشانی میفرستند. ارسنجانی به کاشانی قول میدهد که اگر دست از مبارزه بردارد، انتخاب شش وزیر از وزرای کابینه را بر عهدهی او خواهد نهاد. آیتالله کاشانی با لحن تندی پاسخ میدهد: «شما شرم نمیکنید؟ شما میخواهید به من حقالسکوت بدهید! بروید و به شاه بگویید که اگر دکتر مصدق تا فردا بازنگردد، آنگاه من پیشاپیش مردم قیام خواهم کرد.
کاشانی در پاسخ به یک خبرنگار خارجی، قوام را خیانتکار به ملت نامیده و ریختن خون او را تکلیف شرعی هر مسلمان اعلام میکند. پس از این مردم، به تأسی از آیتالله کاشانی دست به اعتصاب میزنند و آیتالله کاشانی خبرنگاران داخلی و خارجی را در منزل خود جمع کرده و اعلام مینماید: «به خدا سوگند یاد میکنم اگر قوام نرود، اعلام جهاد خواهم کرد و خود نیز کفن میپوشم و مردم را همراهی میکنم». از پی این ماجراها مصدق نیز از احمدآباد برمیگردد و با کاشانی تلفنی گفتوگو میکند. دولت قوام روز 30 تیر را حکومت نظامی اعلام میکند. اما مردم شجاعانه و در حمایت از آیتالله کاشانی به خیابانها میریزند. واحدهای نظامی با مردم درگیر میشوند. ارتش دست به تیراندازی علیه مردم میزند و جمعی کشته میشوند.
آیتالله کاشانی پس از شهادت سه جوان، از قوای ارتش میخواهد که اسلحهی خود را به زمین نهاده و به مردم ملحق شوند. عدهای از نظامیان به مردم میپیوندند و عدهای دیگر میگریزند و بقیه واحدها نیز عقبنشینی میکنند.
شاه از عقبنشینی نیروهای مسلح به وحشت میافتد و در ساعت 4 بعدازظهر از قوام میخواهد که استعفا دهد. بدینسان مصدق به لطف اراده و رهبری کاشانی و مقاومت مردم به نخستوزیری برمیگردد. اما رفتار بعدی مصدق با نیروهای مذهبی و شخص آیتالله کاشانی برخلاف اصول همکاری و قدرشناسی نسبت به فداکاریهای آیتالله کاشانی بود. مصدق که در سی تیر قدرت و نفوذ کلام کاشانی و نیروهای مذهبی را دید به جای نزدیکی بیشتر به آنها، به دلیل جوهر سکولاریستی آراء و شخصیتش، هر چه بیشتر از آنها دور گردیده و دل به حمایت آمریکاییها و تاکتیک جدید حزب توده بست. مصدق که سکولاریستی تمامعیار بود از آن پس کوشید تا نقش نیروهای مذهبی و روحانیت در مبارزه را کمرنگ سازد. جبههی ملی مصدق به همراه حزب توده و دربار به حملات شدید تبلیغاتی علیه نیروهای مذهبی و شخص آیتالله کاشانی پرداختند و بدینسان صفوف مبارزه را دچار شکاف ساختند.
مدت کوتاهی پس از قیام مردمی سیتیر مصدق از مجلس اختیارات غیرقانونی استبدادی درخواست و آن را به دست آورد و به توصیههای کاشانی و افراد صادق برای مجازات عاملان کشتار سی تیر و دور کردن نظامیان طرفدار دربار شهربانی و فرمانداری نظامی توجهی ننمود و نهایتاً با دست خود و در پی سلسلهای از اشتباهات عجیب و مشکوک، زمینههای سقوط خود در کودتای 28 مرداد را فراهم ساخت.
نکته : تاریخ معاصر ایران محمد مصدق قوام السلطنه حسین علاء آیت الله کاشانی قیام سی تیر
سایت باشگاه اندیشه
نظرات