راهبرد تأسیس دولت صهیونی در فلسطین


1962 بازدید
اسرائیل

 راهبرد تأسیس دولت صهیونی در فلسطین

خاستگاه فکری و تئوریک صهیونیسم بر اساس آنچه تئوریسین‌ها و نظریه‌پردازان صهیونی (یهودی و غیریهودی) و به خصوص رهبران و اندیشه‌مندان صهیونی در گذشته و اکنون تصریح کرده‌اند، متون و منابع کهن یهودی، اسطوره‌های مذکور در کتاب‌های دینی یهود، به ویژه تورات و تلمود است.

البته نظریه‌پردازان و رهبران صهیونی، هر یک مطابق برداشت‌ها و اغراض سیاسی و فکری خود در این باره اظهارنظر کرده‌اند. فصل مشترک همه این دیدگاه‌ها، نظریه ضرورت اسکان و استقرار یهودی‌ها در سرزمینی مشخص و برپایی دولت یهودی در آن سرزمین است که عمدتاً از آن به عنوان «سرزمین موعود قوم یهود» یاد کرده‌اند. این سرزمین موعود، همانا سرزمین فلسطین است. این فرضیة صهیونی – یهودی در ادوار مختلف تاریخی همواره از سوی برخی رهبران و مقامات بلندپایه و برجستة یهودی با ابعاد و اشکال مختلف طرح و تکرار شده است. ‌اما طرح برپایی دولت یهودی در فلسطین و بازخوانی و تکرار و تبلیغ آن در شرایطی اتفاق افتاد که جهان غرب دستخوش تحولات فکری، فرهنگی و سیاسی نوینی در قالب جنبش اصلاحات دینی  شده بود.

در منابع یهودی از جنبش اصلاحات مذهبی قرن شانزدهم اروپا با عنوان «نسیم آزادی»، که موجب «شکاف در جهان مسیحیت» گردید، یاد شده و حرکت «مارتین لوتر» در سال 1517م، یک «انقلاب مذهبی» نامیده شده است:  که منجر به پیدایش مذهب جدیدی در مسیحیت به نام «پروتستان» شد.

منابع یهودی درباره تأثیر متون عهد عتیق بر افکار و عقاید پروتستانها و شخص لوتر تصریح می‌کنند که «رهبران پروتستانها برای تصحیح غلط‌های بسیاری که در ترجمة رسمی کتاب مقدس توسط زعمای کلیسای کاتولیک پدیدار گشته بود، از ترجمه‌های عبری آن استفاده می‌کردند. جان رویخلین یکی از دانشمندان بزرگ مسیحی که به زبان عبری آشنا بود، از تعلیمات استادان یهودی خود و از تفسیر راشی استفاده کرد و متن صحیح و ترجمه حقیقی کتاب مقدس را به قلم آورد. این مطالعات اساسی معلومات لوتر را درباره کتاب مقدس تشکیل می‌داد و با همین سلاح بود که او به کلیسای کاتولیک حمله کرد.»

منابع یهود درباره علایق و گرایش‌های یهودی لوتر گفته‌اند: «لوتر جنبش تازة خود را با افکار آزادیخواهانه شروع کرد. یهودیان امیدوار بودند که این نهضت تجددخواهی موجب رهایی ایشان [...] خواهد شد. لوتر شدیداً به کلیسا حمله کرد و پاپ و اسقف‌ها را مردمانی دیوانه خواند. وی آنها را متهم کرد که با «یهودیان رفتاری داشته‌اند که مناسب حال سگهاست و نه انسانها.» او گفت: «اگر من یهودی بودم و مشاهده می‌کردم که چنان ابلهانی رهبر مسیحیان می‌باشند، حاضر بودم به خوکی تبدیل گردم اما مسیحی نشوم.»

درباره نگرش‌های ضدیهودی لوتر نیز گفته‌اند که او «امیدوار بود یهودیان مذهب پروتستان را با آغوش باز بپذیرند ولی آنها حاضر به این کار نشد. [بنابراین] چون لوتر این وضع را مشاهده کرد، او هم مانند کاتولیک‌ها ضدیهود شد.»

هر چه بود به گفتة منابع یهودی «نهضت تجددطلبی پروتستانها اثر عمیقی بر اوضاع زندگی یهودیان کشورهای دیگر گذاشت. احساسات ضدکاتولیکی چون شعلة آتش به هلند، دانمارک و انگلستان و نقاط دیگر اروپا سرایت نمود. چون رهبران پروتستان در کشورهای فوق با کاتولیک‌ها و سازمان تفتیش عقاید مخالفت داشتند، با یهودیان مهربان‌تر شدند و دیگر به آزار و اذیت آنان نمی‌پرداختند».

عامل دیگری که موجب بهبود وضع یهودیان گردید، نهضت رنسانس (نهضت تجدید حیات علمی و هنری) بود.  به ادعای نویسندگان و مورخان یهودی:

نهضت رنسانس موجب شد که اروپایی‌ها بیشتر از سابق به ارزش دانشمندان یهودی پی ببرند. استادان مسیحی با علاقه فراوانی به مطالعه درباره اطلاعات و معلوماتی که یهودی‌ها داشتند، پرداختند. آنها برای تأسیس مدارس و دایر نمودن چاپخانه‌ها با همدیگر همکاری می‌کردند. چون بین یهودیان و مسیحیان تماس بیشتری برقرار گردید و رفتار مسیحیان نسبت به یهودیان دوستانه‌تر و آزادمنشانه‌تر شد.

در تحولات اروپای دوران جدید، یهودیان مخفی و رانده شده از اسپانیا و پرتغال نقش مهمی، به ویژه از نظر اقتصادی، بازی کردند:

در سال 1591م، اولین گروه یهودیان در شهر آمستردام مقیم گردیدند. در سال 1598، مذهب یهود در هلند به رسمیت شناخته شد و اجازة ساختن اولین کنیسا در آن کشور به یهودیان اعطا گردید. بسیاری از مارانوها  در هلند مقیم شدند، و در آنجا آشکارا به رعایت قوانین دین یهود پرداختند.  یهودیان در هلند با کمال میل از فرصتهایی که در اسپانیا از آن محروم شده بودند استفاده می‌کردند.

[...] چون در اسپانیا و پرتغال تظاهر به مسیحیت می‌کردند، موفق شده بودند به مقامها و مشاغل عالی از قبیل پزشکی، استادی، شاعری، تجارت و سیاستمداری برسند.

در هلند آنها استعداد خود را صرف توسعة تجارت نمودند و شرکت‌های معروف هلندی به نام شرکت هند هلند شرقی و شرکت هند هلند غربی را تأسیس نمودند. این دو شرکت در نابود ساختن قدرت تجارتی اسپانیا و پرتغال مؤثر بودند و به این طریق در هندوستان از این دو کشور جز سایه‌ای باقی نماند.

در مدت کوتاهی بیشتر از پانصد خانوار یهودی در هلند مستقر شدند و در آنجا زندگی را با صلح و صفا و آرامش از سر گرفتند. آمستردام پایتخت آن کشور به اورشلیم هلند معروف شد. پروتستانها علاقه‌مند بودند که یهودیان بیشتری در کشور ایشان مقیم گردند و آنها را با آغوش باز می‌پذیرفتند. بسیاری از یهودیان آلمان و ایتالیا و لهستان نیز به هلند مهاجرت کردند.

[...] پادشاه دانمارک با مشاهده موفقیت یهودیان هلند، دروازه‌های کشور خود را به روی یهودیان گشود و از آنها دعوت کرد تا در کشورش مقیم شوند.

پس از هلند نوبت به انگلستان، فرانسه و... دیگر مناطق اروپایی رسید که با گسترش تحولات و رویدادهای فکری و فرهنگی جدید، آغوش خود را برای میهمانان ناخوانده پیشین باز کنند.

این تحولات که در برخی منابع تاریخی غربی و یهودی از آن به عنوان «رستاخیز عبری» یا «رستاخیز یهودی» یاد شده، حرکتی مبتنی بر اندیشة یهودی برگرفته از تورات و عهد عتیق بود که به تدریج جای پای محکمی در افکار و باور مسیحیان پروتستان برای خود باز کرد. بر این اساس همان مسیحیانی که تا دیروز یهودی‌ها را دشمن و منکر و حتی قاتل عیسی مسیح(ع) پیامبر آسمانی و الهی خود می‌دانستند، اینک با اندیشه و اعتقاد و دیدگاهی جدید به آنها می‌نگریستند.

اینها دستاوردهای فکری و فرهنگی تکاپوی خزندة یهودیان مخفی یا همان مارانوها در جامعة مسیحی و در میان مسیحیان بود که توانسته بودند به طور بسیار زیرکانه و تدریجی تعالیم و باورهای عهد عتیق به خصوص تورات را در میان مسیحیان جابیندازند و آنها را به همان سمت و سویی که خود در نظر داشتند، سوق دهند؛ که پیدایی فرقه پروتستانتیسم از دل طوفان جنبش اصلاح دینی با تمام اصول و مبانی فکری نهفته در درون آن، از جمله پیامدهای آن بود. به اعتراف منابع یهودی – صهیونیستی، «هیچ‌یک از ملل مسیحی حتی در میان ملل پروتستان، به اندازه مردم انگلیس از تورات آگاهی نداشته و به تعالیم آن پایبند نبوده‌اند. شناخت و پیروی از تعالیم تورات از جمله عوامل انکارناپذیر جنبش اصلاح دین در انگلیس به شمار می‌رود.»

بعضی نویسندگان و نظریه‌پردازان سیاسی و تاریخی یهودی ادعا دارند که «انگلیس از قوم یهودی، از قدرت و درایت نبوغ عبری یعنی تورات، حتی بیش از یونان و رم تأثیر پذیرفته است». بر اساس این ادعا «کتاب مقدس در خلال دوازده قرن گذشته نقش فعالی در ادبیات انگلیس ایفا کرده و در این دوران طولانی افکار و اندیشه‌های متفکران و فرهیختگان برجسته انگلیس را شکل داده است.»

قدرت یافتن پیوریتن ‌های پروتستان به رهبری اولیور کرامول  در انگلستان، که افکار و آرمان‌های شبه یهودی درباره استقرار یهودیان در فلسطین و ضرورت برپایی دولت یهودی در آن سرزمین داشتند، یکی از رویدادهای شگفت‌انگیز تاریخ مسیحیت اروپا و پروتستانتیسم انگلستان است.

نویسندگان و تاریخ‌نگاران یهودی و صهیونیست، از کرامول نه فقط به عنوان یک مسیحی پیوریتن یاد می‌کند که در راه تحقق آرمان قومی یهود از هیچ تلاشی فروگذار نکرد، بلکه او را یک شخصیت شیفته یهود و حتی سردار فاتح یهودی می‌دانند.

«زندگی کرامول تحت‌تأثیر کتاب مقدس شکل گرفته بود. برای یافتن شخصیتی همانند کرامول نباید در تاریخ باستان یا دوران اولیه تاریخ انگلیس بلکه در صفحات تاریخ ملی یهود در کتاب مقدس به جستجو پرداخت. ویژگی‌های کرامول را می‌توان در کسانی مانند جوشوا [یوشع ] گیدئون  و ساموئل  جستجو کرد. جنگ‌آوران و پیامبران یهود کمال مطلوب کرامول بودند. این نکته‌ای شگفت‌آور نیست؛ چون کرامول هر روز با دقت و توجه خاصی کتاب مقدس را می‌خواند و از آن الهام می‌گرفت. کرامول فرزند روحانی و با فراست تورات بود. ...در ارتش کرامول هر سربازی یک کتاب جیبی حاوی آیه‌هایی [نوشته‌هایی] از کتاب مقدس به ویژه تورات در اختیار داشت. میان پاک‌دینان [پیوریتن‌های پروتستان مسیحی] که اولیور کرامول مظهر و نمونه بارزی از آنها به شمار می‌رود و طرفداران جوداس مکابوس  [یهودای مکّابی...] شباهت‌های بسیاری وجود دارد». 

تحولات بسیار شگرف فکری و فرهنگی یادشده در اروپا، به ویژه انگلستان نه تنها موجب شد تا تنفر و بیزاری مذهبی و اجتماعی پیشین نسبت به یهود و یهودیت به رفق و مدارا و پذیرش آنها منتهی و منجر شود، بلکه با خواست و تقاضای آنها نیز همسویی و همراهی نشان داده شود. «در میان پاک‌دینان [پیوریتن‌ها] کسان بسیاری بودند که صادقانه «قوم باستانی خداوند» [یعنی یهودی‌ها] را می‌ستودند و اولیور کرامول از جمله ستایشگران این قوم بود. به علت همین کشش و علاقه به زبان عبری کتاب مقدس بود که افکار عمومی در انگلیس به ایدة پذیرش دوباره یهودیان به این کشور، واکنشی مثبت نشان داد.»

علاوه بر زمینه‌های مناسب یادشده، بعضی رهبران یهودی، تلاش بی‌وقفه‌ و گسترده‌ای برای بازگشت رسمی به انگلستان و حضور آزاد و فعال آنها در آن کشور داشتند که از آن جمله منشه بن اسرائیل  از رهبران مشهور یهودی قرن هفدهم اروپاست؛ و از او به عنوان طراح اصلی پذیرش دوباره یهودیان در انگلیس و شخصیت بانفوذ و اثرگذار در این باره نیز یاد و اعتراف کرده‌اند که او این حرکت را مقدمه‌ای برای برنامه‌ریزی در مسیر استقرار یهود در فلسطین ارزیابی می‌کرد:

به وی الهام شده بود که یهودی‌ها باید در انگلیس اسکان یابند تا راه برای اسکان دوباره آنها در فلسطین هموار شود. با توجه به معنی و مفهوم صهیونیسم در آن مقطع تاریخی، باید گفت که منشه صهیونیست بود[...] همین ویژگی مذهبی، منشه را قادر ساخت تا جامعه مسیحی انگلیسی را که در آن زمان دستخوش بازنگری گسترده در ادراک و آگاهی مذهبی بود به هیجان آورد. هیچ یهودی ثروتمندی به اندازه این دانشور فقیر عبری، جامعه انگلیس را تحت‌تأثیر قرار نداده است. هیچ جامعه قدرتمند یهودی به اندازة این یهودی رؤیاپرداز از خود تأثیر بر جای نگذاشته است. [...] علاوه بر تلاشهای منشه، عوامل دیگری از جمله مناسب بودن شرایط عمومی انگلیس در آن زمان، در پذیرش دوباره یهودیان مؤثر بوده است.

در متون و منابع دیگر، بخصوص منابع غیریهودی، به نقش و میزان تأثیر منشه بن اسرائیل در نضج گرفتن ایده و اندیشة صهیونیسم مسیحی در اروپا، و از همه مهمتر انگلستان، اذعان شده است:

برخی مبلغان مسیحیت یهودی، خود یهودی بودند. برجسته‌ترین آنان در قرن هفدهم ‌«منشه بن اسرائیل» حاخام بزرگ آمستردام [هلند] بود. او درکتاب «آرمان اسرائیل» با ذکاوت خاصی مسیحیت پیوریتن انگلیس را با مسیحیت یهودی پیوند زده و بین تفکر لاهوتی و سیاست عملی ارتباط برقرار کرده است. وی همچنین دیدگاه‌های پیوریتن‌ها نسبت به پایان جهان و آمدن مسیح را با تصورات و دیدگاه‌های یهودی به هم آمیخته است. «منشه» تلاش می‌کرد تا اجازه داده شود یهودیان به انگلیس بازگردند و این اقدام را گامی در جهت اسکان نهایی آنان در فلسطین به وسیله انگلستان می‌دانست. انتشار کتاب آرمان اسرائیل علاقة به بازگشت یهود به انگلیس و سپس فلسطین را افزایش داد و ترجمة انگلیسی آن مورد استقبال قرار گرفت، به طوری که پیش از ورود منشه به خاک انگلیس در سال 1655، سه بار تجدید چاپ و سپس نایاب شد.

منشه همچنین بر اولیور کرامول رهبر پیوریتن کشورهای مشترک‌المنافع (1658-1649) تأثیر زیادی داشت و لذا موافقت وی را برای ورود یهودیان به انگلستان به عنوان مقدمة بازگشت به فلسطین [و اهمیت و ضرورت تأسیس دولت یهودی] جلب نمود.

گسترش اعتقاد به «هزاره‌گرایی» و «بازگشت مسیح» در گرماگرم حوادث قرن هفدهم موجب تقویت جریان مسیحیت یهودی‌گرا گردید و در نتیجه، تفکر تأسیس اسرائیل در محافل فلسفی و ادبی اروپا [به ویژه انگلستان] در قرون هفدهم و هجدهم میلادی اوج گرفت» 

به هر روی، از زمانی که اقتدار کلیسای کاتولیک در هم شکست و انشعاب و شکاف بسیار عمیق در سطح و عمق میان مسیحیت و مسیحیان به وجود آمد، به تدریج اصول و افکار مبتنی بر فرهنگ و تعالیم بنی‌اسرائیلی بر حیات فرهنگی و اجتماعی اروپا سایه افکند که پذیرش اجتماعی یهودیان در جوامع اروپایی و به دنبال آن ترویج و تبلیغ فرضیة «قوم برگزیده» و «نژاد برتر» و تأکید بر ضرورت و اهمیت کوچاندن یهودیان و استقرار آنها در فلسطین و برپایی دولت یهودی به منظور تحقق و آماده‌سازی زمینه‌های ظهور «ماشیح» یا «مسیح» از پیامدها و دست‌آوردهای بسیار مشهور و اصلی آن بود. نوکیشان مسیحی یا همان یهودی‌های مخفی معروف به «مارانو»ها در این تحولات بسیار شگرف نقش اصلی و اساسی را به عهده داشتند. فرقه‌های گوناگون پروتستان به خصوص پیوریتن‌ها، با افکار و ایده‌های شبه یهودی، همه عالم و آدم را از دریچة معیارها و شاخص‌های عهد عتیق، به خصوص اسفار پنج‌گانه تورات نگاه و ارزیابی می‌کردند که ماحصل آن جریانی است به نام «مسیحیت صهیونی» یا صهیونیسم مسیحی که امروز صدها میلیون مسیحی پروتستان با شاخه‌ها و فرقه‌های مختلف را شامل می‌شود. به طور قطع همه اینها پرورش یافته دامان جریانی به نام «مارانو»ها و زاییده اصول و مبانی فکری آنهاست.

اسحاق دولاپریر  (1676-1594م) که از دانشوران نام‌آور پروتستان شهر بوردو [فرانسه]‌به شمار می‌رفت و احتمالاً اجداد وی از یهودیان اسپانیا بودند، دارای آثار بسیاری است که استقرار دوباره یهودیان از جمله این آثار است که مؤلف به صورت ناشناس آن را به چاپ رسانده است... وی در این کتاب با صراحت تمام از استقرار دوباره یهودیان در سرزمین مقدس [فلسطین] طلیعه پیروزی نهایی مسیحیت خواهد بود. وی از دولت فرانسه می‌خواهد تا به بازگشت یهودیان به سرزمین مقدس کمک کند و با سادگی غریبی و به شیوه‌ای موعظه‌گرانه برای تحقق این هدف به خاندان سلطنتی فرانسه متوسل می‌شود.

این نویسنده مسیحی پروتستان با شخصیت‌های برجسته یهودی روابط بسیار نزدیکی داشت که اسرائیل بن منشه دوست مشترک آنها بود؛ و همگی آنها از استقرار یهودی‌ها در سرزمین مقدس حمایت می‌کردند و این انطباق و هماهنگی بسیار عمیق و نزدیک شکی باقی نمی‌گذارد که او خود یک یهودی مخفی یا مارانو در پوشش کیش جدید پروتستان بوده است.

تمامی روحانیون برجسته مسیحی [پروتستان] که پیشگامان آزادی مذهبی و صهیونیسم بودند، با منشه ارتباط نزدیک داشتند و به وی برای ورود مجدد یهودیان به انگلیس مساعدت می‌‌کردند. بسیاری از [این] مسیحیان [پروتستان]، به ویژه مسیحیان [پروتستان] انگلیسی بر این باور بودند که نژاد بنی‌اسرائیل که اکنون در سراسر جهان پراکنده است، سرانجام به سرزمین خود بازخواهدگشت. آنها در ضمن عقیده داشتند که یهودیان در حالتی که به دین دیگری گرویده‌اند (یعنی مسیحیت) به سرزمین خود باز خواهند گشت. ...از قرن هفدهم به این سو، علاقه به بازگشت قوم بنی‌اسرائیل به سرزمین خود، همه‌گیر شد و در این میان انگلیس اولین گام‌ها را در جهت شکل‌گیری صهیونیسم برداشت. ارتباط میان صهیونیسم و موضوع ورود دوباره یهودیان به انگلیس پس از سالها دوری آنان از این کشور (یهودیان در سال 1290 از انگلیس اخراج شده بودند) در زمان سلطنت ادوارد اول و شکل‌گیری صهیونیسم که نتیجه راه‌یابی دوباره یهودیان به انگلیس بود [...] نقطه عطفی در تاریخ قوم بنی‌اسرائیل هم محسوب می‌شود. واقعیت‌های موجود نشان می‌دهد که روحانیان و نویسندگان پاک‌دین [پیوریتن‌ها] با چه جدیت و پایمردی موضوع آزادی مذهب و پذیرش مجدد یهودیان به انگلیس را پی‌گیری و به ثمر رساندند و تا چه میزان دفاع آنها از یهودیان به طرحی جامع و منسجم منجر شد که یک جزء آن پذیرفتن مجدد یهودیان و جزء دیگر آن بازگشت قوم بنی‌اسرائیل به سرزمین خود بود.

[...] به این ترتیب صهیونیسم به شکل‌گیری و روشن شدن عاملی که آگاهانه یا ناآگاهانه افکار مردم انگلیس را تحت نفوذ و تأثیر قرار داد، تبدیل شد.

در بسیاری از کشورهای اروپایی این فرضیه صهیونی از سوی مبلغان پروتستان و مارانو تکرار و تبلیغ می‌شد که «خداوند برای قوم یهود را برای منظور و هدف والایی حفظ و نگهداری کرده است. این «نهضت یهودی» یا «رستاخیز عبری» به تدریج به آمریکا نیز سرایت کرد. «جان آدامز  (1825-1735) دومین رئیس‌جمهوری و از نامداران انقلاب آمریکا، یکی از پرشورترین مدافعان اندیشه صهیونی بود. جان آدامز در نامه‌ای به سرگرد مردخای مانوئل  (1851-1785) می‌نویسد: «جداً آرزو دارم تا یهودیان بار دیگر به عنوان یک ملت مستقل در یهودیه (بخش جنوبی فلسطین) مستقر شوند.»

 

پیوریتن‌ها و فرضیه تشکیل دولت یهودی

برخی اندیشه‌مندان و نظریه‌پردازان برجسته و حتی جامعه‌شناسان صاحب‌نظر تصریح کرده‌اند «پیوریتانیسم جداً همان یهودیت است» و «مدارک کافی برای نشان دادن تأثیر یهودیت بر اندیشه‌های پیوریتانیسم وجود دارد»  سومبارت در این زمینه می‌گوید:

در این تردیدی نیست که در دوره نهضت اصلاح دینی، بین یهودیان و برخی شاخه‌های دین مسیحیت ارتباط تنگاتنگی وجود داشت و مطالعه دین یهود و آشنا بودن به خط و زبان یهودی بسیار مرسوم شده بود. در انگلستان سدة هفدهم میلادی یهودیان از سوی پیوریتن‌ها مورد احترام بودند و ارج و قرب خاصی داشتند. در آن دوران چهره‌های شاخص انگلیسی، نظیر الیور کرامول دیدگاه‌های دینی خود را بر اساس عهد عتیق استوار کردند. خود کرامول در آرزوی آن بود که بین عهد عتیق و عهد جدید آشتی پدید آورد و کنفدراسیونی از مردم منتخب [برگزیده] خداوند و انگلستان پیوریتن ایجاد کند. ناتانیل هولمز  که از کشیشان صاحب‌نام پیوریتن در آن ایام بود، آرزو می‌‌کرد که یهودیان هم به جلسات موعظة او بپیوندند و خود او بتواند با تمام وجود در خدمت آنها باشد و اگر سخنرانی‌های ایراد شده در پارلمان انگلیس به زبان عبری انجام می‌گرفت، شک می‌کردی که در لندن هستی یا سرزمین اسرائیل. گروهی مسیحی در انگلستان اصلاً خود را یهودی می‌نامیدند و اعتقاد داشتند که تورات باید زیربنای موازین حقوقی و قانونی انگلیس باشد. در سال 1653 بود که ژنرال تامس [توماس] هاریسن  خواهان رعایت قوانین دین یهود در قوانین حقوقی و قانونی انگلیس شد. در سال 1649 طرحی به مجلس عوام برده شد که طی آن مراسم دینی (لوردزدِی)  به روال رایج در یهودیت، در انگلیس به جای یکشنبه‌ها روزهای شنبه انجام شود. پیوریتن‌ها در پرچم‌های پیروزی خود این جمله را می‌نوشتند «لشکر شیران یهود». در آن ایام، در محافل بزرگ روحانیون و مردم انگلیس، در کنار انجیل کتابهای دینی یهودیان نیز خوانده می‌شد.

سومبارت، از کتابی طنزآمیز به نام «آیینه یهودی کالوینیسم» که در سال 1608 به چاپ رسیده، چنین نقل می‌کند:

اگر قرار باشد صادقانه اعتراف کنم که چرا کالوینیست شده‌ام، باید بگویم که به عقیدة من هیچ مذهب دیگری به اندازة کالوینیسم به مذهب یهود شباهت ندارد و در دیدگاه‌های دین یهود نسبت به زندگی و ایمان، شبیه به آن نیست. در این جا به چند مورد تشابه اشاره می‌کنم؛ یهودیان از نام مریم بیزارند و فقط وقتی آن را تحمل می‌کنند که چهره یا نام او را روی سکه‌های طلا و نقره یا سکه‌های پول می‌بینند. ما کالوینیست‌ها هم همینطور هستیم. ما هم مریم را روی سکه‌ها دوست داریم و می‌دانیم که او در کسب و کار و تجارت تا چه حد مهم است. یهودیان هر جا که باشند، برای این که سر مردم کلاه بگذارند، حاضرند هر زحمتی را تحمل کنند، ما هم همینطور.»

جنبش صهیونیسم مسیحی در انگلستان زمینة بسیار مناسبی برای توسعه و گسترش پیدا کرد. شخصیت‌های گوناگونی از جامعة مسیحیان پروتستان و برخوردار از اندیشه و ایدة صهیونیستی مسیحی در مسیر تأسیس دولت یهودی در فلسطین تلاش و فعالیت کرده و در عرصه سیاست، ادبیات، رمان، رسانه‌ها و... کتاب و مقاله نوشته‌اند. «انگلستان تا پایان عهد ملکه ویکتوریا (1900-1837) شاهد بیداری مسیحیان انجیلی پیوریتن «یهودیت گرا» بود.»

ناهوم سوکولوف نویسنده تاریخ صهیونیسم، در این باره معتقد است:

اندیشه صهیونیستی تاریخی طولانی و بی‌وقفه در انگلیس دارد و ادوار مختلف تاریخی و مردانی را که باورها و احساسات متفاوت داشته‌اند به یکدیگر پیوند داده است. این واقعیت را می‌توان به خوبی در دورانی که [موشه] مونته فیوره تلاش می‌کرد یک کشور یهودی در فلسطین تأسیس کند، مشاهده کرد؛ چون در همان زمان فرد سرشناس دیگری که از مردان بزرگ مسیحی در انگلیس به شمار می‌رفت با شور و شوق و باورهای مشابه، دقیقاً در راه این آرمان گام برمی‌داشت. این شخص لرد هفتم  شافتسبری (1885-1801) بود[...]. او در دفتر خاطرات خود در روز 29 سپتامبر 1838 چنین نوشته است: امروز صبح با یانگ که به تازگی از سوی ملکه به سمت معاون کنسول انگلیس در بیت‌المقدس منصوب شده است دیدار داشتم. وی ظرف چند روز آینده رهسپار سرزمین مقدس خواهد شد. اگر به دقت به این موضوع فکر کنیم متوجه خواهیم شد که این رویداد تا چه حد جالب است. قوم باستانی خداوند [یهود] به زودی جایگاه خود را در میان ملل باز خواهد یافت و انگلیس اولین کشور مسیحی است که از متلاشی شدن آن جلوگیری خواهد کرد[...] همیشه و به هر تقدیر به یاد خواهم داشت که خداوند بزرگ این طرح [استقرار یهودی‌ها در فلسطین و برپایی دولت یهود] را در قلب من جای داده و به من چنان نفوذی اعطا کرد که بتوانم پالمرستون را مجاب کنم و او شخصی را مأمور این کارکند که با شادمانی از اورشلیم سخن به میان آورد.

دلبستگی و شیفتگی و اشتیاق مقامات و مسئولان انگلیسی و تلاشهای گوناگون آنان برای تشویق و ترغیب یهودی‌ها به رفتن به فلسطین و به دنبال آن برپایی دولت یهودی در آن سرزمین، ریشه در افکار و ایده‌ها و متون یهودی داشت که طی دوران یادشده، به شدت آنها را تحت‌تأثیر قرار داده و اندیشه و باور آنها را جذب و تسخیر کرده بود. اظهارات لرد شافتسبری نمونه‌ای از وجود چنین در میان بسیاری از مقامات سیاسی و دولتمردان و اشخاص صاحب‌نفوذ انگلیسی در خلال سه چهار سدة اخیر بود. اینان چنان وامدار یهودیان بودند که ایجاد دولت یهودی در سرزمین فلسطین را مأموریت مسلم و وظیفه‌ای خدشه‌ناپذیر برای خود می‌دانستند و در این باره به صراحت می‌گفتند:

نسبت به آرمان‌ها و سرنوشت مردم یهود علاقه‌مند هستم. چنین به نظر می‌رسد که شرایط برای بازگشت آنان به فلسطین فراهم است... در صورت موافقت پنج قدرت اروپایی برای تضمین امنیت جان و مال نسل یهودی، مهاجرت آنان به سرزمین مقدس با سرعت و به طور انبوه آغاز خواهد شد. سپس با عنایت و کمک خداوند و با بهره‌گیری از تمامی شواهد و مدارک موجود، سندی تهیه خواهم کرد و با امید به رحمت و مشیت الهی آن را به وزیر امور خارجه تسلیم خواهم نمود. 

این دسته از مسیحیان صهیونیست، تحقق آرمان برپایی دولت یهودی در فلسطین را بعضاً بیش از یهودیان صهیونیست آرزو و تعقیب می‌کردند.

نبوغ یهود در آن است که توانسته است خود را تقریباً با انواع تمدن‌ها در گوشه و کنار جهان انطباق دهد، اما در آنها مستحیل نشود و پیوسته با جسارت و شهامت ویژگی‌های خود را حفظ کند. هویت نژاد و تفکر یهودی از دیرباز بدون وقفه ادامه داشته است؛ اما احیای عظیم این هویت تنها در سرزمین مقدس [فلسطین] امکان‌پذیر است.

لرد شافتسبری در مسیر تلاش به منظور تحقق آرمان‌های صهیونی، افراد و گروه‌های هم‌فکر و حزبی و شماری از مقامات بلندپایة انگلیسی و نیز نشریات آن کشور را با خود هماهنگ و همراه کرده بود. در یادداشت مورخ چهارم نوامبر 1840 او در این خصوص آمده است: «تمامی ملاحظات حزبی را کنار گذاشته‌ام و منتهای تلاش خود را به عمل آورده‌ام تا روزنامه تایمز را متقاعد کنم که دیدگاههای درست مربوط به مسئله سوریه را منعکس کند. عصر امروز لرد پالمرستون به من گفت همسویی بین روزنامه‌های هوادار حزب محافظه‌کار، ده هزار مشکل را از پیش پا برداشته است.»

روزنامه انگلیسی تایمز از جمله نشریاتی بود که مقالات و بیانیه‌ها و فراخوان‌های صهیونیستی را آن گونه که شافتسبری توصیه و ترویج می‌کرد انتشار می‌داد و از هیچ تلاشی در مسیر ترویج و پیشبرد آرمان صهیونیستی، یعنی کوچاندن یهودیان به فلسطین، در میان عوام و خواص و به خصوص رهبران و سلاطین کشورها کوتاهی نمی‌کرد. از جمله نوشته‌های یاد شده، بیانیه‌ای است که روزنامه تایمز در نهم مارس 1840 آن را به چاپ رساند. در بخشی از آن چنین آمده است:

در زمینه بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین، یادداشتی به سلاطین پروتستان اروپا تسلیم شده است. سند مورد بحث، با توجه به رویدادهای ناگوار در شرق و دیگر تحولات جاری جهان و استناد به «تورات» تهیه شده است که در آن، سرزمین فلسطین به فرزندان ابراهیم اختصاص یافته است. در این یادداشت از پادشاهان پروتستان اروپا خواسته شده است تا موضع خود را در قبال ملت یهود با توجه به رویدادهای شرق اعلام کنند.

از دیدگاه پاره‌ای نویسندگان و سیاستمداران و مقامات دولتی انگلستان، جانبداری از آرمان صهیونیستی، یعنی اسکان یهودیان در فلسطین و برپایی دولت یهودی در آن سرزمین، نشان افتخار و امتیازی بود که فقط افراد خاصی لیاقت و صلاحیت داشتند آن را داشتند. آنها در این باره این گونه صراحت نشان می‌دادند:

کورش [پادشاه هخامنشی] که اجازه داده بود یهودیان اسیر [در بابل] به اورشلیم بازگردند، نام خود را با حروف طلایی برای همیشه در صفحات تاریخ به ثبت رساند. انگلیس نیز با فراهم آوردن زمینه بازگشت یهودیان به فلسطین و خیرخواهی مشابه، برای خود ارزش و اعتباری همانند کورش کسب خواهد کرد. اکنون زمان برای بازگرداندن یهودیان به فلسطین از هر وقت دیگر مناسب‌تر و مساعدتر است. چون بیشتر مردم به دلایل انسان‌دوستانه با مصائب یهودیان آشنا هستند و از اقدامات دولت برای کامل کردن تمامی محبت‌هایی که تاکنون نسبت به این قوم صورت گرفته است، با تجلیل فراوان استقبال خواهند کرد.

آن چه قطعی است، عباراتی چون «خیرخواهی»، «دلایل انسان‌دوستانه» «محبت» و از این قبیل اصطلاحات، چیزی بیش از بازی با کلمات و لفاظی نیست. در عالم واقعیت سبب اصلی همسویی و همراهی مقامات دولتی و سیاسی در انگلستان و دیگر نقاط اروپا با آرمان‌ها و برنامه‌های صهیونیستی، تحولات فکری و فرهنگی ناشی از جنبش اصلاحات دینی در جهان مسیحیت و پیدایش فرقه‌های مسیحی جدیدی بود که عالم و آدم را از دریچه آموزه‌های «عهد عتیق» و به خصوص «تورات» نگاه و ارزیابی می‌کردند. به بیانی دیگر، تحت‌تأثیر تحولات یادشده، و نه انگیزه‌های انسان‌دوستانه، به افکار صهیونیستی باور پیدا کرده و پایبندی خود را به آن نشان می‌دادند. برای تبیین این واقعیت آشکار و اثبات آن، تنها ذکر این نمونه کفایت می‌کند که مقامات کلیسای اسکاتلند در اواسط قرن نوزدهم به آن تصریح و تأکید داشته‌اند. روزنامه تایمز چاپ انگلستان در سوم دسامبر 1840م متنی را چاپ و منتشر کرده است که از سوی کلیسای اسکاتلند خطاب به لرد پالمرستون وزیر مشاور در امور خارجه پادشاهی انگلستان نوشته شده است. در این نوشته ضمن ابراز خرسندی از تکاپوی مقامات و دستگاه سلطنتی و حکومت بریتانیا در مسیر آرمان صهیونیِ کوچاندن و استقرار یهودیان در سرزمین فلسطین، اضافه شده است:

ما عمیقاً به این نکته اعتقاد داریم که خداوند همان‌گونه که وعده فرموده است به هر فرد یا کشوری که به قوم باستانی‌اش [یهود] که اکنون دچار مصیبت شده‌اند یاری رساند، پاداش خواهد داد. یهودیان امیدوارند که با مساعدت جنابعالی و دولت علیاحضرت ملکه به هنگام ساماندهی اوضاع سوریه تا آنجا که ممکن است تدابیر لازم را برای حمایت از یهودیان در برابر بی‌عدالتی و ستمگری اتخاذ خواهید کرد.

به موازات تکاپوی گسترده و فزاینده شماری از مقامات سیاسی و دولتی و برخی نویسندگان و شخصیت‌های فرهنگی و ادبی، حتی بعضی رهبران مسیحی و مقامات ارشد کلیساها نیز به شدت تحت‌تأثیر امواجِ افکار جدید قرار گرفته و از آرمان صهیونیِ قوم یهود به طرز شگفت‌انگیزی حمایت و حتی تبلیغ می‌کردند؛ و تحقق آرمان «قوم برگزیده» را مقدمه‌ای برای تحقق آرمان‌های مسیحیت و بازگشت عیسی مسیح(ع) می‌پنداشتند.

اسقف ا. جی. اچ هولینگزورت ، در اواسط قرن نوزدهم در انگلستان، اعلام کرد:

شایسته است ملت بزرگ انگلیس در جهت بازگشت یهودیان به سرزمین مقدس تلاش کنند. طرح‌های مربوط به بازگشت یهودیان به فلسطین تنها در پرتو اسکان یافتن آنها در این سرزمین و برخورداری از حمایت امکان‌پذیر است. فلسطین سرزمین آشنا و موطن یهودیان است. در این سرزمین است که نیروی لایزال این نژاد بروز خواهد کرد و سرنوشت روشن این قوم رقم خواهد خورد. یهودی به دور از فلسطین، فقیر، بی‌پناه و تنهاست و همچون آهنی است که در میان گل و لای ملل دیگر مدفون شده است. اما اگر همین یهودیان بی‌پناه، فقیر و محروم از حقوق اولیه شهروندان امپراتوری ترکیه، در سرزمینی که تمامی تپه‌های آن، گذشته باشکوه و آینده درخشان این قوم را فریاد می‌زند برخوردار شوند، و اگر مورد حمایت ملکه ویکتوریا قرار گیرند، در پرتو عنایت الهی به بالاترین خصلت‌ها و ویژگی‌های بشری که مایه عظمت، شرافت، دین‌داری و آزادی انسان است دست خواهند یافت.

این دیدگاه اعتقادی و تاریخی با چنین رویکرد سیاسی و اجتماعی کاملاً مغایر و متضاد با باورهای دینی و تاریخی و مواضع فرهنگی و اجتماعی مسیحیان و مسیحیت در طول تاریخ بود؛ و چاره‌ای جز این نیست که آن را پدیده‌ای جدید و متأثر از تحولات فکری و فرهنگی پس از جنبش اصلاحات دینی در اروپا و زاییده فرقه‌های جدیدی در قالب پروتستانتیسم مسیحی بدانیم.

شیفتگی بعضی افراد و مقامات مسیحی نوآئین در قبال آرمان‌های یهود، آنچنان بود که حتی برخی از آنها، علناً و رسماً کیش یهودیت اختیار می‌کردند.

واردر کرسون  (1860-1798) کنسول آمریکا در بیت‌المقدس در حدود اواسط قرن نوزدهم از جمله این افراد است که سرانجام به آیین یهود گروید و نام میخائیل بوآز اسرائیل  را برای خود انتخاب کرد.

در منابع صهیونیستی از این کنسول آمریکایی در ردیف صهیونیست‌های بزرگ یاد شده است. واردر کرسون، پروتستان قدیم که به میخائیل بوآز اسرائیل، یهودی جدید تغییر نام داده، در نوشته‌ای در همان سالها، به تحولات و جنبشی در میان قدرت‌های جهانی اشاره می‌کند که بر اثر آن، سرزمین فلسطین بیش از پیش مورد توجه آنها واقع شده است؛ آنچنان که دولت‌های اروپایی یکی پس از دیگری به ایجاد کنسولگری در بیت‌المقدس اقدام می‌کنند. او با برشماری کنسولگری‌های «پنج قدرت بزرگ اروپایی» و نیز کنسولگری ایالات متحده در بیت‌المقدس و یادآوری سابقه فعالیت کنسولهای اعزامی تصریح می‌کند:

بریتانیا سه سال زودتر از هر کشور دیگری (به استثنای پروس) در اورشلیم کنسول داشت؛ اما اسقف‌های فرانسوی، روس و اتریشی، پیش از اسقف‌های انگلیسی به اورشلیم اعزام شده بودند.

 

سلاطین پول

به طور قطع صهیونیسم مرهون تحولات فکری و فرهنگی ناشی از جنبش اصلاحات دینی در اروپا، به خصوص انگلستان و وامدار برخی فرقه‌های زیرمجموعه پروتستانتیسم مسیحی، طی چند قرن اخیر بوده است. با این حال، نباید نقش یهود مخفی، یعنی آن دسته از یهودیانی که در باطن و خفا یهودی بودند و پایدار در کیش یهود، اما در ظاهر به مسیحیت گرویده بودند را نادیده گرفت. بی‌تردید، این گروه در پیدایش، رشد و گسترش اندیشه و آرمان صهیونی در جهان غرب، نقش بسیار برجسته‌ای داشته‌اند. این افراد چه در حوزه‌های اقتصادی و پولی و چه در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی، از امکانات و امتیازات منحصر به فردی برخوردار بودند که توانستند از آنها در خدمت به آرمان قومی خود به خوبی بهره گیرند. آن چه مسلم است، نقش این جریان در تحولات بزرگ جهان، به ویژه اروپا و سهم آن در پیدایش و رشد و گسترش تفکر صهیونی، در حد لازم و کافی مورد بررسی قرار نگرفته و آشکار نشده است.

علاوه بر این، جایگاه ثروت‌اندوزان و زرسالاران بزرگ یهودی نقش اساسی و بنیادی در تحولات و تغییرات چند قرن اخیر، به خصوص اندیشة صهیونیستی در جهان غرب به ویژه اروپا و آمریکا ایفا کرده‌اند. اشخاص، کانونها و بنیادهای بزرگ مالی یهودی، در چند قرن گذشته، نه تنها در همة حوزه‌های فعال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اروپا و آمریکا حضور و نفوذ چشمگیر داشته، بلکه از راه نفوذ و حضور در دربار سلاطین و حضور در کاخ‌های سلطنتی، فرمانروای پنهان و غیررسمی دولتها و حکومتها بوده‌اند. آنها از طریق اعطای وام به شاهان و شاهزادگان اروپایی، آنان را زیر نفوذ خود گرفته بودند. همة اینها اهرم قدرتمندی در دستان یهود بود که با تکیه بر آن، می‌توانستند مسیر حوادث و رویدادها را در چارچوب خواستها و آرمان خود به چرخش دربیاورند.

در سراسر سده‌های شانزده، هفده، هجده و نوزده میلادی اشرافیت یهودی، «سلطانِ پول» در اروپا بود. همان‌گونه که اجداد و پدران آنها در قرون وسطی از قدرت و نفوذ مالی و پولی اعجاب‌آور به خصوص در شبه جزیره پیرنه برخوردار بودند و خزانه شاهان را در اختیار و عهدة خود داشتند، در دوران یاد شده، یا عصر جدید هم یهودیان از نفوذ و قدرت فراوان در دربار پادشاهان و شاهزادگان برخوردار بودند. علاوه بر این، ثروتمندان یهودی به عنوان مشاور مالی پادشاه یا شاهزادگان در دربار سلاطین اروپا حضور و آمد و شد داشتند. و نیز در بعضی کشورهای اروپایی مثل اتریش و آلمان، سمتهای ویژه‌ای چون «مقام یهودی دربار» را عهده‌دار بودند. در دوره‌های یادشده، یهودیان تأمین‌کنندگان منابع و نیازهای مالی شاهان و شاهزادگان، دربار و دستگاه سلطنت و حتی ارتش این حکومتها بودند.

سیطره یهودیان بر بازار بورس و سهام در آمستردام هلند در سده‌های یادشده، حداقل تا اوایل قرن هجدهم کاملاً بدیهی و آشکار بود. البته در قرن هجده، لندن به تدریج جای آمستردام را گرفت. زیرا کوچ تدریجی سرمایه‌داران یهودی هلند و اسپانیا به انگلستان، سبب شد تا لندن بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مرکز مالی اروپا شود. تا جایی که سیطره یهودیان بر بازار سهام لندن از سالهای اواخر سده هفده به بعد، آشکارتر و علنی‌تر از سلطه آنها بر بازار سهام هلند بود.

«مقام یهودی دربار» منصب رسمی و آشکار یهود در دستگاه سلطنت و در قلمرو حکومتی آلمان در آن دوران بود. برای نمونه، خانواده یهودی اپنهایمر نه فقط در میان بانکداران و بازرگانان اروپا بلکه در کل جهان در عرصه مناسبات پولی و اقتصادی شهرت و جایگاه داشت.

خانواده یهودی وُلف شلزینگر نیز موقعیتی مشابه در آلمان و بلکه کل اروپا به دست آورده بود. یهودیان آلمان، تأمین‌کنندگان جواهرات و لباس‌های فاخر بانوان و شاهزادگان درباری بودند. یهودیان هامبورگ و فرانکفورت وام‌دهندگان به حکومت، دربار، شاهزادگان و حاکمان مناطق گوناگون بودند.

بازار سهام برلن از بدو تأسیس به یک نهاد یهودی معروف بود. در قرن هفده و هجده، اکثر مدیران و رؤسای بازار سهام و اعضای کمیته‌های مدیریتی و سرپرستی بازار سهام و دلالان بازار و معاملات بورس آلمان یهودی بودند.

در قرون شانزده تا هجده میلادی در آلمان پولداران قدرتمند یهودی، طرف قرارداد ارتش برای تأمین مواد موردنیاز از وسایل و ادوات جنگی مثل توپ، باروت تا لباس نظامیان و مواد غذایی، بودند. امور مالی در سده هفده و هجده در این کشور، تحت اختیار یهود و متکی به آنها بود. یهودی‌ها در این دوران در اغلب رویدادها و تحولات مهم و عمده در آلمان سهم و نقش اصلی را به عهده داشتند.

این واقعیت در سالهای بعد نیز استمرار پیدا کرد. آنچنان که در اواخر قرن نوزده و سالهای اولیه قرن بیست  با این که مطابق مستندات موجود، یک درصد جمعیت آلمان یهودی بود، سی تا شصت درصد شرکت‌ها، کارخانه‌ها و مراکز عمده بازرگانی و پولی در دست آنها بود.

فرانسه از دیگر ممالک اروپایی بود که یهودیان، به خصوص سرمایه‌داران و اشراف یهودی در آن از موقعیت ممتاز و برجسته‌ای برخوردار بودند. در طی قرون یاد شده، یهودیان اصلی‌ترین طرف قرارداد با ارتش فرانسه در زمینه تأمین تمام احتیاجات جنگی، غذایی، تدارکاتی، مالی و پشتیبانی آن بودند. در سال 1716م، ساموئل برنارد یهودی از بزرگترین زرسالار فرانسوی طرف قرارداد لویی چهاردهم برای تأمین نیازهای ارتش فرانسه، از مواد غذایی تا تسلیحات و اطلاعات نظامی بود. بعد از برنارد، یک سرمایه‌دار یهودی دیگر به نام یعقوب وُرْمْز این نقش را عهده‌دار شد.

در قرن هجده، یهودیان نقش برجسته و چشمگیری در حیات سیاسی و نظامی فرانسه به عهده داشتند. در جنگ‌های فرانسه در آلزاس در سالهای 1171-1170، سِرْف بیر یهودی در رأس آن دسته از یهودیانی قرار داشت که طرف قرارداد با ارتش فرانسه در جهت تأمین نیازهای جنگی، خدماتی و پشتیبانی و تدارکاتی آن بودند. وی حتی از ناحیه دربار و شخص پادشاه مورد تقدیر و تشویق قرار گرفت.

ساموئل برنارد یهودی را بزرگترین بانکدار نه فقط در فرانسه، بلکه بزرگترین در کل اروپا در زمان لویی چهاردهم دانسته‌اند که صرف‌نظر از ارتش، نیاز حکومت و دربار را نیز تأمین می‌کرد. موقعیت او به حدی بود که در فرانسه اولین نمونه‌های اسناد اعتباری را به نام او برناردین می‌گفتند.

البته در دوران انقلاب فرانسه و در جنگ‌های ناپلئون در فرانسه نیز یهودیان از چنین موقعیتی برخوردار بودند و در تأمین نیازمندیهای ارتش نقش اساسی را بر عهده داشتند. در قرن نوزده نیز موقعیت یهود در فرانسه بسیار ممتاز و برجسته بود. یهودیان نفوذ و موقعیت بسیار مهم در محافل مالی و پولی فرانسه داشتند. از یهودیهای سرشناس و ذی‌نفوذ در فرانسه در دوران یادشده می‌توان به خانواده‌های، هِلْپرن، فولد، سِرف بیر، گودشو، دوپان، دالِنبر، پریه، روچیلد و... اشاره کرد. علاوه بر این، شماری از یهودیان مخفی، اما در ظاهر مسیحی، نیز بودند که در تار و پود امور اقتصادی و مالی فرانسه نفوذ و حضور داشتند.

در این دوران در سرزمینهای تحت استعمار قدرت‌های اروپایی نیز یهودیان در بخش تجارت و تولید و استخراج محصولات و اقلام مورد تقاضای بازار قدرت منحصر به فردی داشتند. تجارت سنگ‌های قیمتی، طلا و نقره به خصوص در برزیل در سده‌های شانزده و هفده و نیمه اول قرن هجده، یعنی در حدود دویست و پنجاه سال، در انحصار یهودیان بود.

تجارت شکر که ستون فقرات کل اقتصاد مستعمرات را تشکیل می‌داد (در زمانی که سرمایه‌داری امروزی در آمریکا شکل می‌گرفت) مستعمرات انگلستان مثل جامائیکا در قرن هفده و هجده، در مناطق و ممالک مستعمره تحت استیلای فرانسه و هلند نیز در انحصار یهود قرار داشت.

تجارت صنعت نیشکر در برزیل و مناطقی از آمریکا در قرن شانزده و هفده و نیمه اول قرن هجده در سلطه بلامنازع یهودیان بود. این قدرت مالی در جنگ‌های داخلی و به اصطلاح دوران انقلاب و استقلال آمریکا نیز در دست یهودیان بود. آنها نه فقط آذوقه و مهمات و نیاز مالی و پولی به اصطلاح جنگجویان را تأمین می‌کردند، بلکه دوش به دوش پیوریتن‌ها نقش اساسی و اصلی را در تحولات آن دوران آمریکا به عهده داشتند. با استناد به همین واقعیت‌های تکان‌دهنده بود که اندیشه‌مندان، تاریخ‌نگاران و جامعه‌شناسان در همان دوران، اذعان و اعتراف کردند که یهودیان به دلیل آشنایی با ویژگی‌ها و قدرت اسرارآمیز پول، «سلطان پول و از خلال آن سلطان جهان شدند.»

در انگلستان نیز وضع به همین منوال بود. برای مثال، در سالهای آغازین قرن بیستم، مطابق آمار و مستندات موجود، حدود سی و سه بانک عمده و فعال انگلستان متعلق به یهودیان و یا دست کم تحت نفوذ یهود بود. که از میان آنها، سیزده بانک، از بانک‌های بسیار بزرگ و رده اول کشور به حساب می‌آمدند.

از دو دهة پایانی قرن نوزده و دهة اول قرن بیستم در حدود دو میلیون یهودی به آمریکا کوچ کردند. استقرار این جمعیت قابل توجه در یک مقطع زمانی سی تا چهل ساله در آمریکا، نه فقط فضای اقتصادی و سیاسی بلکه ماهیت فرهنگی آمریکا را نیز دستخوش تحولات جدید کرد. آنها صنعت و تجارت گسترده مشروبات الکلی و مواد مخدر در آمریکا را پایه‌گذاری کردند و شبکه‌های مافیایی بزرگ و سازمان یافته را در ایالات متحده به وجود آوردند. به دست گرفتن مالکیت کمپانی‌های بزرگ نفتی تا شبکه بسیار گسترده و پیچیده‌ای از قمارخانه‌ها و فاحشه‌خانه‌ها در این کشور، سبب گردید تا یهودیان به پادشاهان پشت پرده پول و اقتصاد آمریکا تبدیل شوند.

ناگفته نماند که یهودیان پیش از این نیز در ایالات متحده، قدرت بلامنازع داشتند. اما با ورود سیل مهاجران جدید، این نفوذ و سیطره شدت و گسترش یافت. به طوری که به خصوص در مقطع تاریخی دو جنگ جهانی اول و دوم، نه فقط صنعت، تجارت، پول، بانک، بازار سهام و بورس به طور کامل در انحصار یهود بود،  بلکه قدرت سیاسی و نظامی آمریکا نیز تحت فرماندهی و فرمانروایی یهودیان قرار داشت. تا جایی که کاخ سفید،‌ وزارت جنگ یا پنتاگون، سیا، وزارت امور خارجه، کنگره و سنای آمریکا به عنوان ارکان قدرت اجرایی ایالات متحده بدون دستور صادره از حکومت و حاکمان پنهان یهودی آن کشور، جرأت هیچ‌گونه موضع‌گیری و اتخاذ تصمیم را نداشتند. حتی ارتش آمریکا بدون اذن و اجازه آنها، حق و مجوز تصمیم‌گیری درباره ورود یا عدم ورود ایالات متحده به جنگ را نداشت و تا زمانی که آنها صلاح و صواب تشخیص ندادند و مجوز صادر نکردند، ارتش آمریکا وارد جنگ نشد. این مسئله هم در زمان جنگ جهانی اول و هم جنگ جهانی دوم واقعیت و مصداق داشت.

شکی نیست که در جنگ‌های یادشده این مردم فرانسه، انگلستان، روسیه و آمریکا نبودند که فاتح جنگ بودند، زیرا این دو جنگ خانمانسوز خسارات و ضربات مهلک و غیرقابل جبران به همه آنها و منافع و امنیت ملی‌شان تحمیل کرد. بلکه فاتحان اصلی این دو جنگ، صاحبان یهودی کمپانی‌های بزرگ و زرسالاران یهودی پشت پرده قدرت در ایالات متحده، روسیه، فرانسه و انگلستان بودند که پس از فاجعه بر روی ویرانه‌های شهرهای عمده اروپا چون کرکس فرود آمدند و چنگال‌های خود را بر پیکر نیمه جان آن مناطق فرو بردند و در مسیر تحکیم و توسعه نفوذ و سیطره خویش برنامه‌ریزی، سرمایه‌گذاری و تلاش کردند.

 

حضور رسمی بر اریکه سیاست و قدرت

یهودیان تا پایان قرن هجدهم اگر چه از نفوذ و اقتدار برجسته و ممتازی در عرصه‌های گوناگون اقتصادی و سیاسی و نظامی و اجتماعی در اروپا به خصوص انگلستان برخوردار بودند، اما همچنان از ورود به برخی مراکز و مجالس، از جمله پارلمان، به طور رسمی و آشکار ممنوع بودند.

 

با بسته ماندن راه ورود به مجلس، تنها راه پیشرفت تغییر کیش بود. تنی چند از یهودیان در اوایل کار برای ورود به مجلس عوام به مسیحیت (و دقیق‌تر بگویم به کلیسای انگلستان) گرویدند. نخستین یهودی‌ خالصی که به عضویت مجلس درآمد سِر منسه ماسای لوپز  بود که در سال 1802 به کرسی نمایندگی دست پیدا کرد. پس از او رالف برنال  بیست سال رئیس کمیته‌های مجلس عوام بود که پسرش برنال آزبورن  جانشین او شد. ... دیوید ریکاردو ، دلال سهام و عالم اقتصاد سیاسی و بنجامین دیزرائیلی که پدرش [...] او را پیش از آیین تشرف در سیزده سالگی به آیین مسیحیت درآورد، جزو این گروه نودین بودند.

ظاهراً در سال 1832م «مجلس عوام، نخستین لایحه را که به یهودیان اجازه عضویت در مجلس می‌داد تصویب کرد. ولی مجلس اعیان آن را رد کرد...

نکته مهم آن که برادران روچیلد انگلستان با عرضة مبلغی بالغ بر 15000 لیره به شاهزاده آلبرت که پیش از آن هم به آنان بدهکار بود برای «راه انداختن کار دربار» سبیل‌ لردها را چرب کردند. این پول هنگامی پرداخت می‌شد که لایحه رفع ممنوعیت یهودیان به تصویب می‌رسید. شاید به خاطر احتیاط قرار شد این «وام» را روچیلدهای فرانسه بپردازند... بیشتر دوندگی‌های این سالهای طولانی را سر دیوید سالومونز  محبوب و مردم‌دار صورت می‌داد. او که از بنیانگذاران اداره کننده بانک وست مینیستر بود، از موهبت دستیابی بر امکانات برخوردار بود و با دستِ باز با اراده وارد میدان کارزار شد و زنجیره‌ای از نخستین مقام‌ها را از کلانتر، قاضی دادگاهِ بخش، معاونت فرمانداری، ریاست شورای شهر و سرانجام لرد شهردار لندن برای نژاد خود دست و پا کرد.

اعمال نفوذ مالی اشرافیت یهود، راه ورود رسمی و علنی یهودیان را به مراکز و مجامع سیاسی، قانون‌گذاری و حکومتی به تدریج باز کرد. یهودیان دیگر مجبور نبودند تظاهر به مسیحیت کنند. جنبش اصلاحات و پیدایش فرقه‌های مختلف پروتستان زمینه فرهنگی و اجتماعی و نیز روانی حضور آشکار یهودیان را تا حدود نسبتاً زیادی فراهم ساخته بود. این فضا منحصر به انگلستان نبود؛ بلکه در کل اروپا، یهودیان، با توجه به همه تحولات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جدید، به تدریج آزادانه، علنی و رسمی وارد دسته‌بندی‌ها، احزاب و گروههای سیاسی می‌شدند. قبح ورود آنها به عرصه‌های سیاست، قدرت، حکومت و قانون‌گذاری به تدریج از میان رفت. البته از نظر آنها،‌ این تحولات به معنی نفی ضرورت وجود و فعالیت کانون‌های مخفی و نیمه مخفی یهودی و شبه یهودی ایده‌آل برای کار و فعالیت در عرصه سیاست و اقتصاد، سازمان‌های پشت پردة یهودی - صهیونی همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دادند.

صرف‌نظر از این قبیل تشکل‌های مخفی یا نیمه مخفی، تاریخ جهان شهادت می‌دهد که یهودیان از قرن هجدهم، به خصوص نیمه دوم این قرن، به تدریج توانستند آزادانه و رسمی در عرصه‌های مختلف حکومت و سیاست کشورهای اروپایی و آمریکا وارد شوند. تاریخ انگلستان در تمام ادوار یادشده، گواهی می‌دهد که یهودیان، یا به صورت رسمی و علنی و یا نیمه مخفی و پوششی در مناصب بسیار مهم، حساس و کلیدی این کشور، از پست نخست‌وزیری تا وزارتخانه‌ها، سفارتخانه‌ها، فرمانداری مستعمرات، نمایندگی مجالس و... را در قبضه خود داشته‌اند. این مقامات و شخصیت‌های یهودی برخوردار از مناصب و موقعیت کلیدی حکومتی، منشأ تحولات، تغییرات و رویدادهای سیاسی و اقتصادی و حتی فرهنگی و اجتماعی، نه فقط در داخل انگلستان، بلکه در بسیاری از کشورهای دست‌نشانده و مستعمره بریتانیای کبیر! بوده‌اند که کشور ایران نیز از این قاعده نه تنها مستثنی نبوده، بلکه شاید بیش از بسیاری از مناطق جهان جولانگاه مقامات، اشخاص و سازمان‌های موردنظر بوده است.

تاریخ معاصر ایران، گواه زنده‌ای در اثبات و تبیین این دست‌اندازی‌هاست. دست‌اندازیهای هدفمند و سازمان یافته‌ای که منافع و امنیت مردم این سرزمین را فدای برنامه‌ای می‌کرد که از سوی کانون‌های ذی‌نفوذ قدرت یهودی و صهیونی اروپا و جهان غرب در مسیر استراتژی آنها طراحی و تدارک شده بود. مهم‌ترین راهبرد و برنامه در قرون نوزده و بیست، تکاپوی همه جانبه و پیچیده‌ای بود که نه فقط منافع سرشار اقتصادی زرسالاران ذی‌نفوذ و قدرتمند یهودی حاکم بر جهان را تأمین و تضمین می‌کرد، بلکه راهبرد برپایی دولت یهودی در فلسطین را به عنوان محور و اساس برنامه‌های خود تعقیب می‌نمود.

 


برگرفته از کتاب استراتژى پیرامونى اسرائیل ( اسرار عملیات مشترک موساد، ساواک، سرویس‏هاى اطلاعاتى ترکیه و اتیوپى ) در خاورمیانه و آفریقا نوشته محمدتقى تقى‏پور - موسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى - تهران، بهار 1383