حزب دمکرات قوام، اسب تروای مظفر بقایی
بقایی یک سالی بعد از بازگشت به تهران، به «هدف اصلی» یعنی ورود به گود سیاست و تلاش برای راهیابی به مجلس پانزدهم می اندیشید. در 8 مه 1945 م./ 18 اردیبهشت 1324ش. با تسلیم ارتش آلمان جنگ دوم جهانی به پایان رسید ولی بحران ناشی از جنگ در ایران ادامه یافت. طبق مفاد کنفرانس یالتا نیروهای اشغالگر باید ظرف شش ماه بعد از خاتمه جنگ، خاک ایران را ترک میکردند ولی چنین نشد. مقارن با خاتمه جنگ، اتحاد شوروی حمایت خود را از فرقه دمکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری شدت بخشید. در 21 آذر 1324 فرقه در آذربایجان حکومت خودمختار اعلاءم کرد و با اتکاء به نیروهای شوروی زمام امور این منطقه را به دست گرفت. در 22 دی 1324 حسین علاء، نماینده ایران در سازمان ملل، شکایتی دال بر عدم تخلیه خاک ایران از طرف قوای شوروی تسلیم سازمان ملل کرد و متعاقب آن در اول بهمن 1324 دولت ابراهیم حکیمی(حکیم الملک) ناچار به استعفا شد. در 6 بهمن 1324 احمد قوام (قوام السلطنه)، به رغم مخالفت جناح «انگلوفیل» مجلس چهاردهم، به نخست وزیری رسید و در نخستین اقدام برخی عناصر بدنام مشهور به رابطه با انگلستان ـ مانند سیدضیاءالدین طباطبایی، علی دشتی، جمال امامی و دکتر ابوالقاسم طاهری ـ را بازداشت کرد. احمد قوام تمایلات آشکاری به طرف سیاستهای آمریکا داشت و در واقع او بود که در اواخر سال 1942 م. با ورود ارتش آمریکا به ایران موافقت کرده بود، ولی در آن ایام به دلیل اقتدار مجلس سیزدهم، که اکثر عناصر آن از طرفداران سیاست انگلیس بودند، نتوانست قراردادی به سود نیروهای نظامی آمریکا در ایران منعقد نماید. احمد قوام پیش از این از شرکتهای استاندارد اویل نیوجرسی و سینکلر آمریکا دعوت کرده بود در ایران سرمایه گذاری کنند. ولی آنان به دلیل مواجهه با عملیات پیچیده شرکت نفت انگلیس و ایران نتوانستند کاری از پیش ببرند. به واقع قوام تلاش داشت با استفاده از قدرت امریکا، بین دو رقیب دیرین در عرصه های سیاسی ایران یعنی روس و انگلیس تعادلی ایجاد نماید، امری که البته ممکن نشد.
قوام که رجلی زیرک و سیاستمداری برجسته بود، برای حل معضل آذربایجان ترفندی ماهرانه به کار بست. او طی پیامی به استالین، رهبر مقتدر اتحاد شوروی، برای مسافرت به شوروی و مذاکره با آن دولت اعلاءم آمادگی کرد. در 29 بهمن 1324 قوام عازم آن کشور شد ولی مذاکرات در مورد مسئله نفت شمال، بحران آذربایجان و خروج نیروهای شوروی از ایران به جایی نرسید. با این وجود مذاکرات ادامه یافت. قوام در سیاست داخلی کوشید تا حمایت شوروی را به سود خود جلب کند و لذا برای اولین و آخرین بار در تاریخ ایران وزرای کمونیست (توده ای) را به عضویت هیئت دولت درآورد. او وزارت بهداری را به دکتر مرتضی یزدی، وزارت فرهنگ را به دکتر فریدون کشاورز و وزارت پیشه و هنر را به دکتر ایرج اسکندری داد. از سوی دیگر، قوام طبق یک برنامه سنجیده به رهبری ناصرخان قشقایی و برادرانش موجی را در جنوب ایران شکل داد که به «نهضت جنوب» شهرت دارد. قشقاییها، ظاهراً به رغم و در تعارض با دولت تهران، خواستار شدند کلیه امتیازاتی که به فرقه دمکرات آذربایجان داده می شود به آنان نیز اعطا گردد. این پیامی بود به اتحاد شوروی که تجزیه آذربایجان به معنای تجزیه فارس و جنوب ایران، به سود بلوک غرب خواهد بود. از سویی قوام به شکلی دیگر سیاست هویج و چماق خود را به کار برد، او به رغم طرح قانونی آذرماه 1323، که مذاکره در باب نفت را منوط به اجازه مجلس میکرد، موافقت نامه ای با سادچیکف، سفیر وقت شوروی، به منظور تأسیس یک شرکت مختلط نفت امضاء کرد. با این وجود نیروهای شوروی خاک ایران را تخلیه نکردند و در نتیجه ترومن، رییس جمهور آمریکا، اولتیماتوم داد اگر شورویها نیروهای خود را در ایران نگه دارند، ناوگان آمریکا وارد خلیج فارس خواهد شد، نیز شوروی به جنگ اتمی تهدید شد. اولتیماتوم آمریکا در پی عرض حال حسین علاء سفیر ایران در سازمان ملل بود که از عدم تخلیه خاک ایران توسط شورویها شکایت کرده بود. ظاهراً قوام از این اقدام علاء بی اطلاع بود و به همین دلیل وی را مورد عتاب و خطاب قرار داد. در 5 فروردین 1325/ 24 مارس 1946، چهار روز بعد از اولتیماتوم آمریکا، اتحاد شوروی نیروهای خود را از ایران فراخواند. در 19 اردیبهشت 1325 خاک ایران کاملاً از نیروهای شوروی تخلیه شد.
قوام السلطنه انتخابات دوره پانزدهم را، که باید در آن، قرارداد قوام-سادچیکف مطرح میشد، به بهانه اینکه باید انتخابات در محیطی آرام و در شرایط تخلیه کامل ایران انجام گیرد، به تعویق انداخت. در اوایل خرداد ماه 1325 او حزب دمکرات ایران را تأسیس کرد و در دهم تیرماه کابینه ائتلافی را با شرکت حزب دمکرات ایران، حزب ایران و حزب توده ایران تشکیل داد. کابینه ائتلافی بیش از 75 روز نپایید. قرارداد قوام-سادچیکف، تشکیل کابینه ائتلافی با حزب توده و نیز بر پا ساختن غائله «نهضت جنوب»، نقشی اساسی در تخلیه خاک ایران از سوی قوای شوروی داشت. به محض اینکه نیروهای شوروی از ایران خارج شدند، دولت تحت رهبری قوام به فرماندهی سپهبد حاجیعلی رزم آرا نیروهای فرقه دمکرات را تحت تعقیب قرار داد و صدها تن از آنان را اعدام کرد. فجایعی که روی می داد اینک دیگر حتی اعتراض دولت شوروی را هم در پی نداشت، زیرا آن دولت منافع خود را تأمین شده می دید و دیگر به قوای پیشه وری نیازی احساس نمی کرد.
بدینسان، اهمیت دوره تاریخی فوق و حساسیت انتخابات مجلس پانزدهم کاملاً آشکار است. در 14 مهر 1325 فرمان انتخابات مجلس صادر گردید و به وزارت کشور دستور داده شد تا نیمه آذر انتخابات را به اتمام رساند. از اوایل آذرماه فرقه دمکرات در برابر نیروهای دولت مرکزی وادار به عقب نشینی شد. در اول همین ماه بار دیگر اعلامیه ای در مورد انتخابات صادر شد و در 21 آذر ارتش سراسر آذربایجان را از قوای فرقه دمکرات تهی ساخت. پس از سرکوب فرقه دمکرات آذربایجان و به دنبال آن کردستان، قوام درصدد برآمد انتخابات مجلس را برگزار کند. قبل از انتخابات، کمیته های ایالتی حزب دمکرات برای به دست آوردن اکثریت پارلمانی تشکیل شده بود. اندکی پس از اعلام تأسیس حزب، در مرداد ماه همان سال دکتر مظفر بقایی مأموریت یافت شعبه حزب دمکرات را در کرمان دایر کند.
در 19 مرداد 1325، یعنی حدود دو ماه پس از تاسیس حزب دمکرات در تهران، علی اکبر موسوی، رییس کمیسیون تشکیلات حزب، به مظفر بقایی دستور داد که بنا به پیشنهاد کمیسیون تشکیلات حزب و تصویب کمیته مرکزی باید شعبه حزب را در کرمان تأسیس کند: «خواهشمند است هرچه زودتر وسایل حرکت خودتان را تهیه کرده و به سوی [محل] مأموریت عزیمت نمایید.» عضویت بقایی در حزب دمکرات سرآغاز فعالیت منسجم سیاسی و تشکیلاتی اوست. از این زمان است که بقایی بتدریج، در مدتی کوتاه و به طرزی شگفت به یکی از چهرههای درجه اول سیاسی ایران و شاید جنجالی ترین آنها بدل شد. پیش از این، به هنگام ریاست فرهنگ کرمان، بقایی تعدادی از طرفداران خود را گرد آورده بود. برادران هنرمند، محمدعلی یاسایی و ناصر بقایی در زمره این افراد بودند. برادران هنرمند در کرمان کارخانه قالیبافی داشتند و در تحولات سیاسی آن خطّه نقش مهمی ایفا می کردند.
در اوان فعالیت بقایی در حزب دمکرات شعبه کرمان حادثه ای رخ داد که به سود او تمام شد. در این زمان خبری در کرمان پخش شد دال بر اینکه به زودی سردار فاخر حکمت به عنوان استاندار جدید وارد کرمان خواهد شد. خبر استانداری حکمت، جناحی از متنفذین کرمان را به شدت برآشفت. مخالفین حکمت در زمره امرای ارتش در منطقه بودند. آنان مترصد فرصت بودند تا اوضاع را به نفع خود تغییر دهند. از سوی دیگر، موافقین حکمت تصمیم گرفتند استقبال با شکوهی از استاندار جدید به عمل آورند. این حادثه مصادف با به اصطلاح «نهضت جنوب» بود و سردار فاخر حکمت برای مشارکت در حل مسائل فوق به شیراز رفته بود.
استانداری حکمت به سود بقایی بود و روشن بود که با آمدن حکمت کفه ترازو به نفع بقایی سنگینی خواهد کرد. لذا، به دستور بقایی کمیته ایالتی حزب دمکرات تصمیم گرفت استقبال مجللی از سردار به عمل آورد. به زودی طرح احداث یک طاق نصرت بزرگ با 32 پایه تصویب شد که باید در خیابان تهران شهر کرمان ساخته می شد. شعبه حزب دمکرات در باغ ملی در نزدیکی این خیابان قرار داشت. سرتیپ قدر که با رییس ستاد ارتش یعنی رزم آراء همسویی داشت و بنابراین در طیف گروه مخالف سرلشکر حسن ارفع رقیب دیرین رزم آراء قرار داشت، ریاست پادگان کرمان را در این زمان عهده دار بود. او چون با ارفع و گروه همکاران وی در ستاد ارتش رابطه حسنه ای برقرار نمی کرد، به طور طبیعی با دوستان ارفع از جمله بقایی که به شدت با رزم آراء ضدیّت میکرد، میانه ای نداشت. رکن دوم یعنی اداره جاسوسی و ضدجاسوسی ارتش، در این دوره کانون رقابتهای دو جناح نظامی رزم آراء و ارفع بود، در حاشیه این رقابتها تحولات شگفت انگیزی در کشور رخ داد که در سرنوشت آتی ایران سهم تعیین کننده ای داشت. از سویی سرتیپ قدر میانه خوبی با اعضای حزب دمکرات قوام هم نداشت و بنابراین برای بی اعتبار کردن حکمت دست به ترفندی زد. هنگامیکه طاق نصرت ساخته می شد، او به وسیله عدل اسفندیاری فرماندار کرمان رسماً پیغام داد که سردار فاخر فقط اسمش سردار است و در جنگی فاتح نشده که برایش طاق نصرت می سازند و گفت بهتر است این کار تعطیل شود. بقایی در پاسخ به اسفندیاری گفت این طاق نصرت ربطی به جنگ و صلح ندارد و سیاست حزب اینگونه اقتضا کرده است و به کسی ربطی ندارد که در آن دخالت کند.
پس از اینکه طاق نصرت ساخته شد شایع گردید سرتیپ قدر استاندار کرمان شده زیرا به دستور نخست وزیر حکمت مأمور حل و فصل غائله جنوب شده است. مراسمی برای معارفه سرتیپ قدر انجام گرفت که بقایی هم در آن شرکت کرد. لیکن از وی به سردی استقبال شد، چون با گروه رقیب یعنی گروه ارفع رفاقت و همکاری داشت. تیمسار قدر با اکراه از جای خود بلند شد، اما حتی قدمی به استقبال بقایی نیامد. سرهنگ گیویان، رییس شهربانی، که هر روز صبح «برای عرض اخلاص و کسب دستور» به در منزل بقایی می رفت و هر روز عصر همین مراسم را در محل حزب انجام می داد، حتی از روی صندلی تکان نخورد و به قول بقایی فقط پای خود را جابه جا کرد و سرش را به عنوان سلام کمی خم کرد. در این مراسم سرهنگ گیویان به شدت به صادق نواب، شهردار کرمان، حمله کرد و او را متهم نمود که شهرداری را در اختیار حزب دمکرات قرار داده است. بقایی که فکر می کرد «رییس شهربانی به طور خیلی خیلی محرمانه با توده ایها سروسری داشت و در بعضی معاملات هم دستیار یا شریک رییس قشون بود»، آینده امید بخشی را پیش بینی نمیکرد. منظور از رییس قشون هم البته رزم آراست. لازم به یادآوری است که گروه ارفع، رزم آراء را متهم به مماشات با توده ایها می کردند، آنها از طریق عوامل خود در رکن دوم ارتش، اینگونه گزارش می دادند که رزم آراء با شبکه ای از افسران توده ای به ویژه خسرو روزبه ارتباط دارد و تبلیغ می کردند که او در صدد است کودتا کند و رژیم سلطنتی را منقرض نماید. این تبلیغات تا زمان قتل رزم آراء ادامه داشت.
به هر حال چند روز بعد سرتیپ قدر برای جنگ علیه اشرار از کرمان خارج شد. سران حزب دمکرات در این اندیشه بودند که سرتیپ قدر موقع بازگشت مورد استقبال مردم قرار می گیرد و از زیر طاق نصرت عبور می کند. برای اینکه این امر تحقق نیابد بقایی به یکی از کارمندان شهرداری به نام زابلی دستور داد طاق نصرت را خراب کند. زابلی به اتفاق جمعی به منظور خراب کردن طاق نصرت روانه شد که ناگاه خبر رسید سردار فاخر حکمت در آستانه ورود به شهر است. صادق نواب به سرعت بقایی را مطلع کرد. در واقع سردار فاخر حکمت پس از عملیات شیراز بدون خبر قبلی به کرمان آمده بود. معلوم شد که سرتیپ قدر حتی کفیل استانداری نشده بلکه چون تصوّر شده بود مأموریت حکمت به طول می انجامد فقط به او ابلاغ شده بود امور استانداری را زیر نظر بگیرد. بقایی مینویسد قدر از سادگی عدل اسفندیاری فرماندار سوءاستفاده کرده و بدون اینکه حکم انتصاب خود را نشان دهد خویش را به عنوان استاندار یا کفیل جا زده بود. با ورود حکمت موقعیت بقایی تثبیت شد و مسجّل گردید در دور آینده انتخابات به مجلس راه خواهد یافت.
در آستانه انتخابات مجلس پانزدهم، قوام السلطنه با سیاست بازیهای ماهرانه سعی داشت اکثریت پارلمانی را به کاندیداهای حزب خود اختصاص دهد تا بتواند با اتکا به اکثریت نمایندگان و حمایتهای علنی آمریکا مخالفتهای جناح نفتی انگلیسی را خنثی کند و در منصب نخست وزیری باقی بماند. دکتر محمد مصدق، نماینده مجلس چهاردهم، که قبل از این موفق شده بود لایحه عدم واگذاری امتیاز نفت به شرکتهای خارجی بدون مشورت با مجلس را به تصویب برساند، در زمره معدود افرادی بود که با اقدامات قوام به مخالفت برخاست و تشکیل حزب در آستانه انتخابات را محکوم کرد. در 22 دی ماه 1325 مصدق همراه با عده ای از نمایندگان طبقات مختلف مردم به دربار رفت و در اعتراض به عدم آزادی انتخابات در آنجا متحصن شد. با این وصف انتخابات برگزار شد و تعدادی از طرفداران قوام و از جمله مظفر بقایی به مجلس پانزدهم راه یافتند. لیکن این بار توطئه علیه نخستوزیر از سوی طرفدارانش ادامه داشت به گونه ای که قوام قبل از افتتاح مجلس از نمایندگان با قید قسم خواست از او حمایت کنند. بی اعتمادی قوام به اعضای حزب طبیعی بود. در واقع، اعضای حزب دمکرات معجونی در هم جوش بود از جاه طلبان و ماجراجویان سیاسی و وابستگان سیاستهای خارجی که فقط در مقابله و خنثی کردن فعالیتهای حزب توده و رزم آراء اشتراک نظر داشتند. معاونت سیاسی کابینه قوام با مظفر فیروز بود که برخی از اعضای حزب او را متمایل به سیاستهای شوروی می دانستند. مظفر فیروز از طریق مریم فیروز با نورالدین کیانوری یکی از رهبران حزب توده، نسبت داشت و شاید همین موضوع بدبینی ها را نسبت به او افزایش میداد. فیروز به دلیل شخصی هم که شده با دربار پهلوی چندان میانه ای نداشت، زیرا پیش از این برخی از اعضای خاندان فرمانفرما از جمله نصرت الدوله پدر مظفر در زندان رضاشاه کشته شدند و شخص عبدالحسین میرزا فرمانفرما هم تحقیر شده بود. به یاد داشته باشیم که میرزاشهاب پدر بقایی این روند را با رضایت پیگیری می کرد.
در 14 تیرماه 1326 مظفر بقایی سوگند یاد کرد از حزب دمکرات حمایت کند، به شخص قوام السلطنه وفادار بماند، در پشتیبانی از او صمیمی باشد و «با اشخاص فاسد و تبهکاری که باعث ضعف و شکست حزب مقدس دمکرات ایران شده و میشود در مجلس و خارج از آن مخالفت و مبارزه نماید.» یازده روز بعد از امضای این سوگندنامه، مجلس پانزدهم در 25 تیرماه 1326 پس از 16 ماه فترت آغاز به کار کرد. حدود یک ماه بعد از افتتاح مجلس، بقایی آغاز به بهانه تراشی برای خروج از حزب دمکرات نمود. او و برخی دیگر از اعضای حزب، به دلایلی که هنوز مورد تحلیل جدی قرار نگرفته است، ادامه عمر سیاسی قوام را نمیپسندیدند. بقایی علیرغم سوگندنامه خود، در نامه ای به قوام نوشت که بسیاری از اعضای حزب «در جامعه به نادرستی و بی ایمانی و حادثه جویی شهرتی بسزا دارند» و تشکیل حزب دمکرات را «برای خود دستاویزی محکم و سنگری قوی» می پندارند که «در پناه آن بتوانند با وسعت مجال و فراغ بال بیش از پیش در راه ارضای مطامع خود بکوشند.» و لذا به دلیل «تقویتی که عوامل حساس حزب بدون هیچگونه پرده پوشی از این قبیل عناصر می کنند»، از حزب استعفا میدهد. در همین نامه بقایی از فراکسیون پارلمانی حزب نیز استعفا داد.
بی تردید این استعفا زنگ مرگ سیاسی قوام السلطنه بود. دیری نگذشت که حزب دمکرات دچار چند دستگی شد. قوام تلاش محتضرانهای برای ابقای خود انجام داد لیکن حریف او را وادار به عقبنشینی کرد. در آذر 1326 دولت قوام پس از بیست و دو ماه سقوط کرد. عباس شاهنده و خسرو هدایت ، دو چهره سرشناس سیاسی آن روز، به همراه عدهای دیگر کلوپ مرکزی حزب را اشغال کردند و سازمانهای وابسته به آن را در هم کوبیدند. این عملیات در حمایت آشکار از دربار که به شدت از قوام نفرت داشت و نیز همسو با سیاستهای بریتانیا صورت گرفت. بریتانیایی ها نسبت به تحرکات امریکاییان در ایران حساسیت داشتند و البته قوام یکی از طراحان نظریه ورود نیروی سوم به صحنه سیاسی ایران را عامل کاهش نفوذ خود و تهدیدی علیه شرکت نفت انگلیس و ایران به حساب میآوردند. قوام از پیش از دوره تشکیل سلسله پهلوی مخالفت خود را با انحصار نفتی شرکت نفت انگلیس و ایران نشان داده بود و بدیهی است اگر فرصتی مناسب مییافت، طرح پیشین خود را ادامه می داد. در کنار این موضوع باید از همان پدیده مظفر فیروز یاد کرد که متهم به حمایت از شوروی بود و در مقام معاون سیاسی قوام حساسیتهایی را برانگیخت.
به دنبال برکناری قوام، بقایی همراه با محمدعلی مسعودی، مهندس احمد رضوی، دکتر عبدالحسین راجی، جواد گنجه ای و مهندس خسرو هدایت اداره حزب دمکرات را به دست گرفت. محمدعلی مسعودی موظف شد اعلامیه هیئت اجرایی موقت را برای چاپ در نشریه پیک تهران ارگان حزب تهیه کند. در همین ایام بقایی دبیر هیئت اجرایی موقت حزب شد. سایر اعضای هیئت اجرایی را افراد فوق الذکر تشکیل میدادند. عمده ترین وظیفه بقایی آن بود که به همراه جواد میراحمدیان ، فاضل سرجویی، و دکتر افخم حکمت، فوراً به وضعیت افراد مؤثر حزبی رسیدگی کند و کسانی را که باید اخراج شوند به هیئت اجراییه معرفی کند تا پس از تصویب، مراحل اخراج انجام گیرد. عملیات این «هیئت سری تصفیه» کاملاً محرمانه بود. در نخستین «جلسه محرمانه هیئت سری تصفیه»، که بلافاصله در 23 آذر تشکیل شد، «پس از مذاکرات لازمه با در نظر گرفتن افکار عمومی هم مسلکان و مصالح عالیه حزبی و با رعایت تمام جهات اخلاقی» عدم صلاحیت اعزاز نیکپی، مهدی مشایخی، حسن ارسنجانی، زین العابدین فروزش و حسن مکرم تصویب شد. تقاضا شد «در اسرع اوقات برکناری نامبردگان از عضویت حزب تصویب و به اطلاع عموم» رسانیده شود. از بین اینان حسن ارسنجانی به طور مشخص از سیاست ورود نیروی سوم به صحنه سیاسی ایران حمایت میکرد، او از نزدیکترین یاران قوام به شمار میآمد. در دوره نخست وزیری علی امینی در اوایل دهه چهل بار دیگر ارسنجانی و مشایخی وارد صحنه شدند، در آن روز ارسنجانی وزیر کشاورزی و مشایخی شهردار تهران شدند، اما دولت آنها باز مستعجل بود.
با سقوط قوام، شاه نفسی به راحتی کشید. شاه از اینکه شهرت داشت قوام ابتکار عمل در خروج نیروهای شوروی از آذربایجان و دفع جمهوری خودمختار آنجا را بر عهده داشته احساس حقارت میکرد. نیز او از رجلی چون قوام که از قبل از تولد او سکان برخی تحولات سیاسی را عهده دار بود، هراس داشت. شاه در مقابل قوام احساس کوچکی میکرد، قوام هم بر این باور بود که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت. شاه طبق عادتی که بعدها هم تکرار شد، وقتی از نظر سیاسی حریف کارگزاران رژیم خود نمی شد، سعی میکرد چوب لای چرخ آنها بگذارد. برایش هم مهم نبود که از این طریق چه زیانهایی متوجه منافع و مصالح عمومی کشور می شود، او فقط می خواست قدرت فائقه را داشته باشد؛ پس به هر ترفندی قوام را از صحنه حذف کرد و خویش را قهرمان نجات آذربایجان خواند، بدون اینکه حتی کوچکترین نامی از قوام و رزم آراء در میان باشد. بعدها هم در جریان ملی شدن صنعت نفت و اصلاحات ارضی، شاه خود را قهرمان آن تحولات خواند و ابداً از کسانی مثل مصدق، حسن ارسنجانی و حتی دکتر علی امینی نه تنها نامی در میان نبود، بلکه انواع اتهامات به آنان بسته می شد. حوادث دهه بیست شمسی مصادف بود با تحرکات بی سابقه سیاسی امریکا در ایران، پس برای فهم تحولات آتی کشور ضروری است سیاست امریکا در قبال تحولات ایران تا مقطع نخست وزیری مصدق ارزیابی شود، تا فراز و نشیب های این دوره بهتر قابل فهم باشد.
دکتر حسین آبادیان، زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقایی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، صفحه 63
نظرات